This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚باهم بشنویم سخنان ارزشمند دکتر محمدخانی👌❤️
#شەوێکی_ئارامتان_بۆ_ئاواتەخوازم😴
💯#کاناڵ فرهنگی وخبری دەنگی ئەورامانات📡
✅ @dangiHawramanat 🌺
#شەوێکی_ئارامتان_بۆ_ئاواتەخوازم😴
💯#کاناڵ فرهنگی وخبری دەنگی ئەورامانات📡
✅ @dangiHawramanat 🌺
📖هرشب یک #داستان کوتاه
💧#حکم_قاضی
💎جوانی روستایی ظرفی عسل برای فروش به سمرقند آورد. مامور تفتیش دروازه شهر، بار او را گشت و چون از جوان خوشش نیامد، و حس کرد چیزی برای رشوه ندارد، به عمد ، درب ظرف عسل او را باز نگه داشت تا مگس ها بر آن بنشینند.
جوان هر چه اصرار کرد که او را رها کند، مامور رهایش نکرد.پس از آن که مگس ها در داخل ظرف عسل گرفتار شدند ، مامور درب عسل را بست و اجازه ورود به شهر را به جوان داد.
عسل به قدری به مگس آلوده شد که کسی در شهر آن را نخرید .جوان خشمگین شد و شکایت به قاضی سمرقند برد. قاضی گفت: مقصر مگس ها هستند، مامور به مگس ها امر نکرده که در عسل بنشینند و وقتی می نشستند قدرت مقابله را نداشته است. برو و مگس هر جا دیدی بکش.
جوان روستایی وقتی فهمید که قاضی ، با مامور در اخذ رشوه همدست است، گفت: آقای قاضی لطف کنید یک نوشته بدهید تا من هر جا مگس دیدم، انتقام خود بگیرم. قاضی نوشته ای داد. روز بعد جوان روستایی در خیابان ، دید مگسی در صورت قاضی نشسته است. نزدیک شد و با سیلی محکمی مگس را کشت. قاضی از ترس از جا پرید و همه به او خندیدند. قاضی دستور داد او را زندانی کنند. جوان دست نوشته قاضی را از جیب در آورد، قاضی داستان یادش افتاد و گفت: دورش کنید و از شهر بیرون بیندازید او دیوانه است می شناسم.
#شەوێکی_ئارامتان_بۆ_ئاواتەخوازم😴
📢کاناڵ فرهنگی وخبری دهنگیئهورامانات🔰
✅👉 | @dangiHawramanat
✅👉 | @dangiHawramanat
💧#حکم_قاضی
💎جوانی روستایی ظرفی عسل برای فروش به سمرقند آورد. مامور تفتیش دروازه شهر، بار او را گشت و چون از جوان خوشش نیامد، و حس کرد چیزی برای رشوه ندارد، به عمد ، درب ظرف عسل او را باز نگه داشت تا مگس ها بر آن بنشینند.
جوان هر چه اصرار کرد که او را رها کند، مامور رهایش نکرد.پس از آن که مگس ها در داخل ظرف عسل گرفتار شدند ، مامور درب عسل را بست و اجازه ورود به شهر را به جوان داد.
عسل به قدری به مگس آلوده شد که کسی در شهر آن را نخرید .جوان خشمگین شد و شکایت به قاضی سمرقند برد. قاضی گفت: مقصر مگس ها هستند، مامور به مگس ها امر نکرده که در عسل بنشینند و وقتی می نشستند قدرت مقابله را نداشته است. برو و مگس هر جا دیدی بکش.
جوان روستایی وقتی فهمید که قاضی ، با مامور در اخذ رشوه همدست است، گفت: آقای قاضی لطف کنید یک نوشته بدهید تا من هر جا مگس دیدم، انتقام خود بگیرم. قاضی نوشته ای داد. روز بعد جوان روستایی در خیابان ، دید مگسی در صورت قاضی نشسته است. نزدیک شد و با سیلی محکمی مگس را کشت. قاضی از ترس از جا پرید و همه به او خندیدند. قاضی دستور داد او را زندانی کنند. جوان دست نوشته قاضی را از جیب در آورد، قاضی داستان یادش افتاد و گفت: دورش کنید و از شهر بیرون بیندازید او دیوانه است می شناسم.
#شەوێکی_ئارامتان_بۆ_ئاواتەخوازم😴
📢کاناڵ فرهنگی وخبری دهنگیئهورامانات🔰
✅👉 | @dangiHawramanat
✅👉 | @dangiHawramanat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ببینید_جالبه👌❤️
#شەوێکی_ئارامتان_بۆ_ئاواتەخوازم 😴
📢کاناڵ فرهنگی وخبری دهنگیئهورامانات🔰
✅👉 | @dangiHawramanat
✅👉 | @dangiHawramanat
#شەوێکی_ئارامتان_بۆ_ئاواتەخوازم 😴
📢کاناڵ فرهنگی وخبری دهنگیئهورامانات🔰
✅👉 | @dangiHawramanat
✅👉 | @dangiHawramanat
#بسیارزیباست بخوانید
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت : تو توانستی در عرض سی روز ، پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش کنی ؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم ! و اشک در چشمانش جمع شد ...
