Forwarded from توفان یزد (توفان)
نسیم پر ز بوی عطر دریا می پیچد لای شاخ و برگ درختان جنگل و پیام عاشقانه موج های بی قرار را با طلوع خورشید می رساند به گوش منتظران عاشق تشنه آفتاب و می گذرد و می رود تا آنسوی راهی که منتهی می شود به کویر همیشه منتظر بارانی که چشم براه قطره های برخواسته از دریاست
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه بیست و سوم خرداد ١۴٠١ علی آباد عسگر خان
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه بیست و سوم خرداد ١۴٠١ علی آباد عسگر خان
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
پنج قورباغه در یک برکه زندگی می کردند یک قورباغه تصمیم گرفت بپرد.
سؤال: چه تعداد قورباغه باقی می ماند؟
جواب: پنج عدد!
چرا؟
چون تصمیم گرفتن،انجام دادن نیست.
نکته:تفاوت برنده با بازنده در عمل و بی عملی است.
هرگاه کسی طرحی را ارائه کند،می بینید که ده نفری قبل از او به این طرح فکر کرده اند،اما فقط به آن فکر کرده اند.
#آلفرد_موفتاپرت
✅دریچه کتاب
@daricheketab
سؤال: چه تعداد قورباغه باقی می ماند؟
جواب: پنج عدد!
چرا؟
چون تصمیم گرفتن،انجام دادن نیست.
نکته:تفاوت برنده با بازنده در عمل و بی عملی است.
هرگاه کسی طرحی را ارائه کند،می بینید که ده نفری قبل از او به این طرح فکر کرده اند،اما فقط به آن فکر کرده اند.
#آلفرد_موفتاپرت
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
غنچه یاس سفید که برای شکفتن منتظر رفتن شب و پایان سیاهی بود، می شکفد و می خندد با طلوع خورشید و بوی عطرش می پیچد در هوای باغچه و باز از خود بی خود و مست می کند پرنده عاشقی را که در هوای صبح نفس می کشد و بال می زند و می رقصد و بی پروا از عشق و زندگی و پرواز می خواند، حتی درون قفس
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه بیست و چهارم خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه بیست و چهارم خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
هیچ نوزادی در بدو تولد حرف نمی زند و راه نمی رود و سی ساله زاده نمیشود!
هیچ کتابی از صفحه ۱۳۷ آغاز نمیشود!
هیچ دانهای به صورت درخت ۴۰سالِه رشد نمیکند.
هیچ جنگلی در یک شب متولد نمی شود
هیچ کارمندی یک شبه بازنشست نمیشود.
برای تکامل هر یک از اینها مدتها زمان و انرژی صرف شده است!
اصلا این قانون طبیعت است!
هر چرخه دوره تکاملی دارد!
پس انتظار نداشته باش با تلاش کم و یک شبه به نهایت یک هدف دست پیدا کنی و به رویایت برسی
تو جدا ازین چرخه نیستی!
برای رسیدن باید قدم برداری و تلاش کنی
پس بلند شو و قدم بردار
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
هیچ کتابی از صفحه ۱۳۷ آغاز نمیشود!
هیچ دانهای به صورت درخت ۴۰سالِه رشد نمیکند.
هیچ جنگلی در یک شب متولد نمی شود
هیچ کارمندی یک شبه بازنشست نمیشود.
برای تکامل هر یک از اینها مدتها زمان و انرژی صرف شده است!
اصلا این قانون طبیعت است!
هر چرخه دوره تکاملی دارد!
پس انتظار نداشته باش با تلاش کم و یک شبه به نهایت یک هدف دست پیدا کنی و به رویایت برسی
تو جدا ازین چرخه نیستی!
برای رسیدن باید قدم برداری و تلاش کنی
پس بلند شو و قدم بردار
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
دریچه کتاب
یزدی که بوده... #سفرنامه_یزد(۵٠) برداشت های ناپیر مالکوم سیاح انگلیسی از شهر یزد در اواخر دوره قاجاریه مترجم دکتر #علی_محمد_طرفداری بدقولی و مشکلات مربوط به ملاقات کنندگان. یکی از خصوصیات یزدیها که کنار آمدن با آن برای یک اروپایی بیش از هر چیزی دشوار است…
یزدی که بوده...
#سفرنامه_یزد(۵۱)
برداشت های #ناپیر_مالکوم سیاح انگلیسی از شهر یزد در اواخر دوره قاجاریه
مترجم دکتر #علی_محمد_طرفداری
زبانی با مترادف های بیشمار. مشکل بزرگ دیگر زبان فارسی است. فارسی یک زبان شیرین با دایره ی بسیار وسیعی از لغات است، افزون بر آن، یزدیها از هر طبقه ای که باشند، و به عبارت دقیق تر مردها، لغات بسیار زیادی را به کار می برند. به واسطه ی همین مسائل دریافت دقیق منظور یک گوینده تقریبا غیر ممکن است، زیرا این زبان کلمات مترادف متعددی دارد که نمی توان آنها را به سادگی به کار برد، بل باید با دقت و متناسب با موقعیت انتخاب شوند برخی از این مترادفها حقيقتا معانی دقیقی دارند، ولی اگر شما لغتی را تنها مطابق با منظور مورد نظرتان، انتخاب کنید، فارسی را بد صحبت خوهید کرد. برای ارائهی مثالی در این مورد، تصور کنید در مورد تجسد خدا در قالب عیسی مسیح، شما مایلید این عقیده ی مسیحیت را شرح دهید که خداوند نه تنها دوست انسان، بلکه همدم نزدیک اوست. من کاملا یقین دارم که در فارسی یزدی معمولی هیچ اصطلاح به اندازه ی کافی مناسبی برای واژه ی «همدم» وجود ندارد، که بتواند برای ادای مقصود شما در مورد خدا به کار رود و شما را در معرض اتمام بی حرمتی قرار ندهد. در حقیقت من یک بار سعی کردم طی یک موعظه به زبان فارسی این عقیده را پیدا کنم، و عملا این مشکل را تجربه کردم. سپس در صدد برآمدم سه یا چهار مسیحی محلی پیدا کنم. یکی از آنها یک معلم ایرانی بود که یک کلمه ی مناسب را پیشنهاد کرد، اما تنها عبارتی که آنها می توانستند پیشنهاد دهند، همان واژه ای بود که من به کار برده بودم.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
#سفرنامه_یزد(۵۱)
برداشت های #ناپیر_مالکوم سیاح انگلیسی از شهر یزد در اواخر دوره قاجاریه
مترجم دکتر #علی_محمد_طرفداری
زبانی با مترادف های بیشمار. مشکل بزرگ دیگر زبان فارسی است. فارسی یک زبان شیرین با دایره ی بسیار وسیعی از لغات است، افزون بر آن، یزدیها از هر طبقه ای که باشند، و به عبارت دقیق تر مردها، لغات بسیار زیادی را به کار می برند. به واسطه ی همین مسائل دریافت دقیق منظور یک گوینده تقریبا غیر ممکن است، زیرا این زبان کلمات مترادف متعددی دارد که نمی توان آنها را به سادگی به کار برد، بل باید با دقت و متناسب با موقعیت انتخاب شوند برخی از این مترادفها حقيقتا معانی دقیقی دارند، ولی اگر شما لغتی را تنها مطابق با منظور مورد نظرتان، انتخاب کنید، فارسی را بد صحبت خوهید کرد. برای ارائهی مثالی در این مورد، تصور کنید در مورد تجسد خدا در قالب عیسی مسیح، شما مایلید این عقیده ی مسیحیت را شرح دهید که خداوند نه تنها دوست انسان، بلکه همدم نزدیک اوست. من کاملا یقین دارم که در فارسی یزدی معمولی هیچ اصطلاح به اندازه ی کافی مناسبی برای واژه ی «همدم» وجود ندارد، که بتواند برای ادای مقصود شما در مورد خدا به کار رود و شما را در معرض اتمام بی حرمتی قرار ندهد. در حقیقت من یک بار سعی کردم طی یک موعظه به زبان فارسی این عقیده را پیدا کنم، و عملا این مشکل را تجربه کردم. سپس در صدد برآمدم سه یا چهار مسیحی محلی پیدا کنم. یکی از آنها یک معلم ایرانی بود که یک کلمه ی مناسب را پیشنهاد کرد، اما تنها عبارتی که آنها می توانستند پیشنهاد دهند، همان واژه ای بود که من به کار برده بودم.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
لحظه های شب میان تاریکی در سکوت می گذرد و به پنجره صبح می رسد راهی که امتدادش سپیدی و روشنایی و آفتاب و طلوع دوباره خورشید است، و آغاز می شود روزی که دیروز فردا بوده و با فردایی که دیروز آرزو بوده امروز چه خواهیم کرد!؟ و چگونه و با کدامین عشق، لحظه های درگذر امروز را که شتابان بسوی فردا می روند همراهی می کنیم!؟
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
عشق مهم است اما مهارت در عشق ورزیدن مهمتر از خودِ عشق است.
از مهارت در عشق ورزیدن، عشق متولد میشود اما اگر عشق در دام ناعاشق یا نابلدِ عشق، به بند کشیده شود، افسرده میشود.
نام دیگر عشق افسرده، نفرت است.
کسانی که در عشقورزی نابلد هستند، عشق را افسرده میکنند و دل را پژمرده. عشق، عاشقِ حاذق میطلبد نه کاسبِ جاهل.
