داستانکده شبانه
17.5K subscribers
56 photos
6 videos
113 links
Download Telegram
سکس با دوست دخترم ساحل

سلام.تقریبا اوایل سال ۹۷ بودم که تو مسابقات هلال احمر شرکت کردم.چند روز اول که خودمون واسه مسابقه آماده میکردیم عادی بود مثه همه مسابقات دیگه تا اینکه ی روز ی دختر به اسم ساحل به ما اضافه شد.ی جوری بود ازونا که با ی نگاه عاشقشون میشی.سعی میکردم خودمو کنترل کنم و بیشتر بفکر مسابقات باشم تا اون.چن روزی گذشت هی بیشتر بهم نزدیک میشدیم.انگار اونم از من خوشش اومده بود.روز بعدش گفتن ی گروه تو واتساپ میزارن تا مطالبی رو بزارن واسه آزمون کتبی.منم سوالات مسابقه رو داشتم البته سوالات پارسالش بود ولی واسه خود شیرینی به این بهونه رفتم پی وی ساحل تا بیشتر بهش نزدیک بشم. یادم رفت بگم که منو ساحل تو رشته زبان انگلیسی مسابقات رفاقت مهر شرکت کرده بودیم.بهش پیام دادمو سوالاتو فرستادم اخر گپ به زبان اسپانیایی خدافطی کرد منم یکم آلمانی بلد بودمو خودی نشون دادم . چند روزی اینطوری گذشت نگو اونم از من خوشش اومده.تا اینکه بعد کلی اومدنو رفتن ی روز بهش پیشنهاد دادم ولی انگار خودش منتطر این پیشنهاد بود.و همه چی تازه شروع شد. خیلی زود جواب مثبت رو ازش گرفتم تا اینکه روز مسابقات فرا رسید. روز مسابقات ساحل یه جوریش بود هی دستشویی میرفت تا اینکه ی مدت بعد بهم گفت که اون روز پریود بوده. در جریان هستید که وقتی پریود میشن به محبت بیشتری نیاز دارن. اون روز اتفاقی واسه اولین بار دستشو گرفتم.یجوری نگام کرد فک کردم میزنتم.ولی نه خوشش اومد و دستشو گذاشت روسینم. اون روز مسابقات هم گذشت و ارتباط منو ساحل رنگ بویی دیگه گرفته بود.البته هرکسی هم جای من بود بهش پیشنهاد میداد ی دختر با اندام فوق العاده قد کوتاه ممه های سربالا و البته کون گنده.شهر ما کوچیک و جای زیادی واسه بیرون رفتن نداره. اواخر پاییز بود و ساعت ۷ که هوا کاملا تاریک بود قرار گذاشته بودیم همو ببینیم منم به بهونه باشگاه ماشین و ورداشتمو رفتم پیشش.سوار شد ی خیابونی اون حوالی بود که خاکی بود و بیشتر باغ بود. رفتیم نگه داشتیم قرار بود برای اولین بار بیاد بغلم ولی چه بغلی!! هر بار که میدیمش دیونه میشدم واسه اون لباش.ولی این دفعه ساحل همیشگی نبود. قبل من دوست پسر داشته بود و میدونستم.شروع کرد به گریه کردن که میخوام ی حقیقتو بهت بگم.گفتم بگو عزیزم میشنوم. گفت من با دوس پسر قبلیم رابطه داشتم و سر کیرشو تو کونم کرده.یکم ساکت شدیم دیدم هی گریه میکنه. بهرحال دوسش داشتم یا شایدم هوسیش بودم بغلش کردم سینه هاش چسبید به سینم. گفتم چشاتو ببند دستمو گذاشتم دم کونش گفتم کون چیه حتی اگه کوصتم پاره میکرد واسم مهم نبود.یکم اروم تر شد. شردع کرد به بوسیدن گردنم گرمای نفسش به گرونم میخورد و از خود بیخود شده بودم دستمو کردم زیر شلوارش و گفتم به همین خاطره این کونا انقد تپلن گفتت اععع ازین ببعد همش ماله خودته دیدم فرصت خوبیه دستمو بردم رو سوراخ کصش جیغ زد و ی ااه کشید چشاش خمارو مست بود معلوم بود دیگه چاره ای نداره.ااه کشیدناش شروع شد.ساحل کوچولوم هی اصرار داشت تند تر براش بمالم و منم همین کارو میکردم.رفتیم صندلی عقب لباساشو درآوردم.از شانس ما هم اون شب جاده کاملا خلوت بود دریغ از یک ماشین.خودشو لخت کرد و صندلی عقب دراز کشید‌منم روش دراز کشیدمو شروع کردیم به لب گرفتن اوفف چقد سفید بود.هنوزم طعم شیرین لباش رو میتونم حس کنم.رفتم سراغ ممه هاش بهترین ممه هایی بود که بعمرم دیده بودم نوکش قهوه ای بود ولی نه کمرنگ نه پر رنگ.ممه هاش کاملا گرد گرد بود انگار ممه هاشو تراشیدن. با اولین لیسم و برخورد زبونم به نوکش دادش به آسمون رفت خودشو روم تکون میداد.ازم میخواس

ت ریشمو رو ممه هاش بکشم.داشت ارضا میشد ولی نمدونم چطوری خودشو کنترل کرد طاق باز شد و ازم خواست کصشو بلیسم.منم از خدا خواسته زبونمو رو چوچولش و ترشحاتش اومد تو دهنم طعم خاصی داشت فکر میکردم بد مزس ولی خیلی بهم چسبید اما هنوز ارضا نشده بود سرمو گرفت و فشار میداد رو کصش و میگفت لیس بزن عوضی انگار اون ساحل کوچولوی آروم ذاشت مثه آتشفشان فوران میکرد انقد لیس زدم تا ارضا شد و مثله جنازه ها افتاد.اما حالا نوبت من بود تا حالمو سرجاش بیارم ولی نه میتونستم تو کصش بزارم چون پرده داشت نه زمان داشتم که کونشو آماده کنم به لاپایی زدن بسنده کردم و بعد چن بار عقب جلو کردن ابمو رو شکمش ریختم. و منم افتادم تو بغلش ازون روز ببعد رابطمون شکل جدیدی گرفت و سکسامونم زیاد تر شد.تا اینکه ی شب تو خونشون گیر افتادم و آبروم به کل رفت.ولی واقعا ارزششو داشت.الانم از ته دلم هوس اون کوص کوچولوی ابدارشو میکنم


#پایان

کانال
@dastankadhi
سوراخ موش بودیم که لخت شیم و همدیگرو بمالیم.
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.

#پایان

کانال
@dastankadhi
سلام من رضا هستم متاهلم
ازوقتی اونشب با دخترم رفتیم خونه محمدرضا رفیقم دیگه باهم صمیمی شدیم
یک بار تابستان بلیط گرفتم برای تهران که بریم ازونجا قم
خانمم چون زایمان خواهرش بود نتونست باما بیاد بلیط اونو پس دادیم ومن با دخترم
ساعت ۱۰ونیم شب از ایستگاه زنجان سوار قطار تبریز تهران شدیم
یک کوپه ۴ نفری بود
من ودخترم و دوتا مرد اونجا بودن
بعد از صحبت باهم یکدفعه دیدم این‌مرد که اسمش خیراله بوداز شهرستانهای تبریز رفیق علی دوست محمدرضا هستش
دخترم تخت بالا خوابیده بود
اون که مارا شناخت درمورد اونشب باهام صحبت کرد منم ناراحت شدم که چرا علی نامردی کرده و جریان عشقبازی با دخترمو به این گفته
بعد خیراله بهم گفت بابا ماهم اهل دلیم ناراحت نباش
اینم که تخت بالاهست مهدی رفیق فابریکمه ما جوشکاریم میریم تهران برا کار
بعد یکی دوساعت دیدم خیراله بهم گفت اگه اجازه بدی من لباسام کم کنم کوپه خیلی گرمه
منم گفتم اشکالی نداره
اون کم کم لباساش درآورد وآخرسر دیدم زیرپیرهنش هم دراورده و بایک شلوارک هست
بعد مهدی رفیقش که یکم سنش بالا ترازون بود اونم لباساش کند
بعد دیدم خیراله هی داره با کیرش ورمیره
بهش گفتم زشته داداش دخترم از بالا ممکنه ببینه
گفت این که خوبه بزار ببینه
حالشو ببره
من اولش مقاومت کردم
بعد دیدم مهدی گفت داداش مال ما خارداره ؟
بزار یک حال هم ما ببریم‌امشب
بااین سروصدا دخترم از خواب بیدارشد
اومد پایین رفت سرویس قطار
بعد برگشت نشست پیش من
پرده ها را خیراله کشید تا سالن دیده نشه و تقریبا چون ساعت ۱۲ ونیم شب بود همه تو قطار خواب بودن
دیدم خیراله گفت دخترنلزم بیا بغل عمویی ببینم چقدر خوشگلی عموجان
دخترم خجالت می کشید
چون اون فقط با شلوارک بود
مهدی هم با شورت مامان دوز و زیر پیرهن
به دخترم گفتم اشکال نداره اینا آدمای مطمینین
دخترم رفت رو تخت خیراله نشست
من گفتم بااجازه برم سرویس بیام
رفتم بیرون
اوتا باز پرده را کشیده ولامپ های کوپه را خاموش کردن
من تقریبا یک ربعی بیرون بودم بعد که اومدم تو دیدم توی تخت پایینی دخترم با مهدی اون مرده دارن عشقبلزی میکنن ومهدی کامل خودشو لخت کرده
ومارچ مارچ مثل ندید بدیدها ممه ها وپایین دخترمو میخوره
دخترم که کامل شل شده بود
من به روی خودم نیاوردم که منو نبینه وخجالت نکشه
بهد دیدم یهو دخترم یک جیغ کوتاهی زد ترسیدم نگاه که کردم دیدم مهدی نامردی کرده و کیرشو تو کون دخترم جا داده
یک دقیقه اونجوری واستادن بعد دیدن مهدی داره تلنبه میزنه
یکهو گفت اخ دارم میام که خواستم دستمالی چیزی بدم بهش اونم گفت دیگه لازم نیست توش خالی کردم
خلاصه بعدش نوبت خیراله بود
خواستم نزارم
گفت این بایست بخابه سعی میکنم زود تموم کنم
بعد خیراله اومد پایین تخت ومهدی رفت بالا
اونم کمی عشقبلزی کرد ولاپایی زد وکمرشو خالی کردرو پشت دخترم و بوسش کرد .
بعد رفت تخت بالا
دخترم دراز کشید تو تخت پایین
بعد نفهمیدم چحوری رسیدیم تهران که صبح زود بود دیدم مهدی بیدارم میکنه میگه رسیدیم پاشو
بعد دخترمو خواستم بیدار کنم دیدم تخت قطار که دخترم خوابیده لکه های سفید هست
پرسیدم‌اینا چیه خیراله گفت راستش نتونستم از دختر نازت دست بکشم یکبار هم لاپایی زدم
بعد لباسامونو پوشیدم تهران که رسیدیم پیاده شدیم خیراله شماره تلفن داد گفت خواستین تهران میتونین بیاییم پیشمون شبا
وما رفتیم قم
بقیه ماجرا را بعدا تعریف میکنم

