به_کمک_خانم_دکتر
سلام میخواستم داستان خودم رو براتون تعریف کنم ولی قبلش بگم سیاوشم مخلص همه این داستان به سه سال پیش میرسه که خونه دانشجویی داشتم منم از تنهایی نمیدونستم چی کار کنم گفتم بیام خودم رو ارضا کنم خیر سرم گفته بودم نکنم نکنه مشکلی پیش بیاد ولی فکر که نمیزاره خلاصه داشتم با خودم ور می رفتم که یهوو کیرم گرفت درد یک درد عجیبی می کرد فقط به خودم می پیچیدم نمیدونستم چی کار کنم یک درمانگاه 24 ساعته دو خیابون بالاتر از خونه ما بود ساعت 11 شب بود به هربدبختی بود رفتم اونجا خدا خدا کردم رد باشه راحتر باشم دیدم وای خانمه حالا چه گلی به گیرم سررفتم تو گفتم خانم دکتر برس
به دادم مردم از درد ، خانم دکتر که یک حوری بود همه چی تموم ادم با صداش هم ارضا میشد خلاصه به هر بدختی گفتم اینجوری کردم حالا گرفته درد چی کار کنم یک نیش خنده ای کرد گفت برو روی تخت بخواب به منشی گفت نیم ساعت کسی رو نفرست اومد ماسک زد بعد دستکش کرد دستش خودش شلورارم رو دراورد و شرتم رو دست زیر کیرم گفت اینجاست گفتم اره درد میکنه گفت باید ارضا شی چون منی گیر کرده گغت توی چشمام نگاه کن شروع کرد کیرم رو ماساژ دادن منم از خجالت اب شدم چه دکتری که اصلا براش مهم نیست هرکی بود الان میگفت برو گم شو خلاصه همین جوری داشت می مالید دستش رو دور دهنم گرفت یکدفعه نمیدونم چی کار کردکه درد عجیبی اومد یکدفعه اروم شدم دیدم ارضا شدم گفتم خانم دکتر شما چطوربراتون مهم نیست گفت عزیزم من تازه از ترکیه اومدم عادیه این چیز ها بعد اومد یکم مثانه منو ماساژ داد بعد چند تا قرص داد گفت این ها رو بخور ولی سعی کن خودت ، خودت رو ارضا نکنی یا ارضا نشو یا بده یکی منم گفتم چشم شمارش رو ازش گرفتم اگه مشکلی داشتم زنگ بزنم بهت کم کم توی تلگرام باهاش چت کردم ماهی یک باراون منو ارضا می کرد اینم داستان ما ممنون از همه
نوشته: سیاوش
#پایان
@dastankadhi
سلام میخواستم داستان خودم رو براتون تعریف کنم ولی قبلش بگم سیاوشم مخلص همه این داستان به سه سال پیش میرسه که خونه دانشجویی داشتم منم از تنهایی نمیدونستم چی کار کنم گفتم بیام خودم رو ارضا کنم خیر سرم گفته بودم نکنم نکنه مشکلی پیش بیاد ولی فکر که نمیزاره خلاصه داشتم با خودم ور می رفتم که یهوو کیرم گرفت درد یک درد عجیبی می کرد فقط به خودم می پیچیدم نمیدونستم چی کار کنم یک درمانگاه 24 ساعته دو خیابون بالاتر از خونه ما بود ساعت 11 شب بود به هربدبختی بود رفتم اونجا خدا خدا کردم رد باشه راحتر باشم دیدم وای خانمه حالا چه گلی به گیرم سررفتم تو گفتم خانم دکتر برس
به دادم مردم از درد ، خانم دکتر که یک حوری بود همه چی تموم ادم با صداش هم ارضا میشد خلاصه به هر بدختی گفتم اینجوری کردم حالا گرفته درد چی کار کنم یک نیش خنده ای کرد گفت برو روی تخت بخواب به منشی گفت نیم ساعت کسی رو نفرست اومد ماسک زد بعد دستکش کرد دستش خودش شلورارم رو دراورد و شرتم رو دست زیر کیرم گفت اینجاست گفتم اره درد میکنه گفت باید ارضا شی چون منی گیر کرده گغت توی چشمام نگاه کن شروع کرد کیرم رو ماساژ دادن منم از خجالت اب شدم چه دکتری که اصلا براش مهم نیست هرکی بود الان میگفت برو گم شو خلاصه همین جوری داشت می مالید دستش رو دور دهنم گرفت یکدفعه نمیدونم چی کار کردکه درد عجیبی اومد یکدفعه اروم شدم دیدم ارضا شدم گفتم خانم دکتر شما چطوربراتون مهم نیست گفت عزیزم من تازه از ترکیه اومدم عادیه این چیز ها بعد اومد یکم مثانه منو ماساژ داد بعد چند تا قرص داد گفت این ها رو بخور ولی سعی کن خودت ، خودت رو ارضا نکنی یا ارضا نشو یا بده یکی منم گفتم چشم شمارش رو ازش گرفتم اگه مشکلی داشتم زنگ بزنم بهت کم کم توی تلگرام باهاش چت کردم ماهی یک باراون منو ارضا می کرد اینم داستان ما ممنون از همه
نوشته: سیاوش
#پایان
@dastankadhi
خواهر
سلام . من ۲۴ سالمه و بچه تهتقاری خانواده و این اتفاق برای تابستان ۹۶ هست.
خواهرم ۳۱ سالشه دختر بزرگه خانواده هستش و بسیار خوشگل قدش ۱۶۵ و وزنش ۷۰ . من خیلی دوسش دارم و اصلا در فکر سکس باهاش نبودم .
تابستان ۹۶ اونا خونشون رو فروختن و اومدن نزدیک ما خونه جدیده قدیمی و بود و نیاز به بازسازی داشت.
اثاث و کلی خرت و پرت اوردن خونه ما.
خودشون هم خونه ما بودند .
چند شبی گذشت و برای من عادی بود.
خواهرم کنارم تو پذیرایی میخابید . چون اتاقا پراز اثاث بود .
یه شب خواهرم ساعت ۱۱ رفت حموم و وقتی برگشت لباساشو شسته بودو تنش یه دامن و یه تیشرت بود.
ازینجا استارت شهوت من خورد .کون تپل و سینه هایی استاندارد منو دیونه میکرد .
طبق معمول اومد کنارم دراز کشیدو از خستگی زود خوابید .
بابا و مامانم چند متر اون ور تر خوابیده بودند
منم شهوتی شده بودم. با خودم کلنجار میرفتم که موقعیت خوبی نصیبم شده از دستش ندم
ساعتای حدود ۲ نصفه شب بود . ابجیم تو خواب که چپو راست شده بود پشتش بمن بود و دامنش رفته بود بالا .
دیدم زیر دامنش هیچی نپوشیده لخت لخت
کیرم داشت ازجا کنده میشد . خوابش سنگین شده بود . شلوارمو در اوردم از تو کشوی میز تی وی کرم نرم کننده برداشتم و کیرم کرم نرم کننده زدم .
بهش نزدیک شدم و نفس نفس میزدم و میترسیدم مبادا بیدار بشه. ابروم بره
خودمو کنترل کردم. چسبیدم به پشتش سر کیرمو اروم گزاشتم روی لپ کونش داغ داغ بود .
چند دقیقه تو همین حالت بودم. جراتم بیشتر کردم سر کیرمو هل دادم لای کونش . دیدم یه تکون ریز خورد. ولی کاری نکردم . تو همون حالت موندم . دوباره هلش دادم تو این دیفه دیگه تا ته رفت کونش تنگ بود ولی نه طوری که کیر من رد نشه. کیرم تقریبا ۲۵ سانت میشه و لاغره . خلاصه قشنگ تو کونش بود.
خیلی توش داغ بود . اونقدر که سر کیرم میسوخت.
پیش خودم گفتم باید تلمبه کنم. یکم عقب و جلو کردم. کرم نرم کننده کم بود کیرمو کشیدم بیرون و سه تا انگشت کرم نرم کننده زدم . کیرم غرق کرم شده بود . این دفه سرشو که گزاشتم خودش سر خورد رفت تو .اوووف .
شروع کردم عقب و جلو . حواسمم بود یوخ بیدار نشه.
ولی اصلا انگار ک نه انگار تکون نمیخورد مثل معمول اروم نفس میکشید .
دستمو انداختم روش سینه های خوشگلشو اروم گرفتم دستم. خیلی نرمو خوب بودند.
تو این حال نفس بلند کشید . سریع دستمو برداشتمو کیرمو اروم کشیدم بیرون
چند دقیقه ای گذشت دیدم که اروم خوابیده .
دوباره کیرمو گزاشتم راستای سوراخش یه هل که دادم رفت چسبید به در سوراخ نصف کیرم بیرون بود . ولی دوست داشتم که از سوراخ ردش کنم. دستمو به لپ کونش گرفتم . کشیدم بالا یه هل دادم اخ اخ قشنگ کیرم سوراخش رو رد داد کلا رفت تو .
دیگه وحشی شده بودم . دستمو انداختم دور رون پاش . تند تند میکردم. یه ۵ دقیقه ای شد . دیدمکیرم داره میسوزه سریع دستمو گرفتم رو رگ زیر کیرم که ابم نپاشه تو کونش . اروم کشیدم بیرون . یخورده صبر کردم . شلوارمو پوشیدم و رفتم دستشویی کیرمو که ول کردم همینطور ازم آب کیر میومد ینی سنگ دستشویی پراز اب کیر شده بود . خسته شده بودمو از خودم بدم میومد . ولی واقعا خیلی بهم حال داده بود
اگه میدونستم کردن خواهرم اینقد لذت بخشه تو دوران مجردیش همیشه میکردمش .
این تازه اول راه بود . بعد ازین چند شب بعدش اتفاق وحشتناک ترش رخ داد .
نوشته: آدونی
#پایان
@dastankadhi
سلام . من ۲۴ سالمه و بچه تهتقاری خانواده و این اتفاق برای تابستان ۹۶ هست.
خواهرم ۳۱ سالشه دختر بزرگه خانواده هستش و بسیار خوشگل قدش ۱۶۵ و وزنش ۷۰ . من خیلی دوسش دارم و اصلا در فکر سکس باهاش نبودم .
تابستان ۹۶ اونا خونشون رو فروختن و اومدن نزدیک ما خونه جدیده قدیمی و بود و نیاز به بازسازی داشت.
اثاث و کلی خرت و پرت اوردن خونه ما.
خودشون هم خونه ما بودند .
چند شبی گذشت و برای من عادی بود.
خواهرم کنارم تو پذیرایی میخابید . چون اتاقا پراز اثاث بود .
یه شب خواهرم ساعت ۱۱ رفت حموم و وقتی برگشت لباساشو شسته بودو تنش یه دامن و یه تیشرت بود.
ازینجا استارت شهوت من خورد .کون تپل و سینه هایی استاندارد منو دیونه میکرد .
طبق معمول اومد کنارم دراز کشیدو از خستگی زود خوابید .
بابا و مامانم چند متر اون ور تر خوابیده بودند
منم شهوتی شده بودم. با خودم کلنجار میرفتم که موقعیت خوبی نصیبم شده از دستش ندم
ساعتای حدود ۲ نصفه شب بود . ابجیم تو خواب که چپو راست شده بود پشتش بمن بود و دامنش رفته بود بالا .
دیدم زیر دامنش هیچی نپوشیده لخت لخت
کیرم داشت ازجا کنده میشد . خوابش سنگین شده بود . شلوارمو در اوردم از تو کشوی میز تی وی کرم نرم کننده برداشتم و کیرم کرم نرم کننده زدم .
بهش نزدیک شدم و نفس نفس میزدم و میترسیدم مبادا بیدار بشه. ابروم بره
خودمو کنترل کردم. چسبیدم به پشتش سر کیرمو اروم گزاشتم روی لپ کونش داغ داغ بود .
چند دقیقه تو همین حالت بودم. جراتم بیشتر کردم سر کیرمو هل دادم لای کونش . دیدم یه تکون ریز خورد. ولی کاری نکردم . تو همون حالت موندم . دوباره هلش دادم تو این دیفه دیگه تا ته رفت کونش تنگ بود ولی نه طوری که کیر من رد نشه. کیرم تقریبا ۲۵ سانت میشه و لاغره . خلاصه قشنگ تو کونش بود.
خیلی توش داغ بود . اونقدر که سر کیرم میسوخت.
پیش خودم گفتم باید تلمبه کنم. یکم عقب و جلو کردم. کرم نرم کننده کم بود کیرمو کشیدم بیرون و سه تا انگشت کرم نرم کننده زدم . کیرم غرق کرم شده بود . این دفه سرشو که گزاشتم خودش سر خورد رفت تو .اوووف .
شروع کردم عقب و جلو . حواسمم بود یوخ بیدار نشه.
ولی اصلا انگار ک نه انگار تکون نمیخورد مثل معمول اروم نفس میکشید .
دستمو انداختم روش سینه های خوشگلشو اروم گرفتم دستم. خیلی نرمو خوب بودند.
تو این حال نفس بلند کشید . سریع دستمو برداشتمو کیرمو اروم کشیدم بیرون
چند دقیقه ای گذشت دیدم که اروم خوابیده .
دوباره کیرمو گزاشتم راستای سوراخش یه هل که دادم رفت چسبید به در سوراخ نصف کیرم بیرون بود . ولی دوست داشتم که از سوراخ ردش کنم. دستمو به لپ کونش گرفتم . کشیدم بالا یه هل دادم اخ اخ قشنگ کیرم سوراخش رو رد داد کلا رفت تو .
دیگه وحشی شده بودم . دستمو انداختم دور رون پاش . تند تند میکردم. یه ۵ دقیقه ای شد . دیدمکیرم داره میسوزه سریع دستمو گرفتم رو رگ زیر کیرم که ابم نپاشه تو کونش . اروم کشیدم بیرون . یخورده صبر کردم . شلوارمو پوشیدم و رفتم دستشویی کیرمو که ول کردم همینطور ازم آب کیر میومد ینی سنگ دستشویی پراز اب کیر شده بود . خسته شده بودمو از خودم بدم میومد . ولی واقعا خیلی بهم حال داده بود
اگه میدونستم کردن خواهرم اینقد لذت بخشه تو دوران مجردیش همیشه میکردمش .
این تازه اول راه بود . بعد ازین چند شب بعدش اتفاق وحشتناک ترش رخ داد .
نوشته: آدونی
#پایان
@dastankadhi
زن_شهوتی_و_شوهرزودانرال
سلام من یه زن 35 ساله هستم از بدی روزگار همسر من یه ادمی بود که 3 نگفته آبش میومد خلاسه که من تو سکس عتش داشتم همیشه هم فکر میکردم یه زن حشری هستم که توان نگهداری غریزه ی جنسیمو ندارم خلاصه روزهاو شبا دنبال یه راه حل میگشتم که از این همه شهوت دورم کنه همیشه بعد سکس با خودم ور میرفتم تا چند بار آبمو نمیاوردم اروم نمیشدم تو سن 22 23 سالگی همشه به خودم لعنت میفرستادم که چقدر شهوتیم همیشه دوست داشتم مردارو اذیت کنم ولی رابطه جنسی با کسی نداشتم.
تو یه روز تابستون داشتم با دخترم از یه خیابون که قبلا اونجا زندگی میکردیم میگذشتیم که رفتم تو یه مغازه وسفارش cd دادم همش کارم بود سفارش میدادم ولی دنبالش نمیرفتم انبار که سفارش دادم یه دفعه پسره گفت وایسا الان میزنم میدم گفتم بعدن میام گفت:الان میدم
خلاصه ضایع شدم وایسادم تا بهم بده وقتد خواستم حساب کنم گفت :ما از همسایه کمتر میگیریم .اولش جا خوردم گفتم کدوم همسایه گفت شما دیگه تو اون کوچه هستین گفتم بودیم گفت خلاصه همسایه این دیگه
پیش خودم گفتم از سال پیش چطوری یادش مونده بلاخره cdرو دادو پول نگرفت منم که ادمی نیستم که به کسی بدهکار بمونم گفتم بعدن میارم یه چند باری منو کشوند اونجا بعد شماره داد گفت کار داشتی زنگ بزن یه هفته گذشت که زنگ زدم بعد سلامو حال احوال گفتم میدونی من شوهر دارم گفتش اره گفتم خوب نمیشه زنگ بزنم گفت بخوای میشه
خلاصه از اون جریان گذشت 2 یا 3 ماه بو که بیخیالش شدم یه روز باز داشتتم از جلو مغازش میگذشتم با خنده گفت بی معرفت من کفری شدم رفتم چند تا مغازه اونطرفتر با عصبانیت گفتم با کی بودی اصلا خودتی گفت بیا مغازم بگم چرا بیمعرفتی بلاخره
رفتن پیشش همانا دوست شدن همانا
اون موقع من کچل بودم نه پسر نیستم اشتباه نکنین به خاطر مش کردنه موهام شوهرم سرمو با ماشین ریش تراشی صفر زد
کلی خجالت میکشیدم ازش میکفتم الان از من متنفر میشه خلاصه گفت همه شهرستانن بیا خونمون گفتم باشه ولی بعدش پشیمون شدم از ترس و دلهره تا صبح خوابم نبرد صبح راه افتادم هی یکی تو دلم میگفت برگرد دیوانه میکنتت اونوقت کاری ازتت بر نمییادا خلاصه رفتم واااااای منم خجالتی داشتم عرق میریختم نشستیم اومد نزدیکم فاصله گرفتم گفت راحت باش شالتو در بیار مانتوتو در بیار گفتم راحتم انگار که کمی کلافه باشه گفت میتونم سرمو بزارم رو پات دراز بکشم گفتم راحت باش سرشو که کذاشت یه جوری شدم تشنم شده بود راه نفسم بند اومده بود داغ کردم داشت کم کم با لباش میرفت زیر مانتو که از حال رفتم
ترسید زود اب اورد نمک اورد فشارم بره بالا ولی از لحظه ای که سرشو گذاشت رو پام همینجور داشت ابم می اومد انگار که همیه شورتم خیس شده بود بعد عروسیم اولین بارم بود خودمو اینجوری میدیدم خلاصه ایقدر بهم نزدیک شد که شروع کرد به لب گرفتن
منم مثل آدمایی که نفسشون داره بند میاد نفس نفس زنان از دستش در میرفتم واااااای چه حسی داشتم تو آب خودم غرق شده بودم میخواستم فرار کنم از دستش منو خوابوند زمین اومد روم داشتیم یه بند لب میگرفتیم من هم به خاطر کچلیم هم یه ترسی که تو وجودم بود دلهره داشتم دستشو برد سمت زیپ شلوارم دستشو کشیدم کنار دوباره دستشو برد سمت زیپ شلوارم گفتم پریودم گفت عقب گفتم نه گفتش اره بزار دیگه دارم میمیرم منم که اصلا راضی نبودم گذاشتم واااای واسه اولین بار بو از درد داشتم میمردم خلاصه تموم شد تو راه خونه هی میگفتم خاک بر سرت خجالت بکش بلاخره دادی الاغ اینقدر عذاب وجدان داشتم که نگو بعد مدتی باز قرار گداشت نرفتم خیلی ازم ناراحت بود گفتم میام باشه فردا میام واااای رفتم اینبار هم تو اب
بدنم داشتم غرق میشدم اینبار شلوارمو در اورد گذاشت جلو تو یه لحظه مردم کیرش متوسط بوود ولی حالش منو روانی کرد تو اون 2 بار به اندازه یه عمر ازم اب اومد یه 6 7 باری خالی شدم کسم داشت میترکید انگاری که همش مونده بود یه جا بریزه بیرونتا عمر دارم یادم نمیره که شوهرم مشکل داشت ومی دونست که مشکل داره ولی کاری نمیکرد منم که سیر نمیشدم همش فکر میکردم که مشکل دارم الان که از اون قضیه 10 سال میگذره وقتی پیشش میخوابم مثل روزای اول اینقدر ابم میاد که
خیس خیس میشم دیشب و شب قبلش sexداشتیم جاتون خالی چقدر چسبید فکر نکنم بتونم با کسی بخوابمو اینقدر بهم بچسبه فقط حرفشو زدم داره ابم میاد هر وقت کیرشو میبینم انگار دارم بهترین چیز زندگیمو میبینم هر وقت قهر میکنم باهاش دست میکنه تو شورتم کسمو میمال یه کم از خود بیخود میشم خیلیهم حواسش به تکمیل شدنه منه اگه من سیر نشم آبشو نمیاره شما بگین تقسیر با منه یا شوهرم که الانم تا 3 میشماری ابش میاد؟ نظر بدین لطفآ.
