🟢 از سری بهانههای سرکردن زمستان! 🟢
📚 @darvishnameh
1️⃣ نامش ونداد سلیمانی است. هشت سال دارد و اهل آمل است. به مدد تربیتی نیکو در دامان پدر و مادری فرهیخته و سبزاندیش، به ادبیات، فردوسی و محیطزیست علاقه فراوان دارد ...
2️⃣ نامه پدرش را با هم بخوانیم که به مناسبت سخنرانی اخیرم در بهبهان آفریده شده:
سلام استاد عزیزم،
وقت و حال خوش،
من سینا سلیمانی هستم ۳۶ ساله از آمل،
از دوستداران بیشمار شُماییم.
حقوق خواندم و حقوق؛ اندکی درس میگویم.
به همراه همسر و فرزندم، (خانوادگی) هر هفته به سخنرانی شما گوش میکنیم، شنیدنِ «سخنرانیتان در بهبهان» غوغایی افکند در جانِ ما... پسرم (وَنـداد) هر لحظه، از طبیعت ایران، مرا سوال باران میکند.
«تفکیک زبالهی خشک و تر»، «۲۴ ساعت نگهداشتن تفالهی چای و پس از آن در ظرف زباله انداختن،» «دستکم ماهی یکبار پاکسازی محیط پیرامون جنگلی که میرویم»، از برکات آشنایی با شما استاد عزیز و گرانقدر است که در مقابل خدمات گوهروار شما به ایران/مادر؛ هیچ است.
وندادِ ۸ سالهی ما، شیفتهیِ نقاشی و شعر است.
گاهی از بزرگان این دیار، نقاشی(پرترهای کودکانه) میکشد و ما با افتخار قاب میکنیم بر دیوار.
این بار، برای شما عزیز جان کشید،
و برایتان از دماوند خواند،
برگِ سبزی، تحفهی درویش...
مخلصیم و ارادتمند
دوستدار شما،
چشم امید به دیدار شما...
3️⃣ همیشه به من میگویند: چرا آنقدر به آینده ایران امیدواری؟ این هم سندش! دیگر چه میخواهید؟
4️⃣ میگویند: گاهی همه جمعیت شهر، همان یک نفری هست که نیست! و میگویم: گاهی هم همه جمعیت شهر، وندادی است که هست و با غرور از دماوند سخن میگوید و عمو درویشِ نادیدهاش را مینوازد ...💚⚘️💚
♦️ شعر دماوند با صدای ونداد سلیمانی عزیز:
https://youtu.be/4aawGECMIdY?si=3Jbi3xfnaK6FgWU3
#ونداد_سلیمانی
#بهانه_های_سرکردن_زمستان
#دلنوشته_های_محمد_درویش
📚 @darvishnameh
1️⃣ نامش ونداد سلیمانی است. هشت سال دارد و اهل آمل است. به مدد تربیتی نیکو در دامان پدر و مادری فرهیخته و سبزاندیش، به ادبیات، فردوسی و محیطزیست علاقه فراوان دارد ...
2️⃣ نامه پدرش را با هم بخوانیم که به مناسبت سخنرانی اخیرم در بهبهان آفریده شده:
سلام استاد عزیزم،
وقت و حال خوش،
من سینا سلیمانی هستم ۳۶ ساله از آمل،
از دوستداران بیشمار شُماییم.
حقوق خواندم و حقوق؛ اندکی درس میگویم.
به همراه همسر و فرزندم، (خانوادگی) هر هفته به سخنرانی شما گوش میکنیم، شنیدنِ «سخنرانیتان در بهبهان» غوغایی افکند در جانِ ما... پسرم (وَنـداد) هر لحظه، از طبیعت ایران، مرا سوال باران میکند.
«تفکیک زبالهی خشک و تر»، «۲۴ ساعت نگهداشتن تفالهی چای و پس از آن در ظرف زباله انداختن،» «دستکم ماهی یکبار پاکسازی محیط پیرامون جنگلی که میرویم»، از برکات آشنایی با شما استاد عزیز و گرانقدر است که در مقابل خدمات گوهروار شما به ایران/مادر؛ هیچ است.
وندادِ ۸ سالهی ما، شیفتهیِ نقاشی و شعر است.
گاهی از بزرگان این دیار، نقاشی(پرترهای کودکانه) میکشد و ما با افتخار قاب میکنیم بر دیوار.
این بار، برای شما عزیز جان کشید،
و برایتان از دماوند خواند،
برگِ سبزی، تحفهی درویش...
مخلصیم و ارادتمند
دوستدار شما،
چشم امید به دیدار شما...
3️⃣ همیشه به من میگویند: چرا آنقدر به آینده ایران امیدواری؟ این هم سندش! دیگر چه میخواهید؟
4️⃣ میگویند: گاهی همه جمعیت شهر، همان یک نفری هست که نیست! و میگویم: گاهی هم همه جمعیت شهر، وندادی است که هست و با غرور از دماوند سخن میگوید و عمو درویشِ نادیدهاش را مینوازد ...💚⚘️💚
♦️ شعر دماوند با صدای ونداد سلیمانی عزیز:
https://youtu.be/4aawGECMIdY?si=3Jbi3xfnaK6FgWU3
#ونداد_سلیمانی
#بهانه_های_سرکردن_زمستان
#دلنوشته_های_محمد_درویش