داستانکده شبانه
31.4K subscribers
77 photos
7 videos
145 links
Download Telegram
زهره زن جنده من در جشن


زهره تو شرکت گازکشا ،حسابدار بود،یه بار از طرف گازکشا مهمونی دعوتمون کردن،زهره گفت اونجا اومدی باز بمن گیر ندیا مجلس ازاده و مختلط، گفتم چشم. زهره شورت نپوشید و یه ساپورت دلفینی براق پاش کرد.تومجلس فقط زن نادر صابکارش بود،شقایق و زهره تو یه کاسه میشاشیدن.زهره بجای اینکه پیش من بشینه بین نادرو شقایق نشست وکمی با هم خندیدند،نادر زهره رو بدون اجازه من یه اتاق دیگه برد تا من مزاحم نباشم ولی من از لای در دیدم دستشو رو کون زهره گذاشت وگفت امشب اگه من رییس بشم تورو معاون خودم میکنم،زهره با ذوق دست نادرو لای کوسش فشار داد، شقایق چشمکی به زهره زد و گفت شوهرت میدونه شب امکان داره پیش شوهرم بمونی؟در ضمن میدونه بدون شورت اومدی و کیر همه گازکشا رو شق کردی؟زهره گفت اره میدونه.شقی گفت چه مرد بیغیرتی داری و غش غش با زهره خندیدند.زهره جلوی نادر گفت من عاشق کیر کوچیکم حالا مال هر کی میخواد باشه. شقایق گفت کیر نادر کوچیکو نازکه 15 سانت، با کله کلفت بنفش و خایه هایی بزرگ که آب فراوانی داره، در حد 5 دیقه هم ارضا میشه. زهره گفت اوهوم خوبه. شقی گفت اگه دوس داری نادربکنت؟زهره گفت تو ناراحت نمیشی؟شقی گفت نه تازشم آبش چون نازاست تا دلت میخواد تو کوس و کونت خالی میکنه که برای جوانی صورت و کشیدگی پوست کونت خوبه. نادرگفت من عاشق پاره کردن کون زنهام، با این مشکلی نداری؟زهره گفت اگه کیرت نازک باشه، با ژل کتیرا توش میره ولی نمیخوام گشاد شم. نادر گفت شوهرتو در جریان کوس وکون دادنت بمن میزاری ؟زهره گفت کوس و کون خودمه دوست دارم بتو یا هرکی بدم جرش بده به اون چه مرتیکه بیغیرت،شقایق گفت مگه بیغیرته؟زهره گفت اره یبار با صابکار قبلیم تو ویلاشون بودیم و داشت منویکساعت از کوس و کون میکرد وقتی اومدیم بیرون دیدم شوهرم پشت در ویلا منتظرمه و کیرش تو شلوار راست کرده وبا صابکارم دست داد و ازش کلی برای گاییدن من تشکر کرد، نادر گفت شک دارم نوجونیش کونی هم بوده باشه وسه تایی خندیدند...بعد انتخابات که همه چیز مشخص شد و طبق گفته نادر پیش رفت. نادر به زهره گفت من میرسونمتون و چشمکی به زهره زد.زهره خندید، شقایق به زهره گفت جنده منتظر کیر نادر باش تا جرت بده. من جلو نشستم و زهره و شقی عقب.زهره بمن گفت عزیزم نادر میخواد یه سری نکات در مورد طرز برخورد رو بمن بگه تا فردا سرکار کم نیارم اشکال نداره من برم خونش و تو تنها بمونی امشب؟من گفتم نه چه اشکال عزیزم منم فوتبال میزنم، زهره و شقی چشمکی بهم حواله دادند و به خانه نادر رفتند.من از پنجره همه چیزو دیدم.زهره لباسو کند و سینه های سفتو 85 رو انداخت بیرون ،نادر داشت سینه میخورد و کوس رو از روی ساپورت میمالید،زهره هوسی شد و کمربند نادرو باز کرد وای چی میدیدم کیر نادر نازکو بنفشو کوچیک بود.زهره کیر 15 سانتی نادرو در اورد و شروع به ساک زدن کرد،نادر عرق کرده بود و خایه هایش بو گرفته بود این بو زهره رو حشری تر کرد و تخمای نادرو میمکید که اه نادر بالا رفته بود،نادر گفت تحمل ندارم و ساپورت زهره رو پایین کشید و شروع به خوردن کوس زهره کرد و انگشتشو در سوراخ کون زهره بازی میداد، زهره رو کاناپه کج شد نادرسر کیرو تفی کرد و داخل کوس لغزاند،زهره تکانی خورد و کیر در کوسش جای گرفت و تا خایه تو رفت، نادر تا بحال کوس به این تنگی نکرده بود و از پشت داشت با سوراخ کون زهره ور میرفت ،نادر به زهره گفت برگرد از کون بزارم. نادر 2 لاپه کونو از هم باز کرد و تفی به سوراخ کون زهره زد، سر کیرشو روی سوراخ کون زهره تنظیم کرد وفشار داد،سوراخ کون زهره تنگ بودو تو نمیرفت برای همین مشکل تو رفتو و دردش اومدو نادر با تموم هیکل روی زهره خوابید و زهره گفت جر خوردم و کیر تا خایه در کونش جا شد ونادر گفت بخور جنده خانوم ،نادر شکم بزرگی داشت و توی گودی کمر زهره افتاد و کیرش تا دسته تو کون میرفت جوری که من از پشت فقط خایه های بزرگ نادرو میدیدم، ظاهرا زهره با کیر نادر خیلی حال کرده بود، نادر سوراخ کون زهره رو لیس میزد کیرشو در کون زهره فرو میکرد، در همین حین اب کیرشو با فشار تو کون زهره خالی کرد و همینطوری روی زهره خوابید تا کیرش بعد 5 دیقه تو کون زهره خوابید و کوچک شدو بیرون اومد،من در تعجب بودم زهره چطور زیر کیر نادر حرفی از وزن زیادو غر زدن نمیکرد.. زهره بدون تمیز کردن کونش ساپورتو بالا کشید و اومد فرداش خونه......