#پایان
@dastankadhi
سلام من یه زن 35 ساله هستم از بدی روزگار همسر من یه ادمی بود که 3 نگفته آبش میومد خلاسه که من تو سکس عتش داشتم همیشه هم فکر میکردم یه زن حشری هستم که توان نگهداری غریزه ی جنسیمو ندارم خلاصه روزهاو شبا دنبال یه راه حل میگشتم که از این همه شهوت دورم کنه همیشه بعد سکس با خودم ور میرفتم تا چند بار آبمو نمیاوردم اروم نمیشدم تو سن 22 23 سالگی همشه به خودم لعنت میفرستادم که چقدر شهوتیم همیشه دوست داشتم مردارو اذیت کنم ولی رابطه جنسی با کسی نداشتم.
تو یه روز تابستون داشتم با دخترم از یه خیابون که قبلا اونجا زندگی میکردیم میگذشتیم که رفتم تو یه مغازه وسفارش cd دادم همش کارم بود سفارش میدادم ولی دنبالش نمیرفتم انبار که سفارش دادم یه دفعه پسره گفت وایسا الان میزنم میدم گفتم بعدن میام گفت:الان میدم
خلاصه ضایع شدم وایسادم تا بهم بده وقتد خواستم حساب کنم گفت :ما از همسایه کمتر میگیریم .اولش جا خوردم گفتم کدوم همسایه گفت شما دیگه تو اون کوچه هستین گفتم بودیم گفت خلاصه همسایه این دیگه
پیش خودم گفتم از سال پیش چطوری یادش مونده بلاخره cdرو دادو پول نگرفت منم که ادمی نیستم که به کسی بدهکار بمونم گفتم بعدن میارم یه چند باری منو کشوند اونجا بعد شماره داد گفت کار داشتی زنگ بزن یه هفته گذشت که زنگ زدم بعد سلامو حال احوال گفتم میدونی من شوهر دارم گفتش اره گفتم خوب نمیشه زنگ بزنم گفت بخوای میشه
خلاصه از اون جریان گذشت 2 یا 3 ماه بو که بیخیالش شدم یه روز باز داشتتم از جلو مغازش میگذشتم با خنده گفت بی معرفت من کفری شدم رفتم چند تا مغازه اونطرفتر با عصبانیت گفتم با کی بودی اصلا خودتی گفت بیا مغازم بگم چرا بیمعرفتی بلاخره
رفتن پیشش همانا دوست شدن همانا
اون موقع من کچل بودم نه پسر نیستم اشتباه نکنین به خاطر مش کردنه موهام شوهرم سرمو با ماشین ریش تراشی صفر زد
کلی خجالت میکشیدم ازش میکفتم الان از من متنفر میشه خلاصه گفت همه شهرستانن بیا خونمون گفتم باشه ولی بعدش پشیمون شدم از ترس و دلهره تا صبح خوابم نبرد صبح راه افتادم هی یکی تو دلم میگفت برگرد دیوانه میکنتت اونوقت کاری ازتت بر نمییادا خلاصه رفتم واااااای منم خجالتی داشتم عرق میریختم نشستیم اومد نزدیکم فاصله گرفتم گفت راحت باش شالتو در بیار مانتوتو در بیار گفتم راحتم انگار که کمی کلافه باشه گفت میتونم سرمو بزارم رو پات دراز بکشم گفتم راحت باش سرشو که کذاشت یه جوری شدم تشنم شده بود راه نفسم بند اومده بود داغ کردم داشت کم کم با لباش میرفت زیر مانتو که از حال رفتم
ترسید زود اب اورد نمک اورد فشارم بره بالا ولی از لحظه ای که سرشو گذاشت رو پام همینجور داشت ابم می اومد انگار که همیه شورتم خیس شده بود بعد عروسیم اولین بارم بود خودمو اینجوری میدیدم خلاصه ایقدر بهم نزدیک شد که شروع کرد به لب گرفتن
منم مثل آدمایی که نفسشون داره بند میاد نفس نفس زنان از دستش در میرفتم واااااای چه حسی داشتم تو آب خودم غرق شده بودم میخواستم فرار کنم از دستش منو خوابوند زمین اومد روم داشتیم یه بند لب میگرفتیم من هم به خاطر کچلیم هم یه ترسی که تو وجودم بود دلهره داشتم دستشو برد سمت زیپ شلوارم دستشو کشیدم کنار دوباره دستشو برد سمت زیپ شلوارم گفتم پریودم گفت عقب گفتم نه گفتش اره بزار دیگه دارم میمیرم منم که اصلا راضی نبودم گذاشتم واااای واسه اولین بار بو از درد داشتم میمردم خلاصه تموم شد تو راه خونه هی میگفتم خاک بر سرت خجالت بکش بلاخره دادی الاغ اینقدر عذاب وجدان داشتم که نگو بعد مدتی باز قرار گداشت نرفتم خیلی ازم ناراحت بود گفتم میام باشه فردا میام واااای رفتم اینبار هم تو اب
بدنم داشتم غرق میشدم اینبار شلوارمو در اورد گذاشت جلو تو یه لحظه مردم کیرش متوسط بوود ولی حالش منو روانی کرد تو اون 2 بار به اندازه یه عمر ازم اب اومد یه 6 7 باری خالی شدم کسم داشت میترکید انگاری که همش مونده بود یه جا بریزه بیرونتا عمر دارم یادم نمیره که شوهرم مشکل داشت ومی دونست که مشکل داره ولی کاری نمیکرد منم که سیر نمیشدم همش فکر میکردم که مشکل دارم الان که از اون قضیه 10 سال میگذره وقتی پیشش میخوابم مثل روزای اول اینقدر ابم میاد که
خیس خیس میشم دیشب و شب قبلش sexداشتیم جاتون خالی چقدر چسبید فکر نکنم بتونم با کسی بخوابمو اینقدر بهم بچسبه فقط حرفشو زدم داره ابم میاد هر وقت کیرشو میبینم انگار دارم بهترین چیز زندگیمو میبینم هر وقت قهر میکنم باهاش دست میکنه تو شورتم کسمو میمال یه کم از خود بیخود میشم خیلیهم حواسش به تکمیل شدنه منه اگه من سیر نشم آبشو نمیاره شما بگین تقسیر با منه یا شوهرم که الانم تا 3 میشماری ابش میاد؟ نظر بدین لطفآ.
#پایان
@dastankadhi
زندایی سن بالا
یه زن دایی دارم ۵۰ ساله. بارها سوار موتور میبردمش خرید. رونهای گنده و سفت. ک،،،ون گنده و کمر باریک. آرزوم بود بکنمش. دایم رفته بود بعد بازنشستگی شمال خونه بسازه. واسه همین خیلی کم میومد. یه روز زن دایی تماس گرفت بیا خونه اگر وقت داری کمکم. منم رفتم. بچه هاش ازدواج کردن رفتن. خلاصه رسیدم در زدم رفتم بالا باهام دست داد. دیدم یه شلوار تنگ با تیشرت استین کوتاه تنشه. منم پشت سرش رفتم داخل. وقتی این ک،،،ون قلوه ایش مالیده میشد به هم هم من دیوونه میشدم. نزدیکای عید بود گفت یه کمک بده کابینتا رو تخلیه کنیم تمیز کنم از نو بچینم. خلاصه من واسش تخلیه کردم رفت بالای چهار پایه که دستمال بکشه. حین بالا رفتن دولا شد خط ک،،،سش افتاد بیرون. من که مست مست بودم. فقط به ک،،،ونش نگاه میکردم. اون بالا چطور تکون میخورد. بعد کار کلی عرق کرده بود. گفت میره دوش بگیره. رفت حمام منم حسابی راست کرده بودم رفتم تو اتاقش و با شورتش جـ،،،لق زدم و کمی از ابـ،،،مو رو هم مالیدم تو شورتش. زد به سرم که از سوراخ قفل نگاش کنم. رفتم با ترس و لرز نگاه کردم دیدم زیر دوشه و داره میشوره خودشو. دیدم عجب بدنی. اگر به خاطر عابروم نبود میپریدم تو سیر میکردمش. نگو سایه من توی قفل افتاده بوده فهمیده بوده که دارم نگاش میکنم. اخه حمامشون روبه افتابه. و من دیدم روبه در نگا میکنه دست میکشه گاهی لای پاش و بعدشم چرخید پشت به در و دولا شده مثلا شرت میشوره که دیدم عجب ک،،،س کوچیکی داره و سفید و ک،،،ون ملس. راست کرده بودم. شیرو بست و من اروم رفتم اشپزخونه کتری گذاشتم چای دم کنم. و نشستم همونجا رو صندلی. اومد بیرون حوله تنی پوشیده بود رفت اتاق. منو صدا کرد گفت ببخشید دیر اومدم. گفتم خواهش میکنم زن دایی. به من گفت میخوای دوش بگیری. گفتم نه خونه میگیرم. گفت نه بیا حوله میدم برو دوش بگیر. منم سریع قبول کردم گفتم میرم حسابی جـ،،،لق میزنم. رفتم داخل حمام لباسامو در اوردم. رفتم زیر دوش دیدم سوراخ قفل قشنگ نور میاد تو. گفتم واای فهمیده. دیدم شورتشم شسته اویزونه منم حسابی راست کرده بودم دیدم سوراخ در تاریک شد و دوباره روشن شد. و ۱ دقیقه بعد تاریک شد فهمیدم داره نگام میکنه منم ک،،،یرمو راست شده بود حسابی میمالوندمش. خلاصه کل داشتم حال میکردم. یکباره ار،،،ضا شدم و سریع خودمو شستم و اب رو که بستم دیدم نور اومد. درو باز کردم حوله رو برداشتم خودمو خشک کردم. لباسامو پوشیدم. رفتم دیدم زن دایی میگه من یه کم بخوابم. تو هم بخواب. گفتم شما راحت باش. رفت خوابید به من گفت بیا اینجا بخاری داره دراز بکش سرما نخوری منم از خدا خواسته رفتم کنار بخاری اونم با۵۰ سانت فاصله خوابیده بود. دیدم صدای خرو پفش میاد. از الکی خواب بود. منم تو دلم اشوب. اروم از پشت خودمو رسوندم بهش ک،،،یرمو دراوردم با ترس سرشو اروم میمالیدم به باس.نش. خیلی اروم دیدم اروم اروم اونم داره خودشو میده عقب. فهمید واقعا میخاره. کامل سینمو چسبوندم به کمرش ولی بازم جرات نداشتم دست بزنم. دیدم کامل خودشو چسبوند تو بغلم. من پتو رو کشیدم بالا که اگر چرخید ک،،یـ.ـرمو نبینه. ک،،،یـ.ـرمو شل کردم کامل پشت کمرش. یه ذره لباسش بالا بود چسبیده بود بهش. دیدم هیچی نمیگه اروم دست انداختم کش شلوارشو اروم اروم کشیدم پایین دیدم انگار خودشو میگیره بالا راحت بره پایین. خلاصه کشیدم پایین تا پشت زانوهاش با شورتش. منم پتو رو کامل کشیدم تا روی زندایی و دوتایی اون زیر بودیم. خودمو کشیدم پایینتر و ک،،،یـ.ـرمو خیس کردم سرشو مالیدم ورودی ک،،،سش دیدم حسابی خیسه. اروم اروم هل میدادم اونم فشار میاورد سمت من. دست راستمو بردم رو شکمش بالای ک،،،سش رو میمالوندم. انگار نه انگار که ک،،،یر دیده. به سختی سرش رفت تو. که همینطور که رو شون بود رفتم روش تا تهش کردم و خود به خود خوابید روشکم. دیدم یکدفعه گفت امیر جون اروم بکن تا تهشم نزن دردم میگیره. من از پشت شونش بوس کردم. و میبردم تو و با مکث اروم میاوردم بیرون. دیدم داره میلرزه فهمیدم داره ار،،،ضا میشه. منم داشتم ار،،،ضا میشدم اروم در گوشش گفتم دستمال کجاس گفت بریز داخل. منم با تمام فشار هل دادم ته کـ،،،سش و ابمو خالی کردم. و اروم اروم ک،،،یرم خودش اومد بیرون. از اون روز بارها رفتیم با هم س،گ،ـس کردیم. و جدیدا کـ.،،ـس،شم میخورم. میگه خیلی دوستم داره و همیشه میخواد باهام بمونه. منم چون خوشم میاد ازش خیلی بهش علاقه پیدا کردم و هفته ای یکبار میکنمش. سری اخر هم با کلی اصرار از کـی.ـون کردمش و خیلی حال داد سام بهش الان از ک،،ـیـ.ـون میکنمش دیگه ایراد نمیگیره. وقتی میکنمش به کـ.یـونش نگا میکنم باعث میشه بیشتر حـ،،،.ـشری بشم و انقدر سفت بزنم تهش که جیغ بزنه از درد...
پایان
@dastankadhi
یه زن دایی دارم ۵۰ ساله. بارها سوار موتور میبردمش خرید. رونهای گنده و سفت. ک،،،ون گنده و کمر باریک. آرزوم بود بکنمش. دایم رفته بود بعد بازنشستگی شمال خونه بسازه. واسه همین خیلی کم میومد. یه روز زن دایی تماس گرفت بیا خونه اگر وقت داری کمکم. منم رفتم. بچه هاش ازدواج کردن رفتن. خلاصه رسیدم در زدم رفتم بالا باهام دست داد. دیدم یه شلوار تنگ با تیشرت استین کوتاه تنشه. منم پشت سرش رفتم داخل. وقتی این ک،،،ون قلوه ایش مالیده میشد به هم هم من دیوونه میشدم. نزدیکای عید بود گفت یه کمک بده کابینتا رو تخلیه کنیم تمیز کنم از نو بچینم. خلاصه من واسش تخلیه کردم رفت بالای چهار پایه که دستمال بکشه. حین بالا رفتن دولا شد خط ک،،،سش افتاد بیرون. من که مست مست بودم. فقط به ک،،،ونش نگاه میکردم. اون بالا چطور تکون میخورد. بعد کار کلی عرق کرده بود. گفت میره دوش بگیره. رفت حمام منم حسابی راست کرده بودم رفتم تو اتاقش و با شورتش جـ،،،لق زدم و کمی از ابـ،،،مو رو هم مالیدم تو شورتش. زد به سرم که از سوراخ قفل نگاش کنم. رفتم با ترس و لرز نگاه کردم دیدم زیر دوشه و داره میشوره خودشو. دیدم عجب بدنی. اگر به خاطر عابروم نبود میپریدم تو سیر میکردمش. نگو سایه من توی قفل افتاده بوده فهمیده بوده که دارم نگاش میکنم. اخه حمامشون روبه افتابه. و من دیدم روبه در نگا میکنه دست میکشه گاهی لای پاش و بعدشم چرخید پشت به در و دولا شده مثلا شرت میشوره که دیدم عجب ک،،،س کوچیکی داره و سفید و ک،،،ون ملس. راست کرده بودم. شیرو بست و من اروم رفتم اشپزخونه کتری گذاشتم چای دم کنم. و نشستم همونجا رو صندلی. اومد بیرون حوله تنی پوشیده بود رفت اتاق. منو صدا کرد گفت ببخشید دیر اومدم. گفتم خواهش میکنم زن دایی. به من گفت میخوای دوش بگیری. گفتم نه خونه میگیرم. گفت نه بیا حوله میدم برو دوش بگیر. منم سریع قبول کردم گفتم میرم حسابی جـ،،،لق میزنم. رفتم داخل حمام لباسامو در اوردم. رفتم زیر دوش دیدم سوراخ قفل قشنگ نور میاد تو. گفتم واای فهمیده. دیدم شورتشم شسته اویزونه منم حسابی راست کرده بودم دیدم سوراخ در تاریک شد و دوباره روشن شد. و ۱ دقیقه بعد تاریک شد فهمیدم داره نگام میکنه منم ک،،،یرمو راست شده بود حسابی میمالوندمش. خلاصه کل داشتم حال میکردم. یکباره ار،،،ضا شدم و سریع خودمو شستم و اب رو که بستم دیدم نور اومد. درو باز کردم حوله رو برداشتم خودمو خشک کردم. لباسامو پوشیدم. رفتم دیدم زن دایی میگه من یه کم بخوابم. تو هم بخواب. گفتم شما راحت باش. رفت خوابید به من گفت بیا اینجا بخاری داره دراز بکش سرما نخوری منم از خدا خواسته رفتم کنار بخاری اونم با۵۰ سانت فاصله خوابیده بود. دیدم صدای خرو پفش میاد. از الکی خواب بود. منم تو دلم اشوب. اروم از پشت خودمو رسوندم بهش ک،،،یرمو دراوردم با ترس سرشو اروم میمالیدم به باس.نش. خیلی اروم دیدم اروم اروم اونم داره خودشو میده عقب. فهمید واقعا میخاره. کامل سینمو چسبوندم به کمرش ولی بازم جرات نداشتم دست بزنم. دیدم کامل خودشو چسبوند تو بغلم. من پتو رو کشیدم بالا که اگر چرخید ک،،یـ.ـرمو نبینه. ک،،،یـ.ـرمو شل کردم کامل پشت کمرش. یه ذره لباسش بالا بود چسبیده بود بهش. دیدم هیچی نمیگه اروم دست انداختم کش شلوارشو اروم اروم کشیدم پایین دیدم انگار خودشو میگیره بالا راحت بره پایین. خلاصه کشیدم پایین تا پشت زانوهاش با شورتش. منم پتو رو کامل کشیدم تا روی زندایی و دوتایی اون زیر بودیم. خودمو کشیدم پایینتر و ک،،،یـ.ـرمو خیس کردم سرشو مالیدم ورودی ک،،،سش دیدم حسابی خیسه. اروم اروم هل میدادم اونم فشار میاورد سمت من. دست راستمو بردم رو شکمش بالای ک،،،سش رو میمالوندم. انگار نه انگار که ک،،،یر دیده. به سختی سرش رفت تو. که همینطور که رو شون بود رفتم روش تا تهش کردم و خود به خود خوابید روشکم. دیدم یکدفعه گفت امیر جون اروم بکن تا تهشم نزن دردم میگیره. من از پشت شونش بوس کردم. و میبردم تو و با مکث اروم میاوردم بیرون. دیدم داره میلرزه فهمیدم داره ار،،،ضا میشه. منم داشتم ار،،،ضا میشدم اروم در گوشش گفتم دستمال کجاس گفت بریز داخل. منم با تمام فشار هل دادم ته کـ،،،سش و ابمو خالی کردم. و اروم اروم ک،،،یرم خودش اومد بیرون. از اون روز بارها رفتیم با هم س،گ،ـس کردیم. و جدیدا کـ.،،ـس،شم میخورم. میگه خیلی دوستم داره و همیشه میخواد باهام بمونه. منم چون خوشم میاد ازش خیلی بهش علاقه پیدا کردم و هفته ای یکبار میکنمش. سری اخر هم با کلی اصرار از کـی.ـون کردمش و خیلی حال داد سام بهش الان از ک،،ـیـ.ـون میکنمش دیگه ایراد نمیگیره. وقتی میکنمش به کـ.یـونش نگا میکنم باعث میشه بیشتر حـ،،،.ـشری بشم و انقدر سفت بزنم تهش که جیغ بزنه از درد...
