داستانکده شبانه
16.1K subscribers
101 photos
9 videos
181 links
Download Telegram
به_کمک_خانم_دکتر



سلام میخواستم داستان خودم رو براتون تعریف کنم ولی قبلش بگم سیاوشم مخلص همه این داستان به سه سال پیش میرسه که خونه دانشجویی داشتم منم از تنهایی نمیدونستم چی کار کنم گفتم بیام خودم رو ارضا کنم خیر سرم گفته بودم نکنم نکنه مشکلی پیش بیاد ولی فکر که نمیزاره خلاصه داشتم با خودم ور می رفتم که یهوو کیرم گرفت درد یک درد عجیبی می کرد فقط به خودم می پیچیدم نمیدونستم چی کار کنم یک درمانگاه 24 ساعته دو خیابون بالاتر از خونه ما بود ساعت 11 شب بود به هربدبختی بود رفتم اونجا خدا خدا کردم رد باشه راحتر باشم دیدم وای خانمه حالا چه گلی به گیرم سررفتم تو گفتم خانم دکتر برس
به دادم مردم از درد ، خانم دکتر که یک حوری بود همه چی تموم ادم با صداش هم ارضا میشد خلاصه به هر بدختی گفتم اینجوری کردم حالا گرفته درد چی کار کنم یک نیش خنده ای کرد گفت برو روی تخت بخواب به منشی گفت نیم ساعت کسی رو نفرست اومد ماسک زد بعد دستکش کرد دستش خودش شلورارم رو دراورد و شرتم رو دست زیر کیرم گفت اینجاست گفتم اره درد میکنه گفت باید ارضا شی چون منی گیر کرده گغت توی چشمام نگاه کن شروع کرد کیرم رو ماساژ دادن منم از خجالت اب شدم چه دکتری که اصلا براش مهم نیست هرکی بود الان میگفت برو گم شو خلاصه همین جوری داشت می مالید دستش رو دور دهنم گرفت یکدفعه نمیدونم چی کار کردکه درد عجیبی اومد یکدفعه اروم شدم دیدم ارضا شدم گفتم خانم دکتر شما چطوربراتون مهم نیست گفت عزیزم من تازه از ترکیه اومدم عادیه این چیز ها بعد اومد یکم مثانه منو ماساژ داد بعد چند تا قرص داد گفت این ها رو بخور ولی سعی کن خودت ، خودت رو ارضا نکنی یا ارضا نشو یا بده یکی منم گفتم چشم شمارش رو ازش گرفتم اگه مشکلی داشتم زنگ بزنم بهت کم کم توی تلگرام باهاش چت کردم ماهی یک باراون منو ارضا می کرد اینم داستان ما ممنون از همه

نوشته: سیاوش

#پایان
خواهر

سلام . من ۲۴ سالمه و بچه تهتقاری خانواده و این اتفاق برای تابستان ۹۶ هست. 
خواهرم ۳۱ سالشه دختر بزرگه خانواده هستش و بسیار خوشگل قدش ۱۶۵ و وزنش ۷۰ . من خیلی دوسش دارم و اصلا در فکر سکس باهاش نبودم . 
تابستان ۹۶ اونا خونشون رو فروختن و اومدن نزدیک ما خونه جدیده قدیمی و بود و نیاز به بازسازی داشت. 
اثاث و کلی خرت و پرت اوردن خونه ما.
خودشون هم خونه ما بودند .
چند شبی گذشت و برای من عادی بود.
خواهرم کنارم تو پذیرایی میخابید . چون اتاقا پراز اثاث بود .
یه شب خواهرم ساعت ۱۱ رفت حموم و وقتی برگشت لباساشو شسته بودو تنش یه دامن و یه تیشرت بود. 
ازینجا استارت شهوت من خورد .کون تپل و سینه هایی استاندارد منو دیونه میکرد .
طبق معمول اومد کنارم دراز کشیدو از خستگی زود خوابید .
بابا و مامانم چند متر اون ور تر خوابیده بودند
منم شهوتی شده بودم. با خودم کلنجار میرفتم که موقعیت خوبی نصیبم شده از دستش ندم
ساعتای حدود ۲ نصفه شب بود . ابجیم تو خواب که چپو راست شده بود پشتش بمن بود و دامنش رفته بود بالا .
دیدم زیر دامنش هیچی نپوشیده لخت لخت
کیرم داشت ازجا کنده میشد . خوابش سنگین شده بود . شلوارمو در اوردم از تو کشوی میز تی وی کرم نرم کننده برداشتم و کیرم کرم نرم کننده زدم . 
بهش نزدیک شدم و نفس نفس میزدم و میترسیدم مبادا بیدار بشه. ابروم بره 
خودمو کنترل کردم. چسبیدم به پشتش سر کیرمو اروم گزاشتم روی لپ کونش داغ داغ بود .

چند دقیقه تو همین حالت بودم. جراتم بیشتر کردم سر کیرمو هل دادم لای کونش . دیدم یه تکون ریز خورد. ولی کاری نکردم . تو همون حالت موندم . دوباره هلش دادم تو این دیفه دیگه تا ته رفت کونش تنگ بود ولی نه طوری که کیر من رد نشه. کیرم تقریبا ۲۵ سانت میشه و لاغره . خلاصه قشنگ تو کونش بود.
خیلی توش داغ بود . اونقدر که سر کیرم میسوخت.

پیش خودم گفتم باید تلمبه کنم. یکم عقب و جلو کردم. کرم نرم کننده کم بود کیرمو کشیدم بیرون و سه تا انگشت کرم نرم کننده زدم . کیرم غرق کرم شده بود . این دفه سرشو که گزاشتم خودش سر خورد رفت تو .اوووف .

