گفت لای ک ونتو باز کن باز کردم با انگش
ت کرد تو ک ونم گفت اندازه یه بادمجون سوراخ کونت گشاد شده گفتم آخه بادمجونت کونمو گشاد کرد یهو گوزیدم خیلی خجالت کشیدم گفت میدونی این صدای چی بود با خجالت گفتم ببخشید پست خودم نبود گفت وااای جونم این صپای کونت بود که برای کیرم سوت زد وسوراخمو یه لیس زد وبوسید و خوابید روم وکیرشو کرد تو کونم وهمین طور که میکردم گفت شکم داغ من برای کمرت مسکنه مثل کیفچه آبجوش میمونه وکمرت حال میاد گفتم اونوقت ک ییییرت که تو کونمه برا چی خوبه گفت برای خارش ک ونت وبا هم خندیدیم هی لپمو بوس میکرد وسینه هامو از زیر گرفته بود ومیمالید بهش گفتم زنت بهت کون نمیده گفت نه اما خوب کس میده ومیگه از کون نمیدم کونم درد میگیره ولی من کون دوست دارم گفتم غیر از من وزنت کسی دیگه ای هم کردی گفت آره منشیم را از کون خیلی میکنمش اما کون تو یه چیز دیگس از حالا فقط کون تو میزارم گفتم قربون ک یرت بشم کیوان جون گفت این کیر نیست آمپول مسکنه برای خارشت.منم هی قربون صدقه ک یرش میشدم ومیگفتم پاررررم کن کونمو جرررر بده دارم بهت کووون میدم بکنننننم کیرش کلفتتر شد و سرعتش را زیاد کرد که آبش اومد وریخت تو کونم.
بعد از چند دقیقه سریع پوشیدم و رفتم.
از اون به بعد باهم در ارتباط بودیم وچند بار تو مطبش وتو دفتر کارش ویه بار هم رو تخت خواب خونش بهش دادم.اون دفعه که رو تخت خوابش کردم خیلی حال داد ولی کونمو اون سری خون انداخت.
هم از نظر مالی هم از لحاظ جنسی>
هوامو خیلی داشت.
#پایان
ت کرد تو ک ونم گفت اندازه یه بادمجون سوراخ کونت گشاد شده گفتم آخه بادمجونت کونمو گشاد کرد یهو گوزیدم خیلی خجالت کشیدم گفت میدونی این صدای چی بود با خجالت گفتم ببخشید پست خودم نبود گفت وااای جونم این صپای کونت بود که برای کیرم سوت زد وسوراخمو یه لیس زد وبوسید و خوابید روم وکیرشو کرد تو کونم وهمین طور که میکردم گفت شکم داغ من برای کمرت مسکنه مثل کیفچه آبجوش میمونه وکمرت حال میاد گفتم اونوقت ک ییییرت که تو کونمه برا چی خوبه گفت برای خارش ک ونت وبا هم خندیدیم هی لپمو بوس میکرد وسینه هامو از زیر گرفته بود ومیمالید بهش گفتم زنت بهت کون نمیده گفت نه اما خوب کس میده ومیگه از کون نمیدم کونم درد میگیره ولی من کون دوست دارم گفتم غیر از من وزنت کسی دیگه ای هم کردی گفت آره منشیم را از کون خیلی میکنمش اما کون تو یه چیز دیگس از حالا فقط کون تو میزارم گفتم قربون ک یرت بشم کیوان جون گفت این کیر نیست آمپول مسکنه برای خارشت.منم هی قربون صدقه ک یرش میشدم ومیگفتم پاررررم کن کونمو جرررر بده دارم بهت کووون میدم بکنننننم کیرش کلفتتر شد و سرعتش را زیاد کرد که آبش اومد وریخت تو کونم.
بعد از چند دقیقه سریع پوشیدم و رفتم.
از اون به بعد باهم در ارتباط بودیم وچند بار تو مطبش وتو دفتر کارش ویه بار هم رو تخت خواب خونش بهش دادم.اون دفعه که رو تخت خوابش کردم خیلی حال داد ولی کونمو اون سری خون انداخت.
هم از نظر مالی هم از لحاظ جنسی>
هوامو خیلی داشت.
#پایان
سلام من آرشم دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تبریز در یک رشته مهندسی…داستان خودمو میگم اما دنبال نظرات شماهستم هدفمم شنیدن نظرات و راهنماییهای شماس
حدود8 ماه پیش از طریق کلوب با ی دختر تبریزی اشنا شدم به اسم زهراکه 20 سالش اوایل مهرماه تموم میشه منم 24 سالم اواخر پاییز. اولین بار بود با یه دختری دوس میشدم زهراهم اولین بارش بودبا پسری دوس شد اما زهرا میگف خیلی چت کرده از رو بیکاری.زهرا دانشجوی ترم دو تو دانشگاه ازاد هست منم دانشجوی ترم 2 کارشناسی ارشد.اوایلش زهرا مث بقییه اونایی ک قبل من چت کرده بود بامنم اونطور بود زیاد مهم نبودم براش دو هفته اینا چت کردیم من تو این دوهفته هی میگفتم ببینیم همو اون نمیومد بهرحال راضیش کردم همدیگه رو دیدیم پسندیدیم زهرا دختر خشگل و خوشتیپیه قدش 174 وزنشم حدودای 73 اینا هس از روی ظاهر خیلی بی عیب و نقص هست فقط ی ذره شکم داره اونم ک از روی مانتو اینا معلوم نمیشه بعدا من تو سینما فهمیدم،منم خیلی خوشم اومد ازش،منم قیافم معمولیه قدم 186 وزنمم 75 کیلوهس، کم کم عاشق هم شدیم و گاها میشد روزی13ساعت اینا فقط باهمیم هواروشن میشد مامیخوابیدیم،اون ترمو جفتمون مشروط شدیم البته من وضعم بهتر بود ی درس افتادم البته کلا 3 تا درس داشتم اما زهرااز 17 واحد10تاشو افتاد،درس براش مهم نبود همه زندگیه زهرامن شده بودم همه زندگی من اون.زهرا فقط دوس داشت چت کنیم حتی شبای امتحانم نمیذاشت درس بخونم بکوب اس میداد یا میگف بیا وایبر. بهرحال الان بعد 8 ماه عاشق همیم درسته من ازچت کردن فرار میکنم اما واقعا عاشقشم
تو این 8 ماه بجز 3-4ماه اول ک از سرقرار اومدن میترسید یکی ببینه بقیشو هفته ای 2-3 بار همو میدیدیم اونم 6-7ساعت پیاده میگشتیم.زهرا خودش اتاق داشت بخاطر این خیلی راحت بود هروقت بخوابه هروقت بیدار شه بهرحال سرتونو درد نیارم ک اولش تو دانشگاه میگشتیم ک ی روز ک داشتیم قدم میزدیم گوشیه منو برداشته بود نمیداد منم سر شوخی بغلش کردم دستاشو گرفتم ک گوشیو بگیرم ک مامور حراست باماشین میگشت گرفتمون بعدش تعهد گرفت ک زهرا داخل دانشگا نیاد البته بعد کلی نصیحت و خواهش تمنا بهرحال تا الان رابطه صمیمی داشتیم باهم اخلاقمون زیاد نمیخونه باهم زیاد بحث میکنیم اما اخرش حلش میکنیم
تو این 8 ماه هیچوقت قهرنکردیم همیشه اخرشبا مشکللمونو حل میکنیم بعد با بوس و دوست دارم وحرفای عاشقانه میخوابیم.اما موضوع اینحاس من و زهرا تازه حدود دوسه هفتس ک سکس چت میکنیم چت برا من بخاطر سکس جذابتر شده قبلنا از رو اجبار و بخاطر اینکه ناراحت نشه باهاش چت میکردم اما الان بخاطر چت خیلی چتو دوس دارم الان به سرمون زده سکس کنیم اما دو دلیم میترسیم ازهم سرد بشیم،من بهش قول ازدواج دادم اما الان بخاطر درس و خدمت و کار وپول شرایط ازدواجو نداریم قرارمون اینه ک پنجمین سال دوستیمون عقد کنیم خونواده جفتمون تو جریان هستن مامانم زهرارو دیده اما خونواده اون منو ندیده،الان بنظر شما سکس کنیم؟؟(البته اگه بکنیم از پشت میکنیم). بعد سکس سردمیشیم؟؟ یا احساساتمون بیشتر میشه؟؟بهرحال جفتمون تو فشاریم دوس داریم سکس کنیم من خودمو میشناسم ادم نامردی نیستم حتی اگه سردم بشم بخاطر حرفی ک زدم بخاطر اینکه دلشو نشکنم و عذاب وجدان نگیرم روحرفم میمونم و ازدواج میکنیم،بهرحال ازدواج میکنیم منم دوس دارم عاشقانه باشه مثل الان نه بخاطر قول و قرار،توروخدا کمک کنین اگه سرد میشیم س.ک.س نکنیم اگه نمیشیم نیازمونو رفع کنیم خیلی خیلی ممنون ک وقت گذاشتین خوندین لطفا هرکی تجربه ای تو این زمینه داره بهم کمک کنه با تشکر.
#پایان
.
