سکس جنده و شاهین
1402/05/13
#اولین_سکس #سکس_پولی #جنده
سلام اسم من شاهین من میخوام براتون خاطره اولین باری که سکس داشتم و بگم
من ساکن اصفهانم و اینکه خیلی ظاهر قیافه و تیپم اوکی نبود و خیلی ام طرف زید بازیو این داستانا به خاطر تیپ و قیافم نمیرفتم
یه هفته بعد از اینکه من ۱۸ سالم شد با رفیقم نیما رفته بودیم بیرون داشتیم با هم گپ میزدیم که نیما بهم گفت تو دیگه ۱۸ سالته یه کس نمیخوای بکنی
بهش گفتم آخه لاشی سگ به من پا نمیده که من بخوام بکنمش
آخه دیوث کی حرف پا دادن و این حرفا رو زد برو جنده پولی بکن
+جنده پولیم کجا بود کیری
-من یکی سراغ دارم یه دو بارم کردمش خیلی خوب کسیه همه جوره ام بلده حال بده
+خب حالا این اوکی من مکانم ندارم
-خب لاشی مگه من داشتم اون خودش مکان داره اسمش سپیدس
+خب حالا بده شمارشو
آقا شماره رو گرفتم و زنگ زدم گفتم الو سلام سپیده خانم من برا برنامه سکس و این داستانا زنگ میزنم چجوریاس ؟
گفت چند سالته مکان داری یا نه پول مکانم ازت جدا میگیرم و این حرفا
خلاصه با هم حرف زدیم یه آخر هفته هماهنگ کردیم با هم بهم یه آدرس داد خمینی شهر منم روزش که شد از همون رفیقم نیما قرص تاخیری گرفتم و رفتم به آدرس اونجا زنگ درو که زدم درو باز کرد و گفت بیا تو
وقتی رفتم تو دیدم یه زن عینکی حوله حموم تنشه و موهاش خیسه نشسته و سرش تو گوشیشه بهم گفت تا من آماده میشم تو ام برو تو اتاق لباساتو در بیار تا منم تا یه ۱۰ دقیقه دیگه میام منم رفتم تو اتاق دیدم یه تخته لباسامو در آوردمو رو تخت دراز کشیدم تا بیاد بعد چند دقیقه دیدم اونم با همون حوله اومد ولی یه رژ قرمز زده بود و خط چشم کشیده بود و یهو حولشو جلوم از تنش در اورد و گفت شاهین بودی یه دست کاملم میخاستی من اصن فقط داشتم به ممه هاش نگا میکردم یه جفت ممه گرد با نوک قهوه ای اومد خوابید رو تخت و گفت خب شروع کن منم اصلا نفهمیدم چی شد شیرجه زدم وسط ممه هاشو شروع کردم مک زدنو لیس زدن همینطور داشتم لیس میزدم که یهو حشرم زد بالا و گاز گرفتم نوک ممشو یهو داد زد گاز نگیر درد داره منم اصن حالیم نبود همینطور داشتم لیس میزدم بعدش رفتم و لبامو گذاشتم رو لباشو باهاش لب گرفتم کیرم بدجور شق شده بود بعد کیرو گرفتمو کردم تو دهنش وای لامصب انگار کیر آدم تو بهشت بود همینطور تو دهنش بود داشت میخورد دیگه زانو هام شل شده بود افتادم رو تخت اونم هی با لبو زبونش با کیرم ور میرفت و با ولع ساک میزد بعد یه چند دقیقه بلند شد نشست و از تو کیفش یه کاندوم در اورد و کشید رو کیرم به پهلو خابید منم بلند شدم رو شکم خابوندمش بین پاهاشو باز کردم و گذاشتم تو کصش لامصب یه چیز گوشتیو نرم لزج بود بعد دو سه دقیقه تلمبه انقد عرق کرده بودم که رفت تو چشم و مجبور شدم چشامو ببندم بعدشم دیگه نفهمیدم چی شد و یهو جوری آبم تیز اومد که فک کردم سر کیرم جر خورده و زانوهام اصلا جون نداشتم همینطور بی حال افتادم رو تخت اونم پاشد رفت و بعد چند دقیقه اومد تو اتاق و حولشو پوشیدو گفت لباساتو بپوش و پولو بده و برو بهش گفتم چقد طول کشید بهم گفت یچیزی حدود ۱۰دقیقه بعدم بهم دستمال کاغذی داد و گفت خودتو پاک کن و برو
منم اون روز رفتم ولی بعد از اون یه دو بار دیگه ام رفتم پیششو باهاش سکس کردم ولی هیچ حسی باحال تر از تجربه کردن سکس واسه اولین بار نیست
نوشته: شاهین
@dastankadhi
1402/05/13
#اولین_سکس #سکس_پولی #جنده
سلام اسم من شاهین من میخوام براتون خاطره اولین باری که سکس داشتم و بگم
من ساکن اصفهانم و اینکه خیلی ظاهر قیافه و تیپم اوکی نبود و خیلی ام طرف زید بازیو این داستانا به خاطر تیپ و قیافم نمیرفتم
یه هفته بعد از اینکه من ۱۸ سالم شد با رفیقم نیما رفته بودیم بیرون داشتیم با هم گپ میزدیم که نیما بهم گفت تو دیگه ۱۸ سالته یه کس نمیخوای بکنی
بهش گفتم آخه لاشی سگ به من پا نمیده که من بخوام بکنمش
آخه دیوث کی حرف پا دادن و این حرفا رو زد برو جنده پولی بکن
+جنده پولیم کجا بود کیری
-من یکی سراغ دارم یه دو بارم کردمش خیلی خوب کسیه همه جوره ام بلده حال بده
+خب حالا این اوکی من مکانم ندارم
-خب لاشی مگه من داشتم اون خودش مکان داره اسمش سپیدس
+خب حالا بده شمارشو
آقا شماره رو گرفتم و زنگ زدم گفتم الو سلام سپیده خانم من برا برنامه سکس و این داستانا زنگ میزنم چجوریاس ؟
گفت چند سالته مکان داری یا نه پول مکانم ازت جدا میگیرم و این حرفا
خلاصه با هم حرف زدیم یه آخر هفته هماهنگ کردیم با هم بهم یه آدرس داد خمینی شهر منم روزش که شد از همون رفیقم نیما قرص تاخیری گرفتم و رفتم به آدرس اونجا زنگ درو که زدم درو باز کرد و گفت بیا تو
وقتی رفتم تو دیدم یه زن عینکی حوله حموم تنشه و موهاش خیسه نشسته و سرش تو گوشیشه بهم گفت تا من آماده میشم تو ام برو تو اتاق لباساتو در بیار تا منم تا یه ۱۰ دقیقه دیگه میام منم رفتم تو اتاق دیدم یه تخته لباسامو در آوردمو رو تخت دراز کشیدم تا بیاد بعد چند دقیقه دیدم اونم با همون حوله اومد ولی یه رژ قرمز زده بود و خط چشم کشیده بود و یهو حولشو جلوم از تنش در اورد و گفت شاهین بودی یه دست کاملم میخاستی من اصن فقط داشتم به ممه هاش نگا میکردم یه جفت ممه گرد با نوک قهوه ای اومد خوابید رو تخت و گفت خب شروع کن منم اصلا نفهمیدم چی شد شیرجه زدم وسط ممه هاشو شروع کردم مک زدنو لیس زدن همینطور داشتم لیس میزدم که یهو حشرم زد بالا و گاز گرفتم نوک ممشو یهو داد زد گاز نگیر درد داره منم اصن حالیم نبود همینطور داشتم لیس میزدم بعدش رفتم و لبامو گذاشتم رو لباشو باهاش لب گرفتم کیرم بدجور شق شده بود بعد کیرو گرفتمو کردم تو دهنش وای لامصب انگار کیر آدم تو بهشت بود همینطور تو دهنش بود داشت میخورد دیگه زانو هام شل شده بود افتادم رو تخت اونم هی با لبو زبونش با کیرم ور میرفت و با ولع ساک میزد بعد یه چند دقیقه بلند شد نشست و از تو کیفش یه کاندوم در اورد و کشید رو کیرم به پهلو خابید منم بلند شدم رو شکم خابوندمش بین پاهاشو باز کردم و گذاشتم تو کصش لامصب یه چیز گوشتیو نرم لزج بود بعد دو سه دقیقه تلمبه انقد عرق کرده بودم که رفت تو چشم و مجبور شدم چشامو ببندم بعدشم دیگه نفهمیدم چی شد و یهو جوری آبم تیز اومد که فک کردم سر کیرم جر خورده و زانوهام اصلا جون نداشتم همینطور بی حال افتادم رو تخت اونم پاشد رفت و بعد چند دقیقه اومد تو اتاق و حولشو پوشیدو گفت لباساتو بپوش و پولو بده و برو بهش گفتم چقد طول کشید بهم گفت یچیزی حدود ۱۰دقیقه بعدم بهم دستمال کاغذی داد و گفت خودتو پاک کن و برو
منم اون روز رفتم ولی بعد از اون یه دو بار دیگه ام رفتم پیششو باهاش سکس کردم ولی هیچ حسی باحال تر از تجربه کردن سکس واسه اولین بار نیست
نوشته: شاهین
@dastankadhi
دوران دانشجویی سونیا
1402/07/22
#کسلیسی #دانشجویی #اولین_سکس
این داستان واقعیست. من سونیا هستم. الان سی ساله هستم ولی این داستان مربوط به دوران دانشجویی و زمانی هست که ۲۱ سال بیشتر نداشتم. من دختر قد بلندی هستم با قد ۱۷۵ سانتی متر و اون زمان حدود ۸۰ کیلو هم وزنم بود. پوست گندمی و سینه های بزرگی دارم. و همین درشت بودنم باعث شده بود که خیلی از کارمندها یا اساتید دانشگاه به من تمایل نشون بدن. ترم سه بودم که برای کار دانشجویی اقدام کردم و توی واحد سمعی بصری دانشکده مشغول به کار شدم. این واحد دو تا اتاق داشت. یکی اتاق بزرگ که میز و صندلی کارمند واحد داخلش بود و یکی کوچکتر که وسائل سمعی بصری نگهداری می شد. یک آقای حدودا چهل ساله به نام آقای توکلی کارمند واحد بود.خیلی مرد خوش چهره ای نبود ولی خوش تیپ بود و به خودش می رسید. همیشه با صورت اصلاح شده و ادکلن زده میومد سر کار و خیلی هم مرتب بود. بعد از چند ماه کاملا به من اعتماد کرد و اگر کاری داشت واحد رو می سپرد دست من و میرفت. پشت سیستم که مینشست موزیک سنتی پخش میکرد و اخبار رو میخوند و برای من هم تعریف میکرد. کم کم باهام خیلی صمیمی شده بودیم. کم کم شروع کرد ابراز محبت کنه. یادمه اون موقع ها کلاس زبان میرفتم و کتاب هامو می بردم توی واحد درس میخوندم. وقتی کلاس داشتم کتابمو میگرفت معنی کلمه ها رو برام پیدا میکرد. کم کم شروع کرد راحت تر برخورد کنه و یک روز یک عکس سکسی از توی یک سایت پورن بهم نشون داد. قلبم تند تند شروع کرد بزنه و پاهام میلرزید. آخر وقت بود. متوجه تغییر حالت من شد. از واحد رفت بیرون، دوری توی راهرو زد و وقتی خیالش راحت شد که خلوته اومد تو د من رو برد توی اتاق کوچیکتر و در رو قفل کرد. یک لیوان آب بهم داد و دستمو گرفت. من هم همونطور که میلرزیدم شروع کردم به گریه کردن. ازم عذرخواهی کرد و پیشونی مو بوسید و بهم گفت برم توی پارکینگ که خودش منو تا یه جایی برسونه. هم دلم نمی خواست سوار ماشینش بشم و هم دلم میخواست. خلاصه رفتم پایین توی پارکینگ و سوار ماشینش شدم. یک ساعتی توی خیابون ها چرخید و باهام حرف زد و کم کمک احساس رنجشم جای خودش رو داد به احساس آرامش و محبت. اتفاق اون روز باعث شد باهام راحت تر بشه. آدرس سایت پورن رو بهم داد و گفت اگه دوست داشتی برو نگاه کن. منم هر وقت نبود می نشستم پشت سیستم و توی سایت میچرخیدم. اوایل دست و پام میلرزید اما کم کم عادت کردم و وقتی میرسیدم خونه می رفتم توی اتاق و با نصور ذهنی عکسها خود ارضایی میکردم. یه روز که آقای توکلی نبود نشستم پشت سیستم و شروع کردم عکس های مختلف رو باز کردن. حسابی حشری شده بودم و نمیتونستم صبر کنم که برسم خونه. در واحد رو نیمه بسته کردم و رفتم توی اتاق کوچیکتر. وقتی در اصلی نیمه بسته بود کسی وارد واحد نمیشد. دکمه های مانتو رو باز کردم و تیشرتمو زدم بالا و از بالای سوتینم سینه هامو دراوردم و شروع کردم با نوکشون بازی کردن. یه دستمم بردم بین رونم و شروع کردم کسمو بمالم. که یه دفعه صدای بسته شدن در اصلی اومد. سریع خودمو جمع و جور کردم. سینه هامو هل دادم توی سوتین و تیشرتم رو کشیدم پایین. داشتم دکمه های مانتو رو می بستم که آقای توکلی اومد تو و گفت عه اینجایی فکر کردم رفتی دستشویی اخه در نیمه بسته بود. کاملا به هم ریخته بودم و درست نمیتونستم صحبت کنم. داشتم توضیح میدادم که برای چی اومدم توی اتاق که آقای توکلی گفت نیاز به توضیح نیست. از پنجره ی اتاق دیدمت و برای همین در رو بستم که راحت باشی. بعد هم اومد جلو دستامو گرفت و گفت نمیخواد ببندی شون و لبشو گذاشت روی لبم. خیلی تشنه ی سکس بودم و هیچ مقاومتی نکردم. مانتو رو از بدنم درآورد. مقنعه مو از روی سرم برداشت و نشوندم روی یه صندلی چرخان که توی اتاق بود. تی شرتمو داد بالا و سینه هامو از توی سوتین کشید بیرون و شروع کرد با زبون نوکشو لیس زدن. منم سعی میکردم مث پورن استارهای توی عکس ها عمل کنم. با دو تا دستم سینه هامو گرفته بودم و هر دفعه یکی شونو به زبونش نزدیک میکردم. نوک سینه هامو لیس میزد و میمکید و میگفت وای چه خوشمزه ن. نوک سینه هام سفت و بزرگ شده بود. داشتم از شهوت منفجر میشدم. دستشو بردم بین رونام. گفت دوست داری نانازتو بخورم. با سر تایید کردم. دستمو گرفت از روی صندلی بلندم کرد و شلوارمو کشید پایین ولی کامل از پام در نیاورد. بعد هم شرتمو در اورد و دومرتبه نشوندم روی صندلی. روی زمین جلوم زانو زد و پاهامو باز کرد و شروع کرد لیس زدن چوچوله م. وای که هیچ وقت لذتشو فراموش نمیکنم. کسمو با اشتها لیس میزد و چشماش رو میاورد بالا که عکس العمل رو ببینه. غرق در لذت بودم و با رعشه ای که همه ی بدنمو گرفت ارضا شدم. بلند شد شلوارشو تند تند دراورد و کیر کلفت و سیاهشو از توی شرتش کشید بیرون و گفت میخوری ش؟ با دستم کنارش زدم. گفت باشه اشکالی نداره.
