Consciousness Concern
162 subscribers
5 photos
1 video
2 links
محمدصدرا مرادیان، روانشناس و تحلیل‌گر وجودی
بیاییم دنیا رو به اندازه‌ی خودمون روشن‌تر کنیم
باشد که درست و آگاه زندگی کنیم..

@MrSadRa
Download Telegram
#معرفی_کتاب #تعمق #ذن #رضایت_درونی #بینش

در باب کتاب «گربه‌ای که ذن یاد می‌داد»

«مهم‌ترین چیز، سفر یا مقصد نیست؛ بلکه هم‌سفره.
اگه یه نفر کسی رو نداشته باشه چی؟
هرجا که بریم، خودمون هم‌سفر خودمون هستیم...»

«اگه به پای اژدهای کوچک آسیب نرسیده بود، هیچ‌وقت اون منظره‌ی بی‌نظیر رو توی زندگی‌ش نمی‌دید.
نمی‌دونم فردا چه شگفتی‌هایی همراه داره!..»
[هر روز یک روز جدید است! ممکن است این گفته، بدیهی به نظر برسد؛ اما چند روز در زندگی‌مان این نگاه کودکانه، کنجکاوانه و شگفتی‌طلب را به روزِ جدیدمان داشته‌ایم؟]

«از باغستان، گیلاس‌ها، دریاچه‌ی راکد و شرشر بی‌وقفه‌ی نهرها و وزوز بی‌امان باد توی درخت‌ها خسته شدم..
تو از زندگی خسته‌ای. هر لحظه، یک موقعیت منحصربه‌فرد در جهان است، فقط برای تو. در لحظه از آن لذت ببر، چرا که دیگر هرگز نمی‌توانی دوباره ببینی‌اش.
من فقط می‌خواستم یه لحظه تموم بشه و امیدوار بودم لحظه‌ی بعدی‌ش بهتر باشه ولی هیچ‌وقت این اتفاق نمی‌افتاد..»

«... تلاش نکردن برای بهترین بودن، حس خیلی خوبی داره و خیلی آرامش‌بخشه..»
[تفکرات و نوع نگاهت به دنیا را عوض کن تا زندگی‌ات عوض شود]

«این تابلوی راهنما، مقصد نیست. فقط مقصد رو نشون میده. کتاب‌ها هم راه نیستن، فقط می‌تونن کمکت کنن تا راه رو پیدا کنی. اگه تمام وقتت رو بذاری برای خوندنشون، هیچ‌وقت به جایی که می‌خوای بری نمی‌رسی.
یعنی میگی با اینکه احساس آمادگی نمی‌کنم باید همین الآن راهی مسیر جدیدم بشم؟
بهتره سفرت رو شروع کنی، یه اشتباه‌هایی هم بکنی و مسیرت رو اصلاح کنی، به جای اینکه منتظر بشینی تا همه‌چیز عالی بشه و هیچ‌وقت شروع نکنی...»

«کدوم راه رو میری؟
هیچ‌کدوم. راهِ خودم رو میرم.»
«با وجود اشتیاقش برای رسیدن به درخت کهن‌سال، تصمیم گرفت استراحت کند و صبح ادامه دهد.»
[قهرمان، نیاز به استراحت و تجدید قوا دارد تا بتواند سفرش را به سلامت طی کند. این اتفاق، جز با پذیرشِ ضعفِ ذاتیِ خود محقق نخواهد شد.]
«از خواب که بیدار شد باران می‌بارید، ولی او بی‌اعتنا مصرانه به مسیر خود ادامه داد.»
[هم‌زمان، وقتی که وقتش باشد، سختیِ مسیر نباید جلوی پیش‌رویِ قهرمان را بگیرد.
هر لحظه ممکن است سختی‌ها، قهرمانِ در حال فردیت‌یافتن را به راه عوامِ حل‌شده در جامعه بازگرداند. مراقب باش!]
«لحظه‌ای درنگ کرد تا به صدای باران گوش دهد که چک‌چک روی برگ‌های گیاهان می‌ریخت.»
[هشدار! تصورِ مقصد، تو را از لذتِ مسیر بازندارد...]

