This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Gif: alexandriaslens
از تخیلاتم آموخته بودم که یک رؤیا می تواند مثل یک کتاب باز باشد.✨📖
#مرد_داستان_فروش
#یوستین_گاردر
#مهوش_خرمی_پور
dastannevis.com
از تخیلاتم آموخته بودم که یک رؤیا می تواند مثل یک کتاب باز باشد.✨📖
#مرد_داستان_فروش
#یوستین_گاردر
#مهوش_خرمی_پور
dastannevis.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳
dastannevis.com
سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳
dastannevis.com
مرواریدها در داستانها و افسانهها نقشهای متعددی ایفا میکنند و اغلب به عنوان نمادهایی با معانی گوناگون به کار میروند. برخی از نقشها و معانی مرواریدها در داستانها عبارتاند از:
نماد پاکی و بیگناهی: مروارید به دلیل رنگ سفید و درخشندگی طبیعیاش اغلب به عنوان نماد پاکی، بیگناهی و خلوص به کار میرود. در برخی از داستانها، شخصیتهایی که از مروارید استفاده میکنند یا آن را با خود دارند، دارای ویژگیهای معنوی و اخلاقی برتری هستند.
نشانه قدرت و ثروت: مرواریدها به دلیل نایابی و ارزش بالایشان در طول تاریخ به عنوان نمادی از ثروت، قدرت و جایگاه اجتماعی بالا شناخته شدهاند. در داستانها، داشتن مروارید میتواند نشاندهنده جایگاه والای شخصیتها و یا قدرت فراوان آنها باشد.
نماد اشک و اندوه: در برخی از افسانهها و داستانها، مرواریدها به عنوان نماد اشک و غم به کار میروند. این معنا از اینجا ناشی میشود که مرواریدها به طور طبیعی درون صدفها شکل میگیرند و میتوانند تداعیکننده قطرات اشک باشند.
نماد دانش و حکمت: در برخی از فرهنگها، مرواریدها به عنوان نماد دانش و حکمت در نظر گرفته میشوند. این معنا ممکن است از این باور ناشی شود که مرواریدها درون صدفهای پنهان در دل دریا یافت میشوند و به نوعی نشانه عمق و خفا هستند.
نماد تحول و رشد: فرآیند تشکیل مروارید درون صدف، که با ورود جسم خارجی کوچک به درون صدف آغاز میشود و با پوشیده شدن آن جسم توسط لایههای مختلف کلسیم تا تبدیل به مرواریدی درخشان ادامه مییابد، میتواند نمادی از فرآیند تحول و رشد شخصیت باشد.
در نهایت، نقش مرواریدها در داستانها به زمینه و محتوای داستان، فرهنگ و اعتقادات نویسنده و همچنین هدف از به کارگیری این نماد بستگی دارد.
dastannevis.com
نماد پاکی و بیگناهی: مروارید به دلیل رنگ سفید و درخشندگی طبیعیاش اغلب به عنوان نماد پاکی، بیگناهی و خلوص به کار میرود. در برخی از داستانها، شخصیتهایی که از مروارید استفاده میکنند یا آن را با خود دارند، دارای ویژگیهای معنوی و اخلاقی برتری هستند.
نشانه قدرت و ثروت: مرواریدها به دلیل نایابی و ارزش بالایشان در طول تاریخ به عنوان نمادی از ثروت، قدرت و جایگاه اجتماعی بالا شناخته شدهاند. در داستانها، داشتن مروارید میتواند نشاندهنده جایگاه والای شخصیتها و یا قدرت فراوان آنها باشد.
نماد اشک و اندوه: در برخی از افسانهها و داستانها، مرواریدها به عنوان نماد اشک و غم به کار میروند. این معنا از اینجا ناشی میشود که مرواریدها به طور طبیعی درون صدفها شکل میگیرند و میتوانند تداعیکننده قطرات اشک باشند.
نماد دانش و حکمت: در برخی از فرهنگها، مرواریدها به عنوان نماد دانش و حکمت در نظر گرفته میشوند. این معنا ممکن است از این باور ناشی شود که مرواریدها درون صدفهای پنهان در دل دریا یافت میشوند و به نوعی نشانه عمق و خفا هستند.
نماد تحول و رشد: فرآیند تشکیل مروارید درون صدف، که با ورود جسم خارجی کوچک به درون صدف آغاز میشود و با پوشیده شدن آن جسم توسط لایههای مختلف کلسیم تا تبدیل به مرواریدی درخشان ادامه مییابد، میتواند نمادی از فرآیند تحول و رشد شخصیت باشد.