1402/07/22
#کسلیسی #دانشجویی #اولین_سکس
این داستان واقعیست. من سونیا هستم. الان سی ساله هستم ولی این داستان مربوط به دوران دانشجویی و زمانی هست که ۲۱ سال بیشتر نداشتم. من دختر قد بلندی هستم با قد ۱۷۵ سانتی متر و اون زمان حدود ۸۰ کیلو هم وزنم بود. پوست گندمی و سینه های بزرگی دارم. و همین درشت بودنم باعث شده بود که خیلی از کارمندها یا اساتید دانشگاه به من تمایل نشون بدن. ترم سه بودم که برای کار دانشجویی اقدام کردم و توی واحد سمعی بصری دانشکده مشغول به کار شدم. این واحد دو تا اتاق داشت. یکی اتاق بزرگ که میز و صندلی کارمند واحد داخلش بود و یکی کوچکتر که وسائل سمعی بصری نگهداری می شد. یک آقای حدودا چهل ساله به نام آقای توکلی کارمند واحد بود.خیلی مرد خوش چهره ای نبود ولی خوش تیپ بود و به خودش می رسید. همیشه با صورت اصلاح شده و ادکلن زده میومد سر کار و خیلی هم مرتب بود. بعد از چند ماه کاملا به من اعتماد کرد و اگر کاری داشت واحد رو می سپرد دست من و میرفت. پشت سیستم که مینشست موزیک سنتی پخش میکرد و اخبار رو میخوند و برای من هم تعریف میکرد. کم کم باهام خیلی صمیمی شده بودیم. کم کم شروع کرد ابراز محبت کنه. یادمه اون موقع ها کلاس زبان میرفتم و کتاب هامو می بردم توی واحد درس میخوندم. وقتی کلاس داشتم کتابمو میگرفت معنی کلمه ها رو برام پیدا میکرد. کم کم شروع کرد راحت تر برخورد کنه و یک روز یک عکس سکسی از توی یک سایت پورن بهم نشون داد. قلبم تند تند شروع کرد بزنه و پاهام میلرزید. آخر وقت بود. متوجه تغییر حالت من شد. از واحد رفت بیرون، دوری توی راهرو زد و وقتی خیالش راحت شد که خلوته اومد تو د من رو برد توی اتاق کوچیکتر و در رو قفل کرد. یک لیوان آب بهم داد و دستمو گرفت. من هم همونطور که میلرزیدم شروع کردم به گریه کردن. ازم عذرخواهی کرد و پیشونی مو بوسید و بهم گفت برم توی پارکینگ که خودش منو تا یه جایی برسونه. هم دلم نمی خواست سوار ماشینش بشم و هم دلم میخواست. خلاصه رفتم پایین توی پارکینگ و سوار ماشینش شدم. یک ساعتی توی خیابون ها چرخید و باهام حرف زد و کم کمک احساس رنجشم جای خودش رو داد به احساس آرامش و محبت. اتفاق اون روز باعث شد باهام راحت تر بشه. آدرس سایت پورن رو بهم داد و گفت اگه دوست داشتی برو نگاه کن. منم هر وقت نبود می نشستم پشت سیستم و توی سایت میچرخیدم. اوایل دست و پام میلرزید اما کم کم عادت کردم و وقتی میرسیدم خونه می رفتم توی اتاق و با نصور ذهنی عکسها خود ارضایی میکردم. یه روز که آقای توکلی نبود نشستم پشت سیستم و شروع کردم عکس های مختلف رو باز کردن. حسابی حشری شده بودم و نمیتونستم صبر کنم که برسم خونه. در واحد رو نیمه بسته کردم و رفتم توی اتاق کوچیکتر. وقتی در اصلی نیمه بسته بود کسی وارد واحد نمیشد. دکمه های مانتو رو باز کردم و تیشرتمو زدم بالا و از بالای سوتینم سینه هامو دراوردم و شروع کردم با نوکشون بازی کردن. یه دستمم بردم بین رونم و شروع کردم کسمو بمالم. که یه دفعه صدای بسته شدن در اصلی اومد. سریع خودمو جمع و جور کردم. سینه هامو هل دادم توی سوتین و تیشرتم رو کشیدم پایین. داشتم دکمه های مانتو رو می بستم که آقای توکلی اومد تو و گفت عه اینجایی فکر کردم رفتی دستشویی اخه در نیمه بسته بود. کاملا به هم ریخته بودم و درست نمیتونستم صحبت کنم. داشتم توضیح میدادم که برای چی اومدم توی اتاق که آقای توکلی گفت نیاز به توضیح نیست. از پنجره ی اتاق دیدمت و برای همین در رو بستم که راحت باشی. بعد هم اومد جلو دستامو گرفت و گفت نمیخواد ببندی شون و لبشو گذاشت روی لبم. خیلی تشنه ی سکس بودم و هیچ مقاومتی نکردم. مانتو رو از بدنم درآورد. مقنعه مو از روی سرم برداشت و نشوندم روی یه صندلی چرخان که توی اتاق بود. تی شرتمو داد بالا و سینه هامو از توی سوتین کشید بیرون و شروع کرد با زبون نوکشو لیس زدن. منم سعی میکردم مث پورن استارهای توی عکس ها عمل کنم. با دو تا دستم سینه هامو گرفته بودم و هر دفعه یکی شونو به زبونش نزدیک میکردم. نوک سینه هامو لیس میزد و میمکید و میگفت وای چه خوشمزه ن. نوک سینه هام سفت و بزرگ شده بود. داشتم از شهوت منفجر میشدم. دستشو بردم بین رونام. گفت دوست داری نانازتو بخورم. با سر تایید کردم. دستمو گرفت از روی صندلی بلندم کرد و شلوارمو کشید پایین ولی کامل از پام در نیاورد. بعد هم شرتمو در اورد و دومرتبه نشوندم روی صندلی. روی زمین جلوم زانو زد و پاهامو باز کرد و شروع کرد لیس زدن چوچوله م. وای که هیچ وقت لذتشو فراموش نمیکنم. کسمو با اشتها لیس میزد و چشماش رو میاورد بالا که عکس العمل رو ببینه. غرق در لذت بودم و با رعشه ای که همه ی بدنمو گرفت ارضا شدم. بلند شد شلوارشو تند تند دراورد و کیر کلفت و سیاهشو از توی شرتش کشید بیرون و گفت میخوری ش؟ با دستم کنارش زدم. گفت باشه اشکالی نداره.
اولین سکس با زهره
1400/05/14
#زن_همسایه_ #اولین_سکس_ #معلم_خصوصی_
اسم من سعید مجرد هستم امسال معلم شدم. ساکن قم
قد ۱۷۳ وزن ۸۰ قیافه ی خوبی دارم یا شاید معمولی
برمی گردیم به ۱۰ سال قبل
ما تازه اومدیم این محله و من چهارده سالم بود دوران بلوغم بود تازه جقی شده بودم یکی از همسایه ها دیوار به دیوار ما خانم خیلی خوشگلی بود. اندام نه چاق نه لاغر با صورت همیشه بشاش
قدش شاید صد و شست با ممه و کونی که همیشه برای من خود نمایی میکرد تازه ازدواج کرده بودن و سنش شاید بیست و چهار یا پنج و اینا بود و شوهرش راننده بود و معمولا شبا میومد خونه
و خلاصه من همیشه تو جقام تصور میکردم که اون برام ساک میزنه اینقدر که دهن کوچیک و قشنگی داشت و وقتی میخندید آدم دوست داشت بذاره تو دهنش البته با چشم و ابروی مشگی و زیباش هم نباید گذشت اون گوشه نگاهاش و خندیدناش و ا
کون زیباش که شاسی خاصی داشت وقتی راه میرفت من از پشت فقط به کونش نگاه میکردم .
تو این ده سالی که گذشت همه من یه بچه مثبت می دیدن تو محله حالا هم معلم شده بودم انگار بیشتر قبولم داشتن و این همسایمون هم ندارن مدت زهره خانم یه بچه آورده بود که کلاس اول بود و تو این مدت چن باری با شوهرش به خاطر اعتیاد و خانم بازی شوهرش دعوا کرده بود قهر کرده بود و دوباره اومده بود. و من همیشه تعجب میکردم که با همچین کصی چرا اینجور رفتار میکنه .
منم همچنان جق میزدم و رابطم با زهره در حد سلام و تعارف معمولی بود .کلا بلد نبودم مخ زدن و کص کردن و اینجور کارا ولی خیلی دوست داشتم یه روز مادرم گفت زهره خانم گفته آقا سعید میتونه بیاد هفته ای چن روز با ملیکا کار کنه این جمله انگار من و برد رو ابرا بلاخره میتونستم بیشتر زهره رو دید بزنم و بیشتر صحبت کنیم .منم با اکراه به مادرم گفتم باشه حالا چند روز باید برم ؟
خلاصه روز اول رفتم و خیلی به خودم رسیده بودم زنگ خونشون و زدم و رفتم تو خونه و…
تو اتاق نشسته بودم و ملیکا کار میکردم واقعا درسش ضعیف بود و هیچی حالیش نمیشد دیدم زهره اومد با ظرف میوه و… کنارمون نشست شروع کرد صحبت البته من گاهی زیرکی به اون روناش یه نگاهی مینداختم خیلی پر تر از چیزی بود که فکر میکردم با اون شلوار چسب پاش که سوژه جق شب من و فراهم میکرد
با اون حالت بشاش گفت به خدا من شاگرد اول کلاسمون بودم نمیدونم چرا این به کی رفته وقتی از شوهر شانس نیاری اینجور میشه خوب … انشالله شما یه خانم خوب گیرت بیاد البته باید حواست جمع باشه .
