دریچه کتاب
1.14K subscribers
1.37K photos
14 links
کتاب بخوانیم
راه فردای ایران بهتر، از آگاهی و دانستن و فهمیدن می‌گذرد
پس
بخوانیم
از ایران بخوانیم
تا ملت تغییر نکند، هیچ چیز در این کشور تغییر نخواهد کرد
تغییر را از خود شروع کنیم
📚
راهی برای ارتباط
@Mshogh
Download Telegram
«نیمی از نگرانی‌ها و اضطراب های ما مربوط به نظر دیگران است... ما باید این خار را از بدن خود بیرون بکشیم».

نظر دیگران تصوری خام یا یک وهم است که هر لحظه می‌تواند تغییر کند.
نظر دیگران به نخی بند است و ما را برده آنان می‌کند. برده نظراتشان و بدتر، برده ‌آنچه وانمود می‌کنند به نظرشان می‌رسد.
#درمان_شوپنهاور
#اروین_د_یالوم
Forwarded from توفان یزد (توفان)
و صبح آغاز می شود با طلوع و برآمدن خورشید از میان سیاهی و تاریکی و برپا خاستن و براه افتادن انهایی که زنده هستند و نفس می کشند و بهانه ای برای بودن و زندگی کردن و عشق ورزیدن دارند، و لذت می برند از لحظه ها حتی اگر که حتی با درد باشد، و بسیاری هم زنده هستند و نفس می کشند و  برمی خیزند و براه می افتند و راه می روند و می دوند و رنج می کشند، بدون انکه بهانه ای برای بودن و هدفی برای زندگی کردن و رویایی داشته باشند، و بودنشان با نبودنشان هیچ تفاوتی ندارد، و فقط،تکرار می کنند، روزها و شب ها و فصل ها را و می چرخند در دایره ای که یکسویش صبحست و یک سویش شب ، و هیچگاه هم لخطه ای نمی ایستند و درنگ نمی کنند و  از خود نمی پرسند که برای چی هستیم و نفس می کشیم!؟
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنجشنبه سوم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
هیچ یک از شرایطی که در زندگی با آن روبرو می‌شوید تصادفی نیست.
هر موقعیت با هدفِ سوق دادنِ شما به سطح بالاتری از آگاهی ایجاد می‌شود
و کارِ شما فقط این است که حقیقت را دریابید و سهمی را که هر رویداد می‌تواند در زندگی‌تان داشته باشد، کشف کنید.
#نیمه_تاریک_وجود
#دبی_فورد
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
پایان شب، تولد صبح است و در اوج سیاهی و تاریکیست که  امید جان می گیرد و خورشید برمی آید و طلوع می کند، و شکست سکوت و گذشتن ظلمت را با شراره های اتش وجودش فریاد می زند، و یکبار دیگر با روز امده و غوغای صبح و لحظه هایی که می شکفند در دل زمان، باید همراه شد و قدم برداشت و رفت بسوی رویاهایی که اگر نبودند، زندگی، معنا و درد و  رنجی نداشت و  چیزی جز به هدر دادن لحظه های عمر نبود، انکس که رویایی ندارد، کمتر رنج می برد و درد می کشد، چون فقط زنده است، بدون انکه بداند چرا نفس می کشد و هست
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
جمعه چهارم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
اگر در جهان راهی یافت می‌شد که آبِ رفته را به جوی بازگرداند، ارزش داشت که به خطاهای گذشته خود بیندیشیم؛ ولی به راستی گذشته را باید از آنِ گذشتگان دانست؛ گذشته از آن گذشتگان است و آینده از آنِ توست. مادام که از آنِ توست، نگهش دار و افکارت را، نه روی آزاری که در گذشته رسانده‌ای، بلکه روی کمکی که اکنون می‌توانی انجام دهی، متمرکز کن!
#خرمگس
#اتل_لیلیان_وینیچ
دریچه کتاب
@daricheketab
خودکامگی، موجب تباهی‌ است
از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی می‌انجامد.
چاره‌ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است، این را در سراسرِ  شاهنامه می‌توان دید. از دوره‌ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبرِ قوم بود چون بگذریم، در ادوارِ بعدی قدرتِ مطلق به دست پادشاه نیست. در دوره‌ی کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاه‌ هستند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.
پادشاهان، آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین می‌کردند و موبدان راهِ رستگاری آن‌جهانی را به مردم نشان می‌دادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیک‌سرانجامی ایرانیان بود. در شاهنامه، پادشاه مظهر استقلالِ کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست.

پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردارِ او هستند، اما نوکرِ چشم و گوش بسته‌ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه، وجدان بیدارِ ملت و مظهرِ آزادگی و گردن‌فرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیحِ شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه می‌ایستند. نمونه‌های ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاووس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان می‌بینیم. وقتی کیکاووس با سبک‌سری و به فریبِ ابلیس، چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آن‌ها به آسمان رفت و در بیشه‌ای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:
بدو گفت گودرز بیمارستان
تو را جای زیباتر از شارستان

به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کَس، بیهُده رای خویش

سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد

کشیدی سِپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن

دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی

به جنگِ زمین سر به‌ سر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی

کاووس جوابی ندارد، شرمسار می‌شود و از کاخ بیرون می‌رود. یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دست‌ پرورده‌اش سیاوش، شاهزاده‌ی بی‌گناه را می‌شنود، به آهنگ کین‌خواهی از تورانیان از نیمروز حرکت می‌کند. ابتدا به درگاهِ کاووس می‌رود و با خشم و خروش او را خوار می‌سازد.
چو آمد برِ تختِ کاووس ِکی
سرش بود پُرخاک و پُرخاک پی

بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و‌ تخمت آمد به بار

تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسرِ خسروی

کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی
کاووس با شرمساری در برابر سخنان جهان‌پهلوانِ خشمگین، جز اشک ریختن چاره‌ای ندارد. رستم از آن‌جا به سراغ سودابه می‌رود و او را می‌کشد و‌ کاووس از جای خود نمی‌جنبد
به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاووس‌شاه
با این نمونه‌ها می‌بینید که شاهنامه، ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانانِ ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نمادِ یک ایرانی آرمانی است بزرگ‌تر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از این‌جاست که در حکایت تاریخ سیستان می‌خوانیم که محمود به فردوسی می‌گوید: همه‌ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم
#فردوسی_زندگی_اندیشه_و‌_شعر_او صفحه ۲۲۱
#محمدامین_ریاحی
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
بوی عطر عشق و زندگی پر می کند هوای خوب و بی غبار و پاک صبح را به بهانه طلوع خورشید و نفس می کشند ذره ذره  این هوا را انانی که همراه با رویایشان، از مرز شب و بند خواب گذشته و به پیشواز صبح و سپیده امده اند، و امید دارند و  می خندند و شادند چون پرندگان و می دانند چرا هستند و نفس می کشند و می فهمند معنی بودن را با همه وجود و می اندیشند در هر قدم به اینکه از کجا امده اند و کجا هستند و به کجا می روند؟
صبح بخیر
سلام
محمد رضا شوق الشعراء
شنبه پنجم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
مردم انگلستان، که اکنون پیرو و طرفدار قانونند، در طی تاریخ هیچ گاه چون آن زمان[قرن 15میلادی] دور از قانون و طاغی نبوده اند.

صد سال جنگ، مردم را حیوان صفت و درنده خو کرده بود؛ نجبا و اشرافی که از نبرد فرانسه بازگشته بودند در انگلستان به جان یکدیگر افتادند و سربازان آزادشده را در تیول خود به کار گماشتند. حرص و آز اشراف و سوداگران به پول تمام قوانین اخلاقی را لگدمال می کرد.

سرقت های کوچک بی شمار رخ می داد. سوداگران کالای تقلبی می فروختند و وزنه های نادرست به کار می بردند. یک بار تقلب در جنس و مقدار کالای صادراتی به تجارت خارجی انگلستان لطمه شدیدی زد.
ارتشا عمومیت داشت. قضات تقریبا بدون دریافت «پیشکشی» به قضا نمی نشستند؛ به دادرسان رشوه داده می شد تا در محاکمه از متظلم، ظالم، و یا هر دو جانبداری کنند. ماموران مالیاتی را تطمیع می کردند تا حکم معافیت صادر کنند، و افسرانی را که برای سربازگیری می رفتند، چنان می فریفتند که شهری را به کلی از قلم بیندازند.

#تاریخ_تمدن
#ویل_دورانت
ترجمه فریدون بدره ای و سهیل آذری و پرویز مرزبان، جلد ششم، ص ۱۳۸ و ۱۳۷
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
هر طلوع خورشید و هر صبح، یک تولد و  شانس دوباره است برای بودن و نفس کشیدن و قدم برداشتن و زندگی کردن و رفتن راه های نرفته و دیدن تصویرهای تازه و از لحظه های عمر لذت بردن و سرشار از شور عشق به رویا و دنیایی نو اندیشیدن ، و امروز همان رویای دور از دسترس دیروز است که می رود و  فردا می شود دیروز و اگر امروز هم چون دیروز باشیم و دیروز را در آئینه امروز باز تکرار کنیم، و همان راه رفته دیروز را برویم، فرق روزها و لحظه ها و دبروز و امروز و  بود و نبودمان چیست ؟
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه ششم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
زمان همیشه با همین‌ سرعت می‌گذرد، فقط احساسات هستند که سرعتشان تغییر می‌کند. هر روز می‌تواند به اندازه تمام زندگی کش بیاید یا به اندازه‌ی یک تپش قلب بگذرد. بستگی به این دارد که آن زمان را با چه کسی می‌گذرانی.
#شهر_خرس
#فردریک_بکمن
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
زیباست صبحی که در هوای پر از غبار و عطر عشق، با نگاه به چشم گلی که منتظر طلوع خورشیدست آغاز  می شود، صبح همیشه زیبا و چون یک رویاست، حتی وقتی در غبار پنهانست و در ابن صبح خوبی که از راه رسیده و آغوشش را برای منتظرانش باز کرده ، کدامین چشمها و قدم ها و قلب ها و اندیشه هایی میخندند و  با او همراه می شوند و چه کسانی می نشینند و فقط امدن و گذشتنش را تماشا می کنند، و بسیاری هم که در بند شب مانده، و متوجه امدن صبح نمی شوند، چرا که وقتی صبح می اید و می رود در خوابند
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
همیشه باید بابتِ عشق بهایی پرداخت، و تنهایی بخشی از آن‌ست. هر آدمی که عاشق باشد، یا به کسی فکر کند، در غیابِ آن فرد، وقتی که چه جسمانی چه عاطفی ترک می‌شود، حتماً تنهایی را تجربه خواهد کرد. البته شما می‌توانید رابطهٔ صمیمی و نزدیکی با دیگران نداشته باشید تا آسیب‌پذیری‌تان را به حداقل برسانید؛ اما بهایی که می‌پردازید چه بسا تجربهٔ تنهاییِ بزرگتری باشد.
#فلسفه_تنهایی
#لارس_اسوندسن
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
هر «سپیده» یک «تغییر» است ، شب تاریکی می گذرد و روز روشنی می آید، و واژه ها در هر صبح چون «طلوع خورشید» تکرار می شوند، «عشق» و «رویا» و «امید» و زندگی خود تکرار نفس کشیدن و بودن و  لحظه هایی است که می گذرند و می تواند هر لحظه چون لحظه قبل نباشد، و در حال «تغییر» باشد، پس حرف نگاه خورشید که نسیم در هر صبح برای چشم هایی که می خواهند ببینند، تکرار می کند اینست: باید بخواهی و  گام برداری و عشقی و رویایی و امیدی و «انتخابی» درست  داشته باشی تا برای رسیدن به «رویایت» زمان و «فرصتی» مناسب پیدا کنی
واگرنه
زندگیت هیچگاه «تغییر» نخواهد کرد، و اگر تغییر نکنی، امروز هم همانی که دیروز بودی، خواهی بود، و نمی فهمی که پس از درد، چه لذتی دارد این تغییری که سکوت را تبدیل به فریاد و واژه را شعر و رنج را معنا می کند
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه هشتم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
باید افراد را به سه دسته قسمت کرد:
احمق، باهوش، و بسیار باهوش
با احمق هر چه بخواهیم می توانیم انجام دهیم
باهوش را می توانیم به خدمت درآوریم
اما بسیار باهوش، حتی اگر در کنار ما هم باشد خطرناک است؛
نمی تواند دست از کنکاش خود بکشد و همواره باید مراقب او باشیم!
#بینایی
#ژوزه_ساراماگو
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
صدای عشق و بوی عطر عشق می پیچد با طلوع خورشید در آسمان و رویایی در رویای دیگر جان می گیرد و متولد می شود در روز خوبی که پس از  رفتن سیاهی شب پر ظلمت رسیده و باز می شود ورق سفید دیگری از دفتر زندگی که کتابی می شود به یادگار،  کتابی که می تواند همه صفحاتش پر از نوشته و کلمه و تصویرهای ناب و زیبا باشد، و می تواند خالی و پر از نوشته و تصویر نباشد و  صفحات سفید زیادی داشته باشد،  و اما مهم اینست که این کتاب با کدام قصه و حکایت و کلماتی پر شود و چگونه به پایان برسد ، که هر کس برای عمر خود کتابی دارد، کتابی که با نگاه و نفس کشیدن و قدم ها و رفتن ها و کارهایش نوشته می شود، کتابی همه خاطره، که گاهی باید یک لحظه مکث و صفحاتی از گذشته را مرور کرد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهارشنبه نهم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
بیشتر مردم به ترس‌ها و حماقت‌های‌شان زنجیر شده‌اند و جرئت ندارند بی‌طرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگی‌شان چیست.بیشتر آدم‌ها همین‌طور زندگی‌شان را بی‌هیچ رضایتی ادامه می‌دهند،بدون آن‌که تلاش کنند تا بفهمند سرچشمه‌ی نارضایتی‌شان کجاست یا بخواهند تغییری در زندگی‌شان ایجاد کنند،سرآخر می‌میرند...!
#برادران_سیسترز
#پاتریک_دوویت
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
بوی عشق می دهد عطر تن یاس سپیدی که در هوای خوب و بی غبار صبح نسیم ان را با خود می برد تا ان دور، جایی که نفس بکشد ان را و جان دوباره ای بگیرد عاشق چشم براهی که رویایش در همه شب، رسیدن به صبحی در کنار موج های ساحل بوده و موج های دریا را می بیند با همه وجودش، در چشمانی که باز می شود و  خورشید در ان طلوع می کند و با شراره هایش او را مست و از خود بی خود، و می سراید بی تاب از عشق و می خواند از عشق که زندگی و بودن را جز عشق و عشق ورزی نمی داند پرنده عاشقی که هست و نفس می کشد، تا عشق بورزد حتی با بال بسته و شکسته در درون قفس
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنجشنبه دهم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
تنها یک چیز می‌تواند تحقق یک رویا را غیر ممکن سازد، ترس از شکست!
اگر در مسیر افسانه شخصی‌ات بمیری
بهتر از مردن همچون میلیونها انسان است
که حتی نمی‌دانند افسانه شخصی وجود دارد..‌.
#کیمیاگر
#پائولو_کوئلیو
دریچه کتاب
@daricheketab
روزی چند دروغ سفید می گوییم!؟
دروغ سفید نگوییم تا پیشرفت کنیم...

دروغهای سفید دروغهایی است که برای آسیب به دیگران گفته نمی شوند: در جاده با سرعت ۵۰ کیلومتر در ساعت رانندگی میکنم اما در جمع دوستان میگویم که کمتر از ۱۲۰ کیلومتر در ساعت نمیروم...!
روزی یک صفحه کتاب میخوانم اما در حضور دیگران میگویم اگر کمتر از ده صفحه در روز بخوانم نمیخوابم...!

#پاول_اکمن میگوید: من دروغهای سیاه را بخشودنی میدانم اما دروغ سفید نابخشودنی است. این دروغ انسانها را به پرتگاه نابودی میبرد. ما با دروغ سفید دیگران را فریب نمیدهیم بلکه خود را فریب میدهیم... به اندازه ای که تصویر بیرونی ما با واقعیت درونی ما تفاوت دارد، دچار تعارض و اضطراب و تنش میشویم. به همان اندازه وادار میشویم در مواجهه با دیگران نقاب بر چهره بزنیم و به همان اندازه از تحقق برنامه های توسعه تواناییهای فردی خویش، جا میمانیم...
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
بازی باخت باخت اصلاح طلبان
در صورتیکه نامزد اصلاح طلبان تائید صلاحیت شود ، و خاتمی و همه اصلاح طلبان هم پشت سر او بایستند، دو حال پیش می اید
یا اینکه مردم یک نه بزرگ به خاتمی و اصلاح طلبان می گویند و خاتمی برای همیشه از صحنه سیاست محو می شود و اصلاح طلبان نیز دیگر هیچ ادعایی نمی توانند داشته باشند و یا اینکه مردم وارد صحنه می شوند و دوباره فریب می خورند و  از ترس ابنکه دیگری رای نیاورد، قضیه انتخاب روحانی بنوعی تکرار می شود که با این مجلس و اقتصاد ورشکسته و بحران های پیش رو در عمل هیچ کاری نمی توانند انجام دهند و اوضاع بمراتب بدتر و سخت تر از اوضاع پایان دوران روحانی می شود، و اصولگرایان پیروزمندانه، خرد شدن اخرین تکه های بدنه اصلاح طلبان را به تماشا می نشینند، و البته بزرگترین شانس اصلاح طلبان این خواهد بود که شورای نگهبان به کمکشان بیاید و  انتخابات ۱۴۰۰ دوباره تکرار و انتخابات در دایره حلقه بسته اصولگرایان تندرو برگزار شود که بعید است این اتفاق بیفتد
محمدرضا شوق الشعراء
۱۴۰۳/۳/۱۰
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
(جنگل های قره داغ/آذربایجان شرقی- یاشار گنجی گرگری)
بودن و عشق ورزیدن و نفس کشیدن یک سوی زندگی است و نبودن و عشق نورزیدن و نفس نکشیدن هم یک سوی زندگی و فاصله بین بودن و نبودن همان قدم هایی است که برداشته  و خاطره هایی هست که ساخته می شود و همه زندگی یک رویای بی پایان و سفر از رویایی به رویایی است که هر طلوع خورشید یک روز به ان اضافه و یک روز از ان کم می کند، عمرست، و با شتاب می گذرد و گاه با رسیدن به رویاها پایان می یابد و گاه در حسرت رسیدن به رویاها، و تفاوت بودن و نبودن ها در همینست، در رسیدن و نرسیدن، رفتن و نرفتن، و  راه و انتخاب راه و رویاها
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
جمعه یازدهم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd