داستانکده شبانه
21.2K subscribers
79 photos
7 videos
152 links
Download Telegram
اولین احساس (۲)
1400/09/05

#اولین_تجربه #شهوت #دوست_دختر

...قسمت قبل
(شاهان)
کاملا چشم دوخته بود به چشمام و با یه لبخندی که ذوق و رضایت توش موج میزد گفت: من فکرما کردم ، گفتم خب عالیه تصمیمت چیه؟ گفت : من چند ماهی میشه که رابطه ام تموم شده و بعدش دیگه با هیچ پسری در ارتباط نبودم خیلی ترس دارم از شروع یه رابطه جدید من آدمی هستم که اگه طرفو دوست داشته باشم هرکاری براش میکنم، اینو که گفت ناخواسته فکرم رفت سمت سکس و با خودم گفتم یعنی الان هنوز باکرست یا فقط از کون سکس داشتن یعنی این کون دست خورده ، دوست داشتم خودم اولین نفر باشم ، احساس حسادت داشتم و دندونامو روهم فشار میدادم از تصور سکس اون با یکی دیگه عصبی میشدم ، گفت حواست با منه؟؟ گفتم بله بله کاملا متوجهم ، پریسا گفت پس قبوله؟ با حرفام موافقی؟ گفتم چی قبوله، پریسا گفت متوجه شدم حواست نیست مهمترین درخواستم تو رابطه صداقته میخوام هیچ موضوع پنهانی نباشه بینمون و دروغ خط قرمزه منه ، من که اصلا این حرفاشو نشنیده بودم گفتم کاملا موافقم چی از این بهتر و مهمتر وقتی صداقت باشه خیلی رابطه خوبی خواهیم داشت، اصلا از وقتی جواب مثبت داد بهم بی دریغ فکرم رفت سمت سکس ، ادم کس ندیده ای نبودم و تا این سن کم سکس نداشتم ولی اصلا انگار این یه چیز دیگه بود برام واقعا بین همه دخترایی که باهاشون بودم هیچ کدوم کون به این خوبی نداشت، قسمتی که مهمترین لذت من تو سکس بود ،اولین اولویتم تو بدن یه دختر کونش بود همیشه اول کون دخترارو نگاه میکردم بعد قیافشونو ، تو نوجوانی هام همیشه فیلم سوپرای انال سکس و هر موضوعی که به کون ختم میشه رو دانلود میکردم و برای خودم آرشیو درست کرده بودم ، بعضی وقتا مطمئن میشدم من مریض و دیوونه کونم.
با شوق و ذوق بیشتر با هم حرف زدیم و از خواسته هامونو افکارمون گفتیم و با علایق هم تا حدودی آشنا شدیم، دیگه نفهمیدم ساعت چجوری گذشت فقط وقتی پریسا گفت وااای ساعت ۹:۱۰ دیقست تازه فهمیدم ۱ ساعت داشتیم حرف میزدیم سریع بلند شد و کیفشو برداشت و گفت شمارمو تو گوشیت سیو کن برام یه میس کال هم بنداز تا شمارت بیوفته منم شمارشو ذخیره کردم و گفتم پس تا خونه همراهیت میکنم هوا دیگه تاریک شده ،مشخص بود از این درخواستم خوشش اومد ولی گفت فقط تا سر کوچمون میتونی بیای چون ممکنه پدرم الان برسه خونه ، باهم راه افتادیم و تا سر کوچه باهاش رفتم و اونم رفت خونه، تنها که شدم گفتم امشب دیگه تاکسی نگیرم تا خونه پیاده برم حدودا تا خونمون ۲۰ دیقه پیاده زمان میبرد ، راه افتادم و شروع به فکر و خیال کردم باخودم گفتم حالا چقدر باید زمان ببره تا اطمینانش به من جلب بشه و بحث سکس رو وسط بکشم و بتونم راضیش کنم، از حرفایی هم که تو اون یکساعت زده بود مشخص بود به این راحتیا پا نمیده و کارم خیلی سخته ، کل مسیر خونه رو فقط به سکس و کون پریسا فکر کردم و به امید فتح اون کون قمبل و فوق سکسیش.
از فردا خیلی بیشتر میرفتم پای میزش و باهاش حرف میزدم باید همه کار میکردم که بهم اطمینان کنه و راحت باشه باهام ، با حرفام و حرکتایی که میکردم باید زودتر این قضیه رو به سرانجام میرسوندم، پریسا هم دیگه حالا بیشتر به خودش میرسید و دلبری میکرد. واقعا دختر لوندی بود تمام حرکاتش دل آدمو میبرد .