پایان
@dastankadhi
دلم کیرشو خواست
1400/04/04
سلام داستان گی هستش اگه دوس ندارید نخونید ماسا هستم از شمال ۴۰ سالمه تو سکس ازادم ماجرا برمیگرده به حدود ۱۷ سالگیم باسکس آشنا بودم و با خودم خیلی ور میرفتم آینه میزاشتم و با خیار یا بادمجون یا سوسیس کونمو پاره میکردم خیلی لذت داشت از هرچیز گرد و درازی استفاده میکردم کف کیر بودم تو حموم که با خودم ور میرفتم آبمو رو بدنم میریختم گاهی پاهامو میدادم بالا تا آبم روی صورتم بریزه مزه مزش میکردم خیلی حال میداد خلاصه با هرچیزی لذت میبرم. یه دوستی داشتم که روح صداش میکردم کیر بزرگی داشت خوش تراش حدود ۱۶ سانت و کلفت باهم شوخی میکردیم بادستم میگرفتمش گاهی موقع شاشیدن دید میزدم لذت میبردم خونمون لب دریا بود. یه روز باهم بودیم که گفت خونوادش میرن مسافرت و اون تنها می مونه خونه تو میای پیشم گفتم باشه. اونا ویدئو vhsداشتن منم فیلم سوپر گرفتمو رفتم . عرق کتابی (نوع بسته بندیش کتابی بود)داشت شروع کردیم به خوردن یکم سوسیس سرخ شده و فیلم سوپرم درحال پخش روح کیرش سیخ بود و دراز کش منم حواسم به کیرش که حشری بودم فراوون اروم رفتم یه سوسیس ورداشتم گذاشتم تو جیبیم و جدی گفتم میرم جق بزنم روح فقط خندید و رفتم دستشویی با آب ولرم شروع کردم خودمو خالی کردن تقریبا ده دقیقه ای طول کشید که تو این ده دقیقه تو فکر کیر روح بودم و پیش ابم اومد مالیدم به سوسیس و اروم فرو میکردم تو خودم خیلی حال میداد بازم پیش ابم اومده بود داشتم ور میرفتم که تصمیم گرفتم برم یه جوری مخ روح رو بزنم منو بکنه اومدم بیرون دیدم روح شورت پاشه و با کیرش ور میره گفتم زود شروع کردی گفت مگه تو تزدی گفتم نه خندیدیم و من کنارش دیدم اقا دو سه تا پیک ردیف رفته گفتم روح میشه تو با کیرم ور بری من با مال تو دیدم میگه اره اوووف سریع دستمو بردم کیرشو گرفتم اونم مال منو گرفت اروم باهاش ور رفتم دیدم چشاش رفته دیگه طاقت نیووردم اروم کردمش دهنم اونم یه اخ گفتو اروم اومدم روش حالت 69اونم شروع کرد به خوردن کیرم دیگه دیدم اونم پایه است گفتم با کونم ور برو اونم شروع کرد به انگشت پیش آبم زیاد میاد کلا خیس میشم اونم همونو میگرفت میمالید به کونم با انگشتاش حسابی حال داد گفتم بخورش شروع کرد سوراخ کونمو خوردن من دیگه رو زمین نبودم اوج لذت بود که دیگه کم طاقت شده بودم گفتم صبر کن برگشتم طرفش اروم لباشو شروع کردم به خوردن اونم پایه بود زبونمو گرفت شروع کرد میک زدن اووفف منم حشرم زد بالا کیرشو تنظیم کردم اروم فرو کردم تو کونم خیلی اروم و بالذت فرو رفت طوری که دیواره کونم کیرشو تا اخر حس کرد خودم شروع به عقب جلو کردم خیلی حال میداد لبامو میخورد ابدهنش مزه قند میداد و از عقبم کیر کلفتش تو کونم بود گفتت برگرد دراز بکش منم برگشتم تف کرد لای کونمو اروم کیرشو فرو کرد خیلی حال میداد در همین حالت شروع کرد گردنمو خوردن که دیگه چشام رفته بود از هوس اروم زیر گوشم گفت دوست دارم ابمو بخوری میتونی منم با سرم گفتم اره که بهم گفت پاشو برگرد پاهامو گذاشت رو شونش اروم کله کیرشو گذاشت لبه کونمو حل داد تو کونم سرشو اورد جلو شروع کردیم زبون همو خوردن من انگار کونم داشت کیرشو میک میزد خیلی حس خوبی بود که دیدم تلنبه زدنش تند شد یهویی کیرشو دراورد منم دهنمو بردم جلو ابشو تو دهنم خالی کردخیلی حشری بودم یکمشو خوردم بقیشو نتونستم تف کردم رو خودم دراز کشید کنارم منم شروع کردم کیرشو خوردن قطرات اخری رو با دستم کشیدم میومد نوک کیرش بازبونم میخوردمش یکم حال اومد گفتم انگشتم کن بزار جق بزنم یکم انگشت کرد دیدم حال نمیده گفتم بشین رو مبل رفتم سوسیس رو از تو جیبم اوردم
1400/04/04
سلام داستان گی هستش اگه دوس ندارید نخونید ماسا هستم از شمال ۴۰ سالمه تو سکس ازادم ماجرا برمیگرده به حدود ۱۷ سالگیم باسکس آشنا بودم و با خودم خیلی ور میرفتم آینه میزاشتم و با خیار یا بادمجون یا سوسیس کونمو پاره میکردم خیلی لذت داشت از هرچیز گرد و درازی استفاده میکردم کف کیر بودم تو حموم که با خودم ور میرفتم آبمو رو بدنم میریختم گاهی پاهامو میدادم بالا تا آبم روی صورتم بریزه مزه مزش میکردم خیلی حال میداد خلاصه با هرچیزی لذت میبرم. یه دوستی داشتم که روح صداش میکردم کیر بزرگی داشت خوش تراش حدود ۱۶ سانت و کلفت باهم شوخی میکردیم بادستم میگرفتمش گاهی موقع شاشیدن دید میزدم لذت میبردم خونمون لب دریا بود. یه روز باهم بودیم که گفت خونوادش میرن مسافرت و اون تنها می مونه خونه تو میای پیشم گفتم باشه. اونا ویدئو vhsداشتن منم فیلم سوپر گرفتمو رفتم . عرق کتابی (نوع بسته بندیش کتابی بود)داشت شروع کردیم به خوردن یکم سوسیس سرخ شده و فیلم سوپرم درحال پخش روح کیرش سیخ بود و دراز کش منم حواسم به کیرش که حشری بودم فراوون اروم رفتم یه سوسیس ورداشتم گذاشتم تو جیبیم و جدی گفتم میرم جق بزنم روح فقط خندید و رفتم دستشویی با آب ولرم شروع کردم خودمو خالی کردن تقریبا ده دقیقه ای طول کشید که تو این ده دقیقه تو فکر کیر روح بودم و پیش ابم اومد مالیدم به سوسیس و اروم فرو میکردم تو خودم خیلی حال میداد بازم پیش ابم اومده بود داشتم ور میرفتم که تصمیم گرفتم برم یه جوری مخ روح رو بزنم منو بکنه اومدم بیرون دیدم روح شورت پاشه و با کیرش ور میره گفتم زود شروع کردی گفت مگه تو تزدی گفتم نه خندیدیم و من کنارش دیدم اقا دو سه تا پیک ردیف رفته گفتم روح میشه تو با کیرم ور بری من با مال تو دیدم میگه اره اوووف سریع دستمو بردم کیرشو گرفتم اونم مال منو گرفت اروم باهاش ور رفتم دیدم چشاش رفته دیگه طاقت نیووردم اروم کردمش دهنم اونم یه اخ گفتو اروم اومدم روش حالت 69اونم شروع کرد به خوردن کیرم دیگه دیدم اونم پایه است گفتم با کونم ور برو اونم شروع کرد به انگشت پیش آبم زیاد میاد کلا خیس میشم اونم همونو میگرفت میمالید به کونم با انگشتاش حسابی حال داد گفتم بخورش شروع کرد سوراخ کونمو خوردن من دیگه رو زمین نبودم اوج لذت بود که دیگه کم طاقت شده بودم گفتم صبر کن برگشتم طرفش اروم لباشو شروع کردم به خوردن اونم پایه بود زبونمو گرفت شروع کرد میک زدن اووفف منم حشرم زد بالا کیرشو تنظیم کردم اروم فرو کردم تو کونم خیلی اروم و بالذت فرو رفت طوری که دیواره کونم کیرشو تا اخر حس کرد خودم شروع به عقب جلو کردم خیلی حال میداد لبامو میخورد ابدهنش مزه قند میداد و از عقبم کیر کلفتش تو کونم بود گفتت برگرد دراز بکش منم برگشتم تف کرد لای کونمو اروم کیرشو فرو کرد خیلی حال میداد در همین حالت شروع کرد گردنمو خوردن که دیگه چشام رفته بود از هوس اروم زیر گوشم گفت دوست دارم ابمو بخوری میتونی منم با سرم گفتم اره که بهم گفت پاشو برگرد پاهامو گذاشت رو شونش اروم کله کیرشو گذاشت لبه کونمو حل داد تو کونم سرشو اورد جلو شروع کردیم زبون همو خوردن من انگار کونم داشت کیرشو میک میزد خیلی حس خوبی بود که دیدم تلنبه زدنش تند شد یهویی کیرشو دراورد منم دهنمو بردم جلو ابشو تو دهنم خالی کردخیلی حشری بودم یکمشو خوردم بقیشو نتونستم تف کردم رو خودم دراز کشید کنارم منم شروع کردم کیرشو خوردن قطرات اخری رو با دستم کشیدم میومد نوک کیرش بازبونم میخوردمش یکم حال اومد گفتم انگشتم کن بزار جق بزنم یکم انگشت کرد دیدم حال نمیده گفتم بشین رو مبل رفتم سوسیس رو از تو جیبم اوردم
دادم دستش کیرشو کردم دهنم اونم از پشت سوسیس فرو میکرد و با کیرم ور میرفت که ابم بافشار اومد خیلی حال داد . اون روزا یادمه هر چند ساعت بهش میدادم خیلی خوب حال میداد بد دل نبود امیدوارم خوشتون اومده باشه تا یه داستان دیگه بدرود
نوشته: ماسا
@dastankadhi
نوشته: ماسا
@dastankadhi
دوست داشتم ببازم کون بدم
1400/04/04
سلام به همه دوستان اولش بگم داستان گی هستش کسی دوست نداره نخونه من الان ۴۰ سالمه و هنوزم عاشق سکسم برام اصلا فرقی نداره با کی کجا فقط میخام سکس کنم این خاطره برمیگرده تو دوران ۱۹یا۲۰ سالگیم اینم بگم تو دوره ما خیلی محدودیت بود واگه کسی میفهمید گی میکنی کل محل میفهمیدن و کلا همیشه جار میزدن اینو .از اونجایی که هیکلم درشت بود و کلا تو همه دعواها بودم جرعت نداشتم این موضوع رو به دیگران بگم .یادمه اولش با انگشت کردن خودم شروع شد وبعدش با دسته پیچ گوشتی و خیار و بادمجون و…هرچیزی که گرد بودو میشد حال کرد باهاشون حال میکردم . یه دوستی داشتم که کله کیرش کوچیک وتنه خیلی کلفتی داشت هروقت میشاشید من میدیدم هوس میکردم بخورمش . همیشه تو فکر بودم چی جوری بهش بگم راهی نمیرسید به ذهنم .تا یه شب خونه اونا تنها بودیم ورق چهاربرگ یازی میکردیم کم کم کونم کیرشو خواست وحشری شدم به شوخی گفتم هرکی برد کون اون یکی بزاره که دوستم خندید و گفت من نمیزارم بکنی منم با کیرگوزی گفتم میزنمت زمین و از اینجور کل کل .بازی شروع شد تو دست اول همه چی رو ور میداشتم شک نکنه ولی از دستای دیگه سعی کردم اون ببره و همینم شد بازی رو برد و گفت باید بدی من الکی گفتم نه قبول نی ولی دلم کیر میخاست گفتم بزار برم دستشویی گفت باشه رفتم خودمو خالی کردم اومدم بیرون دیدم اون بیخیال شده گفتنم نه اصلا من باختم پاشم واستادم خلاصه کلی منت کشی و تهدید که به کسی نگه گفت شروع کنیم دوتایمون لخت شدیم من با دستام اروم کشیدم رو کیر خوشگلش اووف خیلی حال میداد تموم کونم داغ میشد اونم حشری شده بود پیش ابش میومد چون مال خودمو میخوردم میدونستم خوشمزه است دلم میخاست بخورم روم نمیشد بعد اون پیشنهاد داد الکی گفتم نه واون خواهش گفتم باشه دراز کشید و من از لای رونش شروع کردم به خوردن اروم اومدم سمت تخماش پیش اب خودم میومد با انگشتم میمالیدم به سوراخ کونم اروم تخماشو میلیسیدم یواش اومدم نوک کیرشو گذاشتم دهنم شروع کردم میک زدن وای چه لذتی داشت دیگه دلو زدم به دریا بهش گفتم تو هم انگشتم کن تف میزد و گاهی من پیش ابمو میمالیدم کیرشو تا ته میکردم دهنم و زبونمو به تخماش میزدم خیلی پیش ابشو خوردم حال میداد بهش گفتم داگی بشه اروم زبونمو از پشت به تخماش زدم اومدم تا بالا سوراخ کونشو لیس میزدم اوووف خیلی خوشمزه بود چکه های پیش ابشو بازبونم میگرفتم رو لبم بازی میکردم و بعد میخوردم دیگه طاقتم تموم شد بهش گفتم دراز بکش اومدم روش سوراخمو با کیرش تنظیم کردم اروم سرشو کردم توش مشکل نداشت ولی به تنه که رسید انگار دیگه درزی نمونده بود پر نشده باشه هی تف میزدم ویا پیش ابم سر میکردم اخه خیس خیلی حال میده اروم اروم نشستم تا تهش اونم دور کونمو گرفت و شروع کرد کمر زدن خیلی لذت داشت بعد گفتم تو بیا بکن من داگی شدم براش دوباره خوردم از اینکه کیرتو کونم باشه در بیارن دوباره بخورم حال میکنم بعدش رفت پشتم گفتم تو واستا خودم عقب جلو میکنم اروم خودمو تنظیم کردم اووف الانم پیش ابم اومده دارم میخورم . فروکردم چه لذتی داره محکم تلنبه میزدم که یهو دیدم خودش محکم میخاد بکوبه گفتم تو بکن وحشی شده بود منم لذت میبردم که یهو دیدم کونم داغ شد ابشو ریخت تو کونم منم دراز کشیدم اونم رو من خوابید کیرش که خوابید از کونم در اومد خیلی حال میکردم بالزجی ابش رفت خودشو بشور منم یکم ابشو باانگشتم به کیرم مالیدم و خودمو انگشت میکردم وجق زدم ابم اومد بعد از اون موقع شد بهترین عشقم منم هواشو داشتم خیلی منو کرد جوری عاشقش شدم که آبشو میخوردم دلم لک زده واسه اون روزا برا همینه
1400/04/04
سلام به همه دوستان اولش بگم داستان گی هستش کسی دوست نداره نخونه من الان ۴۰ سالمه و هنوزم عاشق سکسم برام اصلا فرقی نداره با کی کجا فقط میخام سکس کنم این خاطره برمیگرده تو دوران ۱۹یا۲۰ سالگیم اینم بگم تو دوره ما خیلی محدودیت بود واگه کسی میفهمید گی میکنی کل محل میفهمیدن و کلا همیشه جار میزدن اینو .از اونجایی که هیکلم درشت بود و کلا تو همه دعواها بودم جرعت نداشتم این موضوع رو به دیگران بگم .یادمه اولش با انگشت کردن خودم شروع شد وبعدش با دسته پیچ گوشتی و خیار و بادمجون و…هرچیزی که گرد بودو میشد حال کرد باهاشون حال میکردم . یه دوستی داشتم که کله کیرش کوچیک وتنه خیلی کلفتی داشت هروقت میشاشید من میدیدم هوس میکردم بخورمش . همیشه تو فکر بودم چی جوری بهش بگم راهی نمیرسید به ذهنم .تا یه شب خونه اونا تنها بودیم ورق چهاربرگ یازی میکردیم کم کم کونم کیرشو خواست وحشری شدم به شوخی گفتم هرکی برد کون اون یکی بزاره که دوستم خندید و گفت من نمیزارم بکنی منم با کیرگوزی گفتم میزنمت زمین و از اینجور کل کل .بازی شروع شد تو دست اول همه چی رو ور میداشتم شک نکنه ولی از دستای دیگه سعی کردم اون ببره و همینم شد بازی رو برد و گفت باید بدی من الکی گفتم نه قبول نی ولی دلم کیر میخاست گفتم بزار برم دستشویی گفت باشه رفتم خودمو خالی کردم اومدم بیرون دیدم اون بیخیال شده گفتنم نه اصلا من باختم پاشم واستادم خلاصه کلی منت کشی و تهدید که به کسی نگه گفت شروع کنیم دوتایمون لخت شدیم من با دستام اروم کشیدم رو کیر خوشگلش اووف خیلی حال میداد تموم کونم داغ میشد اونم حشری شده بود پیش ابش میومد چون مال خودمو میخوردم میدونستم خوشمزه است دلم میخاست بخورم روم نمیشد بعد اون پیشنهاد داد الکی گفتم نه واون خواهش گفتم باشه دراز کشید و من از لای رونش شروع کردم به خوردن اروم اومدم سمت تخماش پیش اب خودم میومد با انگشتم میمالیدم به سوراخ کونم اروم تخماشو میلیسیدم یواش اومدم نوک کیرشو گذاشتم دهنم شروع کردم میک زدن وای چه لذتی داشت دیگه دلو زدم به دریا بهش گفتم تو هم انگشتم کن تف میزد و گاهی من پیش ابمو میمالیدم کیرشو تا ته میکردم دهنم و زبونمو به تخماش میزدم خیلی پیش ابشو خوردم حال میداد بهش گفتم داگی بشه اروم زبونمو از پشت به تخماش زدم اومدم تا بالا سوراخ کونشو لیس میزدم اوووف خیلی خوشمزه بود چکه های پیش ابشو بازبونم میگرفتم رو لبم بازی میکردم و بعد میخوردم دیگه طاقتم تموم شد بهش گفتم دراز بکش اومدم روش سوراخمو با کیرش تنظیم کردم اروم سرشو کردم توش مشکل نداشت ولی به تنه که رسید انگار دیگه درزی نمونده بود پر نشده باشه هی تف میزدم ویا پیش ابم سر میکردم اخه خیس خیلی حال میده اروم اروم نشستم تا تهش اونم دور کونمو گرفت و شروع کرد کمر زدن خیلی لذت داشت بعد گفتم تو بیا بکن من داگی شدم براش دوباره خوردم از اینکه کیرتو کونم باشه در بیارن دوباره بخورم حال میکنم بعدش رفت پشتم گفتم تو واستا خودم عقب جلو میکنم اروم خودمو تنظیم کردم اووف الانم پیش ابم اومده دارم میخورم . فروکردم چه لذتی داره محکم تلنبه میزدم که یهو دیدم خودش محکم میخاد بکوبه گفتم تو بکن وحشی شده بود منم لذت میبردم که یهو دیدم کونم داغ شد ابشو ریخت تو کونم منم دراز کشیدم اونم رو من خوابید کیرش که خوابید از کونم در اومد خیلی حال میکردم بالزجی ابش رفت خودشو بشور منم یکم ابشو باانگشتم به کیرم مالیدم و خودمو انگشت میکردم وجق زدم ابم اومد بعد از اون موقع شد بهترین عشقم منم هواشو داشتم خیلی منو کرد جوری عاشقش شدم که آبشو میخوردم دلم لک زده واسه اون روزا برا همینه
الان هرکی گی میخاد انجام میدم چون میدونم اونم میخاد لذت ببره ببخشید طولانی بود ماسا هستم از چالوس
نوشته: ماسا
@dastankadhi
نوشته: ماسا
@dastankadhi
ماموريت عسلویه
1400/04/04
با سلام خدمت دوستان شهوانی
این داستان کاملا واقعی
(اسم ها مستعار میباشند)
اسمم اریا توی یک پتروشیمی عسلویه کار میکنم و ٣٠ سالمه
و مهندس یک قسمت از این شرکت هستم
یک روز رئیسم صدام زد بیا دفتر بعد من رفتم اونجا و گفت که باید روز شنبه با اقای کریمی برین ماموریت تهران
منم خیلی خوشحال شدم تاحالا ماموریت نرفته بودم
خلاصه خودمو اماده کردم و روز شنبه با محمد (کریمی) راهی تهران شدیم اولین بارم هم بود ک سوار هواپیما شدم اخه خودم جنوبی هستم
بعد ک رسیدم دفتر مرکزی شرکت خیلی تحویلمون گرفتن و ناهار خوردیم خلاصه همه کار هامو انجام دادیم بعد همکار تهرانیمون هماهنگ کرد با سرویس شرکت ک مارو ببره هتل نزدیک های پارک دانشجو
خلاصه رفتم اونجا ک از قبل هتل رزرو شده بود کلید اتاق ها رو تحویل گرفتیم (اتاق تکی رزرو شده بود) همینکه از اسناسور میخواستیم بریم بالا ی جوون خیلی خوشگل و خوشتیپ باهامون اومد بالا مثل اینکه اونم مسافر بود رفتیم طبقه سوم بعد اونم رفت توی اتاقش ک بغل اتاق من بود.
