آمد امّا...
غلامحسین بنان
@ddrreamm
ابوالحسن ورزی زن زیبائی داشت که از خوبرویان تهران بود و علاوه بر چهره، روحی زیباپرست و لطیف داشت. اهل دل و شیفته شعر و ادبیات و هنر بود و با این خصائل جسمی و روحی، الهامبخش طبع شاعرانه ورزی به شمار میآمد و در جلساتی که همسرش شرکت میکرد، حضور داشت و در همین نشستها بین او و جوانِ بلندبالای مازندرانی علائق عاشقانه شکفته شد و حدیث مهرورزی آنها به یکدیگر از پرده بیرون افتاد و نهایتاً بین ورزی و همسرش جدائی رخ داد و آن دو باهم ازدواج کردند.
طبع ظریف و حساس ورزی از این جدائی بسیار مکدّر و ملول شد و به آشفتگیهای روحی گرفتار آمد. دوستان مشترک آنها که رنج بیحد وی را میدیدند، احتمال میدادند که به جنون گرفتار آید و بسیار رنجیده شدند. آن را مغایر آئین دوستی و جوانمردی میدانستند و جمعاً به مرد مازندرانی فشار آوردند و پس از چند ماه آن دو از هم جدا شدند و زن بار دیگر به زندگی ورزی پیوست و غزل زیبا و پرمعنای «آمد امّا در نگاهش آن نوازشها نبود»، بازتاب این رویداد بود. موجب شد ورزی، آزردگیهای روحی و احساسات لگدمال شده خود را بیان کند. که استاد بنان حقِ داستان را به نیکی ادا کرد
ابوالحسن ورزی زن زیبائی داشت که از خوبرویان تهران بود و علاوه بر چهره، روحی زیباپرست و لطیف داشت. اهل دل و شیفته شعر و ادبیات و هنر بود و با این خصائل جسمی و روحی، الهامبخش طبع شاعرانه ورزی به شمار میآمد و در جلساتی که همسرش شرکت میکرد، حضور داشت و در همین نشستها بین او و جوانِ بلندبالای مازندرانی علائق عاشقانه شکفته شد و حدیث مهرورزی آنها به یکدیگر از پرده بیرون افتاد و نهایتاً بین ورزی و همسرش جدائی رخ داد و آن دو باهم ازدواج کردند.
طبع ظریف و حساس ورزی از این جدائی بسیار مکدّر و ملول شد و به آشفتگیهای روحی گرفتار آمد. دوستان مشترک آنها که رنج بیحد وی را میدیدند، احتمال میدادند که به جنون گرفتار آید و بسیار رنجیده شدند. آن را مغایر آئین دوستی و جوانمردی میدانستند و جمعاً به مرد مازندرانی فشار آوردند و پس از چند ماه آن دو از هم جدا شدند و زن بار دیگر به زندگی ورزی پیوست و غزل زیبا و پرمعنای «آمد امّا در نگاهش آن نوازشها نبود»، بازتاب این رویداد بود. موجب شد ورزی، آزردگیهای روحی و احساسات لگدمال شده خود را بیان کند. که استاد بنان حقِ داستان را به نیکی ادا کرد
👍2
@ddrreamm
سخنِ اندک و مُفید همچنان است که چراغی افروخته، چراغی ناافروخته را بوسهای داد و برفت. آن در حقِّ او بَس است و او به مقصود رسید.
#فیه_ما_فیه
#مولانا
سخنِ اندک و مُفید همچنان است که چراغی افروخته، چراغی ناافروخته را بوسهای داد و برفت. آن در حقِّ او بَس است و او به مقصود رسید.
#فیه_ما_فیه
#مولانا
👍2
@ddrreamm
صبا را ديدم و گفتم
صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم
تو را من دوست میدارم
ولي افسوس و صد افسوس
ز ابر تيره برقي جست
که قاصد را ميان ره بسوزانيد
کنون وامانده از هر جا
دگر با خود کنم نجوا
يکي را دوست ميدارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
#فریدون_مشیری
صبا را ديدم و گفتم
صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم
تو را من دوست میدارم
ولي افسوس و صد افسوس
ز ابر تيره برقي جست
که قاصد را ميان ره بسوزانيد
کنون وامانده از هر جا
دگر با خود کنم نجوا
يکي را دوست ميدارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
#فریدون_مشیری
💔1
@ddrreamm
سلطان العارفین بایزید بسطامی گفت :
هیچ کس بر من چنان غلبه نکرد که
جوانی از بلخ مرا گفت یا بایزید
حد زهد شما چیست ؟
من گفتم چون بیابیم بخوریم
و چون نیابیم صبرکنیم
گفت : سگان بلخ همین صفت دارند...
پس من گفتم حدزهد شما چیست ؟!
گفت : ما چون نیابیم صبر کنیم
و چون بیابیم ایثار...
#شیخ_اشراق
سلطان العارفین بایزید بسطامی گفت :
هیچ کس بر من چنان غلبه نکرد که
جوانی از بلخ مرا گفت یا بایزید
حد زهد شما چیست ؟
من گفتم چون بیابیم بخوریم
و چون نیابیم صبرکنیم
گفت : سگان بلخ همین صفت دارند...
پس من گفتم حدزهد شما چیست ؟!
گفت : ما چون نیابیم صبر کنیم
و چون بیابیم ایثار...
#شیخ_اشراق
👌2
@ddrreamm
به کجا باید رفت ،
و چرا آمده ام اصلا من ،
سهم دنیای فلاکت زده ام
شده دائم ، غم و رنج و ستم و درد و بلا ،
و پر از ناکامی ،
این چه دنیای پلشت است ،
که عقلت کافیست ،
تا فقط شادی و پرواری نامرد ستمکار به چشمت آید ،
تا غم و غصه مردان حقیقت بین را
بنشینی و بخود صبر دهی ،
و بگویی که کسی می آید ،
و بسانِ سیلاب ،
آید و پاک کند هر چه نجاسات زمین است بشوید ببرد ،
و خودت گوشه دنج بنشینی ،
و تماشا کنی از دور ،
مبادا که یکی گوشه ی شلوار اتو خورده تو ، بشکند ، خاک بگیرد ،
و بگویی که منم سهم در این پاکی و آبادی و آسایش آینده ایران دارم ،
چاره کار فقط خیزش و
با هم شدن است ،
و دگر صبر بس است ،
و دگر ظلم بس است ،
و دگر یاد بگیریم که دنیا فانیست ،
تو اگر راه وطن جان عزیزت بخشی ،
افتخاریست به انسانیت و ازادیست ،
#امیر_مومنی
به کجا باید رفت ،
و چرا آمده ام اصلا من ،
سهم دنیای فلاکت زده ام
شده دائم ، غم و رنج و ستم و درد و بلا ،
و پر از ناکامی ،
این چه دنیای پلشت است ،
که عقلت کافیست ،
تا فقط شادی و پرواری نامرد ستمکار به چشمت آید ،
تا غم و غصه مردان حقیقت بین را
بنشینی و بخود صبر دهی ،
و بگویی که کسی می آید ،
و بسانِ سیلاب ،
آید و پاک کند هر چه نجاسات زمین است بشوید ببرد ،
و خودت گوشه دنج بنشینی ،
و تماشا کنی از دور ،
مبادا که یکی گوشه ی شلوار اتو خورده تو ، بشکند ، خاک بگیرد ،
و بگویی که منم سهم در این پاکی و آبادی و آسایش آینده ایران دارم ،
چاره کار فقط خیزش و
با هم شدن است ،
و دگر صبر بس است ،
و دگر ظلم بس است ،
و دگر یاد بگیریم که دنیا فانیست ،
تو اگر راه وطن جان عزیزت بخشی ،
افتخاریست به انسانیت و ازادیست ،
#امیر_مومنی
👏3
@ddrreamm
ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم
موجِ ریگِ خشک را آبِ روان پنداشتیم
شهپرِ پروازِ ما خواهد کفِ افسوس شد
کز غلطبینی قفس را آشیان پنداشتیم
#صائب_تبریزی
ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم
موجِ ریگِ خشک را آبِ روان پنداشتیم
شهپرِ پروازِ ما خواهد کفِ افسوس شد
کز غلطبینی قفس را آشیان پنداشتیم
#صائب_تبریزی
👍1🏆1
افسوس که این مزرعـه را آب گرفته
دهقـان مصیبتزده را خـواب گرفته
خـون دل ما رنگ مِـیِ ناب گرفته
وز سـوزشِ تب، پیکرمان تاب گرفته
رخسـار هنر گونهء مهتـاب گرفته
چشـمان خِرَد پـرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بیمایه و صحت شده بیمار
ابری شـده بالا و گرفته است فضا را
وز دود و شـرر، تیره نموده است هوا را
آتـش زده سکان زمیـن را و سما را
سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمـت حق بهر خـدا را
زین خـاک بگـردان رهِ طـوفان بلا را
بشکاف ز هم، سینه این ابر شرر بار
@ddrreamm
#ادیبالممالک_فراهانی
دهقـان مصیبتزده را خـواب گرفته
خـون دل ما رنگ مِـیِ ناب گرفته
وز سـوزشِ تب، پیکرمان تاب گرفته
رخسـار هنر گونهء مهتـاب گرفته
چشـمان خِرَد پـرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بیمایه و صحت شده بیمار
ابری شـده بالا و گرفته است فضا را
وز دود و شـرر، تیره نموده است هوا را
آتـش زده سکان زمیـن را و سما را
سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمـت حق بهر خـدا را
زین خـاک بگـردان رهِ طـوفان بلا را
بشکاف ز هم، سینه این ابر شرر بار
@ddrreamm
#ادیبالممالک_فراهانی
👏1👌1