۳ ماهی به این روال گذشت حالا دیگه خیلی رابطمون کامل شده بود و فقط یه سکس خوب کم داشت، چهارشنبه بود مثل همیشه ساعت ۱۰ جلوی دفتر رسیدم پریسا ده دیقه زودتر میومد رفتم داخل که دیدم پریسا چه کرده امروز یه مانتو تا بالای رونش و خیلی جذب با یه شلوار جین که تا بالای مچ پاش بود و بالای زانوش بخاطر مدل شلوار یکم پارگی داشت و میشد رون سفیدش رو د
دوست دوستم را کردم
1401/01/07

#زن_مطلقه #دوست_دختر

سلام من آرش ۳۳ ساله مجرد ، قد ۱۸۰ ، وزن ۸۰ و قیافه ام بد نیست . چند وقتی بود با هانیه دوست شده بودم و چند باری هم که مکان جور شده بود با هم سکس کرده بودیم . از هانیه بگم یه زن ۳۵ ساله مطلقه ، قد ۱۷۰ ، وزن ۶۵ با سینه های خیلی بزرگ ، و کوس و کون توپ .
یه روز هانیه زنگ زد که خونه یکی از دوستام خالیه میتونی بیایی ، منم گفتم مطمئن هست ؟ که گفت بله ، خلاصه عصری رفتم دنبالش و سوارش کردم ، توی راه به دوستش که اسمش مریم بود زنگ زد و گفت داریم می‌آییم، مریم به هانیه گفت من کارگاه کار دارم بیا کلید خونه رو بگیر و شما برید ، منم کارم تموم شد میام ، خلاصه رسیدیم جلوی کارگاه خیاطی مریم خانوم ، هانیه رفت داخل ، بعد چند دقیقه با یه خانوم حدودا ۳۷ ، ۳۸ ساله شاه کوس آمد دم در . منم پیاده شدم رفتم جلو در کارگاه، با هم دست دادیم و سلام و احوال پرسی کردیم، همون جا کیرم راست شد ، مریم خانوم با عشوه خاصی گفت ببخشید من یه کم کار دارم شما تشریف ببرید منم میام . خلاصه به سمت خونه مریم رفتیم ، قلیون و دم دستگاه خود سازی رو برداشتم از پشت ماشین و رفتیم داخل آپارتمان مریم خانوم ، حدود ۷۰ متر بود و خیلی مرتب . هانیه گفت نظرت چیه ؟ گفتم خونه خوبیه . خندید و گفت راجب مریم . گفتم خوب بود ، گفت همین ، گفتم زیبا هم بود ، گفت میخواهی بکنیش؟ من یهو جا خوردم ، ولی با خودم گفتم حتما میخواد منو امتحان کنه . گفتم من تو رو دارم به هیچ کس نگاه نمی‌کنم، کلی ذوق کردو گفت دمت گرم . خلاصه زغال قلیون رو گذاشتیم و تشکیلات دم زنی رو آماده کردم ، همیشه قبل سکس چند تا دود میزدیم و بعدش شروع میکردیم ، فلش فیلم سوپر را هم به تلوزیون وصل کردم و اولین فیلم رو پلی کردم ، چند تا دود با هم زدیم و حسابی حشری شدیم ، اول من کوس هانیه رو حسابی خوردم بعد هانی کیر منو ساک زد و بعد گفت بکن تو کوسم ، ده دقیقه ای که کردمش ، گفت بدم دستشویی بخورمش و بیام، دو سه بار ارضا شده بود ، ولی من چون دود زده بودم حالا حالاها ارضا نمی‌شدم، از دستشویی آمد چایی آورد خوردیم و دوباره چند تا دود زدیم و پشت بندش قلیون که حسابی زد بالا ، هانی افتاد رو کیرم و حسابی ساک زد برام منم اینبار از بغل گذاشتم تو کوسش ، داشتم تلمبه میزدم که فیلم جدید از فلش پخش شد ، یه مرد با دو تا زن ، یهو هانیه گفت آرش ابن جوری دوست داری ، گفتم بدم نمیاد امتحان کنم ، گفت بزار مریم بیاد مخش رو میزنم که بکنیم با خودم گفتم گفتم تحت تاثیر دود و دم بوده و یه چیزی گفته ، خلاصه این راند هم تموم شد ، هانیه رفت دستشویی که گوشیش زنگ خورد ، صداش کردم ، گفت ببین اگر مریم هست جواب بده ، گفتم الو که مریم گفت سلام گفتم سلام ببخشید هانی رفته دستشویی ، گفت کاری نداشتم ، خواستم بگم تا ۱۰ دقیقه