از قبلش توی اسانسور باهامون حرف زد ک بچه کجایین ماهم گفتیم ک جنوبی هستیم اومدیم واسه ماموریت
خلاصه بعد ده دیقه دیدم در اتاقم ب صدا در اومد رفتم در باز کردم اون پسره بود تعارفش کردم ک بیاد تو بعد وارد اتاق شد گفت چ اتاق خوبی داری ولی حیف تختت تک نفرست اذیت میشی میخوای بیا اتاق منو نگاه کن ک چقد باحاله و تخت دو نفره داره گفتم ک ن خسته ام نمیتونم.خلاصه کلی حرف زدیم ک اونم مشخص شد دانشجوی دکترا یکی از دانشگاهای تهران بود و اهل تبریز بود اومده بود هتل.
شماره تماسمو گرفت بعد هم رفت اتاق خودش
منو دوستم استراحت کردیم بعد بهش گفتم بیا بریم پارک دانشجو این ترانس هارو ببینیم میگن ک ترنس زیاد داره تاحالا ندیدیم منم خیلی تو کف بودم خلاصه ما رفتیم و بعد دو ساعت برگشتیم رفتم توی رستوران هتل شام خوردیم بعد رفتیم اتاق.دیدم تلفنم زنگ خورد جواب دادم بعد گفت ک علی فهمیدم همون پسر تبریزی
گفت ک چندبار اومدم در اتاقت نبودی خواستم ببینم اومدی یا ن گفتم اره اومدم منم توی اتاق لخت بودم فقط با ی شرت بودم بعد چند دیقه اومد در زد و تعارفش کردم ک بیاد داخل منم گفتم ببخشید برم شلوار بپوشم گفت اشکال نداره دوتامون ک مردیم
خلاصه نشستیم داشتیم حرف میزدیم گفتم خیلی خوابم میاد خسته راهم
گفت خوب بزار ماساژت بدم خستگیت رفع بشه گفتم ن مزاحم شما نمیشم
گفت ن اشکال نداره من دوره ماساژ دیدم
وقتی دیدم داره اسرار میکنه گفتم باشه بعد رو بع شکم خوابیدم شروع کرد ب ماساژ دادن منم از قبلش خیلی حشری بود
شروع کرد از شونه هام و کمرم رسید ب کونم بعد گفت اینجاتم ماساژ بدم؟منم خوشم اومده بود گفتم اره شروع کرد کونمم ماساژ دادن بغل رونامو ماساژ میداد تا نزدیک های تخمام خیلی حشری شدم کیرم داشت منفجر میشد قشنگ اون میتونست از پشت کیرمو توی شرت بیینه ک سرش از بغل شرت زده بود بیرون
در ضمن اونم روی کونم نشسته بود و حین ماساژ خودشو خم میکرد روی من و ب عقب و جلو میومد منم سیخ شدن کیرشو حس میکردم
بعد گفت تاب بخورتا از جلو هم ماساژت بدم منم تاب خوردم و کیرم سیخ سیخ شده بود دوس داشتم کیرمو دراره و همشو بخوره بعد شروع کرد مالوندن سینه هام و بازوهام دیگه تحمل نداشتم میدونستم اونم منتظر حرف منه بهش گفتم شرتمو در بیار یهو شرتمو کشید پایین و مثل کیر ندیده ها کیرمو کرد توی دهنش و شروع کرد ساک زدن
واااای کشتی منو علیییییی
اووووم میخوام تخماتو بخورم اریا جون من دیونه کیر جنوبیم
اینقد خوب سر کیرمو میک میزد ک داشتم دیونه میشدم همزمان محکم تخمامو لیس میزد و زیر تخمامو زب
1400/04/04
با سلام خدمت دوستان شهوانی
این داستان کاملا واقعی
(اسم ها مستعار میباشند)
اسمم اریا توی یک پتروشیمی عسلویه کار میکنم و ٣٠ سالمه
و مهندس یک قسمت از این شرکت هستم
یک روز رئیسم صدام زد بیا دفتر بعد من رفتم اونجا و گفت که باید روز شنبه با اقای کریمی برین ماموریت تهران
منم خیلی خوشحال شدم تاحالا ماموریت نرفته بودم
خلاصه خودمو اماده کردم و روز شنبه با محمد (کریمی) راهی تهران شدیم اولین بارم هم بود ک سوار هواپیما شدم اخه خودم جنوبی هستم
بعد ک رسیدم دفتر مرکزی شرکت خیلی تحویلمون گرفتن و ناهار خوردیم خلاصه همه کار هامو انجام دادیم بعد همکار تهرانیمون هماهنگ کرد با سرویس شرکت ک مارو ببره هتل نزدیک های پارک دانشجو
خلاصه رفتم اونجا ک از قبل هتل رزرو شده بود کلید اتاق ها رو تحویل گرفتیم (اتاق تکی رزرو شده بود) همینکه از اسناسور میخواستیم بریم بالا ی جوون خیلی خوشگل و خوشتیپ باهامون اومد بالا مثل اینکه اونم مسافر بود رفتیم طبقه سوم بعد اونم رفت توی اتاقش ک بغل اتاق من بود.
از قبلش توی اسانسور باهامون حرف زد ک بچه کجایین ماهم گفتیم ک جنوبی هستیم اومدیم واسه ماموریت
خلاصه بعد ده دیقه دیدم در اتاقم ب صدا در اومد رفتم در باز کردم اون پسره بود تعارفش کردم ک بیاد تو بعد وارد اتاق شد گفت چ اتاق خوبی داری ولی حیف تختت تک نفرست اذیت میشی میخوای بیا اتاق منو نگاه کن ک چقد باحاله و تخت دو نفره داره گفتم ک ن خسته ام نمیتونم.خلاصه کلی حرف زدیم ک اونم مشخص شد دانشجوی دکترا یکی از دانشگاهای تهران بود و اهل تبریز بود اومده بود هتل.
شماره تماسمو گرفت بعد هم رفت اتاق خودش
منو دوستم استراحت کردیم بعد بهش گفتم بیا بریم پارک دانشجو این ترانس هارو ببینیم میگن ک ترنس زیاد داره تاحالا ندیدیم منم خیلی تو کف بودم خلاصه ما رفتیم و بعد دو ساعت برگشتیم رفتم توی رستوران هتل شام خوردیم بعد رفتیم اتاق.دیدم تلفنم زنگ خورد جواب دادم بعد گفت ک علی فهمیدم همون پسر تبریزی
گفت ک چندبار اومدم در اتاقت نبودی خواستم ببینم اومدی یا ن گفتم اره اومدم منم توی اتاق لخت بودم فقط با ی شرت بودم بعد چند دیقه اومد در زد و تعارفش کردم ک بیاد داخل منم گفتم ببخشید برم شلوار بپوشم گفت اشکال نداره دوتامون ک مردیم
خلاصه نشستیم داشتیم حرف میزدیم گفتم خیلی خوابم میاد خسته راهم
گفت خوب بزار ماساژت بدم خستگیت رفع بشه گفتم ن مزاحم شما نمیشم
گفت ن اشکال نداره من دوره ماساژ دیدم
وقتی دیدم داره اسرار میکنه گفتم باشه بعد رو بع شکم خوابیدم شروع کرد ب ماساژ دادن منم از قبلش خیلی حشری بود
شروع کرد از شونه هام و کمرم رسید ب کونم بعد گفت اینجاتم ماساژ بدم؟منم خوشم اومده بود گفتم اره شروع کرد کونمم ماساژ دادن بغل رونامو ماساژ میداد تا نزدیک های تخمام خیلی حشری شدم کیرم داشت منفجر میشد قشنگ اون میتونست از پشت کیرمو توی شرت بیینه ک سرش از بغل شرت زده بود بیرون
در ضمن اونم روی کونم نشسته بود و حین ماساژ خودشو خم میکرد روی من و ب عقب و جلو میومد منم سیخ شدن کیرشو حس میکردم
بعد گفت تاب بخورتا از جلو هم ماساژت بدم منم تاب خوردم و کیرم سیخ سیخ شده بود دوس داشتم کیرمو دراره و همشو بخوره بعد شروع کرد مالوندن سینه هام و بازوهام دیگه تحمل نداشتم میدونستم اونم منتظر حرف منه بهش گفتم شرتمو در بیار یهو شرتمو کشید پایین و مثل کیر ندیده ها کیرمو کرد توی دهنش و شروع کرد ساک زدن
واااای کشتی منو علیییییی
اووووم میخوام تخماتو بخورم اریا جون من دیونه کیر جنوبیم
اینقد خوب سر کیرمو میک میزد ک داشتم دیونه میشدم همزمان محکم تخمامو لیس میزد و زیر تخمامو زب
ون میزد
منم کلشو ب سر کیرم فشار میدادم
ااااه بخور کونی دیونم میکنی وااای چقد خوب ساک میزنی
واقعا استادانه ساک آبدار میزد کیر خیلی کلفتمو تا ته توی حلقش میکرد و میخورد بیشتر از ده دقیقه داشت برام ساک میزد
وااای علی ابم میخواد بیاد
اونم همزمان ک کیرم توی دهنس باد با ی چشمک بهم فهموند ک میخوام ابتو بخورم واااای خدایا چقد حال میده ابتو خالی کنی توی دهن یکی
اااااه همشو ریختم توی دهن علی تا اخرین قطره ابمو تو دهنش ریختم
علی ابمو قورت نداد سریع رفت خالیش کرد توی دسشویی و اوند
دراز کشید توی بغلم کونسو چسبوند ب کیرم و محکم بغلش کردم
ده دیقه توی بغلم بود و کیرم خوابیده بود و باهاش ور میرفت
بعد ده دیقه کیرم دوباره سیخ شده بود گفتم علی میخوام بکنمت میزاری؟گفت ک بکن ولی داخلی نزن کیرت کلفته جر میخورم
منم تف زدم سر میرم و گذاشتم بین کونش و یکم عقب جلوش کردم گفتم علی اصن حال نمیده باید داخلی بزنمت گفت ک ن تحمل ندارم بزار دوباره برات ساک بزنم
وااای عاشق ساک زدنش بود با چنان حرصی کیرمو میخورد ک انگار اولین بارشه کیر میبینه
دوباره شروع کرد تا ته کیرمو میخورد و صداهای سکسی در میورد اووووم وااای علی محکم بخور ااااه
زیر تخمامو میخورد و شروع کرد بین کونمو لبس زدن وااای چ حالی میداد یکی کونتو لیس بزنه اینقد کونمو لیس زده بود ک تمام کونم پر از اب دهنش شده بود
دوباره اومد سراغ کیرم وااای علی سرشو محکم میک بزن اوووم بخور بچه کونی
بعد چند دیقه گفتم ابم نیخواد بیاد دوباره فهمیدم باید بریزم توی دهنش
ااااه علی همشو بخور جوووون
کل ابمو خالی کردم توی دهن علی و دوباره رفت توی دسشویی بعد چند دیقه اومد
گفتم علی ساک حال میده؟گفت خییلی از بچگی عادت کردم به ساک زدن
گفتم مزش خوبه؟گفت ک امتحان کن
واقعیتش منم دوس داشتم برا یکبارم ک شده امتحان کنم
گفتم میترسم
گفت نترس امتحان کن
خلاصه با هزار ترس و دلشوره رفتم کیرشو تو دستم گرفتم
خدای من چقد سر کیرش بزرگ بود مثل قارچ بود اروم لبامو چسبوندم به سر کیرش
وااای کیر چقد نررررمه خدایا
دهنمو اروم باز کردم و سرشو شروع مردم میک زدن علی هم گفت افرین اریا خیلی خوب میخوری انگار چند ساله کارت ساک زدنه واقعیتش از دوس دخترام یاد گرفتم ساک زدنو ک دندون نمیزدن و چطوری میخوردن
خلاصه چند دقیقه سر کیر کلفت علی رو میک زدم وااااقعا خوشمزه تر و نرمتر از کیر ندیدم
با لذت داشتم میخوردم ولی اب دهنمو قورت ندادم پر دهنم شده بود تف دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم توی دسشویی تف کردم و اومدم گفتم علی کیرت خیلی کلفته من دیگه نمیتونم علی هم ی دستش کیر منو گرفته بود ی دستش هم شروع کرد ب جق زدن منم داشتم نگاهش میکردم ک علی برا اولین بار ابش اومد بعد هم یکم توی بغلم دراز کشید بعد چند دیقه بلند شد گفت من باید برم دیگه و خدافظی کرد و رفت
من تا صبح از لذت ساک زدن خوابم نبرد باورم نشد هم علی برای من ساک زده هم من اولین بار مزه کیرو حس کردم
خلاصه اون ماموریت جز بهترین و خاطره انگیزترین روز های زندگیم شد و فرداش ما به سمت جنوب پرواز کردیم
دوستان امیدوارم از این داستان لذت برده باشین.
کاملا واقعی بود.
با عرض پوزش ب خاطر غلط های املایی
نوشته: Arya
@dastankadhi
منم کلشو ب سر کیرم فشار میدادم
ااااه بخور کونی دیونم میکنی وااای چقد خوب ساک میزنی
واقعا استادانه ساک آبدار میزد کیر خیلی کلفتمو تا ته توی حلقش میکرد و میخورد بیشتر از ده دقیقه داشت برام ساک میزد
وااای علی ابم میخواد بیاد
اونم همزمان ک کیرم توی دهنس باد با ی چشمک بهم فهموند ک میخوام ابتو بخورم واااای خدایا چقد حال میده ابتو خالی کنی توی دهن یکی
اااااه همشو ریختم توی دهن علی تا اخرین قطره ابمو تو دهنش ریختم
علی ابمو قورت نداد سریع رفت خالیش کرد توی دسشویی و اوند
دراز کشید توی بغلم کونسو چسبوند ب کیرم و محکم بغلش کردم
ده دیقه توی بغلم بود و کیرم خوابیده بود و باهاش ور میرفت
بعد ده دیقه کیرم دوباره سیخ شده بود گفتم علی میخوام بکنمت میزاری؟گفت ک بکن ولی داخلی نزن کیرت کلفته جر میخورم
منم تف زدم سر میرم و گذاشتم بین کونش و یکم عقب جلوش کردم گفتم علی اصن حال نمیده باید داخلی بزنمت گفت ک ن تحمل ندارم بزار دوباره برات ساک بزنم
وااای عاشق ساک زدنش بود با چنان حرصی کیرمو میخورد ک انگار اولین بارشه کیر میبینه
دوباره شروع کرد تا ته کیرمو میخورد و صداهای سکسی در میورد اووووم وااای علی محکم بخور ااااه
زیر تخمامو میخورد و شروع کرد بین کونمو لبس زدن وااای چ حالی میداد یکی کونتو لیس بزنه اینقد کونمو لیس زده بود ک تمام کونم پر از اب دهنش شده بود
دوباره اومد سراغ کیرم وااای علی سرشو محکم میک بزن اوووم بخور بچه کونی
بعد چند دیقه گفتم ابم نیخواد بیاد دوباره فهمیدم باید بریزم توی دهنش
ااااه علی همشو بخور جوووون
کل ابمو خالی کردم توی دهن علی و دوباره رفت توی دسشویی بعد چند دیقه اومد
گفتم علی ساک حال میده؟گفت خییلی از بچگی عادت کردم به ساک زدن
گفتم مزش خوبه؟گفت ک امتحان کن
واقعیتش منم دوس داشتم برا یکبارم ک شده امتحان کنم
گفتم میترسم
گفت نترس امتحان کن
خلاصه با هزار ترس و دلشوره رفتم کیرشو تو دستم گرفتم
خدای من چقد سر کیرش بزرگ بود مثل قارچ بود اروم لبامو چسبوندم به سر کیرش
وااای کیر چقد نررررمه خدایا
دهنمو اروم باز کردم و سرشو شروع مردم میک زدن علی هم گفت افرین اریا خیلی خوب میخوری انگار چند ساله کارت ساک زدنه واقعیتش از دوس دخترام یاد گرفتم ساک زدنو ک دندون نمیزدن و چطوری میخوردن
خلاصه چند دقیقه سر کیر کلفت علی رو میک زدم وااااقعا خوشمزه تر و نرمتر از کیر ندیدم
با لذت داشتم میخوردم ولی اب دهنمو قورت ندادم پر دهنم شده بود تف دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم توی دسشویی تف کردم و اومدم گفتم علی کیرت خیلی کلفته من دیگه نمیتونم علی هم ی دستش کیر منو گرفته بود ی دستش هم شروع کرد ب جق زدن منم داشتم نگاهش میکردم ک علی برا اولین بار ابش اومد بعد هم یکم توی بغلم دراز کشید بعد چند دیقه بلند شد گفت من باید برم دیگه و خدافظی کرد و رفت
من تا صبح از لذت ساک زدن خوابم نبرد باورم نشد هم علی برای من ساک زده هم من اولین بار مزه کیرو حس کردم
خلاصه اون ماموریت جز بهترین و خاطره انگیزترین روز های زندگیم شد و فرداش ما به سمت جنوب پرواز کردیم
دوستان امیدوارم از این داستان لذت برده باشین.