کورنلیوس
@corneliusnotes
👍9💔1
#اتاق_درمان #معنا #روایت‌درمانی #اصالت

گفت: جذابیت دنیا کجاشه که من پیداش نمی‌کنم؟ یه زمانی فکر می‌کردم من هم باید طبق روتین، یه زمانی ازدواج کنم، یه زمانی بچه‌دار بشم و ... اما الآن به هیچ کدوم از این القائات باور ندارم!
گفتم: دنیا به خودی خود معنایی نداره که بهت پیشکش کنه! جذابیت دنیا رو توی نگاه خودت می‌تونی پیدا کنی. اگه دنیا برات جذابیتی نداره، نگاهت رو بهش عوض کن. (این بخش از صحبت از جنس Narrative therapy یا روایت‌درمانی بود)
از طرفی، تو، یه روزی از زندگیت تصمیم گرفتی از روتینی که بهت القاء شده بود بیرون بزنی. اقدام شجاعانه‌ایه! اما الآن جای مناسبی برای بریدن و خسته شدن نیست. می‌پرسی چرا؟ چون نزدیک مقصدی هستی که اون روز به قصد رسیدن بهش از محیط امنت بیرون زدی. قبول کن که بین هر دو استیبلیتی (stability)ای، یک کیاس (chaos) هست. کیاس اصلا جذاب نیست، اما راه و هزینه‌ی رسیدن به استیبلیتی بعدیه.
پرسید: اون بعدیه رو چجوری باید پیداش کنم؟!
گفتم: به درون خودت نگاه کن. تو از استیبلیتی‌ای که بیرون بهت پیشکش کرده بود خوشت نیومد و ردش کردی، دوباره می‌خوای یه بیرونِ دیگه بهت بدتش؟ این آزمون و خطا رو تمومش کن. اون استیبلیتی مال تو نیست، ذات تو توی اون جا نمی‌شد. به درونت نگاه کن و از حکیم ازلی‌ای که اونجا هست بپرس...

خلاصه‌ای از بخشی از یکی از جلسات #اتاق_درمان من، با تغییرات اندک برای جهان‌شمول‌تر شدن صحبت‌ها و استفاده‌ی احتمالی دیگران.
نوش جان 🌹

باشد که درست‌تر و آگاه‌تر زندگی کنیم. 🙏
بیایید دنیا را به قدر شمع وجودمان روشن‌تر کنیم 🙏

صدرا مرادیان
@corneliusnotes
11👍2
این یادداشت، جستاری روان‌شناختی در باب ارتباط #حافظه، #هویت و #خودشکوفایی به بهانه‌ی مشاهده‌ی تئاتر «فردا»، به کارگردانی امین اسفندیار و با هنرمندی سعید زارعی و ایمان صیادبرهانی است. به طعم #اتاق_درمان :)

(این بخش حاوی اندکی اسپویل است. اگر قصد دیدن تئاتر را دارید از بخش بعد بخوانید.)
موضوع تئاتر، به برداشت من، درباره‌ی دو دانشمند دیوانه است که دارویی برای پاک کردن حافظه ساخته‌اند و برای آزمون این دارو، به بیان خودشان «پررنگ‌ترین لکّه» را بر روی تخته‌ی سفید حافظه‌شان ثبت کرده‌اند.....

واژه‌ی «مکانیزم‌های دفاع روانی» را اولین بار فروید در دنیای روان‌شناسی مطرح و روی آن تحقیق کرد. یکی از بسیار مکانیزم‌های دفاعی روان ما، «فرار» است که روانِ ناخودآگاه می‌کوشد با استفاده از آن، از مواجهه با وقایع تنش‌زا دوری کند. انگار کبکی که برای فرار از دشمن خود، سرش را داخل برف فرو می‌کند.
مکانیزم فرار در فرد، باعث فراموشی و عدم مواجهه با یادآوری خاطرات دردناک و آسیب‌زای واقع شده بر او می‌شود (عدم دسترسی به حسرت‌ها، غم‌ها، خشم‌ها و اشتباهات).
مکانیزم‌های دفاعی روان ما، همیشه چیز بدی نیستند! قطعا در کودکی، وقتی که ایگوی (خودآگاهی و ابزارهای آن) قدرتمندی برای مواجهه با تنش‌ها و ناملایمات روزگار نداشتیم، باعث جلوگیری از فروپاشی روانی‌مان شده‌اند. حتی همین امروز هم، ما را از مواجهه با تنش‌هایی که ارزش مواجهه را ندارند خلاص می‌کنند. موضوع، حذف و کنار زدن این مکانیزم‌ها به هر قیمتی نیست، بلکه باید به آنها آگاه شده و آن دسته از مکانیزم‌هایی که کارکرد مثبتی برای ما و روانمان ندارند را کنار بزنیم. در غیر این صورت، دسته‌ای از این مکانیزم‌ها، ما را از موهبت دسترسی به حافظه‌ی سالم محروم می‌کنند.