دیگه میام ، گفتم بله تشریف بیارید ، یهو با یه عشوه خاصی گفت راستی آقا آرش تا حالا که خوش گذشته ، گفتم بله البته به لطف شما ، خداحافظی کرد . هانیه آمد بیرون گفتم بساط دود و دم رو قطع کن که مریم داره میاد ، گفتم فلش رو بردارم، گفت نه مریم نگاه میکنه ، گفتم لباس بپوشم که گفت فقط شلوارک و رکابی رو بپوش . خلاصه ما انگار اصلا اتفاقی نیافتاده نشستیم پای فیلم سوپر و قلیون که زنگ خونه زده شد ، هانی درو باز کرد و مریم خانوم وارد خونه شد . بعد سلام و احوال پرسی رفت داخل اطاق خواب و بعد چند دقیقه آمد بیرون ، یه شلوار استرچ تنگ تنگ و یه تاپ بندی پوشیده بود یه کم هم آرایش کرده بود ، وقتی دیدمش کیرم یهو سیخ شد ، آمد از جلو رد بشه بره تو آشپزخونه یه چشمک زد و رفت، با خودم گفتم حتما باید بکنمش . خلاصه
دوست دوستم را کردم
1401/01/07

#زن_مطلقه #دوست_دختر

سلام من آرش ۳۳ ساله مجرد ، قد ۱۸۰ ، وزن ۸۰ و قیافه ام بد نیست . چند وقتی بود با هانیه دوست شده بودم و چند باری هم که مکان جور شده بود با هم سکس کرده بودیم . از هانیه بگم یه زن ۳۵ ساله مطلقه ، قد ۱۷۰ ، وزن ۶۵ با سینه های خیلی بزرگ ، و کوس و کون توپ .
یه روز هانیه زنگ زد که خونه یکی از دوستام خالیه میتونی بیایی ، منم گفتم مطمئن هست ؟ که گفت بله ، خلاصه عصری رفتم دنبالش و سوارش کردم ، توی راه به دوستش که اسمش مریم بود زنگ زد و گفت داریم می‌آییم، مریم به هانیه گفت من کارگاه کار دارم بیا کلید خونه رو بگیر و شما برید ، منم کارم تموم شد میام ، خلاصه رسیدیم جلوی کارگاه خیاطی مریم خانوم ، هانیه رفت داخل ، بعد چند دقیقه با یه خانوم حدودا ۳۷ ، ۳۸ ساله شاه کوس آمد دم در . منم پیاده شدم رفتم جلو در کارگاه، با هم دست دادیم و سلام و احوال پرسی کردیم، همون جا کیرم راست شد ، مریم خانوم با عشوه خاصی گفت ببخشید من یه کم کار دارم شما تشریف ببرید منم میام . خلاصه به سمت خونه مریم رفتیم ، قلیون و دم دستگاه خود سازی رو برداشتم از پشت ماشین و رفتیم داخل آپارتمان مریم خانوم ، حدود ۷۰ متر بود و خیلی مرتب . هانیه گفت نظرت چیه ؟ گفتم خونه خوبیه . خندید و گفت راجب مریم . گفتم خوب بود ، گفت همین ، گفتم زیبا هم بود ، گفت میخواهی بکنیش؟ من یهو جا خوردم ، ولی با خودم گفتم حتما میخواد منو امتحان کنه . گفتم من تو رو دارم به هیچ کس نگاه نمی‌کنم، کلی ذوق کردو گفت دمت گرم . خلاصه زغال قلیون رو گذاشتیم و تشکیلات دم زنی رو آماده کردم ، همیشه قبل سکس چند تا دود میزدیم و بعدش شروع میکردیم ، فلش فیلم سوپر را هم به تلوزیون وصل کردم و اولین فیلم رو پلی کردم ، چند تا دود با هم زدیم و حسابی حشری شدیم ، اول من کوس هانیه رو حسابی خوردم بعد هانی کیر منو ساک زد و بعد گفت بکن تو کوسم ، ده دقیقه ای که کردمش ، گفت بدم دستشویی بخورمش و بیام، دو سه بار ارضا شده بود ، ولی من چون دود زده بودم حالا حالاها ارضا نمی‌شدم، از دستشویی آمد چایی آورد خوردیم و دوباره چند تا دود زدیم و پشت بندش قلیون که حسابی زد بالا ، هانی افتاد رو کیرم و حسابی ساک زد برام منم اینبار از بغل گذاشتم تو کوسش ، داشتم تلمبه میزدم که فیلم جدید از فلش پخش شد ، یه مرد با دو تا زن ، یهو هانیه گفت آرش ابن