عروس جواب داد : مادر ، داستان سنگ و گنج را شنیدهای ؟ میگویند : سنگ بزرگی ، راهِ رفت و آمد مردم را سد کرده بود ، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد ، با پتکی سنگین ، نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد ؛
🌼 مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شدهای ، بگذار من کمکت کنم ... مرد دوم ، تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست ؛ اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند ، توجه هر دو را جلب کرد .
طلای زیادی زیر سنگ بود ! مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت : من پیدایش کردم ، کار من بود ، پس مال من است ! مرد گفت : چه میگویی ؟! من نود و نه ضربه زدم ، دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی ! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند .
🍁 مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد زیرا من ، نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم ؛ و دومی گفت : همهی طلا مال من است ، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم .
قاضی گفت : مرد اول ، نود و نه جزء آن طلا از آنِ اوست ؛ و تو که یک ضربه زدی ، یک جزء آن، از آنِ توست ؛ اگر او نود و نه ضربه را نمیزد ، ضربهی صدم نمیتوانست به تنهایی سنگ را بشکند .
🌟 و تو مادر جان ! سی سال در گوش فرزند ، خواندی که نماز بخواند ، بدون خستگی ... و اکنون من فقط ضربهی آخر را زدم !
💫 چه عروس خوشبیان و خوبی که نگذاشت مادر ، در خود بشکند ؛ و حق را ، تمام و کمال به صاحب حق داد ؛ و نگفت : بله مادر ، من چنینم و چنانم ، تو نتوانستی و من توانستم ... این گونه ، مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بیثمر نبوده است .
✨ اخلاقِ اصیل و زیبا از انسانِ اصیل و با اخلاق سرچشمه میگیرد . جای بسی تفکر و تأمل دارد ، کسانی که تلاش دیگران را حقِ خود میدانند ، کم نیستند اما خداوند از مثقال ذرهها سؤال خواهد كرد .
🌹 پیامبر اکرم(ص) فرمودند : کاملترین مؤمنان از نظر ایمان ، کسانی هستند كه اخلاقشاا نیكوتر باشد ؛ و خوشرویی ، دوستی و محبت را پایدار میکنند .
#شەوێکی_ئارامتان_بۆ_ئاواتەخوازم 😍
📢کاناڵ فرهنگی وخبری دهنگیئهورامانات🔰
✅👉 | @dangiHawramanat
✅👉 | @dangiHawramanat
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت : تو توانستی در عرض سی روز ، پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش کنی ؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم ! و اشک در چشمانش جمع شد ...
عروس جواب داد : مادر ، داستان سنگ و گنج را شنیدهای ؟ میگویند : سنگ بزرگی ، راهِ رفت و آمد مردم را سد کرده بود ، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد ، با پتکی سنگین ، نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد ؛
🌼 مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شدهای ، بگذار من کمکت کنم ... مرد دوم ، تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست ؛ اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند ، توجه هر دو را جلب کرد .
طلای زیادی زیر سنگ بود ! مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت : من پیدایش کردم ، کار من بود ، پس مال من است ! مرد گفت : چه میگویی ؟! من نود و نه ضربه زدم ، دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی ! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند .
🍁 مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد زیرا من ، نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم ؛ و دومی گفت : همهی طلا مال من است ، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم .
قاضی گفت : مرد اول ، نود و نه جزء آن طلا از آنِ اوست ؛ و تو که یک ضربه زدی ، یک جزء آن، از آنِ توست ؛ اگر او نود و نه ضربه را نمیزد ، ضربهی صدم نمیتوانست به تنهایی سنگ را بشکند .
🌟 و تو مادر جان ! سی سال در گوش فرزند ، خواندی که نماز بخواند ، بدون خستگی ... و اکنون من فقط ضربهی آخر را زدم !
💫 چه عروس خوشبیان و خوبی که نگذاشت مادر ، در خود بشکند ؛ و حق را ، تمام و کمال به صاحب حق داد ؛ و نگفت : بله مادر ، من چنینم و چنانم ، تو نتوانستی و من توانستم ... این گونه ، مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بیثمر نبوده است .
✨ اخلاقِ اصیل و زیبا از انسانِ اصیل و با اخلاق سرچشمه میگیرد . جای بسی تفکر و تأمل دارد ، کسانی که تلاش دیگران را حقِ خود میدانند ، کم نیستند اما خداوند از مثقال ذرهها سؤال خواهد كرد .
🌹 پیامبر اکرم(ص) فرمودند : کاملترین مؤمنان از نظر ایمان ، کسانی هستند كه اخلاقشاا نیكوتر باشد ؛ و خوشرویی ، دوستی و محبت را پایدار میکنند .
#شەوێکی_ئارامتان_بۆ_ئاواتەخوازم 😍
📢کاناڵ فرهنگی وخبری دهنگیئهورامانات🔰
✅👉 | @dangiHawramanat
✅👉 | @dangiHawramanat