محمد درویش
15.5K subscribers
5.66K photos
1.33K videos
141 files
4.16K links
برای اعتلای طبیعت وطنی که دوستش داریم.
دیدگاه‌های رییس کمیته محیط‌زیست در کرسی سلامت اجتماعی یونسکو

نحوه درج پیام یا ارسال عکس در تلگرام:
@mohammaddarvish44

محمّد درویش در ویکی‌پدیا:
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/محمد_درویش
Download Telegram
🟣سیزدهم فروردین: روز گناهان کبیره!🟣

🌳 یادداشتی زنهاربخش از عرفان نظرآهاری:

🇮🇷 @darvishnameh

هر زباله، یک گناه است. با هر زباله که می سازیم گناهی مرتکب می شویم. گناهانمان را در کوه و‌ جنگل و دشت و دمن می‌ریزم. در کوچه و خیابان و رودخانه و جویخانه.
گناهان‌مان را می ریزیم در حلق پرندگان در نَفَس آسمان.
گناهان‌مان را می پاشیم به صورتِ مادرمان زمین و سیلی می‌زنیم به شفقتِ خاک و به مهربانیِ آب.

ما به جهنم نمی رویم ما خودمان دوزخیم.
گناهانمان دست و‌ پایمان را گرفته،‌ وبال گردنمان شده است، وبالِ همه چیز.
زندگیِ ما شکنجه‌ای است برای بی پناهترین و معصوم ترین آفریدگان خدا.

به پشت سرت نگاه کن! ببین چقدر نفرینِ گیاه و پرنده و آب و خاک پشتمان است.
عاق والدین‌مان، عاق زمین و آسمان، ما را گرفته است...

سیزدهم فروردین، روز گناهان کبیره ما ایرانیان است.
تو اما در آن روز گناه نکن!
تو اما گناهی را از زمین بردار!
تو می دانی که نیکوکاران به بهشت نمی روند، نیکوکاران بهشت را می سازند.
حتی در جهنم و حتی در میان جماعت دوزخیان تو یک نفر بهشت باش!

#عرفان_نظرآهاری
#تو_یک_نفر_بهشت_باش
#سیزده_نوروز
#روز_گناهان_کبیره


🙏پیش از روز واقعه به اشتراک بگذارید🙏

https://t.me/darvishnameh
🔻هشت نکته در باره آنکه چرا این بلوط در دیشموک می‌تواند و ما نمی‌توانیم؟!🔻

🇮🇷
@darvishnameh

همه ما به مرگ فکر می‌کنیم و یکی از کابوس‌هامان رفتن است؛ رفتنِ آنهایی که دوست‌شان داریم زودتر از ما ... و رفتنِ خود از پیش آنهایی که دوست‌شان داریم ... و این ترس از رفتن، آشکارا از کیفیت روزهایی که هنوز نرفته‌ایم، کاسته و می‌کاهد. این یادداشت را - اسلایدهای دوم تا هفتم - تقدیم می‌کنم به #تو که می‌دانی بیشتر از هر چیزی، هر مفهومی، هر ارزشی و هر کیفیتی دوستت دارم ... به قول بیدل:

"جهان طوفان رنگ و دل همان مشتاق بی‌رنگی ؛ چه سازد جلوه با آیینه مشکل‌پسند ما"

#بلوط_دیشموک
#الگن
#مرگ_هراسی
#دیگری
#یاریگری
#سعید_انصاریان
#راز_شادزیستن
#دلیل_حال_خوب_هم_باشیم
#بلوطی_باشعور_باشیم
#مهدی_طباطبایی
#ریشه_های_درباد_را_دوباره_درخاک_میکنیم

https://www.instagram.com/p/CPPxTlGF89-/?utm_medium=copy_link
🍁عشق، تنها مقوله‌ای در عالم است که پیر نمی‌شود!🍁

🇮🇷
@darvishnameh

1️⃣ پاییز است و موسمِ عشق‌ورزی ... سلطانی است برای خودش این پاییزِ رنگ به رنگ ... کیف می‌کنم از وجودش، از اینکه می‌ریزد با وقار و رنگ می‌پاشد با غرور و می‌رقصد تا واپسین نفس ... دیگر چه درسی از این والاتر برای ما آدم‌هایی که همه‌ی درنگ‌مان در دنیای چندمیلیاردساله پیرامونی، به اندازه‌ی عمرِ کوتاهِ حبابی که به آسمان می‌لغزد تا بترکد هم نیست! هست؟

2️⃣ یادمه یه روز که از گروه یازده توپخانه مراغه - بهار ۱۳۶۴ - برای چند روز مرخصی تشویقی برگشته بودم خونه، مادرم خدابیامرز داشت برای خاله اعظم تعریف می‌کرد که کوکب‌خانم انگار به آقا مصطفی جواب مثبت داده و بدون رضایت فرزندان‌شان، می‌خواهند با هم ازدواج کنند! خیلی برایم عجیب بود! کوکب‌خانم حدود چهل سالی داشت و آقا‌مصطفی هم قدر آقاپیره سن داشت🙈 - طفلک ۵۲ ساله بود! - با خودم می‌گفتم: مگه اون موقع هم حس و حالی برای عشق و عشق‌ورزی هست؟!

3️⃣ الان که پنجاه و شش‌ساله هستم، درمی‌یابم که چقدر آن روزها اشتباه می‌کردم؛ چون تنها چیزی که هیچگاه پیر نمی‌شود، عشق است!

4️⃣ همین چند روز پیش بود که یک خواستگاری عجیب در نزدیکی‌های ما رخ داد! یک خلبانِ هفتاد و پنج ساله از بانویی هفتادساله با ارسال یک وانت گل‌های تمام سرخ مخملی خواستگاری کرد ... حالا هر دو در ماه عسل هستند و من هرگاه آنها را می‌بینم که چه سخاوتمندانه، با دقت و پروقار دست یکدیگر را گرفته، بهترین عطر دنیا را زده، شیک می‌گردند و رنگ تن‌پوش‌هایی که انتخاب می‌کنند، یکدیگر را کامل می‌کند، کیف می‌کنم ...

5️⃣ به همدیگر بهانه دهیم برای عشق‌ورزی ... برای تماشاکردنِ چشم‌ها و نگاه به لبخندها ... حتی اگر ریختنِ تکه‌ای بستنی روی لباس باشد آن بهانه سرخ ... تازه الان می‌فهمم که چرا پدرم خدابیامرز آنقدر دوست داشت که کفش‌های مادر را برق بیاندازد، از بس که مادر زود به زود کفش‌هایش را خاکی و غبارآلود می‌کرد و چقدر دکمه‌های پیراهنش زود به زود می‌افتاد تا به مادر بگوید: من نمی‌توانم نخ را از سوراخ سوزن عبور دهم، بیا کمک ... تا دلیلِ حالِ خوبِ هم بمانیم ...

6️⃣ دوباره به این ویدئوی کوتاه دقت کنید ... انگار پیرمرد می‌خواهد با چشمانش به زن بفهماند که بخند ... صدای خنده‌های تو، افتادنِ تکه‌های یخ در لیوان بهارنارنج در یک بعدازظهر داغ تابستانی است، می‌خواهم گلویی تازه کنم لامصب!

🍁 این یادبرگ را تقدیم به #تو می‌کنم که بانوی بی‌رقیبِ پاییز و بهانه‌ ممتاز تاب‌آوری‌های منی💞

#عشق_پیری_نمیشناسد
#دلیل_حال_خوب_هم_باشیم
#بهانه_های_سرکردن_زمستان

https://www.instagram.com/p/CUPOTyyAa0_/?utm_medium=copy_link