@ddrreamm
مستم ز دو چشم نیمه مستش
وز پای درآمدم ز دستش
گفتم بنشین و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش
آنرا که دلی بدست نارد
دادیم عنان دل بدستش
جان تشنهٔ لعل آبدارش
دل بستهٔ زلف پر شکستش
هستم بگمان که هست یا نیست
آن درج عقیق نیست هستش
در عین خمار چند باشیم
چون مردم چشم می پرستش
یاران ز می شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نیمه مستش
#خواجوی_کرمانی
مستم ز دو چشم نیمه مستش
وز پای درآمدم ز دستش
گفتم بنشین و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش
آنرا که دلی بدست نارد
دادیم عنان دل بدستش
جان تشنهٔ لعل آبدارش
دل بستهٔ زلف پر شکستش
هستم بگمان که هست یا نیست
آن درج عقیق نیست هستش
در عین خمار چند باشیم
چون مردم چشم می پرستش
یاران ز می شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نیمه مستش
#خواجوی_کرمانی
👍2👌1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
از موسیقی باید ترسید، چون صداها حافظه دارند، حافظهای عاطفی و بیرحم...
نتها بیاجازه در را باز میکنند،
و ما را به اتاقهایی از گذشته میبرند که سالهاست جارو زدهایم،
اما هنوز پر از گرد و خاک اشکاند.
ترس ما از موسیقی، ترس از یادآوری است؛
از دیدن خودمان در آیینهی زمان، با چشمانی که دیگر مثل قبل نمیدرخشند.
موسیقی گاهی نه شفا، که یک زخم تازه است،
زخمی که نه از بیرون، که از درون سر باز میکند...
#فرانتس_کافکا
از موسیقی باید ترسید، چون صداها حافظه دارند، حافظهای عاطفی و بیرحم...
نتها بیاجازه در را باز میکنند،
و ما را به اتاقهایی از گذشته میبرند که سالهاست جارو زدهایم،
اما هنوز پر از گرد و خاک اشکاند.
ترس ما از موسیقی، ترس از یادآوری است؛
از دیدن خودمان در آیینهی زمان، با چشمانی که دیگر مثل قبل نمیدرخشند.
موسیقی گاهی نه شفا، که یک زخم تازه است،
زخمی که نه از بیرون، که از درون سر باز میکند...
#فرانتس_کافکا
👍2🕊1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
#شیخ_شهاب_الدین_سهروردی را گفتم که رقص کردن از چه میآید؟
فرمود: جان قصد بالا کند، همچو مرغی که خواهد خود را از قفس به دراندازد. قفسِ تن مانع آید ، مرغِ جان قوت کند و قفس تن را از جای برانگیزاند.
اگر مرغ را قوت عظیم بوَد، پس قفس بشکند و برود و اگر آن قوت ندارد، سرگردان شود و قفس را با خود میگرداند ،
#شیخ_شهاب_الدین_سهروردی را گفتم که رقص کردن از چه میآید؟
فرمود: جان قصد بالا کند، همچو مرغی که خواهد خود را از قفس به دراندازد. قفسِ تن مانع آید ، مرغِ جان قوت کند و قفس تن را از جای برانگیزاند.
اگر مرغ را قوت عظیم بوَد، پس قفس بشکند و برود و اگر آن قوت ندارد، سرگردان شود و قفس را با خود میگرداند ،
👍2👏2
@ddrreamm
ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺗﻨﻬﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺎﯾﺪ، ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ؛ ﺩﺭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﻫﺮﮔﺰ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﯾﮏ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﻘﺮﺭ ﮐﻨﯿﺪ؛ ﻣﻄﻠﻘﺎ ﻧﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﯼِ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﯼِ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﻣﻼ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ . ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﯼِ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﺍﺳﺖ .
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻣﺸﺨﺺ، ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺯﻫﺮ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﺑﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼِ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﻪ ﻏﺎﯾﺖ ﺑﯽ ﺛﺒﺎﺕ ﻭ ﻏﯿﺮ ﻗﻄﻌﯽ ﺍﺳﺖ ،
#ﺳﻤﯿﻨﺎﺭ_ﯾﻮﻧﮓ_ﺩﺭﺑﺎﺭهی_ﺯﺭﺗﺸﺖ
#کارل_گوستاو_یونگ
ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺗﻨﻬﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺎﯾﺪ، ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ؛ ﺩﺭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﻫﺮﮔﺰ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﯾﮏ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﻘﺮﺭ ﮐﻨﯿﺪ؛ ﻣﻄﻠﻘﺎ ﻧﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﯼِ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﯼِ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﻣﻼ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ . ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﯼِ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﺍﺳﺖ .
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻣﺸﺨﺺ، ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺯﻫﺮ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﺑﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼِ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﻪ ﻏﺎﯾﺖ ﺑﯽ ﺛﺒﺎﺕ ﻭ ﻏﯿﺮ ﻗﻄﻌﯽ ﺍﺳﺖ ،
#ﺳﻤﯿﻨﺎﺭ_ﯾﻮﻧﮓ_ﺩﺭﺑﺎﺭهی_ﺯﺭﺗﺸﺖ
#کارل_گوستاو_یونگ
🤔1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
این ترانه زیبا را #سیمابینا در دوران کودکی برای برنامه کودک رادیو تلویزیون ملی ایران اجرا نموده است.
به فرهيختگى كلام و شعرى كه در موسيقى آن دوران اجرا شده است دقت نمایید
این ترانه زیبا را #سیمابینا در دوران کودکی برای برنامه کودک رادیو تلویزیون ملی ایران اجرا نموده است.
به فرهيختگى كلام و شعرى كه در موسيقى آن دوران اجرا شده است دقت نمایید
👍1
@ddrreamm
#سعدی
دو بیتم جگر کرد روزی کباب
که میگفت گویندهای با رباب:
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت
#بوستان_باب_نهم
#سعدی
دو بیتم جگر کرد روزی کباب
که میگفت گویندهای با رباب:
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت
#بوستان_باب_نهم
👍1👌1
@ddrreamm
جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هول رسید کسی گفت فلان بازرگان نوشدارو دارد اگر بخواهی باشد که دریغ ندارد گویند آن بازرگان به بخل معروف بود.
جوانمرد گفت اگر خواهم دارو دهد یا ندهد و گر دهد منفعت کند یا نکند باری خواستن ازو زهر کشنده است و حکیمان گفتهاند آب حیات اگر فروشند فیالمثل به آب روی دانا نخرد که مردن به علت، به از زندگانی به مذلت.
اگر حنظل خوری از دست خوشخوی
به از شیرینی از دست ترش روی
#گلستان_سعدی
#باب_سوم
در فضیلت قناعت
جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هول رسید کسی گفت فلان بازرگان نوشدارو دارد اگر بخواهی باشد که دریغ ندارد گویند آن بازرگان به بخل معروف بود.
جوانمرد گفت اگر خواهم دارو دهد یا ندهد و گر دهد منفعت کند یا نکند باری خواستن ازو زهر کشنده است و حکیمان گفتهاند آب حیات اگر فروشند فیالمثل به آب روی دانا نخرد که مردن به علت، به از زندگانی به مذلت.
اگر حنظل خوری از دست خوشخوی
به از شیرینی از دست ترش روی
#گلستان_سعدی
#باب_سوم
در فضیلت قناعت
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
این فیلم قدیمی ترین فیلم موجود از دخمه یا استودان زرتشتیان در یزد است که در سال ۱۹۶۹ توسط #آلبرت_موریس فیلمبرداری شد ،
این فیلم تاریخی در سال ۱۹۷۴ برنده اسکار بهترین فیلم مستند شد ،
زرتشتیان چهار عنصر حیاتی آب و باد و خاک و آتش را مقدس میشمردند ،
به همین دلیل مردگان خود را دفن نکرده و نمی سوزاندند و در آب هم نمی انداختند ،
زیرا گوشت مردار را نجس و آلوده میدانستند ،
به همین جهت مردگان را در مکانی به نام استودان یا برج خاموشان رها میکردند تا خوراک پرندگان و لاشخورها شوند ،
پس از آنکه لاشه توسط کرکسها خورده شد استخوان ها را در چاه وسط ریخته میشد ،
دخمه ها معمولا برفراز بلندی های شهر ساخته میشد . زرتشتیان از دوران باستان مردگان خود را به دخمه میبردند و با آیین خاصی در مرکز این دخمه ها قرار میدادند
این فیلم قدیمی ترین فیلم موجود از دخمه یا استودان زرتشتیان در یزد است که در سال ۱۹۶۹ توسط #آلبرت_موریس فیلمبرداری شد ،
این فیلم تاریخی در سال ۱۹۷۴ برنده اسکار بهترین فیلم مستند شد ،
زرتشتیان چهار عنصر حیاتی آب و باد و خاک و آتش را مقدس میشمردند ،
به همین دلیل مردگان خود را دفن نکرده و نمی سوزاندند و در آب هم نمی انداختند ،
زیرا گوشت مردار را نجس و آلوده میدانستند ،
به همین جهت مردگان را در مکانی به نام استودان یا برج خاموشان رها میکردند تا خوراک پرندگان و لاشخورها شوند ،
پس از آنکه لاشه توسط کرکسها خورده شد استخوان ها را در چاه وسط ریخته میشد ،
دخمه ها معمولا برفراز بلندی های شهر ساخته میشد . زرتشتیان از دوران باستان مردگان خود را به دخمه میبردند و با آیین خاصی در مرکز این دخمه ها قرار میدادند
👍2