در نهایت، نقش مرواریدها در داستانها به زمینه و محتوای داستان، فرهنگ و اعتقادات نویسنده و همچنین هدف از به کارگیری این نماد بستگی دارد.
dastannevis.com
توصیه فرانسیس اسکات فیتزجرالد به دخترش:
خب، این توصیههای پدر احمق شماست.
• چه چیزی باید به دست آورد:
- سعی کن شجاع باشی
- تمیز،
- قادر به کارهای خوب،
• چه چیزی را نباید به دست آورد:
- سعی نکن همه را دوست داشته باشی،
- و به گذشته فکر نکن،
- همچنین در مورد آینده،
- و در مورد اینکه وقتی بزرگ شدی چه اتفاقی برایت می افتد،
- و در مورد موفقیتهایت،
- و همچنین در مورد شکستها، اگر تقصیر با تو نیست،
- و در مورد چگونگی نیش زدن پشهها
- و همچنین اینکه چطور پرواز می کند
- و سایر حشرات،
- به پدر و مادرت فکر نکن،
-در مورد پسرها فکر نکن
- و در مورد ناامیدی هایت
- و همچنین در مورد شادیها
- و فقط احساسات خوشایند.
• چیزهایی که باید در مورد آنها فکر کنی:
- در زندگی برای چه چیزی تلاش می کنم؟
- آیا من بهتر از دیگران هستم یا بدتر؟
الف) در مطالعات
ب) توانایی درک افراد و کنار آمدن با آنها
ج) توانایی کنترل بدن خود.
دوستت دارم.
پدر
dastannevis.com
خب، این توصیههای پدر احمق شماست.
• چه چیزی باید به دست آورد:
- سعی کن شجاع باشی
- تمیز،
- قادر به کارهای خوب،
• چه چیزی را نباید به دست آورد:
- سعی نکن همه را دوست داشته باشی،
- و به گذشته فکر نکن،
- همچنین در مورد آینده،
- و در مورد اینکه وقتی بزرگ شدی چه اتفاقی برایت می افتد،
- و در مورد موفقیتهایت،
- و همچنین در مورد شکستها، اگر تقصیر با تو نیست،
- و در مورد چگونگی نیش زدن پشهها
- و همچنین اینکه چطور پرواز می کند
- و سایر حشرات،
- به پدر و مادرت فکر نکن،
-در مورد پسرها فکر نکن
- و در مورد ناامیدی هایت
- و همچنین در مورد شادیها
- و فقط احساسات خوشایند.
• چیزهایی که باید در مورد آنها فکر کنی:
- در زندگی برای چه چیزی تلاش می کنم؟
- آیا من بهتر از دیگران هستم یا بدتر؟
الف) در مطالعات
ب) توانایی درک افراد و کنار آمدن با آنها
ج) توانایی کنترل بدن خود.
دوستت دارم.
پدر
dastannevis.com
داستانی کوتاه درباره فرزند جدید که به دنیا آمده است:
در یک دهکده کوچک و زیبا، در میان کوههای سبز و رودخانههای جاری، زن و شوهری جوان به نامهای سارا و علی زندگی میکردند. آنها سالها منتظر به دنیا آمدن اولین فرزندشان بودند و حالا این انتظار به پایان رسیده بود.
یک شب مهتابی، زمانی که ستارهها همچون مرواریدهای درخشان در آسمان میدرخشیدند، سارا احساس کرد که زمانش فرا رسیده است. علی با دقت و عشق سارا را به بیمارستان کوچک دهکده برد. پس از ساعتها انتظار و نگرانی، صدای گریه یک نوزاد به گوش رسید. این صدا برای سارا و علی همچون موسیقی دلنشینی بود که نویدبخش آغاز فصل جدیدی از زندگیشان بود.
فرزند کوچک آنها، دخترکی زیبا با چشمان بزرگ و موهای نازک و تیره بود. آنها او را «مهتاب» نامیدند، چرا که در شب مهتابی به دنیا آمده بود و حضورش همچون نوری در دلهایشان تابیده بود.