جوری دوست داری ، گفتم بدم نمیاد امتحان کنم ، گفت بزار مریم بیاد مخش رو میزنم که بکنیم با خودم گفتم گفتم تحت تاثیر دود و دم بوده و یه چیزی گفته ، خلاصه این راند هم تموم شد ، هانیه رفت دستشویی که گوشیش زنگ خورد ، صداش کردم ، گفت ببین اگر مریم هست جواب بده ، گفتم الو که مریم گفت سلام گفتم سلام ببخشید هانی رفته دستشویی ، گفت کاری نداشتم ، خواستم بگم تا ۱۰ دقیقه دیگه میام ، گفتم بله تشریف بیارید ، یهو با یه عشوه خاصی گفت راستی آقا آرش تا حالا که خوش گذشته ، گفتم بله البته به لطف شما ، خداحافظی کرد . هانیه آمد بیرون گفتم بساط دود و دم رو قطع کن که مریم داره میاد ، گفتم فلش رو بردارم، گفت نه مریم نگاه میکنه ، گفتم لباس بپوشم که گفت فقط شلوارک و رکابی رو بپوش . خلاصه ما انگار اصلا اتفاقی نیافتاده نشستیم پای فیلم سوپر و قلیون که زنگ خونه زده شد ، هانی درو باز کرد و مریم خانوم وارد خونه شد . بعد سلام و احوال پرسی رفت داخل اطاق خواب و بعد چند دقیقه آمد بیرون ، یه شلوار استرچ تنگ تنگ و یه تاپ بندی پوشیده بود یه کم هم آرایش کرده بود ، وقتی دیدمش کیرم یهو سیخ شد ، آمد از جلو رد بشه بره تو آشپزخونه یه چشمک زد و رفت، با خودم گفتم حتما باید بکنمش . خلاصه
سکس با دوست دختر محجبه
1401/01/13

#دوست_دختر

سلام خدمت همه.امیدوارم داستانم برای اون دسته از عزیزانی که روش جق میزنن مفید واقع شه.اولین بارمه مینویسم لطفا گیر الکی ندید همش واقعیته بدون یه ذره کسشر اضافی
یه دوست دختر داشتم از شهر زنجان خیلی دختر محجبه و اهل دین نماز بود.ولی خب این مسایل دینی مذهبی باعث نمیشد جلوی حس شهوتش گرفته بشه.اون موقع هردومون ۲۳سال داشتیم
یه روز دعوتم کرد ک از تهزان برم خونشون
چون تک فرزندم بود خیلی راحت خونشون خالی میشد.رسیدم ترمینال باهم سوار خطی شدیم رفتیم از داروخونه کاندوم و قرص دیرانزالی گرفتیم راه افتادیم سمت منزل.حالا بماند با چه بدبختی و استرسی از جلو همسایه هاشون تونستم تیزی بپرم تو خونشون
درو ک قفل کردم دستشو گرفتم چسبوندم به خودم لبامون رو هم قشنگ قفل شد.لامصب اون از من تشنه تر بود.با کلی آه و ناله لبامو میخورد
منم یه دستم رو سینه ش یکی رو باسنش میمالیدم
همیجوری تا چن دیقه خوردیم باهمون حالت رفتیم نشستیم رو مبل باز لیامون همیجوری قفل رو هم.از قد قواره وزنمون بگم.بضیا دوس دارن همه جزییاتو بدونن.من ۱۷۸قد ۸۰وزن داشتم.فرحناز ۱۷۰قد ۶۵کیلو وزن.یه چهره با نمک خوشگل داش با چش ابرو قاجاری.سینه ۸۰ پوست سفیید سفید.واقعا دل هر مردیو میبرد.رفت اتاق لباساشو عوض کنه مثلا لباس خونه بپوشه.یهو چشام چارتاشد!!!یه ست شورت سوتین قرررمز توری که نوک ممه و چاک ک و س ش قشنگ مشخص بود.یه شال حریر صورتیم روشون پوشیده بود.واقعا تا از پله ها پایین اومد هنگ کزده بودم چون همیشه با چادر دیده بودمش.رونای سفیید توپر کشیده.ساق سفید کشیده
اخخخاخ یه چی میگم صد مدل فکر کنید ولی
با عشوه اومد سمتم منم بیخود شده بودم از حالم.دی انداختم بلندش کردم خابونمش رو مبل افنادم ب جونش.زبونمو تو دهنش میچرخوندم.کوسشو محکم از رو شورتش میمالیدم.کمه هاشم اوورده بودم بیرون از سوتین نوکاشونو نوبتی میک میزدم
اوووف وصفش اصلا حق مطلبو نمیرسونه اصلا