حال این سوال پیش می‌آید که آیا حافظه موهبت است یا نفرین؟
به گمان من، پاسخ کوتاه به این پرسش این است: هیچ‌کدام و هردو!
حافظه‌ی انسانی، این دستگاه نگاه‌دارنده‌ی خاطرات، همان کارکرد مغز ماست که باعث شرطی‌سازی شدگی در ما می‌شود. «تخت پروکراستین» فردی‌ای که فرهنگ، دین، خانواده و هنجارهای اجتماعی، روی آن سوار شده و ما را به موجوداتی وصله‌ای-مُثله‌ای تبدیل کرده‌اند. همان کارکرد ذهن که دست در دست فرهنگ و ... باعث ایجاد فاصله‌ای ژرف بین خود اصیل ما و آنچه که می‌زی‌ایم شده است.
اما این تمام ماجرا نیست!
آن روی سکه‌ی حافظه، فرصتی برای کسب تجربیات ما، احساس هویت فردی‌مان و نزدیک شدن به آگاهی غایی‌ای را مهیا می‌سازد که برای رشد و خودشکوفایی مورد نیاز برای فرزانگی و فردیت‌یافتگی به آن نیاز داریم.

بنابراین می‌توان گفت که راه درست برای انسان امروزی، حذف کارکرد حافظه نیست بلکه باید از دل هملت درونی عبور کرده، تروماهای گذشته‌مان را شفا دهیم و به سمت آگاهی و رشد متعالی‌مان قدم برداریم.

ارادتمند، صدرا مرادیان.
باشد که درست‌تر و آگاه‌تر زندگی کنیم. 🙏
بیایید دنیا را به قدر شمع وجودمان روشن‌تر کنیم 🙏

@corneliusnotes
👍9
رمان #ظرافت_جوجه‌تیغی، کتابی دوست‌داشتنی بود که شروعی به سختی تیغ‌ها و پایانی به ظرافت جوجه‌ی جوجه‌تیغی داشت!
اواسط کتاب، تحلیل‌هایی درمورد شخصیت‌های داستان داشتم، الآن اما تحلیل را اضافه‌کاری می‌دانم! گاهی بهتر است در افسون گل‌سرخ شناور باشیم و به حکمت #تائو سر خم کنیم آنجا که می‌گوید «از آنچه داری خشنود باش و زندگی را همان‌گونه که هست جشن بگیر».