حدود8 ماه پیش از طریق کلوب با ی دختر تبریزی اشنا شدم به اسم زهراکه 20 سالش اوایل مهرماه تموم میشه منم 24 سالم اواخر پاییز. اولین بار بود با یه دختری دوس میشدم زهراهم اولین بارش بودبا پسری دوس شد اما زهرا میگف خیلی چت کرده از رو بیکاری.زهرا دانشجوی ترم دو تو دانشگاه ازاد هست منم دانشجوی ترم 2 کارشناسی ارشد.اوایلش زهرا مث بقییه اونایی ک قبل من چت کرده بود بامنم اونطور بود زیاد مهم نبودم براش دو هفته اینا چت کردیم من تو این دوهفته هی میگفتم ببینیم همو اون نمیومد بهرحال راضیش کردم همدیگه رو دیدیم پسندیدیم زهرا دختر خشگل و خوشتیپیه قدش 174 وزنشم حدودای 73 اینا هس از روی ظاهر خیلی بی عیب و نقص هست فقط ی ذره شکم داره اونم ک از روی مانتو اینا معلوم نمیشه بعدا من تو سینما فهمیدم،منم خیلی خوشم اومد ازش،منم قیافم معمولیه قدم 186 وزنمم 75 کیلوهس، کم کم عاشق هم شدیم و گاها میشد روزی13ساعت اینا فقط باهمیم هواروشن میشد مامیخوابیدیم،اون ترمو جفتمون مشروط شدیم البته من وضعم بهتر بود ی درس افتادم البته کلا 3 تا درس داشتم اما زهرااز 17 واحد10تاشو افتاد،درس براش مهم نبود همه زندگیه زهرامن شده بودم همه زندگی من اون.زهرا فقط دوس داشت چت کنیم حتی شبای امتحانم نمیذاشت درس بخونم بکوب اس میداد یا میگف بیا وایبر. بهرحال الان بعد 8 ماه عاشق همیم درسته من ازچت کردن فرار میکنم اما واقعا عاشقشم
تو این 8 ماه بجز 3-4ماه اول ک از سرقرار اومدن میترسید یکی ببینه بقیشو هفته ای 2-3 بار همو میدیدیم اونم 6-7ساعت پیاده میگشتیم.زهرا خودش اتاق داشت بخاطر این خیلی راحت بود هروقت بخوابه هروقت بیدار شه بهرحال سرتونو درد نیارم ک اولش تو دانشگاه میگشتیم ک ی روز ک داشتیم قدم میزدیم گوشیه منو برداشته بود نمیداد منم سر شوخی بغلش کردم دستاشو گرفتم ک گوشیو بگیرم ک مامور حراست باماشین میگشت گرفتمون بعدش تعهد گرفت ک زهرا داخل دانشگا نیاد البته بعد کلی نصیحت و خواهش تمنا بهرحال تا الان رابطه صمیمی داشتیم باهم اخلاقمون زیاد نمیخونه باهم زیاد بحث میکنیم اما اخرش حلش میکنیم
تو این 8 ماه هیچوقت قهرنکردیم همیشه اخرشبا مشکللمونو حل میکنیم بعد با بوس و دوست دارم وحرفای عاشقانه میخوابیم.اما موضوع اینحاس من و زهرا تازه حدود دوسه هفتس ک سکس چت میکنیم چت برا من بخاطر سکس جذابتر شده قبلنا از رو اجبار و بخاطر اینکه ناراحت نشه باهاش چت میکردم اما الان بخاطر چت خیلی چتو دوس دارم الان به سرمون زده سکس کنیم اما دو دلیم میترسیم ازهم سرد بشیم،من بهش قول ازدواج دادم اما الان بخاطر درس و خدمت و کار وپول شرایط ازدواجو نداریم قرارمون اینه ک پنجمین سال دوستیمون عقد کنیم خونواده جفتمون تو جریان هستن مامانم زهرارو دیده اما خونواده اون منو ندیده،الان بنظر شما سکس کنیم؟؟(البته اگه بکنیم از پشت میکنیم). بعد سکس سردمیشیم؟؟ یا احساساتمون بیشتر میشه؟؟بهرحال جفتمون تو فشاریم دوس داریم سکس کنیم من خودمو میشناسم ادم نامردی نیستم حتی اگه سردم بشم بخاطر حرفی ک زدم بخاطر اینکه دلشو نشکنم و عذاب وجدان نگیرم روحرفم میمونم و ازدواج میکنیم،بهرحال ازدواج میکنیم منم دوس دارم عاشقانه باشه مثل الان نه بخاطر قول و قرار،توروخدا کمک کنین اگه سرد میشیم س.ک.س نکنیم اگه نمیشیم نیازمونو رفع کنیم خیلی خیلی ممنون ک وقت گذاشتین خوندین لطفا هرکی تجربه ای تو این زمینه داره بهم کمک کنه با تشکر.
#پایان
.
کیرم رو کردم تو کون نسترن جون
داماد ما یه خواهری داشت که خیلی
خوشکل بود من به شدت تو کفش بودم دامادمون و پدرش تو یه آپارتمان زندگی میکردن و به همین دلیل زیاد رفت و آمد داشتن یه شب که رفته بودم خونه دامادمون متوجه شدم که قراره فرداش بابا و مامان دامادمون برای انجام کاری برن یکی از شهرای اطراف و دخترشون که اسمش نسترن بود رو بخاطر اینکه دانشگاه داشت نمیتونستن ببرن و به همین خاطر سفارشش رو به دامادمون کردن کل شب رو من با این فکر گذروندم که چطور از این موقعیت استفاده کنم و ترتیب نسترن رو بدم
از یه طرف استرس داشتم که اتفاقی بیفته و از یه طرف نمیتونستم از فکر کردن نسترن بیام بیرون هر بار نسترن رو میدیدم تا مدت ها تو فکرش بودن دختری سفید و جذاب قد بلند و اندامی فوق العاده همون شب اومد بالا( همونطور که قبلن گفتم تو با داداشش تو یه آپارتمون بودن اونا طبقه پایین زندگی میکردن) یه شلوار لی پوشیده بود و یه تی شرت مشکی زیرچشمی زیر نظرش داشتم آخه میترسیدم داداشش ببینه خودشم پشتش به من بود کونش دیگه داشت دیوونم میکرد با خودم گفتم فردا هرطور شده باید بکنمش زود کارشو انجام داد و رفت خونشون تا ساعت دو و سه نصف شب بیدار بودم و بهش فکر میکردم که چیکار کنم تا اینکه فکری به سرم زد دامادمون کلید واحد باباشینا رو داشت تصمیم گرفتم صبح وقتی مطمین شدم بابا و مامانش رفتن کلید و بردارم و برم خونشون صب زود بیدار شدم ساعت هشت بود دامادمون به همراه خواهرم رفته بودن سر کار جاکلیدی رو نگاه کردم دیدم چنتا کلید هست همشو برداشتم اول رفتم پارکینگ دیدم ماشبنشون نیست مطمین شدم که باباشینا هم رفتن
رفتم جلو واحدشون چنتا کلید رو روی قفل امتحان کردم بالاخره یکیش درو باز کرد ترسبده بودم اما شهوت بر ترسم غلبه کرد رفتم داخل درو هم قفل کردم رفتم سمت اتاق نسترن درو یواش باز کردم وااااای چی میدیدم نسترن با یه شلوارک و تاپ مشکی رو تختش روشکم خوابیده بود دیگه طاقت نیاوردم سریع لباس و شلوارم رو بیرون آوردم با شرط رفتم کنارش خودمو انداختم روش صورتمو چسبوندم به صورتش انگار کل دنیا رو بهم داده بودن سریع بیدار شد ترسیده بود منو که دید داد زد چیکار میکنی شروع کرد به دست و پا زدن منم تند تند میبوسیدمش و صورت نازشو با زبونم میخوردم عصبانی شده بود گفت از روم پاشو وگرنه داد میزنم گفتمش کسی خونه نیست داد زدنت بی فایده هست منم اذیتت نمیکنم فقط یه بار لاپایی ارضا میشم تمام فهمید کاری ازش بر نمیاد هیچی نگفت
کیرم رو چسبونده بودم به کونش تمام وزنم روش بود یه لحظه ار روش پاشدم تا شلوارکش رو در بیارم سریع پاشد از رو تخت میخواست از اتاق بره بیرون که گرفتمش خودمو چسبوندم بهش تاپشو درآوروم واااااتی چی میدیدم نسترن با یه شرت و کرست مشکی با اون بدن ناز سفید جلوم بود و من میخواستم بکنمش همونطوری کلی ازش لب گرفتم صورتش واقعن جذاب بود انداختمش رو تخت شروع کردم به خوردن کل بدنش وقتی گردن و گونه هاش رو میخوردم کاملن داشت حشری میشد دیگه طاقت نداشتم میخواستم ارضا شم برگردوندمش به پشت و خوابیدم روش کیرم کامل چسبیده بود به کون نازش که مدت ها تو کفش بودم شرتشو به زور درآوردم کیرم رو گذاشتم لای کون سفیدش یواش یواش بردم سمت سوراخش داد زد نه تو که گفتی فقط لاپایی بهش توجهی نکردم به زور کیرمو کردم تو سوراخش اونم داد میزد دیگه کامل کیرم تو کونش بود خودمو چسبوندم بهش و صورتشو تند تند میخوردم دیگه داشت آبم میومد همونجوری آبمو خالی کردم تو کونش دیگه هیچی نگفت چن دقیقه خوابیدم روش با ناراحتی منو زد کنار ولی من کلی بوسیدمش بعد اون سکس یه بار ازش خواستم که باهاش سکس کنم اما قبول نکرد ولی همون یه بار کلی به من فاز داد.
