دادخواستـــ Daadkhast
2.59K subscribers
1.29K photos
42 videos
1 file
419 links
با امضای دادخوست مطالباتمان را بیان می‌کنیم. ✍️📢⚖️
Download Telegram
 ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، «کیجا» ماده پلنگ زیبای باغ وحش ارم که زخم مزمن داشت، با بی‌اعتنایی مسؤلان و دامپزشکان، در اثر عفونت نخاع با درد و زجر زیاد تلف شد. اردیبهشت ۱۴۰۱ دو توله یوزپلنگ متولدشده در اسارت با بی‌تجربگی تیم پزشکی و تغذیه اشتباه مردند. اردیبهشت ۱۴۰۰ گورخر باغ وحش صفادشت هنگام انتقال میان راه تلف شد. آذر ۹۹ ماده ببر سفید باغ ارم که زخمی شده بود بدون مداوا جان داد.
یک کارشناس به رکنا گفت بسیاری از مرگ‌ومیرهای باغ‌های وحش ایران با همدستی مسؤلان مربوطه مخفی می‌ماند: در باغ‌وحش استان البرز یک قلاده شیر تلف شده؛ در باغ وحش مشهد چند قلاده ببر مرده‌اند، اما برای هیچ‌یک اطلاع‌رسانی نشده. شرایط باغ‌وحش ارومیه فاجعه است٬ حیوانات غذا ندارند. باغ‌وحش‌های دزفول، هویزه و سیرجان در شرایط وخیمی هستند.
کیجا از نژاد پلنگ ایرانی در حال نابودی بود که ارزش ژنتیک بالایی داشت. وظیفه‌ نظارت بر باغ وحش‌ها بر عهده‌ی سازمان حفاظت محیط زیست است. ما از سازمان می‌خواهیم کادرهای پزشکی و کارشناسی باغ‌های وحش را موظف به استانداردهای بین‌المللی کند و کارکنانی که مسؤل مرگ حیوانات هستند مؤاخذه شده و از کار کنار گذاشته شوند.
وریا غفوری قهرمان لیگ برتر فوتبال ایران را بی‌رحمانه از تیم استقلال جدا کردند.
‏ما مردم ایران هرگز فراموش نمی‌کنیم آن زمانی که حکومت صدای عدالت‌خواهی ما را سرکوب کرد چه کسی صدایمان شد.
وریا حذف شدنی نیست. ما بازگشت او را به تیم استقلال خواهانیم.
#وریا_غفوری
#وریا_حذف_شدنی_نیست
#وریا_تنها_نیست
همراهان گرامی, در برخی گزارش‌های آماری تعداد مردم بدون شناسنامه در استان سیستان و بلوچستان فراتر از صدهزار نفر تخمین زده می‌شود که از این تعداد هشتادهزار نفر کودک هستند. جمهوری اسلامی ایران هرگز آمار دقیقی از شهروندان بلوچ بدون شناسنامه ارائه نمی‌دهد و سعی دارد رقم‌هایی پایین‌تر از آمار واقعی از این شهروندان فراموش شده اعلام کند.
به‌دلیل محرومیت و فقر، مردم منطقه توانایی سفر کردن برای کسب گواهی تولد را ندارند. برای یک روستایی فقیر امکان سفر طولانی به زاهدان برای دستیابی به گزارش تست «دی اِن اِ» (تعیین هویت ژنتیک) امری بسیار دشوار است. مردمی که دور از شهر زندگی می کنند هیچ امکان و وسیله‌ای برای دسترسی به خدمات دولتی و توانایی دریافت بلافاصله‌ی گواهی تولد از بیمارستان‌های محلی را ندارند. پس از گذشت مدتی، از این اشخاص خواسته می‌شود که تست «دی اِن اِ» بدهند تا رابطه بیولوژیکی با کودک ثابت شود. انجام این تست تنها در مرکز استان امکان‌پذیر است. علاوه بر آن، هزینه‌ی بالای تست و سفر طولانی به مرکز استان این امر را بيش از پیش دشوار می‌کند.
بدون کارت شناسایی، افراد به‌شکل مدام از ابتدایی‌ترین حقوق خود محروم می‌شوند. آنها به دلیل نداشتن بیمه نمی‌توانند از خدمات درمانی بهره بگیرند، نمی‌توانند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند، و توانایی بدست آوردن شغل مناسب را هم ندارند. در این زمینه، زنان و کودکان آسیب‌پذیرتر هستند. فقر، صعب‌العبور بودن منطقه و نبود وسایل حمل و نقل، سفر به شهر و کسب شناسنامه رابرای شهروندان بلوچ دشوار کرده است.
شهروندان فراموش‌شده‌ی بدون هویت در بلوچستان از موقعیت‌ها و خدمات هرچند محدودی که دیگر شهروندن دارند محروم هستند. بعلاوه، برخورد بعضی از مأموران ثبت احوال با بلوچ‌ها همراه با بی‌اعتنایی و تحقیر است.
عزمی جدی از طرف مسئولان برای بازسازی زیرساخت‌های منطقه لازم است تا از عمق این فاجعه‌ها کاسته شود ولی متأسفانه این عزم وجود ندارد. در این شرایط تنها امید مردم بلوچستان همراهی و همصدا شدن سایر مردم ایران برای رساتر کردن صدای مظلومیت آنهاست تا شاید اینگونه گره‌ای از مشکلات عدیده آنها باز شود.
ما امضاکنندگان این دادخواست خواستار پایان تبعیض و بی‌توجهی مسئولان نسبت به مشکلات بلوچستان و علی‌الخصوص عدم صدور شناسنامه هستیم. ما همچنین توصیه می‌کنیم که سیستمی ایجاد شود تا از طریق آن روند دریافت آزمایش «دی اِن اِ» و کسب شناسنامه آسان شود.
نه یعنی نه، این بار نه به حجاب اجباری

موضوع تحمیل حجاب به جامعه ایرانی در ۴۳ سال استبداد دینی جمهوری اسلامی اتفاق جدیدی نیست و تعیین یک روز یعنی ۲۱‌ام تیر ماه به عنوان روز «حجاب و عفاف»، تنها بهانه‌ای برای نشانه‌گذاری جدید سرکوب بیشتر مردم و به طور خاص زنان ایرانی است.

اینکه ۸۶ سال پیش عده‌ای در مسجد گوهرشاد به خاطر مخالفت با کشف حجاب از سوی حکومت وقت سرکوب شدند، مربوط به تاریخ حجاب در ایران است که بیشتر برمبنای نگاه جمهوری اسلامی به مسئله حجاب، روایت شده است و باید در جای درست خود، یعنی تاریخ، نقد و بررسی شود، نه اینکه بهانه‌ای شود تا زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی امروز در همه شهرها و روستاها برای آن مجازات شده و هزینه دهند.

با توجه به تاریخ مبارزات فمینیستی زنان ایران علیه حجاب تحمیلی، چند نکته وجود دارد که لازم است برای شفافیت بیشتر و اعلام موضع بسیاری از مدافعین حقوق برابری جنسیتی بر آن تاکید کنیم.

تصویب لایحه و قانونی که به اسم «گسترش حجاب و عفاف» معروف شد، با رویکردی تحت عنوان «مقابله با سبک زندگی سکولار» و «ترویج سبک زندگی اسلامی» در سال ۷۶ با امضای سید محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید. این طرح در سال ۸۴ و با امضای رئیس‌جمهوری وقت بعدی یعنی محمود احمدی‌نژاد به اجرا در آمد و در سال ۹۶ اجرای آن با تکمله با امضای رئیس‌جمهوری وقت ـ حسن روحانی ـ جهت اجرا، به تمامی نهادهای حکومتی ابلاغ شد.

براین اساس لازم است به تمامی گروه‌های سیاسی یادآوری کنیم که تکلیف دهه دهشتناک ۶۰ که معلوم است، اما همه دولت‌های پس از دهه ۷۰ جمهوری اسلامی نه تنها گامی به نفع حقوق جنسیتی برابر در ایران برنداشته‌اند، که با نوشتن، تصویب و اجرای این قانون و لایحه متحجر، در این تباهی و ستم سیستماتیک نقش ایفا کرده‌اند. امروز اگر میلیون‌ها زن و کسانی که از این مبارزه مستمر حمایت می‌کنند با سبک زندگی مورد پسندشان به این اجبار، تو دهنی می‌زنند، پاسخی به تمام سیاستمدارانی است که چنین سرنوشتی را در قانون برای آنها رقم زده‌اند.
حق انتخاب پوشش نخستین موضوعی است که در جرم‌انگاری بی‌حجابی از دست رفت اما خسارت این قانون تحمیلی به از دست رفتن حق انتخاب پوشش محدود نمی‌شود. زنان به خاطر پوشش تحمیلی مانتو، چادر، مقنعه و روسری در موقعیت نابرابری نسبت به مردان در فرصت‌های شغلی قرار می‌گیرند. افرادی که مانتو، چادر و مقنعه به تن دارند بدون شک قادر نیستند آزادی عمل قاطبه مردان را در محیط‌های کار، به‌ویژه فضاهای فنی و صنعتی داشته باشند، بنابراین قانون حجاب اجباری و لایحه‌های پشتیبان آن موجب تبعیض در موقعیت‌های شغلی و ستم اقتصادی نیز شده است که از لایه‌های پنهان‌تر قانون حجاب و لایحه‌های پشتیبان آن به شمار می‌آید.

دوگانه جنسیتی ایجاد شده حول حجاب، خود به همجنسگراستیزی و ترنسفوبی نیز دامن زده است. مساله حجاب اجباری نه تنها زنان ـ نیمی از جامعه را ـ از حیات عمومی آزادانه حذف می‌کند، بلکه دوگانه جنسیتی جعلی‌ای در جامعه می‌سازد و جامعه را بدون در نظر گرفتن طیف‌های جنسیتی به زن و مرد تقسیم می‌کند و بدین واسطه افراد نان‌باینری (خارج از دوگانه جنسیت) را از صحن اجتماعی محو می‌سازد. چنین وضعیتی است که نه فقط زنان بلکه مردان ترنس را نیز درگیر مساله حجاب اجباری می‌کند. این درک مردسالار، مبنای مناسبات جنسیتی جمهوری اسلامی قرار دارد. اگرچه مبنای حجاب زن‌ستیزی است، اما می‌دانیم که حجاب دوگانه‌های صلب جنسیتی را تقویت می‌کند.

حجاب مانع تحرک آزادانه است و اندیشه مسمومی که بدن «زنانه» را در پوشش کرده است از تحرک آنان نیز در هراس است. تبعیض آشکار در فرصت‏های ورزشی زنانه و مردانه در ایران ناشی از همین برداشت مسموم و البته تبعیض‌های آشکار دیگر در قانون است. حجاب اجباری علاوه بر اینکه مانع تحرک آزادانه بدن است، به دلیل آنکه نوعی از پوشش دائمی و تحمیلی بر سر و بدن در برابر نور و اکسیژن ایجاد می‌کند، سلامتی زنان و جامعه کوئیر را در خطر قرار داده است.
حجاب عاملی برای تبعیض و شکاف در میان خود زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی نیز بوده است. جمهوری اسلامی که چیره‌دست و باتجربه در ایجاد شکاف‌های اجتماعی و اقتصادی است، با مبنا قرار دادن «پوشش اسلامی» به عنوان پوشش برتر، عملا زنانی را که با این نوع سبک پوشش موافق نیستند و نمی‌خواهند خود را مطابق میل حاکمان بیارایند، از فرصت‌های سیاسی، علمی، اجتماعی و فرهنگی محروم ساخته است.

عموم جامعه ایرانی از قانون حجاب و لایحه عفاف و حجاب ضربه خورده و آسیب دیده است. اما این خسارت و مقابله با آن، مستقیما زندگی بسیاری از زنان ایرانی را از فردای انقلاب ۵۷ تهدید کرده و این روند تا به امروز نه تنها متوقف نشده، که سرکوبگرتر و هدفمندتر نیز شده است.

اما ما جامعه فمینیستی زنان نیز ساکت ننشسته‌ایم. مبارزه علیه «حجابِ مورد پسند روح‌الله خمینی و فرزندان خلف سیاسی‌اش» از سال ۵۸ تا امروز ادامه یافته است. از راهپیمایی «زنان هشت مارس پس از انقلاب ۵۷» برای پس گرفتن آزادی‌شان در خیابان‌ها، تا از دست دادن شغل‌ها به دلیل نه گفتن به حجاب اجباری، تا خودسوزی اعتراضی هما دارابی، تا تلاش برای تغییر قانون، تلاش برای افزایش آگاهی، تلاش برای پس زدن حجاب اجباری و برداشتن آن در خیابان‌ها به صورت فردی و در کمپین‌های اعتراض به حجاب، تا رودررویی با گشت‌های ارشاد و انواع خلاقیت، شجاعت، درایت و ایستادگی، ایستادگی، ایستادگی.

بسیاری از زنانی که بعد از انقلاب ۵۷ با همراهی نکردن مردان سیاست‌مدار و فعالانی که همواره کسب قدرت برایشان مهمتر از حقوق برابر بوده است، تنهایی سیاسی و اجتماعی را در برابر جزم‌اندیشی خمینی و اسلامیزه شدن جامعه تجربه کردند، در طول این سال‌ها در کنار هم قرار گرفتند و هر کدامشان به شیوه‌ای که می‌توانستند، با بلند کردن صدای اعتراض زنانه‌ برای گرفتن حقوق برابر هزینه داده‌اند. آنها نه مدعی رهبری بوده‌اند و نه نیازمند به رهبر.

آزادی انتخاب پوشش فقط یکی از حقوقی است که ما زنان و فعالان حقوق برابر جنسیتی برای آن مبارزه کرده‌ایم. برابری جنسیتی جنبه‌های گوناگونی دارد و لازم است به تمام فعالان و گروه‌های سیاسی یادآوری کنیم که احترام به حقوق برابر از حوزه شخصی و گروهی شروع می‌شود. مساله جنسیت تنها شعاری نیست که بر زبان‌ها جاری شود، اما در عمل شاهد آن هستیم که گروه‌های سیاسی مخالف حکومت ایران نیز به تکرار رفتار حذفی و نادیده گرفتن زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی در گروه‌ها، فرصت‌ها، رفتار و برنامه‌هایشان مبادرت می‌کنند. بنابراین لازم است در این مبارزه آگاهانه این امر را در تمام عرصه‌ها روشن و شفاف بیان کرده و در عمل نشان دهند.
و بالاخره نام‌گذاری یک روز با عنوان حجاب و عفاف، آن‌ هم بعد از چهل و اندی سال شکست آشکار تجربه حجاب اجباری و جرم‌انگاری آن، تنها و تنها نشانه خالی بودن دست حکومت ایران در برابر مبارزه زنان علیه این تحمیل است. آینده سیاسی ایران هرچه باشد، ما زنان، جامعه کوئیر و فعالان حقوق جنسیتی از این تجربه سنگین و ننگین راهی به سوی آزادی و برابری می‌سازیم. حق، نه چیزی است که با جرم‌انگاری مخدوش شود و نه آنچه به ما هدیه شود. ما حقوق‌مان را می‌دانیم و راه رسیدن به آن را نیز آموخته‌ایم. پس مبارزه‌ و مقاومت‌مان ادامه دارد.
امروز امضا کنید👇 #حجاب_بی_حجاب
تروریسم گشت ارشاد
آدم‌ربایان «گشت ارشاد» عامل تروریسم روانی در خیابانها هستند. ما شهروندان از هر جنسیت و با هر باور دینی و غیردینی نباید در برابر این صحنه‌ها منفعل بایستیم و نظاره کنیم. مقاومت مدنی و دخالت جمعی برای متوقف کردن این خشونت یک وظیفه اخلاقی و یک رفتار شهروندی است. در برابر توحش ساکت نباشیم.
با فریاد «مزدور شرمت باد، آدم‌ربا شرمت باد»، جلو این رفتار بایستیم. این مأموران از راه آزار، آسیب‌، اخاذی، و زورگویی به دختران و زنان نان‌ می‌خورند! ما شهروندان جامعه حق مادی و معنوی خود را طلب می‌کنیم و این سیستم «هدایت و ارشاد» مضر و وحشیانه را نمی‌پذیریم.
گشت ارشاد یک تشکیلات زن‌ستیز و سرکوبگر است که مأموریت‌اش کنترل و تحقیر سیستماتیک زنان و دختران و آدم‌دزدی در کوچه و خیابان تعریف شده‌است.
گشت ارشاد عامل ترور روانی و فضای ترس و ارعاب در خیابان است.
گشت ارشاد مسئول خشونت سازمان‌یافته و سیستماتیک علیه زنان و دختران در فضای شهری است.
گشت ارشاد یک تشکیلات ضدمدنی و ناقض حقوق شهروندی است.
گشت ارشاد باید منحل شود.
مدت‌هاست شاهد هستیم زمانی که با پلیس ۱۱۰ تماس می‌گیریم مأمور پلیس سر صحنه حاضر نمی‌شود. حتی زمانی که ببینیم عمل دزدی در حال وقوع است و زنگ می‌زنیم مأمور نمی‌آید! در محله‌ی ما عده‌ای بیکاره و اوباش تجمع و درگیری داشتند مأمور نیامد.
جلو محل پارک اتوموبیلِ خانه‌ی من فردی به مدت دو ساعت سد معبر کرد، تماس گرفتیم مأمور نیامد. یک لات گردن‌کلفت کوچه را بست و عربده‌کشی می‌کرد، باز هم مأمور نیامد. مأمور فقط ممکن است بعد که طرف فرار کرد بیاید که دیگر فایده ندارد.
مگر نه این است که پلیس ۱۱۰ مرکز فوریت‌های پلیسی برای پاسخگویی به نیاز‌های شهروندان و مقابله با جرایم شهری است؟
می‌گویم می خواهید پلیس ۱۱۰ را کلاً جمع کنید: مردم به جان هم افتاده‌اند و مثل حیوانات درنده یکدیگر را تکه‌پاره می‌کنند و فرماندهان نیروی انتظامی دم از امنیت می زنند! نیروی انتظامی مکلف است بعد از تماس با ۱۱۰ فوراً به محل اعزام شود و رسیدگی کند. درخواست ما این است که وقتی جرمی را به ۱۱۰ گزارش دهیم مأمور بیاید وگرنه خود ما بلدیم به دادسرا شکایت ببریم.
👇 امضا کنید
به‌روز رسانی، ۵ مرداد ۱۴۰۱
باران‌های شدید موسمی (مونسون) و سیل طی سه روز گذشته در سیستان و بلوچستان باعث مسدود شدن راهها ، قطع برق و بروز خسارت شده است. مدیرکل ستاد بحران استانداری سیستان و بلوچستان گفت: به دنبال شدت بارندگی‌ها و سیلابی شدن معابر و جاده ها، دو نفر بر اثر برق گرفتگی و یک امدادگر در سانحه رانندگی جان خود را از دست دادند. مدیرکل بنیاد مسکن سیستان و بلوچستان گفت سیل از روز دوشنبه ۳ مرداد تا امروز ۵ مرداد ۱۴۰۱ به ۵۱ واحد مسکونی این استان خسارت زده است. در شهرستان سرباز حدود ۳۵ واحد روستایی و ۱۶ واحد مسکونی در ۲ روستای شهرستان مهرستان بر اثر سیل و بارندگی شدید تخریب شده است.
🚨امضا کنید🚨
بس کنید! شرم کنید!

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

زمانی که پیرزن روستائی بهائی با قامتی خمیده از رنج وفشار حاصل از تهاجم نیروهای جمهوری اسلامی در میان خرابه های خانه ویران شده خود فریاد زنان عصا بر زمین می کوبد، از درون وجود آتش گرفته خود ناله میکند و ما را بنام یک هموطن ،همشهری، هم روستا وهمسایه خود بیاری می طلبد . چگونه می توانیم سکوت کنیم؟ چگونه می توانیم با تمام نیرو به دفاع ازاین هموطن رنج دیده خود نپردازیم؟

آیا در توان ما نیست؟ بعنوان انسان‌های آزادی خواه مدافع حقوق بشر! حداقل برسر یک امر انسانی دور هم جمع شویم و با دفاع از حقوق قانونی هموطنان بهائی خود کمپین گسترده‌ای با شعار “شرم کنید !بس کنید!” جهت پایان دادن به تهاجم وحشیانه رژیم به جامعه بهائی که عضوی از پیکر این ملت وسرزمین هستند سازمان دهیم؟
هموطنان بهائی من بکدام گناه بایداز زمینی که نسل در نسل اجداد او، خود او ،فرزندان او بر روی آن زحمت کشیده با خون دل آن را سیراب کرده اند رانده شوند؟ چرا بایداموالشان غارت شود؟ محل کسب وکارشان بسته گردد وفرزندانشان از حق تحصیل محروم شوند؟ چرا باید مردان وزنان تحصیل کرده بهائی به اتهامات واهی دستگیر گردند؟ چرا وچراهای بیشمار دیگر. اجازه ندهیم که این حکومت فاشیستی مانند حکومت هیتلر ستاره زرد برلباس وخانه های بهائیان ایران بزند و از این طریق آن‌ها را از سرزمین وملت خود جدا سازد!
این یک دادخواهی است بعنوان یک انسان دردمند ایرانی، بعنوان یک فعال سیاسی دردفاع از حقوق وکرامت انسان هموطن بهائی خویش.
باشد که این حمایت سرآغازی باشد برای یک هم‌نوائی ویک همکاری مشترک بین نیروهای اپوزیسیون.
#روشنکوه
#بهائی_بودن_جرم_نیست
ما نویسندگان و شاعران ایرانی ترور سلمان رشدی را محکوم می کنیم و حکومت جمهوری اسلامی را مسئول مستقیم آن می دانیم، چرا که از ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ که روح‌الله خمینی فتوای کشتن سلمان رشدی را صادر کرد، جان او همواره در خطر بوده است.
از سال ۱۹۷۹ تا امروز،  بسیاری از مخالفان و منتقدان این حکومت قربانی ترور جمهوری اسلامی بوده‌اند. تروریسم جمهوری اسلامی همواره بدون مرز بوده است، پس همبستگی برای دفاع از رشدی و ‌آزادی بیان نیز مرزی نمی‌شناسد. رشدی یکی از ماست. اگر تبلیغ و اجرای مراسم یک دین آزاد است، انتقاد و طنز و بیان مطالب خلاقانه و بررسی تاریخ واقعی آن مذهب از سوی نویسندگان و هنرمندان نیز باید آزاد و بدون هراس از ترور و قتل باشد.
ما  کنار رشدی می‌ایستیم.
امضا کنندگان اولیه:
رامین احمدی
رویا حکاکیان
رضا فرخ فال
عادل بیابانگرد جوان
هادی کیکاووسی
ونوس ترابی
مهشید زمانی
مسعود نقره کار
عطا هودشتیان
خسرو باقرپور
بیژن بیجاری
طی سال‌های اخیر پناهجویی و پناهندگی همواره بخشی از تجربه‌ی زیسته‌ی اعضای جامعه‌ی +LGBTQ ایران و افغانستان بوده است؛ افرادی که تنها بابت جنسیت، گرایش جنسی / عاطفی و هویت خود ناچار به ترک خانه، خانواده، شهر و کشور خود شده و تنها به امید داشتن آزادی، برابری و امنیت که از جمله حقوق پایه‌ای بشر بوده است و از زمان انتشار اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر تا به امروز بر آن‌ها تاکید شده، رهسپار کمپ‌های پناهندگی و کشور جمهوری ترکیه شده‌اند.

پناهندگان جامعه‌ی +LGBTQ ایران و افغانستان در سال‌هایی که به عنوان پناهجو در ترکیه سپری می‌کنند نیز با انواع تجربه‌های ناخوش‌آیند تبعیض و خشونت سیستماتیک ناشی از ترنسفوبیا / ترنس‌میساژنی، هموفوبیا، لزبوفوبیا، اِن‌بی‌فوبیا، بایفوبیا، اینترفوبیا، نژادپرستی و… چه از طرف مسئولین اداره‌های مهاجرت، چه از طرف مردم و چه حتی از طرف پناهندگان سیس-هت رو به رو هستند؛ مسئله‌ای که دوران سخت پناهجویی را برای این افراد چندین برابر ناخوش‌آیند می‌کند.
در این بین، سازمان‌ها و نهادهای حامی حقوق بشر موظف‌اند تا حمایت همه جانبه‌ی خود را از پناهجویان و پناهندگان جامعه‌ی +LGBTQ به جای آورند، تا این بازه برای افرادی که تحت مجموعه‌ای از تبعیض‌های مضاعف هستند، کمی آسان شود.

به همین جهت، از سازمان‌ها و نهادهای حقوق بشری انتظار می‌رود اکنون که یکی از پناهندگان زن ترنس‌جندر، به اسم مهسا حسن‌زاده، به اتهام توهین به مقدسات بازداشت شده و در خطر استرداد به ایران است، از وی حمایت کنند.

استرداد به ایران برای یک زن ترنس‌جندر با تجربه‌ی زیسته‌ی تحت خشونت و تبعیض سیستماتیک ناشی از ترنس‌میساژنی به اندازه‌ی کافی خطرناک و حساس است، چه برسد به آنکه تحت اتهامی چون توهین به مقدسات هم استرداد شود.
از زمان دستگیری مهسا حسن‌زاده، هیچ اطلاع دقیقی از شرایط جسمانی و روانی وی در بازداشتگاه، زمان تشکیل دادگاه و دسترسی وی به وکیل در دست نیست! این در حالی است که اکنون یکی از نیازهای اساسی وی دسترسی به وکیل است.

از این رو، ما جمعی از کنشگران زنان* و جامعه‌ی +LGBTQ ایران، این درخواست را از سازمان‌های حقوق بشری داریم که پیگیر وضع مهسا حسن زاده بوده و ضمن حمایت از اطلاع رسانی در رابطه با وضعیت و شرایط وی در کمپ استرداد، به سبب الزام حمایت از آزادی بیان یک زن ترنس‌جندر پناهجو، از آزادی‌اش حمایت کرده و از استرداد وی ممانعت به عمل آورند.
۱. اداره‌ی کل وزارت مهاجرت کشور جمهوری ترکیه.
https://en.goc.gov.tr/

۲. اداره‌ی مهاجرت استانی آیدین.
https://aydin.goc.gov.tr/

۳. مرکز استرداد اداره‌ی مهاجرت استانی آیدین.
https://aydin.goc.gov.tr/iletisim

۴. دادگاه عالی جمهوری ترکیه.
https://www.yargitay.gov.tr/

۵. سازمان Kaos GL
https://kaosgldernegi.org/en/
اسامی امضاکنندگان اولیه:
الهه امانی
آسیه امینی
آرتمیس اکبری
آزاده عطایی
بنیامین فرنام
حامی مهر
رها غیاثی
رضوان مقدم
زینب پیغمبرزاده
زیبا رزم‌خواه
سمانه سوادی
سهیل فرزانه
سینا مختاری
شقایق نوروزی
عسل عباسیان
کاوه کرمانشاهی
مهدیه گلرو
مینا خانی
نیما نیا
یاور برادران خسروشاهی
🚨امضا کنید🚨
بیانیه فعالان حوزه برابری جنسی و جنسیتی درباره وضعیت وخیم زندانیان زن

خبر هولناک اقدام به خودکشی سُعدا خَدیرزاده، زندانی سیاسی کرد، در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۴۰۱ در بند زنان زندان مرکزی ارومیه و پخش بخش‌هایی از اعترافات تلویزیونی او توسط خبرگزاری قوه قضاییه در تاریخ ۱ شهریور ۱۴۰۱ به همراه تکذیب خبر خودکشی، بار دیگر لزوم توجه خاص به وضعیت زندانیان زن، به ویژه زندانیان زنی را که فرصت دیده شدن و شنیده شدن کمتری دارند، یادآور شد. نامه اعتراضی ۱۶ زن زندانی سیاسی در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ از زندان اوین نیز دلیل دیگری شد برای نوشتن این بیانیه و هشدار درباره وضعیت وخیم زندانیان زن اعم از زندانیان سیاسی و جرایم عمومی.

تقاطع تبعیض‌ها در زندگی سعدا خدیرزاده
سعدا خدیرزاده، مادر زندانی، که گفته می‌شود برای اعمال فشار به همسرش زندانی شده، تقریبا تمام دوره بارداری را در بازداشت موقت و بلاتکلیفی در وضعیت اسفناک بهداشتی و تراکم بالای جمعیت در زندان ارومیه گذراند. پیش از زایمان، خبرهایی هشداردهنده از وضعیت او منتشر شد و خود در فایلی صوتی از زندان در اردیبهشت ماه با اعلام اعتصاب غذا در ماه هشتم بارداری، از فشارهای امنیتی برای اعتراف‌گیری، شکنجه روانی و آزارهای کلامی با ماهیت جنسی پرده برداشت. او با اعتراض به جلوگیری از آزادی‌اش با وجود بارداری، شرایط وخیم سلامت و ارائه مدارک پزشکی لازم، اظهار کرد که «گروگان» گرفته شده است و گفت: «درخواست دارم صدای من باشید، کسی را ندارم کارهایم را پیگیری کند.» (اطلاعات بیشتر در این مورد)