کاملا واقعی بود.
با عرض پوزش ب خاطر غلط های املایی
نوشته: Arya
@dastankadhi
شيردوش
1400/04/03
سلام اسمم مینا ٣٥ ساله متاهل یک فرزند دختر دارم
داستان مربوط میشه به چهار سال پیش
شوهرم ارتشیه و به خاطر کارش ما مجبور شدیم به یکی از شهرهای کوچیک استان خراسان نقل مکان کنیم چهار سال اونجا بودیم خاطره ای که میخوام بگم مربوط به اون زمانه
توی شهر غریب بدون دوست و فامیل من و شوهرم و دختر سه ماهه داشتیم زندگی میکردیم
توی مرکز شهر یک آپارتمان اجاره کردیم تقریبا توی خیابون اصلی شهر بود منم که بیشتر مواقع تنها بودم واسه همین اصرار کردم جای شلوغ و پر رفت و آمد خونه بگیریم
بعد از زایمانم خیلی چاق شده بودم مخصوصا سینه هام
بچه هم سینه ام رو نمیگرفت خلاصه مکافاتی داشتم
سوتین هام همه کوچیک شده بودن یک روز رفتم پاساژی نزدیک خونه که سوتین بخرم
ته پاساژ یک مغازه لباس زیر فروشی بود که فقط خانم ها میتونستن برن با پرده همش رو پوشونده بود
با دخترم توی کالسکه اش وارد مغازه شدیم
فروشنده یک دختر لاغر و شیک دو سه سالی از من کوچیکتر بود
گفتم سوتین میخوام گفت سایزت چنده گفتم والا بعد بچه خیلی تغییر کرده خودمم نمیدونم
گفت اجازه هست؟ منم منظورشو نفهمیدم گفتم بفرما دیدم دستشو گذاشت رو مانتوم زیر سینه هام گفت ٨٥ یا ٩٠ میدم بپوش ببین کدوم راحتتره،اتاق پروش کوچیک بود نمیتونستم بچه رو ببرم اونم فهمید من کمی نگرانم ،گفت الان در مغازه رو قفل میکنم مشتری نمیگیرم تو راحت باش درو باز بزار
خوشم اومد از احساس امنیتی که بهم داد ازش تشکر کردم
اومدم امتحان کنم دیدم زل زده بهم گفت بیام کمک گفتم دستتون درد نکنه اومد برام بستش از پشت یک دفعه دیدم دستشو کرد توی سوتین سینه ام رو جابجا کرد من شوک شدم از این همه راحتیش و راستش خجالت کشیدم
اومد اون یکی سینه ام رو جابجا کنه دیدم یکم شیر از نوک سینه ام ریخته رو دستش
خیلی خجالت کشیدم گفتم وای ببخشید الان دستمال میدم دیدم زبونش رو کشید روش و گفت نه مهم نیست خوشمزه بود
حرکاتش اصلا برام عادی نبود
گفتم سینه ام رو نمیخوره مجبورم با شیردوش بدوشم واسه همین همیشه شیر اضافه توش هست نمیدونم چرا اینقدر احساس راحتی کردم و گفتم اینجا تنهام و کمکی ندارم و …
گفت اشکال نداره هروقت کمک خواستی مخصوصا برای دوشیدن شیرت به من بگو
اصلا بیا مغازه همینجا خودم کمکت میدم
منم حس کردم دختر عادی نیست مثل همه و احتمالا گرایش به همجنس داره و این کمی تحریکم کرد که منم این تجربه رو داشته باشم
سوتین رو خریدم کلی تخفیف هم بهم داد و گفت منتظرم هروقت خواستی بیا پیش خودم
اومدم خونه ولی فکرم پیشش بود
یاد دستاش میوفتادم روی سینه هام و اون شهوت توی صورتش خیلی خواستنیش کرده بود
فردا صبح شوهرم رفت سرکار منم دخترمو گذاشتم تو کالسکه رفتیم پیش خانم شیکه
تا من رو دید برقی تو چشاش دیدم و سریع در رو از تو قفل کرد تابلو بسته است رو برگردوند فهمیدم حالا حالاها کار داره
گفت شیردوشم اوردی؟ گفتم اره گفت لباساتو درار راحت باش
منم مانتو و بلوز و سوتین رو دروردم نشستم روی صندلی روبروش
دستاشو زد به سینه هام گفت چقد جذاب دخترم خواب بود نگاش کرد گفت چقد خره که اینارو نمیخوره
شوهرت چی اون میخوره؟ گفتم کم کلن سرده
گفت شیرتو میدوشم ولی هرچی تهش موند واسه خودمه
منم خندیدم گفتم باشه عزیزم
حرفه ای بود معلوم بود قبلن هم این کارو کرده
بعدش شروع کرد به قول خودش ته مونده اش رو خورد با چه لذتی با چه حالتی منم که روی ابرا واقعا تحریک شده بودم اومد سمت گردنم بوسید و بوسید به لبام رسید انتظار نداشتم اینقدر دوست داشته باشم لب زن دیگه ای رو بخورم بهش گفتم کاش میومدی خونه اونجا تخت بود راحتتر بودیم
گفتم خوب الان بریم گفت نمی
1400/04/03
سلام اسمم مینا ٣٥ ساله متاهل یک فرزند دختر دارم
داستان مربوط میشه به چهار سال پیش
شوهرم ارتشیه و به خاطر کارش ما مجبور شدیم به یکی از شهرهای کوچیک استان خراسان نقل مکان کنیم چهار سال اونجا بودیم خاطره ای که میخوام بگم مربوط به اون زمانه
توی شهر غریب بدون دوست و فامیل من و شوهرم و دختر سه ماهه داشتیم زندگی میکردیم
توی مرکز شهر یک آپارتمان اجاره کردیم تقریبا توی خیابون اصلی شهر بود منم که بیشتر مواقع تنها بودم واسه همین اصرار کردم جای شلوغ و پر رفت و آمد خونه بگیریم
بعد از زایمانم خیلی چاق شده بودم مخصوصا سینه هام
بچه هم سینه ام رو نمیگرفت خلاصه مکافاتی داشتم
سوتین هام همه کوچیک شده بودن یک روز رفتم پاساژی نزدیک خونه که سوتین بخرم
ته پاساژ یک مغازه لباس زیر فروشی بود که فقط خانم ها میتونستن برن با پرده همش رو پوشونده بود
با دخترم توی کالسکه اش وارد مغازه شدیم
فروشنده یک دختر لاغر و شیک دو سه سالی از من کوچیکتر بود
گفتم سوتین میخوام گفت سایزت چنده گفتم والا بعد بچه خیلی تغییر کرده خودمم نمیدونم
گفت اجازه هست؟ منم منظورشو نفهمیدم گفتم بفرما دیدم دستشو گذاشت رو مانتوم زیر سینه هام گفت ٨٥ یا ٩٠ میدم بپوش ببین کدوم راحتتره،اتاق پروش کوچیک بود نمیتونستم بچه رو ببرم اونم فهمید من کمی نگرانم ،گفت الان در مغازه رو قفل میکنم مشتری نمیگیرم تو راحت باش درو باز بزار
خوشم اومد از احساس امنیتی که بهم داد ازش تشکر کردم
اومدم امتحان کنم دیدم زل زده بهم گفت بیام کمک گفتم دستتون درد نکنه اومد برام بستش از پشت یک دفعه دیدم دستشو کرد توی سوتین سینه ام رو جابجا کرد من شوک شدم از این همه راحتیش و راستش خجالت کشیدم
اومد اون یکی سینه ام رو جابجا کنه دیدم یکم شیر از نوک سینه ام ریخته رو دستش
خیلی خجالت کشیدم گفتم وای ببخشید الان دستمال میدم دیدم زبونش رو کشید روش و گفت نه مهم نیست خوشمزه بود
حرکاتش اصلا برام عادی نبود
گفتم سینه ام رو نمیخوره مجبورم با شیردوش بدوشم واسه همین همیشه شیر اضافه توش هست نمیدونم چرا اینقدر احساس راحتی کردم و گفتم اینجا تنهام و کمکی ندارم و …
گفت اشکال نداره هروقت کمک خواستی مخصوصا برای دوشیدن شیرت به من بگو
اصلا بیا مغازه همینجا خودم کمکت میدم
منم حس کردم دختر عادی نیست مثل همه و احتمالا گرایش به همجنس داره و این کمی تحریکم کرد که منم این تجربه رو داشته باشم
سوتین رو خریدم کلی تخفیف هم بهم داد و گفت منتظرم هروقت خواستی بیا پیش خودم
اومدم خونه ولی فکرم پیشش بود
یاد دستاش میوفتادم روی سینه هام و اون شهوت توی صورتش خیلی خواستنیش کرده بود
فردا صبح شوهرم رفت سرکار منم دخترمو گذاشتم تو کالسکه رفتیم پیش خانم شیکه
تا من رو دید برقی تو چشاش دیدم و سریع در رو از تو قفل کرد تابلو بسته است رو برگردوند فهمیدم حالا حالاها کار داره
گفت شیردوشم اوردی؟ گفتم اره گفت لباساتو درار راحت باش
منم مانتو و بلوز و سوتین رو دروردم نشستم روی صندلی روبروش
دستاشو زد به سینه هام گفت چقد جذاب دخترم خواب بود نگاش کرد گفت چقد خره که اینارو نمیخوره
شوهرت چی اون میخوره؟ گفتم کم کلن سرده
گفت شیرتو میدوشم ولی هرچی تهش موند واسه خودمه
منم خندیدم گفتم باشه عزیزم
حرفه ای بود معلوم بود قبلن هم این کارو کرده
بعدش شروع کرد به قول خودش ته مونده اش رو خورد با چه لذتی با چه حالتی منم که روی ابرا واقعا تحریک شده بودم اومد سمت گردنم بوسید و بوسید به لبام رسید انتظار نداشتم اینقدر دوست داشته باشم لب زن دیگه ای رو بخورم بهش گفتم کاش میومدی خونه اونجا تخت بود راحتتر بودیم
گفتم خوب الان بریم گفت نمی
تونم من باید همین الان ارضا شم
شلوارو شورتمو دروردم اونم لخت شد منو دراز کرد رو میز سرشو برد شروع کرد خوردن کسم حال عجیبی بود اینقدر خورد که ارضا شدم جز بهترین ارگاسم های زندگیم بود خودشم کسش رو چسبونده بود به بغل پام خودشو ارضا کرد تو اون حال من واقعا بلد نبودم کاری بکنم اون زمان بماند که به مرور از اون حرفه ای تر شدم
این اولین تجربه لز من بود اگه براتون جالبه قسمتای بعدی رو براتون بنویسم
نوشته: مینا
@dastankadhi
شلوارو شورتمو دروردم اونم لخت شد منو دراز کرد رو میز سرشو برد شروع کرد خوردن کسم حال عجیبی بود اینقدر خورد که ارضا شدم جز بهترین ارگاسم های زندگیم بود خودشم کسش رو چسبونده بود به بغل پام خودشو ارضا کرد تو اون حال من واقعا بلد نبودم کاری بکنم اون زمان بماند که به مرور از اون حرفه ای تر شدم
این اولین تجربه لز من بود اگه براتون جالبه قسمتای بعدی رو براتون بنویسم
نوشته: مینا
@dastankadhi
سکس با دختر دایی ۱۴ ساله ام
1401/03/11
#دختر_دایی #روستا #آنال
من 24 سالمه و از یه روستا هستیم دایی من کارمند بود تو شهر و خودش اونجا خونه داشت به علت نداشتن کار تو روستا من تو خونه دایی ام تو شهر بودم یه خونه پر جمعیت بود . منم اونجا تقریبا راحت بودم سه تا دختر داشت مدرسه میرفتن یکی ۲۰ ساله یکی ۱۸ ساله ویکی ۱۴ ساله
وقتی من یه روز عصر گوشیم زنگ خورد برداشتم گفت محیا رو از مدرسه بیار چون من امروز رفتم جایی نیومدم
از طرفی خونه همه با هم رفته بودن جایی وقتی طبق معمول دایی ام نمیرفت دنبالش من میرفتم اون روز یه حس داشتم وقتی رفتم دنبالش جلو مدرسه با موتور سوارش کردم ما بین منو اون رو موتور کیفش بود رسوندمش خونه خودم موتور رو تو حیاط گذاشتم وقتی دید از خونه هیچ صدایی نمیاد پرسید کسی نیست منم بهش گفتم رفتن خرید بابات قراره بره دنبالش فعلا نمیان شاید دو ساعت دیگه
محیا هم رفت لباس عوض کنه منم با گوشیم ور میرفتم نمیدونم چرا ولی رفتم در حیاط رو قفل کردم بعد رفت حموم لباساش رو عوض کرد و بعدش تلویزیون رو روشن کرد همینجوری جلو تلویزیون خوابیده بود منم تقریبا نزدیکش نشستم تلویزیون نگاه میکردم حس خونه عوض شده بود کسی نبود ما هم حرفی نمیزندیم کم کم نزدیکش شدم بعد از امتحانات پرسیدم دوتا سه سوال کتاب پرسیدم بعد در مورد موبایل پرسیدم خلاصه جای رسید که موبایلش رو دستم داده بوده همینجوری که کنارم نشسته بود داشتم براش یه بازی فکری که معلومات رو میبرد بالا خواستم براش دانلود کنم رفتم رو سرچ گوگلش در حالی که داشت تلویزیون تماشا میکرد کنارم نشسته بود تو سرچش بیشتر مطالب درسی بود یه جا لب گرفتن رو سرچ زده بود ازش پرسیدم چرا اینو جستجو کردی شرمنده شد با یه لبخند کوچیک گفت دوستم سرچ زده خلاصه در مورد دوستش گفت دوست پسر داره و از این حرفا گفتم تو بلدی گفت نه بلد نیستم خلاصه گفت برنامه چی شده منم مخش میکردم گفتم اول جواب بده مجبورش کردم نشسته بود خودش رو جمع کرد آخرش حرفامون به اینجا رسیده بود گفتم پریود میشی تو یا نه شوکه شده بود جواب نمیداد بهش فضای راحتی دادم گفتم دارم معلومات جنسیت رو میسنجم اونم گفت آره میشه گفتم چند روز در هفته اونم جواب میداد آخرش گفت شکمش موقع پریود درد میکنه منم اصرار داشتم ببینم یا دست بزنم اونجای شکمش بعد فیلتر شکن رو روشن کردم گفتم بیا یه چیز بهت نشون بدم منم کلیپ ها لب گرفتن و اینا رو براش آوردم اونم خجالت میکشید همش از یه گوشه لبش میخندید جند دقیقه ای گذشت خلاصه بهش کلیپ های تحریک کننده نشون میدادم شق شده بود کیرم گفتم از اینا نگاه کردی گفت نه گفتم بیا بهت نشون میدم اولش نمیخواست ببینه گفتم چیزی نیست اینا رو باید بدونی به دردت میخوره خلاصه یه جوری کنارم نشسته بود انگار زورکی و مجبوری از یه گوشه چشم به موبایل یه گوشه چشم به تلویزیون بود هوا داشت تاریک میشد هیچ لامپی تو خونه روشن نبود الا نور تلویزیون منم به بهانه اینکه موبایل رو نگاه کنه تلویزیون رو خاموش کردم فضا تاریک شد حالا صفحه موبایل نور داشت کم کم کلیپ های که میآوردم سکسی ترمی شدن اونم پیشم نشسته بود یه کلیپ آوردم دوتا ایرانی نوجوان بودن داشتن لب میگرفتن منم گفتم گوشیو نگه دار اونم گوشیش رو نگه داشت من رفتم یخچال آب خوردم تو کلیپ دختره تازه داشت لخت میشد گوشی دستش بود پیشش نشستم بهش گفتم اولین باره میبینی با تکان دادن سر تایید کرد همینجوری که فیلم سکسی تر میشد منم پاهامو میزدیم به پاش کم کم بهش چسپیدم دهنم نزدیک گوشش بردم یه جوری که صدای نفسم رو میشنید فیلم همچنان ادامه داشت زبونم رو زدم به گوشش یهو یه کم رفت عقب گفت قلقلکم میاد گفتم باش گرد
1401/03/11
#دختر_دایی #روستا #آنال
من 24 سالمه و از یه روستا هستیم دایی من کارمند بود تو شهر و خودش اونجا خونه داشت به علت نداشتن کار تو روستا من تو خونه دایی ام تو شهر بودم یه خونه پر جمعیت بود . منم اونجا تقریبا راحت بودم سه تا دختر داشت مدرسه میرفتن یکی ۲۰ ساله یکی ۱۸ ساله ویکی ۱۴ ساله
