دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.28K subscribers
558 photos
11 videos
489 files
693 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
اولین سکسم با زن صیغه ای
1401/02/24

#صیغه

سلام
دوستان این داستان برای ۶سال پیشه وقتی ک مجرد بودم الان متاهلم و این کار رو گذاشتم کنار زمانی ک تو یکی از فروشگاههای زنجیره ای کار میکردم. انواع مشتری میومد و میرفت. اما یکی خانم بود ک همیشه میومد اونجا ولی خریدش حتی ب بیست هزار تومن نمیرسید ظاهری ساده و خجالتی داشت. چون مشتری دایمی بود میشناختیمش و تاحدودی میدونستم ک وضع مالی خوبی نداره
اما یک روز تو بازار ک داشتم برای خودم خرید میکردم یکهو همین خانمو دیدم ک داره مغازه میوه فروشی نگاه میکنه ولی نمیتونه خرید کنه من رفتم جلو سلام کردم باهم یکم صحبت کردیم. ب زور برای دو سه نوع میوه گرفتم و سوار ماشینم کردم بردم دم خونش ک تو راه درد دل کرد ک مطلقه س و یدونه دختر داره منم شمارشو گرفتم گفتم مشکلی داشتی بهم خبر بده یک روزی ک واقعا حشری شده بودم فکر همین خانم افتادم بهش زنگ زدم ب بهانه کمک ببینمش سوار ماشین شدیم تو راه حقیقتشو بعش گفتم ک امشب بهت نیاز دارم ک اگه بتونی نیازمو برطرف کنی منم کمک مالی میکنم اما شروع ب داد و بیداد کرد و فحاشی رفت پایین منم ترسیدم گفتم میاد محل کارم و ابرومو میبره چند روزی گذشت خودش پیام داد گفت من رابطه حلال دوست دارم ک رفتم در خونشون رفتم داخل خونه صحبت کردیم همونجا بود ک صیغه خوندم تا تموم شد پریدم بغلش لبشو گرفتم کیرم از شددت شق بود درد گرفته بود عجب روزی بود و عجب بدنی داشت فقط نمیدونم چطر لباساشو کندم شورت قرمز پاشو پاره کردم وکیرمو کردم کوس داغش تقذیبا. دوساعتی باهم بودیم هر کاری ک ب ذهنتون میاد کردیم با هم. الانم ک یادم افتاد کیرم شق شده
خیلی خوب بود هیچ وقت اون روز رو یادم نمیره. تقریبا شش ماه باهم بودیم هفته ای هم دوبار باهم سکس داشتیم
نوشته: یک دوست
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
خدمتگذار حشری مدرسه
1401/02/27

#خدمتکار #صیغه #زن_بیوه

پارسال برام ابلاغ زدند که دبیر کامپیوتر هنرستان دخترانه زایمان کرده و من باید 3 ماه باقیمانده رو برم دخترانه درس بدم…شهر ما هم کوچکه و دبیر خانم دیگه ای نداشتن… تو همان هفته اول تو دل مدیر و بقیه دبیرا جا باز کردم… و چون تنها معلم مرد مدرسه بودم… خیلی دخترا و معلما برای حجاب شون جلو من سختگیری نمیکردن… و گاهی حتی موقع عوض کردن روپوش آزمایشگاه در دفتر رو نمی بستن و من میتونستم از دفتر روبرو راحت لباس عوض کردن که البته همون تعویض مانتو بود رو ببینم… اونا هم کلی کار میریختن سرم که بیا سر میز رو بگیر…مانیتور بیار…پرینتر درست کن… دیگه همه شون تو صف بودن و لب تاب شون میاوردن که براشون سرویس کنم…منم توش سرچ میکردم کلی عکس لختی از همه شون میدیدم… یه خدمتگذار داشتن به اسم راحله…حوالی30 ساله… …اوووف نگم براتون تازه بیوه شده بود… با حجم کون زیاد و سینه ستبر و قد بلند…خوشگل…من مونده بودم این با این استیل باید میرفت یه شغل دیگه مثلا مدل میشد یا هر چی. منو دعوت میکرد تو آبدارخانه برام کیک و ساندویچ میاورد و با هم میخوردیم زنگ تفریح…ازخودش و زندگیش میگفت که یه بچه داره و شوهرش 6 ماهه از کرونا فوت شده…منم دلداری ش میدادم…کسی هم کاری به کارمون نداشت… نمیدونم چرا هیشکی ملاحظه نمیکرد که من موجود مذکر حشری تو این مدرسه میان اونهمه جنس مونث بودم… …یه روز راحله بهم گفت…لطفا میتونی بعد از تعطیلی مدرسه واستی که انباری بالا و باید خالی کنم… برای کلاس خیاطی میخوان موکت کنند… با اشتیاق قبول کردم…اون روز حسابی به خودش رسیده بود…رنگ موی خوشگل و ارایش ریز…بعد که مدرسه تعطیل شد و به مدیر گفت من و فلانی هستیم که انباری بالا رو خالی کنیم…میخواد کمک م کنه… منم داشتم اونا رو میدیدم…که چیزی به هم گفتند و قهقهه خنده زدن… منم توجهی نکردم… خلاصه رفت و در مدرسه رو بست و چفت پشت ش هم انداخت… شصت کیرم خبر دار شد که خبریه… اومد تو ابدارخانه و لباس ش درآورد با تیشرت و شلوار جین …گفت بریم بالا…چشمم چارتا شده بود از این استیل ناب…یه لحظه گفت…کجایی؟؟؟ پرسیدم بریم بالا…؟/؟ جا خوردم و گفتم بریم… من پشت سرش راه افتادم … و از پله ها که بالا میرفتیم…پشت سرش …لپ های کونش که این ور اون ور میرفت… حسابی منو حشری کرده بود… چند بار خواستم دست برسونم که …ترسیدم… رفتیم تو اتاق پر میز و صندلی و وسایل بود… دو نفری بردیم بیرون…گاهی اوقات خم میشد که چیزی برداره… تی شرت ش بالا میرفت و چند سانتی از شورت قرمزش رو میتونستم ببینم… و چند بار خودم و مالیدم به کونش که واکنشی ندیدم…کیرم حسابی راست شده بود… یه تابلو سه بعدی بزرگ به دیوار نصب شده بود…رفت که برداره. تا یکمی بلند کرد…یه مقدار سنگین بود … صدا زد…بدو بیا کمک…رفتم پشت سرش و تابلو رو گرفتم… دیگه عملا کیر راست شده م تو شیار کون ش بود… یکم تو همون حالت واستادیم… اونم خنده ش گرفته بود که…وای تو رو خدا ول نکنی… چکاری کردم… نزدیک بود بیفته… …منم گفتم… اره… یواش بلند کنیم بذاریم پایین… ولی نه اون تلاشی میکرد…نه من… انگار اصلا قصد نداشتیم کاری انجام بدیم… با یه لحن حشری گفت… مطمئنی میخوای کمکم کنی…؟گفتم… خیلی دوست دارم… ولی فکر کنم باید جور دیگه کمک ت کنم… اروم تابلو رو ول کردیم سر جاش و برگشت تو صورتم…گفت… کمکم کن تو رو خدا…دارم می میرم… …بغلش کردم و لب تو لب شدیم… یعنی وحشی شده بودیم جفت مون…سر چند ثانیه کل لباس ها مون رو عین وحشیا کندیم و انداختیم کنار… یه میز مانده بود… بلندش کردم…گذاشتم روی میز… و رفتم لای پاش… کس تپل و شیو شده و سفیدش حسابی خیس شده بود… یه انگ
cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●