بعد ازش خاستم خودش لخت شه.کامل لخت شد اونم لباسای کنو در اوورد.دراز کشیدم رو مبل گفتم بیا روم.چون باکره بود نمیشد از جلو بکنمش.واس همبن خودش کیرمو خوب ساک زد.خوبم ک نه.همش دندون میزد!کیرم ک سیخ شد اومد رو شکمم کیرمو چسبوند به چاک کوسش قشنگ ولو شد روم.اوووف کیراتون نخاد خیلی حس حال کشتی بود.لاکصب کوسش تپل تپل با لبای بزرگ چ چوچچل صورنی داغ
داش آبمو میوورد ک بلندش کردم.تکیه اش دادم به مبل پاهاشو پروانه ایی از هم وا کردم خوردم نشستم پایین مبل قشنگ کوص کونش جلو صورت و کیرم بود.کوص کونشو لوسیون زده بود بدجنس بوی گل میداد.بی اختیار کل صورتمو کردم تو کوص کونش انقد خوردم که بیچاره جیغ میکشید از لذت.زبونمو از زیر چاک کوصش تا رو چوچولش میکشیدم خدایی حالی بش دادم هیچ وقت یادش نرف.یکم ک با سولاخ کونش بازی کردم با انگشت.با روغن زیتون خوب چربش کزدم.خیلی میترسید میگف درد داره.خلاصه با بدبختی اول کله شو کزدم داخل.هر دوسه دیقه یه سانت بیشتر نمیزاش بدم تو!کیر منم از ته کلفت میشهه.بنده خدا خبر مداش کلفتیش مونده!نصفشچ ک کردم تو خابیدم روش ممه چ لباشو میخوردم ک درد باسن یادش بره.چوچولشم همزمان میمالیدم
وقتی دوباره حال کردنش شروع شد وقتو غنیمت دونستم همه شو یهو تا خایه کردم تو کونش.ولی چون زیاد حال میکرد ایندفع فک کنم جا باز کرپه بود کیرم.کمتر داد بیداد کرد.فقط یه دونه جیغ بنفش کشید و تموم
بعد چن دیقه گف نلمبه بزن.اخاخ کون ب این تنگی واقعا نیس.مگ بچه چن ماهه!!
از مبل کشیدمش پایین رو زمین داگی خابوندمش داشتم کونشو میکزدم همین جوری ک کیرو پر میووردم میدادم تو.تو همین کش قوس یهو کیرم تا نصفه رف تو
اولین سکسم با شبنم
1401/01/18

#اولین_سکس #دوست_دختر

اولین سکسم با شبنم
سلام دوستای گلم
البته داستانمو میخوام با جزئیات تعریف کنم شاید یکم طولانی باشه ولی خب دوسدارم یه خاطره ی کامل واستون تعریف کنم تا لااقل بین این همه داستان تخمی تخیلی یه داستان واقعی رو بخونید و هدف از این نوشتار فقط لذت بردن شما دوستای عزیزم هست و هیچگونه هدف دیگه ای ندارم . امیدوارم خسته کننده نباشم . هر کمو کاستی رو هم به بزرگواریتون ببخشید
خیلی وقت بود که دوسداشتم منم از سکس هایی که داشتم و جالب بودن داستانی رو بنویسم ولی خب حوصله نداشتم و یا حسش نبود.
اکثر داستانهای اینجا هم یا کلا تخیلی نوشتن یا کلا اغراق و …
یه داستان واقعی از اولین سکسم
من الان ۲۹ سالمه و خاطره ی اولین سکسم برم
برمیگرده به سال ۸۸
سال سوم دبیرستان بودم
تو یه شهر کوچیک اونموقع ها درس و مشق یه مدت بود درسو مشق و زده بودن به کیر ول گشتن و …
بابام تابستون یه مدت منو فرستاد تو شرکت ساختمون سازی یکی از اشناهامون کار کنم و شاید یه مدت سختی کارگری ادمم کنه. من یه سه ماهی کار کردم و یه موتور خریدم
طفلی بابام بیشتر از هر چیزی از موتور بدش میومد حاظر بود واسم تانگ بخره ولی موتور نه . نمیدونم چه مشکلی داشت با موتورو موتور سواری به هرحال فکر میکرد هرکی موتور برونه لاته بگذریم
من یه موتور خریدم و مدارس شروع شد
اوایل مهر بود و من دیگه با موتورم میرفتم مدرسه و میومدم تو یکی از این روزها ، البته زیادم نگذشته بود از شروع مدارس یکی دوهفته بود .