منم گفتم اینجور نگید احمد آقا مرد خوبین
زهره : شما که تو این مدت تو جریان بودین نگید دیگه … ببخشید من دیگه برم یه چیز آماده کنم شام و…
وقتی داشت میرفت به کون نازش یه نگاهی کردم که تو دلم یه آخر کشیدم که حیف این کون با این شاسی که احمد میذاره و اون قسمتی از ساق پای سفیدش که از پایین شلوار معلوم بود و من دوست داشتم بدم یهو شلوارش و پایین بکشم تا از سفیدی ساق پاش به کص ناز و رونای گوشتیش برسم و سر کیرم و بذارم رو کص آرزو هام خلاصه کم کم داشت کیرم بلند میشد که دیدم یه ساعت و خورده ای از تدریس گذشته گفتم بلند شم برم که دیگه پرو هم نشن یه تمرین گفتم و رهره خانم و صدا کردم و گفتم من دیگه میرم با کلی تشکر همراهیم کرد و گفت اگه فیلمی آموزشی چیزیم داشتید بیارید که گفتم باشه سری بعد میارم.
وقتی رفتم خونه یه فکری زد تو سرم گفتم من که نمیتونم کص این و بذارم لاقل اون کیر من و ببینه
فوری کیرم و تمیز کردم و یه عکس خوشگل گرفتم ازش و یه خورده با فتوشاپ حرفه ای بزرگ کردم که از چهارده سانت بشه نزدیک بیست سانت ریختم تو پوشه فیلم آموزشی ها و فرداش رفتم باز کلاس و یه فلش دادم بهش و گفتم فیلما تو ای
1400/05/14
#زن_همسایه_ #اولین_سکس_ #معلم_خصوصی_
اسم من سعید مجرد هستم امسال معلم شدم. ساکن قم
قد ۱۷۳ وزن ۸۰ قیافه ی خوبی دارم یا شاید معمولی
برمی گردیم به ۱۰ سال قبل
ما تازه اومدیم این محله و من چهارده سالم بود دوران بلوغم بود تازه جقی شده بودم یکی از همسایه ها دیوار به دیوار ما خانم خیلی خوشگلی بود. اندام نه چاق نه لاغر با صورت همیشه بشاش
قدش شاید صد و شست با ممه و کونی که همیشه برای من خود نمایی میکرد تازه ازدواج کرده بودن و سنش شاید بیست و چهار یا پنج و اینا بود و شوهرش راننده بود و معمولا شبا میومد خونه
و خلاصه من همیشه تو جقام تصور میکردم که اون برام ساک میزنه اینقدر که دهن کوچیک و قشنگی داشت و وقتی میخندید آدم دوست داشت بذاره تو دهنش البته با چشم و ابروی مشگی و زیباش هم نباید گذشت اون گوشه نگاهاش و خندیدناش و ا
کون زیباش که شاسی خاصی داشت وقتی راه میرفت من از پشت فقط به کونش نگاه میکردم .
تو این ده سالی که گذشت همه من یه بچه مثبت می دیدن تو محله حالا هم معلم شده بودم انگار بیشتر قبولم داشتن و این همسایمون هم ندارن مدت زهره خانم یه بچه آورده بود که کلاس اول بود و تو این مدت چن باری با شوهرش به خاطر اعتیاد و خانم بازی شوهرش دعوا کرده بود قهر کرده بود و دوباره اومده بود. و من همیشه تعجب میکردم که با همچین کصی چرا اینجور رفتار میکنه .
منم همچنان جق میزدم و رابطم با زهره در حد سلام و تعارف معمولی بود .کلا بلد نبودم مخ زدن و کص کردن و اینجور کارا ولی خیلی دوست داشتم یه روز مادرم گفت زهره خانم گفته آقا سعید میتونه بیاد هفته ای چن روز با ملیکا کار کنه این جمله انگار من و برد رو ابرا بلاخره میتونستم بیشتر زهره رو دید بزنم و بیشتر صحبت کنیم .منم با اکراه به مادرم گفتم باشه حالا چند روز باید برم ؟
خلاصه روز اول رفتم و خیلی به خودم رسیده بودم زنگ خونشون و زدم و رفتم تو خونه و…
تو اتاق نشسته بودم و ملیکا کار میکردم واقعا درسش ضعیف بود و هیچی حالیش نمیشد دیدم زهره اومد با ظرف میوه و… کنارمون نشست شروع کرد صحبت البته من گاهی زیرکی به اون روناش یه نگاهی مینداختم خیلی پر تر از چیزی بود که فکر میکردم با اون شلوار چسب پاش که سوژه جق شب من و فراهم میکرد
با اون حالت بشاش گفت به خدا من شاگرد اول کلاسمون بودم نمیدونم چرا این به کی رفته وقتی از شوهر شانس نیاری اینجور میشه خوب … انشالله شما یه خانم خوب گیرت بیاد البته باید حواست جمع باشه .
منم گفتم اینجور نگید احمد آقا مرد خوبین
زهره : شما که تو این مدت تو جریان بودین نگید دیگه … ببخشید من دیگه برم یه چیز آماده کنم شام و…
وقتی داشت میرفت به کون نازش یه نگاهی کردم که تو دلم یه آخر کشیدم که حیف این کون با این شاسی که احمد میذاره و اون قسمتی از ساق پای سفیدش که از پایین شلوار معلوم بود و من دوست داشتم بدم یهو شلوارش و پایین بکشم تا از سفیدی ساق پاش به کص ناز و رونای گوشتیش برسم و سر کیرم و بذارم رو کص آرزو هام خلاصه کم کم داشت کیرم بلند میشد که دیدم یه ساعت و خورده ای از تدریس گذشته گفتم بلند شم برم که دیگه پرو هم نشن یه تمرین گفتم و رهره خانم و صدا کردم و گفتم من دیگه میرم با کلی تشکر همراهیم کرد و گفت اگه فیلمی آموزشی چیزیم داشتید بیارید که گفتم باشه سری بعد میارم.
وقتی رفتم خونه یه فکری زد تو سرم گفتم من که نمیتونم کص این و بذارم لاقل اون کیر من و ببینه
فوری کیرم و تمیز کردم و یه عکس خوشگل گرفتم ازش و یه خورده با فتوشاپ حرفه ای بزرگ کردم که از چهارده سانت بشه نزدیک بیست سانت ریختم تو پوشه فیلم آموزشی ها و فرداش رفتم باز کلاس و یه فلش دادم بهش و گفتم فیلما تو ای
اولین ارتباط جنسی یک نوجوان
1400/05/17
#خاطرات_نوجوانی #اولین_سکس
مقدمه:
اولین ها معمولا از یادها نمیره مخصوصا اگه مسائل مهمی چون سکس و ازدواج و استخدام و… باشه، تنها 14 سال داشتم و تازه به بلوغ جنسی رسیده بودم و بقول معلمین دوره ی ما، استنماء میکردم( امروزیش جغ میزدم) بخاطر حوادث اون روزای کشور از طرفی و شرایط خاص محله ای که زندگی میکردم داشت، یاد گرفته بودیم قوی باشیم و از خودمون حفاظت کنیم، مثلا در محل ما دعوا زیاد بود مجبور میشدی برای اینکه خودتو ثابت کنی کتک کاری کنی، این باعث میشد کسی سمتت نیاد یعنی یه دیوار حفاظتی برای خودت درست میکردی.
کوچه ها پهن و خونه ها هم اکثرا ویلایی یک طبقه بودند نه که پولدار باشیم برعکس، همه از قشر کارگر و یا کارمندان جزء اداره جات بودند، و نصف محل هم اجاره نشین، دوره ی تکنولوژی مدرن و دیجیتال و این حرفها هنوز نیومده بود و زمان زمانِ دوستی ها و بازیهای توی کوچه ها بود، ما همش تو کوچه بودیم و بیشتر وقتمون هم به بازی فوتبال و والیبال و الک دولک و هفت سنگ و… میگذشت.
تابستون اون سال و سالهای اول بعد از انقلاب 57 ما توی کوچه ها ولو بودیم و پدر و مادرها همه مشکل داشتن و سرشون به بدبختیاشون گرم بود و از خدا میخواستن پسرها تو خونه نباشن و کوچه فقط وقتی برای ما تعطیل میشد که وقت نهار و خواب بعد از ظهر اهالی محل باشه و دیگه اینکه پاسی از غروب آفتاب گذشته باشه و مردان محل از کار برگشتن و از صدای توپ فوتبالی که به در خونه هاشون میخوره و از فریاد شادی بچه های محل شاکی هستن، چرا که کار سخت روزانه را باید با آرامش شبانه ی درون خونه جایگزین کنن.
اغلب بخاطر علاقه مفرطم به فوتبال دیرتر از بقیه از کوچه ها دل میکندم و با توپ فوتبالم تنها میموندم و همیشه هم مادرم میومد دم در و چند بار صدام میکرد و بهم تشر میزد بیا تو دیگه بسه مگه خسته نشدی و بیا ناهارتو بخور و…آخر سر هم خسته میشد و من تا وقتی که یکی از همسایه ها نیاد و بخاطر صدای توپ فوتبالم بهم اعتراض کنه نمیرفتم خونه.
یه پسر بچه ای توی محلمون بود بنام بهزاد که یادمه کلاس دوم ابتدایی میرفت یعنی 8 سال بیشتر نداشت، بچه ی تخس و تپلی بود که البته همه بازی ما نبود و با هم سنهای خودش بازی میکرد، پدر بهزاد تا جایی که یادمه نظامی بود چون عصرها با لباس فرم به خونه برمیگشت، مادرش یه زنی
بود که برخلاف اکثر زنهای محلمون سر و وضع خوش تیپی و بهتری داشت و به خودش میرسید و کاری که زیاد تکرار میشد این بود که میومد دم در خونه ش و بخاطر توپ فوتبالی که به در خونه ش میخورد بهمون بد بیراه و فحش میداد، برای همین هم نه از پسره و نه مادره خوشمون نمیومد اما یه پسری به اسم صابر در همسایه گی شون بود که همسن و هم بازی ما هم بود که ارتباط خیلی خوبی باهاشون داشت و نوکر مادر بهزاد شده بود و میرفت براشون نون و نفت و… میخرید.
صابر توی خونه ی اینا هم میرفت و بچه ها هم سربه سرش میذاشتن که تو با این بچه خوشگل بهزاد چیکار داری؟ که صابر همیشه سعی میکرد از موضوع گذر کنه و جواب نده، اما شایعه بود که در این بچه میماله و باهاش حال میکنه.
اواسط ظهر تابستون گرمی بود و دیگه حتی هیچ بچه ی سمجی توی کوچه پرسه نمیزد و همه برای خوردن نهار و استراحت تو خونه هاشون بودند محل شلوغ ما فقط اون ساعات روز خالی میشد و من تنهایی با یه توپ فوتبال داشتم تمرین شوت زدن میکردم که یهو بهزاد رو دیدم که اومد پیشم و گفت منم بازی، از طرفی ازش خوشم نمیومد و از یه طرف دیگه هم اصلا اهل توپ و فوتبال نبود و تعجب کردم و بهش گفتم برو بچه منم دارم میرم خونه مون( خواستم از سرم وا کنمش) که در یه لحظه توپ رو برداشت و فرار کرد و
1400/05/17
#خاطرات_نوجوانی #اولین_سکس
مقدمه:
اولین ها معمولا از یادها نمیره مخصوصا اگه مسائل مهمی چون سکس و ازدواج و استخدام و… باشه، تنها 14 سال داشتم و تازه به بلوغ جنسی رسیده بودم و بقول معلمین دوره ی ما، استنماء میکردم( امروزیش جغ میزدم) بخاطر حوادث اون روزای کشور از طرفی و شرایط خاص محله ای که زندگی میکردم داشت، یاد گرفته بودیم قوی باشیم و از خودمون حفاظت کنیم، مثلا در محل ما دعوا زیاد بود مجبور میشدی برای اینکه خودتو ثابت کنی کتک کاری کنی، این باعث میشد کسی سمتت نیاد یعنی یه دیوار حفاظتی برای خودت درست میکردی.
کوچه ها پهن و خونه ها هم اکثرا ویلایی یک طبقه بودند نه که پولدار باشیم برعکس، همه از قشر کارگر و یا کارمندان جزء اداره جات بودند، و نصف محل هم اجاره نشین، دوره ی تکنولوژی مدرن و دیجیتال و این حرفها هنوز نیومده بود و زمان زمانِ دوستی ها و بازیهای توی کوچه ها بود، ما همش تو کوچه بودیم و بیشتر وقتمون هم به بازی فوتبال و والیبال و الک دولک و هفت سنگ و… میگذشت.
تابستون اون سال و سالهای اول بعد از انقلاب 57 ما توی کوچه ها ولو بودیم و پدر و مادرها همه مشکل داشتن و سرشون به بدبختیاشون گرم بود و از خدا میخواستن پسرها تو خونه نباشن و کوچه فقط وقتی برای ما تعطیل میشد که وقت نهار و خواب بعد از ظهر اهالی محل باشه و دیگه اینکه پاسی از غروب آفتاب گذشته باشه و مردان محل از کار برگشتن و از صدای توپ فوتبالی که به در خونه هاشون میخوره و از فریاد شادی بچه های محل شاکی هستن، چرا که کار سخت روزانه را باید با آرامش شبانه ی درون خونه جایگزین کنن.
اغلب بخاطر علاقه مفرطم به فوتبال دیرتر از بقیه از کوچه ها دل میکندم و با توپ فوتبالم تنها میموندم و همیشه هم مادرم میومد دم در و چند بار صدام میکرد و بهم تشر میزد بیا تو دیگه بسه مگه خسته نشدی و بیا ناهارتو بخور و…آخر سر هم خسته میشد و من تا وقتی که یکی از همسایه ها نیاد و بخاطر صدای توپ فوتبالم بهم اعتراض کنه نمیرفتم خونه.
یه پسر بچه ای توی محلمون بود بنام بهزاد که یادمه کلاس دوم ابتدایی میرفت یعنی 8 سال بیشتر نداشت، بچه ی تخس و تپلی بود که البته همه بازی ما نبود و با هم سنهای خودش بازی میکرد، پدر بهزاد تا جایی که یادمه نظامی بود چون عصرها با لباس فرم به خونه برمیگشت، مادرش یه زنی
بود که برخلاف اکثر زنهای محلمون سر و وضع خوش تیپی و بهتری داشت و به خودش میرسید و کاری که زیاد تکرار میشد این بود که میومد دم در خونه ش و بخاطر توپ فوتبالی که به در خونه ش میخورد بهمون بد بیراه و فحش میداد، برای همین هم نه از پسره و نه مادره خوشمون نمیومد اما یه پسری به اسم صابر در همسایه گی شون بود که همسن و هم بازی ما هم بود که ارتباط خیلی خوبی باهاشون داشت و نوکر مادر بهزاد شده بود و میرفت براشون نون و نفت و… میخرید.
صابر توی خونه ی اینا هم میرفت و بچه ها هم سربه سرش میذاشتن که تو با این بچه خوشگل بهزاد چیکار داری؟ که صابر همیشه سعی میکرد از موضوع گذر کنه و جواب نده، اما شایعه بود که در این بچه میماله و باهاش حال میکنه.
اواسط ظهر تابستون گرمی بود و دیگه حتی هیچ بچه ی سمجی توی کوچه پرسه نمیزد و همه برای خوردن نهار و استراحت تو خونه هاشون بودند محل شلوغ ما فقط اون ساعات روز خالی میشد و من تنهایی با یه توپ فوتبال داشتم تمرین شوت زدن میکردم که یهو بهزاد رو دیدم که اومد پیشم و گفت منم بازی، از طرفی ازش خوشم نمیومد و از یه طرف دیگه هم اصلا اهل توپ و فوتبال نبود و تعجب کردم و بهش گفتم برو بچه منم دارم میرم خونه مون( خواستم از سرم وا کنمش) که در یه لحظه توپ رو برداشت و فرار کرد و
اولین سکسم با آرمیتا
1400/05/30
#اولین_سکس #دوست_دختر #بکارت
سلام دوستان
من داستان نویس نیسم و دارم واقعیتو میگم پس قضاوت با خوانندس
این جریانی که میخوام براتون بگم برمیگرده به تابستون ۹۸ که تو ۱۷ سال بودم
مثل اکثر جوونای ممکلت منم تو بلوغ بودم و دنبال جلق و فیلم سوپر و غیره و حسابی تو فاز بودیم ، من هیچ دختر همسن خودم تو اقوام ندارم و دوس دخترم نداشتم و ارتباطم زیاد با دخترا خوب نیستش
خلاصه من با یکی به اسم ارمیتا اشنا شدم تو مجازیو بعد چند هفته رابطه جدی شد و قرار شد همو ببینیم و رفتیم سمت چمران (شیراز) همو دیدیم و اولش خیلی خشک بودیم تا یخو خودش وا کرد ارمیتا یکم شیطون بود
سنش اون موقع ۱۶ بودو قدش دور ۱۷۰ بود و نسبتا بلند قد بنظر میومد هیکلشم یکم گوشتی بود فقط یکم یعنی نرمال بود نه لاغر نه چاق و خوشگل بود بنظر خودم و یکمی شیطون ، قرارای ما جاهای مختلف بودو و شوخیای ما دیگه در حدی شده بود که حد و مرز خاصی نداشت و از همچی میگفتیم و لذت میبردیم و خلاصه بعد یک ماه رابطه یروز بش گفتم بیا سمت خونه ما که حومه شیراز میشد و یه باغ انگور خیلی قشنگ هست که چند تا درخت گردو داره و خلاصه چند هفته پیشم انگورارو برداشتن و سگم اونجا پر نمیزنه
قشنگ یادمه دوشنبه بود و بعد کلاس زبان اومدش و ساعت تقریبا نزدیکای ۶ بودش و هوا حسابی روشن و ما با کلی تعریف و بگو و بخند از یه جاده خاکی شاید نیم کیلومتری رفتیم زیر درختای گردو و اونجا یه چمن خیلی قشنگ داشت چون کنارش یه جوب اب بود همیشه سبز بود و خلاصه مام خوابیدیم رو چمنا و چون یکم عریض بودن نصف بدن من رو خاک بودش و سرمون تو اسمون و برگای دختر گردو رو میدیدیم و اروم تعریف میکردیم
اونجا یکمی از مشکلات خونوادش گفت و یکمی فاز دپ برداشت و من بحثو بردم سر بحثای کصشر من دراوردی از مدرسه و فاز عوض شد
وسط بحث یهو گفتش که اون سریالو دیدی که بت گفتم و منم خدایی حوصله سریالای کصشرو ندارم
این وسطا از خودم بگم که قدم الان ۱۹۲ ع و اون موقع شاید ۱۸۴ بودم و صورتم نسبتا جذاب و تو پسرای دورم خوشتیپم
خلاصه داستان ما گفتیم اره دیدیم و گف دیدی چه عاشقانه بود و لب گرفتنشونو دیدی و این حرفا که منم گفتم اره و فلان
ازم پرسید که تا حالا لب گرفتم گفتم نه و اونم گفت نه و انگار جفتمون میدونستیم چی میخوایم ، یه ربع ساعتی گذشته بود و اونجا هیشکی نبود و من به خودم جرئت دادم و اروم گونشو بوسیدم و بهش گفتم این رژت مزه هم داره و گفت اره منم بش گفتم میتونم مزش کنم که خودش اروم اومد جلو و شروع کردیم لب گرفتن و یچی تو وجودم گر میگرفت
راستش خیلی بلد نبودیم و ناشی بودیم😂
ولی خیلی کیف داد و من برای اولین بار دستمو بردم سمت ممه های یه دختر و گرفتمشون و چون هم سوتین داشت هم دوتا لباس تنش بود خیلی حصشون نمیکردم و اروم دستمو از زیر مانتو بردم زیر سوتینش و اون موقع بود که گرفتمشون دست
خیلی بزرگ نبودن فک کنم ۶۰ یا ۶۵ دقیق نمیدونم ولی به حدی بودن که سوتین ببنده و اونم دستشو گزاشته بود رو صورتم و شروع کردم همجای صورتشو بوسیدن و سینه سمت راستش تو دست چپم بود چون جفتمون خوابیده بودیم و حسابی لذت میبردیم ، منم یه شلوار لش پام بودو کیرم قشنگ مشخص بود و کلی زده بود بیرون از زیر شلوار چون یه ۱۷ سانتی میشد اون موقع ها قشنگ یادمه ولی زیاد کلفت نبود شاید قطرش دوتا بند انگشت بود و خلاصه من اروم دستمو بردم سمت شورتش که یکمی بهش حال بدم ولی فکر سکس باشو نمیکردم چون میدونستم دختره و پرده داره
وقتی دستمو بردم تو شورتش یکمی خیس و لزج بود و انگا یه وازلین کمک میکرد اروم دستمو تاب بدم و ساپورت کشیش خیلی راحت میکرد منو ، اونم دستشو برد سمت کیرم
1400/05/30
#اولین_سکس #دوست_دختر #بکارت
سلام دوستان
من داستان نویس نیسم و دارم واقعیتو میگم پس قضاوت با خوانندس
این جریانی که میخوام براتون بگم برمیگرده به تابستون ۹۸ که تو ۱۷ سال بودم
مثل اکثر جوونای ممکلت منم تو بلوغ بودم و دنبال جلق و فیلم سوپر و غیره و حسابی تو فاز بودیم ، من هیچ دختر همسن خودم تو اقوام ندارم و دوس دخترم نداشتم و ارتباطم زیاد با دخترا خوب نیستش
خلاصه من با یکی به اسم ارمیتا اشنا شدم تو مجازیو بعد چند هفته رابطه جدی شد و قرار شد همو ببینیم و رفتیم سمت چمران (شیراز) همو دیدیم و اولش خیلی خشک بودیم تا یخو خودش وا کرد ارمیتا یکم شیطون بود
سنش اون موقع ۱۶ بودو قدش دور ۱۷۰ بود و نسبتا بلند قد بنظر میومد هیکلشم یکم گوشتی بود فقط یکم یعنی نرمال بود نه لاغر نه چاق و خوشگل بود بنظر خودم و یکمی شیطون ، قرارای ما جاهای مختلف بودو و شوخیای ما دیگه در حدی شده بود که حد و مرز خاصی نداشت و از همچی میگفتیم و لذت میبردیم و خلاصه بعد یک ماه رابطه یروز بش گفتم بیا سمت خونه ما که حومه شیراز میشد و یه باغ انگور خیلی قشنگ هست که چند تا درخت گردو داره و خلاصه چند هفته پیشم انگورارو برداشتن و سگم اونجا پر نمیزنه
قشنگ یادمه دوشنبه بود و بعد کلاس زبان اومدش و ساعت تقریبا نزدیکای ۶ بودش و هوا حسابی روشن و ما با کلی تعریف و بگو و بخند از یه جاده خاکی شاید نیم کیلومتری رفتیم زیر درختای گردو و اونجا یه چمن خیلی قشنگ داشت چون کنارش یه جوب اب بود همیشه سبز بود و خلاصه مام خوابیدیم رو چمنا و چون یکم عریض بودن نصف بدن من رو خاک بودش و سرمون تو اسمون و برگای دختر گردو رو میدیدیم و اروم تعریف میکردیم
اونجا یکمی از مشکلات خونوادش گفت و یکمی فاز دپ برداشت و من بحثو بردم سر بحثای کصشر من دراوردی از مدرسه و فاز عوض شد
وسط بحث یهو گفتش که اون سریالو دیدی که بت گفتم و منم خدایی حوصله سریالای کصشرو ندارم
این وسطا از خودم بگم که قدم الان ۱۹۲ ع و اون موقع شاید ۱۸۴ بودم و صورتم نسبتا جذاب و تو پسرای دورم خوشتیپم
خلاصه داستان ما گفتیم اره دیدیم و گف دیدی چه عاشقانه بود و لب گرفتنشونو دیدی و این حرفا که منم گفتم اره و فلان
ازم پرسید که تا حالا لب گرفتم گفتم نه و اونم گفت نه و انگار جفتمون میدونستیم چی میخوایم ، یه ربع ساعتی گذشته بود و اونجا هیشکی نبود و من به خودم جرئت دادم و اروم گونشو بوسیدم و بهش گفتم این رژت مزه هم داره و گفت اره منم بش گفتم میتونم مزش کنم که خودش اروم اومد جلو و شروع کردیم لب گرفتن و یچی تو وجودم گر میگرفت