#هنر_عشق_ورزیدن
#اریک_فروم
✅دریچه کتاب
@daricheketab
از مهارت در عشق ورزیدن، عشق متولد میشود اما اگر عشق در دام ناعاشق یا نابلدِ عشق، به بند کشیده شود، افسرده میشود.
نام دیگر عشق افسرده، نفرت است.
کسانی که در عشقورزی نابلد هستند، عشق را افسرده میکنند و دل را پژمرده. عشق، عاشقِ حاذق میطلبد نه کاسبِ جاهل.
#هنر_عشق_ورزیدن
#اریک_فروم
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_بی_خردی(۵٢) تصمیم نهایی در جلسه ای با حضور قیصر و صدراعظم و فرماندهی عالی در ۹ ژانويه ۱۹۱۷ گرفته شد. دریاسالار فون هولتسندورف، رئیس ستاد نیروی دریایی، گزارشی دویست صفحه ای قرائت کرد مشتمل بر آمار گردآوری شده درباره ظرفیت کشتیهای وارد به بنادر بریتانیا،…
#تاریخ_بی_خردی(۵٣)
بتمان کناره گیری نکرد. یکی از دولتیان پس از جلسه او را زار و زبون و بی حال پشت میزش یافت و هراسان پرسید مگر از جبهه خبر بدی رسیده؟ بتان جواب داد: «نه، ولی کار آلمان تمام است.»
نه ماه پیش، در بحران دیگری بر سر زیردریایی ها، کورت ریتلر، معاون بتمان و مامور در ستاد ارتش، به نتیجه ای مشابه رسیده بود و در ۲۴ آوریل ۱۹۱۶ در دفتر خاطرات خود نوشته بود: «آلمان همانند آدمی است که بر لبه پرتگاهی تلوتلوخوران راه می رود و منتهای آرزویش این است که خود را پایین بیندازد.»
همین طور هم شد. با آن که زیردریایی ها ضایعاتی سهمگین به کشتی های متفقين وارد آوردند، تمهید «بدرقه ناوگان» متفقين مؤثر افتاد و بریتانیا، به امید اعلان جنگ آمریکا، تن به تسلیم نداد. به رغم تضمين فون هولتسندورف، دو میلیون سرباز آمریکایی مآلا به اروپا آمدند و هشت ماه بعد از اولین حمله بزرگ آمریکایی ها آلمان تسلیم شد.
آیا چاره دیگری بود؟ با توجه به لجاجت آلمان برای پیروزی و خودداری از پذیرش حقیقت، شاید نه. ولی، وقتی دیدند به بن بست رسیده اند، میشد - با قبول پیشنهاد ویلسن - پیامدی بهتر به دست آورد و از پیوستن نیروی امریکا به دشمن جلوگیری کرد یا آن را قطعا عقب انداخت. متفقین، بدون امریکا، قادر به کسب پیروزی نبودند، و از آنجا که آلمان هم احتمالا قدرت پیروزی نداشت، طرفین آن قدر به یکدیگر ضربه می زدند تا از نفس می افتادند و صلحی کمابیش متعادل برقرار میشد. این راه انتخاب نشد، ولی اگر شده بود تاریخ جهان تغییر می کرد؛ اگر فتح و ظفری در کار نمی بود. مسئله پرداخت غرامات و تعیین مسئولیت شروع جنگ پیش نمی آمد و از هیتلر، و شاید جنگ جهانی دوم، خبری نمیشد.
ولی به هر حال این شق نیز مانند بسیاری شقوق دیگر، از نظر روانی ناممکن بود. به قول یونانیها، سرشت سرنوشت است. به آلمانی ها آموخته بودند با زور اهداف خود را به دست آورند، سازش و تعدیل جزء دروس شان نبود. حتی در برابر خطر شکست هم نمی توانستند دست از برتری طلبی بردارند. پرتگاهی که ريتسلر گفت آنها را فرا می خواند.
#از_تراوا_تا_ویتنام
#باربارا_تاکمن
ترجمه #حسن_کامشاد
✅دریچه کتاب
@daricheketab
بتمان کناره گیری نکرد. یکی از دولتیان پس از جلسه او را زار و زبون و بی حال پشت میزش یافت و هراسان پرسید مگر از جبهه خبر بدی رسیده؟ بتان جواب داد: «نه، ولی کار آلمان تمام است.»
نه ماه پیش، در بحران دیگری بر سر زیردریایی ها، کورت ریتلر، معاون بتمان و مامور در ستاد ارتش، به نتیجه ای مشابه رسیده بود و در ۲۴ آوریل ۱۹۱۶ در دفتر خاطرات خود نوشته بود: «آلمان همانند آدمی است که بر لبه پرتگاهی تلوتلوخوران راه می رود و منتهای آرزویش این است که خود را پایین بیندازد.»
همین طور هم شد. با آن که زیردریایی ها ضایعاتی سهمگین به کشتی های متفقين وارد آوردند، تمهید «بدرقه ناوگان» متفقين مؤثر افتاد و بریتانیا، به امید اعلان جنگ آمریکا، تن به تسلیم نداد. به رغم تضمين فون هولتسندورف، دو میلیون سرباز آمریکایی مآلا به اروپا آمدند و هشت ماه بعد از اولین حمله بزرگ آمریکایی ها آلمان تسلیم شد.
آیا چاره دیگری بود؟ با توجه به لجاجت آلمان برای پیروزی و خودداری از پذیرش حقیقت، شاید نه. ولی، وقتی دیدند به بن بست رسیده اند، میشد - با قبول پیشنهاد ویلسن - پیامدی بهتر به دست آورد و از پیوستن نیروی امریکا به دشمن جلوگیری کرد یا آن را قطعا عقب انداخت. متفقین، بدون امریکا، قادر به کسب پیروزی نبودند، و از آنجا که آلمان هم احتمالا قدرت پیروزی نداشت، طرفین آن قدر به یکدیگر ضربه می زدند تا از نفس می افتادند و صلحی کمابیش متعادل برقرار میشد. این راه انتخاب نشد، ولی اگر شده بود تاریخ جهان تغییر می کرد؛ اگر فتح و ظفری در کار نمی بود. مسئله پرداخت غرامات و تعیین مسئولیت شروع جنگ پیش نمی آمد و از هیتلر، و شاید جنگ جهانی دوم، خبری نمیشد.
ولی به هر حال این شق نیز مانند بسیاری شقوق دیگر، از نظر روانی ناممکن بود. به قول یونانیها، سرشت سرنوشت است. به آلمانی ها آموخته بودند با زور اهداف خود را به دست آورند، سازش و تعدیل جزء دروس شان نبود. حتی در برابر خطر شکست هم نمی توانستند دست از برتری طلبی بردارند. پرتگاهی که ريتسلر گفت آنها را فرا می خواند.
#از_تراوا_تا_ویتنام
#باربارا_تاکمن
ترجمه #حسن_کامشاد
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
بلند شو، بیا، بگذر... نمان...
صدا، صدای زمزمه وسوسه گر امواج دریا هست، که می خواند به خود، و می پیچد میان سیاهی و سکوت شب در هوای داغ خفه کننده ای که بوی فریاد و عطر و طعم دریا نمی دهد.
گوش هایم را می بندم تا صدای دریا را نشنوم
چشمهایم را می بندم تا تصویر دریا را نبینم
پاهایم را می بندم تا بلند نشود و نرود
و ذهن و خیالم آرام می رود آنسوی راهها و پشت جنگل ها و ابرها و آنجا که دریا هست
و می خندد با دریا در میان سیاهی
محمدرضا شوق الشعراء
١۴٠١/٣/٢۵
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صدا، صدای زمزمه وسوسه گر امواج دریا هست، که می خواند به خود، و می پیچد میان سیاهی و سکوت شب در هوای داغ خفه کننده ای که بوی فریاد و عطر و طعم دریا نمی دهد.
گوش هایم را می بندم تا صدای دریا را نشنوم
چشمهایم را می بندم تا تصویر دریا را نبینم
پاهایم را می بندم تا بلند نشود و نرود
و ذهن و خیالم آرام می رود آنسوی راهها و پشت جنگل ها و ابرها و آنجا که دریا هست
و می خندد با دریا در میان سیاهی
محمدرضا شوق الشعراء
١۴٠١/٣/٢۵
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
(طلوع آفتاب از شهر پیامبر-مدینه منوره- قبرستان بقیع-ارسالی رهوارزاده )
سایه شب با طلوع خورشید، کم و گم و محو می شود در نور و روشنایی روزی که با شور عشقی بی پایان از راه رسیده و مرغ عشق اسیر قفس تعریف می کند خوابی را که دیده برای یاس سپید زیبایی که ریشه در خاک دارد و بوی عطر تنش که همه حس روح و روانش هست، می رود همراه با نسیم تا خیلی دورتر از قفس باغچه و آنجا که عاشقی منتظر است نفس کشد این بوی پر از حس خوب را
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنجشنبه بیست و ششم خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
سایه شب با طلوع خورشید، کم و گم و محو می شود در نور و روشنایی روزی که با شور عشقی بی پایان از راه رسیده و مرغ عشق اسیر قفس تعریف می کند خوابی را که دیده برای یاس سپید زیبایی که ریشه در خاک دارد و بوی عطر تنش که همه حس روح و روانش هست، می رود همراه با نسیم تا خیلی دورتر از قفس باغچه و آنجا که عاشقی منتظر است نفس کشد این بوی پر از حس خوب را
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنجشنبه بیست و ششم خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
حکیم بزرگ ژاپنی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود...
مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا!
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا!
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: نمی دانم!
و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت: حالا کوتاه شد!
این حکایت، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد: نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند.
به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا!
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا!
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: نمی دانم!
و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت: حالا کوتاه شد!
این حکایت، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد: نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند.
به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
طلوع خورشید - ساغند
صدای آواز گنجشک های عاشقی که بر بلندای شاخه نخل ها از عشق و امید می خوانند و آوای غریبانه شترهایی که در هوای خنک صبح قبل از طلوع خورشید حرکت کرده و بسوی کویر قدم هایی بلند می دارند، به هم می آویزد و جادو می کند بهت کویر را که سرشار از زیبایی و شور عشق و حرف های ناگفته است
محمدرضا شوق الشعراء
جمعه بیستم و هفتم خرداد ١۴٠١ ساغند
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صدای آواز گنجشک های عاشقی که بر بلندای شاخه نخل ها از عشق و امید می خوانند و آوای غریبانه شترهایی که در هوای خنک صبح قبل از طلوع خورشید حرکت کرده و بسوی کویر قدم هایی بلند می دارند، به هم می آویزد و جادو می کند بهت کویر را که سرشار از زیبایی و شور عشق و حرف های ناگفته است
محمدرضا شوق الشعراء
جمعه بیستم و هفتم خرداد ١۴٠١ ساغند
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
حقیقت ندارد زمانی که انسان پیر میشود از رویاهایش دست میکشد ، بلکه انسان زمانی که از رویاهایش دست میکشد پیر میشود ...
#گابریل_گارسیا_مارکز
✅دریچه کتاب
@daricheketab
#گابریل_گارسیا_مارکز
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_بی_خردی(۵٣) بتمان کناره گیری نکرد. یکی از دولتیان پس از جلسه او را زار و زبون و بی حال پشت میزش یافت و هراسان پرسید مگر از جبهه خبر بدی رسیده؟ بتان جواب داد: «نه، ولی کار آلمان تمام است.» نه ماه پیش، در بحران دیگری بر سر زیردریایی ها، کورت ریتلر، معاون…
#تاریخ_بی_خردی(۵۴)
ژاپن در ۱۹۴۱ با تصمیم همسانی رو به رو بود. چشم انداز طرح امپراتوری، یا به قول خودشان «منطقه بزرگ رونق مشترک آسیای شرقی»، در درجه اول مستلزم انقیاد چین بود -و سپس گستردن فرمانروایی ژاپن از منچوری تا فیلیپین و هند شرقی هلند و مالایا و سیام و برمه (و گاه، بسته به گستاخی سخنگو)، استرالیا و زلاندنو و هندوستان. اشتهای ژاپن نسبت معکوس با وسعت آن کشور داشت -ولی نه با اراده اش. بسیج نیروهای ضروری برای کاری چنین شگرف مستلزم دسترسی به آهن، نفت، کائوچو، برنج و مواد خام دیگری بسیار بیشتر از ثروت خود آن کشور بود. فرصت مناسب هنگامی دست داد که جنگ در اروپا در گرفت و قدرت های استعماری غرب یعنی مخالفان اصلی ژاپن در منطقه، یا برای بقا سرگرم جنگ شدند یا از پا درآمدند- فرانسه شکست خورد، هلند (با وجود حکومتی در تبعید) اشغال شد. بریتانیا هدف بمباران هواپیماهای آلمان قرار گرفت و دیگر توان درگیری در سوی دیگر جهان را نداشت.
#از_تراوا_تا_ویتنام
#باربارا_تاکمن
ترجمه #حسن_کامشاد
ژاپن در ۱۹۴۱ با تصمیم همسانی رو به رو بود. چشم انداز طرح امپراتوری، یا به قول خودشان «منطقه بزرگ رونق مشترک آسیای شرقی»، در درجه اول مستلزم انقیاد چین بود -و سپس گستردن فرمانروایی ژاپن از منچوری تا فیلیپین و هند شرقی هلند و مالایا و سیام و برمه (و گاه، بسته به گستاخی سخنگو)، استرالیا و زلاندنو و هندوستان. اشتهای ژاپن نسبت معکوس با وسعت آن کشور داشت -ولی نه با اراده اش. بسیج نیروهای ضروری برای کاری چنین شگرف مستلزم دسترسی به آهن، نفت، کائوچو، برنج و مواد خام دیگری بسیار بیشتر از ثروت خود آن کشور بود. فرصت مناسب هنگامی دست داد که جنگ در اروپا در گرفت و قدرت های استعماری غرب یعنی مخالفان اصلی ژاپن در منطقه، یا برای بقا سرگرم جنگ شدند یا از پا درآمدند- فرانسه شکست خورد، هلند (با وجود حکومتی در تبعید) اشغال شد. بریتانیا هدف بمباران هواپیماهای آلمان قرار گرفت و دیگر توان درگیری در سوی دیگر جهان را نداشت.
#از_تراوا_تا_ویتنام
#باربارا_تاکمن
ترجمه #حسن_کامشاد
Forwarded from توفان یزد (توفان)
(طلوع خورشید جاده معلمان-ارسالی )
در هوای خوب و پاک و بی غبار صبح، بوی عطر گل یاس را که طعم عشق می دهد و زندگی، نفس می کشد و از خود باز بی خودتر می شود، مرغ عشق مستی که همه شب میان تاریکی قفس، منتظر طلوع خورشید و سر زدن سپیده و آمدن نور و روشنایی بوده تا دوباره بخواند با شوری بی پایان از عشق
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
شنبه بیست و هشتم خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
در هوای خوب و پاک و بی غبار صبح، بوی عطر گل یاس را که طعم عشق می دهد و زندگی، نفس می کشد و از خود باز بی خودتر می شود، مرغ عشق مستی که همه شب میان تاریکی قفس، منتظر طلوع خورشید و سر زدن سپیده و آمدن نور و روشنایی بوده تا دوباره بخواند با شوری بی پایان از عشق
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
شنبه بیست و هشتم خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند پس کفش هایش را زیر سرش گذاشت و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند.
اولی گفت: طلاها را بگذاريم پشت آن جعبه.
دومی گفت: نه، آن مرد ممکن است بیدار باشد و وقتی ما برویم او طلاها را بردارد .
گفتند: پس ، امتحانش کنیم، کفش هایش را از زیر سرش برمی داریم، اگر بیدار باشد با این کار معلوم می شود.
مرد که حرف های آنها را شنیده بود، خودش را بخواب زد. دو مرد هم، کفش ها را از زیر سر مرد برداشتند و اما مرد به طمع بدست آوردن طلاها هیچ واکنشی نشان نداد.
گفتند:" پس واقعا خواب آست ! طلاها رو همینجا بگذاریم ..."
بعد از رفتن آن دو، مرد با عجله بلند شد تا طلاهایی را که آن دو مرد پنهان کرده بودند ، بردارد اما هر چه گشت هیچ اثری از طلا نیافت ، پس متوجه شد که تمام این حرف ها برای این بوده است که در عین بیداری کفشهایش را بدزدند!!
نتیجه :
یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند.
اولی گفت: طلاها را بگذاريم پشت آن جعبه.
دومی گفت: نه، آن مرد ممکن است بیدار باشد و وقتی ما برویم او طلاها را بردارد .
گفتند: پس ، امتحانش کنیم، کفش هایش را از زیر سرش برمی داریم، اگر بیدار باشد با این کار معلوم می شود.
مرد که حرف های آنها را شنیده بود، خودش را بخواب زد. دو مرد هم، کفش ها را از زیر سر مرد برداشتند و اما مرد به طمع بدست آوردن طلاها هیچ واکنشی نشان نداد.
گفتند:" پس واقعا خواب آست ! طلاها رو همینجا بگذاریم ..."
بعد از رفتن آن دو، مرد با عجله بلند شد تا طلاهایی را که آن دو مرد پنهان کرده بودند ، بردارد اما هر چه گشت هیچ اثری از طلا نیافت ، پس متوجه شد که تمام این حرف ها برای این بوده است که در عین بیداری کفشهایش را بدزدند!!
نتیجه :
یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
یزدی که بوده... #سفرنامه_یزد(۵۱) برداشت های #ناپیر_مالکوم سیاح انگلیسی از شهر یزد در اواخر دوره قاجاریه مترجم دکتر #علی_محمد_طرفداری زبانی با مترادف های بیشمار. مشکل بزرگ دیگر زبان فارسی است. فارسی یک زبان شیرین با دایره ی بسیار وسیعی از لغات است، افزون بر…
یزدی که بوده...
