@ddrreamm
3 اردیبهشت سالروز بزرگداشت #شیخ_بهایی حکیم فقیه شاعر ادیب ریاضیدان است. نام او در لیست مفاخر ایران ثبت گردیده است.
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهائی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی ست ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
#شیخ_بهایی
3 اردیبهشت سالروز بزرگداشت #شیخ_بهایی حکیم فقیه شاعر ادیب ریاضیدان است. نام او در لیست مفاخر ایران ثبت گردیده است.
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهائی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی ست ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
#شیخ_بهایی
👍1💯1
@ddrreamm
افسوس که نان پخته،خامان دارند
اسباب تمام، ناتمامان دارند
آنان که به بندگی نمی ارزیدند
امروز کنیزان و غلامان دارند
#شیخ_بهایی
افسوس که نان پخته،خامان دارند
اسباب تمام، ناتمامان دارند
آنان که به بندگی نمی ارزیدند
امروز کنیزان و غلامان دارند
#شیخ_بهایی
👍3
@ddrreamm
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
#فروغی_بسطامی
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
#فروغی_بسطامی
👍3
@ddrreamm
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند
مرغان نظرباز سبکسیر فروغی
از دام گه خاک بر افلاک پریدند
#فروغی_بسطامی
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند
مرغان نظرباز سبکسیر فروغی
از دام گه خاک بر افلاک پریدند
#فروغی_بسطامی
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت: کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بیسبب نفروختم
دعوی بیمعنیات را سوختم
زانکه میگفتی نیام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
با چنین دعوی چرا ای کم عیار
برگ خود میساختی هر نوبهار
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بیدردی علاجش آتش است
#مجذوب_علیشاه_همدانی
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت: کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بیسبب نفروختم
دعوی بیمعنیات را سوختم
زانکه میگفتی نیام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
با چنین دعوی چرا ای کم عیار
برگ خود میساختی هر نوبهار
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بیدردی علاجش آتش است
#مجذوب_علیشاه_همدانی
👍2
@ddrreamm
سِرّ شدگان!
آنان که مُلک را به بلا مبتلا کنند
از رنجِ مردمان شده هرگز حیا کنند؟
خود میچپاوُلند به شادی کنار هم
ما را ولی حواله به نذر و دعا کنند!
تقسیم شد بهشت و جهنم میانِ ما
ما زجر میکشیم که آنها صفا کنند!
در آن حریم راه ندارد به جز خودی
یک عده هم خودی-نخودی را جدا کنند!
ما پایهی معاملهایم از ازل ولی
اینها فقط معامله با آشنا کنند!
موسا عصا به آب زد و نیل خشک شد
اینها همان کنند ولی بیعصا کنند!
پایی که روی خرخرههامان گذاشتند
یککم بگو که حداقل جابهجا کنند!
یارب ببخش عرشِ خودت را به این شیوخ
بلکه برون کشیده و ما را رها کنند!
ماها که سِر شدیم ولی بچههای ما
وقتش که شد دو لِنگِ شما را هوا کنند!
#شروین_سلیمانی
سِرّ شدگان!
آنان که مُلک را به بلا مبتلا کنند
از رنجِ مردمان شده هرگز حیا کنند؟
خود میچپاوُلند به شادی کنار هم
ما را ولی حواله به نذر و دعا کنند!
تقسیم شد بهشت و جهنم میانِ ما
ما زجر میکشیم که آنها صفا کنند!
در آن حریم راه ندارد به جز خودی
یک عده هم خودی-نخودی را جدا کنند!
ما پایهی معاملهایم از ازل ولی
اینها فقط معامله با آشنا کنند!
موسا عصا به آب زد و نیل خشک شد
اینها همان کنند ولی بیعصا کنند!
پایی که روی خرخرههامان گذاشتند
یککم بگو که حداقل جابهجا کنند!
یارب ببخش عرشِ خودت را به این شیوخ
بلکه برون کشیده و ما را رها کنند!
ماها که سِر شدیم ولی بچههای ما
وقتش که شد دو لِنگِ شما را هوا کنند!
#شروین_سلیمانی
👏3👍1