شروع کردم عقب و جلو . حواسمم بود یوخ بیدار نشه.
ولی اصلا انگار ک نه انگار تکون نمیخورد مثل معمول اروم نفس میکشید . 
دستمو انداختم روش سینه های خوشگلشو اروم گرفتم دستم. خیلی نرمو خوب بودند.
تو این حال نفس بلند کشید . سریع دستمو برداشتمو کیرمو اروم کشیدم بیرون

چند دقیقه ای گذشت دیدم که اروم خوابیده .
دوباره کیرمو گزاشتم راستای سوراخش یه هل که دادم رفت چسبید به در سوراخ نصف کیرم بیرون بود . ولی دوست داشتم که از سوراخ ردش کنم. دستمو به لپ کونش گرفتم . کشیدم بالا یه هل دادم اخ اخ قشنگ کیرم سوراخش رو رد داد کلا رفت تو . 
دیگه وحشی شده بودم . دستمو انداختم دور رون پاش . تند تند میکردم. یه ۵ دقیقه ای شد . دیدم‌کیرم داره میسوزه سریع دستمو گرفتم رو رگ زیر کیرم که ابم نپاشه تو کونش . اروم کشیدم بیرون . یخورده صبر کردم . شلوارمو پوشیدم و رفتم دستشویی کیرمو که ول کردم همینطور ازم آب کیر میومد ینی سنگ دستشویی پراز اب کیر شده بود . خسته شده بودمو از خودم بدم میومد . ولی واقعا خیلی بهم حال داده بود 
اگه میدونستم کردن خواهرم اینقد لذت بخشه تو دوران مجردیش همیشه میکردمش .
این تازه اول راه بود . بعد ازین چند شب بعدش اتفاق وحشتناک ترش رخ داد .

نوشته: آدونی

#پایان
زن_شهوتی_و_شوهرزودانرال




سلام من یه زن 35 ساله هستم از بدی روزگار همسر من یه ادمی بود که 3 نگفته آبش میومد خلاسه که من تو سکس عتش داشتم همیشه هم فکر میکردم یه زن حشری هستم که توان نگهداری غریزه ی جنسیمو ندارم خلاصه روزهاو شبا دنبال یه راه حل میگشتم که از این همه شهوت دورم کنه همیشه بعد سکس با خودم ور میرفتم تا چند بار آبمو نمیاوردم اروم نمیشدم تو سن 22 23 سالگی همشه به خودم لعنت میفرستادم که چقدر شهوتیم همیشه دوست داشتم مردارو اذیت کنم ولی رابطه جنسی با کسی نداشتم.
تو یه روز تابستون داشتم با دخترم از یه خیابون که قبلا اونجا زندگی میکردیم میگذشتیم که رفتم تو یه مغازه وسفارش cd دادم همش کارم بود سفارش میدادم ولی دنبالش نمیرفتم انبار که سفارش دادم یه دفعه پسره گفت وایسا الان میزنم میدم گفتم بعدن میام گفت:الان میدم
خلاصه ضایع شدم وایسادم تا بهم بده وقتد خواستم حساب کنم گفت :ما از همسایه کمتر میگیریم .اولش جا خوردم گفتم کدوم همسایه گفت شما دیگه تو اون کوچه هستین گفتم بودیم گفت خلاصه همسایه این دیگه
پیش خودم گفتم از سال پیش چطوری یادش مونده بلاخره cdرو دادو پول نگرفت منم که ادمی نیستم که به کسی بدهکار بمونم گفتم بعدن میارم یه چند باری منو کشوند اونجا بعد شماره داد گفت کار داشتی زنگ بزن یه هفته گذشت که زنگ زدم بعد سلامو حال احوال گفتم میدونی من شوهر دارم گفتش اره گفتم خوب نمیشه زنگ بزنم گفت بخوای میشه
خلاصه از اون جریان گذشت 2 یا 3 ماه بو که بیخیالش شدم یه روز باز داشتتم از جلو مغازش میگذشتم با خنده گفت بی معرفت من کفری شدم رفتم چند تا مغازه اونطرفتر با عصبانیت گفتم با کی بودی اصلا خودتی گفت بیا مغازم بگم چرا بیمعرفتی بلاخره
رفتن پیشش همانا دوست شدن همانا
اون موقع من کچل بودم نه پسر نیستم اشتباه نکنین به خاطر مش کردنه موهام شوهرم سرمو با ماشین ریش تراشی صفر زد
کلی خجالت میکشیدم ازش میکفتم الان از من متنفر میشه خلاصه گفت همه شهرستانن بیا خونمون گفتم باشه ولی بعدش پشیمون شدم از ترس و دلهره تا صبح خوابم نبرد صبح راه افتادم هی یکی تو دلم میگفت برگرد دیوانه میکنتت اونوقت کاری ازتت بر نمییادا خلاصه رفتم واااااای منم خجالتی داشتم عرق میریختم نشستیم اومد نزدیکم فاصله گرفتم گفت راحت باش شالتو در بیار مانتوتو در بیار گفتم راحتم انگار که کمی کلافه باشه گفت میتونم سرمو بزارم رو پات دراز بکشم گفتم راحت باش سرشو که کذاشت یه جوری شدم تشنم شده بود راه نفسم بند اومده بود داغ کردم داشت کم کم با لباش میرفت زیر مانتو که از حال رفتم
ترسید زود اب اورد نمک اورد فشارم بره بالا ولی از لحظه ای که سرشو گذاشت رو پام همینجور داشت ابم می اومد انگار که همیه شورتم خیس شده بود بعد عروسیم اولین بارم بود خودمو اینجوری میدیدم خلاصه ایقدر بهم نزدیک شد که شروع کرد به لب گرفتن
منم مثل آدمایی که نفسشون داره بند میاد نفس نفس زنان از دستش در میرفتم واااااای چه حسی داشتم تو آب خودم غرق شده بودم میخواستم فرار کنم از دستش منو خوابوند زمین اومد روم داشتیم یه بند لب میگرفتیم من هم به خاطر کچلیم هم یه ترسی که تو وجودم بود دلهره داشتم دستشو برد سمت زیپ شلوارم دستشو کشیدم کنار دوباره دستشو برد سمت زیپ شلوارم گفتم پریودم گفت عقب گفتم نه گفتش اره بزار دیگه دارم میمیرم منم که اصلا راضی نبودم گذاشتم واااای واسه اولین بار بو از درد داشتم میمردم خلاصه تموم شد تو راه خونه هی میگفتم خاک بر سرت خجالت بکش بلاخره دادی الاغ اینقدر عذاب وجدان داشتم که نگو بعد مدتی باز قرار گداشت نرفتم خیلی ازم ناراحت بود گفتم میام باشه فردا میام واااای رفتم اینبار هم تو اب
بدنم داشتم غرق میشدم اینبار شلوارمو در اورد گذاشت جلو تو یه لحظه مردم کیرش متوسط بوود ولی حالش منو روانی کرد تو اون 2 بار به اندازه یه عمر ازم اب اومد یه 6 7 باری خالی شدم کسم داشت میترکید انگاری که همش مونده بود یه جا بریزه بیرونتا عمر دارم یادم نمیره که شوهرم مشکل داشت ومی دونست که مشکل داره ولی کاری نمیکرد منم که سیر نمیشدم همش فکر میکردم که مشکل دارم الان که از اون قضیه 10 سال میگذره وقتی پیشش میخوابم مثل روزای اول اینقدر ابم میاد که
خیس خیس میشم دیشب و شب قبلش sexداشتیم جاتون خالی چقدر چسبید فکر نکنم بتونم با کسی بخوابمو اینقدر بهم بچسبه فقط حرفشو زدم داره ابم میاد هر وقت کیرشو میبینم انگار دارم بهترین چیز زندگیمو میبینم هر وقت قهر میکنم باهاش دست میکنه تو شورتم کسمو میمال یه کم از خود بیخود میشم خیلیهم حواسش به تکمیل شدنه منه اگه من سیر نشم آبشو نمیاره شما بگین تقسیر با منه یا شوهرم که الانم تا 3 میشماری ابش میاد؟ نظر بدین لطفآ.

#پایان

@dastankadhi
شهوت_زن_متاهل



سلام . اول بگم لطفا فحش ندین چون عین واقعیته و اگر غلط املایی یا نگارشی بود چون بود بخاطر اینه که با گوشی تایپیدم
چن وقتیه میخواستم داستان سکسمو.با دوست پسرم وواستون بفرستم اما فرصت نشد .من ی خانم متاهلم واندامم اون جوری نیست ک هر مردی بخواد.با من باشه .چن وقتی بود دنبال مردی بودم .ک از نظر عاطفی بهم توجه کنه. تااینکه یکی ازدوستام برنامه اینترنتی بیتالک بهم معرفی کرد.چن روزی گذشت.تادرخواست یکیشونو قبول کردم. البته قصدم دوستی بامتاهل بود .بعدازادد.شروع کردیم ب چتیدن. انقد.راحت چت میکرد انگار.خیلی وقته همو.میشناختیم. روزای خوبی بود دوست نداشتم ازگوشی وچت کردن دست بکشم .ازمشکلات زندگی تا.رابطه سکسمون چتیدیمو.وگاهی وقتا.میحرفیدیم .انقد.بهش وابسته شدم ک هرکاری میگفت انجام میدادم. وحس خوبی نسبت بهش داشتم .بیشتروقتاسکس تل داشتیم.شوهرم .خیلی بدبینه .اجازه نمیدادازخونه بیرون برم .بیشتروقتا.خونه بودم. ازاین حالت ی نواختی خسته شده بودم .ازاینکه بهم اعتمادنداشت حالم ازش بهم میخورد .دوستی با مردمتاهل .روحیمو.عوض کرد .چن ماهی گذشت. وابستگی بیشترو.بیشترشد بااینکه میگفت دوسم داره .اما.نمیدونم چرااحساس میکردم. فقط ب خاطره نیازه خودشه. نع بیشتر.باهربار.سکس باشوهرم .توی خیالم. .باخودم. تصورمیکردم .ک بااون دارم سکس میکنم .برخلاف همه ی دوستی ها.با محبتش. وسکس تلی ک باهم داشتیم .کمبودی. توزندگیم .احساس نمیکردم .هردومون ب فکره سکس حضوری بودیم .اما من شرایطشو.نداشتم. تااینکه شوهرمو.رازی کردم .برم توی مهد.ب عنوان مربی کارکنم .من علاقه زیادی داشتم اما شوهرم اجازه نمیداد.ب هرحال رفتم ..روزهاگذشت .ب خاطره مسیرودوری راه مجبور.ب اسباب کشی شدیم. تا برای رفت وامد مشکلی نداشته باشم .راستش 3ومین روز.کاری ی قرارگذاشتیم .وشاید بعدا.درموردش واستون بفرستم .بعد.اون روز دیگه نخواست منو.ببینه. یا حتی پی بدم .کوچکترین ارتباط بینمون .ک اس بود نزاشت .وواقعا.بارفتنش منو داغون کرد .خیلی ازشبایی ک تا.دیروقت باهاش چت میکردم. وخوابم میبرد..فقط ی خاطره مونده بود.برام. .ماهاگذشت اما ب سختی.تااینکه .شوهرم واسه ماموریت کاری تهران رفت .و.تنهاچیزی ک .تو.وقتای تنهایی ذهنمو.مشغول میکرد دوستی مجدد وسکس حضوری با.سعیدبود حتی اگ .ماهی ی بار.پی میداد.انگار.تموم دنیا مال من بود.اما.انقد.مغرور بود جز خودش ب کسی فک نمیکرد.اس دادم .حال واحوال پرسیدم. تعجب کردم اخرین باری ک باهاش حرفیدم. عصبانی شد خلاصه گفتم تنهام. واینا ازم خواست ک بیادپیشم .دروغ چرا.فهمیدم .بهم نیاز.داره نازکردم وکلی اذیتش کردم .اونم اسرارمیکرد .با.اسرارکردناش تحریک میشدم .ادرس،براش فرستادم .راه افتاد تارسیدن ب خونم. 30مین .طول کشید .وواسه اینکه من باز نظرم عوض نشه .کل مسیر.با.هم تلی حرفیدیم .هربارک میگفت دقیقا کجاست .دل تو.دلم نبود.دیگه ترس،نداشتم. فقط نگران بودم باز.مثل دفعه قبل نامردی کنه ودیگه نخوادک باهاش باشم .واین خیلی اذیتم میکرد
زنگید.ک جلو.در..دروبراش بازکردم. همون سعیدبود اومد .درو.بستمو.همه جارو.چک کردم .همه چی خوب پیش میرفت .نشستم کنارش. منتظربودم خودش شروع کنه .اونم میدونست. هیچ وقت خودم شروع نمیکنم. ازم خواست بشینم رو.پاهاش .و.منم ک ازخدام بود.پریدم بغلش. دلم میخواست ساعتا.فقط توبغلش باشم .واسم مهم نبود.چه اتفاقی می افته .یا چه جوری میکنه.یا حتی تاصب باهام ورمیرفت و.دردمیکشیدم. فقط توبغل بودنشو.با دنیا نمیخواستم عوض کنم .ولی چون باید برمیگشت. خودمو.سپردم بهش. بعداز.بغل ولب گرفتن .لباسمو.ازتنم دراورد .نمیدونم چرا.بی حس شده بودم .دلم میخواستم لباسشو.خودم ازتنش دربیارم .روم نمیشد.تو.سه سوت هردومون لخت بودیم این اولین باری بودک بعدازشوهرم با.ی مردغریبه بودم. دیگه .


کم کم روم باز.شد وقتی سینه هامومیخورد بیشترتحریک میشدم. با. دستش میمالید .وبعد اروم واسم میخورد.دوست داشتم زودترمیزاشت توکسم .اما جرات نداشتم بگم .کیرش .ازمال شوهرم .بزرگتربود.ولی دوستش داشتم .انقدخیس بود.ک سریع با.ی فشار.رفت توش. احساس کردم دارم. جرمیخورم. تموم کسموپر.کرده بود.جلو.عقب میکرد.بادستاشم باسینه هام ورمیرفت. یکم ک ازجلو.کرد.ازم خواست ب حالت داگی بشم .منم این حالتو.دوست داشتم .عقب وجلو.ک میکرد تاتهش میرفت .اخ واوخ هردومون دراومد یکم ک گذشت .دردم گرفت ازش خواستم .من واسش بزنم. این پوزیشنو.نمیدونم دوست داشت یانع .اما من حال کردم .وقتی میزدم .چشام سیاهی میرفت .وقتی میدیدم. اونم داره لذت میبره. بیشتر.بالا وپایین میکردم خودمو چن مین این پوزیشن ک حال کردیم. منو خوابوند وپاهاموبازکرد دوباره ازجلو.کرد توش. داغ داغ بود دیدگه داشتم میسوختم .من زودتراز.سعید.ارضا شدم .شایدم چن بار سعیدم .بعداز.من ارضا شد.ابشوریخت رو.کسم. .سریع خودمونو.جمع وجورکردیم. وازهم تشکرکردیم.

#پایان
دختر داییم زینب

سلام دوستان عزیزم. این خاطره سـ..ـکـ..ـسی من مربوط میشه به ده سال پیش . حقیقتا راست میگم. این اولین تجربه سـ..ـکـ..ـسی من بود که حدودا سه سال از زندگیم رو به پای اون گذاشتم. من اون موقع 18 سالم بود یه دختر دایی باسم زینب دارم که دو سال از خودم بزرگتره. خیلی خوشکل و اندامی بود. قدش حدودا 165 , و وزنش 60 کیلویی بود. طوری کهاکثرا بچه های روستامون بهش توجه میکردن و حرفشو میزدن. ما قبلا در یکی از روستاهای دور افتاده زندگی میکردیم. خونشون دیوار به دیوار ما بود . آشپزخونه اونا دقیقا چسیبده بود به اتاق خواب ما. در روستا که میدونید خونه ها به شکل سیمان و گچ ساخته میشه. یه روزنهکوچک از اتاق خواب ما به اشپزخونه اونا بود که همیشه من اونجا رو دید میزدم. یه روزنه ای که اصلا معلوم نبود فقط با یکی از چشام میتونستم اونجا رو ببینم. من کلا بهش توجه زیاد میکردم ولی اون به من زیاد محل نمیزاشت چون بقول خودش از من بزرگتر بود. همیشه وهر روز به فکرش بودم حتی میرفتم پشت بوم به بهانه درس خوندن تا توو حیاطشون رو دید بزنم. هر وقت میومد اشپزخونه با یه شلوار تنگ و تاپ بود که کـ..ـیـ..ـرمو راست میکرد خیلی توی کفش بودم خیلی. ولی حدودا دو سه سالی به همین شکل زندگی من میگذشت و من همچنان در کف او حرص میخوردمالبته آخر آخرا دیگه زیادی رفتم توو کفش طوری که نه شب داشتم نه روز.من واقعا مثل دیوانه ها جنون گرفتم. تا اینکه خونه ما از اونجا به شهر مهاجرت کرد و بعد ازیک ماهی که ما توو شهر بودیم من رفتم روستا خونه داییم. خوب با زینب سلام واحوال برسی کردم کلی هم تحویل گرفت منو. یجورایی ناراحت بود که بهم پا نداد و ما هماز اونجا که رفته بودیم دیگه خیلی ناراحت بود چون ما خونه هامون واقعا یکی بود همش توو خونه های همدیگه بودیم. اون روز من شب اونجابودم خیلی بهش دید میزدم با هم میگفتیم و میخندیدیم . من متوجه شدم که همون شب رفته حموم کرده و خیلی هم بخودش رسیده بود. خوب وقت خواب که شد اونجا یه پذیرایی بزرگ بود که همه همونجا میخوابن . داییم و زن داییم تقریبا مسن و سالخوردن یه برادر کوچکتر از خودش باسم علی هم داشت که اونجا خواب بود منم کنار برادرش علی خوابیدم. اونم کنار مادرش خوابید. من که اصلا خواب به چشمام نمیرفت واقعا. همش توو فکر زینب بودم که چطور برم بیشش و بشدست بزنم. چون دیدم که با یه دامن بلند و یه بلوز خوابیده. صدای کولر آبی و شب تاریک واقعا یه فضای خاصی بود که نمیتونم بیانش کنم . در اتاق رو همه بسته بودند بخاطر اینکه توو روستا پشه زیاد هست باید در بسته باشه. فقط باندازه نیم وجب باز کرده بودند که باد کولر بتونه بره بیرون و کولر خفه شه بقولی. خوب من دلمو زدم به دریا و بلند شدم رفتم دقیقا کنار زینب. خیلی تاریک بود و من به سختی رفتم بیشش. دراز کشیدم کنارش قلبم تند تند میزد چند ثانیه ای جفتش دراز بودم جرات نکرم بهش دست بزنم و دوباره رفتم سر جام خوابیدم. دوباره رفتم تو کفش گفتم هر چه بادا باد رفتم کنارش درازکشیدم و اروم پامو گذاشتم روکف پاش یکم ماساز دادم. دیدم بیدار نشده دوباره با دستم رو پاشو ماساز دادم باز دیدم خبری نیست. گفتم بزار بلند بشم دستمو اروم بزارم رو روناش اگه یوقت صدایی شد زود برم سر جام بخوابم. همین کار رو کردم باز دیدم اصلا کار نداره. منم این وسط مونده بودم که این خوابه یا خودشو زده به خوابو خلاصه دستمو بیشتر ازرو دامن گذاشتم رو روناش وای چقد گرم بود داشت منو دیونه میکرد دیدم یه تکون خورده به پهلو خوابیده منم دراز کشیدم پشتش یکمچسبیدم به بـ..ـاسنش همش قلبم تند تند میزد کم کم بیشتر خودمو میچسبوندم بهش اماده بودم که اگه حرفی زده زود بلند شم برم سرجام. ولی دیدم اصلا کاری نداره منم پامو بلند کردم گذاشتم رو پاش. دیگه کم کم مطمن شدم که بیداره و کاری بام نداره وای اصلا باورم نمیشد که کـ..ـو.ن زینب جلو کـ..ـیـ..ـرمه دستم گذاشتم واسط بـ..ـاسنش از رو دامن دیگه شروع کردم بهش گفتم این کاری با من نداره سیـ..ـنه هاشو مـ..ـالوندم دست گزاشتم وسط کـ..ـو.نش دامنشواوردم بایین یه شـ..ـورت چسبون پاش بود خوابوندمش رو پشت شـ..ـرته رو اوردم بایین شروع کردم به خوردن کـ..ـسـ..ـش با حرص و ولع خوردم براش انگار جواب جندین سال تلاشم گرفتم ا.بشو کامل خوردم اون اصلا تکون نمیخورد نمیدونم بنظرم روش نمیشد منم اصلادریغ نکردم خوابوندمش به پهلو کـ..ـیـ..ـرمو گذاشتم وسط لمـ..ـبه هاش اخخخخخ چ حالی میداد اینقد زدم تا ا.بم خالی شد حقیقتا نگذاشت بکنم داخل فقط لابایی و سـ..ـینه و لـ..ـیس ا.بمو ریختم وسط کـ..ـو.نش بعد بلند شدم رفتم بیرون.اون روز صب که بیدار شدم اصلا نگا تو چشام نمیکرد تا جندین ماه بام قهر بود ولی وقتی نامزد کرد اشتی کردیم الانم سر خونه و زندگیشه اصلا هم رابـ..ـطه ای نداریم ممنون از نگاهتون
#پایان
زن همسایه و شوهر بیغیرتش



