داستانکده شبانه
15.7K subscribers
105 photos
9 videos
188 links
Download Telegram
اولین سکس با زهره
1400/05/14

#زن_همسایه_ #اولین_سکس_ #معلم_خصوصی_

اسم من سعید مجرد هستم امسال معلم شدم. ساکن قم
قد ۱۷۳ وزن ۸۰ قیافه ی خوبی دارم یا شاید معمولی
برمی گردیم به ۱۰ سال قبل
ما تازه اومدیم این محله و من چهارده سالم بود دوران بلوغم بود تازه جقی شده بودم یکی از همسایه ها دیوار به دیوار ما خانم خیلی خوشگلی بود. اندام نه چاق نه لاغر با صورت همیشه بشاش
قدش شاید صد و شست با ممه و کونی که همیشه برای من خود نمایی میکرد تازه ازدواج کرده بودن و سنش شاید بیست و چهار یا پنج و اینا بود و شوهرش راننده بود و معمولا شبا میومد خونه
و خلاصه من همیشه تو جقام تصور میکردم که اون برام ساک میزنه اینقدر که دهن کوچیک و قشنگی داشت و وقتی میخندید آدم دوست داشت بذاره تو دهنش البته با چشم و ابروی مشگی و زیباش هم نباید گذشت اون گوشه نگاهاش و خندیدناش و ا
کون زیباش که شاسی خاصی داشت وقتی راه میرفت من از پشت فقط به کونش نگاه میکردم .
تو این ده سالی که گذشت همه من یه بچه مثبت می دیدن تو محله حالا هم معلم شده بودم انگار بیشتر قبولم داشتن و این همسایمون هم ندارن مدت زهره خانم یه بچه آورده بود که کلاس اول بود و تو این مدت چن باری با شوهرش به خاطر اعتیاد و خانم بازی شوهرش دعوا کرده بود قهر کرده بود و دوباره اومده بود. و من همیشه تعجب میکردم که با همچین کصی چرا اینجور رفتار میکنه .
منم همچنان جق میزدم و رابطم با زهره در حد سلام و تعارف معمولی بود .کلا بلد نبودم مخ زدن و کص کردن و اینجور کارا ولی خیلی دوست داشتم یه روز مادرم گفت زهره خانم گفته آقا سعید میتونه بیاد هفته ای چن روز با ملیکا کار کنه این جمله انگار من و برد رو ابرا بلاخره میتونستم بیشتر زهره رو دید بزنم و بیشتر صحبت کنیم .منم با اکراه به مادرم گفتم باشه حالا چند روز باید برم ؟
خلاصه روز اول رفتم و خیلی به خودم رسیده بودم زنگ خونشون و زدم و رفتم تو خونه و…
تو اتاق نشسته بودم و ملیکا کار میکردم واقعا درسش ضعیف بود و هیچی حالیش نمیشد دیدم زهره اومد با ظرف میوه و… کنارمون نشست شروع کرد صحبت البته من گاهی زیرکی به اون روناش یه نگاهی مینداختم خیلی پر تر از چیزی بود که فکر میکردم با اون شلوار چسب پاش که سوژه جق شب من و فراهم میکرد
با اون حالت بشاش گفت به خدا من شاگرد اول کلاسمون بودم نمیدونم چرا این به کی رفته وقتی از شوهر شانس نیاری اینجور میشه خوب … انشالله شما یه خانم خوب گیرت بیاد البته باید حواست جمع باشه .
منم گفتم اینجور نگید احمد آقا مرد خوبین
زهره : شما که تو این مدت تو جریان بودین نگید دیگه … ببخشید من دیگه برم یه چیز آماده کنم شام و…
وقتی داشت میرفت به کون نازش یه نگاهی کردم که تو دلم یه آخر کشیدم که حیف این کون با این شاسی که احمد میذاره و اون قسمتی از ساق پای سفیدش که از پایین شلوار معلوم بود و من دوست داشتم بدم یهو شلوارش و پایین بکشم تا از سفیدی ساق پاش به کص ناز و رونای گوشتیش برسم و سر کیرم و بذارم رو کص آرزو هام خلاصه کم کم داشت کیرم بلند میشد که دیدم یه ساعت و خورده ای از تدریس گذشته گفتم بلند شم برم که دیگه پرو هم نشن یه تمرین گفتم و رهره خانم و صدا کردم و گفتم من دیگه میرم با کلی تشکر همراهیم کرد و گفت اگه فیلمی آموزشی چیزیم داشتید بیارید که گفتم باشه سری بعد میارم.
وقتی رفتم خونه یه فکری زد تو سرم گفتم من که نمیتونم کص این و بذارم لاقل اون کیر من و ببینه
فوری کیرم ‌و تمیز کردم و یه عکس خوشگل گرفتم ازش و یه خورده با فتوشاپ حرفه ای بزرگ کردم که از چهارده سانت بشه نزدیک بیست سانت ریختم تو پوشه فیلم آموزشی ها و فرداش رفتم باز کلاس و یه فلش دادم بهش و گفتم فیلما تو ای
اولین ارتباط جنسی یک نوجوان
1400/05/17

#خاطرات_نوجوانی #اولین_سکس

مقدمه:
اولین ها معمولا از یادها نمیره مخصوصا اگه مسائل مهمی چون سکس و ازدواج و استخدام و… باشه، تنها 14 سال داشتم و تازه به بلوغ جنسی رسیده بودم و بقول معلمین دوره ی ما، استنماء میکردم( امروزیش جغ میزدم) بخاطر حوادث اون روزای کشور از طرفی و شرایط خاص محله ای که زندگی میکردم داشت، یاد گرفته بودیم قوی باشیم و از خودمون حفاظت کنیم، مثلا در محل ما دعوا زیاد بود مجبور میشدی برای اینکه خودتو ثابت کنی کتک کاری کنی، این باعث میشد کسی سمتت نیاد یعنی یه دیوار حفاظتی برای خودت درست میکردی.
کوچه ها پهن و خونه ها هم اکثرا ویلایی یک طبقه بودند نه که پولدار باشیم برعکس، همه از قشر کارگر و یا کارمندان جزء اداره جات بودند، و نصف محل هم اجاره نشین، دوره ی تکنولوژی مدرن و دیجیتال و این حرفها هنوز نیومده بود و زمان زمانِ دوستی ها و بازیهای توی کوچه ها بود، ما همش تو کوچه بودیم و بیشتر وقتمون هم به بازی فوتبال و والیبال و الک دولک و هفت سنگ و… میگذشت.
تابستون اون سال و سالهای اول بعد از انقلاب 57 ما توی کوچه ها ولو بودیم و پدر و مادرها همه مشکل داشتن و سرشون به بدبختیاشون گرم بود و از خدا میخواستن پسرها تو خونه نباشن و کوچه فقط وقتی برای ما تعطیل میشد که وقت نهار و خواب بعد از ظهر اهالی محل باشه و دیگه اینکه پاسی از غروب آفتاب گذشته باشه و مردان محل از کار برگشتن و از صدای توپ فوتبالی که به در خونه هاشون میخوره و از فریاد شادی بچه های محل شاکی هستن، چرا که کار سخت روزانه را باید با آرامش شبانه ی درون خونه جایگزین کنن.
اغلب بخاطر علاقه مفرطم به فوتبال دیرتر از بقیه از کوچه ها دل میکندم و با توپ فوتبالم تنها میموندم و همیشه هم مادرم میومد دم در و چند بار صدام میکرد و بهم تشر میزد بیا تو دیگه بسه مگه خسته نشدی و بیا ناهارتو بخور و…آخر سر هم خسته میشد و من تا وقتی که یکی از همسایه ها نیاد و بخاطر صدای توپ فوتبالم بهم اعتراض کنه نمیرفتم خونه.
یه پسر بچه ای توی محلمون بود بنام بهزاد که یادمه کلاس دوم ابتدایی میرفت یعنی 8 سال بیشتر نداشت، بچه ی تخس و تپلی بود که البته همه بازی ما نبود و با هم سنهای خودش بازی میکرد، پدر بهزاد تا جایی که یادمه نظامی بود چون عصرها با لباس فرم به خونه برمیگشت، مادرش یه زنی
بود که برخلاف اکثر زنهای محلمون سر و وضع خوش تیپی و بهتری داشت و به خودش میرسید و کاری که زیاد تکرار میشد این بود که میومد دم در خونه ش و بخاطر توپ فوتبالی که به در خونه ش میخورد بهمون بد بیراه و فحش میداد، برای همین هم نه از پسره و نه مادره خوشمون نمیومد اما یه پسری به اسم صابر در همسایه گی شون بود که همسن و هم بازی ما هم بود که ارتباط خیلی خوبی باهاشون داشت و نوکر مادر بهزاد شده بود و میرفت براشون نون و نفت و… میخرید.
صابر توی خونه ی اینا هم میرفت و بچه ها هم سربه سرش میذاشتن که تو با این بچه خوشگل بهزاد چیکار داری؟ که صابر همیشه سعی میکرد از موضوع گذر کنه و جواب نده، اما شایعه بود که در این بچه میماله و باهاش حال میکنه.
اواسط ظهر تابستون گرمی بود و دیگه حتی هیچ بچه ی سمجی توی کوچه پرسه نمیزد و همه برای خوردن نهار و استراحت تو خونه هاشون بودند محل شلوغ ما فقط اون ساعات روز خالی میشد و من تنهایی با یه توپ فوتبال داشتم تمرین شوت زدن میکردم که یهو بهزاد رو دیدم که اومد پیشم و گفت منم بازی، از طرفی ازش خوشم نمیومد و از یه طرف دیگه هم اصلا اهل توپ و فوتبال نبود و تعجب کردم و بهش گفتم برو بچه منم دارم میرم خونه مون( خواستم از سرم وا کنمش) که در یه لحظه توپ رو برداشت و فرار کرد و
اولین سکسم با آرمیتا
1400/05/30