سر صبح رفتم مدرسه ظهر که از مدرسه دراومدم و داشتم با موتورم میومدم یکی از دوستامو دیدم اونم سوار کردم و از کوچه ها داشتم میومدم سمت خونه از جلوم یه دختر رد میشد یه نگا بهم انداختیم دیدم یه لبخند ریزی بهم زد و با یه مدل عشوه و ناز رد شد . من به دوستم گفتم این چرا اینجوری کرد گفت بهت امار داد . خدایی هم نمیدونستم اونموقع امار اینا چیه
بهم گفت دور بزن گفتم نه محله شون شاید باشه گفت دور بزن بابا خب داشت بهت امار میداد من یه دوری زدم دوباره از کنارش رد شدم باز یه خنده و نگا و به قول رفیقم یه امار خیط. تا وارد یا خونه ای شد منم گفتم خب رفت خونشون رفیقم گفت شمارتو بنویس بنداز جلو درشون من یه دوری زدم و تا برسم به جلو درشون در باز شد و یه کاغذی پرت شد بیرون و منم ورداشتم دیدم یه شماره ایرانسلی روشه و رفتم به سمت محله ی رفیقم و از اونجا به سمت خونه .
رسیدم خونه به پسر دایی زنگیدم و گفتم یه همچین موردی پیش اومد . اونموقع مثل الان نبود و منم اوایل بلوغ کامل بودم و کم تجربه .
پسردایی تجربه ی کاملی داشت و به نظر من یکی دوتا کوسو کون بیشتر از اشناهای دیگه مون پاره کرده بود … وباهاش راحت بودم . بهم فتوی صادر کرد که زود بهش زنگ نزن که سرش گیج میره میگه هوله و دوم اینکه شاید بخواد امتحانت کنه اسم واقعیتو نگو . منم تصمیم گرفتم زنگ زدم اسممو مهدی بگم . ظهر ساعت ۴ اینا دیگه حوصله ام نکشیدو زنگیدم الو سلام و امروز شماره دادی و … اسم شما
من شبنم اسم شما مهدی و … و از اینجا دوستیمون شروع شد
من زنگ زدم و تو قسمت اول یادم رفت بنویسم شبنم اسمشو رویا معرفی کرد و من مهدی
دوستیمون شروع شد و اونموقع چت و چت بازی و …
دائم از پسر دایی راهنمایی میگرفتم که چطور بکشونم سمت حرفهای سکسی و … ولی اصلا بهم پا نمیداد حرف های سکسی بزنم و فقط در حد لبو بوس و …
چند روز بعد بهش گفتم میخوام ببینمت رفتم و به خودم رسیدم خدایی وقتی به خودم میرسیدم هم خیلی جلب توجه میکردم ولی خب کم رو بودم و هنوزم هنوزه واسه پیشنهاد دادن واسه دوستی خیلی کم رو هستم .
رفتم با موتورم و دیدمش و الکی گفت
خاطره سکس با بهار‌
1401/01/19

#دوست_دختر

سلام باز من اومدم با یه خاطره دیگه.
اسمم هادی.یه پیج اینستا داشتم تعداد فالوراش زیاد بود.چندین سال قدمت پیجم بود.یه اخلاق داشتم دایرکت کسی نمیرفتم.حتی اگه چالش استوری کرده بود من جواب نمیدادم که یوقت سوبرداشت نشه.اصلا از اینکه کسی بلاک کنه یا توهین کنه متنفر بودم.حالا اگه‌کسی استوری منو ریپلای میکرد منم با استیکر‌جواب میدادم.
یجوری کار میکردم که سر حرف از طرف من باز نشه و موفقم بودم.
یروز که داشتم پستها رو نگاه میکردم ینفر دایرکت داد که اسمش بهار بود دایرکت باز‌کردم
بهار: سلام.پیج خوبی دارین.
هادی: ممنونم نظر لطفتونه.خوشحالم که تونستم رضایت فالورهامو جلب کنم.
بهار: یه چیزی برام جالبه اینکه استوری هاتون همیشه طنز هستش ولی پستهاتون مفهومی.