سلام کارن هستم 35 سالمه و یکسال میشه که زنم مرده و تنها زندگی میکنم. بعد از زنم خونه رو دادم رهن و رفتم نزدیک قزوین و یه اپارتمان کوچیک خریدم چندروز بود که ساکن شده بودم که یه روز وقتی ازآسانسور اومدم بیرون که برم توی خونه دیدم زن همسایه جلوی در داره با یه زن دیگه حرف میزنه دیدم به به چه کس نازی همسایه دیوار به دیوار منه از اون زنها که وقتی میبینی فقط میخوای بکنیش یه استرج سبز پوشیده بود با یه تیشرت سفید . منم پررو بازی دراوردم و خودم رو قاطی حرفاشون کردم اون یکی زنه که میانسال بود خداحافظی کرد و رفت منم رفتم روی مخ خانم و شماره موبایلشو گرفتم 
تا رفتم توی خونه شروع کردم پیام دادن و بهش گفتم که مجردم و تنهایی سخته و خلاصه باهاش رفیق شدم. همون موقع گفت که با شوهرش مشکل داره و از شوهرش بخاطر کتک زدنش شکایت کرده همون شب که شوهرش اومد از سرو صداشون فهمیدم دارن دعوا میکنن منم گوشم رو چسبوندم به دیوار و یه کم به حرفاشون گوش دادم و فهمیدم که بله آقا سوتی داده و خانم خوشگل همسایه مچ شوهرشو با یه زن دیگه گرفته بوده و اصل دعواشون بخاطر خانم بازی شوهرش بوده حدود ساعت یک شب بود که صدای در آپارتمانشون رو شنیدم و چند دقیقه بعد شهره خانم پیام داد و منم شروع کردم نازشو کشیدن و زدن توی سر شوهرش که اصلا لیاقت زن خوشگلی مثل تو رو نداره و از این مخ زنی ها
ساعت حدود 3 شب شده بود که راضیش کردم بیاد پیش من. خودم باورم نمیشد با این سرعت همچین ک.س نازی بهم پا بده . در آپارتمان رو باز کردم و شهره خانم بی سر و صدا اومد پیشم
فوری بغلش کردم و همون جلوی در چادرش رو انداختم زمین و توی بغلم آوردمش روی کاناپه و شروع کردم نوازش موهاش و قربون صدقه رفتنش نشوندمش روی پاهام و س.ینه هاشو چسبوندم به خودم و اروم لبامو گذاشتم زیر گردنش و بوسه های کوچیک از کردنش میگرفتم و یواش یواش گوشهاشو گاز میگرفتم و زیر گوشش از خوشگلی و هیکل نازش حرف میزدم . دستمو بردم زیر تیشرتش و س.ینه هاشو میمالیدم و اونم خودشو ول کرده بود توی بغلم تیشرتش رو درآوردم و سوتینش رو دادم بالا ، س.ینه هاش زیاد بزرگ نبود و نوک خوشگل و صورتی داشت توی همین حال لباسای خودم هم کندم و شلوار شهره جون رو هم دراوردم حالا نشسته بود روی ک.یرم و لب تولب و یک دستم توی ک.ون گرد و خوشگلش حرکت میکرد و یه دستم هم س.ینه های خوشگلش رو میمالیدم حس کردم کس خانم کوچولو داغ شده و وقتی دستم رو بردم روی ک.سش دستم خورد به کس باد کرده و خیس که صدای شهره جون دراومد شورتش رو دراوردم و خوابوندمش روی کاناپه خودم نشستم روی زمین و زبون رو انداحتم لای چاک کس شهره جون دیگه صداش اونقدر رفته بود بالا که مجبور شدم بیفتم روش و لب تو لبش بزارم و اروم آروم سر کی.رم رو با خیسی ک.سش خ.یس کردم و گذاشتم جلوی س.وراخش وای بیچاره ک.س نازنینش از بس گای.یده نشده بود مثل دخترا تن.گ بود که خودش اعتراف کرد 3 ماهه که اصلا حال نکرده . خلاصه فرو کردم توی ک.س شهره جون که فشار ناخن هاش بازوهامو زخم کردش برگردوندمش و پوزیشن مورد علاقه خودم یعنی ک.س از پشت رو اجرا کردم با یه دست س.ینه اش و با دست دیگه هم ک.سش رو می.مالیدم ک.ون خوشگلش هم زیر شکمم بود و حال دنیا رو میکردیم که شهره جون برگشت و گفت باید بش.ینه روی ک.یرم تا بیشتر بهش حال بده و ارض.ا بشه . نشست روی کی.رم بعد چند تا بالا پایین افتاد روم و داغی آب ک.سش رو روی کی.رم حس کردم مثل وحشی ها با ناخن هاش پشتم و س.ینه هامو چنگ انداخت منم نامردی نکردم توی همون حال درازش کردم و پاهاش رو دادم بالا و چند تا تلم.۸به زدم تا آبم اومد میخواست از زیرم بیاد بیرون که محکم بغ.لش کردم و تمام آبم رو توی ک.سش خالی کردم. همونجور روی کاناپه خوابیدیم و صبح ساعت 7 که بیدار میشم برم سرکار بیدارش کردم و فرستادمش خونشون. از اون وقت تا حالا هم 3 بار دیگه کردمش و بار آخر ک.ون تن.گ شهره جون رو هم افتتاح کردم.