وقتی من یه روز عصر گوشیم زنگ خورد برداشتم گفت محیا رو از مدرسه بیار چون من امروز رفتم جایی نیومدم
از طرفی خونه همه با هم رفته بودن جایی وقتی طبق معمول دایی ام نمیرفت دنبالش من میرفتم اون روز یه حس داشتم وقتی رفتم دنبالش جلو مدرسه با موتور سوارش کردم ما بین منو اون رو موتور کیفش بود رسوندمش خونه خودم موتور رو تو حیاط گذاشتم وقتی دید از خونه هیچ صدایی نمیاد پرسید کسی نیست منم بهش گفتم رفتن خرید بابات قراره بره دنبالش فعلا نمیان شاید دو ساعت دیگه
محیا هم رفت لباس عوض کنه منم با گوشیم ور میرفتم نمیدونم چرا ولی رفتم در حیاط رو قفل کردم بعد رفت حموم لباساش رو عوض کرد و بعدش تلویزیون رو روشن کرد همینجوری جلو تلویزیون خوابیده بود منم تقریبا نزدیکش نشستم تلویزیون نگاه میکردم حس خونه عوض شده بود کسی نبود ما هم حرفی نمیزندیم کم کم نزدیکش شدم بعد از امتحانات پرسیدم دوتا سه سوال کتاب پرسیدم بعد در مورد موبایل پرسیدم خلاصه جای رسید که موبایلش رو دستم داده بوده همینجوری که کنارم نشسته بود داشتم براش یه بازی فکری که معلومات رو میبرد بالا خواستم براش دانلود کنم رفتم رو سرچ گوگلش در حالی که داشت تلویزیون تماشا میکرد کنارم نشسته بود تو سرچش بیشتر مطالب درسی بود یه جا لب گرفتن رو سرچ زده بود ازش پرسیدم چرا اینو جستجو کردی شرمنده شد با یه لبخند کوچیک گفت دوستم سرچ زده خلاصه در مورد دوستش گفت دوست پسر داره و از این حرفا گفتم تو بلدی گفت نه بلد نیستم خلاصه گفت برنامه چی شده منم مخش میکردم گفتم اول جواب بده مجبورش کردم نشسته بود خودش رو جمع کرد آخرش حرفامون به اینجا رسیده بود گفتم پریود میشی تو یا نه شوکه شده بود جواب نمیداد بهش فضای راحتی دادم گفتم دارم معلومات جنسیت رو میسنجم اونم گفت آره میشه گفتم چند روز در هفته اونم جواب میداد آخرش گفت شکمش موقع پریود درد میکنه منم اصرار داشتم ببینم یا دست بزنم اونجای شکمش بعد فیلتر شکن رو روشن کردم گفتم بیا یه چیز بهت نشون بدم منم کلیپ ها لب گرفتن و اینا رو براش آوردم اونم خجالت میکشید همش از یه گوشه لبش میخندید جند دقیقه ای گذشت خلاصه بهش کلیپ های تحریک کننده نشون میدادم شق شده بود کیرم گفتم از اینا نگاه کردی گفت نه گفتم بیا بهت نشون میدم اولش نمیخواست ببینه گفتم چیزی نیست اینا رو باید بدونی به دردت میخوره خلاصه یه جوری کنارم نشسته بود انگار زورکی و مجبوری از یه گوشه چشم به موبایل یه گوشه چشم به تلویزیون بود هوا داشت تاریک میشد هیچ لامپی تو خونه روشن نبود الا نور تلویزیون منم به بهانه اینکه موبایل رو نگاه کنه تلویزیون رو خاموش کردم فضا تاریک شد حالا صفحه موبایل نور داشت کم کم کلیپ های که میآوردم سکسی ترمی شدن اونم پیشم نشسته بود یه کلیپ آوردم دوتا ایرانی نوجوان بودن داشتن لب میگرفتن منم گفتم گوشیو نگه دار اونم گوشیش رو نگه داشت من رفتم یخچال آب خوردم تو کلیپ دختره تازه داشت لخت میشد گوشی دستش بود پیشش نشستم بهش گفتم اولین باره میبینی با تکان دادن سر تایید کرد همینجوری که فیلم سکسی تر میشد منم پاهامو میزدیم به پاش کم کم بهش چسپیدم دهنم نزدیک گوشش بردم یه جوری که صدای نفسم رو میشنید فیلم همچنان ادامه داشت زبونم رو زدم به گوشش یهو یه کم رفت عقب گفت قلقلکم میاد گفتم باش گرد
ن رو ببوسم تا یاد بگیری چیزی نگفت فک کرد ماجرا تا همینجا تموم میشه نزدیک گردنش شدم لبم رو گذاشتم رو گردنش گردنش رو یه کم خم کرد در حالی که گوشی دستش بود منم لیم رو گردنش یه دستم رو چرخوندم بالا سینه اش از رو لباس سینه اش رو ماساژ دادم تو کلیپ پسره لباس دختره رو درآورده بود منم دیگه میدونستم چه خبر اونم میدونم وقت رو هدر ندادم بدون اینکه چیزی بگم گرفتم رو بالش سرش رو گذاشتم کنارش دراز کشیدم پسره کیرش رو تو کس دختره قرار داره بود هر دو داشتم کلیپ رو میدیدم منم دستم رو بردم زیر پیراهنش یه سوتین بسته بود سینه هاش اندازه پرتقال بود خواستم سوتین رو باز گنم گفت نه گفتم میبندم خلاصه راضی شد دامنش رو بالا زدم سینه هاش رو خوردم گوشی از دستش افتاده بود هر دو سینه هاش رو خوردم پاین نافش رو بوسیدم تا خواستم کسش رو ماساژ بدم پاهاش رو جمع کرد مقاومت کرد گفتم کاری ندارم آهسته آهسته گولش زدم تا کسش رو ماساژ بدم آب میداد کسش بوش رو حس میکردم کیرم شق بود آهسته آهسته شلوارش رو کم کم آوردم پایین مقاومت نمیکرد منم از فرصت استفاده کردم تقریبا ده دقیقه بعد شلوارش تا زانوها آوردم پاین لنگاش بالا بود سرم تو لنگاش بود داشتم کسش رو میخوردم در حالی که تو خوردن بودم فکر میگردم دارم چکار میکنم وقتی خوردنش شلوارم رو یه کم بردم پاین اومدم لبهاش رو بخورم تنها من لب اونو میخوردم یک طرفه بود کیرم نزدیک کس داغش بود با دست کیرم رو گرفتم رو کسش ماساژ دادم سینه هاش رو خوردم آخرش برگردوندمش کیرم رو گذاشتم رو سوراخ کونش داشتم ماساژ میدادم دیگه داشتم سکس میکردم با دختر دایی ۱۴ ساله ام کم کم سرش رو گذاشتم تو کونش یه کم رفت توش کشید خودش رو کیرم زودی اومد بیرون دردش آوند بار اولش بود منم حشری بودم گفت میخوام برم نذاشتم گفتم نمیذارم توش انگشت کوچیکم کردم تو کونش میگفت نکن من انگار نمیشنیدم خلاصه آهسته آهسته کیرم رو با هزار کلنجار کردم تو کونش یه کم دادش در آمد بعدش آروم شد بهم گفت کسم رو بکن تعجب کردم باز گفت از جلو بکن گفتم کست رو بکنم گفت آره صداش در نمی اومد کیرم رو رو کسش گرفته بودم خودش کم داشت بالا پاین میشد منم ثابت موندم اون داشت رو کیر من با کسش ور میرفت بعد با دستش کیرم رو گرفت رو کسش ماساژ میداد یهو سر کیرم رو رو سوراخ کسش آورد تو فکر بودم پردش پاره نشه خودش یه کم عقب جلو میرفت هر بار کیرم بیشترتو کسش میرفت تا دیدم یه موقع کامل کیرم تو کسش هست پرده نداشت لنگاش رو زدم بالا کامل داشتم میکردمش از تو اون لحظه پرسیدم چرا پرده نداری عزیزم گفت میلاد پردم رو زده میلاد دوست بردار ۱۸ سالش بود میلاد ۱۸ سالش بود اینو شنیدم فرغونی کردمش داشت آبم میومد بیرون کشیدم تا آبم اومد سریع رفتم از خونه بیرون بعدش برنگشتم دو سه روز رفتم روستا چند روزا بعدش برگشتم بهش اس دادم گفتم میخوام کست رو بخورم اونم یه جورایی قبول کرد و این داستان منو محیای ۱۴ ادامه داره موقیعت پیش نمیاد دو ماه شاید یه بار دلم میخواد کونش رو بکنم ببینم چی میشه
نوشته: Jj
@dastankadhi
نوشته: Jj
@dastankadhi
مژگان: نون زیر کباب (۲)
1401/03/11
#خواهرزن
ادامه قسمت قبل
سلام
در مورد نظرات دوستان تو داستان شماره قبلی ۳ مورد هست که باید توضیح بدم
۱ نوشتن این طوری را بهش میگن عامیانه نه لهجه لهجه مربوط به صوت و حرف میشه نه نوشتن و معمولا اینطور داستانها را عامیانه مینویسن مثل کتابهای احمد محمود ( همسایه ها پیش نهاد میشه ) یا کتابهای هدایت و …
۲ برا بعضی دوستان سوئ تفاهم شده که البته خودم باعثش شدم . البته که کلاسهای رانندگی اجباریه منظورم از اموزش دادن رانندگی داشتن پیش زمینه و اموزش اولیه بوده
۳ از دوستان معذرت میخوام که گفته بودم نظرشون مهم نیست
البته به این دلیل بود که هرکس هر داستانی مینویسه یه عده طوری میگن دروغه انگار تا حالا کسی خواهر زنشا نکرده😂😂 اگه واقعا فکر میکنی این اتفاق نمیوفته چرا اومدی تو این سایت . به هر حال عذر میخوام قصد توهین نداشتم
بریم سر داستانمون
اونروز عصر تا رفتم مغازه نشستم پشت دخل و سعی کردم قیافه مژگانا موقع ارضا شدن تصور کنم باورم نمیشد این اتفاق. یه چند ساعت گذشت خانمم زنگ زد که امشب خونه مادرش مهمونیم ولی الان برم سراغش باید یه سر بره خونه مغازه را قفل انداختم و رفتم سراغش با این فکر که دخترمون همراش نمیاد و میرم خونه تلافی شق دردیما که از مژگان مونده سر مژده خالی میکنم خانمم از مژگان یه نمه بلندتره اندامش همونه ولی خب صورتش به مژگان نمیرسه شاید اگه چشمای مژگان رنگی نبود این اختلاف زیبایی زیاد تو چشم نمیومد پس میشد یه سکس حسابی تو خونه با خانم کرد و تصور کرد که مژگانه . جون چه حالی میکردم تا چند دقیقه دیگه رسیدم در خونه بوق زدم اومد بیرون و سوار شد به نظر کم حوصله و عصبی میومد نزدیک مغازه بودم که گفت پریود شدم یه دقیقه مغازه را واکن یه چند تا بسته نوار بهداشتی بالدار بده و منا برگردون خونه بابام 😐😐 انگار اب سرد ریخته باشن روم یه دفه کیره خوابید و موند فقط درد خوایه ها 😭😭😭 😕🤐🤐 با اعصاب تخمی زدم کنار گفتم حالا چه خبره چندتااااا . گفت مژگان هم نداشت واسه اونه توپیاده شدن یه دفه از دهنم پریدکه الکی نگو اونکه پریو… حرفما خوردم گفت چی جواب ندادم و رفتم . احمق داشتی لو میدادی و تخم شکا میکاشتی تو مژده حواستا جمع کن رفتم مغازه یه کم معطل کردم که از ذهنش بپره حرف نیمه کاره م یه چندتا مشتری هم اومد . مغازه را کامل بستم و رفتیم خونه باباش .
از شق دردی تخمام ورم کرده بود و بد درد میکرد مجبور بودم یواش و گشاد گشاد راه برم رفتم تو یه کم خودما جمع کردم و سلام مادر سلام اقا جون
سلام سلام خدا بد نده چی شده 😮😮😮
این کمر درد دوباره امونما بریده نگام افتاد به مژگان خنده ش گرفت و برگشت رفت تو اشپز خونه
صحبت سر این بود که باید بیشتر مواظب باشی و مثل چند سال پیش یه ماه نیوفتی خونه و از این جور چیزا
مژگان با سینی چای اومد و همینطور که داشت به باباش تعارف میکرد گفت بد دردیه این درد اینطور که شنیدم نه اقا دوماد
اره نصیب گرگ بیابون نشه بددددد دردیه
چای تعارف کرد اومدم بردارم گفت اون یکی را بردار دارچین با نباته واسه کمردرد خوبه و یه چشمک ریزی زد
دارچین نباتا خوردم وجدانی بعد یه دقیقه دردش کمتر شد
تا اخر شب نگاهما از مژگان میدزدیدم ولی اون بیشتر کرم میریخت و عشوه میومد دیوونم کرده بود
بچه ها خوابشون برده بود و مژده هم حال خوبی نداشت و کم حوصله بود مادرش یواش بهش گفت خب امشب بخواب همینجا میخوای بری خونه چکار الان تومیتونی بچه را بغل کنی از پله ها خونه تون ببری بالا یا شوهرت
گفتم نه مادر من بهترم معجون مژگان کار خودشا کرد من خوبم
سزیع مژگان رو به مژده گفت راست میگه مامان تو همینجا بخواب ماهم بریم پارک
1401/03/11
#خواهرزن
ادامه قسمت قبل
سلام
در مورد نظرات دوستان تو داستان شماره قبلی ۳ مورد هست که باید توضیح بدم
۱ نوشتن این طوری را بهش میگن عامیانه نه لهجه لهجه مربوط به صوت و حرف میشه نه نوشتن و معمولا اینطور داستانها را عامیانه مینویسن مثل کتابهای احمد محمود ( همسایه ها پیش نهاد میشه ) یا کتابهای هدایت و …
۲ برا بعضی دوستان سوئ تفاهم شده که البته خودم باعثش شدم . البته که کلاسهای رانندگی اجباریه منظورم از اموزش دادن رانندگی داشتن پیش زمینه و اموزش اولیه بوده
۳ از دوستان معذرت میخوام که گفته بودم نظرشون مهم نیست
البته به این دلیل بود که هرکس هر داستانی مینویسه یه عده طوری میگن دروغه انگار تا حالا کسی خواهر زنشا نکرده😂😂 اگه واقعا فکر میکنی این اتفاق نمیوفته چرا اومدی تو این سایت . به هر حال عذر میخوام قصد توهین نداشتم
بریم سر داستانمون
اونروز عصر تا رفتم مغازه نشستم پشت دخل و سعی کردم قیافه مژگانا موقع ارضا شدن تصور کنم باورم نمیشد این اتفاق. یه چند ساعت گذشت خانمم زنگ زد که امشب خونه مادرش مهمونیم ولی الان برم سراغش باید یه سر بره خونه مغازه را قفل انداختم و رفتم سراغش با این فکر که دخترمون همراش نمیاد و میرم خونه تلافی شق دردیما که از مژگان مونده سر مژده خالی میکنم خانمم از مژگان یه نمه بلندتره اندامش همونه ولی خب صورتش به مژگان نمیرسه شاید اگه چشمای مژگان رنگی نبود این اختلاف زیبایی زیاد تو چشم نمیومد پس میشد یه سکس حسابی تو خونه با خانم کرد و تصور کرد که مژگانه . جون چه حالی میکردم تا چند دقیقه دیگه رسیدم در خونه بوق زدم اومد بیرون و سوار شد به نظر کم حوصله و عصبی میومد نزدیک مغازه بودم که گفت پریود شدم یه دقیقه مغازه را واکن یه چند تا بسته نوار بهداشتی بالدار بده و منا برگردون خونه بابام 😐😐 انگار اب سرد ریخته باشن روم یه دفه کیره خوابید و موند فقط درد خوایه ها 😭😭😭 😕🤐🤐 با اعصاب تخمی زدم کنار گفتم حالا چه خبره چندتااااا . گفت مژگان هم نداشت واسه اونه توپیاده شدن یه دفه از دهنم پریدکه الکی نگو اونکه پریو… حرفما خوردم گفت چی جواب ندادم و رفتم . احمق داشتی لو میدادی و تخم شکا میکاشتی تو مژده حواستا جمع کن رفتم مغازه یه کم معطل کردم که از ذهنش بپره حرف نیمه کاره م یه چندتا مشتری هم اومد . مغازه را کامل بستم و رفتیم خونه باباش .
از شق دردی تخمام ورم کرده بود و بد درد میکرد مجبور بودم یواش و گشاد گشاد راه برم رفتم تو یه کم خودما جمع کردم و سلام مادر سلام اقا جون
سلام سلام خدا بد نده چی شده 😮😮😮
این کمر درد دوباره امونما بریده نگام افتاد به مژگان خنده ش گرفت و برگشت رفت تو اشپز خونه
صحبت سر این بود که باید بیشتر مواظب باشی و مثل چند سال پیش یه ماه نیوفتی خونه و از این جور چیزا
مژگان با سینی چای اومد و همینطور که داشت به باباش تعارف میکرد گفت بد دردیه این درد اینطور که شنیدم نه اقا دوماد
اره نصیب گرگ بیابون نشه بددددد دردیه
چای تعارف کرد اومدم بردارم گفت اون یکی را بردار دارچین با نباته واسه کمردرد خوبه و یه چشمک ریزی زد
دارچین نباتا خوردم وجدانی بعد یه دقیقه دردش کمتر شد
تا اخر شب نگاهما از مژگان میدزدیدم ولی اون بیشتر کرم میریخت و عشوه میومد دیوونم کرده بود
بچه ها خوابشون برده بود و مژده هم حال خوبی نداشت و کم حوصله بود مادرش یواش بهش گفت خب امشب بخواب همینجا میخوای بری خونه چکار الان تومیتونی بچه را بغل کنی از پله ها خونه تون ببری بالا یا شوهرت
گفتم نه مادر من بهترم معجون مژگان کار خودشا کرد من خوبم
سزیع مژگان رو به مژده گفت راست میگه مامان تو همینجا بخواب ماهم بریم پارک
دوبل تمرین کنیم
مادرش شاکی شد که با این کمر درد محمود چه اجباریه
گفتم نه مشکلی ندارم من
مژگان ادامه داد اخه روزها شهر شلوغه نمیشه تمرین کرد . تو جاده هام که ماشین پارک نیست
خلاصه مژده راضی شد خونه باباش بخوابه
تا من بلند شدم و خداحافظی کردم و گشاد گشاد رفتم پایین مژگانم اماده شد و اومد
با شوق بچه گانه گفت از دم در خودم میشینم و سویچا ازم گرفت
طوری رفتار میکرد که مادرش گفت این بزرگ بشو نیست هنوزم بچه س رو به من گفت مواظب باشید و رو به دخترش گفت زیاد دیر نکنید چند وقته محمود کم میره مغازه بتونه صبح زود بیدار بشه
تا راه افتادیم زد زیر خنده گفتم چته گفت آخی نازی میخندید و تعریف کرد که عصر که اومدیم خونه توفکر تو و شق دردت بودم و فکر کردم امشب مژده بدبخت چی باید بکشه زیر تو ولی وقتی اومد ازم پرسید نوار بهداشتی دارم یا نه کلی خندیده بود پیش مژده که مادرش گفته بود خب مگه چیه تو پریود نمیشی ؟
همینها را هم از کلمه کلمه حرفاش تو خندیدن فهمیدم
مژگان اینقدر قشنگ بود و قشنگ میخندید که فقط داشتم نگاهش میکردم یهو دیدم نزدیک محله مونیم گفتم کجا میری ؟ با ناز و شوخی گفت مژده که کاری ازش بر نمیاد مجبورم جور خواهرا بکشم دیگه تازه بدهکارتم هستم مگه نه و با عشوه یه بوس فرستاد گفتم دستت درد نکنه ولی خونه اصلا جای مناسبی نیست با تعجب گفت چرا ؟ گفتم این موقع شب من و تو تنها بریم تو اپارتمان اگه همسایه ای کسی ما را ببینه دیگه نابودیم اونم تو مسکن مهر که جلو یه مجتمع وایستی ۸۰ جفت چشم روت زوم میکنن
دید حرفم درسته دمغ شد و گازا ول کرد و گفت پس تو را چکار کنم
با این حالت
گفتم بیخیال برا یه سکس حسابی باید موقعیت حسابی جور بشه
بریم چندتا تمرین بکن و این جریانم بذاریم برا یه فرصت دیگه
دیگه حرف نمیزد سر فلکه دور زد و گفت حال تمرین ندارم بریم خونه گفتم اینطور مامانت و مژده سوال پیچت میکنن چرا اینقدر زود اومدی چی شده مگه ؟ یه دو سه تا پارک برو بعد بریم
پارک اولا یه چند بار عقب جلو کرد و اخرشم اونی که باید میشد نشد گفتم بعدی بهتر میشه
تو مسیری که رفته بودیم یه خیابان عریضی بود که مشاغل نیمه مزاحما منتقل کرده بودن اونجا و ادامه خیابان که آسفالت نشده بود میرسید به یه شهرک در حال ساخت و ساز که حدود ۶ ۷ خانواده فعلا ساکن اونجا بودن و بقیه در حال ساخت بود
یه دفعه گازا بیشتر کرد و گفت من نمیزارم با این حال بری خونه به یاد من جلق بزنی تا وقتی خودم هستم
خنده م گرفت گفتم اخه تو جاده ؟!!! گفت اونش با من و ادامه خیابونا رفت تو خاکی و وسط مسیر که از هر دو طرف چراغها معلوم نبود ترمز کرد و پیاده شد اومد طرف من درا باز کرد و گفت تو رانندگی کن تا نشستم پشت فرمون دستشا گذاشت رو کیرم و شروع کرد به مالیدن روشن کردم ماشینا تا راه افتادم سمت چپ یه بیراهه دیدم بیراهه از یه تپه کوچیک میرفت بالا و سرازیر میشد و حدود ۲۰۰ متر که میرفتی یه چشمه و یه ابگیر کوچیک بود
با رفقا رفته بودم اونجا با هم شلم بازی کرده بودیم
جای دنجی بود کنار چشمه سر و ته و ماشینا خاموش کردم
مژگان گفت عجب جاییه گفتم اره ولی …
ولی چی … ولی چی …خب بگو دیگه
روم نمیشه
برو بابا … ولی چی
ناراحت نشی ها … نه بگو … میشه امشبا برام ساک بزنی
گفت دیوونه قصدم همین بود و لبشا چسبوند به لبم یه چند دقیقه لب و گردن و بالا سینه شا خوب خوردم و موهاشا چنگ میزدم دگمه ها پیرهنما باز کرد و صورتشا چسبوند به سینه م و با موهای سینه م حال میکرد بعد کمر بندما و بعد زیپ شلوارما باز کرد و از رو شورت دست کشید به کیرم از پایین یه نگاهی بهم کرد و اومد بازم لب گرفت و
مادرش شاکی شد که با این کمر درد محمود چه اجباریه
گفتم نه مشکلی ندارم من
مژگان ادامه داد اخه روزها شهر شلوغه نمیشه تمرین کرد . تو جاده هام که ماشین پارک نیست
خلاصه مژده راضی شد خونه باباش بخوابه
تا من بلند شدم و خداحافظی کردم و گشاد گشاد رفتم پایین مژگانم اماده شد و اومد
با شوق بچه گانه گفت از دم در خودم میشینم و سویچا ازم گرفت
طوری رفتار میکرد که مادرش گفت این بزرگ بشو نیست هنوزم بچه س رو به من گفت مواظب باشید و رو به دخترش گفت زیاد دیر نکنید چند وقته محمود کم میره مغازه بتونه صبح زود بیدار بشه
تا راه افتادیم زد زیر خنده گفتم چته گفت آخی نازی میخندید و تعریف کرد که عصر که اومدیم خونه توفکر تو و شق دردت بودم و فکر کردم امشب مژده بدبخت چی باید بکشه زیر تو ولی وقتی اومد ازم پرسید نوار بهداشتی دارم یا نه کلی خندیده بود پیش مژده که مادرش گفته بود خب مگه چیه تو پریود نمیشی ؟
همینها را هم از کلمه کلمه حرفاش تو خندیدن فهمیدم
مژگان اینقدر قشنگ بود و قشنگ میخندید که فقط داشتم نگاهش میکردم یهو دیدم نزدیک محله مونیم گفتم کجا میری ؟ با ناز و شوخی گفت مژده که کاری ازش بر نمیاد مجبورم جور خواهرا بکشم دیگه تازه بدهکارتم هستم مگه نه و با عشوه یه بوس فرستاد گفتم دستت درد نکنه ولی خونه اصلا جای مناسبی نیست با تعجب گفت چرا ؟ گفتم این موقع شب من و تو تنها بریم تو اپارتمان اگه همسایه ای کسی ما را ببینه دیگه نابودیم اونم تو مسکن مهر که جلو یه مجتمع وایستی ۸۰ جفت چشم روت زوم میکنن
دید حرفم درسته دمغ شد و گازا ول کرد و گفت پس تو را چکار کنم
با این حالت
گفتم بیخیال برا یه سکس حسابی باید موقعیت حسابی جور بشه
بریم چندتا تمرین بکن و این جریانم بذاریم برا یه فرصت دیگه
دیگه حرف نمیزد سر فلکه دور زد و گفت حال تمرین ندارم بریم خونه گفتم اینطور مامانت و مژده سوال پیچت میکنن چرا اینقدر زود اومدی چی شده مگه ؟ یه دو سه تا پارک برو بعد بریم
پارک اولا یه چند بار عقب جلو کرد و اخرشم اونی که باید میشد نشد گفتم بعدی بهتر میشه
تو مسیری که رفته بودیم یه خیابان عریضی بود که مشاغل نیمه مزاحما منتقل کرده بودن اونجا و ادامه خیابان که آسفالت نشده بود میرسید به یه شهرک در حال ساخت و ساز که حدود ۶ ۷ خانواده فعلا ساکن اونجا بودن و بقیه در حال ساخت بود
یه دفعه گازا بیشتر کرد و گفت من نمیزارم با این حال بری خونه به یاد من جلق بزنی تا وقتی خودم هستم
خنده م گرفت گفتم اخه تو جاده ؟!!! گفت اونش با من و ادامه خیابونا رفت تو خاکی و وسط مسیر که از هر دو طرف چراغها معلوم نبود ترمز کرد و پیاده شد اومد طرف من درا باز کرد و گفت تو رانندگی کن تا نشستم پشت فرمون دستشا گذاشت رو کیرم و شروع کرد به مالیدن روشن کردم ماشینا تا راه افتادم سمت چپ یه بیراهه دیدم بیراهه از یه تپه کوچیک میرفت بالا و سرازیر میشد و حدود ۲۰۰ متر که میرفتی یه چشمه و یه ابگیر کوچیک بود
با رفقا رفته بودم اونجا با هم شلم بازی کرده بودیم
جای دنجی بود کنار چشمه سر و ته و ماشینا خاموش کردم
مژگان گفت عجب جاییه گفتم اره ولی …
ولی چی … ولی چی …خب بگو دیگه
روم نمیشه
برو بابا … ولی چی
ناراحت نشی ها … نه بگو … میشه امشبا برام ساک بزنی
گفت دیوونه قصدم همین بود و لبشا چسبوند به لبم یه چند دقیقه لب و گردن و بالا سینه شا خوب خوردم و موهاشا چنگ میزدم دگمه ها پیرهنما باز کرد و صورتشا چسبوند به سینه م و با موهای سینه م حال میکرد بعد کمر بندما و بعد زیپ شلوارما باز کرد و از رو شورت دست کشید به کیرم از پایین یه نگاهی بهم کرد و اومد بازم لب گرفت و
همراه این کارش دستشا کرد تو شورتم و کیرما انداخت بیرون زیپش اذیتم میکرد کمرما بالا گرفتم و شلوارا تا زانو دادم پایین با دوتا دستش بالا و پایین کیرما گرفت و گفت دو سه سانت هم قنیمته گفتم یعنی کیر امیر کوچیکتره گفت نه زیاد . اندازه همین کلاهکش ولی خب به نسبت باریکتره و رفت پایین چیزی نمیدیدم ولی حس لامسه کار چشمهاما به راحتی انجام میداد حس کردم سرشا زبون میزنه و زبونشا میچرخونه دور سرش بعد شروع کرد لیسیدن طول کیرما بعد گذاشتش تو دهنش گاهی دستش میخورد به تخمام دردم میگرفت و منم موهاشا که چنگ زده بودم میکشیدم خیلی آروم ساک میزد و با یه دستش اب دهنشا میکشید پایین و نصف پایین کیرماخیس میکرد و میمالید گاهی هم سعی میکرد همه شا بذاره تو دهنش که عقش میگرفت صندلی را خوابوندم و تونستم ببینم چکار میکنه موهاشا انداختم اونور و سعی کردم سینه هاشا بگیرم صندلی نمیذاشت بهش گفتم و اونم صندلیشا خوابوند و خودشا بیشتر کشید طرف من و در حالی که داشت ساک میزد دستما از سینه ش ور داشت و برد عقب گذاشتش رو کونش چون شلوار خونگی تنش بود راحت دستما کردم توش و انگشتما رسوندم به سوراخ کونش معلوم بود حواسش به دست منه مثل قبل ساک نمیزد و خودشا هم بیشتر کشید بالا تقریبا سرو ته بودیم دید کش شلوارش نمیذاره دستم جلوتر بره خودش سریع شلوارشا تا زانو کشید پایین و شروع کرد به ساک زدن تو سیاهی شب کون سفیدش قشنگ معلوم بود دستما رسوندم به کسش و شروع کردم به مالیدنش با انگشتام لا کسشا باز کردم و انگشت کشیدم وسطش خیس بود و داغ دیگه ساک نمیزد صورتش رو به فرمون بود و سرشا گذاشته بود رو کیرم و فقط با دستش نازش میکرد موهاشا چنگ زدم و صورتشا برگردوندم فکر کرد میخوام که ساک بزنه گفتم نمیخواد تو فقط حال کن که ایطوری من بیشتر لذت میبرم چقد خوشگل بود این لامصب دهنش نصفه باز بود گاهی چشماشا باز میکرد یه نگاهی میکرد ولی تو حس خودش بود و داشت حال میکرد کم کم صداش اومد بالا انگار کلافه شده باشه گفت من میخوام
میخوام این کیر کلفتت بره تو کس تنگم من کیرتا میخوام و با دستش کیرما فشار میداد منم مجبورش میکردم بیشتر از این حرفها بزنه انگار با این حرفها بیشتر حال میکرد هی ازش میپرسیدم چی میخوای … اینا … این چیه … بده دیگه …خب چیا بدم …بابا اینا اینا میخوام …خب اسمش چیه … کیر کیرتا میخوام فهمیدی …میخوای چکار …بده دیگه …خب میخوای چکار …میخوام بذارمش تو کسم … کجا … تو کسم …کیر دوست داری … اره … چقدرشا دوست داری …بده دیگه اذیت نکن … خب چقدرشا میخوای …همه شا …همه شا میخوام بذاری تو کسم میخوام تخمات بخوره به کسم یه دفعه برگشت انگار دعوا داشته باشه با مشت کوبید رو سینه م و موها سینه ما کشید گفت اگه ندی میکنمشون و شروع کرد کشیدنش گفتم باشه باشه بیا پایین . سریع درا باز کرو اومد پایین و اومد سمت من در عقبا باز کرد سرشا برد تو . صندلی جلوا که خوابونده بودم داد بالا و با دستش کیرما گرفت کشید سمت کسش اصلا خودش نبود انگار. سر کیرما گذاشتم رو کسش با دستم کمر کیرما گرفته بودم و بالا پایین میکردم و گاهی یه ذره میذاشتم بره تو میگفتم اینقدر بسه … نه بذار دیگه …باشه الان … خوبه الان …دستتا ور دار دیگه …بذار بره تو … یه ذره دیگه …جووووووون … کلفته …دستتا ور داااااار …برگشت و رو بروم جدی گفت اذیت نکن من میخوام کیرتا میخوام … گریه میکنما … بوسیدمش و باشه برگرد کمکم میدم که اذیت نشی …نمیخواد فکر من باشی …اگه فکر منی دستتا وردار بذار بر…نذاشتم حرفش تموم بشه همه کیرما دادم رفت توش داغ بود داغ داغ یه لحظه خواست بره جلو ولی جا نداشت…ها پس چی
میخوام این کیر کلفتت بره تو کس تنگم من کیرتا میخوام و با دستش کیرما فشار میداد منم مجبورش میکردم بیشتر از این حرفها بزنه انگار با این حرفها بیشتر حال میکرد هی ازش میپرسیدم چی میخوای … اینا … این چیه … بده دیگه …خب چیا بدم …بابا اینا اینا میخوام …خب اسمش چیه … کیر کیرتا میخوام فهمیدی …میخوای چکار …بده دیگه …خب میخوای چکار …میخوام بذارمش تو کسم … کجا … تو کسم …کیر دوست داری … اره … چقدرشا دوست داری …بده دیگه اذیت نکن … خب چقدرشا میخوای …همه شا …همه شا میخوام بذاری تو کسم میخوام تخمات بخوره به کسم یه دفعه برگشت انگار دعوا داشته باشه با مشت کوبید رو سینه م و موها سینه ما کشید گفت اگه ندی میکنمشون و شروع کرد کشیدنش گفتم باشه باشه بیا پایین . سریع درا باز کرو اومد پایین و اومد سمت من در عقبا باز کرد سرشا برد تو . صندلی جلوا که خوابونده بودم داد بالا و با دستش کیرما گرفت کشید سمت کسش اصلا خودش نبود انگار. سر کیرما گذاشتم رو کسش با دستم کمر کیرما گرفته بودم و بالا پایین میکردم و گاهی یه ذره میذاشتم بره تو میگفتم اینقدر بسه … نه بذار دیگه …باشه الان … خوبه الان …دستتا ور دار دیگه …بذار بره تو … یه ذره دیگه …جووووووون … کلفته …دستتا ور داااااار …برگشت و رو بروم جدی گفت اذیت نکن من میخوام کیرتا میخوام … گریه میکنما … بوسیدمش و باشه برگرد کمکم میدم که اذیت نشی …نمیخواد فکر من باشی …اگه فکر منی دستتا وردار بذار بر…نذاشتم حرفش تموم بشه همه کیرما دادم رفت توش داغ بود داغ داغ یه لحظه خواست بره جلو ولی جا نداشت…ها پس چی
شد چرا داری فرار میکنی … مگه کیر نمیخواستی …مگه نمیگفتی کیر کلفت و بررگ میخوای … خوبه الان …ها …چرا حرف نمیزنی هی این پا اون پا میکرد ولی راهی نداشت برا جلو رفتن لباشا دندون گرفته بود که جیغ نزنه و با نوک انگشتاش که به رونهام میرسید میخواست منا عقب نگه داره دوتا دستاما گرفته بودم زیر کمرش و با شدت و قدرت تمام میزدم یکی دو بار هم انگار داره گریه میکنه صداش میومد و چشماشا فشار میداد رو هم انگار درد میکشید . داشتم میشدم نمیخواستم بریزم توش دیدم اونم دستاش اویزون شد کنارش جون نداشت دستاشا بیاره بالا هیچ مقاومتی نداشت و با هر تقه من میرفت جلو داشتم میشدم دیدم از زیر پاهاش تخما ما گرفت و داشت میمالید با حرکت من دستش عقب جلو میکرد تخماما محکم گرفت و کشید سمت خودش و خودشا فشا ر داد سمت عقب فقط سرش و سینه ش گاهی یه تکون میخورد داشت ارضا میشد .دندوناشا فشار میداد به هم و تخماما میکشید که تا ته تهش کیرم بره تو کسش با این کارهاش و حالتهاش تا جایی که میشد فشارش میدادم جلو و با دستهام کمرشا رو به عقب و کامل خالی شدم توش تخمام که داشت تو دستش میترکیدا ول کرد و انگار تازه جاذبه شروع به کار کرده باشه افتاد پایین سرما گذاشتم رو ماشین و چند لحظه یه بار یه تقه کوچیک میزدم کیرم شروع کرد به خوابیدن و کمکم اومد بیرون با دستام کونشا میمالوندم و دست میکشبدم رو کس خیسش که حالا اب من و اون باهم داشت میومد بیرون منم اونا میکشیدم دور کسش
خوب بود … حال کردی … مژگان با توام …خوب بود حرفی نمیزد زدم دم کونش ها چیه خودت گفتی کیرمامیخوای …
بذذذاااررر بخوابم کجا بخوابی …مگه نمیدونی کجاییم دیر شد پاشو مژگان ساعت ۱ داره رد میشه … به خدا نمیتونم لش افتاده بود رو صندلی عقب از کمر به بالا رو صندلی عقب بود که لباساش تا سبنه هاش بالا بود از کمر به پایین اویزون بود که از زانو به پایین هم رو خاک بود و شلوارش تا مچ پا پایین خنده م گرفت
پاشو مامانت داره زنگ میزنه …خواست بلند شده ولی جون نداشت الو سلام … همینجا پشت فرمونه… نمیتونه جواب بده… اره اره تو راهیم داریم میایم تا ۱۰ دقیقه دیگه رسیدیم باشه … خداحافظ
کشیدمش بیرون و در ماشینا بستم تکیه ش دادم به ماشین و شلوارشا کشیدم بالا پیرهنشا داد پایین و لک و لک راه افتاد یه کم موهاشا مرتب کردم و گذاشتمش تو ماشین و راه افتادیم دم مغازه یه رانی دادمش خورد تا یه کم فشارش اومد بالا رسوندمش دم خونه بهتر شده بود و میتونست خودشا نگه داره قبل پیاده شدن گفت بعد همچین دادنی فقط باید لخت بیوفتی تا صبح دیگه چیزی نگفت مادرش از پنجره دست تکون داد و خداحافظی کردم و رفتم مژگان هم نه نگاهی کرد نه چیزی همونطور که کفشاشا رو زمین میکشید رفت داخل .
تا این لحظه که اینا مینویسم من و مژگان با همیم و یه سکس شب کامل هم داشتیم . بنویسمش به نظرتون یا کافیه دیگه
با تشکر از دوستان
نوشته: محمود
@dastankadhi
خوب بود … حال کردی … مژگان با توام …خوب بود حرفی نمیزد زدم دم کونش ها چیه خودت گفتی کیرمامیخوای …
بذذذاااررر بخوابم کجا بخوابی …مگه نمیدونی کجاییم دیر شد پاشو مژگان ساعت ۱ داره رد میشه … به خدا نمیتونم لش افتاده بود رو صندلی عقب از کمر به بالا رو صندلی عقب بود که لباساش تا سبنه هاش بالا بود از کمر به پایین اویزون بود که از زانو به پایین هم رو خاک بود و شلوارش تا مچ پا پایین خنده م گرفت
پاشو مامانت داره زنگ میزنه …خواست بلند شده ولی جون نداشت الو سلام … همینجا پشت فرمونه… نمیتونه جواب بده… اره اره تو راهیم داریم میایم تا ۱۰ دقیقه دیگه رسیدیم باشه … خداحافظ
کشیدمش بیرون و در ماشینا بستم تکیه ش دادم به ماشین و شلوارشا کشیدم بالا پیرهنشا داد پایین و لک و لک راه افتاد یه کم موهاشا مرتب کردم و گذاشتمش تو ماشین و راه افتادیم دم مغازه یه رانی دادمش خورد تا یه کم فشارش اومد بالا رسوندمش دم خونه بهتر شده بود و میتونست خودشا نگه داره قبل پیاده شدن گفت بعد همچین دادنی فقط باید لخت بیوفتی تا صبح دیگه چیزی نگفت مادرش از پنجره دست تکون داد و خداحافظی کردم و رفتم مژگان هم نه نگاهی کرد نه چیزی همونطور که کفشاشا رو زمین میکشید رفت داخل .
تا این لحظه که اینا مینویسم من و مژگان با همیم و یه سکس شب کامل هم داشتیم . بنویسمش به نظرتون یا کافیه دیگه
با تشکر از دوستان
نوشته: محمود
@dastankadhi
پاهای زیبا دختر عمو (۱)
1401/03/11
#فوت_فتیش #دختر_عمو #ارباب_و_برده
سلام من نیما هستم ۲۱ ساله
فوت فتیش دارم و دوست داشتم برده خانوم ها بشم ، من از بچگی با دختر عموم بزرگ شدم ( اسمش میتراس) . تو یه خونه دو طبقه حیاط مشترک زندگی میکردیم دختر عموم یک سال از من بزرگ تره خوش اندام با پاهای کشیده همیشه لی تنگ و ساپورت چرمی میپوشه منو دیونم میکنه
از بچگی وقتی بازی میکردیم همیشه کنترل میکرد منو حرف حرف اون بود نمیتونستم هیچ اعتراضی بکنم شاید دختر عموم منو به این حس دچار کرده
یادمه ابتدایی از مدرسه میومدم ساعت دوازده و نیم جا کفشی شو باز میکردم میدیدم کتونی های میترا اونجاس گرمه هنوز دماغمو میبردم توش محکم بو میکردم اون موقع تحریک جنسی نمیشدم فقط دوست داشتم این کارو بکنم برده اش باشم هر موقع میباختم سر بازی یا چیزای دیگه مجازات تعیین میکردیم عمدا میباختم تا من تنبیه بشم
خلاصه
از اون موقع من هر وقت میدیدمش نمیتونستم خودمو کنترل کنم فقط به این فکر میکردم زیر پاش باشم
گذشت ۲۰ سالم شد
اخرای اسفند یه خورده هوا گرم شد خانواده تصمیم گرفتن برن مسافرت شمال وقتی صحبتش پیش اومد که به عموت اینا بگیم چشای من برق زد
شب خبرش اومد که اونا هم میان بار و بندیل رو جمع کردیم فرداش راهی سفر شدیم شب رسیدیم یه سوییت گرفتیم
بعدش رفتیم بازار
من وسطاش خسته شدم از عموم کلید سوییت رو گرفتم رفتم خونه
همین طور داشتم به میترا فکر میکردم زنگ در خونه رو زدن
زن عموم با میترا اومد خونه بعد سلام و احوال پرسی گفتن اینجا تنهایی چیکار میکنی گفتم خسته شدم زودتر اومدم گفتن باشه
با یه بالش رو زمین نشسته بودم دیدم میترا اومد لباس های بیرون هنوز تنش بود با جوراب نیم ساق سفید نشست رو مبل پاهاشو گذاشت رو میز پاهاشو انداخت رو هم معلوم بود خسته شده
یهو صدای زن عموم از دور اومد که بچه ها من رفتم حموم زیر اجاق رو روشن کنید چای بخوریم گفتم چشم زن عمو
تلویزیون سریال شروع شد به بهانه اینه میخام ببینم رفتم زیر مبلش اینقدر از صبح کفص اسپورت پاش بود قشنگ بو گرفته بود پاهاش ( بوی شیرینی مونده میداد که به ترشی بزنه 😍)
کف جوراباش یکم سیاهی داشت چند دقیقه زل زده بودم به پاهاش و داشتم به این فکر میکردم یواشکی ازشون عکس بگیرم
داشت دیونم میکرد بوش ، تو همین خیالات بودم که دیدم میگه هوی با توام حواست کجاست نیما برو اونطرف میخام پاهامو بزارم زمین گفتم دارم سریال میبینم برو اون یکی مبل گفت چص نکن خودتو خستم گفتم میگی چیکار کنم منم دارم سریال میبنیم گفتم اگه نری پاهامو میزارم رو گردن و کمرت منم چشام برق زد ولی به روی خودم نیاوردم گفتم به درک بزار
واااااای
هنوزم که هنوزه به اون لحظه فکر میکنم موی تنم سیخ میشه و شق میکنم
پاهاشو گذاشت رو کمرم یکیش رو گردنم اینقدر پاهاش گرم بود از رو جورابم
چند دقیقه ای گذشت دیدم میترا داره میخنده
گفتم به چی میخندی گفت گوشات چرا قرمز شده گفتم پاهات اینقد تو کفش اسپورت بوده گرمه ، گرماش به گوش منم رسیده قرمز شده
گفتم اره خیلی خسته شدم از بس راه رفتم کاش الان یکی اینجا بود پاهامو ماساژ میداد بعدش بلافاصله با عشوه گفت تو ماساژ میدی نیمااا اگه خوب ماساژ بدی فردا بریم کافه مهمون من ، منم داشتم میمردم از خوشحالی ولی به روی خودم نیاوردم و گفتم اگه حساب میکنی باشه
پاهاشو یکی از شونه چپم یکی از راستم درست دراز کرد جلو صورتم گفتم هم میتونی سریال ببینی الان هم پاهای منو ماساژ بدی بعدش گوشیو گرف دستش به من توجه ای نکرد
منم تایید کردم با سر اینقد هول بودم داشتم از رو جوراب ماساژ میدادم
گفت داری چیکار میکنی در بیار اونارو گفتم باشه حواسم نبود
جوراباشو اروم در اوردم گذاشتم
1401/03/11
#فوت_فتیش #دختر_عمو #ارباب_و_برده
سلام من نیما هستم ۲۱ ساله
فوت فتیش دارم و دوست داشتم برده خانوم ها بشم ، من از بچگی با دختر عموم بزرگ شدم ( اسمش میتراس) . تو یه خونه دو طبقه حیاط مشترک زندگی میکردیم دختر عموم یک سال از من بزرگ تره خوش اندام با پاهای کشیده همیشه لی تنگ و ساپورت چرمی میپوشه منو دیونم میکنه
از بچگی وقتی بازی میکردیم همیشه کنترل میکرد منو حرف حرف اون بود نمیتونستم هیچ اعتراضی بکنم شاید دختر عموم منو به این حس دچار کرده
یادمه ابتدایی از مدرسه میومدم ساعت دوازده و نیم جا کفشی شو باز میکردم میدیدم کتونی های میترا اونجاس گرمه هنوز دماغمو میبردم توش محکم بو میکردم اون موقع تحریک جنسی نمیشدم فقط دوست داشتم این کارو بکنم برده اش باشم هر موقع میباختم سر بازی یا چیزای دیگه مجازات تعیین میکردیم عمدا میباختم تا من تنبیه بشم
خلاصه
از اون موقع من هر وقت میدیدمش نمیتونستم خودمو کنترل کنم فقط به این فکر میکردم زیر پاش باشم
گذشت ۲۰ سالم شد
اخرای اسفند یه خورده هوا گرم شد خانواده تصمیم گرفتن برن مسافرت شمال وقتی صحبتش پیش اومد که به عموت اینا بگیم چشای من برق زد
شب خبرش اومد که اونا هم میان بار و بندیل رو جمع کردیم فرداش راهی سفر شدیم شب رسیدیم یه سوییت گرفتیم
بعدش رفتیم بازار
من وسطاش خسته شدم از عموم کلید سوییت رو گرفتم رفتم خونه
همین طور داشتم به میترا فکر میکردم زنگ در خونه رو زدن
زن عموم با میترا اومد خونه بعد سلام و احوال پرسی گفتن اینجا تنهایی چیکار میکنی گفتم خسته شدم زودتر اومدم گفتن باشه
با یه بالش رو زمین نشسته بودم دیدم میترا اومد لباس های بیرون هنوز تنش بود با جوراب نیم ساق سفید نشست رو مبل پاهاشو گذاشت رو میز پاهاشو انداخت رو هم معلوم بود خسته شده
یهو صدای زن عموم از دور اومد که بچه ها من رفتم حموم زیر اجاق رو روشن کنید چای بخوریم گفتم چشم زن عمو
تلویزیون سریال شروع شد به بهانه اینه میخام ببینم رفتم زیر مبلش اینقدر از صبح کفص اسپورت پاش بود قشنگ بو گرفته بود پاهاش ( بوی شیرینی مونده میداد که به ترشی بزنه 😍)
کف جوراباش یکم سیاهی داشت چند دقیقه زل زده بودم به پاهاش و داشتم به این فکر میکردم یواشکی ازشون عکس بگیرم
داشت دیونم میکرد بوش ، تو همین خیالات بودم که دیدم میگه هوی با توام حواست کجاست نیما برو اونطرف میخام پاهامو بزارم زمین گفتم دارم سریال میبینم برو اون یکی مبل گفت چص نکن خودتو خستم گفتم میگی چیکار کنم منم دارم سریال میبنیم گفتم اگه نری پاهامو میزارم رو گردن و کمرت منم چشام برق زد ولی به روی خودم نیاوردم گفتم به درک بزار
واااااای
هنوزم که هنوزه به اون لحظه فکر میکنم موی تنم سیخ میشه و شق میکنم
پاهاشو گذاشت رو کمرم یکیش رو گردنم اینقدر پاهاش گرم بود از رو جورابم
چند دقیقه ای گذشت دیدم میترا داره میخنده
گفتم به چی میخندی گفت گوشات چرا قرمز شده گفتم پاهات اینقد تو کفش اسپورت بوده گرمه ، گرماش به گوش منم رسیده قرمز شده
گفتم اره خیلی خسته شدم از بس راه رفتم کاش الان یکی اینجا بود پاهامو ماساژ میداد بعدش بلافاصله با عشوه گفت تو ماساژ میدی نیمااا اگه خوب ماساژ بدی فردا بریم کافه مهمون من ، منم داشتم میمردم از خوشحالی ولی به روی خودم نیاوردم و گفتم اگه حساب میکنی باشه
پاهاشو یکی از شونه چپم یکی از راستم درست دراز کرد جلو صورتم گفتم هم میتونی سریال ببینی الان هم پاهای منو ماساژ بدی بعدش گوشیو گرف دستش به من توجه ای نکرد
منم تایید کردم با سر اینقد هول بودم داشتم از رو جوراب ماساژ میدادم
گفت داری چیکار میکنی در بیار اونارو گفتم باشه حواسم نبود
جوراباشو اروم در اوردم گذاشتم
رو شلوارم دقیقا رو کیرم جوداباش کثیف شده بود یه بوی عرقی هم میداد کیرم داشت منفجر میشد
پاهای لاک زده قرمز وای داشت دیونم میکرد
آروم شروع کردم به مالیدن پاهاش ، از کف پاش شروع کردم تا برسم به انگشتاش همینطوری با وله داشتم ماساژ میدادم پاهاشو تا رسیدم به انگشت هاش وقتی دستمو کردم لا انگشت های خوشگل پاش
دونه ها چرک سیاه دیدم چسبیده به دستم ، دستمو بردم لای انگشت کوچیکه پاش اونجا همیشه چرک بیشتر جمع میشه ، وقتی این دونه های گردو اوردم بالا بوی پاش بیشتر شدم ، دیگه کنترلم دست خودم نبود همونجا میخواستم جلوش زانو بزنم بگم التماست میکنم میترا بزار پاهاتو بلیسم بزار چرک پاهاتو بلیسم خواهش میکنم ولی ترس نمیزاشت
آروم دستمو که پر از چرک پاهای میترا شده بود اوردم جلو دماغم اروم بوش کنم وای بوی غلیظی داشت داشتم میترکیدم از شق درد
تو همین لحظه میترا متوجه صدای نفس کشیدن من شد
با عشوه گفت نیماا دستت درد نکنه دارم حال میکنم قشنگ کاش هر روز تو خونمون بودی پاهامو ماساژ میدادی ، فقط صدای نفس کشیدنت اومد بوش اذیتت نمیکنه ؟منم همه صورتم قرمز شده بود خودمو جم و جور کردم و گفتم نه بوی خوبی میده خودمم تعجب میکنم از صبح پاهات تو کفش اسپورته ولی بوی خوبی داره
گفتم ببینم بوشو پاهاشو برگردوند صورتش گفت اووووق اینجا کجاش بوی خوبه ، دیونه ای خوشت میاد از این بو
منم نمیدونستم چی بگم سریع بحث رو عوض کردم گفتم نه منظور اینه خوبی خیلی بدی نداره هشت ساعته پات تو کفشه اسپورته بوش خوبه دیگه
من میپوشیدم الان بوش همه جارو برمیداشت
دوباره با عشوه گفت اهاااا حتما که اینطوره بو بهشت میده پاهای من و خندید
دوباره پاشو اورد رو شونه ام ایندفه به صورت و دهنم نزدیک تر با لحن دستوری گفت خب به کارت ادامه بده تا مامانمم از حموم در نیومده خوب باید ماساژ بدی
منم با این حرفش خیلی تحریک شدم با شور بیشتری ماساژ میدادم
یهو یه فکری به سرم زد گردنمم خیلیروقت بود زیر فشار رون هاش بود خسته شده بودم ، برگشتم گفتم من گردنم درد گرفته بزار سرمو بزارم رو زمین تو پاهاتو بزار رو سینم من ماساژ میدم
گفت باشه
رفتم پایین سرمو جوری گذاشتم که پاهاش دقیقا بیوفته رو سرم یعنی باید دراز میکرد پاهاشو تا میزاشت سینه ام گفت داری چکار میکنی اینطوری باید پاهامو بزارم رو صورتت گفتم عیب نداره عوضش فردا کافه هر چی دلم خواست سفارش میدم ، خندید و گفت حالا بزار ببینیم چی میشه اگه بچه خوبی باشی میبرمت
و بعد گفتن این حرفش پاشو دقیقا گذاشت رو صورتم یکیشم تو دستم ، که تو هوا نگه داشته بودم تا بزاره تو دستم پاهاشو سنگینی پاش رو صورتم و حرفی که بهم زد واقعا دیگه حس میکردم برده اش شدم به زور زبونمو تو نگه داشته بودم لیس نزنم
بوی پاهاش و ترشی خفیف که داشت دیونم میکرد
اروم شروع کردم به ماساژ دادن پای چپش و بو کردن پاهاش
خیلی آروم نفس میکشیدم تا یه موقعه متوجه نشه
تو ذهنم همون لحظه ای بود که ۲۰ سال منتظرش بودم سگ بی چون و چرای میترا شده بودم پاهاشو گذاشته بود رو صورتم با دست هام پاهای بانو میترا رو ماساژ میدادم
دیگه داشتم از شق درد میمردم پاهامم جمع کرده بودم مبادا ببینه شق کردم
زبونمو به زور نگه داشته بود تو دهنم
دوست داشتم همین لحظه کامل بکشم به کف پاش لیسش بزنم
میترا هم داشت با گوشی کار میکرد صدای ویدیو های اینستا میومد
پاشو ماساژ میدادم و اون یکی پاشو بازی میکردم با صورتم میکشید با میکشید پایین انگشت هاش میوفتاد رو لبام
دیگه جسورتر شده بودم میخاستم زبونمو بیارم بیرون
تصمیمو گرفتم
آروم زبونمو اوردم بیرون نوک تیزش کردم میترا پاشو کشید رو زبو
پاهای لاک زده قرمز وای داشت دیونم میکرد
آروم شروع کردم به مالیدن پاهاش ، از کف پاش شروع کردم تا برسم به انگشتاش همینطوری با وله داشتم ماساژ میدادم پاهاشو تا رسیدم به انگشت هاش وقتی دستمو کردم لا انگشت های خوشگل پاش
دونه ها چرک سیاه دیدم چسبیده به دستم ، دستمو بردم لای انگشت کوچیکه پاش اونجا همیشه چرک بیشتر جمع میشه ، وقتی این دونه های گردو اوردم بالا بوی پاش بیشتر شدم ، دیگه کنترلم دست خودم نبود همونجا میخواستم جلوش زانو بزنم بگم التماست میکنم میترا بزار پاهاتو بلیسم بزار چرک پاهاتو بلیسم خواهش میکنم ولی ترس نمیزاشت
آروم دستمو که پر از چرک پاهای میترا شده بود اوردم جلو دماغم اروم بوش کنم وای بوی غلیظی داشت داشتم میترکیدم از شق درد
تو همین لحظه میترا متوجه صدای نفس کشیدن من شد
با عشوه گفت نیماا دستت درد نکنه دارم حال میکنم قشنگ کاش هر روز تو خونمون بودی پاهامو ماساژ میدادی ، فقط صدای نفس کشیدنت اومد بوش اذیتت نمیکنه ؟منم همه صورتم قرمز شده بود خودمو جم و جور کردم و گفتم نه بوی خوبی میده خودمم تعجب میکنم از صبح پاهات تو کفش اسپورته ولی بوی خوبی داره
گفتم ببینم بوشو پاهاشو برگردوند صورتش گفت اووووق اینجا کجاش بوی خوبه ، دیونه ای خوشت میاد از این بو
منم نمیدونستم چی بگم سریع بحث رو عوض کردم گفتم نه منظور اینه خوبی خیلی بدی نداره هشت ساعته پات تو کفشه اسپورته بوش خوبه دیگه
من میپوشیدم الان بوش همه جارو برمیداشت
دوباره با عشوه گفت اهاااا حتما که اینطوره بو بهشت میده پاهای من و خندید
دوباره پاشو اورد رو شونه ام ایندفه به صورت و دهنم نزدیک تر با لحن دستوری گفت خب به کارت ادامه بده تا مامانمم از حموم در نیومده خوب باید ماساژ بدی
منم با این حرفش خیلی تحریک شدم با شور بیشتری ماساژ میدادم
یهو یه فکری به سرم زد گردنمم خیلیروقت بود زیر فشار رون هاش بود خسته شده بودم ، برگشتم گفتم من گردنم درد گرفته بزار سرمو بزارم رو زمین تو پاهاتو بزار رو سینم من ماساژ میدم
گفت باشه
رفتم پایین سرمو جوری گذاشتم که پاهاش دقیقا بیوفته رو سرم یعنی باید دراز میکرد پاهاشو تا میزاشت سینه ام گفت داری چکار میکنی اینطوری باید پاهامو بزارم رو صورتت گفتم عیب نداره عوضش فردا کافه هر چی دلم خواست سفارش میدم ، خندید و گفت حالا بزار ببینیم چی میشه اگه بچه خوبی باشی میبرمت
و بعد گفتن این حرفش پاشو دقیقا گذاشت رو صورتم یکیشم تو دستم ، که تو هوا نگه داشته بودم تا بزاره تو دستم پاهاشو سنگینی پاش رو صورتم و حرفی که بهم زد واقعا دیگه حس میکردم برده اش شدم به زور زبونمو تو نگه داشته بودم لیس نزنم
بوی پاهاش و ترشی خفیف که داشت دیونم میکرد
اروم شروع کردم به ماساژ دادن پای چپش و بو کردن پاهاش
خیلی آروم نفس میکشیدم تا یه موقعه متوجه نشه
تو ذهنم همون لحظه ای بود که ۲۰ سال منتظرش بودم سگ بی چون و چرای میترا شده بودم پاهاشو گذاشته بود رو صورتم با دست هام پاهای بانو میترا رو ماساژ میدادم
دیگه داشتم از شق درد میمردم پاهامم جمع کرده بودم مبادا ببینه شق کردم
زبونمو به زور نگه داشته بود تو دهنم
دوست داشتم همین لحظه کامل بکشم به کف پاش لیسش بزنم
میترا هم داشت با گوشی کار میکرد صدای ویدیو های اینستا میومد
پاشو ماساژ میدادم و اون یکی پاشو بازی میکردم با صورتم میکشید با میکشید پایین انگشت هاش میوفتاد رو لبام
دیگه جسورتر شده بودم میخاستم زبونمو بیارم بیرون
تصمیمو گرفتم
آروم زبونمو اوردم بیرون نوک تیزش کردم میترا پاشو کشید رو زبو