#اولین_سکس #دوست_دختر #بکارت

سلام دوستان
من داستان نویس نیسم و دارم واقعیتو میگم پس قضاوت با خوانندس
این جریانی که میخوام براتون بگم برمیگرده به تابستون ۹۸ که تو ۱۷ سال بودم
مثل اکثر جوونای ممکلت منم تو بلوغ بودم و دنبال جلق و فیلم سوپر و غیره و حسابی تو فاز بودیم ، من هیچ دختر همسن خودم تو اقوام ندارم و دوس دخترم نداشتم و ارتباطم زیاد با دخترا خوب نیستش
خلاصه من با یکی به اسم ارمیتا اشنا شدم تو مجازیو بعد چند هفته رابطه جدی شد و قرار شد همو ببینیم و رفتیم سمت چمران (شیراز) همو دیدیم و اولش خیلی خشک بودیم تا یخو خودش وا کرد ارمیتا یکم شیطون بود
سنش اون موقع ۱۶ بودو قدش دور ۱۷۰ بود و نسبتا بلند قد بنظر میومد هیکلشم یکم گوشتی بود فقط یکم یعنی نرمال بود نه لاغر نه چاق و خوشگل بود بنظر خودم و یکمی شیطون ، قرارای ما جاهای مختلف بودو و شوخیای ما دیگه در حدی شده بود که حد و مرز خاصی نداشت و از همچی میگفتیم و لذت میبردیم و خلاصه بعد یک ماه رابطه یروز بش گفتم بیا سمت خونه ما که حومه شیراز میشد و یه باغ انگور خیلی قشنگ هست که چند تا درخت گردو داره و خلاصه چند هفته پیشم انگورارو برداشتن و سگم اونجا پر نمیزنه
قشنگ یادمه دوشنبه بود و بعد کلاس زبان اومدش و ساعت تقریبا نزدیکای ۶ بودش و هوا حسابی روشن و ما با کلی تعریف و بگو و بخند از یه جاده خاکی شاید نیم کیلومتری رفتیم زیر درختای گردو و اونجا یه چمن خیلی قشنگ داشت چون کنارش یه جوب اب بود همیشه سبز بود و خلاصه مام خوابیدیم رو چمنا و چون یکم عریض بودن نصف بدن من رو خاک بودش و سرمون تو اسمون و برگای دختر گردو رو میدیدیم و اروم تعریف میکردیم
اونجا یکمی از مشکلات خونوادش گفت و یکمی فاز دپ برداشت و من بحثو بردم سر بحثای کصشر من دراوردی از مدرسه و فاز عوض شد
وسط بحث یهو گفتش که اون سریالو دیدی که بت گفتم و منم خدایی حوصله سریالای کصشرو ندارم
این وسطا از خودم بگم که قدم الان ۱۹۲ ع و اون موقع شاید ۱۸۴ بودم و صورتم نسبتا جذاب و تو پسرای دورم خوشتیپم
خلاصه داستان ما گفتیم اره دیدیم و گف دیدی چه عاشقانه بود و لب گرفتنشونو دیدی و این حرفا که منم گفتم اره و فلان
ازم پرسید که تا حالا لب گرفتم گفتم نه و اونم گفت نه و انگار جفتمون میدونستیم چی میخوایم ، یه ربع ساعتی گذشته بود و اونجا هیشکی نبود و من به خودم جرئت دادم و اروم گونشو بوسیدم و بهش گفتم این رژت مزه هم داره و گفت اره منم بش گفتم میتونم مزش کنم که خودش اروم اومد جلو و شروع کردیم لب گرفتن و یچی تو وجودم گر میگرفت
راستش خیلی بلد نبودیم و ناشی بودیم😂
ولی خیلی کیف داد و من برای اولین بار دستمو بردم سمت ممه های یه دختر و گرفتمشون و چون هم سوتین داشت هم دوتا لباس تنش بود خیلی حصشون نمیکردم و اروم دستمو از زیر مانتو بردم زیر سوتینش و اون موقع بود که گرفتمشون دست
خیلی بزرگ نبودن فک کنم ۶۰ یا ۶۵ دقیق نمیدونم ولی به حدی بودن که سوتین ببنده و اونم دستشو گزاشته بود رو صورتم و شروع کردم همجای صورتشو بوسیدن و سینه سمت راستش تو دست چپم بود چون جفتمون خوابیده بودیم و حسابی لذت میبردیم ، منم یه شلوار لش پام بودو کیرم قشنگ مشخص بود و کلی زده بود بیرون از زیر شلوار چون یه ۱۷ سانتی میشد اون موقع ها قشنگ یادمه ولی زیاد کلفت نبود شاید قطرش دوتا بند انگشت بود و خلاصه من اروم دستمو بردم سمت شورتش که یکمی بهش حال بدم ولی فکر سکس باشو نمیکردم چون میدونستم دختره و پرده داره
وقتی دستمو بردم تو شورتش یکمی خیس و لزج بود و انگا یه وازلین کمک میکرد اروم‌ دستمو تاب بدم و ساپورت کشیش خیلی راحت میکرد منو ، اونم دستشو برد سمت کیرم
اولین بوسه تا سکس
1400/05/31

#اولین_سکس #دوست_دختر

سلام اسم من مجتبی یه پسر شاد سرحال سبزه با بدنی لاغرم وزنم 60 کیلو و قدم 174 نسبت به قدم لاغرم این داستان مال چند سال پیشه وقتی که من توی اینستا گرام با دختری به اسم دنیا آشنا شدم دنیا دنیا دختری غمگین بود که همیشه پست و استوری های غمگین میزاشت و منم واسه مخ کردن الکی اونو دلداری میدادم و سعی میکردم راهی پیدا کنم تا به اون پیشنهاد بدم ولی مشکلی که بود اون منو داداش صدا میزد و این راه رو میبست تا یه روز که داداش صدام زد گفتم دیگه بهم نگو داداش که گفت چی بگم گفتم عشقم عزیزم نفسم که خندید و گفت باشه خودم هنگ کردم که چرا درجا قبول کرده خلاصه از اون شب رابطه ما شروع شد و بیشتر روز با هم تماس تصویری میگرفتیم و من بهش کم کم وابسته میشدم دنیا دختری 17 ساله لاغر با سینه های شصتو پنج پوستی سبزه و چشمای بزرگ بود من دیونه چشماش شده بودم
یه روز ازش خواستم به محل کارم بیاد که هم رو ببینیم و اونم قبول کرد فردا به خودم رسیدم لباس شیک پوشیدم و سر کار رفتم ساعت تقریبا چهار عصر بود که وار مغازه شد بلند شدم سلام احوال پرسی کردیم و نشست صندلی جلوی میزم کمی حرف زدیم و اومد این طرف میز بلند شدم به طرفش رفتم با تعجب بهم نگاه کرد وآروم اومد بغلم واقعا نمیدونستم چیکار کنم اولین تجربه ام از بغل کردن یه دختر بود کیرم که انگار بوی کس بهش دماغش رسیده بود داشت منفجر میشد من طوری بغلش کردم که کیرم بهش نخوره پیشونیش رو بوسیدم و توی بغلم کمی حرف زدیم و از هم جدا شدیم و اون رفت به محض رفتنش رفتم داخل دسشویی و یه جق زدم من کلا زو ارضام سی ثانیه ای آبم اومد بیرون اومدم بهش زنگ زدم و میخاستم راضیش کنم فردا بیاد ولی میگفت نمیتونه بیاد تا یه هفته دیگه داشتیم حرف میزدیم که گفت چرا خودتو بهم نچسبوندی گفتم بغلت بودم که گفت نه پایین تنت رو چرا فاصله دادی منم رک گفتم کیرم بیدار شده بود که گفت این یه چیز طبیعیه اشکال نداشته بهش گفتم هفته بعد میدمش دستت تا خودت پشیمون شی خندید خلاصه گذشت و هفته بعد رسید و اون داشت به مغازه من میومد من تو مغازه جای نداشتم به جز دسشوی که هم تاریک بود هم تنگ وقتی اومد بغلش کردم و بوسیدمش نشستیم رو صندلیا با هم چنتا عکس انداختیم گفت حالا بدش گفتم چیو گفت کیرتو میخواستی بدی دستم یادت رفته گفتم اینجا که نمیشه نگاهی به اطراف کرد و گفت بریم توی دستشویی رفتیم توی دستشوی و شروع کردیم به لب گرفتن وای چقدر خوب بود اولین لب گرفتن عمرم لذت بخش ترین کار دنیا بود تو حس لب گرفتن بودم که حس کردم داره کمربندم رو باز میکنه منم کمکش کردم و شلوارم رو تا زانو اورد پایین و نشست جلوم و با کیرم شروع کرد بازی کردن من سعی داشتم با پرت کردن حواسم مانع زود ارضا شدنم بشم ولی کم کم کیرم داشت بیدار میشد ازش خواستم تمومش کنه که اون گفت تازه شروع شده کیرم رو گذاشت توی دهنش و شروع کرد خوردن کیرم چقدر حرفه ای میخورد داشتم حال میکردم که ارضا شدم و اون خودشو کشید عقب و کمی از آبم ریخت روی لباسش که سیاه بود بهم خندید گفت همش همین گفتم یه عمر جق زدم الان رفته توی یه جای گرم و لیز چه انتظاری داری بلند شد توف کرد توی دسشوی و با دستمال دهنش رو تمیز کرد لباسش رو هم تمیز کرد چادرش رو پوشید و از مغازه رفت وقتی رفت خیلی خر کیف بودم چند دفعه بهش زنگ زدم جواب نداد نگران شدم گفتم حتما از زود ارضایم ناراحت شده و دیگه جوابم رو نمیده خیلی تو فکر بودم تا شب جوابم رو نداد آخرای شب بود پیام اومد بیداری سریع گفتم کجا بودی این حرفا گفت بابام اینا دارن میرن خونه یکی از اقوام تفریح داشتم کمک میکردم وسایل جمع کنن گفتم ت
سکس با یک دختر سکسی تو پارک
1400/09/09

#اولین_سکس #دوست_دختر

سلام دوستان ازونجا که این داستان یکم پشم ریزونه حتی برای خودم ،تصمیم گرفتم بنویسم تا لذت ببرید
جریان از این قرار بود که یکی از دوستانم منو تو یک گروه تلگرام ادد کرد ساعت ۸ شب بود ، گروه گروهی بود که همه هم شهری بودیم
بعد که گرم صحبت شدیم تو گپ دیدم چند تا دختر هستن که ازم کوچیک ترنو نزدیکن بهم تصمیم گرفتم برم پیوی شاید بتونم رل بزنم
اون شب پیوی۳ نفر رفتم . خلاصه ازون شب تا ۲ روز بعدش با سه تاشون صحبت داشتم و منم بسیار حشری ام .خلاصه کم کم میرفتم هی سمت سکس هی اونا بدشون میومد پس میزدن پا نمیدادن ولی این وسط دونفرشون اینطور بودن .یکیشون بدش نمیومد .روز دوم عکس دادیم از فیس هم دیگه به هم و انگار پسندید .شب همون روز عکس از سینه اش گرفتمو خلاصه یه هیکل خفن نه لاغر نه چاق ترتمیز .۱۸ ساله -اوف جاتون خالی .ادامشو بگم - خلاصه بحث به یجا کشید که باهم جق زدیمو حسابی حشریش کردم (اینم بگم که دیدم این پا داد بیخیال اون دونفر شدم) شد روز چهارم و وسط حرفامون یهو گفتم بیا بخورش اونم گفت میخورم گفتم ازینجا پشت گوشی؟گفت نه حضوری .اول فکردم دروغ میگه و بسنده نکردم .بعد منم گفتم این مطمعنا نمیاد روز۴ امه چتمونه و کی میاد بده اخه - خلاصه هی بحث شدو گفتم خب ببین مکان ندارم بریم پارک فلان جا گفت من فردا ساعت ۲ میخوام برم دنبال رفیقم بیرون قبلش میام پیشت خلاصه شد فردا یعنی روز۵ ام و منم گفتم نمیاد چون هرکی بود همین فکرو میکرد ساعت شد۱ و نیم گفتم میای؟گفت اره دارم اماده میشم گفتم خب من میرم پارک گفت برو میام .منم رفتم سر پارکو موندم .رفیقمم اورده بودم کشیک بده یموقه بگا نریمو .گفت نمیاد پیچوندتت .گفتم اره باز یه نیم ساعت بمونیم شاید امد ساعت ۲ و ۱۵ دقیقه بود گفتم نیم بشه نیاد میرم که یهو دیدم امد!!!پشمام ریخته بود! کیرم یک لحظه داغ کرد که سیخ بشه رفتم جلو صحبت کردم گفتم بریم دسشویی گفت نمیام اینجا بگامیریم عده زیاده خلاصه راضیش کردم رفتیم دسشویی مردونه و خلاصه رفیقمو رفیقاش کم کم ۱۰ نفر بیرون پارک بودن گفته بودم سوتین نبنده لباسشو دادم بالا اقا دلتون نخواد اخ اخ یادم میفته میرم اغما .ممه ها خوش دست ۷۰ داغغغ نوک صورتی خوش فرم افتادم جونشو خوردن اونم دستش رو شلوارم نفس نفس میزد بعد زانو زدم سرپا بود شلوارشو دراوردم . نگم چی دیدم .ی کص تپلو سفید فقط بشدت خیس شده بود در حدی که انگشت زدم اب پرشد دستم یکم مالیدم زبون زدمو امدم بالا کیرمو دراوردم دادم دستش .زانو زد ساک بزنه (باید بگم بین ساک هایی که تجربه کردم این بشدت حرفه ای و عالی بود! بدون دندون و حرفه ای میک میزد یطور که عشق کنی . خلاصه خوردو خورد بعد بلندش کردم
متاسفانه ازجلو بسته بود و عقبم نداد گفت دردمیکنه به هرحال محکم گرفتمش بغلم و گذاشتم لاپاش اوففففف لعنت بهش خیلییی داغو خیس بود
توبدنم شل شده بود من محوم چسبیده بودمش هی میزدم خلاصه اینکه براش مالیدمو مالیدو ابم امد و رفت . ازون روز۲ سال فکر کنم میگذره اذز ۹۸ بود و اینکه دیگه ندیدم ازون روز چون دعوامون شد -تجربه خوب و پر استرسی بود این اولین تجربه رابطم بود و درعین حال پشم ریزون. امیدوارم خوشتون امده باشه .کص همه جا هست بده زیاده این دختران که سکس میخوان کافیه هول نباشیم .بدرود
نوشته:ic
@dastankadhi
اولین کیری که باسن من رو فتح کرد
1400/09/14