یه دوگانگی برام پیش اومده نتونستم شخصیت شمارو بشناسم.
بنظر ادم جدی میاین ولی استوری هاتون یه چیز دیگه میگه.
و چیزی که برام جالبتر بود روزی که منو فالو کردین منتظر بودم دایرکت بدین الان چند ماهه فالور من هستین حتی یک بار دایرکت ندادین.
به خودم گفتم امروز نیای فردا میای چند ماهه منتظرم حتی استوری ریپلای نکردی.راستش بخاطر همین اومدم دایرکتتون.
هادی: خب یک سال دیگه صبر میکردی بازم نمیومدم.
من شیطون هستم اما شیطون مخفی.
دایرکت هیچکی نمیرم حتی اگه ازش خوشم بیاد
خلاصه کلی چت کردیم و شمارشو گرفتم و برای فردا صبح قرار گذاشتیم بیرون همو ببینیم.
یادمه ماه رمضون بود.شاندیز قرار گذاشته بودم
اومد دیدمش چهره خوبی داشت.صدای بسیار زیبایی داشت.هیکل متوسط.
دست دادیم یکم راه رفتیم و حرف زدیم هیچ جا باز نبود بخاطر ماه رمضان.
یه پله سنگی پیدا کردیم نشستیم روش دستشو گرفتم.چند دقیقه بعدش دستم گذاشتم رون پاشو یکم دستم بالا پایین کردم مطمن شدم پایه هستش.
یکم دیگه حرف زدیم گفتم روضه ای؟
گفت نه اگه روزه بودم سر قرار نمیومدم.خخخ
گفتم خب من لاغرم کونم روی سنگ درد گرفت اگه از نظر تو مشکلی نداره بریم خونه روی مبل بشینیم و چای بخوریم.
خیلی راحت اوکی داد راه افتادیم سمت خونه.
نشست رو مبل منم چای ساز روشن کردم و زود رفتم اتاقم لباسم عوض کردم یه شلوارک پوشیدم و رکابی.
باز برگشتم اشپزخونه اب جوش اومد با چای نپتون دو لیوان چایی اوکی کردم بردم کنارش نشستم.
یکم حرف زدیم چای خوردیم دستم انداختم دور گردنش جوری که کف دستم روی ممه هاش بود یکم فشار دادم متوجه شدم چشمشو یه لحظه باز و بسته کرد به کارم ادامه دادم.
رفتم تو صورتش یه لب گرفتم همکاری کرد که مثل وحشی ها بقلش کردم و با دستم سینه ها و بدنشو میمالیدم.لباشم میخوردم حسابی حشری شده بودیم.بهار از روی شلوارک دستش گذاشت رو کیرم و میمالید.شال سرشو برداشتم و لاله گوشش خوردم زبونم کردم تو گوشش و چرخوندم رفتم سراغ گردنش لیس زدم و بوس کردم و مکیدم.هر دو حشری شده بودیم.
بهار رکابی و شلوارک منو در اورد.منم رو مبل نشسته بودم.از گردنم شروع کرد خوردن و لیس زدن تمام بدنم خورد داشتم کیف میکردم نشست بین پاهام شرتم کشید پایین کیرمو گرفت دستش یهو همشو کرد تو دهنش با یدست کیرمو میمالید و ساک میزد.خیلیییی حرفه ای بهم حال میداد.
تا ته حلقش کیرمو میخورد.تف میکرد روش برام جرق میزد و دوباره میخورد.زبونش گذاشت پایین کیرم کشید تا بالا خایه هام میک میزد گاهی تخمم درد میگرفت.
باز کیرمو میکرد دهنش تا تهش میرفت لبشو محکم به کیرم میچسبوند میکشید تا بالا.
بلند ش کردم لباساش در اوردم حتی شرتش در‌اوردم.
درازش کردم روی مبل روش خوابیدم گفت دخترم مواظب باشی.
کیرم گذاشتم لای کصش و میمالیدم چاک کصش
سینه هاش بزرگ بود میمالیدمشون و میخوردمشون.
هنر همراه عشق
1401/01/19

#دوست_دختر #عاشقی

یه کس کردم همه جا صحبت منه چرا کیر دادی بهم خب اگه بده عع استغفرالله ببخشید پرسیدم چون شده معظل همه الله پس بهشت کدومه چرا هرچی دادی بده الله چرا اسمتو وسط پرچم قاتل آزادی زده همینطور آهنگ تتل داشت تو گوشی میلاد پلی میشد عادت داشتیم تو مستی این آهنگو گوش بدیم میلاد عادت داشت همیشه با مسخره بازیاش منو بخندونه ولی اینبار مثل اینکه زیاد موفق نبود حالم خیلی گرفته بود.