روزهای اول پس از به دنیا آمدن مهتاب، پر از شادی و هیجان بود. سارا و علی با دقت از او مراقبت میکردند و هر لحظهای که با او میگذراندند، برایشان گرانبها و لذتبخش بود. خانوادهها و دوستان نیز برای دیدن مهتاب و تبریک گفتن به سارا و علی، به خانهشان میآمدند و با هدایا و دعاهای خیر، خوشحالیشان را ابراز میکردند.
مهتاب به سرعت بزرگ میشد و هر روز چیزهای جدیدی یاد میگرفت. اولین لبخندش، اولین کلماتی که گفت، و اولین قدمهایش، همه و همه برای سارا و علی خاطراتی فراموشنشدنی بودند. آنها به مهتاب نه تنها به عنوان فرزندشان، بلکه به عنوان هدیهای الهی نگاه میکردند که زندگیشان را پر از معنا و شادی کرده بود.
در شبهای آرام و پرستاره، سارا و علی مهتاب را در آغوش میگرفتند و داستانهای قدیمی و افسانههای زیبا برایش میگفتند. آنها آرزو داشتند که مهتاب با قلبی پر از عشق و ذهنی پر از دانش بزرگ شود و بتواند زندگیای پر از خوشبختی و موفقیت داشته باشد.
سالها گذشت و مهتاب به دختری جوان و زیبا تبدیل شد. او با عشق و مهربانیای که از پدر و مادرش آموخته بود، در دلهای همه جا گرفت و به هر کجا که میرفت، نوری از خود به جا میگذاشت.
سارا و علی با دیدن موفقیتها و خوشبختیهای مهتاب، احساس میکردند که همه تلاشها و فداکاریهایشان ارزشمند بوده است. آنها میدانستند که داستان زندگیشان با به دنیا آمدن مهتاب به اوج خود رسیده و زندگیشان با عشق و شادی پر شده است.
dastannevis.com
در یک دهکده کوچک و زیبا، در میان کوههای سبز و رودخانههای جاری، زن و شوهری جوان به نامهای سارا و علی زندگی میکردند. آنها سالها منتظر به دنیا آمدن اولین فرزندشان بودند و حالا این انتظار به پایان رسیده بود.
یک شب مهتابی، زمانی که ستارهها همچون مرواریدهای درخشان در آسمان میدرخشیدند، سارا احساس کرد که زمانش فرا رسیده است. علی با دقت و عشق سارا را به بیمارستان کوچک دهکده برد. پس از ساعتها انتظار و نگرانی، صدای گریه یک نوزاد به گوش رسید. این صدا برای سارا و علی همچون موسیقی دلنشینی بود که نویدبخش آغاز فصل جدیدی از زندگیشان بود.
فرزند کوچک آنها، دخترکی زیبا با چشمان بزرگ و موهای نازک و تیره بود. آنها او را «مهتاب» نامیدند، چرا که در شب مهتابی به دنیا آمده بود و حضورش همچون نوری در دلهایشان تابیده بود.
روزهای اول پس از به دنیا آمدن مهتاب، پر از شادی و هیجان بود. سارا و علی با دقت از او مراقبت میکردند و هر لحظهای که با او میگذراندند، برایشان گرانبها و لذتبخش بود. خانوادهها و دوستان نیز برای دیدن مهتاب و تبریک گفتن به سارا و علی، به خانهشان میآمدند و با هدایا و دعاهای خیر، خوشحالیشان را ابراز میکردند.
مهتاب به سرعت بزرگ میشد و هر روز چیزهای جدیدی یاد میگرفت. اولین لبخندش، اولین کلماتی که گفت، و اولین قدمهایش، همه و همه برای سارا و علی خاطراتی فراموشنشدنی بودند. آنها به مهتاب نه تنها به عنوان فرزندشان، بلکه به عنوان هدیهای الهی نگاه میکردند که زندگیشان را پر از معنا و شادی کرده بود.
در شبهای آرام و پرستاره، سارا و علی مهتاب را در آغوش میگرفتند و داستانهای قدیمی و افسانههای زیبا برایش میگفتند. آنها آرزو داشتند که مهتاب با قلبی پر از عشق و ذهنی پر از دانش بزرگ شود و بتواند زندگیای پر از خوشبختی و موفقیت داشته باشد.
سالها گذشت و مهتاب به دختری جوان و زیبا تبدیل شد. او با عشق و مهربانیای که از پدر و مادرش آموخته بود، در دلهای همه جا گرفت و به هر کجا که میرفت، نوری از خود به جا میگذاشت.
