داستانکده شبانه
15.7K subscribers
105 photos
9 videos
188 links
Download Telegram
خواهران جنده من
1400/06/13

#خانواده #خواهر

بابام نظامی بود بازنشسته شد خیلی وقت پیش،خیلی از فامیلای مامانم زمانی ک سنمون کم بود میگفتن بابات آدم خوبی نیس،با استفاده از شغلش خیلی کارا مث زن بازی و دزدی کلاهبرداری…انجام داده اما این حرفا مارو قانع نمیکرد هیچ ،باعث میشد از اون ادما هم بدمون بیاد.اما حالا ک میبینم چ بلاهایی داره سرمون میاد روز ب روز بیشتر ب حرف اونا میرسم .من رضا هستم از ی شهر دور5تا خواهر دارم اولی جنده قهاری شد من اون موقع فقط۸سالم بود ک با هر پسری دوس میشد بابام با ی پسر تو خونه گرفتش ولی با پارتی بازی نجاتش داد از دادگاه.انداختش ب ی دوماد احمقمون.اما ب جنده بازیاش ادامه داد من و بقیه خواهرام ازش خیلی شاکی بودیم و میگفتیم با اینکه بچه دار شده بازم ول کن نیس.دومی ک خیلی ب ساده بودنش میبالیدیم هم کونی شد چن بار دیدم ب بابام گفتم ولی اصلن انگار ن انگار،همه ش میگفت خودم حواسم هس.سومی ک از همه زبون دار تر بودو خودشو تو دل مامان بابا جا داد،بهش شک کردم ب خاطر همین چن روز پیش اینستاشو هک کردم دیدم داره چت میکنه با یکی و قرار میزاره واسه نیم ساعت بعد ک بره خونش منم خودمو رسوندم تا پسره رفت تو داشتم سکته میکردم همه ش قیافه بچه هاش جلو چشام بود5دقیقه منتظر موندم رفتم زنگ درو زدم ج نداد ب گوشیش زنگ زدم با استرس ج داد صداش میلرزید گفتم پشت درم درو باز کن گفت خونه نیستم گفتم میدونم هستی باز کن دیدم همه چی رو چن دقیقه معطل کرد اومد درو باز کرد گفت الکی گفتم خونه نیستم ببینم تو چیکار میکنی مثلن داشت طبیعی رفتار میکرد مستقیم رفتم دم حموم دیدم از تو قفله خواهرم دید لو رفته ب پسره گفت بیا بیرون منم تا اومد گرفتم زیر مشت خواهرم فراریش داد.چرخیدم خواهرمو دیدم تازه فهمیدم با چ سرو وضعی وایساده ی لباس بلند بدون شورت و سوتین منو ک دید رفت مانتو پوشید.با داد و بیداد بهش گفتم چرا اینکارو کردی بهش گفتم کوس میدی شروع کردم لباساشو دست زدن اونجا فهمیدم چیزی زیر لباساش نیس.گفت قضیه اینطور ک فک میکنی نیس طرف کاریابی داره واسم فرم استخدام آورده.گفتم بیشرف … برگشت گفت بین خودمون بمونه مث ی راز …گفتم حتی اگه ب باباهم بگم اتفاقی نمیفته چون اون داره تاوان پس میده دختراش جنده شدن.با دلی پر از غصه و درد زدم بیرون شروع کرد اس دادن ب کسی نگو منم گفتم از نظر من شماها جنده اید.دیگه کاری باهاتون ندارم.الانم میخوام در اولین فرصت از خونه برم ی جا تنها زندگی کنم توی درد خودم بسوزم و بمیرم.بابام ک جنده بازه خواهرامم ک جنده ن منم این وسط دارم زجر دنیارو میکشم و هیچکاری نمیتونم بکنم.هر روز هم براشون لعنت میفرستم و آه میکشم و از خدا میخوام نجاتم بده از این شرایط،قیافه م نسبت ب سنم خیلی بیشتر نشون میده و موهام سفید شده و پیر شدم.
قصه ما ب سر نرسید و زجر کشیدن من ادامه داره…تا کی؟!نمیدونم!
نوشته: رضا
@dastankadhi