_چته الیاس درسته همیشه پریودی ولی اینبار دیگه خار پریودی رو هم گاییدی
+ول کن میلاد سروصدا نکن آهنگو گوش بدیم
_ده آخه کسکش وقتی تو حالت خوش نیست به حال منم گند میزنی آخه
+چیکار کنم میلاد دست خودم نیست راهکاری سراغ داری بگو اگه نداری بیا پایین.
همینطور داشتیم بحث میکردیم ولی من نمیدونستم دارم چی میگم فکرم جاهای دیگه ای درگیر بود چی فکر میکردیم چی شد تو بچگی فکر میکردم بزرگ شم دکتریا مهندس معماری بشم یا حداقل یه شغل موفق داشته باشم بزرگتر که شدم مسیرم به کل عوض شد یادمه یه معلمی داشتیم که بهم میگفت تو یا خیلی آدم موفقی میشی یا هیچی نمیشی علتشو پرسیدم گفت خاصیت آدمای غیرمعمولی همینه تو با بقیه بچه ها فرق داری الان میفهمم چقدر حق میگفت یادم رفت از خودمو میلاد بگم میلاد رفیق بچگیمه یعنی تنها کسی که تو این دنیا برام مونده هردومون تو یه کافه ای مشغول به کاریم میلاد فقط گیتار میزنه من هم میزنم هم میخونم.
نفهمیدم چیشد خوابم برد صبح با سرو صدای میلاد پاشدم اول شروع کردم یکم فحش دادن بهش کسکش الان چه وقته بیدار کردنه ساعت هنوز یازده نشده صبحانه رو میلاد چیده بود صبحانه رو خوردیم گیتارارو انداختیم رو دوشمون به موتور یه استارتی زدیم راه افتادیم سمت کافه وقتی رسیدیم همراه ما سه تا دختر وارد کافه شدن زیاد توجهی بهشون نمیکردم چون هوا سرد بود رو موتور یخ زده بودیم رفتیم تو که سریع گرم شیم یه چن دیقه ای گذشت یه قهوه ای خوردم پشت بندش یه سیگار روشن کردم سیگارو که تموم کردم به میلاد اشاره کردم شروع کنیم آهنگ «کوه» شادمهرو گفتم اجرا کنیم آهنگو که تموم کردیم اون جمع دخترونه ای که همراه ما وارد شدن گفتن اگه میشه یبار دیگه این آهنگو بخونین یکی ازونا که بی سروصدا نشسته بود نظرمو جلب کرد ینی ازونایی بود که میخواستما موی کوتاه تیپ اسپرت ساده چهرشم یه چیزی تو مایه های بهاره افشاری بود آهنگو یبار دیگه اجرا کردیم دوسه تا آهنگ هم از شادمهر به درخواست اونا خوندم تا این که کم کم میخواستن برن که همون دختره اومد جلو یه خسته نباشیدی گفت منو میلادهم ازش تشکر کردیم که پیج اینستامونو خواست گوشیشو گرفتمو پیجمو زدم اونا رفتن ولی خدا خدا میکردم کاش یه مسیجی چیزی بده خیلی ازش خوشم اومد میلاد هم که متوجه قضیه شده بود هی سربه سرم میذاشت که آره الیاسی که میگفت از عاشقی متنفرم الان بخاطر یه دختر داره دستو پاش میلرزه یه آکورد درستو حسابی هم نمیتونه بگیره ساعت دوازده شب برگشتیم خونه یه سیگار روشن کردم خواستم اینستامو چک کنم خداخدا میکردم کاش پی ام بده اینستارو باز کردم یه نفر فالو رکوئست داده بود خودش بود پروفایلشو وقتی گوشیشو گرفتم پیجمو بزنم یادم مونده بود سریع اکسپت کردم خودمم فالوش کردم زیاد عکس نداشت از خودش پیجش یه جورایی هنرمند طور میزد یه آهنگ از مرتضی پاشایی که قبلا ضبط کرده بودیم استوری کردم یه نیم ساعت بعد داشتم ریپلی هارو جواب میدادم که اونم ریپلی زدو گفت چقدر صداتون خاص و دلنشینه منم ازش تشکر کردم بعد بحثو انداختم وسط که شماهم مثل اینکه هنرمندین گفت نه زیاد گه گاهی شعر مینویسم.
اسمش غزل بود بیستو یک سالش بود دانشجوی رشته ه