#گی #اولین_سکس

سلام خدمت دوستان عزیز و دوست داشتنی.
داستانی که میخوام واستون تعریف کنم مربوط میشه به اولین باری که کونم لذت کیر رفتن داخلش رو چشید. خب یه کم از خودم بگم نمیخوام مثل یه عده از افراد خودمو یه فرشته آسمونی و زیباترین و خوش استایل ترین شخص روی زمین معرفی کنم نه اینطورام نیس.من ۱۶۰سانت قدم و ۶۵کیلو هم وزنم با یه پوست سبزه سکسی(البّت از نظر خودم و چندتا از دوستام)چهره معمولی رو به خوب و یه باسن فوق العاده زیبا و حشری که هر کیری رو میبینه دوست داره تا خایه بکنه تو خودش
خب بریم سراصل داستان،من که یه آدم فوق حشری و سکسی هستم یه مدّتی میشد متوجه شده بودم دوس دارم لذت کون دادن و کیری رفتن تو سوراخش رو تجربه کنم.
وقتای که کسی خونمون نبود با بادمجون و این آخری ها هم که با یه دونه چوب واسه خودم یه دیلدو مرتب و باحال درست کرده بودم هروقت حشریتم بر بشریتم غلبه می‌کرد میرفتم اونو به دست میگرفتم و شروع میکردم خودمو آروم کردن هرچند هیچی هيچوقت مثل کیری واقعی و گوشتی و عضلانی آدم رو سیر نمیکنه و حشر آدمو نمیخوابونه.یه شب که کسی خونمون نبود و خونواده رفته بودن شهرستان واسه مراسم یکی از فامیلامون که تازه به فوت کرده بود منم نرفته بودم و این فرصت و بهترین فرصت واسه تجربه یه کون دادن و لذت چشیدن می‌دونستم واسه همین سرشب رفتم حموم یه دوش گرفتم و یه صفایی جانانه به باسن خوشگلم دادم و شیو کردم بیا و ببین خودم دوس داشتم همونجا خودم بکنم.اومدم بیرون لوسیون زدم و دیگه واقعا داشتم واسه کیری لح لح میزدم و یهو یاد یکی از دوستام افتادم که متوجه شده بودم رفته تو نخ منو و دوس داره منو بکنه آخه از نگاه‌ای معنی دارش به باسنم میتونستم اینو بفهمم
واسه همین گوشی رو برداشتم و شمارشو گرفتم و هنوز ۳تابوق نخورده بود که گوشی جواب داد و منم از دستی پشت گوشی صدام و داغ و حشری نشون دادم و اینو می‌دونستم متوجه شده بود آخه یه لحظه سکوت کرد وقتی بهش گفتم آریان میای خونمون کسی نیس تنهام حوصلم سررفته؟؟؟بعدچندلحظه سکوتش یهو برداشت گفت آره که میام عزیزم عشقم(واسه اولین باربود اینطوری باهام صحبت میکرد)بهش گفتم پس سر راه داری میای یه کم خوراکی بگیر بیکارنباشیم و اون فلش فیلماتم برداربیار که گفت فیلمای باحالم بیارم که با یه آره شهوتناک بهش جواب دادم و دیگه میدونست که امشب یه چیزیم شده
گوشی رو که قطع کردم رفتم یه شورت"لامبادا صورتی"که تازه خریده بودم و پوشیدم انقدر چسبناک و رو فرم بود که وقتی نگام به باسنم افتاد همونجا باورتون نمیشه آب اولیم اومد(همون آب سفید بی رنگ)
یه رکابی هم پوشیدم که یه کم بلند بود و رو باسنم میپوشوند واسه همین شلوار نپوشیدم
۱۰دقیقه بعدش دیدم دارن زنگ میزنن آیفون برداشتم دیدم آریان و در واسش بازکردم و اومد بالا در ورودی رو هم بازکردم جلو در منتظرش بودم تا بیاد
آریان اومد و من دید که شلوار پام نیست یه جوری شد و تعارف زدم اومد داخل و منم از قصد جلوش خم شدم مثلا کنترل بردارم یه چندثانیه مکث کردم که تا چشم آریان به شورتم و باسن تازه شیو شدم خورد طرز نفس کشیدنش عوض شد برگشتم دیدم چشاش رو باسنم قفل شده که یکی زدم رو سرش گفتم اوووووووو پسر حواست کجاست که اونم یهو به خودش اومد گفت به به امشب چی ساختی لامصب.منم از قصد گفتم واسه تو اینکارو کردم که اصلا توقع نداشت اینو بشنوه و زبونش بند اومد.
بهش گفتم حالا وقت زیا و بشینیم فیلماتو ببینیم که داشتم با عشوه و ناز میرفتم سمت اتاق تا چندتا بالشت بیارم و جلو تلویزیون درازبکشیم متوجه شدم داره از پشت منو برانداز میکنه و نفس کشیدنش هم دیگه کلا تغییر کر
اولین باری که کس لمس کردم
1400/09/11

#دختر_دایی #اولین_سکس

جریان برای ٧ سال پیشه. من قبل از ٢٠ سالگی بچه مذهبی بودم و کلا سکس و مخلفاتش حرام بود و منم اصلا اقدامی براش نکرده بودم اما خودارضایی میکردم. بعد ٢٠ سالگی تبدیل شدم به یه بچه بی خدا اما هنوز اون افکار که سکس بده و … تو وجودم بود و برام مشکل بود و نا گفته نماند که تلاشی هم برای سکس و دختربازی نمیکردم و تو این زمینه گاگول بودم تمام فعالیتم تو این زمینه هم محدود شده بود به مجازی و با چندتا دختر ارتباط برقرار کرده بودم و حتی یه بارم با یکی پیامکی سکس پیامی کرده بودم و همین. بچه درس خون بودم مهندسی برق میخوندم و چون روستا بودیم و شهرمون دورافتاده من خیلی پسر شاخی بودم و اینجا یعنی روستامون منو به عنوان یه پسر باشخصیت و جنتلمن میشناختن. اسم شهر و روستامون هم نمیگم که یه وقت نکنه یکی آشنا بخونه.ارشد قبول شده بودم و ترم دوم بودم که ارتباطم با دختر داییم شکل گرفت ارتباطمون کاملا سالم بود و هیچ حرفی نه از ازدواج بود و نه از سکس. اینم بگم دختر داییم ١٩ سالش بود و مذهبی و چادری تقریبا تپل بود و اندامش هم چنگی به دل نمیزد و حداقل سلیقه من نبود. یه بار که حشری شده بودم تو چت سر صحبت سکس رو باز کردم که اونم پا داد و سکس چت کردیم و بعد ارضا که خون به مغزم رسید پشیمون شدم و گفتم امتحانش کردم که اونم باور کرد و کلی توجیه و منم الکی نصحیت کردم که نکن از این کارا و زشته و … که گفت نمیکنم و فقط با تو بوده چون دوستت دارم.منم چون دوستش نداشتم گفتم نه و واسه اینکه ناراحت نشه گفتم من شرایط ازدواج ندارم ولی اون گیر بود مدتی خیلی گیر بود و منم واقعا نمیخواستم ناراحتش کنم و همش بهونه های الکی میاوردم. حتی یه بار حلقه برام گرفته بود که پسش دادم. ولی گیر بود که عاشقتم و فلان منم گفتم بزار خودمو بد جلوه بدم واسه همین گفتم مذهبیه بزار از این در وارد بشم. بهش گفتم من آدم منحرفیم و وقتی میبینمت به زور خودمو کنترول میکنم که کاری باهات نکنم و فقط چون دختر داییمی کاری نمیکنم. گفت تو دروغ میگی مثل بقیه حرفاته گفتم نه اینجوریه. گفت باشه فردا میام خونتون بینم راست میگی منم گفتم باشه. تا فرداش خیلی استرس داشتم که نکنه بیاد و اگه بیاد چکار کنم و واقعیت هوس هم کرده بودم و فکر کردم خوب موقعیتیه اما باز نمیخواستم. تا اینکه فرداش اومد خونمون منم پای لپتاپ بودم کمی نشستیم و منم چون خجالتی بودم کلا خودمو زدم به اون راه که چی گفتم دیروز. که گفت خوب اومدم حالا میخوای چکار کنی. یه کم مکث کردم و پاشدم و اونم پاشد که لباشو بوسیدم هیچ حرکتی نکرد نه رفت عقب نه همکاری کرد منم کنترول خودمو از دست دادم و محکم گرفتمش دستمو گذاشتم رو باسنش و فشار دادم و کماکان لباشو میبوسیدم که اونم دست انداخت دور گردنم و همکاری کرد. سینه هاشو گرفتم و مالیدم بعد لباسشو زدم بالا و همچنین سوتینشو و ممه هاشو گرفتم و شروع کردم به خوردن.همه این کارا رو سریع انجام میدادم.چون استرس داشتم و فکر میکردم شاید منصرف بشه. کاملا کنترول خودمو از دست دادم دستمو بردم رو کسش که چون دامن داشت نتونستم لمسش کنم خواستم از بالا ببرم تو شرتش که سخت دستم میرفت تو واسه همین کشید پایین. تا اینجای کار سر پا بودیم که نشست و منم با کسش ور میرفتم. کسش تپل بود و پشماشو شاید سه چهار روزی میشد که زده بود.کسش خیس شده بود اما هیچ اه و ناله ای نمیکرد. منم تا قبل از اون هیچ دختری رو لمس نکرده بودم اما تو رویاهام خیلی سکس رو تمرین کرده بودم کارم بد نبود تو اون لحظه داشتم خوب حال میدادم که گفت معلومه دوست دختر زیاد داشتی. خلاصه در حال مالش بودم و کسشو حال میداد
اولین کون دادن محمد
1400/10/22