#ارسالی‌اعضای‌کانال

#پایان

@dastankadhi
نمیده با دستم تکونش دادم به بهونه پرسیدن وضعیتش و چند بار این کار رو تکرار کردم دیدم یه عکس العمل کوچیک از خودش نشون داد که فهمیدم … یه حال حسابی و سکس باحال میتونم داشته باشم …داستان ازاینجا شروع شد آهسته دستمو بردم طرف کیر راست شده پ و با دوتا انگشتم لمسش کردم داشتم از ترس و لذت میمردم که دیدم کیرش سفت تر شد و دل دل میکنه … یواش یواش گرفتم تو دستم و آهسته نوازشش دادم با یه دستمم داشتم کوسمو میمالیدم که حشری تر بشم … متوجه شدم صدای پ هم در اومد و داره آه و اوخ میکنه ولی از خواب تکون نمیخورد نمیتونستم جلوی خودمو روبگیرم …دهنمو بردم طرف کیرش و نوک زبونم رو زدم روی سر کیرش ولیسیدم بعد گوشه شورتش رو زدم کنار و کل کیرشو کردم تو دهنم که دیدم پ داره تلمبه میزنه و بالا پایین میشه ولی اینقد اثر مشروب زیاد بود که نمیتونست چشماش رو باز کنه و حتی فکر کنه که توی خوابه یا بیداره یا تشخیص بده مامانه یا یه کس دیگه … بهرحال دیگه اگه بیدار هم میشد نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم … ساک زدنمو شروع کردم و حسابی کیر پ رو ساک زدمو خوردم خایه و باسنش رو همینطور … و سینه هامو آوردم طرف کیرش و کیرش رو گذاشتم لای سینه هام و مالوندن کیر پ… کوسم خیس خیس شده بود … شلوارمو کامل در آوردم آهسته نشستم روی کیرش و از اونجایی که من پرده ارتجاعی داشتم واین موضوع رو میدونستم کیرشو آهسته گذاشتم توی کوسم و شروع کردم بالا و پایین شدن که دیدم دستهای پ از پشت رفت روی باسنم و کون بزرگم رو گرفت و از پایین شروع کرد به تلمبه زدن … لامصب اینکاره بود اینقد سریع و قشنگ تلمبه میزد که تو چند ثانیه آبم اومد و تو همین لحظه منو از روی خودش خوابوند روی تخت و پاهامو از دوطرف باز کرد و شورتشو کاملا در آورد و اصلا به روی خودش نیاورد که من مامان نیستم اینقد مست و حشری بود که فقط تلمبه میزد پاهامو تا جایی که میشد باز کرد و سریع و تند و سکسی تلمبه بارونم کرد اینقد تواینکار حرفه ای بود که دوباره آبم اومد … منو به بغل برگردوند طوری که نیم تنه من روبروش بود و نصف کونم طرفش روی زانوهاش خم شده بود و کیرش کاملا توی کوسم داشت قلقلم میداد سینه هامو کامل گرفت توی دستاش و شروع کرد به تلمبه زدن …ناخن هاشو از بالا تا پایین کمرم کشید … و ددستشو گذاشت روی کونم و شر

وع کردن مالیدنش …برمگردوند و کاملا منو به پشت خوابوند طوری که کونم به طرف بالا بود … پاهامو از دوطرف باز کرد و نوک زبونش رو از پایین کوسم کشید تا سوراخ کونم و اینقد مکید که داشت ابم میومد که تو همین لحظه کیرشو گذاشت تو کوسم و تلمبه زد دستاشو از پشت حلقه کرد دور سینه هام و جفت سینه هامو تو دستاش گرفت که دیدم داره آبم میاد تو همین نیم ساعت از بس حسابی منو میکرد چهار بار آبم اومد … ولی بازهم دلم میخواست این سکس تموم نشه و پ منو بکنه …البته بخاطرمشروبی که خورده بود باعث دیر اومدن آبش میشد و اونم که تو سکس حرفه ای بود چیزی واسم کم نذاشت و تقربیا همه مدلی منو کرد … طوری که دیگه نای بلند شدن از روی تخت نداشتم … تو آخرین لحظه ها دیدیم منو برگردوند روی تخت و کیرش رو از کوسم در آورد و یکی از سینه هامو شروع کرد به مالیدن و بااون دستش جق زد تا آبش بیاد و اینقد زد که آبش رو کل سینه هام پخش کرد عجب آب گرم و سفیدی منم که باز حشری شده بودم با دستام آبشو روی تمام سینه هام کشیدم … پ یه لب ازم گرفت و ازم بابت سکس خوبم تشکر کرد …

#پایان

کانال

@dastankadhi
برم توی کار خواهرزنم ساغر یا نه ؟


سلام
این یک خاطره واقعی هست که برای من اتفاق افتاده و من را دچار تردید کرده و نمیدانم چه کار کنم و از همین ابتدا هم بگویم که زیاد سکسی نیست .
اسم ها همگی مستعار هست
اسمم آرش هست 28 ساله با یک قیافه معمولی ، یک خواهر زن دارم به اسم ساغر که حدود 23 سالش هست قبلا یک کم تپل بود ولی چند وقت هست که باشگاه میره و حسابی به خودش میرسه ، حدود 165 قدش هست و حدود 55 وزنش با یک صورت معمولی ولی اندام عالی با یک سینه 75 فوق العاده خوشگل .
داستان از اینجا شروع شد که من گاهی به خانه پدر خانمم سر میزدم برای کار یا هر چیزی چون برای دیدن همیشه با خانمم با هم می رویم اونجا ، یک روز که رفتم اونجا چون خانمم و مادر خانمم با هم رفته بودند بیرون و قرار بود زود برگردند و من هم بروم آنجا ، شام دعوت بودیم وقتی رسیدم پدر خانمم داشت می رفت بیرون و من که رسیدم رفتم داخل و اون رفت رفتم خونه دیدم کسی نیست ولی صدا اب از حمام می آمد فهمیدم که ساغر حمام هست چون غیر از اون کسی دیگه تو خانه نداریم . نشسته بودم مشغول دیدن تلویزیون بودم که یک کم در حمام باز شد و ساغر گفت میشه بری بیرون من بیام برم اتاق من هم گفتم باشه رفتم بیرون از خانه ولی در باز بود پشت ایستاده بودم که بره و من را صدا کنه بروم داخل ، کنار در چسبیده به دیوار یک آینه قدی هست خدایی اصلا حواسم نبود که یک مرتبه ساغر صدام کرد گفت یک چند لحظه صبر کنی الان من میرم توی اتاق ، با گفتن حرفش من یک لحظه برگشتم و ساغر را از توی آینه لخت مادر زاد دیدم که آمده بود بیرون و می خواست لباس هایش را بردارد و داخل اتاق برود چون به تصور اینکه کسی نیست لباس هایش را بیرون گذاشته بود . او را که دیدم میخکوب شدم باورم نمیشد چی می بینم در همین لحظه ساغر هم متوجه من شد ولی خیلی طبیعی همون طور لخت خم شد شورت صورتی اش را برداشت پوشید لباس هایش را برداشت و به سمت اتاق رفت و بعد من را صدا کرد و من رفتم داخل . اون روز هیچ چیزی بین ما رد و بدل نشد بعد از این اتفاق من به ساغر بیشتر توجه می کردم و سعی می کردم کمی دیدش بزنم و به رفتارش بیشتر توجه می کردم و مشکوک شده بودم بهش تا اینکه متوجه شدم کمی سر و گوشش می جنبد . گوشیش مشکل داشت آورده بود درست کنم اس ام اس های زیادی داخل گوشیش بود که با پسرها اس میداد یا پی ام میداد بهشون . چند وقت بعد اس های مشکوکی بهم می رسید که می گفت ساغر این کاره هست و … . با شماره ای ناشناس با ساغر شروع به اس کردم و وقتی فهمیدم که آره جواب میده بهش گفتم که یکی به من اس داده و این طور میگه و قبول نمی کرد . یک روز که تنها خونه بود رفتم خونه شون و مجبورش کردم که به همه میگم و تو این کاره ای و اون هم می گفت که نه در آخر قبول کرد که بدنش را ببینم و وقتی لختش کردم بالاتنه اش را و سینه اش را خوردم فوراً آهی از روی شهوت کشید ولی چون شرایط مساعد نبود من به همین مقدار بسنده کردم و رفتم . از اون روز به بعد دیگه نمیزاره تنها جایی گیرش بندازم ولی خیلی بهش شک دارم . چند بار دیگه هم دیدم که توی گوشیش با پسرها اس بازی می کنی وبهش هم گفتم میگه فقط دارم اسکلشون می کنم . یک بار هم که باغ رفته بودیم تاب درست کردیم با طناب سوار شده بود من هلش میدادم قشنگ به اون باسن هاش دست میزدم متوجه میشد ولی هیچ چیزی نمی گفت حالا نمی دونم چه کار کنم باهاش ؟ راهنمایی کنید اصلا برم توی کارش یا نه ؟

#پایان

@dastankadhi
سوغاتی برای زن همکارم


سلام خاطره ای که تعریف میکنم کاملا واقعیه .اول از خودم بگم من یاسینم 30 سالمه قدم 180 خونمم تو شماله اما تو کشتیرانی در جنوب کار میکنم کارمونم جوریه ک شیش ماه اونجا و فقط دو ماه میایم خونه ،بگذریم میریم سر اصل داستان من یه پنج ماه میشدک اونجا بودم و فقط یک ماه ب مرخصیم باقی مونده بود که یه نفر تازه جانشین یکی از بچه ها شد و از شانس ماهم اونم بچه شمال و همشهریم بود اسمش خلیل بود باهم گرم گرفتیم طی اين یک ماه که باهم آشنا شدیم موقع مرخصی من اون یه مقدار وسایل آرایشی و…خریده بود واسه همسرش ک من براش ببرم آدرسشو با شمارشو هم بهم داد بعد اینکه رسیدم خونه فرداییش آماده شدم ک برم وسایل ها رو تحویل بدم رسییدم جلو درشون ک درو باز کرد چی میدیدم یه خانوم گوشت کون گنده با یه شلوار تنگ و یه آستین کوتاه. وسایل رو که دادم هی تعارف میکرد بیا تو خسته اینا از اینجور چیزا ک منم رفتم تو اونم رفت و یه دامن پوشید پاهای سفیدی داشت اومد جلوم نشست پاهاشو باز کرده بود یه شورت سبز پوشیده بود منم آمپرم زده زود بالا بعد کم کم خدافظی کردمو رفتم ک شبش بهم زنگ زد گفت سلام ببخشید مزاحمتون شدم منم سلام کردم گفتم اين حرفا چیه بفرمائید گفت ببخشیدا اما میشه واسم مشروب بگیرین بیارین خونمون منم هنگ کرده بودم که گفتم باشه رفتم واسش یه ودکا گرفتم اومدم بهش بدم ک گفت من همشو نمیتونم تنهای بخورم شما هم بیاین کمکم منم قبول کردم رفتیم تو بعد دو سه پیک خوردن دیدم حال نداره اومد بلند بشه افتاد تو بغلم منم بغلش کردم کاملا شهوتی شده بودم اومدم لباشو خوردم اونم از خدا خواسته میخورد لبامو کم کم لخت شدیم شروع کرد ب خوردن کیرم وای چه میخورد منم بعد شروع کردم ب خورن سینه و کوس میزانش ک گفت بسته بکن منم یکی کیرمو کردم تو دهنش که خیس بشه بعد گذاشتم تو کوسش کوس نبود ک محشر بود وای کیرم داشت پرواز میکرد هی کمر میزدم اونم اه ناله میکرد منم بدتر شهوتی میشدم بعد من خسته شدم دراز کشیدم که بهش گفتم تو بیا رو کیرم بشین بالا پایین برو اونم اینکارو میکرد منم هی لب میگرفتمو سینشو میخوردم اونم آه ناله میکرد بعد بلندشدم به حالت سگی میکردمش سینه هاش 85 میشد مثل ژله بالا پایین میرفتم دیگه کم کم داشت آبم میومد ک برگردوندمش همشو ریختم تو صورتش بعد یه حموم رفتیمو با هم لباس پوشیدمو اونم هنوز مست بود خوابوندمش تو تخت و خودم رفتم از اون روز ب بعد 7 بار باهم سکس داشتیم هنوزم شوهر خرش نفهمیده ممنون از همتون ک خوندین.

#پایان

@dastankadhi
مانتو

تجاوز

من نسرین هستم ما همسایه ای داشتیم که تو محله مون تولیدی مانتو داشت و چون دوست خانوادگی بودن الگوی بعضی مانتوهای جدیدشون رو میاورد خونه ما من میپوشیدم و بعضی جاهاش علامت میزد که چقدر باید تغییر کنه.من و دوستم الهه پنجشنبه ها بعد از دبیرستان میرفتیم یه باشگاهی بدمینتون و اسکواش بازی میکردیم.یه روز از باشگاه میرفتم خونه و خسته بودم و با همون شلوار ورزشی و مانتوی مدرسه داشتم برمیگشتم که پسر همسایه از در مغازه اونور خیابون بلند صدا کرد.پسر همسایه آرش که یکی دو سال بود سربازیش تموم شده بود و در مغازه باباش کار میکرد پسر معمولی و خوش خنده ای بود.خلاصه رفتم در مغازه سلام کردم گفت نسرین خانم بابا دوتا مانتو گذاشته لطفا بپوشید گفتم خوب بفرستید خونه من الان خیلی خسته ام و راستش انقدر عرق کرده بودم که روم نمیشد لباس تمیز بپوشم.اصرار کرد که تورو خدا اینا باید سریع تموم شه الگوش.انقدر خواهش کرد و خندوند که گفتم باشه.رفتم تو گفتم پدرت کو گفت رفته خونه ناهار بخوره و یه کم بخوابه سر درد داشت.گفتم خوب کجا بپوشم مانتو رو؟ یه اتاق انتهای کارگاه که یه آبدارخونه خیلی کوچک بود و گفت توی این اتاق لطفا. یه کارگر تو مغازه بود فقط که بهش گفت درو ببند کسی نیاد تا ایشون تشریف ببرن.من رفتم تو اتاق کوچیکه درو بستم و قفل هم نداشت.مانتو و تاپم در آوردم با تاپم عرقم رو خشک کردم و مانتوی اول رو پوشیدم و آرش و صدا کردم اومد و یه مقدار علامت زد و رفت بیرون و مانتوی دوم پوشیدم و باز صداش کردم اومد تو.مانتوی دوم حالت یقه باز بود و یه کم سینه دیده میشد.همینطور که زیر بقل و اینا رو چک میرد هی دستاش به سینه هام میخورد و منم نمیدونستم چی بگم.از بغل مانتو رو میکشید که دوتا دکمه بالاش در رفت و سوتین و سینه هام کامل معلوم شد.من هول شدم و اونم یه دفعه شروع کرد عذر خواهی و یه دفعه بغلم کرد که ببخشید من خراب کردم من شما رو خیلی دوس دارم و نمیخواستم اینطوری شه که دیدم کارگره داره از لای در نگاه میکنه من جیغ زدم و آرش هم فحشش داد و گفت از مغازه برو و در مغازه هم ببند.یه موکت گوشه بود که سریع پهن کرد و گفت بشینید راحت باشید یه لیوان آب بریزم.گفتم بسته میخوام برم خسته ام.نشستم یه کم آب خوردم و اونم نشست و طبق معمول زبون ریخت و منو خندوند که نزدیکتر شد و دوباره بغل کرد تا اومدم بگم نکن دیدم دستش از یقه مانتو و سوتین رفته تو سینمو گرفت من ترسیدم و داغ شد تنم و تا گفتم نکن نمیخوام اون دستشو انداخت دور گردنم و شروع کرد لبام بوس کردن.داشتم میمردم از ترس و زور زدم دستاشو جدا کم ولی زورم بهش نمیرسید اونم منو چسبونده بود به دیوار و لب میگرفت و سینه هامو محکم میمالید من حتی نمیتونستم جیغ بزنم دیگه چون آبرومون تو محل میرفت.اونم میمالید و میگفت دوست دارم عاشقتم و مانتو رو کامل باز کرد و سوتین و در آورد.من داشتم از حال میرفتم و ازینکه سینه هامو میمالید بدم نمیومد دیگه.منو دراز کرد رو موکت و سریع خودش لخت شد و من تا حالا کیر از نزدیک ندیده بودم.اومد روم کیرش آورد جلو دهنم گفت میخوری یه کم؟گفتم نه و اصلا درست نمیدونستم چجوری میشه ساک زد فقط تو مدرسه از بچه ها شنیده بودم که واسه دوس پسراشون میزنن.اونم گفت باشه و سریع کفش و جوراب و شلوار ورزشیم رو در آورد.دستم گذاشتم رو شورتم گفتم نه که دستم و گرفت و اونم در آورد داشتم میمردم از خجالت چون هم کامل لخت بودم هم بوی پاهام همه اتاق رو برداشت.دستام رو صورتم بود که حس کردم داره کوسم لیس میزنه و میخوره که تا حالا همچین لذتی تجربه نکرده بودم.حشری شده بودم و خیس شده بودم بع

د رونامو چسبوند به سینم و هی تف میمالید رو سوراخ کونم.کیرشو هم تفی کرد و همونجوری خوابید روم.دیگه هم میخواستم هم میترسیدم.شروع کرد مالیدن و خوردن سینه و لب گرفتن و گردنم و لیس میزد که دیگه خیلی حشریم کرد.کیرشو با دستش گذاشت رو سوراخ کونم و دو تا پاهام گذاشت رو شونش و خوابید روم.آروم فشار میداد و یه درد شدید گرفت کونم که تا حالا حس نکرده بودم.داشتم از درد میمردم و اشکم در اومد.شروع کرد لب گرفتن و مالیدن و کیرش و تو کونم جلو عقب میرد که حس کردم دیگه داره تا ته میکنه تو کونم.داشتم جیغ میزدم که شورتم کرد تو دهنم و پاهامو گرفت بالا و تند تند میکرد تو کونم و کف پاهام بوس میکرد و لیس میزد.من هم درد داشتم هم لذت میبردم.انقدر کرد تا چند دفعه آه آه کرد و باز خوابید روم گفت تموم شد نسرین جون خیلی دوست دارم.من انگار فلج شده بودم نمیتونستم تکون بخورم با بد بختی پاشدم لباس پوشیدم و چندتا دسمال گذاشت لای کونم که آب کیرش از سوراخم نریزه تو شلوار.با بد بختی رفتم خونه و مامانم گفت چقد دیر اومدی گفتم زیاد باشگاه موندم و کیفم انداختم و با لباس رفتم توی حموم

#پایان

کانال
@dastankadhi
-ببخشید نگارم تموم شد ببخشید.
نمیتونستم حرف بزنم فقط آه میکشیدم.کیرشو در آورد و خون روشو با دستمال پاک کرد.
-میخوای ادامه ندیم؟
-نه عزیزم خوبم بیا.
کیرشو گذاشت روی کسم و فشار داد.سخت رفت تو ولی درد دفعه قبل رو نداشت.شروع کرد تلمبه زدن.بعد چند دقیقه دیگه دردی حس نمیکردم،فقط لذت بود.با یه لرزش ارضا شدم و امیرم چند ثانیه بعد از من ارضا شد و ریخت رو شکمم.با دستمال من رو تمیز کرد و تو بقل هم دیگه ولو شدیم.
-بهترین شب زندگیم بود نگار خیلی ممنونم قربونت برم ببخشید اگه اذیت شدی.
-نه امیر کلی لذت بردم ممنون که انقدر خوب بودی.
زودتر از من خوابش برد.من بیدار بودم و به لبش که گاز گرفته بودم و قرمز شده بود نگاه میکردم.

#پایان

کانال
@dastankadhi
کردن_دختردایی

خاطره

خاطره من واقعی است. زمان انقلاب بود بدلیل اعتصاب عمومی من و خانواده به منزل دایی ام در شهریار رفته بودیم در زمستان وسیله گرمایشی کرسی بود و همه دور آن جمع میشدیم دختر دایی من به اسم منیر تازه داشت بالغ میشد و توجه منو بدجور به خودش جلب کرده بود زیر کرسی یک آن هوس اونو کردم و با پاهام باسنش رو لمس کردم که بلافاصله با حرکت تندی خودش رو جمع و جور کرد اما من دست بردار نبودم و مرتب سعی داشتم طوری قرار بگیرم که بتونم اون حرکت رو ادامه بدم هر روز همین عمل انجام میشد تا اینکه یه روز وقتی زیر کرسی نشسته بودم یک مرتبه خودش اومدو کنارم دراز کشید برادر کوچکترش بین ما قرار داشت من طبق معمول با پاهام قصد لمس کردنش رو داشتم و کیرم تا مرز انفجار راست شده بود وقتی پاهام رو بسمتش دراز کردم اون بر عکس همیشه پای منو لای پاهش گرفت و درست روی کوسش قرار داد معلوم بود عجیب شهوتی شده من کاملا شوکه شدم و برق شادی تو دلم جرقه زد اما بدلیل شلوغی محیط . نداشتن جای مناسب کردنش برام سخت و دشوار بود،چند روز بعد هوا کاملا سرد بود و اهل خونه برای پختن نان در تنور دور هم جمع شده بودن من از بیرون اومدم و یکراست رفتم زیر کرسی تازه بدنم گرم شده بود که دیدم در باز شد و دختر دایی وارد شد و اومد زیر کرسی کنارم کسی تو اتاق نبود که بخواد مانع کارم بشه اما بهر حال یک ترسی توی وجود هر دومون بود اینبار بجای پاهها از دستم استفاده کردم و وقتی دیدم اون براحتی خودشو در اختیارم گذاشت جسارتم بیشتر شد و سعی کرده به کوسش برسم اونهم مقاومت نمیکرد و دستم رفت توی شلوارش و سریع رسید به لای کوس گرمش وای که چه حالی داشتم در یک آن دیدم دستش رو بسمت کیرم دراز کرد منهم کیرم رو که حدود 18 سانتی میشد از توی شلوار بیرون کشیدم و دستش دادم با انگشتم کوس خیسش رو نوازش میکردم اونم کیرم رو که انگار بزرگیش براش تعجب آور بود مرتب مالش میداد تا اینکه احساس کردم یکدفعه شل شد مثل اینکه ارضا شد و کیرم رو ول کرد و بلند شد رفت این قضیه منو بدجوری پکر کرد و مدام بخاطر سهل انگار در کردنش خودم رو سرزنش میکردم بدلیل کار پدرم مجبور شدیم به تهران بر گردیم من مدام تو فکر منیر بودم تا اینکه حدود سه ماه بعد باز به منزل دایی رفتیم انگار زن دایی و بچه ها خونه نبودن فقط دایی و منیر تنها منونده بودنند برق شادی توی دلم افتاد منیر داشت توی آشپزخانه غذا میپخت نسبت به سه ماه قبل بزرگتر شده بود لباس گشادی به تن داشت که نمیشد سایز بدنش رو بخوبی حدس زد فقط میدیدم که کونش عجیب جلب توجه میکنه در یک فرصت خوب بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم ماشالله خوب بزرگ شدی و بهش چسبیدم و سینه هاش رو از پشت لمس کردم وای خدای من انگار دو تا لیموی بزرگ آبدار تو دستانم قرار گرفته بود از شدت شهوت نمیدونستم چیکار کنم که یکدفعه خودشو از دستانم بیرون کشید و رفت اما من دیگه نمیتونستم طاقت بیارم دایی من یک مغازه داشت که یک درش توی حیاط باز میشد ،دیدم منیر داره میره تو مغازه برای برداشتن مواد غذایی تا داخل شد من هم فرصت رو غنیمت شمرده پشت سرش رفتم تو مغازه و همینطور که داشت از تو قفسه جنس برمیداشت از پشت بغلش کردم دیگه عکس العمل نشون نداد و خودشود در اختیارم گذاشت سینه هاشو میمالیدم و کونش رو چسبونده بودم به کیرم دقیقا یک ربع به همین منوال گذشت تا اینکه دستم رو بردم و زیپ شلوارش رو کشیدم پائین و دستم رو کردم توی شورتش این وای کوسش مو در آورده بود ولی من با تجربه ای که قبلا داشتم زیاد کوسش رو لمس نکردم سریع کیرم رو از توی شلوارم بیرن اوردم و در یک آن شلوارش رو تا زانو کشیدم پائین و با تف زدن به کیرم از عقب مشغول کردنش شدم اونم معلوم بود خیلی خوشش اومده اصلا حرفی نیزد کیرم رو گذاشتم لای پاهش و شروع به عقب و جلو کردن شدم که با فشار زیاد آبم رو ریختم لای پاهش دیگه خودم رو خلاص کرده بودم و کار باقی نمانده بود سریع شلوارم رو بالا کشیدم و اونهم خودشو با شورتش پاک کرد و اصلا هم حرفی رد و بدل نشد اینطوری بود که بلاخره دختر دایی جون رو کردم یادش بخیر.....

#پایان

کانال زاپاس #عضو شید👈
@dastankadhi
سکس_باندا_زن_دوستم


سلام من یه پسر 24ساله هستم که تو یه شهری زندگی میکنم یکی از دوستام که اسمش رسول هست خیلی باهم گرم بودیم همیشه من که میرفتم بیرون مغازه خاروبار فروشی این اقا رسول میرفتم اقا رسول زنش که اسمشو ندا میزارم 18 سالش بود یه بچه ام داشت ولی با همسرش همیشه اختلاف داشتن ندا خانم یه دختر خوشگل و لاغر بود من چون زیاد مسلط به کامپیوتر و گوشی بودم همیشه گوشی رسول و درست میکردم براش نرم افزار و لاین وایبر نصب میکردم یه روز دانشگاه بودم که یهو دیدم تو لاین برام پیام اومده بعد خوندمش دیدم بله زن اقا رسول که ندا خانم باشه پیام داده نوشته کثافت عوضی برای چی شوهرمو از راه به در کردی همش با گوشی با دیگران چت میکنه خلاصه منم خیلی ناراحت شدم اومدم شوهرش گفتم زنت اینجوری پیام داده اونم یه مقدار زنشو فحش داد تازه فهمیدم که چن روزی میشه زنش قهر کرده رفته خونه ی باباش از اونجا به منم پیام داده خلاصه شب اومدم که بخوابم گفتم بزار جواب این ندا خانومو بدم براش نوشتم هر چیزی زکاتی داره زکات علم هم آموختن است دیدم جواب داد و باهم چن دقیقه در مورد شوهرش صحبت کردیم منم خیلی این ندا خانمو دوست داشتم از چت با ایشون خیلی لذت میبردم و خیلی خوشحال بودم که حداقل ندا خانم منو دشمن خودش مثلا میدونه چون به شوهرش چت و لاین یاد دادم 
خلاصه شب که چت میکردیم اخرش گفتم شب خوش باید بخوابم صبح کلاس دارم که گفت بخواب باشه با بالش ور برو تا آروم بشی خیلی با این حرفش حشری شدم منم گفتم کیف و شماها میکنید که متاهلید بعد از مشکلات خودشو همسرش برام گفت که چن ساعتی شب و چت کردیم بعد گفت فقط به شوهرم چیزی نگو .فردا که دانشگاه رفتم تو آنتراک حوصله ام سر رفته بود به ندا پیام دادم احوال پرسیدی کردیم باهاش چت کردیم چن روزی ما همچنان باهم همش چت میکردیم در مورد شوهرش براش میگفتم یه روز بهم گفت میخام ببینمت منم اولش میترسیدم چون میدیدن خیلی برام بد میشد چون با رن دوستم رابطه داشتم خلاصه یه روز دانشگاه بودم گفت بیا ببینمت چون خونه ی باباشم تو اون شهری بود که من درس میخوندم قرار گذاشتیم که تو یک کافیه دوستم ببینمش اونم قبول کرد من رفتم کافه بعد یک ساعت نشستم تو لژ کافه که یهو دیدم ندا خانمم اومد باهام دست داد و خیلی خوشحال بود اولش از دست دادنش شکه شدم چون فکرشم نمیکردم انقد باهام راحت باشه روبروی هم نشسته بودیم که بهم گفت بیا پیشم بشین میخام قشنگ نگات کنم منم رفتم فوری منو بوسید منم بوسیدمش که خیلی لب بازی کردیم خیلی به دوتامونم حال میداد خاستم منه هاشو بخورم اولش گفت نمیشه ولی دید زیاد اصرار میکنم ممه هاشو گذاشت در بیارم و بخورم ممه هاش شیرم داشت چون یه بچه ی کوچیکم داشت که خیلی بهم حال داد ممه هاش بعد اروم زیپ شلوارمو باز کرد کیرمو در اورد ساک زد شلکارشم من کشیدم پایین از پشت ایستاده بغلش کرده بودم که خودش سرکیرمو گذاشت رو کوسش منم تا تهش فشار دادم توش خیلی حال میکرد همش اه و ناله میکرد این رابطه ما هر هفته دوبار تا چن ماه ادامه داشت که خلاصه یه روز برگشت زندگیش منم دیگه بهش چیزی نگفتم ولی دیدنیش بهش یواشکی میگم عشقمی اونم میخنده همش واقعیت بود.

#پایان

کانال زاپاس #عضو شید👈
@dastankadhi