اسپنک
1400/10/18
#بی_دی_اس_ام #مستی #پارتی
صدای موسیقی انقدر زیاد بود که تصور میکردم صداش تا خونه خودمون توی شرق تهران میرسه اما ما توی ویلایی بودیم وسط یک باغ بزرگ اطراف مهرشهر کرج. شاید مشروب و شاید چیزهایی که سمیرا به خوردم داده بود این حسو بوجود آورده بود. تازه یادم اومد. دیروز سمیرا لاک آلبالویی زده بود چرا بهش گفتم قرمز؟ حس میکنم به طور عجیبی دقتم زیادتر شده.
+پر کنم برات مژگان؟
به چهره اش خیره شدم. چقدر جذاب بود با ته ریش، سکسی تر هم شده بود. بهش لبخند زدم و لیوانمو به سمتش گرفتم و گفتم:
-اوهوم
شایان از همکارای سمیرا بودی. یه پسر معمولی با تیپ ساده که چند بار از طریق سمیرا بهم پیشنهاد دوستی داده بود و من رد کرده بودم. اما امشب به چشم من خیلی دوست داشتنی شده بود. شاید تاثیر اون قرص کوفتی باشه. حتی میتونم دونه دونه ته ریش هاشو بشمرم.
بیچاره سمیرا. ده روز روی مخ من کار کرد تا راضی بشم برای اومدن به پارتی. چقدر خر بودم قبول نمیکردم. خیلی معرکه اس. مشروب و رقص و موزیک. شاید بهترین راه فراموش کردن این زندگی کوفتی همین باشه. سمیرا چقدر انرژی داره. هنوز داره میرقصه. من که دیگه حال ندارم. مشروبمو تا ته سر کشیدم و لیوانمو گرفتم سمت شایان.
-میریزی برام؟
+آره حتما ولی امشب خیلی خوردیا. اذیت نشی
-نه عزیزم حواسم هس
+مزه هم میخوای؟
-نه بی مزه
+میخوای بریم بالا یه کم دراز بکشی؟
-بالا کجاست؟
+خنگ بازی درنیار دختر. طبقه بالا میریم توی یکی از اتاقا. دراز میکشی خستگیت درمیره دوباره میای پایین. تازه اولشه
-باشه. ناراحت نمیشن ما بریم بالا؟
+کل اینجا دراختیار ماست کی میخواد ناراحت بشه؟ مزاحمم نمیاد
از جام بلند شدم ولی سرم گیج رفت شایان منو گرفت. دستش روی کمرم بهم حس عجیبی میداد. با هم پله هارو رفتیم بالا و وارد یکی از اتاق ها شدیم. چقدر اتاق قشنگی بود و همه چی هم داشت. یخچال کوچیک و تخت دو نفره و میزتوالت و آینه. شبیه یه سوئیت بود تا اتاق.
+دراز بکش روی تخت تا من درو ببندم. راحت باش. اتاقی که درش بسته اس کسی مزاحمش نمیشه.
ولو شدم روی تخت. خیلی تشک نرمی داشت و بوی تمیزی ملافه هاش حالمو بهتر کرد. شایان کتشو از تنش درآورد و اومد نشست لبه تخت. با انگشتاش موهای منو که پخش شده بود روی تخت بازی داد.
+دیدی چقدر خوش میگذره. هی به سمیرا میگفتی نمیام نمیام
-اوهوم ولی خب بعد از جدایی دوس نداشتم پارتی برم
+این همه آدمی که توی دنیا از همسرشون جدا میشن دیگه نباید زندگی کنن؟ این چه دلیل مسخره ایه میاری؟
-هر کی یه جور نگاه میکنه. زندگی من مثل کابوس بود.
+فضولی نباشه ولی چرا جدا شدی؟
-حالا دیگه گذشته فضولی چیه. شوهرم نرمال نبود. وای چقدر اینجا گرمه
+هوا که خوبه. تو زیاد مشروب خوردی. داغ کردی دختر
-آره شاید
+یعنی چی نرمال نبود؟
-یعنی منو میزد. موقع سکس همیشه کتک میزد. وای خاک بر سرم چی دارم میگم به یه مرد غریبه
نمیدونم چرا با شایان احساس راحتی میکردم. بیشتر از این تعجب کردم که خودم متعجب نشدم از سکس با شوهر سابقم حرف زدم ولی دوس داشتم بیشتر بگم. گاهی دلم برای همون زندگی کابوس وار تنگ میشد.