#گی #اولین_سکس

سلام خدمت همه دوستان این خاطره ای که مینویسم واسه چند سال پیش هست و دیگه چند سالی هست که کون نمیدم.
۲۰ سالم بود یه ادم حشری تمام عیار. قیافم بدک نبود . بدنم سفید سفید نسبتا کم مو و ریش کوتاه مدل دار میذاشتم خودمم لاغر و قدمم بلند با یه کون کوچولو موچولو تو دل برو.
تابستونا پسر خالم همیشه خونه ما ولو بود چون جایی که ما زندگی میکردیم جای نسبتا شلوغی بود و همه سن ادمی بود و کلی رفیق و اشنا داشت تابستونا میومد پیشه ما میموند.
هیچ وقت تو ذهن خودم فکر نمیکردم که تمام نیاز من بشه یه کیر کلفت که سوراخمو جر بده. با همون سنم چه با دختر چه با پسر سکس داشتم ولی همیشه فاعل بودم و با اینکه دوست داشتم کون دادنو تجربه کنم جراتشو نداشتم به کسی بگم یا کاری بکنم.
کم کم شروع کرده بودم به ور رفتن با خودم از انگشت کردن بگیر تا فرو کردن خیارو بادمجانو اسپری یا هر چیز که شبیه کیر بود تو‌کونم. حموم رفتنام طولانی شده بود دائم تو فکر کیر بودم سوراخم میخوارید واسه یه کیر کلفت که پارم کنه. با همین فکرها یکی دو سال با خودم ور میرفتم ولی دیگه حال نمیداد دلم کیر واقعی میخواست.
تنها کسی که تو ذهنم میومد واسه این که کونم بزاره همین پسر خاله کس خلم بود. هر کاری میکردم امار بدم جوری که تابلو نباشه بیاد سمتم حالیش نمیشد. جلوش لباس عوض میکردم بعضی وقتها شرتمو میکشیدم لای کونم که همه جاش بزنه بیرون ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد که نمی افتاد.
تا اینکه تو یکی از اون تابستونا که خونمون بود و تنها بودیم شامو خوردیم یکی دو ساعت بعدش من شدیدا حشر بودم و دیگه نمیتونستم تحمل کنم بهش گفتم میرم حمام گفت منم میرم میخوابم تو دلم گفتم کیرم دهنت بیا به لیفی بکش یه تویی بده مرتیکه چلغوض. خلاصه لباسام گذاشتم تو اتاق از قصد و حوله نذاشتم که اومدم بیرون لخت برم شاید یه خبری شد. رفتم حموم اول کامل خودمو چند بار خالی کردم یه چند دقیقه ای انگشت کردم دیگه داشتم میترکیدم از حشریت فقط کیر میخواستم چشمام همه جارو کیر میدید. دوش گرفتم اومدم بیرون جلوی تلویزیون خوابیده بود شایدم خودشو زده بود به خواب اومدم بیرون چند قدم رفتم دیدم تاثیری نداره دوباره برگشتم سمت در حموم که مثلا یه چیزی جا گذاشتم احساس کردم داره نگام میکنه به روی خودم نیاوردم یه شونه ور داشتم برگشتم به سمت اتقاق.
خودمو خشک کردم یه اسپری تو اتاق بود چربش کردم شروع کردم اروم اروم فرو کردن تو کونم تو حالت داگی بودم پشتم به سمت ورودی اتاق بود درم از قصد نبستم. شروع کردم اروم عقب جلو کردن حدود دو دقیقه دیدم باز خبری نشد . سرو صداشو بیشتر کردم اروم اه و ناله میکردم جوری که بشنوه
احساس کردم داره از پشت نگام میکنه منم نا مردی نکردم اسپری دار اوردم سوراخ بازمو ببینه باز کردم تو کونم تو همون موقع که میخواستم هقب جلو کنم اومد چسبید بهم با دستش در اورد اسپر رو و تا بیام چیزی بگم کیرشو‌جا کرد.
برگشتم گفتم حیوون چه گهی میخوری؟؟ گفت کس نگو چاقال دارم از حشریت میمریم داری اسپری میکنی تو کونت چای کیر من؟؟
انقدر میکنمت که ابت بخوابه چاقال. چه کونی داری جون
واسه من امادش کردی؟؟شانست گفته چاقال خونه هم که خالیه تا صبح پارت میکنم.
گفتم چاقال دو ساله هر کاری میکنم امار میدم انقدر خری هیچ کاری نمیکردی
گفت فکر نمیکردم انقدر جنده باشی اخه کونی. فهمیده بود اینجوری بیشتر تحریک میشم هی از این حرفا میزد.
کیرشو تا ته کرده بود تو عقب جلو نمیکرد فقط تقه میزد. دقیقا میکشید به پروستاتم داشتم منفجر میشدم.‌ولی دلم نمیخواست ابم بیاد گفتم درش بیار کیرتو ببینم چی داره میره تو کونم.
دار اورد
آموزش کامپیوتر به دختردایی
1400/10/21

#دختردایی #خاطرات_نوجوانی #اولین_سکس

با سلام
داستان برمی گرده به اوایل دهه هشتاد زمانی که تازه کامپیتور خونگی مد شده بود و همه مردم تو خونشون نداشتن .اون زمان من 20 سالم بود و ندا دختر داییم دو سال از من بزرگ تر بود و من
چون رشته دانشگاهیم نرم افزار بود یک سیستم خریده بودم که کارای دانشگاهم رو انجام میدادم، سال دوم دانشگاه بودم
که دختر داییم تو یه اداره دولتی استخدام شد و به خاطر نوع شغلش مجبور بود کار با نرم افزار آفیس رو بلد باشه.
به همین دلیل گاهی اوقات ندا میومد خونه ما تا من بهش یاد بدم ، بین و من ندا هیچ رابطه ای تا اون زمان نبود، چون هم اون دختر خجالتی بود و هم من ، البته من بعضی اوقات به یادش جلق میزدم چون خداییش خوشگل بود و پوست واقعا سفیدی داشت و همین منو شهوتی می کرد ، یه شب با دایی و زن داییم اومدن خونه ما و ندا از من خواست که چند تا سوال داره اگه میشه
بریم اتاق و توی سیستم بهش یاد بدم و من اون رفتیم توی اتاق و اون نشست پشت سیستم و منم کنارش روی صندلی نشستم ، از بس من حشری بودم همش تو ذهنم این بود که یه جوری خودم رو بهش نزدیک کنم، همین شد که پاهام رو هل دادم زیر میز کنار پاهای ندا و کم کم پام رو به پاش نزدیک کردم و یه کم پاش رو لمس کردم، خیلی حس خوبی بود
احساس کردم اونم بدش نمیاد چون پاش رو جابجا نمی کرد ، منم از خدا خواسته دوتا پام رو به پاهاش چسبوندم چون دوتامون تازه کار بودیم حس می کردم بدنش عرق کرده چون یه بوی خاصی توی اتاق پیچیده بود، من کاملاً حس اونو درک می کردم یه حس جدید مثل خودم همین جور که با سیستم کار می کرد منم پاهام رویواش به پاهاش می مالیدم از من خواست نحوه وارد کردن عکس در نرم افزار ورد رو بهش باد بدم ، منم این کار رو کردم و دیگه خیلی وقت نداشتیم و داییم صداش کرد ، خودش رو جمع و جور کرد
اون شب گذشت ، تا اینکه یه روز زنگ زد خونه و از من خواست که فرداش بیاد خونه ما و یکم یادش بدم ، منم خدا خدا کردم تنها بیاد، چون اون روز کسی خونه بود و من تنها بودم، ساعتای 3 بعد از ظهر بود که زنگ درو زد منم که خیلی خوشحال بودم رفتم درو باز کردم دیدم خدا رو شکر تنها اومده قند تو دلم آب شد، اومد تو و دید کسی خونه نیست ، احساس کردم یکمی جا خورد
رفتیم توی اتاق من و شروع کرد به سوال کردن و منم طبق معمول جواب دادن ، خیلی استرس داشت ، چون مطمنم می ترسید یه وقت من کاری کنم و نتونه دوام بیاره ، منم شروع کردم شیطنت با پام ، اینبار دل و زدم به دریا و پای چپم رو کامل مماس پاش کردم ، خیلی داغ شده بودم ، اونم دقیقا مثل من داغ بود ، این حرارت رو من کامل حس می کردم، از من خواست نحوه ی وارد کردن عکس در ورد رو یبار دیگه بهش توضیح بدم، منم رفتم توی فولدر عکسای نیمه لخت البته دودل بودم ، اما بازم دلو زدم به دریا یه عکس نیمه لخت خوشگل براش وارد کردم، که دیگه چشاش کم کم
شهلا شده بود ، پامو چسبوندم به پاش ، اصلا باورم نمیشد ، ندا دختری که اینقدر چادری و خجالتی بود هیچ عکس العملی نشون نمی داد چون خوشش اومده بود، دستم رو رسونده به ماوس و گذاشتم روی دستش که دیگه جا خورد و یه لحظه دستش رو برد کنار منم دستش رو گرفتم ، ضربان قلب دوتامون روی هزار بود ، چون من خدایی تا اون زمان هیچ دختری رو این شکلی لمس نکرده بودم، دستم رو انداختم دور گردنش و صورتش رو بوسیدم که دیگه صداش دراومد گفت محسن چکار می خوای بکنی ، اگه یه وقت کسی بیاد ، من که اصلا ذهنم کلا تو فضا بود
نفهمیدم اصلا چی گفت و لبام رو گذاشتم رو لبش و دوتایی شروع کردیم به خوردن ، اون هم می ترسید و لذت می برد
سرش رو گفتم رو سینم و نشستم روی پاهاش ، من ک
گاییدن اولین کس زندگیم در ۲۴ سالگی
1400/05/20

#دوست_دختر #اولین_سکس

داستانی که میگم بهتون اولین سکس زندگیم بود که بعد ۲۴ سال اتفاق افتاد. این داستانم کاملا واقعی هست.
ماجرا از اونجا شروع شد که من خواستم برا اوقات خالیم یه گیتار بخرم که با تفریح سالمی داشته باشم و لذت ببرم.دیوار رو نگا کردم دیدم شهر ما گرون هست.دیوار تهران رو نگا کردم دیدم حداقل یه چندصدتومنی فرق داره. خلاصه گشتم یه گیتار Yamaha C40 با قیمت خوب پیدا کردم زنگ زدم بعد از هماهنگی گفتم فلانی عصر میرسم خلاصه رفتم و تست کردیمو اینا خریدم. رفتم ماشین شهرمون سوار بشم که دیدم یکیش یه نفر میخواد که راه بیوفته.منم پریدم بالا که سریع برم تا دیر نشه. تو ماشین یه پسر جلو نشسته بود یه خانوم میانسال با یه دختر خوشگل چشم سیاه کنارش به نام مارال( ۲۳ ساله) . اقا من خلاصه اینو دیدم گفتم عجب چیزیه.اینم بگم من مغرور هستم با دخترا لاس نمیزنم بخاطر همینم بود سکس نداشتم.
خلاصه راه افتادیم و این خانومه میانسال که مامانش بود شروع کرد با راننده حرف زدن که زمانه سخت شده و گرونی و دخترمم نامزده پول درست حسابی نداریم جهاز بدین و… . بعدش من گفتم پسره چیکارس گفت شاگرد قنادی هست و چند ملیون کار می کنه.جالبه نامزد دختره که همین شاگرد قنادی بود از دختره کوچیکم بود. منم کارم بورس هست شروع کردم به گفتن مثل هایی که همیشه بابام میگفت که با پول پول درمیارن. کار اگه ۱۰ قیسمت باشه ۹ قسمتش توی معامله هست یه قسمتش توی کار و… .گفتم خلاصه منم بورس کار می کنم و اگه خواستین بگین بهتون مفت سهم میگم میخرین سود می کنین انشالله جهاز خوبی بدین. خلاصه من هدفم واقعا کمک کردن مالی بود بهشون که مامانش گفت شمارتو بده ازت سهم میپرسم میخریم به امید خدا. منم شمارمو دادم به مامانش و رسیدیم خونه. فرداش دیدم پیام اومد که من همون دخترم که دیروز توی ماشین حرف زدی با مامانم و اینا. گفتم خوب سهم میخواین بگم؟؟ گفت میتونم حضوری ببینمت حرف بزنیم؟ منم که دستم خالی بود گفتم باشه بیا.یه جا تعیین کردیم و رفتم با ماشینم و سوار شد مارال خانوم.اقا این دفعه از اون دفعه هم سکسی بود. ساپورت مشکی و ارایش سکسی با سینه گنده که واقعا ادم دلش میخواستش. خلاصه اومد شروع کرد به گفتن که من قبلا نامزد کرده بودم جدا شدم بعدش با این پسره نامزد کردم ازشم خوشم نمیاد زیاد ولی بابام اسرار کرده برم به این ابرون میره و خلاصه از اینا. گفتم خوب من چیکار می تونم بکنم برات؟ میخوای بیام با بابات حرف بزنم که شاید متقاعدش کنم که ازدواج سر ابرو با زور به درد نمیخوره و اینا. گفت نه بابام کله خره قبول نمی کنه دیگه چاره نیست. بهش گفتم خلاصه من چیکار کنم بهت؟یکم پول دارم برا معامله کن زیاد بشه.قبول کردم و خلاصه یه ماه اینا کار کردیم و مارالم جویای پولش میشد که بالا رفته چی شده مابین این حرفا از نامزدش گفت که همش ۲۲ سال سن داشت که بهش خیانت کرده و تو گوشیش عکس دیدم و چت هاش اینا با دخترای دیگه. خوشم نمیاد ازش و میخوام انتقام بگیرم ازش و… . خلاصه بعد یه ماه اومد حضوری منو ببینه. بعد چند دقیقه حرف زدن گفت رامین من ازت خوشم اومده پسر خوبی هستی.هم زرنگی هم کارت درسته.گفتم خواهش میکنم مارال خانوم لطف دارین ولی شما نامزد دارین نمیشه با من رفیق بشی.این اسرار کرد که نه خوشم اومده و اینا منم دلو زدم به دریا گفتم رامین تا حالا تو عمرت سکس نکردی از بس مغرور بودی. حالا با این دوست بشم ببینم چی میشه.خلاصه بعد اون عکس های خودشو فرستاد با لباس های سکسی که خونه یا بیرون گرفته بود دهنم وا موند.امپرم زد بالا گفتم از این کس و سینه های خوشگل و سکسیش نمی تونم بگذرم اما گفتم لعنت
سکس با یک دختر سکسی تو پارک
1400/09/09