#پایان 💦
داستان




#اقای_رییس

من مونا هستم 24 سالمه، خاطره من برمی گرده به 18 سالگیم، اولین سکسی که داشتم با رئیسم بود که جزو بدترین خاطراتمه، رئیسم تقریبا 34 سالش بود،اولین باری که پا مو تو دفترش گذاشتم برقو تو چشاش دیدم ، چند تا سوال ازم پرسیدو بعدش گفت که استخدامی منم داشتم از خوشحالی بال در م یآوردم، 1 ماه از کار کردنم تو اون شرکت می گذشت که یه روز بهم زنگ زدو گفت می خواد باهام دردو دل کنه منم قبول کردم چند بار باهم صحبت کردیم تا اینکه ازم خواست برم خونش گفت که خیلی احساس تنهایی می کنم فقط می خوام که کنارم باشی و از این صحبتا، منم قبول کردم ، اولین باری که رفتم خونش برای جلب اطمینان من اصلا کاری باهام نداشت ، فقط قلیون کشیدیمو گفتیم و خندیدیم، بار دوم که رفتم خونش اومد سمتم کمکم کرد تا مانتومو در بیارم نگاهش یه جوری شده بود یهو نگاهم افتاد به کیرش که از زیر شلوارش قلمبه شده بود راستش خیلی ترسیده بودم ، رفت سمت اتاق خواب لباساشو عوض کرد یه شلوارک تنش کردو اومد رو کاناپه کنارم نشست دستشو انداخت دور گردنم شروع کرد به بوسیدنم مقاومت کردم اما زورم بهش نمیرسید دستشو برد سمته سینه هام همزمان ازم لب می گرفت راستش دروغ چرا خودمم حشری شده بودم دلو زدم به دریا و باهاش همراهی کردم، شرتمو از تنم در آورد بعد سوتینمو باز کرد شروع کرد به مالیدنو مکیدن سینه هام ، منم بدم نمیومد داشتم حال می کردم بعد شلوارمو در آوردو شروع کرد به خوردن کوسم ، شلوارکشو از تنش در آورد نمی دونین چه کیره گنده ای داشت :O بهم پیشنهاد داد که براش ساک بزنم گفتم نمی تونم گفت چشماتو ببندی می تونی گفت درست اسمش بده ولی خوراکش خوبه :D ، راستم می گفت شروع کردم ساک زدن ، بعدش گفت برگرد گفتم نهههههههههه از پشت اصلا گفت خیالت راحت یه جوری می کنم که دردت نیاد چشمتون روز بد نبیهه او ن روز انقدر داد زدم که هنوز صدای خودم تو گوشمه، کارشو کردو دوتایی رفتیم حموم یه دوش گرفتیم. یه هفته بعد از اوکراین بهم زنگ زد گفت که هیچ وقت سکس با من رو فرا موش نمی کنه ....ومن دیگه هیچ وقت ندیدمش
مرسی که خوندین


نوشته: مونا

#پایان

📚باما باشید با : جدیدترین داستان‌ها📚
❥❥❥◈‌═❧═──
زن داداش بیقرار

سلام خدمت دوستان عزیز سایت میخوام چندتایی از خاطرات سکسیمو واستون بنویسم البته در نوشتن به شما دوستان عزیز نمی رسم ولی سعی میکنم اتقاقاتی ک واسم افتاده بنویسم چون اصلا از خالی بندی خوشم نمیاد فدای شما دوستان عزیز.
اسم من سروش 25 سالمه ی داداش دارم بنام رضا ک دو سه سالی از من کوچیک تره ی دوست دختر داشت بنام رعنا(قد165 سینه70کمرباریک کون نسبتا بزرگ موهای خرمایی چشم عسلی) ک بعد دوسال از رفاقتشون باهم ازدواج کردن بابام دوماه بعدعروسیشون ی خونه واسه ی رضا خرید منم توی اسباب کشی خونه کمکشون کردم تا از اداره اومدم نهارخوردیم بعد شروع کردیم ب نقل مکان خونه رضا وسایل ریختیم توی کامیون رفتیم خونه جدید تا وسایل اوردیم خونه شب شد شام خوردیم حسابی خسته شده بودم خواستم برم خونه ک رضا گفت بمون شب فردا ک جمعه است فردا کمکمون میدی ماهم ک تنهاییم دهن سرویس مارو با کارگر افغانی اشتباه گرفته بود منم قبول کردم ک بمونم خلاصه شام خوردیم ی پتویی پهن کردیم قرارشد سه تایی رو پتو بخوابیم قبل خواب ی کم کس شعر گفتیمو خوابیدیم من خوابیدم رضا وسط خوابید رعنا اونطرف رضا خوابید.