+اگه نمیخوای بگی نگو ولی غریبه که اینجا نیست
-واقعا دوس داری بدونی؟
+آره خب. چون تو دختر خوشگلی هستی هیچ مردی دوس نداره تورو از دست بده
-اونم نمیخواست از دست بده. دادگاه و پزشکی قانونی به دادم رسیدن.
+چی شد؟
-برخلاف همه زوج ها ما رابطه سکسیمون فرق داشت. همیشه اول بهم سیلی میزد. تا اشکمو درنمیاورد و به التماس نمیوفتادم از سکس خبری نبود. اگر هم از درد قید سکسو میزدم اوضاع بدتر میشد و با کمربند میوفتاد به جونم
+بی دی اس ام
-چی؟
+هیچی. این ی
1400/10/18
#بی_دی_اس_ام #مستی #پارتی
صدای موسیقی انقدر زیاد بود که تصور میکردم صداش تا خونه خودمون توی شرق تهران میرسه اما ما توی ویلایی بودیم وسط یک باغ بزرگ اطراف مهرشهر کرج. شاید مشروب و شاید چیزهایی که سمیرا به خوردم داده بود این حسو بوجود آورده بود. تازه یادم اومد. دیروز سمیرا لاک آلبالویی زده بود چرا بهش گفتم قرمز؟ حس میکنم به طور عجیبی دقتم زیادتر شده.
+پر کنم برات مژگان؟
به چهره اش خیره شدم. چقدر جذاب بود با ته ریش، سکسی تر هم شده بود. بهش لبخند زدم و لیوانمو به سمتش گرفتم و گفتم:
-اوهوم
شایان از همکارای سمیرا بودی. یه پسر معمولی با تیپ ساده که چند بار از طریق سمیرا بهم پیشنهاد دوستی داده بود و من رد کرده بودم. اما امشب به چشم من خیلی دوست داشتنی شده بود. شاید تاثیر اون قرص کوفتی باشه. حتی میتونم دونه دونه ته ریش هاشو بشمرم.
بیچاره سمیرا. ده روز روی مخ من کار کرد تا راضی بشم برای اومدن به پارتی. چقدر خر بودم قبول نمیکردم. خیلی معرکه اس. مشروب و رقص و موزیک. شاید بهترین راه فراموش کردن این زندگی کوفتی همین باشه. سمیرا چقدر انرژی داره. هنوز داره میرقصه. من که دیگه حال ندارم. مشروبمو تا ته سر کشیدم و لیوانمو گرفتم سمت شایان.
-میریزی برام؟
+آره حتما ولی امشب خیلی خوردیا. اذیت نشی
-نه عزیزم حواسم هس
+مزه هم میخوای؟
-نه بی مزه
+میخوای بریم بالا یه کم دراز بکشی؟
-بالا کجاست؟
+خنگ بازی درنیار دختر. طبقه بالا میریم توی یکی از اتاقا. دراز میکشی خستگیت درمیره دوباره میای پایین. تازه اولشه
-باشه. ناراحت نمیشن ما بریم بالا؟
+کل اینجا دراختیار ماست کی میخواد ناراحت بشه؟ مزاحمم نمیاد
از جام بلند شدم ولی سرم گیج رفت شایان منو گرفت. دستش روی کمرم بهم حس عجیبی میداد. با هم پله هارو رفتیم بالا و وارد یکی از اتاق ها شدیم. چقدر اتاق قشنگی بود و همه چی هم داشت. یخچال کوچیک و تخت دو نفره و میزتوالت و آینه. شبیه یه سوئیت بود تا اتاق.
+دراز بکش روی تخت تا من درو ببندم. راحت باش. اتاقی که درش بسته اس کسی مزاحمش نمیشه.
ولو شدم روی تخت. خیلی تشک نرمی داشت و بوی تمیزی ملافه هاش حالمو بهتر کرد. شایان کتشو از تنش درآورد و اومد نشست لبه تخت. با انگشتاش موهای منو که پخش شده بود روی تخت بازی داد.
+دیدی چقدر خوش میگذره. هی به سمیرا میگفتی نمیام نمیام
-اوهوم ولی خب بعد از جدایی دوس نداشتم پارتی برم
+این همه آدمی که توی دنیا از همسرشون جدا میشن دیگه نباید زندگی کنن؟ این چه دلیل مسخره ایه میاری؟
-هر کی یه جور نگاه میکنه. زندگی من مثل کابوس بود.
+فضولی نباشه ولی چرا جدا شدی؟
-حالا دیگه گذشته فضولی چیه. شوهرم نرمال نبود. وای چقدر اینجا گرمه
+هوا که خوبه. تو زیاد مشروب خوردی. داغ کردی دختر
-آره شاید
+یعنی چی نرمال نبود؟
-یعنی منو میزد. موقع سکس همیشه کتک میزد. وای خاک بر سرم چی دارم میگم به یه مرد غریبه
نمیدونم چرا با شایان احساس راحتی میکردم. بیشتر از این تعجب کردم که خودم متعجب نشدم از سکس با شوهر سابقم حرف زدم ولی دوس داشتم بیشتر بگم. گاهی دلم برای همون زندگی کابوس وار تنگ میشد.
+اگه نمیخوای بگی نگو ولی غریبه که اینجا نیست
-واقعا دوس داری بدونی؟
+آره خب. چون تو دختر خوشگلی هستی هیچ مردی دوس نداره تورو از دست بده
-اونم نمیخواست از دست بده. دادگاه و پزشکی قانونی به دادم رسیدن.
+چی شد؟
-برخلاف همه زوج ها ما رابطه سکسیمون فرق داشت. همیشه اول بهم سیلی میزد. تا اشکمو درنمیاورد و به التماس نمیوفتادم از سکس خبری نبود. اگر هم از درد قید سکسو میزدم اوضاع بدتر میشد و با کمربند میوفتاد به جونم
+بی دی اس ام
-چی؟
+هیچی. این ی
تجاوز به لیندا
1400/11/01
#تجاوز #بکارت #پارتی
سلام به همه،اسم من لینداس و میخوام بلایی که سرم اومد رو براتون تعریف کنم
دبیرستانم تازه تموم شده بود و تصمیم گرفتم یه سال پشت کنکور بمونم و خستگی دوازده سال درس خوندنو حسابی در کنم.
سه ماه تابستون عالی بود، و البته یکم برام عجیب بود،یه دختر درس خون بودم که کل زندگیم رو یا مشغول درس خوندن بودم تا بتونم یه رشته خوب قبول شم و یا تو اتاقم سریال میدیدم و کتاب میخوندم.
صمیمی ترین دوستم مارال اصلا شبیه من نبود،درس کلا براش مهم نبود و فقط عشق و حال میکرد،هر ماه با پسرای جذاب میرفت مسافرت و پارتی.
همیشه هم سعی میکرد منو همرنگ خودش کنه ولی نمیتونست.
وقتی تصمیم گرفتم که پشت کنکور بمونم موقعیت خوبی بود که من رو با دنیای خودش آشنا کنه،کل تابستون رو می رفتیم پارتی های مختلف با آدمهای مختلف، کلی دوست جدید پیدا کردم،حتی مشروب و قرص خوردم،ولی سکس نه،میخواستم اولین بار با آدمی تجربش کنم که واقعا دوسش دارم.
اون تابستون بهترین سه ماه زندگیم بود.
پاییز شد و قرار شد با دوستامون بریم متل قو ویلای دوست پسر یکی شون که اسمش میلاد بود.
با کلی سختی پدر مادرمو راضی کردم که اجازه بدن برم،ای کاش هیچ وقت راضی نمیشدن.
چهار شنبه عصر راه افتادیم ساعت یک صبح رسیدیم،ویلاشون مثل قصر بود،
وضع مالی ماهم خیلی خوب بود،ولی این ویلا رو فقط تو فیلم های هالیوودی میشد دید، خیلی بزرگ بود،استخر و آلاچیق و خوده خونه هم چند صد متر بود و سه طبقه.
وسایل رو بردیم داخل و من و مارال و دوستمون سارا رفتیم تو اتاقمون که تو طبقه دوم بود و بقیه هم تو اتاقای کناری خوابیدن.
خیلی خسته بودیم و سریع خوابیدیم.
صبح بیدار شدیم و قرار شد ما خونرو آماده کنیم، شب پارتی بود و قرار بود بقیه هم شب برسن.
پسرا رفتن مشروب خریدن ماهم وسایل رو یکن جابجا کردیم که برای پارتی مناسب باشه.
شب شد همه مهمونا اومدن،منم حسابی آرایش کرده بودم و یه لباس قرمز و مشکی سکسی پوشیدم،شاید اگه یه لباس معمولی میپوشیدم اون اتفاق نمی افتاد.
کلی رقصیدیم و حسابی مست کردیم و چند تا پسر هی به من میچسبوندن و من ردشون میکردم،یکیشون هی دستمالیم میکرد و هرکاری میکردم ول نمیکرد که دیگه عصبی شدم و زدم تو صورتش و رفتم.
ولی مارال با همه لاس میزد،حتی با دختر ها.
آخرای شب بود که دیگه شل شل بودم، مست و پاتیل رفتم خوابیدم بغل استخر رو زمین،هنوزم نمیدونم چرا.
چند تا پسر که داشتن بیرون سیگار میکشیدن منو دیدن، یکی شون که خیلی خوش تیپ بود اومد گفت:خوبی؟
گفتم:عالیم هووهو.
گفت:مستی؟
گفتم:آره.
گفت:میخوای ببرمت داخل؟بغل استخر شاید یهو بیوفتی داخلش.
گفتم:گفتم نه جام خوبه.
گفت:پس بیا اینور تر که من خیالم راحت باشه نمیوفتی.
گفتم:باشه برو دیگه.
رفتم اونور تر و خوابم برد.
وقتی خواب بودم چند نفر بلندم کرده بودن و برده بودنم ته ویلا و پرتم کردن رو زمین،زمین که خوردم از خواب پریدم،هنوز صدای موزیک و رقص و جیغ و داد مهمونا میومد،شروع به جیغ زدن کردم که یکی محکم زد تو گوشم و سریع دهنم رو گرفت و خوابوندم رو زمین.
چهار نفر بودن، یکی شون همون پسری بود که زدم تو صورتش، تا دهنمو گرفته بود هی دست و پا میزدم که اون سه نفر دیگه کفش و شلوارشونو درآوردن و اون پسره که زده بودمش به زور دهنمو باز کرد و شورتشو کرد تو دهنم،میخواستم بالا بیارم
دستمامو با یا چیزی بستن رو زانو نشوندنم که یهو یه یکی داد زد که
چه گهی میخورید حروم زاده ها
یه لحضه حس کردم فرشته نجاتم اومده
اون پسره بود که بغل استخر اومد پیشم
نزدیک شد و با سر زد تو صورت یکی شون که دو تای دیگه زدنش زمین و شروع به زدنش کردن.
بعدش یه شر
1400/11/01
#تجاوز #بکارت #پارتی
سلام به همه،اسم من لینداس و میخوام بلایی که سرم اومد رو براتون تعریف کنم
دبیرستانم تازه تموم شده بود و تصمیم گرفتم یه سال پشت کنکور بمونم و خستگی دوازده سال درس خوندنو حسابی در کنم.
سه ماه تابستون عالی بود، و البته یکم برام عجیب بود،یه دختر درس خون بودم که کل زندگیم رو یا مشغول درس خوندن بودم تا بتونم یه رشته خوب قبول شم و یا تو اتاقم سریال میدیدم و کتاب میخوندم.
صمیمی ترین دوستم مارال اصلا شبیه من نبود،درس کلا براش مهم نبود و فقط عشق و حال میکرد،هر ماه با پسرای جذاب میرفت مسافرت و پارتی.
همیشه هم سعی میکرد منو همرنگ خودش کنه ولی نمیتونست.
وقتی تصمیم گرفتم که پشت کنکور بمونم موقعیت خوبی بود که من رو با دنیای خودش آشنا کنه،کل تابستون رو می رفتیم پارتی های مختلف با آدمهای مختلف، کلی دوست جدید پیدا کردم،حتی مشروب و قرص خوردم،ولی سکس نه،میخواستم اولین بار با آدمی تجربش کنم که واقعا دوسش دارم.
اون تابستون بهترین سه ماه زندگیم بود.
پاییز شد و قرار شد با دوستامون بریم متل قو ویلای دوست پسر یکی شون که اسمش میلاد بود.
با کلی سختی پدر مادرمو راضی کردم که اجازه بدن برم،ای کاش هیچ وقت راضی نمیشدن.
چهار شنبه عصر راه افتادیم ساعت یک صبح رسیدیم،ویلاشون مثل قصر بود،
وضع مالی ماهم خیلی خوب بود،ولی این ویلا رو فقط تو فیلم های هالیوودی میشد دید، خیلی بزرگ بود،استخر و آلاچیق و خوده خونه هم چند صد متر بود و سه طبقه.
وسایل رو بردیم داخل و من و مارال و دوستمون سارا رفتیم تو اتاقمون که تو طبقه دوم بود و بقیه هم تو اتاقای کناری خوابیدن.
خیلی خسته بودیم و سریع خوابیدیم.
صبح بیدار شدیم و قرار شد ما خونرو آماده کنیم، شب پارتی بود و قرار بود بقیه هم شب برسن.
پسرا رفتن مشروب خریدن ماهم وسایل رو یکن جابجا کردیم که برای پارتی مناسب باشه.
شب شد همه مهمونا اومدن،منم حسابی آرایش کرده بودم و یه لباس قرمز و مشکی سکسی پوشیدم،شاید اگه یه لباس معمولی میپوشیدم اون اتفاق نمی افتاد.
کلی رقصیدیم و حسابی مست کردیم و چند تا پسر هی به من میچسبوندن و من ردشون میکردم،یکیشون هی دستمالیم میکرد و هرکاری میکردم ول نمیکرد که دیگه عصبی شدم و زدم تو صورتش و رفتم.
ولی مارال با همه لاس میزد،حتی با دختر ها.
آخرای شب بود که دیگه شل شل بودم، مست و پاتیل رفتم خوابیدم بغل استخر رو زمین،هنوزم نمیدونم چرا.
چند تا پسر که داشتن بیرون سیگار میکشیدن منو دیدن، یکی شون که خیلی خوش تیپ بود اومد گفت:خوبی؟
گفتم:عالیم هووهو.
گفت:مستی؟
گفتم:آره.
گفت:میخوای ببرمت داخل؟بغل استخر شاید یهو بیوفتی داخلش.
گفتم:گفتم نه جام خوبه.
گفت:پس بیا اینور تر که من خیالم راحت باشه نمیوفتی.
گفتم:باشه برو دیگه.
رفتم اونور تر و خوابم برد.
وقتی خواب بودم چند نفر بلندم کرده بودن و برده بودنم ته ویلا و پرتم کردن رو زمین،زمین که خوردم از خواب پریدم،هنوز صدای موزیک و رقص و جیغ و داد مهمونا میومد،شروع به جیغ زدن کردم که یکی محکم زد تو گوشم و سریع دهنم رو گرفت و خوابوندم رو زمین.
چهار نفر بودن، یکی شون همون پسری بود که زدم تو صورتش، تا دهنمو گرفته بود هی دست و پا میزدم که اون سه نفر دیگه کفش و شلوارشونو درآوردن و اون پسره که زده بودمش به زور دهنمو باز کرد و شورتشو کرد تو دهنم،میخواستم بالا بیارم
دستمامو با یا چیزی بستن رو زانو نشوندنم که یهو یه یکی داد زد که
چه گهی میخورید حروم زاده ها
یه لحضه حس کردم فرشته نجاتم اومده
اون پسره بود که بغل استخر اومد پیشم
نزدیک شد و با سر زد تو صورت یکی شون که دو تای دیگه زدنش زمین و شروع به زدنش کردن.
بعدش یه شر