#پایان
@dastankadhi
داماد ما یه خواهری داشت که خیلی
خوشکل بود من به شدت تو کفش بودم دامادمون و پدرش تو یه آپارتمان زندگی میکردن و به همین دلیل زیاد رفت و آمد داشتن یه شب که رفته بودم خونه دامادمون متوجه شدم که قراره فرداش بابا و مامان دامادمون برای انجام کاری برن یکی از شهرای اطراف و دخترشون که اسمش نسترن بود رو بخاطر اینکه دانشگاه داشت نمیتونستن ببرن و به همین خاطر سفارشش رو به دامادمون کردن کل شب رو من با این فکر گذروندم که چطور از این موقعیت استفاده کنم و ترتیب نسترن رو بدم
از یه طرف استرس داشتم که اتفاقی بیفته و از یه طرف نمیتونستم از فکر کردن نسترن بیام بیرون هر بار نسترن رو میدیدم تا مدت ها تو فکرش بودن دختری سفید و جذاب قد بلند و اندامی فوق العاده همون شب اومد بالا( همونطور که قبلن گفتم تو با داداشش تو یه آپارتمون بودن اونا طبقه پایین زندگی میکردن) یه شلوار لی پوشیده بود و یه تی شرت مشکی زیرچشمی زیر نظرش داشتم آخه میترسیدم داداشش ببینه خودشم پشتش به من بود کونش دیگه داشت دیوونم میکرد با خودم گفتم فردا هرطور شده باید بکنمش زود کارشو انجام داد و رفت خونشون تا ساعت دو و سه نصف شب بیدار بودم و بهش فکر میکردم که چیکار کنم تا اینکه فکری به سرم زد دامادمون کلید واحد باباشینا رو داشت تصمیم گرفتم صبح وقتی مطمین شدم بابا و مامانش رفتن کلید و بردارم و برم خونشون صب زود بیدار شدم ساعت هشت بود دامادمون به همراه خواهرم رفته بودن سر کار جاکلیدی رو نگاه کردم دیدم چنتا کلید هست همشو برداشتم اول رفتم پارکینگ دیدم ماشبنشون نیست مطمین شدم که باباشینا هم رفتن
رفتم جلو واحدشون چنتا کلید رو روی قفل امتحان کردم بالاخره یکیش درو باز کرد ترسبده بودم اما شهوت بر ترسم غلبه کرد رفتم داخل درو هم قفل کردم رفتم سمت اتاق نسترن درو یواش باز کردم وااااای چی میدیدم نسترن با یه شلوارک و تاپ مشکی رو تختش روشکم خوابیده بود دیگه طاقت نیاوردم سریع لباس و شلوارم رو بیرون آوردم با شرط رفتم کنارش خودمو انداختم روش صورتمو چسبوندم به صورتش انگار کل دنیا رو بهم داده بودن سریع بیدار شد ترسیده بود منو که دید داد زد چیکار میکنی شروع کرد به دست و پا زدن منم تند تند میبوسیدمش و صورت نازشو با زبونم میخوردم عصبانی شده بود گفت از روم پاشو وگرنه داد میزنم گفتمش کسی خونه نیست داد زدنت بی فایده هست منم اذیتت نمیکنم فقط یه بار لاپایی ارضا میشم تمام فهمید کاری ازش بر نمیاد هیچی نگفت
کیرم رو چسبونده بودم به کونش تمام وزنم روش بود یه لحظه ار روش پاشدم تا شلوارکش رو در بیارم سریع پاشد از رو تخت میخواست از اتاق بره بیرون که گرفتمش خودمو چسبوندم بهش تاپشو درآوروم واااااتی چی میدیدم نسترن با یه شرت و کرست مشکی با اون بدن ناز سفید جلوم بود و من میخواستم بکنمش همونطوری کلی ازش لب گرفتم صورتش واقعن جذاب بود انداختمش رو تخت شروع کردم به خوردن کل بدنش وقتی گردن و گونه هاش رو میخوردم کاملن داشت حشری میشد دیگه طاقت نداشتم میخواستم ارضا شم برگردوندمش به پشت و خوابیدم روش کیرم کامل چسبیده بود به کون نازش که مدت ها تو کفش بودم شرتشو به زور درآوردم کیرم رو گذاشتم لای کون سفیدش یواش یواش بردم سمت سوراخش داد زد نه تو که گفتی فقط لاپایی بهش توجهی نکردم به زور کیرمو کردم تو سوراخش اونم داد میزد دیگه کامل کیرم تو کونش بود خودمو چسبوندم بهش و صورتشو تند تند میخوردم دیگه داشت آبم میومد همونجوری آبمو خالی کردم تو کونش دیگه هیچی نگفت چن دقیقه خوابیدم روش با ناراحتی منو زد کنار ولی من کلی بوسیدمش بعد اون سکس یه بار ازش خواستم که باهاش سکس کنم اما قبول نکرد ولی همون یه بار کلی به من فاز داد.
#پایان
@dastankadhi
لیلا عروس عمه
اقوام
من آرشم 24ساله
من از کودکی تو انشا ضعیف بودم اگه در جایی غلط انشایی نوشتم به بزرگواری خودتون ببخشین
من ارش از تبریزم داستانی که براتون میگم تازه برام اتفاق افتاده من یه دختر عمه دارم خیلی خوشگله تقریبا 28سالشه
من از وقتی اونو دیدم تو کفش رفتم اخه باید بگم خیلی سکسی هستش هر روز هم خوشگلتر میشه اسم این عروس عمه ما لیلا هستش روزی از روزهای زمستان بود سال 91با گوشیم ور میرفتم چشمم به یه شماره افتاد گفتم یه اس بدم اسو دادم دیدم جواب داد شماره پسر عمم بود بازم اس دادم بازم جواب داد تعجب کردم اخه پسر عمه کس کش ما جواب اسهامونو نمیداد چی شد یه دفعه جواب داد خلاصه چند روزی گذشت یه روز تو مغازه بودم دیدم اس اومد نگاه کردم دیدم خودشه بازم تعجب کردم گفت یه زنگ بزن زنگو زدو وای چی میشنیدم صدای عروسکم لیلا جونم بود سلام دادم با صدایی لرزان گفتم چه عجب یادی از ما کردین گفت چی شده خودت بعد چند سال اس دادی گفتم همینطوری خلاصه بعد از کلی کسو شعر فهمیدم تمام اس ها رو لیلا برام میفرستاد بهش گفتم خیلی دوست دارم اما میترسیدم بهت بگم اونم گفت تو فامیل از من خیلی خوشش میاد اون روز بعد کلی حرف زدن راضیش کردم شماره خودشو بده اونم داد بعد اون دیگه با گوشیه خودش اس میداد زنگ میزد یه روز رفتم خونشون دیدم با پسر عمم نشستن اخه اینم بگم پسر عمم از لیلا بزرگه خیلی 10سال بزرگتره اما ازش مثل سگ میترسه به پسر عمم گفت من میخوام با ارش دوس بشم اونم بعد من من گفت قبول فقط کسی نفهمه منم قبول کردم اما ازش میترسیدم خلاصه گذشت تا اینکه روز 12فروردین من با دوستام رفتم گردش شب ساعت 130بود که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم وای عروسک پشت خطه جواب دادم دیدم وای چه اه اوه میکنه گفتم چیه گفت هر جا هستی بلن شو بیا کارت دارم منم ترسیدم اولش بعد رفتم دیدم پسر عمم داره این وحشیا میکندش پسر عمم بلند شد منو لخت کرد گفت بکن منم از خدا خواسته شروع کردم خوردن لباش وای چه لبایی داشت اونم منو نگاه میکرد از یه طرف میترسیدم نکنه بلند بشه منو بکنه از طرفیم لذت میبردم با لیلا بودم وای لیلا یه اندام 180قد 80وزن سینه هاش این هلو بدنشم ماه بدون حتی یه خال خلاصه شروع کردم به لب گرفتن از لیلا لیلا هم منو مثل گرسنه ها میخورد بعد رفتم طرف سینه هاش وقتی زبونمو میزدم به سینه هاش خودشو جم میکرد اه اه اه اه اوه اوه اوه میکرد منم امپرم میرفت بالا یواش یواش اومدم پایین وقتی به کسش رسیدم منو انداخت رو زمین اومد نشست رو صورتم گفت منو بخور ابمو بریز بیرون منم زیر لیلا داشتم کسشو میمکیدم اح اح اح اح اح اوه اوه اوه بلند شد دوباره منم که داشتم پایین حال میکردم پسر عمم چون از لیلا میترسه نمیتونست چیزی بگه از روم بلند شد خوابید روتخت منم بلند شدم یه کرمی زدم به کیرم تا نرم بشه یواش گذاشتم دم کوسش با گذاشتن کیرم به کوسش بازم اه اه اه بلند شد فقط میگفت پارم کن جرم بده من مال توهستم منم حشری میشدم تلمبه هارو با فشار میزدم بعد از چند دقیقه دمر خوابوندم تا کونش بیاد بالا نمیزاشت از کون بکنم میگفت درد داره یواش انگشتمو گذاشتم در سوراخ کونش با انگشتم بازش کردم بعد از چند لحظه کیر 20سانتیمو گذاشتم سوراخش یواشششش یواشش فشار دادم یه جیغی زد خودم ترسیدم نگه داشتم تا سوزش کونش اروم بشه دوباره فشارش دادم بازم نگه ش داشتم تا اینکه برا خودش جا باز کنه وقتی جا باز کرد دیگه تلمبه زدم تا اینکه ابم اومد ولو شدم روش این اولین سکس من بود برا من که خوش گذشت امیدوارم برا شما هم خوب باشه
نوشته: آرش
#پایان
@dastankadhi
اقوام
من آرشم 24ساله
من از کودکی تو انشا ضعیف بودم اگه در جایی غلط انشایی نوشتم به بزرگواری خودتون ببخشین
من ارش از تبریزم داستانی که براتون میگم تازه برام اتفاق افتاده من یه دختر عمه دارم خیلی خوشگله تقریبا 28سالشه