من ی چیزی تو مایه های خواب و بیدار بودم ک حس کردم ی نفر دستش برد وسط پاهام کیرم گرفت اولش ترسیدم بعدش گفتم یعنی میشه رضا باشه (راستی این بگو ک خداییش اصلا تو نخ سکس با رعنا نبودم) شاید داره شوخی میکنه بعد ک دستم گذاشتم روی دستش فهمیدم ک رعنا اومده پایین پام داره با کیرم بازی میکنه حسابی شوکه شدم یواش بهش گفتم داری چکار میکنی من سروشم رضا نیستم گفت خودم میدونم خاک تو سر رضا دیدم فایده ای نداره بلندش کردم رفتیم تئی اتاق اخری گفت سروش رضا نسبت بمن خیلی سرده ب نیاز من توجهی نداره من ارضا نمیشم با رضا من میکنه ابس ک میاد بیخیال خواسته های من میشه داشتم میگفتم ک خودم باهاش صحبت میکنم ک دستش گذاشت رو دهنم گفت دوست داری ب غریبه ها بدم خوب تو منو ب اوج لذتم برسون بعد لباش رو لبام گذاشت شروع کرد ب خوردن لبام نمیدونستم چکارکنم اگه رضا بیدار میشد چی افکارم خیلی مشغول شده بود خلاصه دل ب دریا زدم همراهیش کردم زبونم کردم تو دهنش شروع کردم ب مکیدن لباش امان از این ماهیچه غیر ارادی م وقتی بلند میشه دیگه نمیخوابه بعد لبام رو بردم کنارگوشش شروع کردم ب مکیدن اونم با دستش با کیرم بازی میکرد پیرهنش دادم بالا مثل سینه ندیده ها سینه هاش مک زدم ی جورایی ناله اش دراومده بود مجبوربودم ی دستم بذارم رو دهتش ک صداش بیرون نره ی صندلی تو اتاق بود ک گفتم بشین روش بعد شلوارش دراوردم با سر رفتم تو کسش چقدر خیس شده بود واقعاخوشمزه بود با دستام کسش بازکردم شروع کردم ب مکیدن کسش بادستاش موهام چنگ میزد سرم فشار میداد ب کسش ی 5 دقیقه ای خوردم تا ارضا شد بعدش گفتم ک بیا کیرم بخور ک گفت خوشم نمیاد حالم بد میشه منم اصراری نکردم کیرم مالیدم ب کسش تا خیس بشه بعدش اروم سرش گذاشتم رو سوراخ کسش فشار دادم تو واااااااااااااییییییییی ک چ کس تنگ و داغی داره ی کم عقب جلو کردم تا کسش ب کیرم بعد تا ته کردم تو کیرم پاهاش دور کمرم حلقه کرده بود با دستاش کمرم گرفته بود کمرم چنگ میزد جوری ک کمرم زخم شده بود میگفت دوست دارم بکن منو تو من نکنی کی من بکنه دردت بجونم منم با حرفاش تحریک میشدم تندتر میزدم ده دقیقه ایی کیرم تو کسش بود ک گفتم ابم داره میاد گفت بریز تو گفتم نه من محکم گرفته بود منم ک تو حال خودم نبودم همه ابم خالی کردم تو کسش ی 5 دقیقه ای طول کشید تا خودمون پاک کردیم بهش گفتم برو بخواب منم همینجا میخوابم صبح ک رضا بیدار شد اومد گفت چرا اومدی اینجا خوابیدی گفتم شما زن وشوهرید درست نبود من اونجا بخوابم خلاصه بعد اون شب رعنا با من خیلی مهربون تر شده بود از اون شب به بعد من دو بار دیگه باهاش سکس کردم اگه مایل بودید بگید تا واستون بنویسم شرمنده اگه بد نوشتم


#پایان
مهسا_همکارم


سلام به همه من علی هستم باور کنید این داستان کاملا واقعیه داستان از اونجایی شروع میشه که من از کارم اخراج شده بودم یک روز برادرم گفت برات کار پیدا کردم منم رفتم ببینم کارش چطوریه خلاصه من رفتم کارو دیدم که چشمم خورد به یه دختره که اسمش مهسا بود خیلی لاغر بود جوری که من با یک دست بلندش میکردم وزنش ۴۰کیلو بود قدش ۱۶۰سنشم ۱۷ من بخاطره کردن این دختره قبول کردم اونجا کار کنم ۱هفته اونجا مشغول کار بودم تو این مدت فهمیدم طلبه شده باهام رفیق شه ولی بدبخت خبر نداشت قرار چه بلایی سرش بیارم با بدبختی بهش شماره دادم اونم با کله شماررو قبول کرد ولی تا ۲روز زنگ نزد خار کسه چس کلاس گذاشت بگذریم ما چند روز بود که با هم حرف میزدیم تو این مدت اصلا راه نداد حتی حرف سکسو بیارم چند بارم رفتیم سفره خونه که اونجا فهمیدم خانم تو محلشون واسه خودش شاه کسی هست منم سو استفاده کردم چند بار بادستم کسشو مالیدم که با مخالفتش مواجه شدم ولی باز مالیدم اون روز بهش فهموندم که باید بده ولی مکانشو نداشتم بعد چند روز صاحب کارم گفت باید تعطیلی ها رو بیای سر کار آخه ۳روز پشت سر هم تعطیل بود و بچه های کارگاه هم رفته بودن شهرستان و هیچ کس هم نبود که با من کار کنه جز مهسا و مادرش


