داستانکده شبانه
15.6K subscribers
108 photos
9 videos
192 links
Download Telegram
اولین احساس (۲)
1400/09/05

#اولین_تجربه #شهوت #دوست_دختر

...قسمت قبل
(شاهان)
کاملا چشم دوخته بود به چشمام و با یه لبخندی که ذوق و رضایت توش موج میزد گفت: من فکرما کردم ، گفتم خب عالیه تصمیمت چیه؟ گفت : من چند ماهی میشه که رابطه ام تموم شده و بعدش دیگه با هیچ پسری در ارتباط نبودم خیلی ترس دارم از شروع یه رابطه جدید من آدمی هستم که اگه طرفو دوست داشته باشم هرکاری براش میکنم، اینو که گفت ناخواسته فکرم رفت سمت سکس و با خودم گفتم یعنی الان هنوز باکرست یا فقط از کون سکس داشتن یعنی این کون دست خورده ، دوست داشتم خودم اولین نفر باشم ، احساس حسادت داشتم و دندونامو روهم فشار میدادم از تصور سکس اون با یکی دیگه عصبی میشدم ، گفت حواست با منه؟؟ گفتم بله بله کاملا متوجهم ، پریسا گفت پس قبوله؟ با حرفام موافقی؟ گفتم چی قبوله، پریسا گفت متوجه شدم حواست نیست مهمترین درخواستم تو رابطه صداقته میخوام هیچ موضوع پنهانی نباشه بینمون و دروغ خط قرمزه منه ، من که اصلا این حرفاشو نشنیده بودم گفتم کاملا موافقم چی از این بهتر و مهمتر وقتی صداقت باشه خیلی رابطه خوبی خواهیم داشت، اصلا از وقتی جواب مثبت داد بهم بی دریغ فکرم رفت سمت سکس ، ادم کس ندیده ای نبودم و تا این سن کم سکس نداشتم ولی اصلا انگار این یه چیز دیگه بود برام واقعا بین همه دخترایی که باهاشون بودم هیچ کدوم کون به این خوبی نداشت، قسمتی که مهمترین لذت من تو سکس بود ،اولین اولویتم تو بدن یه دختر کونش بود همیشه اول کون دخترارو نگاه میکردم بعد قیافشونو ، تو نوجوانی هام همیشه فیلم سوپرای انال سکس و هر موضوعی که به کون ختم میشه رو دانلود میکردم و برای خودم آرشیو درست کرده بودم ، بعضی وقتا مطمئن میشدم من مریض و دیوونه کونم.
با شوق و ذوق بیشتر با هم حرف زدیم و از خواسته هامونو افکارمون گفتیم و با علایق هم تا حدودی آشنا شدیم، دیگه نفهمیدم ساعت چجوری گذشت فقط وقتی پریسا گفت وااای ساعت ۹:۱۰ دیقست تازه فهمیدم ۱ ساعت داشتیم حرف میزدیم سریع بلند شد و کیفشو برداشت و گفت شمارمو تو گوشیت سیو کن برام یه میس کال هم بنداز تا شمارت بیوفته منم شمارشو ذخیره کردم و گفتم پس تا خونه همراهیت میکنم هوا دیگه تاریک شده ،مشخص بود از این درخواستم خوشش اومد ولی گفت فقط تا سر کوچمون میتونی بیای چون ممکنه پدرم الان برسه خونه ، باهم راه افتادیم و تا سر کوچه باهاش رفتم و اونم رفت خونه، تنها که شدم گفتم امشب دیگه تاکسی نگیرم تا خونه پیاده برم حدودا تا خونمون ۲۰ دیقه پیاده زمان میبرد ، راه افتادم و شروع به فکر و خیال کردم باخودم گفتم حالا چقدر باید زمان ببره تا اطمینانش به من جلب بشه و بحث سکس رو وسط بکشم و بتونم راضیش کنم، از حرفایی هم که تو اون یکساعت زده بود مشخص بود به این راحتیا پا نمیده و کارم خیلی سخته ، کل مسیر خونه رو فقط به سکس و کون پریسا فکر کردم و به امید فتح اون کون قمبل و فوق سکسیش.
از فردا خیلی بیشتر میرفتم پای میزش و باهاش حرف میزدم باید همه کار میکردم که بهم اطمینان کنه و راحت باشه باهام ، با حرفام و حرکتایی که میکردم باید زودتر این قضیه رو به سرانجام میرسوندم، پریسا هم دیگه حالا بیشتر به خودش میرسید و دلبری میکرد. واقعا دختر لوندی بود تمام حرکاتش دل آدمو میبرد .
۳ ماهی به این روال گذشت حالا دیگه خیلی رابطمون کامل شده بود و فقط یه سکس خوب کم داشت، چهارشنبه بود مثل همیشه ساعت ۱۰ جلوی دفتر رسیدم پریسا ده دیقه زودتر میومد رفتم داخل که دیدم پریسا چه کرده امروز یه مانتو تا بالای رونش و خیلی جذب با یه شلوار جین که تا بالای مچ پاش بود و بالای زانوش بخاطر مدل شلوار یکم پارگی داشت و میشد رون سفیدش رو د