سارا و علی با دیدن موفقیتها و خوشبختیهای مهتاب، احساس میکردند که همه تلاشها و فداکاریهایشان ارزشمند بوده است. آنها میدانستند که داستان زندگیشان با به دنیا آمدن مهتاب به اوج خود رسیده و زندگیشان با عشق و شادی پر شده است.
dastannevis.com
داستانی درباره یک خانواده فقیر که به توانمندی میرسند:
در حاشیه یک شهر کوچک و فقیرنشین، خانوادهای با نام خانواده رسولی زندگی میکردند. این خانواده متشکل از پدر به نام حسین، مادر به نام زهرا، و سه فرزندشان به نامهای علی، مریم، و نرگس بود. حسین یک کارگر ساده بود و زهرا نیز در خانه به دوخت و دوز مشغول بود. با وجود کار و تلاش فراوان، درآمد آنها به سختی کفاف هزینههای زندگیشان را میداد.
یک روز، علی که پسر بزرگ خانواده بود، در حالی که در خیابانهای شهر قدم میزد، با کتابفروشی قدیمی و کوچکی روبرو شد. او که همیشه به خواندن علاقه داشت ولی به دلیل فقر، امکان خرید کتاب را نداشت، تصمیم گرفت وارد کتابفروشی شود و از صاحب مغازه درباره کتابهای ارزان قیمت سوال کند. صاحب مغازه، پیرمردی مهربان به نام استاد احمد، با دیدن علاقه و شور علی به کتاب، تصمیم گرفت به او کمک کند.
استاد احمد به علی پیشنهاد داد که هر روز به مغازه بیاید و در کارها به او کمک کند و در ازای آن، اجازه داشته باشد که کتابها را بخواند. علی با خوشحالی قبول کرد و هر روز بعد از مدرسه به کتابفروشی میرفت. او با خواندن کتابها، دانش و آگاهی زیادی به دست آورد و حتی شروع به آموزش دادن به مریم و نرگس کرد.
یک روز، علی در یکی از کتابها درباره کارآفرینی و ایجاد کسب و کارهای کوچک مطالعه کرد. ایدهای به ذهنش خطور کرد. او تصمیم گرفت که با کمک پدر و مادرش یک کارگاه کوچک خیاطی راهاندازی کنند و از مهارتهای مادرش در دوخت و دوز بهره ببرند. حسین نیز که دستی در کارهای فنی داشت، موافقت کرد که در کارگاه به همسرش کمک کند.
علی با کمک استاد احمد و با استفاده از کتابهایی که خوانده بود، طرح کسب و کار کوچکی نوشت و با تلاش فراوان توانست وام کوچکی از بانک محلی بگیرد. آنها یک اتاق کوچک در خانهشان را به کارگاه تبدیل کردند و با خرید چند دستگاه چرخ خیاطی قدیمی، کار را آغاز کردند.
زهرا با دقت و مهارت، لباسهای زیبایی دوخت و علی و مریم با کمک هم، آنها را در بازار محلی به فروش رساندند. کم کم، کیفیت کار آنها شناخته شد و سفارشها بیشتر شد. با درآمدی که از فروش لباسها به دست میآوردند، توانستند کارگاه خود را گسترش دهند و چند نفر دیگر از اهالی محله را نیز به کار بگیرند.
پس از چند سال تلاش و پشتکار، کارگاه کوچک خانواده رسولی به یک کارگاه بزرگ و موفق تبدیل شد. آنها با بهرهگیری از دانش و مهارتهایشان، محصولات متنوعتری تولید کردند و حتی توانستند محصولاتشان را به شهرهای دیگر نیز صادر کنند.
حالا خانواده رسولی نه تنها از فقر نجات یافته بودند، بلکه به یکی از خانوادههای موفق و توانمند شهر تبدیل شده بودند. آنها با تلاش و همبستگی خانوادگی، توانستند زندگیشان را تغییر دهند و الگویی برای سایر خانوادههای محلهشان باشند.
dastannevis.com
در حاشیه یک شهر کوچک و فقیرنشین، خانوادهای با نام خانواده رسولی زندگی میکردند. این خانواده متشکل از پدر به نام حسین، مادر به نام زهرا، و سه فرزندشان به نامهای علی، مریم، و نرگس بود. حسین یک کارگر ساده بود و زهرا نیز در خانه به دوخت و دوز مشغول بود. با وجود کار و تلاش فراوان، درآمد آنها به سختی کفاف هزینههای زندگیشان را میداد.