راستش خیلی بلد نبودیم و ناشی بودیم😂
ولی خیلی کیف داد و من برای اولین بار دستمو بردم سمت ممه های یه دختر و گرفتمشون و چون هم سوتین داشت هم دوتا لباس تنش بود خیلی حصشون نمیکردم و اروم دستمو از زیر مانتو بردم زیر سوتینش و اون موقع بود که گرفتمشون دست
خیلی بزرگ نبودن فک کنم ۶۰ یا ۶۵ دقیق نمیدونم ولی به حدی بودن که سوتین ببنده و اونم دستشو گزاشته بود رو صورتم و شروع کردم همجای صورتشو بوسیدن و سینه سمت راستش تو دست چپم بود چون جفتمون خوابیده بودیم و حسابی لذت میبردیم ، منم یه شلوار لش پام بودو کیرم قشنگ مشخص بود و کلی زده بود بیرون از زیر شلوار چون یه ۱۷ سانتی میشد اون موقع ها قشنگ یادمه ولی زیاد کلفت نبود شاید قطرش دوتا بند انگشت بود و خلاصه من اروم دستمو بردم سمت شورتش که یکمی بهش حال بدم ولی فکر سکس باشو نمیکردم چون میدونستم دختره و پرده داره
وقتی دستمو بردم تو شورتش یکمی خیس و لزج بود و انگا یه وازلین کمک میکرد اروم دستمو تاب بدم و ساپورت کشیش خیلی راحت میکرد منو ، اونم دستشو برد سمت کیرم
اولین بوسه تا سکس
1400/05/31
#اولین_سکس #دوست_دختر
سلام اسم من مجتبی یه پسر شاد سرحال سبزه با بدنی لاغرم وزنم 60 کیلو و قدم 174 نسبت به قدم لاغرم این داستان مال چند سال پیشه وقتی که من توی اینستا گرام با دختری به اسم دنیا آشنا شدم دنیا دنیا دختری غمگین بود که همیشه پست و استوری های غمگین میزاشت و منم واسه مخ کردن الکی اونو دلداری میدادم و سعی میکردم راهی پیدا کنم تا به اون پیشنهاد بدم ولی مشکلی که بود اون منو داداش صدا میزد و این راه رو میبست تا یه روز که داداش صدام زد گفتم دیگه بهم نگو داداش که گفت چی بگم گفتم عشقم عزیزم نفسم که خندید و گفت باشه خودم هنگ کردم که چرا درجا قبول کرده خلاصه از اون شب رابطه ما شروع شد و بیشتر روز با هم تماس تصویری میگرفتیم و من بهش کم کم وابسته میشدم دنیا دختری 17 ساله لاغر با سینه های شصتو پنج پوستی سبزه و چشمای بزرگ بود من دیونه چشماش شده بودم
یه روز ازش خواستم به محل کارم بیاد که هم رو ببینیم و اونم قبول کرد فردا به خودم رسیدم لباس شیک پوشیدم و سر کار رفتم ساعت تقریبا چهار عصر بود که وار مغازه شد بلند شدم سلام احوال پرسی کردیم و نشست صندلی جلوی میزم کمی حرف زدیم و اومد این طرف میز بلند شدم به طرفش رفتم با تعجب بهم نگاه کرد وآروم اومد بغلم واقعا نمیدونستم چیکار کنم اولین تجربه ام از بغل کردن یه دختر بود کیرم که انگار بوی کس بهش دماغش رسیده بود داشت منفجر میشد من طوری بغلش کردم که کیرم بهش نخوره پیشونیش رو بوسیدم و توی بغلم کمی حرف زدیم و از هم جدا شدیم و اون رفت به محض رفتنش رفتم داخل دسشویی و یه جق زدم من کلا زو ارضام سی ثانیه ای آبم اومد بیرون اومدم بهش زنگ زدم و میخاستم راضیش کنم فردا بیاد ولی میگفت نمیتونه بیاد تا یه هفته دیگه داشتیم حرف میزدیم که گفت چرا خودتو بهم نچسبوندی گفتم بغلت بودم که گفت نه پایین تنت رو چرا فاصله دادی منم رک گفتم کیرم بیدار شده بود که گفت این یه چیز طبیعیه اشکال نداشته بهش گفتم هفته بعد میدمش دستت تا خودت پشیمون شی خندید خلاصه گذشت و هفته بعد رسید و اون داشت به مغازه من میومد من تو مغازه جای نداشتم به جز دسشوی که هم تاریک بود هم تنگ وقتی اومد بغلش کردم و بوسیدمش نشستیم رو صندلیا با هم چنتا عکس انداختیم گفت حالا بدش گفتم چیو گفت کیرتو میخواستی بدی دستم یادت رفته گفتم اینجا که نمیشه نگاهی به اطراف کرد و گفت بریم توی دستشویی رفتیم توی دستشوی و شروع کردیم به لب گرفتن وای چقدر خوب بود اولین لب گرفتن عمرم لذت بخش ترین کار دنیا بود تو حس لب گرفتن بودم که حس کردم داره کمربندم رو باز میکنه منم کمکش کردم و شلوارم رو تا زانو اورد پایین و نشست جلوم و با کیرم شروع کرد بازی کردن من سعی داشتم با پرت کردن حواسم مانع زود ارضا شدنم بشم ولی کم کم کیرم داشت بیدار میشد ازش خواستم تمومش کنه که اون گفت تازه شروع شده کیرم رو گذاشت توی دهنش و شروع کرد خوردن کیرم چقدر حرفه ای میخورد داشتم حال میکردم که ارضا شدم و اون خودشو کشید عقب و کمی از آبم ریخت روی لباسش که سیاه بود بهم خندید گفت همش همین گفتم یه عمر جق زدم الان رفته توی یه جای گرم و لیز چه انتظاری داری بلند شد توف کرد توی دسشوی و با دستمال دهنش رو تمیز کرد لباسش رو هم تمیز کرد چادرش رو پوشید و از مغازه رفت وقتی رفت خیلی خر کیف بودم چند دفعه بهش زنگ زدم جواب نداد نگران شدم گفتم حتما از زود ارضایم ناراحت شده و دیگه جوابم رو نمیده خیلی تو فکر بودم تا شب جوابم رو نداد آخرای شب بود پیام اومد بیداری سریع گفتم کجا بودی این حرفا گفت بابام اینا دارن میرن خونه یکی از اقوام تفریح داشتم کمک میکردم وسایل جمع کنن گفتم ت
1400/05/31
#اولین_سکس #دوست_دختر
سلام اسم من مجتبی یه پسر شاد سرحال سبزه با بدنی لاغرم وزنم 60 کیلو و قدم 174 نسبت به قدم لاغرم این داستان مال چند سال پیشه وقتی که من توی اینستا گرام با دختری به اسم دنیا آشنا شدم دنیا دنیا دختری غمگین بود که همیشه پست و استوری های غمگین میزاشت و منم واسه مخ کردن الکی اونو دلداری میدادم و سعی میکردم راهی پیدا کنم تا به اون پیشنهاد بدم ولی مشکلی که بود اون منو داداش صدا میزد و این راه رو میبست تا یه روز که داداش صدام زد گفتم دیگه بهم نگو داداش که گفت چی بگم گفتم عشقم عزیزم نفسم که خندید و گفت باشه خودم هنگ کردم که چرا درجا قبول کرده خلاصه از اون شب رابطه ما شروع شد و بیشتر روز با هم تماس تصویری میگرفتیم و من بهش کم کم وابسته میشدم دنیا دختری 17 ساله لاغر با سینه های شصتو پنج پوستی سبزه و چشمای بزرگ بود من دیونه چشماش شده بودم
یه روز ازش خواستم به محل کارم بیاد که هم رو ببینیم و اونم قبول کرد فردا به خودم رسیدم لباس شیک پوشیدم و سر کار رفتم ساعت تقریبا چهار عصر بود که وار مغازه شد بلند شدم سلام احوال پرسی کردیم و نشست صندلی جلوی میزم کمی حرف زدیم و اومد این طرف میز بلند شدم به طرفش رفتم با تعجب بهم نگاه کرد وآروم اومد بغلم واقعا نمیدونستم چیکار کنم اولین تجربه ام از بغل کردن یه دختر بود کیرم که انگار بوی کس بهش دماغش رسیده بود داشت منفجر میشد من طوری بغلش کردم که کیرم بهش نخوره پیشونیش رو بوسیدم و توی بغلم کمی حرف زدیم و از هم جدا شدیم و اون رفت به محض رفتنش رفتم داخل دسشویی و یه جق زدم من کلا زو ارضام سی ثانیه ای آبم اومد بیرون اومدم بهش زنگ زدم و میخاستم راضیش کنم فردا بیاد ولی میگفت نمیتونه بیاد تا یه هفته دیگه داشتیم حرف میزدیم که گفت چرا خودتو بهم نچسبوندی گفتم بغلت بودم که گفت نه پایین تنت رو چرا فاصله دادی منم رک گفتم کیرم بیدار شده بود که گفت این یه چیز طبیعیه اشکال نداشته بهش گفتم هفته بعد میدمش دستت تا خودت پشیمون شی خندید خلاصه گذشت و هفته بعد رسید و اون داشت به مغازه من میومد من تو مغازه جای نداشتم به جز دسشوی که هم تاریک بود هم تنگ وقتی اومد بغلش کردم و بوسیدمش نشستیم رو صندلیا با هم چنتا عکس انداختیم گفت حالا بدش گفتم چیو گفت کیرتو میخواستی بدی دستم یادت رفته گفتم اینجا که نمیشه نگاهی به اطراف کرد و گفت بریم توی دستشویی رفتیم توی دستشوی و شروع کردیم به لب گرفتن وای چقدر خوب بود اولین لب گرفتن عمرم لذت بخش ترین کار دنیا بود تو حس لب گرفتن بودم که حس کردم داره کمربندم رو باز میکنه منم کمکش کردم و شلوارم رو تا زانو اورد پایین و نشست جلوم و با کیرم شروع کرد بازی کردن من سعی داشتم با پرت کردن حواسم مانع زود ارضا شدنم بشم ولی کم کم کیرم داشت بیدار میشد ازش خواستم تمومش کنه که اون گفت تازه شروع شده کیرم رو گذاشت توی دهنش و شروع کرد خوردن کیرم چقدر حرفه ای میخورد داشتم حال میکردم که ارضا شدم و اون خودشو کشید عقب و کمی از آبم ریخت روی لباسش که سیاه بود بهم خندید گفت همش همین گفتم یه عمر جق زدم الان رفته توی یه جای گرم و لیز چه انتظاری داری بلند شد توف کرد توی دسشوی و با دستمال دهنش رو تمیز کرد لباسش رو هم تمیز کرد چادرش رو پوشید و از مغازه رفت وقتی رفت خیلی خر کیف بودم چند دفعه بهش زنگ زدم جواب نداد نگران شدم گفتم حتما از زود ارضایم ناراحت شده و دیگه جوابم رو نمیده خیلی تو فکر بودم تا شب جوابم رو نداد آخرای شب بود پیام اومد بیداری سریع گفتم کجا بودی این حرفا گفت بابام اینا دارن میرن خونه یکی از اقوام تفریح داشتم کمک میکردم وسایل جمع کنن گفتم ت
سکس با یک دختر سکسی تو پارک
1400/09/09
#اولین_سکس #دوست_دختر
سلام دوستان ازونجا که این داستان یکم پشم ریزونه حتی برای خودم ،تصمیم گرفتم بنویسم تا لذت ببرید
جریان از این قرار بود که یکی از دوستانم منو تو یک گروه تلگرام ادد کرد ساعت ۸ شب بود ، گروه گروهی بود که همه هم شهری بودیم
بعد که گرم صحبت شدیم تو گپ دیدم چند تا دختر هستن که ازم کوچیک ترنو نزدیکن بهم تصمیم گرفتم برم پیوی شاید بتونم رل بزنم