من از وقتی اونو دیدم تو کفش رفتم اخه باید بگم خیلی سکسی هستش هر روز هم خوشگلتر میشه اسم این عروس عمه ما لیلا هستش روزی از روزهای زمستان بود سال 91با گوشیم ور میرفتم چشمم به یه شماره افتاد گفتم یه اس بدم اسو دادم دیدم جواب داد شماره پسر عمم بود بازم اس دادم بازم جواب داد تعجب کردم اخه پسر عمه کس کش ما جواب اسهامونو نمیداد چی شد یه دفعه جواب داد خلاصه چند روزی گذشت یه روز تو مغازه بودم دیدم اس اومد نگاه کردم دیدم خودشه بازم تعجب کردم گفت یه زنگ بزن زنگو زدو وای چی میشنیدم صدای عروسکم لیلا جونم بود سلام دادم با صدایی لرزان گفتم چه عجب یادی از ما کردین گفت چی شده خودت بعد چند سال اس دادی گفتم همینطوری خلاصه بعد از کلی کسو شعر فهمیدم تمام اس ها رو لیلا برام میفرستاد بهش گفتم خیلی دوست دارم اما میترسیدم بهت بگم اونم گفت تو فامیل از من خیلی خوشش میاد اون روز بعد کلی حرف زدن راضیش کردم شماره خودشو بده اونم داد بعد اون دیگه با گوشیه خودش اس میداد زنگ میزد یه روز رفتم خونشون دیدم با پسر عمم نشستن اخه اینم بگم پسر عمم از لیلا بزرگه خیلی 10سال بزرگتره اما ازش مثل سگ میترسه به پسر عمم گفت من میخوام با ارش دوس بشم اونم بعد من من گفت قبول فقط کسی نفهمه منم قبول کردم اما ازش میترسیدم خلاصه گذشت تا اینکه روز 12فروردین من با دوستام رفتم گردش شب ساعت 130بود که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم وای عروسک پشت خطه جواب دادم دیدم وای چه اه اوه میکنه گفتم چیه گفت هر جا هستی بلن شو بیا کارت دارم منم ترسیدم اولش بعد رفتم دیدم پسر عمم داره این وحشیا میکندش پسر عمم بلند شد منو لخت کرد گفت بکن منم از خدا خواسته شروع کردم خوردن لباش وای چه لبایی داشت اونم منو نگاه میکرد از یه طرف میترسیدم نکنه بلند بشه منو بکنه از طرفیم لذت میبردم با لیلا بودم وای لیلا یه اندام 180قد 80وزن سینه هاش این هلو بدنشم ماه بدون حتی یه خال خلاصه شروع کردم به لب گرفتن از لیلا لیلا هم منو مثل گرسنه ها میخورد بعد رفتم طرف سینه هاش وقتی زبونمو میزدم به سینه هاش خودشو جم میکرد اه اه اه اه اوه اوه اوه میکرد منم امپرم میرفت بالا یواش یواش اومدم پایین وقتی به کسش رسیدم منو انداخت رو زمین اومد نشست رو صورتم گفت منو بخور ابمو بریز بیرون منم زیر لیلا داشتم کسشو میمکیدم اح اح اح اح اح اوه اوه اوه بلند شد دوباره منم که داشتم پایین حال میکردم پسر عمم چون از لیلا میترسه نمیتونست چیزی بگه از روم بلند شد خوابید روتخت منم بلند شدم یه کرمی زدم به کیرم تا نرم بشه یواش گذاشتم دم کوسش با گذاشتن کیرم به کوسش بازم اه اه اه بلند شد فقط میگفت پارم کن جرم بده من مال توهستم منم حشری میشدم تلمبه هارو با فشار میزدم بعد از چند دقیقه دمر خوابوندم تا کونش بیاد بالا نمیزاشت از کون بکنم میگفت درد داره یواش انگشتمو گذاشتم در سوراخ کونش با انگشتم بازش کردم بعد از چند لحظه کیر 20سانتیمو گذاشتم سوراخش یواشششش یواشش فشار دادم یه جیغی زد خودم ترسیدم نگه داشتم تا سوزش کونش اروم بشه دوباره فشارش دادم بازم نگه ش داشتم تا اینکه برا خودش جا باز کنه وقتی جا باز کرد دیگه تلمبه زدم تا اینکه ابم اومد ولو شدم روش این اولین سکس من بود برا من که خوش گذشت امیدوارم برا شما هم خوب باشه
نوشته: آرش
#پایان
@dastankadhi
ﮐﯿﺮ ﻧﺎﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻡ
ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﻫﺴﺘﻢ 21. ﺳﺎﻟﻤﻪ . ﺗﻮ 18 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﯿﻠﯽ ﻓﯿﻠﻢ ﺳﮑﺴﯽ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺳﮑﺴﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺁﺑﻢ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﻢ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ . ﺗﻮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮ ﻧﺨﻪ ﺍﺵ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺷﺖ . ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﺯﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﻓﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ 1 ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﮐﻨﺎﺭﻡ . ﮔﻔﺖ : ﺳﻼﻡ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺷﻤﺎ؟ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺖ ﺑﺸﯿﻨﻢ . ﮔﻔﺘﻢ : ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﯿﺪ . ﺍﻣﺮﺗﻮﻥ؟
ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭽﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﮔﻪ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺸﯿﻢ ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯿﺎﺩ .
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﺬﺍﺷﺖ . ﮔﻔﺖ
ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﯼ ﻣﻨﻪ . ﻓﮑﺮﺍﺗﻮﺗﻮ ﺑﮑﻨﯿﺪ ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﻧﻤﯿﺸﯿﺪ . ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺷﻮﮎ . ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺯﻝ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﻡ ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺳﯿﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﻢ .
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺗﻮ ﻓﮑﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺧﻮﺵ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺑﻮﺩ . ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺮﻧﺰﻩ ﭼﺸﺎﯼ ﻣﯿﺸﯽ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﻟﺒﺎﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ . ﻫﯿﮑﻠﺸﻢ ﺗﻨﻮﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ .
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ . ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﮕﯿﺮﻡ . ﯾﻪ ﺍﺱ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺳﻼﻡ .
ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ .
ﺑﺎﺯ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ . ﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻦ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﯽ ﺟﻮﺍﺏ .
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺗﻮﻣﺪ . ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﺎ ﻧﻤﯿﺪﻩ . ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻡ . ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺯﻧﮕﯿﺪ .
ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮ ﺑﺴﺘﻢ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ . ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺍﻣﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩ . ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ . ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺳﯿﺪﻡ . ﯾﻪ ﻣﺎﻧﺘﻮﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﺎﻝ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ . ﯾﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺷﮕﻠﻢ ﮐﺮﺩﻡ . ﺭﻓﺘﻢ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﺎﻡ . ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺰﺩﺍ 3 ﺍﻭﻣﺪ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ . ﺭﻓﺘﯿﻢ ﯾﻪ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ . ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻌﺬﺏ ﺑﻮﺩﻡ . ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﺪﻡ ﻟﭙﻤﻮ ﮐﺸﯿﺪ . ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ .
2 ﻣﺎﻩ ﮔﺬﺷﺖ . ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﻣﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺳﮑﺲ ﺍﺯﻡ ﻧﮑﺮﺩ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻪ . ﻣﻨﻢ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮﺩﻡ . ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻫﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﻪ ﺑﺮﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ .
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﮔﺬﺷﺖ . ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﯿﺪﻩ . ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﻟﺬﺕ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﭽﺸﯿﻢ . ﮐﻠﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺁﺧﺮ ﻣﻨﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ .
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺳﺎﻋﺖ 4 ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ . ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻟﻢ . ﯾﻪ ﺗﯽ ﺷﺮﺕ ﺳﺒﺰ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ . ﺭﻭ ﯾﻪ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺳﻪ ﻧﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻢ . ﺍﻭﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺖ . ﮔﻔﺖ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ؟ﮔﻔﺘﻢ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺳﯿﺮ ﺳﯿﺮﻡ . ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﻣﻮﺯﯾﮏ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﯿﺸﻢ ﻧﺸﺴﺖ . ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺧﺸﮕﻞ ﮐﺮﺩﯼ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﻨﻢ . ﻣﻨﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ . ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺳﻔﺖ ﮔﺮﻓﺖ .
ﮔﻔﺖ ﻋﺮﻭﺳﮑﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ . ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻣﺮﺍﻗﺒﻢ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻧﺮﻩ . ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﻦ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ . ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﺧﻮﺭﺩﻥ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ . ﺑﻌﺪﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﻤﺖ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺳﻤﺖ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ . ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﯽ ﺧﻮﺩ ﺷﺪﻡ . ﻣﺎﻧﺘﻮﻣﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﻭﺭﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺗﺎﭘﻤﻮ ﺯﺩ ﺑﺎﻻ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻧﻮﮐﺸﻮ ﻣﯿﮏ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ . ﭘﺴﺶ ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ . ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﮐﻤﻪ ﯼ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺟﯿﻨﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ . ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ .
ﻣﻨﻢ ﻣﯿﺨﮑﻮﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﻬﻢ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﻨﻢ .
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﺴﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ . ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻡ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻻ ﭘﺎ ﺩﺍﺩﻥ . ﻭﺍﯼ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ . ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﭘﺎﻫﺎﺗﻮ ﺑﺒﺮ ﺑﺎﻻ . ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﮑﻨﻪ ﺗﻮﺵ . ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ . ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ .
ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻫﺴﺖ . ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ . ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ .
ﺑﻌﺪ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﺵ . ﮔﻔﺖ ﺑﻤﺎﻟﺶ . ﻣﻨﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﺎﻟﯿﺪﻣﺶ . ﭼﻪ ﮐﯿﺮ ﻧﺎﺯﯼ ﺩﺍﺷﺖ . ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺵ ﻫﻢ ﺷﮑﻠﺶ . ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ . ﺭﮔﺎﺷﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺗﻮﺵ . ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺁﺑﻢ ﺑﯿﺎﺩ .
ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻣﻮ ﻧﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻡ . ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺭﻭﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ . ﻭﻟﯽ ﻧﺎﮐﺲ ﮐﺮﺩ ﺗﻮﺵ . ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﺸﺪﻡ .
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻧﻪ . ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ . ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮﺵ . ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺷﻪ .
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﺗﻮﺵ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩ . ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪ . ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺍﺯﻡ ﻟﺐ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ . ﮐﻠﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺁﺑﺶ ﺍﻭﻣﺪ .
ﺑﻌﺪﺵ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ . ﺍﺯ ﺭﻭﻡ ﭘﺎﺷﺪ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪ .
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﭙﻮﺵ ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ . ﻣﻨﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻡ . ﯾﻪ ﮐﻢ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻨﻮ ﺭﺳﻮﻧﺪ ﺧﻮﻧﻪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺻﻼ . ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﮐﻪ ﺳﮑﺲ ﮐﺮﺩﻡ .
ﺍﻻﻥ 1 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻢ 5. ﯾﺎ 6 ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ . ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﻥ ......
ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ
#پایان
@dastankadhi
ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﻫﺴﺘﻢ 21. ﺳﺎﻟﻤﻪ . ﺗﻮ 18 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﯿﻠﯽ ﻓﯿﻠﻢ ﺳﮑﺴﯽ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺳﮑﺴﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺁﺑﻢ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﻢ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ . ﺗﻮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮ ﻧﺨﻪ ﺍﺵ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺷﺖ . ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﺯﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﻓﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ 1 ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﮐﻨﺎﺭﻡ . ﮔﻔﺖ : ﺳﻼﻡ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺷﻤﺎ؟ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺖ ﺑﺸﯿﻨﻢ . ﮔﻔﺘﻢ : ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﯿﺪ . ﺍﻣﺮﺗﻮﻥ؟
ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭽﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﮔﻪ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺸﯿﻢ ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯿﺎﺩ .
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﺬﺍﺷﺖ . ﮔﻔﺖ
ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﯼ ﻣﻨﻪ . ﻓﮑﺮﺍﺗﻮﺗﻮ ﺑﮑﻨﯿﺪ ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﻧﻤﯿﺸﯿﺪ . ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺷﻮﮎ . ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺯﻝ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﻡ ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺳﯿﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﻢ .
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺗﻮ ﻓﮑﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺧﻮﺵ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺑﻮﺩ . ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺮﻧﺰﻩ ﭼﺸﺎﯼ ﻣﯿﺸﯽ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﻟﺒﺎﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ . ﻫﯿﮑﻠﺸﻢ ﺗﻨﻮﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ .
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ . ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﮕﯿﺮﻡ . ﯾﻪ ﺍﺱ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺳﻼﻡ .
ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ .
ﺑﺎﺯ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ . ﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻦ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﯽ ﺟﻮﺍﺏ .
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺗﻮﻣﺪ . ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﺎ ﻧﻤﯿﺪﻩ . ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻡ . ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺯﻧﮕﯿﺪ .
ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮ ﺑﺴﺘﻢ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ . ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺍﻣﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩ . ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ . ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺳﯿﺪﻡ . ﯾﻪ ﻣﺎﻧﺘﻮﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﺎﻝ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ . ﯾﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺷﮕﻠﻢ ﮐﺮﺩﻡ . ﺭﻓﺘﻢ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﺎﻡ . ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺰﺩﺍ 3 ﺍﻭﻣﺪ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ . ﺭﻓﺘﯿﻢ ﯾﻪ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ . ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻌﺬﺏ ﺑﻮﺩﻡ . ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﺪﻡ ﻟﭙﻤﻮ ﮐﺸﯿﺪ . ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ .
2 ﻣﺎﻩ ﮔﺬﺷﺖ . ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﻣﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺳﮑﺲ ﺍﺯﻡ ﻧﮑﺮﺩ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻪ . ﻣﻨﻢ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮﺩﻡ . ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻫﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﻪ ﺑﺮﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ .
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﮔﺬﺷﺖ . ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﯿﺪﻩ . ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﻟﺬﺕ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﭽﺸﯿﻢ . ﮐﻠﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺁﺧﺮ ﻣﻨﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ .
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺳﺎﻋﺖ 4 ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ . ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻟﻢ . ﯾﻪ ﺗﯽ ﺷﺮﺕ ﺳﺒﺰ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ . ﺭﻭ ﯾﻪ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺳﻪ ﻧﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻢ . ﺍﻭﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺖ . ﮔﻔﺖ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ؟ﮔﻔﺘﻢ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺳﯿﺮ ﺳﯿﺮﻡ . ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﻣﻮﺯﯾﮏ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﯿﺸﻢ ﻧﺸﺴﺖ . ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺧﺸﮕﻞ ﮐﺮﺩﯼ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﻨﻢ . ﻣﻨﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ . ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺳﻔﺖ ﮔﺮﻓﺖ .
ﮔﻔﺖ ﻋﺮﻭﺳﮑﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ . ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻣﺮﺍﻗﺒﻢ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻧﺮﻩ . ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﻦ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ . ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﺧﻮﺭﺩﻥ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ . ﺑﻌﺪﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﻤﺖ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺳﻤﺖ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ . ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﯽ ﺧﻮﺩ ﺷﺪﻡ . ﻣﺎﻧﺘﻮﻣﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﻭﺭﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺗﺎﭘﻤﻮ ﺯﺩ ﺑﺎﻻ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻧﻮﮐﺸﻮ ﻣﯿﮏ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ . ﭘﺴﺶ ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ . ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﮐﻤﻪ ﯼ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺟﯿﻨﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ . ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ .
ﻣﻨﻢ ﻣﯿﺨﮑﻮﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﻬﻢ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﻨﻢ .
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﺴﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ . ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻡ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻻ ﭘﺎ ﺩﺍﺩﻥ . ﻭﺍﯼ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ . ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﭘﺎﻫﺎﺗﻮ ﺑﺒﺮ ﺑﺎﻻ . ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﮑﻨﻪ ﺗﻮﺵ . ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ . ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ .
ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻫﺴﺖ . ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ . ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ .
ﺑﻌﺪ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﺵ . ﮔﻔﺖ ﺑﻤﺎﻟﺶ . ﻣﻨﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﺎﻟﯿﺪﻣﺶ . ﭼﻪ ﮐﯿﺮ ﻧﺎﺯﯼ ﺩﺍﺷﺖ . ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺵ ﻫﻢ ﺷﮑﻠﺶ . ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ . ﺭﮔﺎﺷﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺗﻮﺵ . ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺁﺑﻢ ﺑﯿﺎﺩ .
ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻣﻮ ﻧﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻡ . ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺭﻭﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ . ﻭﻟﯽ ﻧﺎﮐﺲ ﮐﺮﺩ ﺗﻮﺵ . ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﺸﺪﻡ .
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻧﻪ . ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ . ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮﺵ . ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺷﻪ .
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﺗﻮﺵ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩ . ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪ . ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺍﺯﻡ ﻟﺐ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ . ﮐﻠﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺁﺑﺶ ﺍﻭﻣﺪ .
ﺑﻌﺪﺵ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ . ﺍﺯ ﺭﻭﻡ ﭘﺎﺷﺪ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪ .
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﭙﻮﺵ ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ . ﻣﻨﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻡ . ﯾﻪ ﮐﻢ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻨﻮ ﺭﺳﻮﻧﺪ ﺧﻮﻧﻪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺻﻼ . ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﮐﻪ ﺳﮑﺲ ﮐﺮﺩﻡ .
ﺍﻻﻥ 1 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻢ 5. ﯾﺎ 6 ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ . ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﻥ ......
ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ
#پایان
@dastankadhi
🌹سک/س با خانم دکتر روانشناس🌹
سلام به همه گل,خب میخوام خودمو معرفی کنم,من سعید 22 سالمه,و اما داستان:داستان از اینجا شروع میشه که من یه روز واسه یه کاری رفتم بیمارستان,یه خانم دکتری از مطبش اومد بیرون,وایییی من تا دیدمش چشمام چهارتا شد,عجب بدنه سکسی داشت,یه لحظه که به صورتش نگاه کردم داشتم شاش بند میشدم,خیلی خوشکل بود,منم یه تریپه لاتی زده بودم دختر کش,اون دکتره هم یه لحظه منو نگاه کرد,پیشه خودم گفتم من باید اینو بکنم تا نکنم ول کن نیستم,گذشت چند روز بعد فهمیدم دکتره روانشناسیه,منم سریع وقت گرفتم,وقتی نوبتم شد رفت داخل اتاق,وای چه چیزی بود,خیلی اندامه سکسی داشت,الان بخوام توضیح بدم طول میکشه,پس خلاصه میکنم,من اینو مخ کردم,بعد چند وقت با هم بودیم,اینور اونور میرفتیم,با هم خیلی صمیمی شدیم,اون 27 سالش بود,گذشت من سر یکی از قرارامون الکی گفتم فردا تولدمه,اونم گفت وای چرا زودتر نگفتی,چی میخوای برات بگیرم,گفتم فردا شب بیا خونمون یه جشنه دو نفره بگیریم,اونم یه جورایی فهمید چی میخوام ازش,قبول کرد,خلاصه فردا شبش خونه رو مکان کردم,یه مشروب گرفتم گیراییش بالا بود,فردا شب شد اومد خونمون,یه مانتوی جذب پوشیده بود که سینه هاش داشت میترکوند مانتو رو,یه ساپورته مشکیه جذبه جذب وای وقتی روناشو دیدم داشت ابم میومد,خخخ,بعد گفت بیام تو یا میخوای تا صبح اینجا نگه داری منو,منم گفتم شرمنده بیا تو,رفتیم رو مبل نشستیم,من دیگه نمیتونستم جلو خودمو بگیرم,خیلی حشری شده بودم,بعد گفتم مشروب میخوری,اولش ترسید ولی بعد قبول کرد,خلاصه من رفتم مشروب رو اوردم ریختم چهارتا پیک زدیم دیدم داره مست میشه,گفت من نمیخورم دیگه,منم اسرار نکردم,رفتم چسبیدم بهش بوسش کردم البته قبلا چند یار لب گرفته بودم ازش یادم نبود بگم بهتون,اونم بوسم کرد,شروع کردیم به لب گرفتن,وای چه لبی داشت,داشتم از داغیه لباش اتیش میگرفتم,همینجور که لب میگرفتیم سینه هاشو میمالیدم,وای سینه هاش سفت شده بود مثل سنگ,گفتم نمیخوای مانتو رو در بیاری,یه ذره ناز کرد ولی خرش کردم با زبون در اورد,یه تاب پوشیده بود صورتی رنگ,وای چه بدنی داشت,همینجور که میمالوندمش داشت کم کم حشرش میزد بالا,دیدم دستش رو کیرمه,منم داشتم از شخ درد میترکیدم,خلاصه گفتم بهترین کادوی تولدی که میتونه خوشحالم کنه سکس با توء,یه ذره ناز کرد ولی قبول کرد,رفتیم تو اتاق لباساشو در اورد,وای سوتین مشکی با شورته مشکی تنش بود,خوابوندمش رو تخت,شروع کردم به لب گرفتن,کلا لختش کردم,اوق چه سینه هایی داشت لیمویی بود,کسش مهشر بود,سفیدو تمیز,منم لخت شدم,خوابیدم روش,از خودم بی خود شدم,طاقت نداشتم دیگه,پرده نداشت,اروم اروم کیرمو میمالوندم به کسش,وای کس نبود که لامصب پنبه بود,خیلی نرم بود,کیره منم یه 18 سانتی میشه,اروم کردم تو کسش گفت اخ,وای یه جور گفت اخ داشت ابم میومد,بعد یه ذره تلمبه زدم اخو اوخش بیشتر شد,بعد یه وری خوابوندمش کردم تو کسش,راستی هر کاری کردم از کون نداد,بعد تلمبه زدنو تند کردم,وای اون لحظه داشتم میموردم از لذت,بعد خسته شدم گفتم بشین رو کیرم اونم نشست بالا پایین میکرد,من تو یه عالمه دیگه بودم,خیلی حرفه ای بود,یه 10 دقیقه ای همین حالت بودیم,خسته شدش,خوابوندمش رو تخت داشتم تلمبه میزدم با سینه هاش ور میرفتم,تند تر تلمبه زدم دیگه داشت میمورد,چون مست بودم ابمم نمیومد,یه 10 دقیقه تلمبه زدم,کم کم داشت ابم میومد,اصلا نمیخواستم ابم بیاد,ولی نا نداشتم دیگه,تلمبه زدنو تند تر کردم یهو ابم اومد ریختم. رو سینه هاش ولو شدم رو تخت,خلاصه اونو راهی کردم رفت,بعد چند بار سکس باهاش فهمیدم شوهر داره,منم اصلا خوشم نمیومد با زنه شوهر دار سکس کنم,قیدشو زدم.
من اولین بارم بود داستان مینوسیم زیاد حرفه ای نیستم,شرمنده دیگه خلاصه کردم سرتون درد نیارم,به امید سکس جدید و داستان جدید,
کسشعر هم نبود اینه واقعیت بود,مر30 دوستان
نوشته: سعید
#پایان
@dastankadhi
سلام به همه گل,خب میخوام خودمو معرفی کنم,من سعید 22 سالمه,و اما داستان:داستان از اینجا شروع میشه که من یه روز واسه یه کاری رفتم بیمارستان,یه خانم دکتری از مطبش اومد بیرون,وایییی من تا دیدمش چشمام چهارتا شد,عجب بدنه سکسی داشت,یه لحظه که به صورتش نگاه کردم داشتم شاش بند میشدم,خیلی خوشکل بود,منم یه تریپه لاتی زده بودم دختر کش,اون دکتره هم یه لحظه منو نگاه کرد,پیشه خودم گفتم من باید اینو بکنم تا نکنم ول کن نیستم,گذشت چند روز بعد فهمیدم دکتره روانشناسیه,منم سریع وقت گرفتم,وقتی نوبتم شد رفت داخل اتاق,وای چه چیزی بود,خیلی اندامه سکسی داشت,الان بخوام توضیح بدم طول میکشه,پس خلاصه میکنم,من اینو مخ کردم,بعد چند وقت با هم بودیم,اینور اونور میرفتیم,با هم خیلی صمیمی شدیم,اون 27 سالش بود,گذشت من سر یکی از قرارامون الکی گفتم فردا تولدمه,اونم گفت وای چرا زودتر نگفتی,چی میخوای برات بگیرم,گفتم فردا شب بیا خونمون یه جشنه دو نفره بگیریم,اونم یه جورایی فهمید چی میخوام ازش,قبول کرد,خلاصه فردا شبش خونه رو مکان کردم,یه مشروب گرفتم گیراییش بالا بود,فردا شب شد اومد خونمون,یه مانتوی جذب پوشیده بود که سینه هاش داشت میترکوند مانتو رو,یه ساپورته مشکیه جذبه جذب وای وقتی روناشو دیدم داشت ابم میومد,خخخ,بعد گفت بیام تو یا میخوای تا صبح اینجا نگه داری منو,منم گفتم شرمنده بیا تو,رفتیم رو مبل نشستیم,من دیگه نمیتونستم جلو خودمو بگیرم,خیلی حشری شده بودم,بعد گفتم مشروب میخوری,اولش ترسید ولی بعد قبول کرد,خلاصه من رفتم مشروب رو اوردم ریختم چهارتا پیک زدیم دیدم داره مست میشه,گفت من نمیخورم دیگه,منم اسرار نکردم,رفتم چسبیدم بهش بوسش کردم البته قبلا چند یار لب گرفته بودم ازش یادم نبود بگم بهتون,اونم بوسم کرد,شروع کردیم به لب گرفتن,وای چه لبی داشت,داشتم از داغیه لباش اتیش میگرفتم,همینجور که لب میگرفتیم سینه هاشو میمالیدم,وای سینه هاش سفت شده بود مثل سنگ,گفتم نمیخوای مانتو رو در بیاری,یه ذره ناز کرد ولی خرش کردم با زبون در اورد,یه تاب پوشیده بود صورتی رنگ,وای چه بدنی داشت,همینجور که میمالوندمش داشت کم کم حشرش میزد بالا,دیدم دستش رو کیرمه,منم داشتم از شخ درد میترکیدم,خلاصه گفتم بهترین کادوی تولدی که میتونه خوشحالم کنه سکس با توء,یه ذره ناز کرد ولی قبول کرد,رفتیم تو اتاق لباساشو در اورد,وای سوتین مشکی با شورته مشکی تنش بود,خوابوندمش رو تخت,شروع کردم به لب گرفتن,کلا لختش کردم,اوق چه سینه هایی داشت لیمویی بود,کسش مهشر بود,سفیدو تمیز,منم لخت شدم,خوابیدم روش,از خودم بی خود شدم,طاقت نداشتم دیگه,پرده نداشت,اروم اروم کیرمو میمالوندم به کسش,وای کس نبود که لامصب پنبه بود,خیلی نرم بود,کیره منم یه 18 سانتی میشه,اروم کردم تو کسش گفت اخ,وای یه جور گفت اخ داشت ابم میومد,بعد یه ذره تلمبه زدم اخو اوخش بیشتر شد,بعد یه وری خوابوندمش کردم تو کسش,راستی هر کاری کردم از کون نداد,بعد تلمبه زدنو تند کردم,وای اون لحظه داشتم میموردم از لذت,بعد خسته شدم گفتم بشین رو کیرم اونم نشست بالا پایین میکرد,من تو یه عالمه دیگه بودم,خیلی حرفه ای بود,یه 10 دقیقه ای همین حالت بودیم,خسته شدش,خوابوندمش رو تخت داشتم تلمبه میزدم با سینه هاش ور میرفتم,تند تر تلمبه زدم دیگه داشت میمورد,چون مست بودم ابمم نمیومد,یه 10 دقیقه تلمبه زدم,کم کم داشت ابم میومد,اصلا نمیخواستم ابم بیاد,ولی نا نداشتم دیگه,تلمبه زدنو تند تر کردم یهو ابم اومد ریختم. رو سینه هاش ولو شدم رو تخت,خلاصه اونو راهی کردم رفت,بعد چند بار سکس باهاش فهمیدم شوهر داره,منم اصلا خوشم نمیومد با زنه شوهر دار سکس کنم,قیدشو زدم.
من اولین بارم بود داستان مینوسیم زیاد حرفه ای نیستم,شرمنده دیگه خلاصه کردم سرتون درد نیارم,به امید سکس جدید و داستان جدید,
کسشعر هم نبود اینه واقعیت بود,مر30 دوستان
نوشته: سعید
#پایان
@dastankadhi
🌹 کردن زندایی ملیحه 🌹
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ✨
ملیحه من امیر 22سالمه این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به۶ ماه پیش که من تازه خدمتمو تموم کرده بودم خب بریم سراغ داستان راستش منا همون بچهگی که ده دوازده سالم بود تو کف زن داییم بودم وبه همون بهانه با پسر داییم احسان دوست شده بودم یادم رفت بگم زن داییم تقریبا۴۵ سال عمرش بود واحسان هم ۲سال از من کوچکتر بود من همیشه تو کف کون گنده وسفید زن داییم بودم که هر وقت میومد خونمون من از پشت اون کون گندهشو دید میزدمو بعضی وقتها که خونشون هیشکی نبود میرفتم شرتشو از حمومشون ور میداشتمو باهاش جرق میزدم این شرایط ادامه داشتتا وقتی که احسان رفت خدمت دقیقا وقتی که من خدمتمو تموم کرده بودم واین فرصت خوبی بود برای اینکه من به خواسته برسم یه روز از همین روزها دیدم داییم داره میره شهرستان وبه من گفت که حواست به ملیحه(زن دایی)و مهدی پسر داییم که دبستان میرفت من هم از خدا خواسته گفتم چشم و روزی دو سه بار میرفتم خونشون ویه سری میزدم...که یه روز صبح ساعت تقریبا ۹که میدونستم مهدی خونه نیست رفتم اونجا در رو باز کردم ورفتم تو دیدم زن دایی هنوز خوابه منم فرصت رو خوب دیدم ومیدونستم اون سنگین خوابه یواش یواش رفتم کنارش دراز کشیدم اون به بغل خوابیده بود من دقیقا پشت کونش بودم وااااای از نزدیک چه کون گندهی داشت اروم دستمو گذاشتم روی کونش انصافا خیلی نرم بود داشتم باهاش ور میرفتم که یهو دیدم از خواب بیدارشد و برگشت تا منو دید گفت برو گمشو بی شعور داری چیکار میکنی منم که دیدم چیزی برای از دست داشتن نداشتم افتادم به جونش و سینه هاشو گرفتم و او هی جیغ وداد میکرد ومیگفت من جای مادرت هستم منم که هیچی حالیم نبود هی سینه هاشو میمالوندم به زور شلوارشو در اوردم وافتادم به جون کسش که بعد از چند دقیقه دیدم خودشو ول کردوخبری از جیغ وداد نبودمنم بلند شدم وبهش گفتم چی میشه یه کسی به ما بدی که اون گفت باشه به شرطی که کسی خبر دار نشه منم گفتم خیلی ممنون تونمیدونی چند ساله که من به عشق کونت چقدر جرق زدم زن دایی یه خنده ایی کرده و گفت امروز به هر روشی که میخایی زنداییتو بکن منم افتادم به جونش وسینه هاشو میخوردمو بدنش رو لمس میکردم بعد رفتم سر نقطه حساسش شرتشو در اوردم واااااااای چه کس خوشکلی سریع رفتم سرغش وزا تمام وجود می خوردمش که دیدم ناله زن دایی دراومد که هی می گفت بخورش بخورش لیسش بزن امروز باید جرجرش بکنی که یهو گفت بسه دیگه حالا نوبت منه که دیدم رفت سراغ شرتم و درش اورد که بدون معطلی کرد تو دهنش و عقب و جلو میکرد منم با دستام حرکات سرش رو کنترل میکردم اونم سر کیرمو زبون میکشید که بهش گفتم بیادیگه ساک زدن بسه میخوام به ارزوم برسم که اونمبا کمال میل رفت دراز کشیدمنم رفتم سمتش کیرمو گرفتم بردم هی میکشیدم به کسش واونبیشتر حشری میشد که اروم کردم تو کسش وااااای چقدر داغ بود یه مکثی کردم که دیدم اون یه اهی کشیدمنم کم کم سرعت تلمبه زدن رو بردم بالا که اون هی میگفت بکن بکن زن داییتو جربده امروز باید جرم بدی من جنده توام منم با این حرفها وحشی تر شدم وسرعتو بالا بردم بهش گفتم کس بسه میخوام از کون بکنمت که اون کمی با ترس گفت باشه ولی دردم میاد مواظب باش گفتم من کارمو بلدم دیدم به پشت خوابید وااااااااااااای چه کون گنده ایی واااااااااای چقدر سفید و بی نقص بود خودمو با دهن انداختم روش و اون سوراخ کوچیک وقرمزو با زبونم لیس میزدم تا زن داییم حشری بشه بعد بلند شدم دستم رو پر تف کردم و مالوندم دم سوراخش تا لیز بشه بعد یواش کیرمو هدایت کردم دم سوراخش کیرم به زور میرفت تو واون هی ناله میکرد که من یکدفعه کیرمو تاته کردم توکونش که جیغ بلند کشید بعد من شروع کردم یواش یواش تلمبه زدن وای کونش هی میلرزید ومن بیشترحشری میشدم که دیدم داره ابم میاد بهش گفتم داره ابم میاد گفت تمومشو بریز تو کونم چون از دوستام شنیدم اب کمر کونو گنده میکنه من با خنده گفتم کون از این گنده تر میخای چکار که کلی با هم خندیدیم گفتم حالا که می خوایی باشه منم تاقطره اخر ریختم تو کونش وبی حال افتادم رو زمین بعد با هم رفتیم حموم و اونجا هم کلی با هم حال کردیم از اون موقع به بعد هر موقع دایی میره شهرستان من از خجالت زنش درمیام یادم رفت بگم که زن دایی از من حامله شده واز اونجایی که من خیلی شبیه داییم هستم هیشکی شک نمیکنه ومن دارم بابا میشم بای.
#پایان
@dastankadhi
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ✨
ملیحه من امیر 22سالمه این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به۶ ماه پیش که من تازه خدمتمو تموم کرده بودم خب بریم سراغ داستان راستش منا همون بچهگی که ده دوازده سالم بود تو کف زن داییم بودم وبه همون بهانه با پسر داییم احسان دوست شده بودم یادم رفت بگم زن داییم تقریبا۴۵ سال عمرش بود واحسان هم ۲سال از من کوچکتر بود من همیشه تو کف کون گنده وسفید زن داییم بودم که هر وقت میومد خونمون من از پشت اون کون گندهشو دید میزدمو بعضی وقتها که خونشون هیشکی نبود میرفتم شرتشو از حمومشون ور میداشتمو باهاش جرق میزدم این شرایط ادامه داشتتا وقتی که احسان رفت خدمت دقیقا وقتی که من خدمتمو تموم کرده بودم واین فرصت خوبی بود برای اینکه من به خواسته برسم یه روز از همین روزها دیدم داییم داره میره شهرستان وبه من گفت که حواست به ملیحه(زن دایی)و مهدی پسر داییم که دبستان میرفت من هم از خدا خواسته گفتم چشم و روزی دو سه بار میرفتم خونشون ویه سری میزدم...که یه روز صبح ساعت تقریبا ۹که میدونستم مهدی خونه نیست رفتم اونجا در رو باز کردم ورفتم تو دیدم زن دایی هنوز خوابه منم فرصت رو خوب دیدم ومیدونستم اون سنگین خوابه یواش یواش رفتم کنارش دراز کشیدم اون به بغل خوابیده بود من دقیقا پشت کونش بودم وااااای از نزدیک چه کون گندهی داشت اروم دستمو گذاشتم روی کونش انصافا خیلی نرم بود داشتم باهاش ور میرفتم که یهو دیدم از خواب بیدارشد و برگشت تا منو دید گفت برو گمشو بی شعور داری چیکار میکنی منم که دیدم چیزی برای از دست داشتن نداشتم افتادم به جونش و سینه هاشو گرفتم و او هی جیغ وداد میکرد ومیگفت من جای مادرت هستم منم که هیچی حالیم نبود هی سینه هاشو میمالوندم به زور شلوارشو در اوردم وافتادم به جون کسش که بعد از چند دقیقه دیدم خودشو ول کردوخبری از جیغ وداد نبودمنم بلند شدم وبهش گفتم چی میشه یه کسی به ما بدی که اون گفت باشه به شرطی که کسی خبر دار نشه منم گفتم خیلی ممنون تونمیدونی چند ساله که من به عشق کونت چقدر جرق زدم زن دایی یه خنده ایی کرده و گفت امروز به هر روشی که میخایی زنداییتو بکن منم افتادم به جونش وسینه هاشو میخوردمو بدنش رو لمس میکردم بعد رفتم سر نقطه حساسش شرتشو در اوردم واااااااای چه کس خوشکلی سریع رفتم سرغش وزا تمام وجود می خوردمش که دیدم ناله زن دایی دراومد که هی می گفت بخورش بخورش لیسش بزن امروز باید جرجرش بکنی که یهو گفت بسه دیگه حالا نوبت منه که دیدم رفت سراغ شرتم و درش اورد که بدون معطلی کرد تو دهنش و عقب و جلو میکرد منم با دستام حرکات سرش رو کنترل میکردم اونم سر کیرمو زبون میکشید که بهش گفتم بیادیگه ساک زدن بسه میخوام به ارزوم برسم که اونمبا کمال میل رفت دراز کشیدمنم رفتم سمتش کیرمو گرفتم بردم هی میکشیدم به کسش واونبیشتر حشری میشد که اروم کردم تو کسش وااااای چقدر داغ بود یه مکثی کردم که دیدم اون یه اهی کشیدمنم کم کم سرعت تلمبه زدن رو بردم بالا که اون هی میگفت بکن بکن زن داییتو جربده امروز باید جرم بدی من جنده توام منم با این حرفها وحشی تر شدم وسرعتو بالا بردم بهش گفتم کس بسه میخوام از کون بکنمت که اون کمی با ترس گفت باشه ولی دردم میاد مواظب باش گفتم من کارمو بلدم دیدم به پشت خوابید وااااااااااااای چه کون گنده ایی واااااااااای چقدر سفید و بی نقص بود خودمو با دهن انداختم روش و اون سوراخ کوچیک وقرمزو با زبونم لیس میزدم تا زن داییم حشری بشه بعد بلند شدم دستم رو پر تف کردم و مالوندم دم سوراخش تا لیز بشه بعد یواش کیرمو هدایت کردم دم سوراخش کیرم به زور میرفت تو واون هی ناله میکرد که من یکدفعه کیرمو تاته کردم توکونش که جیغ بلند کشید بعد من شروع کردم یواش یواش تلمبه زدن وای کونش هی میلرزید ومن بیشترحشری میشدم که دیدم داره ابم میاد بهش گفتم داره ابم میاد گفت تمومشو بریز تو کونم چون از دوستام شنیدم اب کمر کونو گنده میکنه من با خنده گفتم کون از این گنده تر میخای چکار که کلی با هم خندیدیم گفتم حالا که می خوایی باشه منم تاقطره اخر ریختم تو کونش وبی حال افتادم رو زمین بعد با هم رفتیم حموم و اونجا هم کلی با هم حال کردیم از اون موقع به بعد هر موقع دایی میره شهرستان من از خجالت زنش درمیام یادم رفت بگم که زن دایی از من حامله شده واز اونجایی که من خیلی شبیه داییم هستم هیشکی شک نمیکنه ومن دارم بابا میشم بای.
#پایان
@dastankadhi
داستان
#اقای_رییس
من مونا هستم 24 سالمه، خاطره من برمی گرده به 18 سالگیم، اولین سکسی که داشتم با رئیسم بود که جزو بدترین خاطراتمه، رئیسم تقریبا 34 سالش بود،اولین باری که پا مو تو دفترش گذاشتم برقو تو چشاش دیدم ، چند تا سوال ازم پرسیدو بعدش گفت که استخدامی منم داشتم از خوشحالی بال در م یآوردم، 1 ماه از کار کردنم تو اون شرکت می گذشت که یه روز بهم زنگ زدو گفت می خواد باهام دردو دل کنه منم قبول کردم چند بار باهم صحبت کردیم تا اینکه ازم خواست برم خونش گفت که خیلی احساس تنهایی می کنم فقط می خوام که کنارم باشی و از این صحبتا، منم قبول کردم ، اولین باری که رفتم خونش برای جلب اطمینان من اصلا کاری باهام نداشت ، فقط قلیون کشیدیمو گفتیم و خندیدیم، بار دوم که رفتم خونش اومد سمتم کمکم کرد تا مانتومو در بیارم نگاهش یه جوری شده بود یهو نگاهم افتاد به کیرش که از زیر شلوارش قلمبه شده بود راستش خیلی ترسیده بودم ، رفت سمت اتاق خواب لباساشو عوض کرد یه شلوارک تنش کردو اومد رو کاناپه کنارم نشست دستشو انداخت دور گردنم شروع کرد به بوسیدنم مقاومت کردم اما زورم بهش نمیرسید دستشو برد سمته سینه هام همزمان ازم لب می گرفت راستش دروغ چرا خودمم حشری شده بودم دلو زدم به دریا و باهاش همراهی کردم، شرتمو از تنم در آورد بعد سوتینمو باز کرد شروع کرد به مالیدنو مکیدن سینه هام ، منم بدم نمیومد داشتم حال می کردم بعد شلوارمو در آوردو شروع کرد به خوردن کوسم ، شلوارکشو از تنش در آورد نمی دونین چه کیره گنده ای داشت :O بهم پیشنهاد داد که براش ساک بزنم گفتم نمی تونم گفت چشماتو ببندی می تونی گفت درست اسمش بده ولی خوراکش خوبه :D ، راستم می گفت شروع کردم ساک زدن ، بعدش گفت برگرد گفتم نهههههههههه از پشت اصلا گفت خیالت راحت یه جوری می کنم که دردت نیاد چشمتون روز بد نبیهه او ن روز انقدر داد زدم که هنوز صدای خودم تو گوشمه، کارشو کردو دوتایی رفتیم حموم یه دوش گرفتیم. یه هفته بعد از اوکراین بهم زنگ زد گفت که هیچ وقت سکس با من رو فرا موش نمی کنه ....ومن دیگه هیچ وقت ندیدمش
مرسی که خوندین
نوشته: مونا
#پایان
@dastankadhi
#اقای_رییس
من مونا هستم 24 سالمه، خاطره من برمی گرده به 18 سالگیم، اولین سکسی که داشتم با رئیسم بود که جزو بدترین خاطراتمه، رئیسم تقریبا 34 سالش بود،اولین باری که پا مو تو دفترش گذاشتم برقو تو چشاش دیدم ، چند تا سوال ازم پرسیدو بعدش گفت که استخدامی منم داشتم از خوشحالی بال در م یآوردم، 1 ماه از کار کردنم تو اون شرکت می گذشت که یه روز بهم زنگ زدو گفت می خواد باهام دردو دل کنه منم قبول کردم چند بار باهم صحبت کردیم تا اینکه ازم خواست برم خونش گفت که خیلی احساس تنهایی می کنم فقط می خوام که کنارم باشی و از این صحبتا، منم قبول کردم ، اولین باری که رفتم خونش برای جلب اطمینان من اصلا کاری باهام نداشت ، فقط قلیون کشیدیمو گفتیم و خندیدیم، بار دوم که رفتم خونش اومد سمتم کمکم کرد تا مانتومو در بیارم نگاهش یه جوری شده بود یهو نگاهم افتاد به کیرش که از زیر شلوارش قلمبه شده بود راستش خیلی ترسیده بودم ، رفت سمت اتاق خواب لباساشو عوض کرد یه شلوارک تنش کردو اومد رو کاناپه کنارم نشست دستشو انداخت دور گردنم شروع کرد به بوسیدنم مقاومت کردم اما زورم بهش نمیرسید دستشو برد سمته سینه هام همزمان ازم لب می گرفت راستش دروغ چرا خودمم حشری شده بودم دلو زدم به دریا و باهاش همراهی کردم، شرتمو از تنم در آورد بعد سوتینمو باز کرد شروع کرد به مالیدنو مکیدن سینه هام ، منم بدم نمیومد داشتم حال می کردم بعد شلوارمو در آوردو شروع کرد به خوردن کوسم ، شلوارکشو از تنش در آورد نمی دونین چه کیره گنده ای داشت :O بهم پیشنهاد داد که براش ساک بزنم گفتم نمی تونم گفت چشماتو ببندی می تونی گفت درست اسمش بده ولی خوراکش خوبه :D ، راستم می گفت شروع کردم ساک زدن ، بعدش گفت برگرد گفتم نهههههههههه از پشت اصلا گفت خیالت راحت یه جوری می کنم که دردت نیاد چشمتون روز بد نبیهه او ن روز انقدر داد زدم که هنوز صدای خودم تو گوشمه، کارشو کردو دوتایی رفتیم حموم یه دوش گرفتیم. یه هفته بعد از اوکراین بهم زنگ زد گفت که هیچ وقت سکس با من رو فرا موش نمی کنه ....ومن دیگه هیچ وقت ندیدمش
مرسی که خوندین
نوشته: مونا
#پایان
@dastankadhi