یک روز، علی که پسر بزرگ خانواده بود، در حالی که در خیابانهای شهر قدم میزد، با کتابفروشی قدیمی و کوچکی روبرو شد. او که همیشه به خواندن علاقه داشت ولی به دلیل فقر، امکان خرید کتاب را نداشت، تصمیم گرفت وارد کتابفروشی شود و از صاحب مغازه درباره کتابهای ارزان قیمت سوال کند. صاحب مغازه، پیرمردی مهربان به نام استاد احمد، با دیدن علاقه و شور علی به کتاب، تصمیم گرفت به او کمک کند.
استاد احمد به علی پیشنهاد داد که هر روز به مغازه بیاید و در کارها به او کمک کند و در ازای آن، اجازه داشته باشد که کتابها را بخواند. علی با خوشحالی قبول کرد و هر روز بعد از مدرسه به کتابفروشی میرفت. او با خواندن کتابها، دانش و آگاهی زیادی به دست آورد و حتی شروع به آموزش دادن به مریم و نرگس کرد.
یک روز، علی در یکی از کتابها درباره کارآفرینی و ایجاد کسب و کارهای کوچک مطالعه کرد. ایدهای به ذهنش خطور کرد. او تصمیم گرفت که با کمک پدر و مادرش یک کارگاه کوچک خیاطی راهاندازی کنند و از مهارتهای مادرش در دوخت و دوز بهره ببرند. حسین نیز که دستی در کارهای فنی داشت، موافقت کرد که در کارگاه به همسرش کمک کند.
علی با کمک استاد احمد و با استفاده از کتابهایی که خوانده بود، طرح کسب و کار کوچکی نوشت و با تلاش فراوان توانست وام کوچکی از بانک محلی بگیرد. آنها یک اتاق کوچک در خانهشان را به کارگاه تبدیل کردند و با خرید چند دستگاه چرخ خیاطی قدیمی، کار را آغاز کردند.
زهرا با دقت و مهارت، لباسهای زیبایی دوخت و علی و مریم با کمک هم، آنها را در بازار محلی به فروش رساندند. کم کم، کیفیت کار آنها شناخته شد و سفارشها بیشتر شد. با درآمدی که از فروش لباسها به دست میآوردند، توانستند کارگاه خود را گسترش دهند و چند نفر دیگر از اهالی محله را نیز به کار بگیرند.
پس از چند سال تلاش و پشتکار، کارگاه کوچک خانواده رسولی به یک کارگاه بزرگ و موفق تبدیل شد. آنها با بهرهگیری از دانش و مهارتهایشان، محصولات متنوعتری تولید کردند و حتی توانستند محصولاتشان را به شهرهای دیگر نیز صادر کنند.
حالا خانواده رسولی نه تنها از فقر نجات یافته بودند، بلکه به یکی از خانوادههای موفق و توانمند شهر تبدیل شده بودند. آنها با تلاش و همبستگی خانوادگی، توانستند زندگیشان را تغییر دهند و الگویی برای سایر خانوادههای محلهشان باشند.
dastannevis.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در خلاصه داستان این انیمشین آمده است:«این فیلم، داستان ناگفتهی دوران جوانی آپتیموس پرایم و مگاترون است که حالا به عنوان دشمنان قسمخورده شناخته میشوند اما زمانی دوستانی صمیمی بودند که سرنوشت سایبرترون را برای همیشه تغییر دادند.»
dastannevis.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
قصههای شهربازی معمولاً داستانهایی هستند که در یک محیط تفریحی و پر از سرگرمی و جذابیت اتفاق میافتند. این داستانها میتوانند طیف گستردهای از موضوعات را شامل شوند، از ماجراجوییها و دوستیها گرفته تا کشف اسرار و تجربههای هیجانانگیز. برخی از ویژگیهای معمول قصههای شهربازی عبارتند از:
محیط جذاب و رنگارنگ: شهربازیها با چرخ و فلک، رولر کوستر، بازیهای مختلف و نورپردازیهای خاص، محیطی جذاب و پر از رنگ و صدا فراهم میکنند که برای خوانندگان یا بینندگان بسیار جذاب است.
شخصیتهای متنوع: در این داستانها معمولاً شخصیتهای مختلفی مانند کودکان، نوجوانان، خانوادهها، کارکنان شهربازی و حتی شخصیتهای خیالی حضور دارند که هرکدام داستان خود را دارند.
ماجراجویی و هیجان: داستانها اغلب شامل ماجراجوییهای هیجانانگیز هستند، مانند گم شدن در شهربازی، پیدا کردن یک راز قدیمی، یا تجربه کردن وسایل بازی ترسناک.
درسهای اخلاقی: بسیاری از این داستانها حاوی پیامهای اخلاقی هستند، مانند اهمیت دوستی، شجاعت در مواجهه با ترس، یا ارزش خانواده.
پایانهای خوش: قصههای شهربازی معمولاً پایانهای خوش و امیدوارکنندهای دارند که باعث احساس خوبی در خوانندگان یا بینندگان میشوند.
این داستانها میتوانند در قالب کتابهای داستانی، فیلمها، انیمیشنها یا حتی نمایشهای زنده در شهربازیها ارائه شوند و هدف اصلی آنها ایجاد سرگرمی و شادی برای کودکان و نوجوانان است.
dastannevis.com
محیط جذاب و رنگارنگ: شهربازیها با چرخ و فلک، رولر کوستر، بازیهای مختلف و نورپردازیهای خاص، محیطی جذاب و پر از رنگ و صدا فراهم میکنند که برای خوانندگان یا بینندگان بسیار جذاب است.
شخصیتهای متنوع: در این داستانها معمولاً شخصیتهای مختلفی مانند کودکان، نوجوانان، خانوادهها، کارکنان شهربازی و حتی شخصیتهای خیالی حضور دارند که هرکدام داستان خود را دارند.
ماجراجویی و هیجان: داستانها اغلب شامل ماجراجوییهای هیجانانگیز هستند، مانند گم شدن در شهربازی، پیدا کردن یک راز قدیمی، یا تجربه کردن وسایل بازی ترسناک.
درسهای اخلاقی: بسیاری از این داستانها حاوی پیامهای اخلاقی هستند، مانند اهمیت دوستی، شجاعت در مواجهه با ترس، یا ارزش خانواده.
پایانهای خوش: قصههای شهربازی معمولاً پایانهای خوش و امیدوارکنندهای دارند که باعث احساس خوبی در خوانندگان یا بینندگان میشوند.
این داستانها میتوانند در قالب کتابهای داستانی، فیلمها، انیمیشنها یا حتی نمایشهای زنده در شهربازیها ارائه شوند و هدف اصلی آنها ایجاد سرگرمی و شادی برای کودکان و نوجوانان است.
dastannevis.com
متوجه شدم که در یک آپارتمان تنگ و تاریک حتی افکارم هم تنگ و تاریک است.
فئودور داستایوفسکی
حرکتی به خودت بده. اگر تمرکز در یک مکان آشنا برایت مشکل است، مناطق فعالیتت را تغییر بده. به عنوان مثال، لپ تاپی وجود دارد، و به نظر می رسد که باید پشت آن بنویسی تا حالت و دیدت خراب نشود، اما به دلایلی، هر بار که پشت آن مینشینی، الهام از دست می رود. راه حل: به قسمت دیگری از خانه برو. یک مبل، ایوان، آشپزخانه و ... تا زمانی که کار ادامه دارد. اگر جواب نداد، لپتاپ را زیر بغلت بزن و به نزدیکترین کافیشاپ/پارک برو و بلافاصله دست به کار شو.
dastannevis.com
فئودور داستایوفسکی
حرکتی به خودت بده. اگر تمرکز در یک مکان آشنا برایت مشکل است، مناطق فعالیتت را تغییر بده. به عنوان مثال، لپ تاپی وجود دارد، و به نظر می رسد که باید پشت آن بنویسی تا حالت و دیدت خراب نشود، اما به دلایلی، هر بار که پشت آن مینشینی، الهام از دست می رود. راه حل: به قسمت دیگری از خانه برو. یک مبل، ایوان، آشپزخانه و ... تا زمانی که کار ادامه دارد. اگر جواب نداد، لپتاپ را زیر بغلت بزن و به نزدیکترین کافیشاپ/پارک برو و بلافاصله دست به کار شو.
dastannevis.com
اگر میخواهید میانبرها را یاد بگیرید، آجرکاری را شروع کنید. هیچ مکانیزمی وجود ندارد که به شما کمک کند چیزی بنویسید، هیچ راه آسانی وجود ندارد. یک نویسنده جوان اگر بخواهد از یک نظریه پیروی کند احمق است. از اشتباهات خود درس بگیرید، این تنها راهی است که مردم یاد میگیرند. یک نویسنده خوب میداند که هیچکس نمیتواند به او توصیه خوبی بکند. مهم نیست چه نویسندهای را دوست دارید، همیشه باید بخواهید از او پیشی بگیرید.
© ویلیام فاکنر
dastannevis.com
© ویلیام فاکنر
dastannevis.com
شخصیتپردازی جذاب و اثرگذار در داستان به مجموعهای از ویژگیها و تکنیکها نیاز دارد. برای ایجاد شخصیتی که بتواند خوانندگان را به خود جلب کند و داستان را اثرگذارتر کند، میتوانید نکات زیر را در نظر بگیرید:
۱- پیشینه قوی و قابل باور
تاریخچه شخصیتی: به شخصیت خود گذشتهای بدهید که توضیح دهد چرا اکنون به این شکل رفتار میکند.
انگیزهها و اهداف: شخصیت باید انگیزهها و اهدافی داشته باشد که رفتار و تصمیمات او را در طول داستان هدایت کند.
۲- ویژگیهای منحصربهفرد
ویژگیهای ظاهری: جزئیات ظاهری منحصر به فردی به شخصیت بدهید که او را از سایرین متمایز کند.
رفتارها و عادات خاص: عادات یا رفتارهای خاصی که شخصیت به طور مداوم انجام میدهد، او را بهیادماندنی میکند.
۳- نقاط قوت و ضعف
نقاط قوت: مهارتها، تواناییها و ویژگیهای مثبتی که شخصیت دارد.
نقاط ضعف: ضعفها، نقصها و ترسهایی که شخصیت با آنها دست و پنجه نرم میکند، او را انسانیتر و قابلدسترسیتر میکند.
۴- تحولات شخصیتی
رشد و تغییر: شخصیت باید در طول داستان تغییر کند و رشد کند. این تغییرات میتوانند ناشی از تجربیات، چالشها و تعاملات با دیگران باشند.
موانع و چالشها: قرار دادن شخصیت در موقعیتهای چالشبرانگیز و نشان دادن واکنشهای او میتواند به رشد و تحول او کمک کند.
۵- روابط و تعاملات
روابط پیچیده: روابطی با دیگر شخصیتها که پر از پیچیدگی و تضاد باشد، میتواند شخصیت شما را عمیقتر کند.
دیالوگهای واقعی و مؤثر: گفتوگوهایی که نشاندهنده شخصیت و درک او از دنیا باشند.
۶- افکار و احساسات
دروننگری: نشان دادن افکار و احساسات درونی شخصیت، به خوانندگان کمک میکند تا با او بیشتر همذاتپنداری کنند.
تضادهای درونی: نمایش تضادهای درونی و مبارزات ذهنی شخصیت باعث میشود او واقعیتر و انسانیتر به نظر برسد.
۷- کنشهای معنیدار
کنشها و واکنشها: اقدامات و واکنشهای شخصیت باید بازتابدهنده ویژگیها و انگیزههای او باشند.
لحظات تصمیمگیری: نمایش لحظاتی که شخصیت مجبور به اتخاذ تصمیمات مهم و چالشبرانگیز میشود.
مثال عملی:
فرض کنید میخواهید شخصیتی به نام "علی" را در داستان خود معرفی کنید. علی میتواند یک نوجوان باشد که در شهربازی کار میکند. او ممکن است گذشتهای پر از چالش داشته باشد، مثلاً از یک خانواده فقیر باشد و مجبور به کار کردن برای کمک به خانوادهاش. علی میتواند مهارتی خاص داشته باشد، مثلاً استعداد زیادی در تعمیر وسایل بازی داشته باشد. در عین حال، او از ارتفاع میترسد که باعث میشود در برخی موقعیتها دچار مشکل شود.
علی در طول داستان با مشکلات مختلفی روبرو میشود که او را به چالش میکشند و باعث رشد و تغییر او میشوند. او دوستی با یک کودک گمشده برقرار میکند و تلاش میکند تا او را به خانوادهاش بازگرداند. این تجربهها به او کمک میکند تا بر ترسهایش غلبه کند و به فردی قویتر و با اعتماد به نفستر تبدیل شود.
با رعایت این نکات و ایجاد شخصیتهایی با عمق و پیچیدگی، داستان شما میتواند جذابتر و اثرگذارتر باشد.
dastannevis.com
۱- پیشینه قوی و قابل باور
تاریخچه شخصیتی: به شخصیت خود گذشتهای بدهید که توضیح دهد چرا اکنون به این شکل رفتار میکند.
انگیزهها و اهداف: شخصیت باید انگیزهها و اهدافی داشته باشد که رفتار و تصمیمات او را در طول داستان هدایت کند.
۲- ویژگیهای منحصربهفرد
ویژگیهای ظاهری: جزئیات ظاهری منحصر به فردی به شخصیت بدهید که او را از سایرین متمایز کند.
رفتارها و عادات خاص: عادات یا رفتارهای خاصی که شخصیت به طور مداوم انجام میدهد، او را بهیادماندنی میکند.
۳- نقاط قوت و ضعف
نقاط قوت: مهارتها، تواناییها و ویژگیهای مثبتی که شخصیت دارد.
نقاط ضعف: ضعفها، نقصها و ترسهایی که شخصیت با آنها دست و پنجه نرم میکند، او را انسانیتر و قابلدسترسیتر میکند.
۴- تحولات شخصیتی
رشد و تغییر: شخصیت باید در طول داستان تغییر کند و رشد کند. این تغییرات میتوانند ناشی از تجربیات، چالشها و تعاملات با دیگران باشند.
موانع و چالشها: قرار دادن شخصیت در موقعیتهای چالشبرانگیز و نشان دادن واکنشهای او میتواند به رشد و تحول او کمک کند.
۵- روابط و تعاملات
روابط پیچیده: روابطی با دیگر شخصیتها که پر از پیچیدگی و تضاد باشد، میتواند شخصیت شما را عمیقتر کند.
دیالوگهای واقعی و مؤثر: گفتوگوهایی که نشاندهنده شخصیت و درک او از دنیا باشند.
۶- افکار و احساسات
دروننگری: نشان دادن افکار و احساسات درونی شخصیت، به خوانندگان کمک میکند تا با او بیشتر همذاتپنداری کنند.
تضادهای درونی: نمایش تضادهای درونی و مبارزات ذهنی شخصیت باعث میشود او واقعیتر و انسانیتر به نظر برسد.
۷- کنشهای معنیدار
کنشها و واکنشها: اقدامات و واکنشهای شخصیت باید بازتابدهنده ویژگیها و انگیزههای او باشند.
لحظات تصمیمگیری: نمایش لحظاتی که شخصیت مجبور به اتخاذ تصمیمات مهم و چالشبرانگیز میشود.
مثال عملی:
فرض کنید میخواهید شخصیتی به نام "علی" را در داستان خود معرفی کنید. علی میتواند یک نوجوان باشد که در شهربازی کار میکند. او ممکن است گذشتهای پر از چالش داشته باشد، مثلاً از یک خانواده فقیر باشد و مجبور به کار کردن برای کمک به خانوادهاش. علی میتواند مهارتی خاص داشته باشد، مثلاً استعداد زیادی در تعمیر وسایل بازی داشته باشد. در عین حال، او از ارتفاع میترسد که باعث میشود در برخی موقعیتها دچار مشکل شود.
علی در طول داستان با مشکلات مختلفی روبرو میشود که او را به چالش میکشند و باعث رشد و تغییر او میشوند. او دوستی با یک کودک گمشده برقرار میکند و تلاش میکند تا او را به خانوادهاش بازگرداند. این تجربهها به او کمک میکند تا بر ترسهایش غلبه کند و به فردی قویتر و با اعتماد به نفستر تبدیل شود.
با رعایت این نکات و ایجاد شخصیتهایی با عمق و پیچیدگی، داستان شما میتواند جذابتر و اثرگذارتر باشد.
dastannevis.com
خلاصه داستان:
یک سارق جوان، پس از مواجه با یک درخت جادویی، طی اتفاقاتی باعث میشود تا زادگاه و محل زندگی اش منجمد شود و همین باعث بوجود آمدن تهدید جدی برای همه کسانی که در آن شهر زندگی میکنند، محسوب میشود و…
dastannevis.com
یک سارق جوان، پس از مواجه با یک درخت جادویی، طی اتفاقاتی باعث میشود تا زادگاه و محل زندگی اش منجمد شود و همین باعث بوجود آمدن تهدید جدی برای همه کسانی که در آن شهر زندگی میکنند، محسوب میشود و…
dastannevis.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM