@ddrreamm
میترسم دوباره جنگ شود
کودکانمان در اسارت به دنیا بیایند
نام گلها را یاد نگیرند
و استخوانهایمان به وطن بازنگردند
من به شعورِ گلولهها شک دارم
که زیبایی را بشناسند
و تو را از زنان دیگر تشخیص دهند
#جواد_گنجعلی
میترسم دوباره جنگ شود
کودکانمان در اسارت به دنیا بیایند
نام گلها را یاد نگیرند
و استخوانهایمان به وطن بازنگردند
من به شعورِ گلولهها شک دارم
که زیبایی را بشناسند
و تو را از زنان دیگر تشخیص دهند
#جواد_گنجعلی
😢3❤1
@ddrreamm
آلمانیها لطیفهای دارند با این مضمون که : ۳ پژوهشگر آمریکایی ، انگلیسی و آلمانی برای تحقیق دربارۀ فیل به هندوستان میروند , محقق آمریکایی ۶ماه بعد برمیگردد و کتابی جیبی در ۸۰ صفحه مینویسد که عنوانش این بود : «همهچیز درباره فیل»...
پژوهشگر انگلیسی یک سال بعد برمیگردد و کتابی ۲۰۰ صفحهای با مطالب باکیفیتتر و بهتری نسبت به قبلی مینویسد با عنوان : «فیلها را بهتر بشناسیم»
و اما استاد آلمانی ... او ۴ سال دیگر هم در هند میماند و روی زندگی و رفتار فیلها به دقت کار میکند و وقتی به آلمان بازمیگردد کتابی دانشگاهی در ۱۰ جلد با عنوانی متواضعانه مینویسد : «مقدمهای بر شناخت فیل»
اگر ملیت آن ۳ پژوهشگر را کنار بگذاریم متوجه میشویم اصل ماجرا واقعا همین است و آن کسانی که اطلاعات کمتری دارند همیشه حکمهای آبکیتر ولی قاطعی میدهند ولی آنها که زیاد میخوانند و و زیاد میدانند غالبا چنین قاطع قضاوت نمیکنند زیرا آنان برخلاف گروه اول که میخ طویلۀ خرشان را بر مرکز عالم کوبیدهاند و دیگران اگر شک دارند باید بروند عالم را متر کنند علم محدود خود را محور عالم تصور نمیکنند.
آلمانیها لطیفهای دارند با این مضمون که : ۳ پژوهشگر آمریکایی ، انگلیسی و آلمانی برای تحقیق دربارۀ فیل به هندوستان میروند , محقق آمریکایی ۶ماه بعد برمیگردد و کتابی جیبی در ۸۰ صفحه مینویسد که عنوانش این بود : «همهچیز درباره فیل»...
پژوهشگر انگلیسی یک سال بعد برمیگردد و کتابی ۲۰۰ صفحهای با مطالب باکیفیتتر و بهتری نسبت به قبلی مینویسد با عنوان : «فیلها را بهتر بشناسیم»
و اما استاد آلمانی ... او ۴ سال دیگر هم در هند میماند و روی زندگی و رفتار فیلها به دقت کار میکند و وقتی به آلمان بازمیگردد کتابی دانشگاهی در ۱۰ جلد با عنوانی متواضعانه مینویسد : «مقدمهای بر شناخت فیل»
اگر ملیت آن ۳ پژوهشگر را کنار بگذاریم متوجه میشویم اصل ماجرا واقعا همین است و آن کسانی که اطلاعات کمتری دارند همیشه حکمهای آبکیتر ولی قاطعی میدهند ولی آنها که زیاد میخوانند و و زیاد میدانند غالبا چنین قاطع قضاوت نمیکنند زیرا آنان برخلاف گروه اول که میخ طویلۀ خرشان را بر مرکز عالم کوبیدهاند و دیگران اگر شک دارند باید بروند عالم را متر کنند علم محدود خود را محور عالم تصور نمیکنند.
👍1
@ddrreamm
نور ماه و انجم و خورشید
پیش من یکی است
آن که این آیینهها را میکند روشن یکی است
#صائب_تبريزی
نور ماه و انجم و خورشید
پیش من یکی است
آن که این آیینهها را میکند روشن یکی است
#صائب_تبريزی
👍1
👍1
@ddrreamm
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
به من کم میکنی لطفی که داری اینزمان یا نه
گمان دارند خلقی کز تو خواریها کشم آخر
عزیز من یقین خواهد شد آخر این گمان یا نه
#وحشی_بافقی
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
به من کم میکنی لطفی که داری اینزمان یا نه
گمان دارند خلقی کز تو خواریها کشم آخر
عزیز من یقین خواهد شد آخر این گمان یا نه
#وحشی_بافقی
👍1
@ddrreamm
چون همه وضع جهانِ گذران،
در گذر است
مگذر از عالم شیدایی و
شوریدهسری
تا شدم بی خبر از خویش،
خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست
در این بی خبری
#فروغی_بسطامی
چون همه وضع جهانِ گذران،
در گذر است
مگذر از عالم شیدایی و
شوریدهسری
تا شدم بی خبر از خویش،
خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست
در این بی خبری
#فروغی_بسطامی
👍1
@ddrreamm
همه هست آرزویم كه ببینم از تو رویى
چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویى؟!
به كسى جمال خود را ننموده اى و بینم
همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!
#فصیحالزمان_شیرازی
@ddrreamm
همه هست آرزویم كه ببینم از تو رویى
چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویى؟!
به كسى جمال خود را ننموده اى و بینم
همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!
#فصیحالزمان_شیرازی
👍1
👍1
@ddrreamm
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها مي ترسم
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم!
#حسين_پناهي
از آلبوم سلام خداحافظ
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها مي ترسم
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم!
#حسين_پناهي
از آلبوم سلام خداحافظ
👍2
@ddrreamm
دی صبحدم که عارض او بینقاب بود
چیزی که در حساب نبود آفتاب بود
صد عشوه کرد لیک مرا زان میانه کُشت
نازی که در میانهٔ لطف و عتاب بود
#محتشم_کاشانی
@ddrreamm
دی صبحدم که عارض او بینقاب بود
چیزی که در حساب نبود آفتاب بود
صد عشوه کرد لیک مرا زان میانه کُشت
نازی که در میانهٔ لطف و عتاب بود
#محتشم_کاشانی
👍1
@ddrreamm
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی : یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست.
#سهراب_سپهری
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی : یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست.
#سهراب_سپهری
👍1
@ddrreamm
#داستانی_از_مثنوی
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
زاد مردی چاشتگاهی در رسید
در سرا عدل سلیمان در دوید
رویش از غم زرد و هر دو لب کبود!
پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود؟
گفت عزرائیل در من این چنین!
یک نظر انداخت پر از خشم و کین!
گفت هین اکنون چه میخواهی بخواه
گفت فرما باد را ای جان پناه
تا مرا زینجا به هندستان بَرَد
بوک بنده کان طرف شد جان برد
باد را فرمود تا او را شتاب
بُرد سوی قعر هندستان بر آب
روز دیگر وقت دیوان و لقا
پس سلیمان گفت عزرائیل را
کان مسلمان را بهخشم از بهر آن
بنگریدی تا شد آواره ز خان؟
گفت من از خشم کِی کردم نظر؟
از تعجب دیدمش در رهگذر
که مرا فرمود حق کامروز هان
جان او را تو بهندستان ستان
از عجب گفتم گر او را صد پَرَست
او به هندستان شدن دور اندَرَست!
تو همه کار جهان را همچنین
کن قیاس و چشم بگشا و ببین!
از کی بگریزیم؟ از خود ؟ای محال!
از کی برباییم؟ از حق ؟ای وبال!
#مثنوی_دفتر_اول
#مولانا
#داستانی_از_مثنوی
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
زاد مردی چاشتگاهی در رسید
در سرا عدل سلیمان در دوید
رویش از غم زرد و هر دو لب کبود!
پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود؟
گفت عزرائیل در من این چنین!
یک نظر انداخت پر از خشم و کین!
گفت هین اکنون چه میخواهی بخواه
گفت فرما باد را ای جان پناه
تا مرا زینجا به هندستان بَرَد
بوک بنده کان طرف شد جان برد
باد را فرمود تا او را شتاب
بُرد سوی قعر هندستان بر آب
روز دیگر وقت دیوان و لقا
پس سلیمان گفت عزرائیل را
کان مسلمان را بهخشم از بهر آن
بنگریدی تا شد آواره ز خان؟
گفت من از خشم کِی کردم نظر؟
از تعجب دیدمش در رهگذر
که مرا فرمود حق کامروز هان
جان او را تو بهندستان ستان
از عجب گفتم گر او را صد پَرَست
او به هندستان شدن دور اندَرَست!
تو همه کار جهان را همچنین
کن قیاس و چشم بگشا و ببین!
از کی بگریزیم؟ از خود ؟ای محال!
از کی برباییم؟ از حق ؟ای وبال!
#مثنوی_دفتر_اول
#مولانا
👍1