اون شب پیوی۳ نفر رفتم . خلاصه ازون شب تا ۲ روز بعدش با سه تاشون صحبت داشتم و منم بسیار حشری ام .خلاصه کم کم میرفتم هی سمت سکس هی اونا بدشون میومد پس میزدن پا نمیدادن ولی این وسط دونفرشون اینطور بودن .یکیشون بدش نمیومد .روز دوم عکس دادیم از فیس هم دیگه به هم و انگار پسندید .شب همون روز عکس از سینه اش گرفتمو خلاصه یه هیکل خفن نه لاغر نه چاق ترتمیز .۱۸ ساله -اوف جاتون خالی .ادامشو بگم - خلاصه بحث به یجا کشید که باهم جق زدیمو حسابی حشریش کردم (اینم بگم که دیدم این پا داد بیخیال اون دونفر شدم) شد روز چهارم و وسط حرفامون یهو گفتم بیا بخورش اونم گفت میخورم گفتم ازینجا پشت گوشی؟گفت نه حضوری .اول فکردم دروغ میگه و بسنده نکردم .بعد منم گفتم این مطمعنا نمیاد روز۴ امه چتمونه و کی میاد بده اخه - خلاصه هی بحث شدو گفتم خب ببین مکان ندارم بریم پارک فلان جا گفت من فردا ساعت ۲ میخوام برم دنبال رفیقم بیرون قبلش میام پیشت خلاصه شد فردا یعنی روز۵ ام و منم گفتم نمیاد چون هرکی بود همین فکرو میکرد ساعت شد۱ و نیم گفتم میای؟گفت اره دارم اماده میشم گفتم خب من میرم پارک گفت برو میام .منم رفتم سر پارکو موندم .رفیقمم اورده بودم کشیک بده یموقه بگا نریمو .گفت نمیاد پیچوندتت .گفتم اره باز یه نیم ساعت بمونیم شاید امد ساعت ۲ و ۱۵ دقیقه بود گفتم نیم بشه نیاد میرم که یهو دیدم امد!!!پشمام ریخته بود! کیرم یک لحظه داغ کرد که سیخ بشه رفتم جلو صحبت کردم گفتم بریم دسشویی گفت نمیام اینجا بگامیریم عده زیاده خلاصه راضیش کردم رفتیم دسشویی مردونه و خلاصه رفیقمو رفیقاش کم کم ۱۰ نفر بیرون پارک بودن گفته بودم سوتین نبنده لباسشو دادم بالا اقا دلتون نخواد اخ اخ یادم میفته میرم اغما .ممه ها خوش دست ۷۰ داغغغ نوک صورتی خوش فرم افتادم جونشو خوردن اونم دستش رو شلوارم نفس نفس میزد بعد زانو زدم سرپا بود شلوارشو دراوردم . نگم چی دیدم .ی کص تپلو سفید فقط بشدت خیس شده بود در حدی که انگشت زدم اب پرشد دستم یکم مالیدم زبون زدمو امدم بالا کیرمو دراوردم دادم دستش .زانو زد ساک بزنه (باید بگم بین ساک هایی که تجربه کردم این بشدت حرفه ای و عالی بود! بدون دندون و حرفه ای میک میزد یطور که عشق کنی . خلاصه خوردو خورد بعد بلندش کردم
متاسفانه ازجلو بسته بود و عقبم نداد گفت دردمیکنه به هرحال محکم گرفتمش بغلم و گذاشتم لاپاش اوففففف لعنت بهش خیلییی داغو خیس بود
توبدنم شل شده بود من محوم چسبیده بودمش هی میزدم خلاصه اینکه براش مالیدمو مالیدو ابم امد و رفت . ازون روز۲ سال فکر کنم میگذره اذز ۹۸ بود و اینکه دیگه ندیدم ازون روز چون دعوامون شد -تجربه خوب و پر استرسی بود این اولین تجربه رابطم بود و درعین حال پشم ریزون. امیدوارم خوشتون امده باشه .کص همه جا هست بده زیاده این دختران که سکس میخوان کافیه هول نباشیم .بدرود
نوشته:ic
@dastankadhi
1400/09/09
#اولین_سکس #دوست_دختر
سلام دوستان ازونجا که این داستان یکم پشم ریزونه حتی برای خودم ،تصمیم گرفتم بنویسم تا لذت ببرید
جریان از این قرار بود که یکی از دوستانم منو تو یک گروه تلگرام ادد کرد ساعت ۸ شب بود ، گروه گروهی بود که همه هم شهری بودیم
بعد که گرم صحبت شدیم تو گپ دیدم چند تا دختر هستن که ازم کوچیک ترنو نزدیکن بهم تصمیم گرفتم برم پیوی شاید بتونم رل بزنم
اون شب پیوی۳ نفر رفتم . خلاصه ازون شب تا ۲ روز بعدش با سه تاشون صحبت داشتم و منم بسیار حشری ام .خلاصه کم کم میرفتم هی سمت سکس هی اونا بدشون میومد پس میزدن پا نمیدادن ولی این وسط دونفرشون اینطور بودن .یکیشون بدش نمیومد .روز دوم عکس دادیم از فیس هم دیگه به هم و انگار پسندید .شب همون روز عکس از سینه اش گرفتمو خلاصه یه هیکل خفن نه لاغر نه چاق ترتمیز .۱۸ ساله -اوف جاتون خالی .ادامشو بگم - خلاصه بحث به یجا کشید که باهم جق زدیمو حسابی حشریش کردم (اینم بگم که دیدم این پا داد بیخیال اون دونفر شدم) شد روز چهارم و وسط حرفامون یهو گفتم بیا بخورش اونم گفت میخورم گفتم ازینجا پشت گوشی؟گفت نه حضوری .اول فکردم دروغ میگه و بسنده نکردم .بعد منم گفتم این مطمعنا نمیاد روز۴ امه چتمونه و کی میاد بده اخه - خلاصه هی بحث شدو گفتم خب ببین مکان ندارم بریم پارک فلان جا گفت من فردا ساعت ۲ میخوام برم دنبال رفیقم بیرون قبلش میام پیشت خلاصه شد فردا یعنی روز۵ ام و منم گفتم نمیاد چون هرکی بود همین فکرو میکرد ساعت شد۱ و نیم گفتم میای؟گفت اره دارم اماده میشم گفتم خب من میرم پارک گفت برو میام .منم رفتم سر پارکو موندم .رفیقمم اورده بودم کشیک بده یموقه بگا نریمو .گفت نمیاد پیچوندتت .گفتم اره باز یه نیم ساعت بمونیم شاید امد ساعت ۲ و ۱۵ دقیقه بود گفتم نیم بشه نیاد میرم که یهو دیدم امد!!!پشمام ریخته بود! کیرم یک لحظه داغ کرد که سیخ بشه رفتم جلو صحبت کردم گفتم بریم دسشویی گفت نمیام اینجا بگامیریم عده زیاده خلاصه راضیش کردم رفتیم دسشویی مردونه و خلاصه رفیقمو رفیقاش کم کم ۱۰ نفر بیرون پارک بودن گفته بودم سوتین نبنده لباسشو دادم بالا اقا دلتون نخواد اخ اخ یادم میفته میرم اغما .ممه ها خوش دست ۷۰ داغغغ نوک صورتی خوش فرم افتادم جونشو خوردن اونم دستش رو شلوارم نفس نفس میزد بعد زانو زدم سرپا بود شلوارشو دراوردم . نگم چی دیدم .ی کص تپلو سفید فقط بشدت خیس شده بود در حدی که انگشت زدم اب پرشد دستم یکم مالیدم زبون زدمو امدم بالا کیرمو دراوردم دادم دستش .زانو زد ساک بزنه (باید بگم بین ساک هایی که تجربه کردم این بشدت حرفه ای و عالی بود! بدون دندون و حرفه ای میک میزد یطور که عشق کنی . خلاصه خوردو خورد بعد بلندش کردم
متاسفانه ازجلو بسته بود و عقبم نداد گفت دردمیکنه به هرحال محکم گرفتمش بغلم و گذاشتم لاپاش اوففففف لعنت بهش خیلییی داغو خیس بود
توبدنم شل شده بود من محوم چسبیده بودمش هی میزدم خلاصه اینکه براش مالیدمو مالیدو ابم امد و رفت . ازون روز۲ سال فکر کنم میگذره اذز ۹۸ بود و اینکه دیگه ندیدم ازون روز چون دعوامون شد -تجربه خوب و پر استرسی بود این اولین تجربه رابطم بود و درعین حال پشم ریزون. امیدوارم خوشتون امده باشه .کص همه جا هست بده زیاده این دختران که سکس میخوان کافیه هول نباشیم .بدرود
نوشته:ic
@dastankadhi
اولین کیری که باسن من رو فتح کرد
1400/09/14
#گی #اولین_سکس
سلام خدمت دوستان عزیز و دوست داشتنی.
داستانی که میخوام واستون تعریف کنم مربوط میشه به اولین باری که کونم لذت کیر رفتن داخلش رو چشید. خب یه کم از خودم بگم نمیخوام مثل یه عده از افراد خودمو یه فرشته آسمونی و زیباترین و خوش استایل ترین شخص روی زمین معرفی کنم نه اینطورام نیس.من ۱۶۰سانت قدم و ۶۵کیلو هم وزنم با یه پوست سبزه سکسی(البّت از نظر خودم و چندتا از دوستام)چهره معمولی رو به خوب و یه باسن فوق العاده زیبا و حشری که هر کیری رو میبینه دوست داره تا خایه بکنه تو خودش
خب بریم سراصل داستان،من که یه آدم فوق حشری و سکسی هستم یه مدّتی میشد متوجه شده بودم دوس دارم لذت کون دادن و کیری رفتن تو سوراخش رو تجربه کنم.
وقتای که کسی خونمون نبود با بادمجون و این آخری ها هم که با یه دونه چوب واسه خودم یه دیلدو مرتب و باحال درست کرده بودم هروقت حشریتم بر بشریتم غلبه میکرد میرفتم اونو به دست میگرفتم و شروع میکردم خودمو آروم کردن هرچند هیچی هيچوقت مثل کیری واقعی و گوشتی و عضلانی آدم رو سیر نمیکنه و حشر آدمو نمیخوابونه.یه شب که کسی خونمون نبود و خونواده رفته بودن شهرستان واسه مراسم یکی از فامیلامون که تازه به فوت کرده بود منم نرفته بودم و این فرصت و بهترین فرصت واسه تجربه یه کون دادن و لذت چشیدن میدونستم واسه همین سرشب رفتم حموم یه دوش گرفتم و یه صفایی جانانه به باسن خوشگلم دادم و شیو کردم بیا و ببین خودم دوس داشتم همونجا خودم بکنم.اومدم بیرون لوسیون زدم و دیگه واقعا داشتم واسه کیری لح لح میزدم و یهو یاد یکی از دوستام افتادم که متوجه شده بودم رفته تو نخ منو و دوس داره منو بکنه آخه از نگاهای معنی دارش به باسنم میتونستم اینو بفهمم
واسه همین گوشی رو برداشتم و شمارشو گرفتم و هنوز ۳تابوق نخورده بود که گوشی جواب داد و منم از دستی پشت گوشی صدام و داغ و حشری نشون دادم و اینو میدونستم متوجه شده بود آخه یه لحظه سکوت کرد وقتی بهش گفتم آریان میای خونمون کسی نیس تنهام حوصلم سررفته؟؟؟بعدچندلحظه سکوتش یهو برداشت گفت آره که میام عزیزم عشقم(واسه اولین باربود اینطوری باهام صحبت میکرد)بهش گفتم پس سر راه داری میای یه کم خوراکی بگیر بیکارنباشیم و اون فلش فیلماتم برداربیار که گفت فیلمای باحالم بیارم که با یه آره شهوتناک بهش جواب دادم و دیگه میدونست که امشب یه چیزیم شده
گوشی رو که قطع کردم رفتم یه شورت"لامبادا صورتی"که تازه خریده بودم و پوشیدم انقدر چسبناک و رو فرم بود که وقتی نگام به باسنم افتاد همونجا باورتون نمیشه آب اولیم اومد(همون آب سفید بی رنگ)
یه رکابی هم پوشیدم که یه کم بلند بود و رو باسنم میپوشوند واسه همین شلوار نپوشیدم
۱۰دقیقه بعدش دیدم دارن زنگ میزنن آیفون برداشتم دیدم آریان و در واسش بازکردم و اومد بالا در ورودی رو هم بازکردم جلو در منتظرش بودم تا بیاد
آریان اومد و من دید که شلوار پام نیست یه جوری شد و تعارف زدم اومد داخل و منم از قصد جلوش خم شدم مثلا کنترل بردارم یه چندثانیه مکث کردم که تا چشم آریان به شورتم و باسن تازه شیو شدم خورد طرز نفس کشیدنش عوض شد برگشتم دیدم چشاش رو باسنم قفل شده که یکی زدم رو سرش گفتم اوووووووو پسر حواست کجاست که اونم یهو به خودش اومد گفت به به امشب چی ساختی لامصب.منم از قصد گفتم واسه تو اینکارو کردم که اصلا توقع نداشت اینو بشنوه و زبونش بند اومد.
بهش گفتم حالا وقت زیا و بشینیم فیلماتو ببینیم که داشتم با عشوه و ناز میرفتم سمت اتاق تا چندتا بالشت بیارم و جلو تلویزیون درازبکشیم متوجه شدم داره از پشت منو برانداز میکنه و نفس کشیدنش هم دیگه کلا تغییر کر
1400/09/14
#گی #اولین_سکس
سلام خدمت دوستان عزیز و دوست داشتنی.
داستانی که میخوام واستون تعریف کنم مربوط میشه به اولین باری که کونم لذت کیر رفتن داخلش رو چشید. خب یه کم از خودم بگم نمیخوام مثل یه عده از افراد خودمو یه فرشته آسمونی و زیباترین و خوش استایل ترین شخص روی زمین معرفی کنم نه اینطورام نیس.من ۱۶۰سانت قدم و ۶۵کیلو هم وزنم با یه پوست سبزه سکسی(البّت از نظر خودم و چندتا از دوستام)چهره معمولی رو به خوب و یه باسن فوق العاده زیبا و حشری که هر کیری رو میبینه دوست داره تا خایه بکنه تو خودش
خب بریم سراصل داستان،من که یه آدم فوق حشری و سکسی هستم یه مدّتی میشد متوجه شده بودم دوس دارم لذت کون دادن و کیری رفتن تو سوراخش رو تجربه کنم.
وقتای که کسی خونمون نبود با بادمجون و این آخری ها هم که با یه دونه چوب واسه خودم یه دیلدو مرتب و باحال درست کرده بودم هروقت حشریتم بر بشریتم غلبه میکرد میرفتم اونو به دست میگرفتم و شروع میکردم خودمو آروم کردن هرچند هیچی هيچوقت مثل کیری واقعی و گوشتی و عضلانی آدم رو سیر نمیکنه و حشر آدمو نمیخوابونه.یه شب که کسی خونمون نبود و خونواده رفته بودن شهرستان واسه مراسم یکی از فامیلامون که تازه به فوت کرده بود منم نرفته بودم و این فرصت و بهترین فرصت واسه تجربه یه کون دادن و لذت چشیدن میدونستم واسه همین سرشب رفتم حموم یه دوش گرفتم و یه صفایی جانانه به باسن خوشگلم دادم و شیو کردم بیا و ببین خودم دوس داشتم همونجا خودم بکنم.اومدم بیرون لوسیون زدم و دیگه واقعا داشتم واسه کیری لح لح میزدم و یهو یاد یکی از دوستام افتادم که متوجه شده بودم رفته تو نخ منو و دوس داره منو بکنه آخه از نگاهای معنی دارش به باسنم میتونستم اینو بفهمم
واسه همین گوشی رو برداشتم و شمارشو گرفتم و هنوز ۳تابوق نخورده بود که گوشی جواب داد و منم از دستی پشت گوشی صدام و داغ و حشری نشون دادم و اینو میدونستم متوجه شده بود آخه یه لحظه سکوت کرد وقتی بهش گفتم آریان میای خونمون کسی نیس تنهام حوصلم سررفته؟؟؟بعدچندلحظه سکوتش یهو برداشت گفت آره که میام عزیزم عشقم(واسه اولین باربود اینطوری باهام صحبت میکرد)بهش گفتم پس سر راه داری میای یه کم خوراکی بگیر بیکارنباشیم و اون فلش فیلماتم برداربیار که گفت فیلمای باحالم بیارم که با یه آره شهوتناک بهش جواب دادم و دیگه میدونست که امشب یه چیزیم شده
گوشی رو که قطع کردم رفتم یه شورت"لامبادا صورتی"که تازه خریده بودم و پوشیدم انقدر چسبناک و رو فرم بود که وقتی نگام به باسنم افتاد همونجا باورتون نمیشه آب اولیم اومد(همون آب سفید بی رنگ)
یه رکابی هم پوشیدم که یه کم بلند بود و رو باسنم میپوشوند واسه همین شلوار نپوشیدم
۱۰دقیقه بعدش دیدم دارن زنگ میزنن آیفون برداشتم دیدم آریان و در واسش بازکردم و اومد بالا در ورودی رو هم بازکردم جلو در منتظرش بودم تا بیاد
آریان اومد و من دید که شلوار پام نیست یه جوری شد و تعارف زدم اومد داخل و منم از قصد جلوش خم شدم مثلا کنترل بردارم یه چندثانیه مکث کردم که تا چشم آریان به شورتم و باسن تازه شیو شدم خورد طرز نفس کشیدنش عوض شد برگشتم دیدم چشاش رو باسنم قفل شده که یکی زدم رو سرش گفتم اوووووووو پسر حواست کجاست که اونم یهو به خودش اومد گفت به به امشب چی ساختی لامصب.منم از قصد گفتم واسه تو اینکارو کردم که اصلا توقع نداشت اینو بشنوه و زبونش بند اومد.
بهش گفتم حالا وقت زیا و بشینیم فیلماتو ببینیم که داشتم با عشوه و ناز میرفتم سمت اتاق تا چندتا بالشت بیارم و جلو تلویزیون درازبکشیم متوجه شدم داره از پشت منو برانداز میکنه و نفس کشیدنش هم دیگه کلا تغییر کر
اولین باری که کس لمس کردم
1400/09/11
#دختر_دایی #اولین_سکس
جریان برای ٧ سال پیشه. من قبل از ٢٠ سالگی بچه مذهبی بودم و کلا سکس و مخلفاتش حرام بود و منم اصلا اقدامی براش نکرده بودم اما خودارضایی میکردم. بعد ٢٠ سالگی تبدیل شدم به یه بچه بی خدا اما هنوز اون افکار که سکس بده و … تو وجودم بود و برام مشکل بود و نا گفته نماند که تلاشی هم برای سکس و دختربازی نمیکردم و تو این زمینه گاگول بودم تمام فعالیتم تو این زمینه هم محدود شده بود به مجازی و با چندتا دختر ارتباط برقرار کرده بودم و حتی یه بارم با یکی پیامکی سکس پیامی کرده بودم و همین. بچه درس خون بودم مهندسی برق میخوندم و چون روستا بودیم و شهرمون دورافتاده من خیلی پسر شاخی بودم و اینجا یعنی روستامون منو به عنوان یه پسر باشخصیت و جنتلمن میشناختن. اسم شهر و روستامون هم نمیگم که یه وقت نکنه یکی آشنا بخونه.ارشد قبول شده بودم و ترم دوم بودم که ارتباطم با دختر داییم شکل گرفت ارتباطمون کاملا سالم بود و هیچ حرفی نه از ازدواج بود و نه از سکس. اینم بگم دختر داییم ١٩ سالش بود و مذهبی و چادری تقریبا تپل بود و اندامش هم چنگی به دل نمیزد و حداقل سلیقه من نبود. یه بار که حشری شده بودم تو چت سر صحبت سکس رو باز کردم که اونم پا داد و سکس چت کردیم و بعد ارضا که خون به مغزم رسید پشیمون شدم و گفتم امتحانش کردم که اونم باور کرد و کلی توجیه و منم الکی نصحیت کردم که نکن از این کارا و زشته و … که گفت نمیکنم و فقط با تو بوده چون دوستت دارم.منم چون دوستش نداشتم گفتم نه و واسه اینکه ناراحت نشه گفتم من شرایط ازدواج ندارم ولی اون گیر بود مدتی خیلی گیر بود و منم واقعا نمیخواستم ناراحتش کنم و همش بهونه های الکی میاوردم. حتی یه بار حلقه برام گرفته بود که پسش دادم. ولی گیر بود که عاشقتم و فلان منم گفتم بزار خودمو بد جلوه بدم واسه همین گفتم مذهبیه بزار از این در وارد بشم. بهش گفتم من آدم منحرفیم و وقتی میبینمت به زور خودمو کنترول میکنم که کاری باهات نکنم و فقط چون دختر داییمی کاری نمیکنم. گفت تو دروغ میگی مثل بقیه حرفاته گفتم نه اینجوریه. گفت باشه فردا میام خونتون بینم راست میگی منم گفتم باشه. تا فرداش خیلی استرس داشتم که نکنه بیاد و اگه بیاد چکار کنم و واقعیت هوس هم کرده بودم و فکر کردم خوب موقعیتیه اما باز نمیخواستم. تا اینکه فرداش اومد خونمون منم پای لپتاپ بودم کمی نشستیم و منم چون خجالتی بودم کلا خودمو زدم به اون راه که چی گفتم دیروز. که گفت خوب اومدم حالا میخوای چکار کنی. یه کم مکث کردم و پاشدم و اونم پاشد که لباشو بوسیدم هیچ حرکتی نکرد نه رفت عقب نه همکاری کرد منم کنترول خودمو از دست دادم و محکم گرفتمش دستمو گذاشتم رو باسنش و فشار دادم و کماکان لباشو میبوسیدم که اونم دست انداخت دور گردنم و همکاری کرد. سینه هاشو گرفتم و مالیدم بعد لباسشو زدم بالا و همچنین سوتینشو و ممه هاشو گرفتم و شروع کردم به خوردن.همه این کارا رو سریع انجام میدادم.چون استرس داشتم و فکر میکردم شاید منصرف بشه. کاملا کنترول خودمو از دست دادم دستمو بردم رو کسش که چون دامن داشت نتونستم لمسش کنم خواستم از بالا ببرم تو شرتش که سخت دستم میرفت تو واسه همین کشید پایین. تا اینجای کار سر پا بودیم که نشست و منم با کسش ور میرفتم. کسش تپل بود و پشماشو شاید سه چهار روزی میشد که زده بود.کسش خیس شده بود اما هیچ اه و ناله ای نمیکرد. منم تا قبل از اون هیچ دختری رو لمس نکرده بودم اما تو رویاهام خیلی سکس رو تمرین کرده بودم کارم بد نبود تو اون لحظه داشتم خوب حال میدادم که گفت معلومه دوست دختر زیاد داشتی. خلاصه در حال مالش بودم و کسشو حال میداد
1400/09/11
#دختر_دایی #اولین_سکس
جریان برای ٧ سال پیشه. من قبل از ٢٠ سالگی بچه مذهبی بودم و کلا سکس و مخلفاتش حرام بود و منم اصلا اقدامی براش نکرده بودم اما خودارضایی میکردم. بعد ٢٠ سالگی تبدیل شدم به یه بچه بی خدا اما هنوز اون افکار که سکس بده و … تو وجودم بود و برام مشکل بود و نا گفته نماند که تلاشی هم برای سکس و دختربازی نمیکردم و تو این زمینه گاگول بودم تمام فعالیتم تو این زمینه هم محدود شده بود به مجازی و با چندتا دختر ارتباط برقرار کرده بودم و حتی یه بارم با یکی پیامکی سکس پیامی کرده بودم و همین. بچه درس خون بودم مهندسی برق میخوندم و چون روستا بودیم و شهرمون دورافتاده من خیلی پسر شاخی بودم و اینجا یعنی روستامون منو به عنوان یه پسر باشخصیت و جنتلمن میشناختن. اسم شهر و روستامون هم نمیگم که یه وقت نکنه یکی آشنا بخونه.ارشد قبول شده بودم و ترم دوم بودم که ارتباطم با دختر داییم شکل گرفت ارتباطمون کاملا سالم بود و هیچ حرفی نه از ازدواج بود و نه از سکس. اینم بگم دختر داییم ١٩ سالش بود و مذهبی و چادری تقریبا تپل بود و اندامش هم چنگی به دل نمیزد و حداقل سلیقه من نبود. یه بار که حشری شده بودم تو چت سر صحبت سکس رو باز کردم که اونم پا داد و سکس چت کردیم و بعد ارضا که خون به مغزم رسید پشیمون شدم و گفتم امتحانش کردم که اونم باور کرد و کلی توجیه و منم الکی نصحیت کردم که نکن از این کارا و زشته و … که گفت نمیکنم و فقط با تو بوده چون دوستت دارم.منم چون دوستش نداشتم گفتم نه و واسه اینکه ناراحت نشه گفتم من شرایط ازدواج ندارم ولی اون گیر بود مدتی خیلی گیر بود و منم واقعا نمیخواستم ناراحتش کنم و همش بهونه های الکی میاوردم. حتی یه بار حلقه برام گرفته بود که پسش دادم. ولی گیر بود که عاشقتم و فلان منم گفتم بزار خودمو بد جلوه بدم واسه همین گفتم مذهبیه بزار از این در وارد بشم. بهش گفتم من آدم منحرفیم و وقتی میبینمت به زور خودمو کنترول میکنم که کاری باهات نکنم و فقط چون دختر داییمی کاری نمیکنم. گفت تو دروغ میگی مثل بقیه حرفاته گفتم نه اینجوریه. گفت باشه فردا میام خونتون بینم راست میگی منم گفتم باشه. تا فرداش خیلی استرس داشتم که نکنه بیاد و اگه بیاد چکار کنم و واقعیت هوس هم کرده بودم و فکر کردم خوب موقعیتیه اما باز نمیخواستم. تا اینکه فرداش اومد خونمون منم پای لپتاپ بودم کمی نشستیم و منم چون خجالتی بودم کلا خودمو زدم به اون راه که چی گفتم دیروز. که گفت خوب اومدم حالا میخوای چکار کنی. یه کم مکث کردم و پاشدم و اونم پاشد که لباشو بوسیدم هیچ حرکتی نکرد نه رفت عقب نه همکاری کرد منم کنترول خودمو از دست دادم و محکم گرفتمش دستمو گذاشتم رو باسنش و فشار دادم و کماکان لباشو میبوسیدم که اونم دست انداخت دور گردنم و همکاری کرد. سینه هاشو گرفتم و مالیدم بعد لباسشو زدم بالا و همچنین سوتینشو و ممه هاشو گرفتم و شروع کردم به خوردن.همه این کارا رو سریع انجام میدادم.چون استرس داشتم و فکر میکردم شاید منصرف بشه. کاملا کنترول خودمو از دست دادم دستمو بردم رو کسش که چون دامن داشت نتونستم لمسش کنم خواستم از بالا ببرم تو شرتش که سخت دستم میرفت تو واسه همین کشید پایین. تا اینجای کار سر پا بودیم که نشست و منم با کسش ور میرفتم. کسش تپل بود و پشماشو شاید سه چهار روزی میشد که زده بود.کسش خیس شده بود اما هیچ اه و ناله ای نمیکرد. منم تا قبل از اون هیچ دختری رو لمس نکرده بودم اما تو رویاهام خیلی سکس رو تمرین کرده بودم کارم بد نبود تو اون لحظه داشتم خوب حال میدادم که گفت معلومه دوست دختر زیاد داشتی. خلاصه در حال مالش بودم و کسشو حال میداد
اولین کون دادن محمد
1400/10/22
#گی #اولین_سکس
سلام خدمت همه دوستان این خاطره ای که مینویسم واسه چند سال پیش هست و دیگه چند سالی هست که کون نمیدم.
۲۰ سالم بود یه ادم حشری تمام عیار. قیافم بدک نبود . بدنم سفید سفید نسبتا کم مو و ریش کوتاه مدل دار میذاشتم خودمم لاغر و قدمم بلند با یه کون کوچولو موچولو تو دل برو.
تابستونا پسر خالم همیشه خونه ما ولو بود چون جایی که ما زندگی میکردیم جای نسبتا شلوغی بود و همه سن ادمی بود و کلی رفیق و اشنا داشت تابستونا میومد پیشه ما میموند.
هیچ وقت تو ذهن خودم فکر نمیکردم که تمام نیاز من بشه یه کیر کلفت که سوراخمو جر بده. با همون سنم چه با دختر چه با پسر سکس داشتم ولی همیشه فاعل بودم و با اینکه دوست داشتم کون دادنو تجربه کنم جراتشو نداشتم به کسی بگم یا کاری بکنم.
کم کم شروع کرده بودم به ور رفتن با خودم از انگشت کردن بگیر تا فرو کردن خیارو بادمجانو اسپری یا هر چیز که شبیه کیر بود توکونم. حموم رفتنام طولانی شده بود دائم تو فکر کیر بودم سوراخم میخوارید واسه یه کیر کلفت که پارم کنه. با همین فکرها یکی دو سال با خودم ور میرفتم ولی دیگه حال نمیداد دلم کیر واقعی میخواست.
تنها کسی که تو ذهنم میومد واسه این که کونم بزاره همین پسر خاله کس خلم بود. هر کاری میکردم امار بدم جوری که تابلو نباشه بیاد سمتم حالیش نمیشد. جلوش لباس عوض میکردم بعضی وقتها شرتمو میکشیدم لای کونم که همه جاش بزنه بیرون ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد که نمی افتاد.
تا اینکه تو یکی از اون تابستونا که خونمون بود و تنها بودیم شامو خوردیم یکی دو ساعت بعدش من شدیدا حشر بودم و دیگه نمیتونستم تحمل کنم بهش گفتم میرم حمام گفت منم میرم میخوابم تو دلم گفتم کیرم دهنت بیا به لیفی بکش یه تویی بده مرتیکه چلغوض. خلاصه لباسام گذاشتم تو اتاق از قصد و حوله نذاشتم که اومدم بیرون لخت برم شاید یه خبری شد. رفتم حموم اول کامل خودمو چند بار خالی کردم یه چند دقیقه ای انگشت کردم دیگه داشتم میترکیدم از حشریت فقط کیر میخواستم چشمام همه جارو کیر میدید. دوش گرفتم اومدم بیرون جلوی تلویزیون خوابیده بود شایدم خودشو زده بود به خواب اومدم بیرون چند قدم رفتم دیدم تاثیری نداره دوباره برگشتم سمت در حموم که مثلا یه چیزی جا گذاشتم احساس کردم داره نگام میکنه به روی خودم نیاوردم یه شونه ور داشتم برگشتم به سمت اتقاق.
خودمو خشک کردم یه اسپری تو اتاق بود چربش کردم شروع کردم اروم اروم فرو کردن تو کونم تو حالت داگی بودم پشتم به سمت ورودی اتاق بود درم از قصد نبستم. شروع کردم اروم عقب جلو کردن حدود دو دقیقه دیدم باز خبری نشد . سرو صداشو بیشتر کردم اروم اه و ناله میکردم جوری که بشنوه
احساس کردم داره از پشت نگام میکنه منم نا مردی نکردم اسپری دار اوردم سوراخ بازمو ببینه باز کردم تو کونم تو همون موقع که میخواستم هقب جلو کنم اومد چسبید بهم با دستش در اورد اسپر رو و تا بیام چیزی بگم کیرشوجا کرد.
برگشتم گفتم حیوون چه گهی میخوری؟؟ گفت کس نگو چاقال دارم از حشریت میمریم داری اسپری میکنی تو کونت چای کیر من؟؟
انقدر میکنمت که ابت بخوابه چاقال. چه کونی داری جون
واسه من امادش کردی؟؟شانست گفته چاقال خونه هم که خالیه تا صبح پارت میکنم.
گفتم چاقال دو ساله هر کاری میکنم امار میدم انقدر خری هیچ کاری نمیکردی
گفت فکر نمیکردم انقدر جنده باشی اخه کونی. فهمیده بود اینجوری بیشتر تحریک میشم هی از این حرفا میزد.
کیرشو تا ته کرده بود تو عقب جلو نمیکرد فقط تقه میزد. دقیقا میکشید به پروستاتم داشتم منفجر میشدم.ولی دلم نمیخواست ابم بیاد گفتم درش بیار کیرتو ببینم چی داره میره تو کونم.
دار اورد
1400/10/22
#گی #اولین_سکس
سلام خدمت همه دوستان این خاطره ای که مینویسم واسه چند سال پیش هست و دیگه چند سالی هست که کون نمیدم.
۲۰ سالم بود یه ادم حشری تمام عیار. قیافم بدک نبود . بدنم سفید سفید نسبتا کم مو و ریش کوتاه مدل دار میذاشتم خودمم لاغر و قدمم بلند با یه کون کوچولو موچولو تو دل برو.
تابستونا پسر خالم همیشه خونه ما ولو بود چون جایی که ما زندگی میکردیم جای نسبتا شلوغی بود و همه سن ادمی بود و کلی رفیق و اشنا داشت تابستونا میومد پیشه ما میموند.
هیچ وقت تو ذهن خودم فکر نمیکردم که تمام نیاز من بشه یه کیر کلفت که سوراخمو جر بده. با همون سنم چه با دختر چه با پسر سکس داشتم ولی همیشه فاعل بودم و با اینکه دوست داشتم کون دادنو تجربه کنم جراتشو نداشتم به کسی بگم یا کاری بکنم.
کم کم شروع کرده بودم به ور رفتن با خودم از انگشت کردن بگیر تا فرو کردن خیارو بادمجانو اسپری یا هر چیز که شبیه کیر بود توکونم. حموم رفتنام طولانی شده بود دائم تو فکر کیر بودم سوراخم میخوارید واسه یه کیر کلفت که پارم کنه. با همین فکرها یکی دو سال با خودم ور میرفتم ولی دیگه حال نمیداد دلم کیر واقعی میخواست.
تنها کسی که تو ذهنم میومد واسه این که کونم بزاره همین پسر خاله کس خلم بود. هر کاری میکردم امار بدم جوری که تابلو نباشه بیاد سمتم حالیش نمیشد. جلوش لباس عوض میکردم بعضی وقتها شرتمو میکشیدم لای کونم که همه جاش بزنه بیرون ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد که نمی افتاد.
تا اینکه تو یکی از اون تابستونا که خونمون بود و تنها بودیم شامو خوردیم یکی دو ساعت بعدش من شدیدا حشر بودم و دیگه نمیتونستم تحمل کنم بهش گفتم میرم حمام گفت منم میرم میخوابم تو دلم گفتم کیرم دهنت بیا به لیفی بکش یه تویی بده مرتیکه چلغوض. خلاصه لباسام گذاشتم تو اتاق از قصد و حوله نذاشتم که اومدم بیرون لخت برم شاید یه خبری شد. رفتم حموم اول کامل خودمو چند بار خالی کردم یه چند دقیقه ای انگشت کردم دیگه داشتم میترکیدم از حشریت فقط کیر میخواستم چشمام همه جارو کیر میدید. دوش گرفتم اومدم بیرون جلوی تلویزیون خوابیده بود شایدم خودشو زده بود به خواب اومدم بیرون چند قدم رفتم دیدم تاثیری نداره دوباره برگشتم سمت در حموم که مثلا یه چیزی جا گذاشتم احساس کردم داره نگام میکنه به روی خودم نیاوردم یه شونه ور داشتم برگشتم به سمت اتقاق.
خودمو خشک کردم یه اسپری تو اتاق بود چربش کردم شروع کردم اروم اروم فرو کردن تو کونم تو حالت داگی بودم پشتم به سمت ورودی اتاق بود درم از قصد نبستم. شروع کردم اروم عقب جلو کردن حدود دو دقیقه دیدم باز خبری نشد . سرو صداشو بیشتر کردم اروم اه و ناله میکردم جوری که بشنوه
احساس کردم داره از پشت نگام میکنه منم نا مردی نکردم اسپری دار اوردم سوراخ بازمو ببینه باز کردم تو کونم تو همون موقع که میخواستم هقب جلو کنم اومد چسبید بهم با دستش در اورد اسپر رو و تا بیام چیزی بگم کیرشوجا کرد.
برگشتم گفتم حیوون چه گهی میخوری؟؟ گفت کس نگو چاقال دارم از حشریت میمریم داری اسپری میکنی تو کونت چای کیر من؟؟
انقدر میکنمت که ابت بخوابه چاقال. چه کونی داری جون
واسه من امادش کردی؟؟شانست گفته چاقال خونه هم که خالیه تا صبح پارت میکنم.
گفتم چاقال دو ساله هر کاری میکنم امار میدم انقدر خری هیچ کاری نمیکردی
گفت فکر نمیکردم انقدر جنده باشی اخه کونی. فهمیده بود اینجوری بیشتر تحریک میشم هی از این حرفا میزد.
کیرشو تا ته کرده بود تو عقب جلو نمیکرد فقط تقه میزد. دقیقا میکشید به پروستاتم داشتم منفجر میشدم.ولی دلم نمیخواست ابم بیاد گفتم درش بیار کیرتو ببینم چی داره میره تو کونم.
دار اورد