#اولین_سکس #دوست_دختر

سلام دوستان ازونجا که این داستان یکم پشم ریزونه حتی برای خودم ،تصمیم گرفتم بنویسم تا لذت ببرید
جریان از این قرار بود که یکی از دوستانم منو تو یک گروه تلگرام ادد کرد ساعت ۸ شب بود ، گروه گروهی بود که همه هم شهری بودیم
بعد که گرم صحبت شدیم تو گپ دیدم چند تا دختر هستن که ازم کوچیک ترنو نزدیکن بهم تصمیم گرفتم برم پیوی شاید بتونم رل بزنم
اون شب پیوی۳ نفر رفتم . خلاصه ازون شب تا ۲ روز بعدش با سه تاشون صحبت داشتم و منم بسیار حشری ام .خلاصه کم کم میرفتم هی سمت سکس هی اونا بدشون میومد پس میزدن پا نمیدادن ولی این وسط دونفرشون اینطور بودن .یکیشون بدش نمیومد .روز دوم عکس دادیم از فیس هم دیگه به هم و انگار پسندید .شب همون روز عکس از سینه اش گرفتمو خلاصه یه هیکل خفن نه لاغر نه چاق ترتمیز .۱۸ ساله -اوف جاتون خالی .ادامشو بگم - خلاصه بحث به یجا کشید که باهم جق زدیمو حسابی حشریش کردم (اینم بگم که دیدم این پا داد بیخیال اون دونفر شدم) شد روز چهارم و وسط حرفامون یهو گفتم بیا بخورش اونم گفت میخورم گفتم ازینجا پشت گوشی؟گفت نه حضوری .اول فکردم دروغ میگه و بسنده نکردم .بعد منم گفتم این مطمعنا نمیاد روز۴ امه چتمونه و کی میاد بده اخه - خلاصه هی بحث شدو گفتم خب ببین مکان ندارم بریم پارک فلان جا گفت من فردا ساعت ۲ میخوام برم دنبال رفیقم بیرون قبلش میام پیشت خلاصه شد فردا یعنی روز۵ ام و منم گفتم نمیاد چون هرکی بود همین فکرو میکرد ساعت شد۱ و نیم گفتم میای؟گفت اره دارم اماده میشم گفتم خب من میرم پارک گفت برو میام .منم رفتم سر پارکو موندم .رفیقمم اورده بودم کشیک بده یموقه بگا نریمو .گفت نمیاد پیچوندتت .گفتم اره باز یه نیم ساعت بمونیم شاید امد ساعت ۲ و ۱۵ دقیقه بود گفتم نیم بشه نیاد میرم که یهو دیدم امد!!!پشمام ریخته بود! کیرم یک لحظه داغ کرد که سیخ بشه رفتم جلو صحبت کردم گفتم بریم دسشویی گفت نمیام اینجا بگامیریم عده زیاده خلاصه راضیش کردم رفتیم دسشویی مردونه و خلاصه رفیقمو رفیقاش کم کم ۱۰ نفر بیرون پارک بودن گفته بودم سوتین نبنده لباسشو دادم بالا اقا دلتون نخواد اخ اخ یادم میفته میرم اغما .ممه ها خوش دست ۷۰ داغغغ نوک صورتی خوش فرم افتادم جونشو خوردن اونم دستش رو شلوارم نفس نفس میزد بعد زانو زدم سرپا بود شلوارشو دراوردم . نگم چی دیدم .ی کص تپلو سفید فقط بشدت خیس شده بود در حدی که انگشت زدم اب پرشد دستم یکم مالیدم زبون زدمو امدم بالا کیرمو دراوردم دادم دستش .زانو زد ساک بزنه (باید بگم بین ساک هایی که تجربه کردم این بشدت حرفه ای و عالی بود! بدون دندون و حرفه ای میک میزد یطور که عشق کنی . خلاصه خوردو خورد بعد بلندش کردم
متاسفانه ازجلو بسته بود و عقبم نداد گفت دردمیکنه به هرحال محکم گرفتمش بغلم و گذاشتم لاپاش اوففففف لعنت بهش خیلییی داغو خیس بود
توبدنم شل شده بود من محوم چسبیده بودمش هی میزدم خلاصه اینکه براش مالیدمو مالیدو ابم امد و رفت . ازون روز۲ سال فکر کنم میگذره اذز ۹۸ بود و اینکه دیگه ندیدم ازون روز چون دعوامون شد -تجربه خوب و پر استرسی بود این اولین تجربه رابطم بود و درعین حال پشم ریزون. امیدوارم خوشتون امده باشه .کص همه جا هست بده زیاده این دختران که سکس میخوان کافیه هول نباشیم .بدرود
نوشته: hel

@dastankadhi
چادر دارم ولی دل هم دارم
1400/09/07

#لز #اولین_سکس #خاطرات_نوجوانی

سیزده چهارده سالم بود که تازه با خود ارضایی و گرایش های دیگه اشنا شدم و خب طبیعتا مثل بقیه ادما کنجکاو بودم برای امتحانش.
ولی…
شرایط جامعه علی الخصوص خانواده مذهبی این اجازه رو بهم نمیداد.و اکثر اوقات مثل شبا با خودم ور میرفتم تا خالی بشم اوایل پاهامو بهم فشار میدادم و یه لرزشی حس میکردم که حس خوبی داشت
بعد کم کم دستم پایین و رفت و با نوازش و ماساژ یه حس جدیدتری رو کشف کردم. مواقعی که تنها میشدم با گوشه بالشت یا دسته شونه ور میرفتم تا خالی بشم و اون لذت قبلی رو پیدا کنم.
کار من شده بود همین هفته ای سه بار خودارضایی با هر روشی که پیش میومد.
یادمه تازه گوشی خریده بودم و دنبال عکس های سکسی بودم تا کسم خیس بشه و شروع کنم به خودارضایی که یه عکس از سکس دوتا دختر دیدم
و بعد از یه ماه تازه فهمیدم که بهش میگن لز یا لزبین.
گرایش خودم رو پیدا کردم. به قدری با این عکس ها شهوتم میزد بالا که گاهی اوقات وقتی خانواده بودن میرفتم دسشویی و کار خودمو میکردم. چون گشیم چک میشد به ده دقیقه نمیکشید که پاک کنم همه چیز هارو
بگذریم…
اولین تجربه لز من بر میگرده به ۱۵ سالگی که با خالم و دختر خالم به گرگان رفتیم .
شب ها خونه خاله خانوم(خاله مامانم) مبخوابیدیم.
یک شب بدجور خیس شده بودم و چون کنار دخترخالم خوابیده بودم میخواسنم یه کاری بکنم. آروم تکونش دادم که ببینم بیداره یا نه.
خواب بود و دستای من مثل بید میلرزید. اروم از زبر پتو دستمو بردم داخل شاوارش و از کش شرتش رد کردم
موقعی که دستم به کس نرمش خورد یه حس خالی شدن زیر شکمم احساس کردم. جسور تر شدم و کم کم ماساژ دادم
با دست راست کس دخترخالمو و با دست راست خودمو.
بعد از یه مدت دیدم یه دست اومد روی سینم.
خشکم زد،حسم فروکش کرد، با فشرده شدن سینم متوجه شدم که دختر خاله هم اهل لز هستن و خیلی تروم شروع کردیم به مالیدن هم دیگه.
قلبم مثل یک ساعت صدا میداد میترسیدم از صدای تالاپ تولوپ قلبم خالم بیدار بشه.
دختر خاله دستشو آورد روی کسم. لذتی تمام وجودمو گرفت که هیچ وقت نتونستم برای توصیفش کلمه ای پیدا کنم.
شروع لذت بهشتی از اینجا شروع شد و پیدا کردن یه پارتنر عالی…
منتظر بقیه داستان ها باشین🙂
نوشته: nil
@dastankadhi
لز من و دوستم آرزو
1400/12/26

#لز #خاطرات_نوجوانی #اولین_سکس

داستانی که تعریف میکنم مربوط به 14 سالگی من هست
و اولین سکسم با یکی از هم مدرسه ای هام
(داستان واقعی هست ولی اسامی مستعار هستن )
حدود یکسال بود با آرزو آشنا شده بودم
ولی مدتی بود رفتار های عجیبی می‌کرد
مدام درباره مسائل جنسی و سکس و لز و …‌ صحبت می‌کرد
گاهی هم عکسای نیمه برهنه خودشو برام میفرستاد
منم اهمیتی نمیدادم و با مسخره بازی ازش رد میشدم چون فکر نمیکردم قصد خاصی داشته باشه
هم مدرسه ای بودیم ولی بخاطر کرونا مدارس تعطیل بود و همو نمی‌دیدیم
اولین روز مدرسه دیدمش و سلام کردیم و همه چیز عادی بود
توی دستشویی مدرسه بودم و داشتم مقنعه ام رو درست میکردم
که دیدم یک نفر پشتمه
آرزو بود
بهم نزدیک شد و دستشو آروم کشید روی کصم
فقط من و اون اونجا بودیم
هر لحظه ترس اینو داشتم که یک نفر دیگه بیاد اونجا و مارو ببینه
خندیدم و بهش گفتم خدا شفات بده ، ولی هیچ اهمیتی به حرفم نمی‌داد
پامو داد بالا و شروع به مالیدن کصم کرد
شورت و شلوارمو خیس خیس شده بود
که یکی اومد تو دستشویی و سریع خودمونو جمع و جور کردیم
بعد اون جریان نه من درباره اون روز حرفی زدم و نه اون
مدتی گذشت
و کاملا عادی بودیم
تا اینکه یک روز ازم خواست برای درس خوندن برم خونه شون
اولش یکم تردید داشتم چون قصدش رو میدونستم
ولی از طرفی با خودم میگفتم این فکرا چیه …
فقط قراره چند ساعت درس بخونید و خوش بگذرونید
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم ، قبول کردم
بعد از اون روز مدرسه و اتفاقی که افتاد یکم حشری شده بودم و چند تا فیلم لزبین دیدم و یجورایی خوشم اومده بود
ولی زیاد توجه نکردم
اون روز از بین لباسام ی دامن کوتاه و نیم تنه برداشتم و پوشیدم
و سوتین نبستم
خودمم میدونستم قراره چه اتفاقی بیفته …
رسیدم اونجا و زنگ رو زدم
در رو برام باز کرد و دعوتم کرد که بشینم
هیچکس خونه نبود
گفت پدر و مادرم رفتن سفر و منم برای اینکه حوصلم سر نره گفتم بد نیست یکم با دوستام وقت بگذرونم
ازم پذیرایی کرد و برای میوه آورد
و گفت فیلم ببینیم
گفتم : مگه قرار نبود درس بخونیم؟
گفت ما که فعلا امتحانی نداریم ، بیخیال
بیا این یک روز رو خوش بگذرونیم
و فیلمو گذاشت
درباره دو تا دختر لزبین بود که عاشق هم شده بودن
یکم که از فیلم جلو رفت صحنه دار شد و همونطور که توی فیلم دخترا داشتن همو می‌میبوسیدن صدای ناله ای شنیدم
صدای ناله آرزو بود
دستش تا ته توی شورتش بود
صدای ناله ها باعث می‌شد نتونم مقاومت کنم
دامنم رو زدم بالا و دستم رفتم طرف شورتم
خیس خیس بود
درآوردمش و شروع کردم به مالیدن کصم
اتاق پر از صدای آه و ناله شده بود
که بعد چند دقیقه گرمی دست دیگه ای رو روی کصم حس کردم
آرزو بود
دستمو برداشت و افتاد به جون کصم
آروم برام لیسش میزد و برای اینکه حشری ترش کنم ناله های ریزی میکردم
زبونشو کرد تو کصم و میچرخوند
میتونستم لرزیدن بدنمو حس کنم
نیم تنه ام رو در آوردم و شروع به چنگ انداختن نوع سینه هام کردم
داشتم کم کم ارضا میشدم
تا اینکه آرزو زبونشو در آورد
اون لحظه مثل آدم تشنه ای بودم که جلوی رود پر از آب ایستاده ولی نمیتونه چیزی ازش بخوره
که دیدم آرزو از تو میوه ها ی خیار برداشت و وازلین آورد و روی کصم و خیار زد و خیار رو آروم کرد تو کصم
و همزمان لب هامو میبوسید
فقط چند دقیقه کشید تا ارضا بشم
نوبت من بود که اونو ارضا کنم
کص صورتی و نرمش باعث می‌شد بخوام تا میتونم بخورمش
انگشت فاکمو آروم کردم تو بهشتش
جیغ کوچیکی زد و نفس نفس میزد
سرعت انگشتمو تند تر کردم و نفس های آرزو هم سریعتر می‌شد
تا اینکه بلاخره نفس ها قطع شد و اونم ارضا شد
هر دو مون بی جون روی مبل افتاده
اولین سکسم با شبنم
1401/01/18