#سفرنامه_یزد(۵٢)
برداشت های ناپیر مالکوم سیاح انگلیسی از شهر یزد در اواخر دوره قاجاریه
مترجم دکتر #علی_محمد_طرفداری
پذیرش خطر. هیچ موقعیتی وجود ندارد که یزدی ها در آن همانند شرایطی که به نظر می رسد میزان مشخصی جرأت و تهور بطلبد، غیرقابل پیش بینی باشند. گاه به نظر می آید که افراد کاملا خواهان در دست گرفتن ابتکار عمل اند، و انتظار دارند تا همچون کودکان راهنمایی شوند. آنها از کشتن حیوانات مگر برای استفاده از گوشت شان نفرت دارند، حتی موقعی که اجازه دادن به ادامه ی حیات آنها برای زندگی انسان خطرناک است. روزی یک بانوی انگلیسی پرسید چرا یک سگ خطرناک را که چندین نفر را گاز گرفته بود، نمی کشند. پاسخ این بود، «در صورتی که شما بگویید این سگ را بکشیم، این کار را خواهیم کرد. والا این کار را نمی کنیم» حقیقت این که کسی مایل به کشتن سگ نیست، و تصور می کنند با دست زدن به اعمال ابتکاری ممکن است دچار بلا و مصیبت شوند. آنها اجازه می دهند همه چیز در همان وضعی که هست، بماند، یا می گذارند خطرات بیشتر و بیشتر شوند، تا وقتی که خودشان را به میزانی از خطر برای به جان خریدن عادت دهند، میزانی که در نظر یک یک اروپایی می تواند حماقت محض به حساب آید از این بابت آنها تا حد زیادی تحت تأثیر عقاید جبری قرار دارند. یک بار یک بانوی انگلیسی جلوی یک آب انبار روباز در یک محوطه ی مسکونی که همان روز صبح یکی از بچه های آن جا به درون آن افتاده بود، ایستاده بود، و وجود خطر بسیار زیاد آن آب انبار را گوشزد می کرد. اما مادر یکی از بچه ها در جواب او گفت، «بله، تا حالا سه تا از بچه های من به درون این استخر افتاده و از بین رفته اند.» ساخت یک دیوار کوچک در اطراف چنین آب انباری در ایران بی اندازه آسان است شاید توان اندک ابتکار عمل آنها که به واسطهی جبرگرایی شان به حال خود رها شده، به دلیل ناامنی مملکت زایل شده است. مردم تلاش می کنند تا آن جا که میسر باشد، اوضاع خود را اندکی بهبود بخشند، و هرگز سرمایه ی خود را به غیر از آن چه ناگزیرند، آشکار نمی کنند.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
#سفرنامه_یزد(۵٢)
برداشت های ناپیر مالکوم سیاح انگلیسی از شهر یزد در اواخر دوره قاجاریه
مترجم دکتر #علی_محمد_طرفداری
پذیرش خطر. هیچ موقعیتی وجود ندارد که یزدی ها در آن همانند شرایطی که به نظر می رسد میزان مشخصی جرأت و تهور بطلبد، غیرقابل پیش بینی باشند. گاه به نظر می آید که افراد کاملا خواهان در دست گرفتن ابتکار عمل اند، و انتظار دارند تا همچون کودکان راهنمایی شوند. آنها از کشتن حیوانات مگر برای استفاده از گوشت شان نفرت دارند، حتی موقعی که اجازه دادن به ادامه ی حیات آنها برای زندگی انسان خطرناک است. روزی یک بانوی انگلیسی پرسید چرا یک سگ خطرناک را که چندین نفر را گاز گرفته بود، نمی کشند. پاسخ این بود، «در صورتی که شما بگویید این سگ را بکشیم، این کار را خواهیم کرد. والا این کار را نمی کنیم» حقیقت این که کسی مایل به کشتن سگ نیست، و تصور می کنند با دست زدن به اعمال ابتکاری ممکن است دچار بلا و مصیبت شوند. آنها اجازه می دهند همه چیز در همان وضعی که هست، بماند، یا می گذارند خطرات بیشتر و بیشتر شوند، تا وقتی که خودشان را به میزانی از خطر برای به جان خریدن عادت دهند، میزانی که در نظر یک یک اروپایی می تواند حماقت محض به حساب آید از این بابت آنها تا حد زیادی تحت تأثیر عقاید جبری قرار دارند. یک بار یک بانوی انگلیسی جلوی یک آب انبار روباز در یک محوطه ی مسکونی که همان روز صبح یکی از بچه های آن جا به درون آن افتاده بود، ایستاده بود، و وجود خطر بسیار زیاد آن آب انبار را گوشزد می کرد. اما مادر یکی از بچه ها در جواب او گفت، «بله، تا حالا سه تا از بچه های من به درون این استخر افتاده و از بین رفته اند.» ساخت یک دیوار کوچک در اطراف چنین آب انباری در ایران بی اندازه آسان است شاید توان اندک ابتکار عمل آنها که به واسطهی جبرگرایی شان به حال خود رها شده، به دلیل ناامنی مملکت زایل شده است. مردم تلاش می کنند تا آن جا که میسر باشد، اوضاع خود را اندکی بهبود بخشند، و هرگز سرمایه ی خود را به غیر از آن چه ناگزیرند، آشکار نمی کنند.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
صبح نو و خوب دیگری همه شور و شوق و عشق و زیبایی می رسد از راه و می خندد همراه با خنده آفتاب و گل یاس، پرنده تشنه ای که همه شب در انتظار رفتن سیاهی و شب و طلوع خورشید، چشم براه سر زدن سپیده بوده است.
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه بیست و نهم خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه بیست و نهم خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
یکی از فرمولهای شوپنهاور که خیلی به من کمک کرد، این ایده بود که شادی نسبی از سه منبع سرچشمه میگیرد:
آنچه هستی
آنچه داری
و آنچه در چشم مردم جلوه میکنی.
اون اصرار دارد که ما باید فقط بر اولی تمرکز کنیم و بر دومی و سومی - بر داشتهها و بر وجههمان - سرمایهگذاری نکنیم چون کنترلی بر اون دو تا نداریم؛ چون از ما گرفته میشوند - درست مثل پیری گریزناپذیر که داره زیبایی تو را ازت میگیرد. در واقع، شوپنهاور گفته "داشتن" معکوس میشود : آنچه داریم، اغلب صاحبمان میشود.
#درمان_شوپنهاور
#اروین_یالوم
✅دریچه کتاب
@daricheketab
آنچه هستی
آنچه داری
و آنچه در چشم مردم جلوه میکنی.
اون اصرار دارد که ما باید فقط بر اولی تمرکز کنیم و بر دومی و سومی - بر داشتهها و بر وجههمان - سرمایهگذاری نکنیم چون کنترلی بر اون دو تا نداریم؛ چون از ما گرفته میشوند - درست مثل پیری گریزناپذیر که داره زیبایی تو را ازت میگیرد. در واقع، شوپنهاور گفته "داشتن" معکوس میشود : آنچه داریم، اغلب صاحبمان میشود.
#درمان_شوپنهاور
#اروین_یالوم
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_بی_خردی(۵۴) ژاپن در ۱۹۴۱ با تصمیم همسانی رو به رو بود. چشم انداز طرح امپراتوری، یا به قول خودشان «منطقه بزرگ رونق مشترک آسیای شرقی»، در درجه اول مستلزم انقیاد چین بود -و سپس گستردن فرمانروایی ژاپن از منچوری تا فیلیپین و هند شرقی هلند و مالایا و سیام…
#تاریخ_بی_خردی(۵۴)
سد راه ژاپن ایالات متحد بود که پیوسته از به رسمیت شناختن فتوحات فزاینده آن کشور در چین و تحویل دادن مواد حیاتی برای ماجراجویی بیشتر آن امتناع داشت. فجایع ژاپن در چين، حمله به کشتی جنگی امریکا «پانی»، و تحریکات دیگر در رأی امریکا بی تأثیر نبود. ژاپن در ۱۹۴۰ قرارداد سه جانبه ای با آلمان و ایتالیا امضا کرد و به نیروهای محور پیوست، و پس از شکست فرانسه در اروپا، وارد هندوچین فرانسه شد. ایالات متحد، در پاسخ، دارایی های ژاپن را مسدود کرد و مانع فروش آهن و نفت و بنزین هواپیما به آن کشور شد. مذاکرات سیاسی طولانی سال های ۱۹۴۰ و ۱۹۴۱ برای حصول توافق بی نتیجه ماند. امریکا، با همه تمایلات انزواطلبی، به تسلط ژاپن بر چين تن نمی داد، و ژاپن هم برای پیشروی خود در آن جا و در جاهای دیگر آسیا محدودیتی نمی شناخت.
#از_تراوا_تا_ویتنام
#باربارا_تاکمن
ترجمه #حسن_کامشاد
✅دریچه کتاب
@daricheketab
سد راه ژاپن ایالات متحد بود که پیوسته از به رسمیت شناختن فتوحات فزاینده آن کشور در چین و تحویل دادن مواد حیاتی برای ماجراجویی بیشتر آن امتناع داشت. فجایع ژاپن در چين، حمله به کشتی جنگی امریکا «پانی»، و تحریکات دیگر در رأی امریکا بی تأثیر نبود. ژاپن در ۱۹۴۰ قرارداد سه جانبه ای با آلمان و ایتالیا امضا کرد و به نیروهای محور پیوست، و پس از شکست فرانسه در اروپا، وارد هندوچین فرانسه شد. ایالات متحد، در پاسخ، دارایی های ژاپن را مسدود کرد و مانع فروش آهن و نفت و بنزین هواپیما به آن کشور شد. مذاکرات سیاسی طولانی سال های ۱۹۴۰ و ۱۹۴۱ برای حصول توافق بی نتیجه ماند. امریکا، با همه تمایلات انزواطلبی، به تسلط ژاپن بر چين تن نمی داد، و ژاپن هم برای پیشروی خود در آن جا و در جاهای دیگر آسیا محدودیتی نمی شناخت.
#از_تراوا_تا_ویتنام
#باربارا_تاکمن
ترجمه #حسن_کامشاد
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
در هوایی که پر از بوی عطر گل یاس شبنم زده و انگور است، می شود با صدای آواز میناهایی که بر شاخه های درختان نشسته اند و از عشق می خوانند همراه شد و رفت بدیدار طلوع خورشیدی که از پشت پرده شب سر برآورده و چشمهای دشت را مهمان ذره های نور آفتاب وجودش کرده
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه سی خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه سی خرداد ١۴٠١
✅توفان یزد
@Toofaneyazd