نوشته: نادر خوان

زهره زن جنده من درجشن



#پایان
سلام دوستان شهوانی این داستان که میگم واقعیتیه که برای خودم پیش اومدوازاون به بعدنمیدونم چرا ولی عاشق کیر و بوش شدم داستان از اونجا شروع میشه که من که بچه تهران بودم و پوست سبزه ای دارم رفتیم برای زندگی توشهرستان اونجا تو مدرسه یه معلم داشتیم به هر بهونه بوددستشو میکرد از پشت تو پیرهنم و کمرم اولاش بدم میومد ولی کم کم عادت کردم سرتونو درد نمیارم یه روز با دوچرخه تو میدون نشسته بودم که دوتا از خودم پسر بزرگتر اومدن کنارم نشستن و سرحرف و بازکردن و من هی طفره میرفتم تا اینکه حرف از سگ شد اخه من سگ خیلی دوست داشتم همین شد که گرم گرفتیم و به اونجا رسیدکه اونا گفتن یه سگ داریم ولی جا نداریم نگه داریم اگه میخوای بیاببین من اینقدر خوشحال بودم که فکرنکردم چی میخوادسرم بیاد و مسیر زندگیم داره عوض میشه خلاصه راه افتادیم سمت خونه اونا که گویا داداش بودن رسیدیم دم در دوچرخه رو گزاشتیم پارکینگ و رفتیم تو من که اماده بودم یه سگ ببینم پرسیدم پس کجاس که دیدم داداش بزرگ که اسمش محسن بود یه چاقو از جیبش دراورد و زد توگوشم که خوردم زمین گفت ببین کاری باهات نداریم اگه بچه خوبی باشی فقط یه حال کوچیک میکنیم من تازه دوزاریم افتاده بودکه بجای سگ باید کیر ببینم هرچی تلاش کردم فایده نداشت و منو لخت کردن منم ازچاقومیترسم اونم باتهدیدکاری کردکه لباسای اونارو من دربیارم هرسه تامون لخت بودیم ومن میلرزیدم چون تاحالاکیرندیده بودم جزمال خودم خلاصه منودرازکردوکیرشومیمالیددرسولاخم که من اولش بدم میومدواون سرکیرشوتف زدوداداش بزرگه که علیرضابودجلوم باچاقوهی کیرشوفشارمیدادکه داشتم اذیت میشدم نمیرفت توخودشم ازم میپرسی رفت تومن خرم میگفتم نه اخه مست بودن باخودم گفتم شایدبره تودیگه زودتموم شه خودم کمک کردم که کیرش بره تواونم نامردی نکردیه جوری کردتوکه داشتم میسوختم تااینکه اینقدرتلمبه زدکه دردم تموم شدولی انگاریه حال عجیب داشتم وکیرم ازهمیشه بزرگتربودمنوسگی خوابوندوگفت اینم سگی که گفته بودم و داداشش کیرشوگذاشت جلو دهنم منم که میدونستم جز دستور چاقو کاری نیست کیرشو لیس میزدم که بوی خاصی داشت انگار مستی اونا به منم انتقال پیدا کرده بودمیگفت بهم توکه کونی بودی چرا اونهمه تقلاکردی ببین کیرتو داره میترکه من دیگه باشنیدن این حرفاکه هی میگفتن کونی خودمونی ازاین به بعدچندتافحش که میدادن ازقبیل خوارکسته واین چیزامن شهوتم میزدبالاترودیگه واقعاداشتم حال میکردم یه جوری کیرشومیخوردم انگاربستنیه خودمم هروقت کیرش ازکونم درمیومدبادستم دوباره میکردم توتادیدم داغ شدم حال عجیبی بودومحسن منوفشارمیدادانگارابش اومدوکیرشودراوردونوبت علیرضاشدجاشونوعوض کردن علیرضاکیرش کلفت تربودوبیشترحال دادمنم کیرمحسن که خوابیده بودوجلوم درازکشیده بودواب کیری بودوباولع تمام میخوردم دیگه کاملاکونی شده بودم خیلی خوب باهام حال میکردن منم انگارزنشون بودم همه جاشونولیس میزدم علیم فقط تلمبه میزدانگاراب کیربهم مزه کرده بودهی میگفتم اب میخوام که علی رضا موهاموگرفت کشیدسمت خودش یه لب ازم گرفت گفت اب میخوای اب چی گفتم ازاین ابا که روکیرمحسنه که یهوکیرشوازتوکونم دراوردکردتودهنم گفت اخه کونی تاالان کجابودی وبه کی میدادی وابشوریخت تودهنم خیلی داغ بودولی همشوخوردوقورت دادم کل ابوازکیرش کشیدم بیرون
سرتونودردنیارم اونروز سه بارمست شدن و من حسابی کونم گاییده شد و از اون به بعدمنو میبردن خونه البته دو سه بارم به کسای دیگه که اورده بود ن دادم وازاون به بعدمعلم مونم که دست میکردتولباسم چون اه میکشیدم کم کم دستش رفت توشلوارم وازمن خواست که برم خونشون که یه حالیم اونجاباهام کردولی کیرش خیلی بزرگ بودوخشن که اگه خواستین اونم براتون میگم الانم که سی سالمه وزن دارم اونم فهمیده وبعضی مواقع که میخوایم حال کنیم بجای وررفتن باکیرم باکونم ورمیره واین شدکه عاشق کیروبوش شدم شرمنده اگه خوب نبوداولین باربودوچیزیایی که یادم بودونوشتم اوناییم که فهش میدن مشکل نیست ولی احتمالا یا دفعه اول بد کردنتون یالذت نمیدونین چیه البته نظرهرکسی فرق داره ...


#پایان
کیرم رو کردم تو کون نسترن جون


داماد ما یه خواهری داشت که خیلی

خوشکل بود من به شدت تو کفش بودم دامادمون و پدرش تو یه آپارتمان زندگی میکردن و به همین دلیل زیاد رفت و آمد داشتن یه شب که رفته بودم خونه دامادمون متوجه شدم که قراره فرداش بابا و مامان دامادمون برای انجام کاری برن یکی از شهرای اطراف و دخترشون که اسمش نسترن بود رو بخاطر اینکه دانشگاه داشت نمیتونستن ببرن و به همین خاطر سفارشش رو به دامادمون کردن کل شب رو من با این فکر گذروندم که چطور از این موقعیت استفاده کنم و ترتیب نسترن رو بدم
از یه طرف استرس داشتم که اتفاقی بیفته و از یه طرف نمیتونستم از فکر کردن نسترن بیام بیرون هر بار نسترن رو میدیدم تا مدت ها تو فکرش بودن دختری سفید و جذاب قد بلند و اندامی فوق العاده همون شب اومد بالا( همونطور که قبلن گفتم تو با داداشش تو یه آپارتمون بودن اونا طبقه پایین زندگی میکردن) یه شلوار لی پوشیده بود و یه تی شرت مشکی زیرچشمی زیر نظرش داشتم آخه میترسیدم داداشش ببینه خودشم پشتش به من بود کونش دیگه داشت دیوونم میکرد با خودم گفتم فردا هرطور شده باید بکنمش زود کارشو انجام داد و رفت خونشون تا ساعت دو و سه نصف شب بیدار بودم و بهش فکر میکردم که چیکار کنم تا اینکه فکری به سرم زد دامادمون کلید واحد باباشینا رو داشت تصمیم گرفتم صبح وقتی مطمین شدم بابا و مامانش رفتن کلید و بردارم و برم خونشون صب زود بیدار شدم ساعت هشت بود دامادمون به همراه خواهرم رفته بودن سر کار جاکلیدی رو نگاه کردم دیدم چنتا کلید هست همشو برداشتم اول رفتم پارکینگ دیدم ماشبنشون نیست مطمین شدم که باباشینا هم رفتن
رفتم جلو واحدشون چنتا کلید رو روی قفل امتحان کردم بالاخره یکیش درو باز کرد ترسبده بودم اما شهوت بر ترسم غلبه کرد رفتم داخل درو هم قفل کردم رفتم سمت اتاق نسترن درو یواش باز کردم وااااای چی میدیدم نسترن با یه شلوارک و تاپ مشکی رو تختش روشکم خوابیده بود دیگه طاقت نیاوردم سریع لباس و شلوارم رو بیرون آوردم با شرط رفتم کنارش خودمو انداختم روش صورتمو چسبوندم به صورتش انگار کل دنیا رو بهم داده بودن سریع بیدار شد ترسیده بود منو که دید داد زد چیکار میکنی شروع کرد به دست و پا زدن منم تند تند میبوسیدمش و صورت نازشو با زبونم میخوردم عصبانی شده بود گفت از روم پاشو وگرنه داد میزنم گفتمش کسی خونه نیست داد زدنت بی فایده هست منم اذیتت نمیکنم فقط یه بار لاپایی ارضا میشم تمام فهمید کاری ازش بر نمیاد هیچی نگفت



کیرم رو چسبونده بودم به کونش تمام وزنم روش بود یه لحظه ار روش پاشدم تا شلوارکش رو در بیارم سریع پاشد از رو تخت میخواست از اتاق بره بیرون که گرفتمش خودمو چسبوندم بهش تاپشو درآوروم واااااتی چی میدیدم نسترن با یه شرت و کرست مشکی با اون بدن ناز سفید جلوم بود و من میخواستم بکنمش همونطوری کلی ازش لب گرفتم صورتش واقعن جذاب بود انداختمش رو تخت شروع کردم به خوردن کل بدنش وقتی گردن و گونه هاش رو میخوردم کاملن داشت حشری میشد دیگه طاقت نداشتم میخواستم ارضا شم برگردوندمش به پشت و خوابیدم روش کیرم کامل چسبیده بود به کون نازش که مدت ها تو کفش بودم شرتشو به زور درآوردم کیرم رو گذاشتم لای کون سفیدش یواش یواش بردم سمت سوراخش داد زد نه تو که گفتی فقط لاپایی بهش توجهی نکردم به زور کیرمو کردم تو سوراخش اونم داد میزد دیگه کامل کیرم تو کونش بود خودمو چسبوندم بهش و صورتشو تند تند میخوردم دیگه داشت آبم میومد همونجوری آبمو خالی کردم تو کونش دیگه هیچی نگفت چن دقیقه خوابیدم روش با ناراحتی منو زد کنار ولی من کلی بوسیدمش بعد اون سکس یه بار ازش خواستم که باهاش سکس کنم اما قبول نکرد ولی همون یه بار کلی به من فاز داد.

#پایان
من بدونه شرح میرم سره اصله مطلب !
یه چیزه دیگه فهش ندید که حواله خودتون میشه ؛
من ایدا هستم 19 سالمه و درس رو رها کردم !
من خیلی شهوتی هستم حتی رو گوشیم بیشتر از 10 تا فیلم سکس دارم ( ولی همه لز )
از اقایون متنفرم ؛
یه روز من خواب بودم گوشیم هم شارژ زده بود ؛ تو خانواده کسی کاری به وسایلم نداره ؛
اما !
این خاله خیلی کنج کاو بود <!>
رفت سراغ گوشیمو باهاش ور رفت وقتی بیدار شدم گوشیم همون طور سره جاش بود _
نمیدونستم خالم برداشته بوده
اما رفتاره خالم یه طوری شده بود که انگار خیلی از دستم ناراحته بهش گفتم خاله زهرا گفت: جانم ؟
گفتم : اتفاقی افتاده ؟
گفت : خاک تو سرت !
‏(اب شدم ؛خیلی ترسیده بودم)
پرسیدم چرا ؟ گفت :اون فیلم ها چیه ؛ گفتم : کدوما ؟ گفت : خفه شو اشغال! (دیگه دوهزاریم افتاد ) گفتم خاله جونم - گفت خفه شو !
با گریه گفتم غلت کردم ؛
گفت که به مامانم میگه !
دیگه داشتم غزل خداحافظی رو میخوندم که !!!


خاله زهرا گفت : سکس هم داشتی ؟
گفتم : نه بخدا نداشتم ؛
گفت : از کجا باور کنم ؟
مات شدم ؛ ولی واقعأ سکس نداشتم ؛
سوالشو دوباره پرسید : گفتم نداشتم گفت بذار ببینم ! گفتم چیو ؟ گفت : دراز بکش منم دراز کشیدم ؛ شلوارمو کشید پایین ورفت سراغه کسم ؛ (خالم پرستاره یه چیزایی سرش میشد) دید که باز نبودم خیالش راحت شد ؛
خواستم بلند شم نذاشت !
احساس کردم یه گوهی منومیگیره ؛
ترسیده بودم خیلی ؛
یه دفعه خالم بوسم کرد گفت :
ببخشید بهت شک کردم ؛
گفتم : اشکال نداره و...


گفتم خاله اجازه هست بلند شم ؟
گفت : ایدا گفتم : جانم ؟
گفت : لز
گفتم : چی ؟ ( فهمیدم یه کاسه ای زیره نیم کاسشه )
چیزی نگفت فقط افتاد روم و خیلی زود لختم کرد ؛
منم که عاشق لز بودم ؛
شروع کرد به لب گرفتن و لمس کردنم ؛
یه شونه ی دسته گرد داشتم ؛ گفت : اینو بکن تو کسم تلمبه بزن ؛ (اره اره اتیش پاره خودش باز بود )منم یکم تف بهش زدم و کردم تو کسش 3 دقیقه ای ادامه دادم که ارضا شد ؛؛
گفت : دوست داری باز باشی ؟ گفتم : نه گفت : باشه ؛
بعد شرو کرد به خوردنه کونم ؛
منم برای هیجان اه اه اه میکردم ؛
بعد گفت فایده نداره ! انگشتشو کرد تو کونم ؛
درد داشت زیاد
تا 4 انگشت هم کرد من اشکم جاری شده بود اما حال میکردم ؛


سرتونو درد نیارم 20 دقیقه ای گذشت خیلی سوراخم گشاد شده بود ؛


بعد مامانم زنگ زد و گفت اماده شین میخوایم بریم مهمونی؛
تمومش کرده بودیم ؛
و خالم بهم گفت بازت میکنم ؛
گفتم تو خواب ببینی؛
تو داستانه بعدی میفهمید باز شدم یا نه.
کسانی که داستان رو خوندید لطفأ درست انتقاد کنید ؛ فهش هم دادید دادید واسم مهم نیست ؛
در ضمن غلت املأیی هم نگیرید مگه دبستانه ؛


خوش باشید؛
دوست داره شما ایدا

#پایان
لیلا عروس عمه


اقوام

من آرشم 24ساله
من از کودکی تو انشا ضعیف بودم اگه در جایی غلط انشایی نوشتم به بزرگواری خودتون ببخشین
من ارش از تبریزم داستانی که براتون میگم تازه برام اتفاق افتاده من یه دختر عمه دارم خیلی خوشگله تقریبا 28سالشه
من از وقتی اونو دیدم تو کفش رفتم اخه باید بگم خیلی سکسی هستش هر روز هم خوشگلتر میشه اسم این عروس عمه ما لیلا هستش روزی از روزهای زمستان بود سال 91با گوشیم ور میرفتم چشمم به یه شماره افتاد گفتم یه اس بدم اسو دادم دیدم جواب داد شماره پسر عمم بود بازم اس دادم بازم جواب داد تعجب کردم اخه پسر عمه کس کش ما جواب اسهامونو نمیداد چی شد یه دفعه جواب داد خلاصه چند روزی گذشت یه روز تو مغازه بودم دیدم اس اومد نگاه کردم دیدم خودشه بازم تعجب کردم گفت یه زنگ بزن زنگو زدو وای چی میشنیدم صدای عروسکم لیلا جونم بود سلام دادم با صدایی لرزان گفتم چه عجب یادی از ما کردین گفت چی شده خودت بعد چند سال اس دادی گفتم همینطوری خلاصه بعد از کلی کسو شعر فهمیدم تمام اس ها رو لیلا برام میفرستاد بهش گفتم خیلی دوست دارم اما میترسیدم بهت بگم اونم گفت تو فامیل از من خیلی خوشش میاد اون روز بعد کلی حرف زدن راضیش کردم شماره خودشو بده اونم داد بعد اون دیگه با گوشیه خودش اس میداد زنگ میزد یه روز رفتم خونشون دیدم با پسر عمم نشستن اخه اینم بگم پسر عمم از لیلا بزرگه خیلی 10سال بزرگتره اما ازش مثل سگ میترسه به پسر عمم گفت من میخوام با ارش دوس بشم اونم بعد من من گفت قبول فقط کسی نفهمه منم قبول کردم اما ازش میترسیدم خلاصه گذشت تا اینکه روز 12فروردین من با دوستام رفتم گردش شب ساعت 130بود که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم وای عروسک پشت خطه جواب دادم دیدم وای چه اه اوه میکنه گفتم چیه گفت هر جا هستی بلن شو بیا کارت دارم منم ترسیدم اولش بعد رفتم دیدم پسر عمم داره این وحشیا میکندش پسر عمم بلند شد منو لخت کرد گفت بکن منم از خدا خواسته شروع کردم خوردن لباش وای چه لبایی داشت اونم منو نگاه میکرد از یه طرف میترسیدم نکنه بلند بشه منو بکنه از طرفیم لذت میبردم با لیلا بودم وای لیلا یه اندام 180قد 80وزن سینه هاش این هلو بدنشم ماه بدون حتی یه خال خلاصه شروع کردم به لب گرفتن از لیلا لیلا هم منو مثل گرسنه ها میخورد بعد رفتم طرف سینه هاش وقتی زبونمو میزدم به سینه هاش خودشو جم میکرد اه اه اه اه اوه اوه اوه میکرد منم امپرم میرفت بالا یواش یواش اومدم پایین وقتی به کسش رسیدم منو انداخت رو زمین اومد نشست رو صورتم گفت منو بخور ابمو بریز بیرون منم زیر لیلا داشتم کسشو میمکیدم اح اح اح اح اح اوه اوه اوه بلند شد دوباره منم که داشتم پایین حال میکردم پسر عمم چون از لیلا میترسه نمیتونست چیزی بگه از روم بلند شد خوابید روتخت منم بلند شدم یه کرمی زدم به کیرم تا نرم بشه یواش گذاشتم دم کوسش با گذاشتن کیرم به کوسش بازم اه اه اه بلند شد فقط میگفت پارم کن جرم بده من مال توهستم منم حشری میشدم تلمبه هارو با فشار میزدم بعد از چند دقیقه دمر خوابوندم تا کونش بیاد بالا نمیزاشت از کون بکنم میگفت درد داره یواش انگشتمو گذاشتم در سوراخ کونش با انگشتم بازش کردم بعد از چند لحظه کیر 20سانتیمو گذاشتم سوراخش یواشششش یواشش فشار دادم یه جیغی زد خودم ترسیدم نگه داشتم تا سوزش کونش اروم بشه دوباره فشارش دادم بازم نگه ش داشتم تا اینکه برا خودش جا باز کنه وقتی جا باز کرد دیگه تلمبه زدم تا اینکه ابم اومد ولو شدم روش این اولین سکس من بود برا من که خوش گذشت امیدوارم برا شما هم خوب باشه

نوشته:‌ آرش

#پایان
زندایی




سلام دوستان.من میخوام ماجرای سکسم با زنداییمو واستون تعریف کنم.   اسمم مهدی ۲۴سالمه و زنداییم که اسمش مهینه ۳۰ سالشه اندامشم خیلی توپه.سایز سینه ۷۵ کونش تپل و گوشتی رنگ پوستشم سبزه هستش.کلا جلو همه فامیلا با شلوار تنگ و تیشرت یقه باز میگرده که چشم همه فامیل به کون این جنده خانومه.من همش بهش اس میدادم جوک و ازین چیزا اونم ج میداد.آخرای زمستون سال ۱۳۹۲ بود که داشتیم اس میدادیم ازم پرسید جی اف داری‌؟جواب دادم نه بابا آخه کی با ما دوست میشه ؟گفت آخی الهی،ای کاش من خواهر داشتم واست جورش میکردم.گفتم حالا ک نداری میگی دیگه وگرنه ک نمیگفتی.گفت خو اشکال نداره خواهر ندارم خودم که هستم خخخخخخ.با خنده ای که کرد فکر کردم شوخی میکنه گفتم تو ک زنداییمی.گفت خو اشکالش چیه؟گفتم بیخیال دیگه گفت باشه خودت نخواستی.بعد از یه ربع اس دادم گفتم باشه قبول.خلاصه حرفامون به سکس کشیده شد تا اینکه عید نوروز ۹۳ شد رفتیم خونشون.روم نمیشد نگاش کنم ولی کم کم عادی شد.   شب همه تو حال خوابیدیم.همه خواب بودن ما به هم اس میدادیم.بعد ۱ساعت که مطمئن شدیم همه خوابن اس دادم اومد کنارم خوابید لب گرفتیم و سینه هاشو خوردم دستمو انداختم تو شورتش وااااااااای دیدم خیسه خیسه معلوم بود خیلی حشریه.انگشتمو کردم تو کوسش خیلی داغ بود خلاصه ترسیدیم سکس کنیم و بیدار شن واسه همین فقط با هم ور رفتیم تا هردو ارضا شدیم.فرداش که بیدار شدم دیدم همه رفتن بیرون فقط زنداییم او طرف حال خوابه رفتم دسشویی یه آبی به دست و صورتم زدم بعد سریع اومدم تو حال از پنجره بیرونو نگاه کردم دیدم خبری نیست امنه.آروم رفتم کنارش خوابیدم رفتم زیر لحاف بغلش کردم که بیدار شد امونم نداد سریع لبشو به لبم قفل کرد حسابی سیخ کردم سریع شلوارو شورتشو یجا کشیدم پایین   طبق معمول بازم کوسش حسابی خیس بود کیرمو گذاشتم روش یکم سخت رفت داخل اما بعدش که خیس شد دیگه راحت جابجا میشد.اینم بگم که اولین بارم بود یکیو از کوس میکردم خیلی هم استرس داشتم که یهو یکی نیاد ببینه بگا بریم.خلاصه بعد از ۲دقیقه آبم اومد اما مهین ارضا نشده بود.من دیگه حال نداشتم رفتم بیرون.موقع ظهر که ناهار خوردیم و یکم استراحت کردیم همه رفتن بیرون زنداییم به بهونه شام درست کردن نرفت منم به بهونه فیلم سینمایی موندم خونه.بالاخره یه فرصت خوب گیرمون اومد حدود ۱۰دقیقه لب خوردیم و همدیگه رو مالوندیم بعد رفتیم تو حموم لخت شدیم دستاشو گذاشت رو دیوار کونشو داد سمت من.خواستم از کون بکنم که نذاشت دوباره کردم تو کوسش واااااااااای که چقد خیس و داغ بود ایندفعه جرأتم بیشتر شد حدود ۱۰ دقیقه تلمبه زدم که دیدم ارضا شد منم همزمان تموم آبمو ریختم تو کوسش.بعد از یکم لب خوری و بغل یه دوش گرفتیم و رفتیم تو حال نشستیم با آجیل و میوه حسابی از خودمون پذیرایی کردیم.بعد از اون ماجرا هروقت فرصت بشه بریم خونشون باهم سکس میکنیم…


 
خوش باشید بای


#پایان
کارگر افغان


سلام دوستان
داستان گی هستش دوست داشتید بخونیین دوستم نداشتید فوش بدید
اول از خودم بگم اسم من میزاریمش ابتین الان 26سالمه قدم180بریم سر داستان
من تو دوران زیر 18سالگیم کمو بیش داده بودم خوشمم میومد نه با ادمایه زیادی با افرادی محدود چند نفر بودن ولی بعد 18سالگی نداده بودم همیشه دوست داشتم که به یکی بدم این اتفاق برا دوماه پیشه عمویه من داره یساختمون میسازه ویلایی تو تهران برا خودش منم زیاد میرم سر میزنم کارگرا منو پیشناسن ینگهبان افغانی داشت که فکر کنم55سالشبود یبار رفتم دیدم نیستش دیدم ی کارگر دیگه افغانی اومده جاش باهاش خوب بودم سنشم 18سالش بود یروز اومدم دیدم هیچکس سر ساختمون نیستش فقط نگهبان که همین جمعهبود هستش(اسمشه جمعه)گفتم بقیه کجا هستن گفت که سرد هوا فعلا تعطیل کردن تا هوا بهتر بشه
من خیلی وقت بود دوست داشتم به یکی بدم کسیو پیدا نمیکردم دیدم بهترین وقته الان شروع کردم با جمعه هی شوخی کردنو راجب سکس گفتنو اونم خجالت میکشید گوشیمو در اوردم (گوشیه من پر فیلم سکسیه) چنتا بهش نشون دادم دیدم رو یکیش زوم کرده داره حال میکنه ی دختر سفید برفی بود با ی مرد سیاه پوست داشت از کون میکردش دیگه هی براش اونو پلی میکردم باهاش شوخی میکردم یدفه دست زدم به کیرش راست کرده بود بدا فرار میکرد بلخره هی شوخی گفتم ببینم چقده دراوردش شروع کردم به بتزی باهاش یخورده بتزی کردم ابش اومد گفتم ریدهشد تو حال ما پیش خودم رفت خودشو شستو اومد دوباره پیش من دوباره همون ترکو که دوست داشت براش گذاشتم دیدم انگار راست کرده دیگه پرو ترم شده بود دروارد خودش یخورده باهاش بتزی کردم یدفه سرومبردم پایین براش ساک زدم دودقیقه ساک زدم دیدم روابراس یدفه خودش درود از دهنم من لباسمو دراوردم خوابیدم روشکم اومد پشتم یزره خیس کرد یدفه کرد تو سوراخ کونم درد داشت ولی جوری خوشم اومده بود که نمیتونم تعریف کنم چنتا عقب جلو کرد ابش اومد بهش گفتم نریزه توش ولی ریخت منم هنوز خودم ارضاع نشده بودم اون پاشد رفت از اتاغ بیرون داشتم با خودم ور میرفتم که جق بزنم یه دو سه دقیقه گذشته بود که دیدم لخت بت کیر دوباره راست شده وایساده جلوم گفت ساک بزن منم شروع کردم به ساگ زدن یه 10دقیقه ای ساک زدم گفت برگد ایندفه منو قشنگ نیم ساعت کدش وست گردنش انقد کیرمو مالیدم منم ارضاع شدم بعد ارضاع شدنم دیگه بهم حال نمیداد اونم برا براسوم ارضاع شد بازم ریخت تو کونم پاشودیم من اومدم خونه اگه خوشتون اومد چندبار دیگه باهاش حال کردم با خودشو دوتا از دوستاش خواستید براتون می نویسم امیدوارم خوشتون اومده باشه****


#پایان
ﮐﯿﺮ ﻧﺎﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻡ

ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﻫﺴﺘﻢ 21. ﺳﺎﻟﻤﻪ . ﺗﻮ 18 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﯿﻠﯽ ﻓﯿﻠﻢ ﺳﮑﺴﯽ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺳﮑﺴﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺁﺑﻢ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﻢ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ . ﺗﻮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮ ﻧﺨﻪ ﺍﺵ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺷﺖ . ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﺯﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﻓﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ 1 ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﮐﻨﺎﺭﻡ . ﮔﻔﺖ : ﺳﻼﻡ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺷﻤﺎ؟ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺖ ﺑﺸﯿﻨﻢ . ﮔﻔﺘﻢ : ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﯿﺪ . ﺍﻣﺮﺗﻮﻥ؟
ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭽﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﮔﻪ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺸﯿﻢ ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯿﺎﺩ .
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﺬﺍﺷﺖ . ﮔﻔﺖ
ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﯼ ﻣﻨﻪ . ﻓﮑﺮﺍﺗﻮﺗﻮ ﺑﮑﻨﯿﺪ ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﻧﻤﯿﺸﯿﺪ . ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺷﻮﮎ . ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺯﻝ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﻡ ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺳﯿﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﻢ .
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺗﻮ ﻓﮑﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺧﻮﺵ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺑﻮﺩ . ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺮﻧﺰﻩ ﭼﺸﺎﯼ ﻣﯿﺸﯽ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﻟﺒﺎﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ . ﻫﯿﮑﻠﺸﻢ ﺗﻨﻮﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ .
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ . ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﮕﯿﺮﻡ . ﯾﻪ ﺍﺱ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺳﻼﻡ .
ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ .
ﺑﺎﺯ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ . ﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻦ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﯽ ﺟﻮﺍﺏ .
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺗﻮﻣﺪ . ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﺎ ﻧﻤﯿﺪﻩ . ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻡ . ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺯﻧﮕﯿﺪ .
ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮ ﺑﺴﺘﻢ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ . ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺍﻣﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩ . ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ . ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺳﯿﺪﻡ . ﯾﻪ ﻣﺎﻧﺘﻮﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﺎﻝ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ . ﯾﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺷﮕﻠﻢ ﮐﺮﺩﻡ . ﺭﻓﺘﻢ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﺎﻡ . ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺰﺩﺍ 3 ﺍﻭﻣﺪ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ . ﺭﻓﺘﯿﻢ ﯾﻪ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ . ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻌﺬﺏ ﺑﻮﺩﻡ . ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﺪﻡ ﻟﭙﻤﻮ ﮐﺸﯿﺪ . ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ .
2 ﻣﺎﻩ ﮔﺬﺷﺖ . ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﻣﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺳﮑﺲ ﺍﺯﻡ ﻧﮑﺮﺩ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻪ . ﻣﻨﻢ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮﺩﻡ . ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻫﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﻪ ﺑﺮﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ .
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﮔﺬﺷﺖ . ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﯿﺪﻩ . ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﻟﺬﺕ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﭽﺸﯿﻢ . ﮐﻠﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺁﺧﺮ ﻣﻨﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ .
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺳﺎﻋﺖ 4 ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ . ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻟﻢ . ﯾﻪ ﺗﯽ ﺷﺮﺕ ﺳﺒﺰ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ . ﺭﻭ ﯾﻪ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺳﻪ ﻧﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻢ . ﺍﻭﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺖ . ﮔﻔﺖ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ؟ﮔﻔﺘﻢ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺳﯿﺮ ﺳﯿﺮﻡ . ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﻣﻮﺯﯾﮏ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﯿﺸﻢ ﻧﺸﺴﺖ . ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺧﺸﮕﻞ ﮐﺮﺩﯼ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﻨﻢ . ﻣﻨﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ . ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺳﻔﺖ ﮔﺮﻓﺖ .
ﮔﻔﺖ ﻋﺮﻭﺳﮑﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ . ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻣﺮﺍﻗﺒﻢ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻧﺮﻩ . ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﻦ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ . ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﺧﻮﺭﺩﻥ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ . ﺑﻌﺪﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﻤﺖ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺳﻤﺖ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ . ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﯽ ﺧﻮﺩ ﺷﺪﻡ . ﻣﺎﻧﺘﻮﻣﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﻭﺭﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺗﺎﭘﻤﻮ ﺯﺩ ﺑﺎﻻ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻧﻮﮐﺸﻮ ﻣﯿﮏ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ . ﭘﺴﺶ ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ . ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﮐﻤﻪ ﯼ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺟﯿﻨﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ . ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ .
ﻣﻨﻢ ﻣﯿﺨﮑﻮﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﻬﻢ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﻨﻢ .
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﺴﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ . ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻡ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻻ ﭘﺎ ﺩﺍﺩﻥ . ﻭﺍﯼ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ . ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﭘﺎﻫﺎﺗﻮ ﺑﺒﺮ ﺑﺎﻻ . ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﮑﻨﻪ ﺗﻮﺵ . ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ . ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ .
ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻫﺴﺖ . ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ . ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ .
ﺑﻌﺪ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﺵ . ﮔﻔﺖ ﺑﻤﺎﻟﺶ . ﻣﻨﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﺎﻟﯿﺪﻣﺶ . ﭼﻪ ﮐﯿﺮ ﻧﺎﺯﯼ ﺩﺍﺷﺖ . ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺵ ﻫﻢ ﺷﮑﻠﺶ . ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ . ﺭﮔﺎﺷﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺗﻮﺵ . ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺁﺑﻢ ﺑﯿﺎﺩ .
ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻣﻮ ﻧﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻡ . ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺭﻭﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ . ﻭﻟﯽ ﻧﺎﮐﺲ ﮐﺮﺩ ﺗﻮﺵ . ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﺸﺪﻡ .
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻧﻪ . ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ . ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮﺵ . ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺷﻪ .
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﺗﻮﺵ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩ . ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪ . ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺍﺯﻡ ﻟﺐ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ . ﮐﻠﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺁﺑﺶ ﺍﻭﻣﺪ .
ﺑﻌﺪﺵ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ . ﺍﺯ ﺭﻭﻡ ﭘﺎﺷﺪ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪ .
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﭙﻮﺵ ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ . ﻣﻨﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻡ . ﯾﻪ ﮐﻢ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻨﻮ ﺭﺳﻮﻧﺪ ﺧﻮﻧﻪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺻﻼ . ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﮐﻪ ﺳﮑﺲ ﮐﺮﺩﻡ .
ﺍﻻﻥ 1 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻢ 5. ﯾﺎ 6 ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ . ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﻥ ......
ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ

#پایان
🌹سک/س با خانم دکتر روانشناس🌹



سلام به همه گل,خب میخوام خودمو معرفی کنم,من سعید 22 سالمه,و اما داستان:داستان از اینجا شروع میشه که من یه روز واسه یه کاری رفتم بیمارستان,یه خانم دکتری از مطبش اومد بیرون,وایییی من تا دیدمش چشمام چهارتا شد,عجب بدنه سکسی داشت,یه لحظه که به صورتش نگاه کردم داشتم شاش بند میشدم,خیلی خوشکل بود,منم یه تریپه لاتی زده بودم دختر کش,اون دکتره هم یه لحظه منو نگاه کرد,پیشه خودم گفتم من باید اینو بکنم تا نکنم ول کن نیستم,گذشت چند روز بعد فهمیدم دکتره روانشناسیه,منم سریع وقت گرفتم,وقتی نوبتم شد رفت داخل اتاق,وای چه چیزی بود,خیلی اندامه سکسی داشت,الان بخوام توضیح بدم طول میکشه,پس خلاصه میکنم,من اینو مخ کردم,بعد چند وقت با هم بودیم,اینور اونور میرفتیم,با هم خیلی صمیمی شدیم,اون 27 سالش بود,گذشت من سر یکی از قرارامون الکی گفتم فردا تولدمه,اونم گفت وای چرا زودتر نگفتی,چی میخوای برات بگیرم,گفتم فردا شب بیا خونمون یه جشنه دو نفره بگیریم,اونم یه جورایی فهمید چی میخوام ازش,قبول کرد,خلاصه فردا شبش خونه رو مکان کردم,یه مشروب گرفتم گیراییش بالا بود,فردا شب شد اومد خونمون,یه مانتوی جذب پوشیده بود که سینه هاش داشت میترکوند مانتو رو,یه ساپورته مشکیه جذبه جذب وای وقتی روناشو دیدم داشت ابم میومد,خخخ,بعد گفت بیام تو یا میخوای تا صبح اینجا نگه داری منو,منم گفتم شرمنده بیا تو,رفتیم رو مبل نشستیم,من دیگه نمیتونستم جلو خودمو بگیرم,خیلی حشری شده بودم,بعد گفتم مشروب میخوری,اولش ترسید ولی بعد قبول کرد,خلاصه من رفتم مشروب رو اوردم ریختم چهارتا پیک زدیم دیدم داره مست میشه,گفت من نمیخورم دیگه,منم اسرار نکردم,رفتم چسبیدم بهش بوسش کردم البته قبلا چند یار لب گرفته بودم ازش یادم نبود بگم بهتون,اونم بوسم کرد,شروع کردیم به لب گرفتن,وای چه لبی داشت,داشتم از داغیه لباش اتیش میگرفتم,همینجور که لب میگرفتیم سینه هاشو میمالیدم,وای سینه هاش سفت شده بود مثل سنگ,گفتم نمیخوای مانتو رو در بیاری,یه ذره ناز کرد ولی خرش کردم با زبون در اورد,یه تاب پوشیده بود صورتی رنگ,وای چه بدنی داشت,همینجور که میمالوندمش داشت کم کم حشرش میزد بالا,دیدم دستش رو کیرمه,منم داشتم از شخ درد میترکیدم,خلاصه گفتم بهترین کادوی تولدی که میتونه خوشحالم کنه سکس با توء,یه ذره ناز کرد ولی قبول کرد,رفتیم تو اتاق لباساشو در اورد,وای سوتین مشکی با شورته مشکی تنش بود,خوابوندمش رو تخت,شروع کردم به لب گرفتن,کلا لختش کردم,اوق چه سینه هایی داشت لیمویی بود,کسش مهشر بود,سفیدو تمیز,منم لخت شدم,خوابیدم روش,از خودم بی خود شدم,طاقت نداشتم دیگه,پرده نداشت,اروم اروم کیرمو میمالوندم به کسش,وای کس نبود که لامصب پنبه بود,خیلی نرم بود,کیره منم یه 18 سانتی میشه,اروم کردم تو کسش گفت اخ,وای یه جور گفت اخ داشت ابم میومد,بعد یه ذره تلمبه زدم اخو اوخش بیشتر شد,بعد یه وری خوابوندمش کردم تو کسش,راستی هر کاری کردم از کون نداد,بعد تلمبه زدنو تند کردم,وای اون لحظه داشتم میموردم از لذت,بعد خسته شدم گفتم بشین رو کیرم اونم نشست بالا پایین میکرد,من تو یه عالمه دیگه بودم,خیلی حرفه ای بود,یه 10 دقیقه ای همین حالت بودیم,خسته شدش,خوابوندمش رو تخت داشتم تلمبه میزدم با سینه هاش ور میرفتم,تند تر تلمبه زدم دیگه داشت میمورد,چون مست بودم ابمم نمیومد,یه 10 دقیقه تلمبه زدم,کم کم داشت ابم میومد,اصلا نمیخواستم ابم بیاد,ولی نا نداشتم دیگه,تلمبه زدنو تند تر کردم یهو ابم اومد ریختم. رو سینه هاش ولو شدم رو تخت,خلاصه اونو راهی کردم رفت,بعد چند بار سکس باهاش فهمیدم شوهر داره,منم اصلا خوشم نمیومد با زنه شوهر دار سکس کنم,قیدشو زدم.
من اولین بارم بود داستان مینوسیم زیاد حرفه ای نیستم,شرمنده دیگه خلاصه کردم سرتون درد نیارم,به امید سکس جدید و داستان جدید,
کسشعر هم نبود اینه واقعیت بود,مر30 دوستان


نوشته: سعید


#پایان
🌹 کردن زندایی ملیحه 🌹



ملیحه من امیر 22سالمه این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به۶ ماه پیش که من تازه خدمتمو تموم کرده بودم خب بریم سراغ داستان راستش منا همون بچهگی که ده دوازده سالم بود تو کف زن داییم بودم وبه همون بهانه با پسر داییم احسان دوست شده بودم یادم رفت بگم زن داییم تقریبا۴۵ سال عمرش بود واحسان هم ۲سال از من کوچکتر بود من همیشه تو کف کون گنده وسفید زن داییم بودم که هر وقت میومد خونمون من از پشت اون کون گندهشو دید میزدمو بعضی وقتها که خونشون هیشکی نبود میرفتم شرتشو از حمومشون ور میداشتمو باهاش جرق میزدم این شرایط ادامه داشتتا وقتی که احسان رفت خدمت دقیقا وقتی که من خدمتمو تموم کرده بودم واین فرصت خوبی بود برای اینکه من به خواسته برسم یه روز از همین روزها دیدم داییم داره میره شهرستان وبه من گفت که حواست به ملیحه(زن دایی)و مهدی پسر داییم که دبستان میرفت من هم از خدا خواسته گفتم چشم و روزی دو سه بار میرفتم خونشون ویه سری میزدم...که یه روز صبح ساعت تقریبا ۹که میدونستم مهدی خونه نیست رفتم اونجا در رو باز کردم ورفتم تو دیدم زن دایی هنوز خوابه منم فرصت رو خوب دیدم ومیدونستم اون سنگین خوابه یواش یواش رفتم کنارش دراز کشیدم اون به بغل خوابیده بود من دقیقا پشت کونش بودم وااااای از نزدیک چه کون گندهی داشت اروم دستمو گذاشتم روی کونش انصافا خیلی نرم بود داشتم باهاش ور میرفتم که یهو دیدم از خواب بیدارشد و برگشت تا منو دید گفت برو گمشو بی شعور داری چیکار میکنی منم که دیدم چیزی برای از دست داشتن نداشتم افتادم به جونش و سینه هاشو گرفتم و او هی جیغ وداد میکرد ومیگفت من جای مادرت هستم منم که هیچی حالیم نبود هی سینه هاشو میمالوندم به زور شلوارشو در اوردم وافتادم به جون کسش که بعد از چند دقیقه دیدم خودشو ول کردوخبری از جیغ وداد نبودمنم بلند شدم وبهش گفتم چی میشه یه کسی به ما بدی که اون گفت باشه به شرطی که کسی خبر دار نشه منم گفتم خیلی ممنون تونمیدونی چند ساله که من به عشق کونت چقدر جرق زدم زن دایی یه خنده ایی کرده و گفت امروز به هر روشی که میخایی زنداییتو بکن منم افتادم به جونش وسینه هاشو میخوردمو بدنش رو لمس میکردم بعد رفتم سر نقطه حساسش شرتشو در اوردم واااااااای چه کس خوشکلی سریع رفتم سرغش وزا تمام وجود می خوردمش که دیدم ناله زن دایی دراومد که هی می گفت بخورش بخورش لیسش بزن امروز باید جرجرش بکنی که یهو گفت بسه دیگه حالا نوبت منه که دیدم رفت سراغ شرتم و درش اورد که بدون معطلی کرد تو دهنش و عقب و جلو میکرد منم با دستام حرکات سرش رو کنترل میکردم اونم سر کیرمو زبون میکشید که بهش گفتم بیادیگه ساک زدن بسه میخوام به ارزوم برسم که اونمبا کمال میل رفت دراز کشیدمنم رفتم سمتش کیرمو گرفتم بردم هی میکشیدم به کسش واونبیشتر حشری میشد که اروم کردم تو کسش وااااای چقدر داغ بود یه مکثی کردم که دیدم اون یه اهی کشیدمنم کم کم سرعت تلمبه زدن رو بردم بالا که اون هی میگفت بکن بکن زن داییتو جربده امروز باید جرم بدی من جنده توام منم با این حرفها وحشی تر شدم وسرعتو بالا بردم بهش گفتم کس بسه میخوام از کون بکنمت که اون کمی با ترس گفت باشه ولی دردم میاد مواظب باش گفتم من کارمو بلدم دیدم به پشت خوابید وااااااااااااای چه کون گنده ایی واااااااااای چقدر سفید و بی نقص بود خودمو با دهن انداختم روش و اون سوراخ کوچیک وقرمزو با زبونم لیس میزدم تا زن داییم حشری بشه بعد بلند شدم دستم رو پر تف کردم و مالوندم دم سوراخش تا لیز بشه بعد یواش کیرمو هدایت کردم دم سوراخش کیرم به زور میرفت تو واون هی ناله میکرد که من یکدفعه کیرمو تاته کردم توکونش که جیغ بلند کشید بعد من شروع کردم یواش یواش تلمبه زدن وای کونش هی میلرزید ومن بیشترحشری میشدم که دیدم داره ابم میاد بهش گفتم داره ابم میاد گفت تمومشو بریز تو کونم چون از دوستام شنیدم اب کمر کونو گنده میکنه من با خنده گفتم کون از این گنده تر میخای چکار که کلی با هم خندیدیم گفتم حالا که می خوایی باشه منم تاقطره اخر ریختم تو کونش وبی حال افتادم رو زمین بعد با هم رفتیم حموم و اونجا هم کلی با هم حال کردیم از اون موقع به بعد هر موقع دایی میره شهرستان من از خجالت زنش درمیام یادم رفت بگم که زن دایی از من حامله شده واز اونجایی که من خیلی شبیه داییم هستم هیشکی شک نمیکنه ومن دارم بابا میشم بای.

#پایان