#اولین_سکس #دوست_دختر

اولین سکسم با شبنم
سلام دوستای گلم
البته داستانمو میخوام با جزئیات تعریف کنم شاید یکم طولانی باشه ولی خب دوسدارم یه خاطره ی کامل واستون تعریف کنم تا لااقل بین این همه داستان تخمی تخیلی یه داستان واقعی رو بخونید و هدف از این نوشتار فقط لذت بردن شما دوستای عزیزم هست و هیچگونه هدف دیگه ای ندارم . امیدوارم خسته کننده نباشم . هر کمو کاستی رو هم به بزرگواریتون ببخشید
خیلی وقت بود که دوسداشتم منم از سکس هایی که داشتم و جالب بودن داستانی رو بنویسم ولی خب حوصله نداشتم و یا حسش نبود.
اکثر داستانهای اینجا هم یا کلا تخیلی نوشتن یا کلا اغراق و …
یه داستان واقعی از اولین سکسم
من الان ۲۹ سالمه و خاطره ی اولین سکسم برم
برمیگرده به سال ۸۸
سال سوم دبیرستان بودم
تو یه شهر کوچیک اونموقع ها درس و مشق یه مدت بود درسو مشق و زده بودن به کیر ول گشتن و …
بابام تابستون یه مدت منو فرستاد تو شرکت ساختمون سازی یکی از اشناهامون کار کنم و شاید یه مدت سختی کارگری ادمم کنه. من یه سه ماهی کار کردم و یه موتور خریدم
طفلی بابام بیشتر از هر چیزی از موتور بدش میومد حاظر بود واسم تانگ بخره ولی موتور نه . نمیدونم چه مشکلی داشت با موتورو موتور سواری به هرحال فکر میکرد هرکی موتور برونه لاته بگذریم
من یه موتور خریدم و مدارس شروع شد
اوایل مهر بود و من دیگه با موتورم میرفتم مدرسه و میومدم تو یکی از این روزها ، البته زیادم نگذشته بود از شروع مدارس یکی دوهفته بود .
سر صبح رفتم مدرسه ظهر که از مدرسه دراومدم و داشتم با موتورم میومدم یکی از دوستامو دیدم اونم سوار کردم و از کوچه ها داشتم میومدم سمت خونه از جلوم یه دختر رد میشد یه نگا بهم انداختیم دیدم یه لبخند ریزی بهم زد و با یه مدل عشوه و ناز رد شد . من به دوستم گفتم این چرا اینجوری کرد گفت بهت امار داد . خدایی هم نمیدونستم اونموقع امار اینا چیه
بهم گفت دور بزن گفتم نه محله شون شاید باشه گفت دور بزن بابا خب داشت بهت امار میداد من یه دوری زدم دوباره از کنارش رد شدم باز یه خنده و نگا و به قول رفیقم یه امار خیط. تا وارد یا خونه ای شد منم گفتم خب رفت خونشون رفیقم گفت شمارتو بنویس بنداز جلو درشون من یه دوری زدم و تا برسم به جلو درشون در باز شد و یه کاغذی پرت شد بیرون و منم ورداشتم دیدم یه شماره ایرانسلی روشه و رفتم به سمت محله ی رفیقم و از اونجا به سمت خونه .
رسیدم خونه به پسر دایی زنگیدم و گفتم یه همچین موردی پیش اومد . اونموقع مثل الان نبود و منم اوایل بلوغ کامل بودم و کم تجربه .
پسردایی تجربه ی کاملی داشت و به نظر من یکی دوتا کوسو کون بیشتر از اشناهای دیگه مون پاره کرده بود … وباهاش راحت بودم . بهم فتوی صادر کرد که زود بهش زنگ نزن که سرش گیج میره میگه هوله و دوم اینکه شاید بخواد امتحانت کنه اسم واقعیتو نگو . منم تصمیم گرفتم زنگ زدم اسممو مهدی بگم . ظهر ساعت ۴ اینا دیگه حوصله ام نکشیدو زنگیدم الو سلام و امروز شماره دادی و … اسم شما
من شبنم اسم شما مهدی و … و از اینجا دوستیمون شروع شد
من زنگ زدم و تو قسمت اول یادم رفت بنویسم شبنم اسمشو رویا معرفی کرد و من مهدی
دوستیمون شروع شد و اونموقع چت و چت بازی و …
دائم از پسر دایی راهنمایی میگرفتم که چطور بکشونم سمت حرفهای سکسی و … ولی اصلا بهم پا نمیداد حرف های سکسی بزنم و فقط در حد لبو بوس و …
چند روز بعد بهش گفتم میخوام ببینمت رفتم و به خودم رسیدم خدایی وقتی به خودم میرسیدم هم خیلی جلب توجه میکردم ولی خب کم رو بودم و هنوزم هنوزه واسه پیشنهاد دادن واسه دوستی خیلی کم رو هستم .
رفتم با موتورم و دیدمش و الکی گفت
اولین سکسم با مرد
1401/02/01

#گی #زنپوش #اولین_سکس

سلام آقایون
اسمم زنونم یاسی هستش زنپوشم
این خاطرم به اولین سکسم در شهر تهران و برای 22 سالگیم هستش
من مدتها دوستداشتم با یک مرد واقعی سکس کنم
از بچگی با خودم ور میرفتم
بدنم خیلی بی مو هستش
قدم 168
وزنم 74
تقریبا تپلم
مخصوصا کونم خیلی بزرگتر از معمولیه
خودمم روش خیلی کار کردم بزرگ بشه تپل بشه
خیلی خیلی کم مو هستم
آرزوم بود لذت سکس واقعی با کیر واقعی و سکس با یک مرد خیلی بزرگتر از خودمو تجربه کنم
وقتی 22 سالم بود دانشجو بودم و از طریق چت یاهو سرچ میکردم تهران گی کسی هستش که یه آقایی از محدوده دروازه دولت پیام دادش که اره بیا چت خصوصی
باهاش چت کردم و سنش 35 بود و خیلی بدن پشمالویی داشت و کیرش سایز کوتاه و کلفت بود همون جوری که آرزوم بود خلاصه چت کردیم گفتش همین امشب بیا منم از خدام بود رفتم خونه تمام بدنم و موبر گذاشتم و جوراب زنونه بالا زانو پوشیدم شرت مشکی لامبادا و یه تاپ قرمز و روی همشون یه تیپ خیلی معمولی زدم رفتم سر قرار جلو در مترو اولش از دور دیدمش ترسیدم. نرفتم جلو اولین بارم بود قلبم داشت از دهنم میزد بیرون خیلی خیلی استرس داشتم
.
خلاصه رفتش و بهم زنگ زد دفتر شکرتشون اونجا بود منو میخاست ببره دفترشون جواب دادم گفتم ترسیدم خلاصه یکربع صحبت کرد ارومم کرد و گفتش خیالت راحت تنهام و خیلی خیلی آرزومه ببینمت منم رفتم در شرکتشون زنگ و زدم و رفتم بالا…
بهم گفت دیدمت جلو مترو شک کردم خودتی
خلاصه رفتیم نشستیم جلو سیستمش واسم یه فیلم گذاشت و بهم دستم نزد
بهش گفتم اولین بارمه خیلی استرس دارم و هی ارومم میکرد
فیلمه رفت تا جایی که کیرش زیر شلوار بلند شد منم داشتم خیس میشدم بهش گفتم اتاق و تختت کجاست بهم گفت اون پشت جا خاب داریم برو ببین تنهایی رفتم لباسام و دراوردم با لباس زنونه اومدم بیرون یهویی دیدم خشکش زد گفتش الهی بمیرم عشقم امشب زنم میشی گفتم هرچی شما بگین…
رفتم که بشینم کنارش گفتش بیا رو پام بشین
نشستم یه ور رونش و همینجور نشستم شروع کرد به خودنم و دست کشیدن به پاهام و بالاتر…
گردنم و خورد گوشم و خورد خیلی حال کردم دیگه شل شدم و شروع کردیم لب بازی
اینقدر عاشقانه لب گرفتیم که داشت آب هردومون میومد
گفتش عشقم من قبل اومدنت تریاک کشیدم اشکال نداره آبم دیر بیاد من که از خدام بود گفتم خودم زیاد میارمش
… گفتش پاشو بریم تو اتاق
یه سیبیل خیلی بزرگ داشت و خیلی پشمالو بود گفتش من گیتار برقی میزنم یه اهنگ با سیستم گذاشت راک بود و گیتار برقی خفن…
منو برد تو اتاق تاریک و سرپا شرو کرد به خوردنم از پایین پام تا لبم و اروم اروم میبوسید و میلیسید…
منم دیگه واقعا حس زن بودن کردم
بهش گفتم میشه امشب بهم بگی خانمم گفتش چشم خانمم
منم بهش میگفتم آقام
گفتش بیا بخابیم زیر پتو یکم گرم شیم هوا تقریبا بیرون سرد بود زمستون بود
رفتیم دوتایی زیر پتو و خودش همه لباساشو دراورد
پشت کردم بهش به بغل خابیدم اونم کیرشو گذاشت لاپام
هی عقب جلو میکرد منم برمیگشتم لب میدادم
اونم با نوک سینم ور میرفت
خلاصه وقتی کلی حشری شدیم هردو
رفت کاندوم گذاشت رو کیرش و کرم اورد
اول گفتش چهار زانو شو عشقم
منم شدم و شروع کرد سوراخ کونمو خوردن
دیوووونم کردش ازونور با دستش کیرمو میمالید
من صدام درومد ناخوداگاه میگفتم آههههههههههه میخام
گفتم بخاب اول بشینم روش خودم
خودم نشستم رو کیرش اروم اروم جا کردم تو کونم دقیقا سایز هم بودیم
وقتی حسابی دردم اروم شد و کیرش تا ته رفتش خوابیدم روش ازش لب گرفتم گفتم حالا تا میتون تند تند بکن عزیزم
شروع کرد به کردنم واااااای چقدر تند میزد
بعدش مدل و عوض کردم به بغل خابیدم از
اولین بار در ۳۰ سالگی کون دادم
1401/02/08

#گی #اولین_سکس

سلام خدمت دوستان این ی خاطره است و کاملا واقعیه من ی پسر ۳۰ ساله هستم ک میخوام لذتی ک از کون دادن بردم براتون بگم بریم سر اصل داستان از خودم بگم پسری با قد ۱۷۰ وزن ۷۰ سبزه کونی برجسته ک هر وقت ی مرد میبینم فقط بی اختیار چشمم میره سمت برجستگی التش دهنم اب میوفته واقعا
تقریبا اخرای پاییز بود و من سر کار بودم وقتایی ک مینشستم واسه خوردن چای سری ب اینترنت میزدم وقتایی ک تنها میشم با خودم ور میرم و حالشو میبرم .یادمه نشسته بودم ورفتم تو اینستا دنبال فاعل بگردم شاید یکی پیدا بشه بهش اعتماد کنم .وقتی گفتم از شهرری هستم ی نفر اومد تو دایرکت داد و منم اصل دادم اونم خودشو معرفی کرد تقریبا مردی پشمالو ۴۸ ساله خیلی هیکلی عکس کیرشو فرستاد واااای چ کیری یهو ضربان قلبم رفت بالا دهنم اب افتاد گفتم ینی میشه این کیرو لیس بزنم وقتی عکس کونمو فرستادم واسش خوشش اومد .چون میترسم ب هر کسی اعتماد کنم خیلی کلنجار رفتم با خودم و اخرش دلو زدم ب دریا شماره دادم زنگ زد و قرار گذاشتیم .واییی میترسیدم تاحالا نداده بودم ولی تو کونم همه چیز فرو کرده بودم .ولی خوب کیر حتما لذتش بیشتر بود .توی اون سرما داغ کرده بودم حالم بد بود .تا اینکه زنگ زد با دو دلی جواب دادم .گفت رسیده فلان جا منم گفتم زیر پل عابر وایسادم اومد پیشم وای دلم ریخت بدجور هوس کیر کرده بودم رفتیم بالا دستش رو کونم بود خودمو خیس کردم تا رسیدیم محل کارم رفتیم اسانسور توی اسانسور بغلم کرد ی لبی گرفت ازم ک حس کردم ی زن شدم ودارم ب ی مرد حال میدم .دستش رو کونم بود و تا برسیم طبقه پنجم لبامو خورد جرات نمیکردم ب کیرش دست بزنم .فهمید بار اولمه .گفت جوری میکنمت ک حال بیای .دستمو گرفت گذاشت رو کیرش .واییی کیرش خوابیده بود خیلی بزرگ بود یکم مالیدم واسش تا رسیدم جلو در واحد باز کردم رفتیم داخل تا درو بستم دررو بست سریع چسبوندم دیوار حسابی لاله گوشو لبمو خورد دیگه باید ی کاری میکردم سریع شلوارشو کشیدم پایین وااای چی میدیدم ی کیر ۲۰ سانتی خیلی کلفت و یکم کج بود گرفتم دستم خیلی داغ بود مالیدم واسش یکم بلند شد هیچ رقمه تو کونم جاش نمیشد ترسیدم ولی خوب کاریه ک شده بود باید بهش میدادم .شروع کردم ب ساک زدن سعی کردم حال اساسی بهش بدم حسابی خوردم بوی خوبی میداد کیرش تو دهنم بزرگ میشد من فقط میتونستم بزور یک سوم کیرشو بخورم .از زیر تخماش شروع کردم دونه بدونه میخوردم واقعا حال میداد کیر بزرگشو میزد ب لبام و فرو میکرد حلقم سیر نمیشدم برم گردوند و بهم گفت خم شم سر کیرش روی سوراخم بود منم همیشه شیو میکنم و روغن زیتون استفاده میکنم و همیشه لطیفه خیلی کیرش بزرگ بود و اصلا داخل نمیشد .هی گفت شل کن و لبامو میخورد و نوک سینمو میمالید وااااای ی لحظه دنیا رو سرم خراب شد دلشتم پاره میشدم فقط سرش کرده بود یکم نگه داشت و اروم کشید بیرون دوباره تف زد وایندفعه نصفه فرو کرد دلشتم از درد ب خودم میپیچیدم و چون خودمو تمیز نکرده بودم سر کیرش کثیف شد .یکم خجالت کشیدم و رفتم خودمو شستم و داخل توالت ژل موی سر داشتیم اوردم و اونم سر کیرشو شست واسش ساک زدم حسابی شق کرده بود از ژل ب کیرش و سوراخم مالید و واااای دوباره فرو کرد سر خورد وتمام کیرش رفت کونم احساس کردم تا معدم اومد کشید بیرون دوباره کرد ی گوز دادم وااای چ لذتی داشت اینقد لذت بخش بود ک ی جسم گرم تو خودم حس میکردم و اون اقا هم خوب بلد بود بکنه با چند بار تلمبه تمام ابشو خالی کرد تو کونم و اینقد حشری بودم ک پاره شدن کونمو حس نکردم واقعا لذت بردم بعد از ارضا شدنش من هنوز سیر نشده بودم چون دیر وقت بود مجب
من و دختر خالم هستی
1401/02/22

#دختر_خاله #اولین_سکس

سلام
امروز میخوام داستان خودم رو با دختر خالم هستی براتون بنویسم
اسم من مهرداد هست و اولین تجربه سکسم رو با دختر خالم هستی بدست آوردم
اون روز ها(اوایل بلوغم) خیلی به دختر ها و زن های فامیل نگاه میکردم ولی چون هنوز کسی نمیدونست من به بلوغ رسیدم براشون مهم نبود
از تو اینترنت هم کلی عکس و فیلم گرفته بودم و همیشه نگاه میکردم
آخه اون موقع ها نه اینترنت سهمیه بندی بود نه اینقدر فیلتر داشت
بگذریم
یک روز که خالم اینا خونمون دعوت بودن من رفتم تو اتاقم و شروع کردم به فیلم دیدن که یکدفعه در باز شد و هستی خانم قصه ما هم اومد تو اتاق و نشست روی صندلی کنار من و گفت چی میبینی؟
من هم از اونجایی که استاد پیچوندن بودم در عرض یک ثانیه فیلم و تعطیل کردم و رفتم تو یه وب هری پاتر(اون موقع ها عشق هری پاتر بودم)
گفت بازم عکس از هری پاتر داری که گفتم آره
شروع کردم به نشون دادنش که یکدفعه یادم افتاد…
بله یه چند تا عکس سکسی هم بین عکسامه
اون هم شروع کرد به دیدن عکسها
هر لحظه انتظار داشتم بر گرده و بزنه زیر گوشم ولی…
برگشت و گفت:بازم از این عکسها داری؟؟
منو میگی دیگه تو کونم عروسی شده بود گفتم معلومه که دارم
خوبشم دارم و شروع کردم به نشون دادن بقیه عکسها که یکدفعه مامانم اومد تو اتاق و گفت بچه ها بیاید نهار
قرار شد فرداش که هیچ کس خونمون نبود بیاد و بقیه عکسها رو ببینه
راستی از هستی بگم
یک دختر خیلی خیلی خیلی زیبا با اندام متناسب و کمی تپل با سیته سایز 80
شب به افتخار هستی خانوم گل یکدست کامل جق زدم
خلاصه فرداش شد و سر ساعت 11 صبح اومد خونمون
من اون موقع ها هنوز چیزی از سکس مثل آدمیزاد نمیدونستم و هر چی هم یاد گرفته بودم از تو فیلم ها و عکس ها بود
بالاخراه اومد و رفتیم سر کامپیوتر و شروع کردیم به دیدن عکس ها
بهش گفتم:
هستی میخوای مال منو ببینی
گفت چیه تو رو؟
گفتم اونجامو
گفت:کجاتو؟
گفتم بابا دودولمو
گفت باشه در بیار ببینم
گفتم یه شرط داره
گفت چه شرطی؟
گفتم من هم مال تو رو ببینم
گفت قبوله
خلاصه ما هم جناب رستم خان رو در آوردیم و گرفتیم جلوش
گفت چقد بلنده
گفتم: به کجاشو دیدی حالا صب کن بلندترم میشه . حالا نوبت توه
اونم شلوار و شرتشو کشید پایین تا دم زانوش و من هم با کمال دقت شروع به معاینه کردم
گفت چیه خوشت اومده؟
گفتم:کیه که بدش بیاد
گفت:راست میگی
یکدفعه حمله کرد به کیرم و تا ته کرد تو دهنش
اینقدر خوب ساک میزد که همون موقع آبم اومد
گفت حالا نوبت توه
گفتم چی کار کنم؟
گفت کسمو بخور
گفتم کس چیه؟
گفت دیوونه به اینجای ما دخترا میگن کس
من هم شروع کردم به لیس زدن کسش و اونم هی آه و اوه میکرد و دوباره من شق کردم
گفتم میخوام بکنم تو کست
گفت نمیشه من دخترم
گفتم منم دارم میبینم که دختری کور که نیستم
گفت نه دیوونه یعنی تا وقتی که شوهر نکردم نمیتونی من رو از کس بکنی
گفتم مگه جای دیگه ای هم برای کردن هست؟
گفت برو یه کم کرم دست و صورت بیار تا بهت بگم
من هم با همون کیر شق شده رفتم و کرم رو اوردم
اونم نصفشو خالی کرد رو کیر من و گفت بکن تو کونم
منم یکدفعه تا ته کردم تو کونش که یک جیغ بنفشی کشید که تا یک ساعت بعدش گوشم سوت میکشید و گفت احمق جون آروم تر
گفتم ببخشید هل شدم ء میخوای درارم
گفت نه اگه دربیاری سوزشش بیشتر میشه تلمبه بزن
گفتم مگه میخوام دوچرخه باد کنم؟
گفت نه یعنی خودتو عقب جلو کن خنگه
من هم شرع کردم به تلمبه زدن که یکدفعه دیدم اون داره میلرزه
من هم ترسیدم و گفتم چی شده هستی؟
گفت:خفه شو کارتو بکن تا خودم خفت نکردم
من هم به تلمبه زدنم ادامه دادم و دوباره آبم اومد و خالی کردم تو کون هس
میلف واحد روبرو
1401/03/31

#زن_همسایه #میلف #اولین_سکس

سلام به همه دوستان شهوانی،پارسا هستم الان 25 سالمه خاطرهای که میخوام تعریف کنم مربوط به 19 سالگیم میشه که پشت کنکوری بودم و خونواده تصمیم گرفته بودن خونرو عوض کنن منتها انداخته بودن برا بعد آزموزنم خلاصه ما آزمونو دادیم و خداروشکر به هدفمونم رسیدیم و بعدش اسباب کشی کردیم و جابهجا شدیم یه روز میگذشت که ما تو اون خونه مستقر شده بودیم آها اینم بگم خونه آپارتمانی بود و جوری بود که هر طبقه دو واحد کامل روبه رو هم داشت، داشتم میگفتم تو روز اول زنگ خونمون خورد من و مادرم فقط خونه بودیم رفتم درو باز کردم دیدم یه خانومه جا افتاده تقریبا چهلو خوردهای بهش میخورد زیره45 با یه چادر رنگی که اگه سرش نمیکرد سنگین تر بود پشت در بود بعد یه سلام احوال پرسی کرد و خودشم معرفی کردو گفت خانوم محمدی هستم مدیر ساختمون همین واحد روبه روتون خلاصه یسری توضیحاتیم دادو رفت تا بعد چند روز که مادرم برا یه چندتا سوال میره دره خونشون دیگه موندگار میشه و گرم صحبت،وقتی مادرم اومد خونه بهم گفت پارسا این روبرویی یه دختر دارن تقریبا همسن خودت که اتفاقا امسال کنکور داره منم یه تعجب ریز کردمو با خودم گفتم خب خوبست دیگه میرم تو کارش آقا گذشت اینم، یه روز تو خونه نشسته بودم پا کامپیوتر داشتم فیلم نگاه میکردم دیدم یه صدا جارو برقی بلند شدو هیم نزدیک تر میشد معلوم بود از واحد روبروست که ناگهان حس کردم دیگه انگار دمه واحدمونه کنجکاو شدم برم از چشمی نگاه کنم و نگاه کردمو با چه صحنهای مواجه شدم دیدم خانومه محمدی با یه لباس خواب مشکی که تقریبا تا بالایه زانوهاشه و بالا تنشم تا وسط سینه هاشو پوشونده لباسه، یعنی واضح خط سینش معلوم میشد منو بگی دیگه دلم نمیخواست چشمو بردارم از روش هی اندامشو برنداز میکردم اصلا از رو مانتو معلوم نمیشد همچین ممه هایه خوش فرمی اون زیر قاییم کرده باشه پاهاش زیاد معلوم نمیشد چون برق ساختمونو نزده بود فقط نوره خونه خودشون روش افتاده بود ولی در کل چیزه حقی بود دیگه ازون به بعد ذهنه من درگیرش شده بود و شبا میشستم باهاش چه خیالایی که نمیبافتم،دخترشم دیده بودم واقعا دختره خوشگلی بود یه دختره اندامی با موهایه مشکی چشایه عسلی پوست سفید واقعا خوشگل بود ولی نمیدونم یه حس خاصی به مادره پیدا کرده بودم که اصلا دختررو به چشم شهوت نگاه نمیکردم اصلا بهش فک نمیکردم ازونجا به بعد فهمیدم که نه من واقعا به خانومایه جا افتاده یا به قول معروف میلف ارادت خاصی دارم و به دختر جوون ترجیح میدم قبلش حس میکردم ولی اینجا بود که مطمئن شدم خلاصه چند روزی گذشت من از دانشگاه اومدم خونه که بعد اینکه لباسامو دراوردمو نشستم مامانم گفت پارسا یه چیزی مادر، گفتم چه چیزی گفت امروز داشتم با خانوم محمدی حرف میزدم که یه درخواستی کرد گفتم چه درخواستی گفته که چون ما زیاد توان مالی نداریم که بخوایم برا کنکور این دختر خرج کنیمو مشاوره این چیزا بگیریم اگه بشه پسرتون هر چند هفته یه بار بیاد به دخترم یه کمکی بکنه تو درساش یه مشاورهای هم بده هزینشم کنار میایم اتفاقا اونم میخواد پزشکی قبول بشه منم اون لحظه داشتن داخلم ریسمون عروسی میبستن ولی بروز ندادم و مثلا یکم بهانه آوردم گفتم مادره من نمیشه که من برم خونه دختریکه همسن خودمه بعد باهاش درس کار کنم نمیگی یه حرکتی پیش بیاد بعد مادرم گفت چه حرکتی، خوده مادره کنارتونه قرار که نیست برین تویه اتاق یه گوشه باهاش درس کار کنی منم مثلا از رو اجبار قبول کردم و گفتم من بابت اینکار پولی نمیگیرم اینو بهشون بگو خلاصه گذشتو برنامه هارو باهم تنظیم کردیم و مشخص کردیم چه روزایی برم خونش
بار‌ اول‌ در روسپی خانه
1401/04/05

#اولین_سکس #روسپی

بعضی وقت ها در زندگی اتفاق هایی‌‌ میافته که فراموش کردنش خیلی سخته و همچنین به یاد آوردنش.
داستان من در مورد بار اولمه.
اون روز من نه برنامه ی خاصی داشتم و نه حوصله ی کاری رو، نصف روزم رفته بودم سر کار. چون تنهاییم رو معمولا اینجوری سپری میکنم‌ با این‌که یه روز تعطیل بود.
یکی از دوست‌ هام که یک زمانی بهش علاقه داشتم بهم زنگ زد و ازم درخواست کرد که بریم یه جایی کار داشت و قرار بر این بود که بعدش یک قهوه ای بخوریم.
منم که بیکار و علاف، قبول کردم .وقتی که کارش تموم شد با عجله گفت که من می‌رم که دوست پسرم‌ منتظرمه.
من تو اون لحظه جا خوردم و رفت تو فکر، باهاش خداحافظی کردم و اومدم سمت ماشینم .تو ماشین وقتی که موزیک گذاشتم به صورت اتفاقی همچی احساسی بود.
منم فکرم خیلی درگیر بود از این لحاظ که چرا من همچین چیزی ندارم؟! یا که چرا همیشه باید بازیچه‌‌ باشم!؟
می خواستم برم باشگاه ولی تو راه یهو زد به سرم و رفتم پیش رفیقم و آدرس یک روسپی خونه رو گرفتم.
هرچی که نزدیک تر می‌شد به لحظه ی اول همون طور ضربان قلبم هم بالا میرفت.
من با این خانوم وقتی که وارد یک اتاق شدیم بهش گفتم که باره اولمه.
بهم نگاه عجیبی کرد و گفت نه دروغ می‌گی.
من بهش خندیدم و گفتم بازار میبینی، وقتی که نشستیم روی تخت هیجان خیلی بالاتر از قبل بود، من چون بار اولم بود که یه زن برهنه رو میدیم، آلتم کلم راست شدت بود.
اینجا بود که یکم باور کردو ازم سوال کرد چرا دنبال دوست دختر نمیگردی!؟گفتم ‌داستانش طولانیه.
من همیشه یه تصویر بدی توی ذهنم داشتم از روسپی گری تا این که اون خانوم رو دیدم.
اولش که شروع به ساک زدن کرد رو کرد بهم گفت هیچ نگران نباش بار اول همیشه یکم مشکله.
بعد از چند دقیقه یخم باز شده بود ولی شوک توی بدنم بود ، دیدم که بلند شد و روم نشست. اول ریتمش رو بهم یاد داد بعدش گفت خودت ادامه بده.
منم میخواستم هرچی که رو توی فیلم ها دیدم اجرا کنم.
خود اون هم خیلی راضی بود میگفت آره با من تمرین کن.
بعد از چند بار جا عوض کردن گفت نه تو اینجوری نمی‌تونی ارضاع بشی .
گفت بخواب رویه تخت و‌ منم خوابیدم ،بعد شروع کرد آلتم رو ماساژ دادن. بعد چند دقیقه آبم اومد. بهم نگاه کرد و لبخند زند. لباسم رو که پوشیدم ، تا دم در بدرقه ام کرد و بعدشم بغلم کرد .
من مه داشتم میرفتم سمت ماشینم سیگارم رو روشن کردم و فقط به این چی شد فکرمیکردم.
من نه عاشق این خانوم و نه اون خانوم از من لذتی برد ،ولی اون روز تاثیر خیلی زیادی روم‌گذاشت، داستان اونقدر سکس توش نداشت ولی به جاش من حالم خیلی بهتره.
می‌خوام هفته دیگه دوباره برم پیشش و اینبار بهش سیگار تعارف کنکور ازش بپرسم چرا اینکارو‌ شروع کرد!؟
اگه در حال حاضر با زن‌ های روسپی سر کار دارین ، مواضب باشین که هیچ موقع بهشون بی احترامی نکنید اون ها صد در صد حق زندگی دارند.
پایان!!!
نوشته: Un
@dastankadhi
ماه ناز (۱)
1400/03/03

#خاطرات_نوجوانی #اولین_سکس #دختر_همسایه

آخرین امتحان نهایی را دادم.اون وقتا مثل الان نبود.با هر مدرکی کار فراوان بود.ولی با دیپلم،اونم دیپلم ریاضی بهترین شغل و زندگی در انتظارت بود.
مطمئن بودم که قبول میشم.البته کنکور را هم داده بودم.و تقریبا اطمینان داشتم مهندسی نفت را قبولم.اخه برادر بزرگتر م کارمند شرکت نفت بود.با وجودی که بهترین زندگی را داشت،همیشه حسرت اینو داشت که چرا مهندس نشده تا پول بیشتری بگیره.منم تحت تأثیر صحبتهای اون میخواستم مهندس نفت بشم.ولی خودم خلبانی را ترجیح میدادم.
تو این افکار به دوچرخه پا میزدم تا زودتر برسم خونه.
سر کوچه ننه خدابیامرز م با شایسته خانم زن همسایه مشغول صحبت بود.از دوچرخه پیاده شدم و سلام کردم.شایسته خانم دو تا دختر خوشگل داشت.بنده خدا بدش نمیاد که من دامادش بشم.جواب سلامم را داد و بعدشم به بهانه قابلمه روی اجاق رفت داخل خونه و من موندم و ننه عزیزم.گفتم ننه دیگه تموم شد.راحت شدم.
تو این چند وقت امتحانات از خستگی و بی خوابی پدرم دراومده بود.خیال داشتم دو روز یکسره فقط بخوابم.
رفتیم خونه لباس عوض کردم و دویدم سر یخچال ،تو یه سبد پر بود از گوجه سبز که بلافاصله فهمیدم از باغ شایسته خانم رسیده.اخه از شروع بهار تا اوایل پاییز به لطف باغ شایسته خانم بهترین میوه را می‌خوردیم.
مشغول ملچ ملوچ بودم که ننه رو کرد بهم و گفت.فاطی دختر شایسته خانم اینا را شسته آورده.اخه فکر می‌کنه تو ادمی،بنده خدا اگه میدونست بی بخاری اینقد تو زحمت نمی افتاد.
البته این که بی بخار بودم را خودم میدونستم.چون با وجود چراغ سبزه‌ای مکرر فاطی هنوز دستم هم بهش نخورده بود.البته تو بیداری.چون تو خواب چندین بار باعث شده بود.شرتم خیس بشه.حتی آخرین بار خواب دیدم وسط پاهای تپل و سفیدش دو زانو نشستم و دارم تو کوس خوشگلش تلمبه میزنم.بی انصاف بد جوری خوشگل و بلور بود.
خلاصه تو این افکار بودم که تلفن زنگ زد.رفتم گوشی را برداشتم.داداشم بود.از اهواز زنگ میزد.صداش انگار سوار پارازیت از ته چاه می‌آمد.
بعد از کمی احوالپرسی و کمی نصیحت پرسید امتحانات تموم شده.گفتم بله.گفت برو ترمینال بلیط بگیر بیا اهواز.گویا وارد تیم اکتشاف شده بود و قرار بود بره ماموریت.از من خواست برم اهواز تا مراقب زن داداش پا به ماه باشم.
خبر خوبی بود .چرا که خونه برادرم خیلی برام جذاب بود به چند دلیل.اولا غذاها و نوشیدنی های عالی و دست پخت کم نظیر زن داداش،ثانیا تلویزیون رنگی و کلی کتاب رمان .از همه اینا گذشته امکانات باشگاه شرکت نفت مخصوصا استخر و سینما که پر بود از دخترای رنگارنگ خوشگل.از همه مهمتر بطریهای آبجو که مدام بدون محدودیت در دسترس بود.
خلاصه این خبر باعث شد تمام خستگی امتحانات از وجودم بریزه بیرون.
ناهار را که خوردم رفتم بلیط اتوبوس سوپر دولوکس کولر دار را گرفتم و برگشتم خونه.
رفتم حمام طوری ریش و سبیل را شش تیغ کردم که مورچه روش سر میخورد.حسابی تمیز کردم و تا شب تمام لباسهای خوبم را اتو زدم و چمدون را بستم.
قبل از حرکت از ننه خدابیامرز خداحافظی کردم و پدرم با وانت تویوتا ش منو رسوند تر مینال و رفتم سوار اتوبوس شدم.ردیف چهارم کنار شیشه نشستم و دعا میکردم که نفر کناریم مثل پارسال یه پیرمرد عرب عرقو نباشه.
از پنجره اتوبوس بیرون را نگاه میکردم.پدرم برام دستی تکون داد و رفت.
نگاهم به بیرون بود که صدایی نرم و نازک گفت: ببخشید آقا میشه من بنشینم کنار پنجره.؟
برگشتم دیدم صاحب صدا یه دختر بود با چشمای درشت و صورت سفید و لبای قیطونی و جذاب.قدش کوتاه بود ولی این قد کوتاه جذابترش کرده بود.
موهاش تا روی شونه هاش بود و به شدت سیاه و