تو اون روز من با مهسا قرار گذاشتم که بیاد تو دستشویی که بهم بده وقت ناهار شد به مهسا گفتم بیاد دستشویی اونم اومد باورم نمیشد میخواد بده منم حشری شده بودمو میخواستم سریع بکنمش تا اومد تو دستشویی چسبیدم بهش ازش لب گرفتم زود شلوارشو در آوردم نذاشت از کون بکنمش گفت بذار لای پام منم گذاشتم لای پاش این قدر لاغر بود که کیرم از اون ور پاش زده بود بیرون بهم حال نداد هنوز تو کف کونش بودم خلاصه اون روز هول هولکی کردمش آبمم ریختم رو شورتش از دستشویی که اومدم بیرون خیس آب بودم آخه تابستونم بود و منم سر پایی کرده بودمو کلی انرژی مصرف کرده بودم از دستشویی که زدم بیرون دیدم مامانش جلومه قفل کردم گفت مهسا رو ندیدی گفتم تو سالنه تا رفت تو سالن مهسا رو فراری دادم ولی فک کنم ننش بو برده بود بعد اون روز چند بار برام ساک زد ساک زن قهاری بود یه روزم بردمش مکان اونجا فهمیدم که طرف پرده نداره و باهاش بهم زدم گفتم شاید بخواد خودشو بندازه ولی کسشو فتح کردم خیلی هم عالی بود علی از تهران ۲۳ساله فقط فش ناموسی ندین داستان دیگه ایی هم دارم که اونم براتون مینویسم الن خسته ام باور کنید کاملا واقعیه
نوشته:‌ علی


#پایان
📚باما باشید با : جدیدترین داستان‌ها📚
❥❥❥◈‌═❧═──
.دیگه طاقت نداشتم وقتی رفتم پایین دیدم رنگ شورت آبیش اینقدر خیس شده به صورمه ای میزنه از روی شورت شروع کردم لیسیدن بعداز چند بار لیسیدن با تموم قوا شورتشو در آوردم.
باورم نمیشد انگار خواب بودم..کس سفیدش کمی قرمز شده بود سرمو بردم بین پاهاش که شروع کرد به آه و ناله های بلند و اسممو صدا میزد و میگفت بخورش جووونی گفتمو سرمو بردم بین پاهاش بوسه ای به اطراف کسش زدم و بعدم شروع کردم به لیسیدن.
از پایین به بالا .زبونمو میکردم تو کسشو بیرون می آوردم و بین لب های ک سش میگردوندمو بالا پایین میکردم.در یه حرکت موهامو چنگ زد و سرمو محکم به بین پاهاش فشار داد و با لذت میگفت آههه میلاد..بخورش بکن توش ........آخخخ تروخدا.....و منم با لذت بیشتری میخوردم نمیخواشتم ازضا شه واسه همین دیگه بس کردم و بلند شدم و چهار زانو نشستم و بهش گفتم بیا بخور که ملتمسانه نگاهم کرد .خیلی زد حال خوردم ولی هیچی نگفتمو با خودم گفتم تلافی میکنم.
خوابوندمش و به آرومی کیرمو داخل کس قشنگش کردم که از درد جیغی کشید کهدستمو گذاشتم رو دهنش و نذاشتم ادامه بده میدونستم پردشو زدم چون ملافه خونی شده بود قطره اشکی از چشمش چکید اما من بس نکردم و آروم آروم عقل جلو میکردم و کم کم تند کردمش دیگه درد جاشو به لذت داده بود و دوباره آه و ناله هاش شروع شده بود ک میگفت جوون میلاد .....جرم بدهه...اوووووف.....میلاااااد.بدو......تند تر.......و منم هی تند ترش کردم تا اینکه ارضا شد..
اما من هنوز مونده بودم برای همین کیرمو کشیدم بیرون و نگار رو که بیحال افتاده بود دمر خوابوندم تا فهمید که چیکار میخوام بکنم شروع کرد به جیغ جیغ کردن و خواست بلند شه ک نذاشتم و محکم گرفتمش شروع کرد به التماس ولی من گوشم بدهکار نبود چون من براش لیسیدم ولی اون برام ساک نزد برای همین بلاخره باید از جایه دیگه تلافی میشد و به خاطر زد حالش باید کمی تلافی میکردم و چون اگه ولش میکردم فرار میکرد بیخیال کرم شدم و هیچی برام مهم نبود از همون بالا یه تف انداختم که روی یکم از سر کیرم افتاد .نگار کمکم داشت گریه میکرد که گفتم هنوز مونده گریه کنی ...
بیخیال کرم و تف شدم ، دستمو گذاشتم رو دهنش و با یه فشار کیر کلفتتتت و خیلی درازمو فرو کردم تو ک ونش .که با این که دستم رو دهنش بود از صداش میشد فهمید چه دردیی داشته ....
آرووم ک یرمو کشیدم بیرون و نگار که همینطور ناله میکرد و اشک میریخت خودشو کمی شل کرد. با دردی که داشت کار نداشتم .
یکی محکم به باسنش زدم که رد انگشتام موند و بازم جیغ کشید اما دستمو ازرو دهنش بر نداشتم.
اون دستم که رو باسنش بود رو بردم طرف سرش و موهای بلندشو که تا کمرش بود رو دور دستم پیچیدم و کشیدم فهمیدم دردش اومد واسه همین کمی قربون صدقش رفتم و جوونی گفتم و کیرمو محکم فرو کردم داخل کونش .اینقدر داغ تنگ بود که این لذت رو هیچ کس نمیتونست از بگیره خودمو محکم عقب جلو میکردم و با یه دستم صدای جیغ ها و گریشو
خفه میکردم و با دست دیگم موهاش به طرف خودم میکشیدم بعد از مدت کمی اضا شم و افتا دم روش ...
شروع کرد به فحش دادن بی توجه به اون چشمامو بستم و خواب رفتم.
وقتی بلند شدم رفته بود .نگاهم به ملحفه ی خونه افتاد و سریع بردم و انداختمش .الان دوهفتست که جواب تلفن هامو نمیده و به نظرم خطشو عوض کرده!!!!

#پایان

📚باما باشید با : جدیدترین داستان‌ها📚
❥❥❥◈‌═❧═──