بنابراین، به نقل‌قول مطالبی از کتاب اکتفا می‌کنم:
۱. آدم‌بزرگ‌ها، گه‌گاه وقت پیدا می‌کنند تا بنشینند و به فاجعه‌ی بزرگی که همانا زندگی‌شان است بیندیشند.
۲. آنچه برایم اهمیت دارد، خود عمل نیست بلکه چگونگی انجام‌دادنش است.
۳. اندیشه‌ی عمیق داشتن خیلی خوب است، ولی کافی نیست.
۴. اگر در این جهان چیزی وجود داشته باشد که ارزش زیستن داشته باشد، نباید آن را از دست بدهم. بعد از مرگ برای افسوس خوردن خیلی دیر است.
۵. یا حرکت می‌کنی، در آن صورت تمام و کمال نیستی، یا تمام و کمالی، آن وقت دیگر نمی‌توانی حرکت کنی.
۶. چگونه کسی می‌تواند چیزی را که نمی‌فهمد انجام دهد؟
۷. آدم‌ها در جهانی زندگی می‌کنند که در آن واژه‌ها حکومت می‌کنند.
۸. ما جهان را در حدی که آگاهی‌مان می‌تواند از آن حرف بزند به خاطر اینکه برایش ظاهر می‌شود می‌شناسیم.
۹. چای نوشیدنی کوچکی نیست: وقتی به صورت آئین درمی‌آید، هسته‌ی اصلی توانایی دیدن بزرگی در چیزهای کوچک را شکل می‌دهد. زیبایی در چیزهای کوچکی است که بی‌ادعا، می‌توانند در لحظاتی، گوهری از ابدیت را خاتم‌کاری کنند. آئین چای‌خوری، در پوچی زندگی رخنه‌ای ایجاد می‌کند و لحظه‌ای هماهنگیِ آرام‌بخش به وجود می‌آورد.
۱۰. در جهان هستی هر چیزی تاوانی دارد.
۱۱. هر چیزی برای کسی که می‌داند چطور منتظر بماند، به وقتش می‌آید.
۱۲. توانایی ما در پذیرفتن آنچه می‌خواهیم به خود بقبولانیم و سرِ خود کلاه بگذاریم تا پایه‌ی اعتقاداتمان متزلزل نشود، پدیده‌ای مسحور‌کننده است.
۱۳. اگر کسی از فردا هراس دارد به خاطر این است که نمی‌داند امروز را چگونه باید بسازد.
۱۴. زمان حال مهم است: همین حالا چیزی ساختن، به هر قیمتی و با تمام نیرو. گام به گام از اورستِ شخصی خود بالا رفتن و آن را به کیفیتی انجام دادن که هر گام، کمی از ابدیت باشد.
۱۵. ما هرگز فراتر از یقین‌های خودمان را نمی‌بینیم، و خطرناک‌تر از آن، از ملاقات کردن با دیگران صرف‌نظر می‌کنیم. ما جز ملاقات با خودمان کار دیگری نمی‌کنیم.
۱۶. آدم در اتاقی که دو تا لامپ مثل هم داشته باشد بهتر می‌بیند؟ واقعیت این است که ما داخل خانه‌مان را با چیزهای زائد تزئین می‌کنیم.
۱۷. به من بیاموزید که هیچم و به‌رغم این هیچ بودن، سزاوار زندگی کردنم.
۱۸. تلویزیون، ذهن را از پرداختن به کار بزرگ قوه‌ی ادراک منصرف می‌کند.
۱۹. نوجوان‌ها، خیال می‌کنند وقتی به مراد دلشان خواهند رسید که از بزرگسالان تقلید کنند؛ حال آنکه بزرگسالان، بچه باقی مانده‌اند و از برابر زندگی و دشواری‌های آن می‌گریزند.
۲۰. دوست‌داشتن وسیله نیست، هدف است.
۲۱. آنچه بیش از هر چیز وحشتناک است، این نیست که ما داریم بازی می‌کنیم، بلکه این است که این بازی نیست!
۲۲. اگر در جهان این امکان وجود داشته باشد که انسان چیزی بشود که هنوز نیست، آیا خواهم توانست از این امکان استفاده کنم و از زندگی، باغ دیگری جز باغ پدرانم بسازم؟
۲۳. فقط یک کار باید صورت گیرد: جست‌وجوی وظیفه‌ای که به خاطر آن زاده شده‌ایم و انجام آن به بهترین نحوی که می‌توانیم.
۲۴. این شانس بی‌نظیر را داشته‌ام که امروز تمام شرایط درک زیبایی برایم فراهم شود: ذهنی خالی و آماده، خانه‌ای ساکت و آرام، رزهای قشنگ، سقوط یک غنچه.
۲۵. تهی‌دستی، دروگر قهاری است: همه‌ی توانایی‌های ما در برقراری ارتباط با دیگری را درو می‌کند و ما را تخلیه‌شده و شسته از احساسات به جا می‌گذارد تا تمام سیاهی‌های زمان حال را تحمل کنیم.
۲۶. اگر می‌خواهی خودت را درمان کنی، دیگران را درمان کن.
۲۷. از دست خانواده‌ام خشمگین بودم چون نمی‌توانستم برایشان مفید باشم. بیماری آنها بسیار پیشرفته بود و من بسیار ناتوان و این ناتوانی مرا به اندازه‌ی آنها بیمار می‌کرد. فهمیدم نمی‌توانم با مجازات کردن کسانی که نمی‌توانم درمان‌شان کنم، خودم را درمان کنم. به جای آن، برای درمانِ خودم، دیگرانِ قابل درمان را درمان می‌کنم و از عدم توانایی‌ام در درمان دیگران ناله سر نمی‌دهم.
۲۸. من دیگر آنهایی را که دوست دارم نخواهم دید و مردن این است.
۲۹. آنچه مهم است مردن نیست، بلکه آنچه انسان هنگام مردن انجام می‌دهد مهم است. من چه کردم؟ با دیگری روبرو شدم و برای دوست‌داشتن آماده بودم.
۳۰. شاید زندگی یعنی همین: ناامیدی بسیار، ولی همین‌طور لحظه‌هایی از زیبایی که در آن لحظات، زمان، همان زمان نیست! درست مثل نت‌های موسیقی که نوعی پرانتز در زمان ایجاد می‌کنند، تعلیق، یک جای دیگر در همین‌جا، یک همیشه در هرگز...

کورنلیوس
@corneliusnotes
7👎1🕊1💯1
#معرفی_کتاب #اتاق_درمان #روان‌درمانی_اگزیستانسیال

ماهی که گذشت، کتاب «دروغ‌گویی روی مبل» از «اروین یالوم» رو خوندم و باید اعتراف کنم که آرزو کردم درصدی از قدرت قلم یالوم رو می‌داشتم...

این کتاب به نظر من دو نوع مخاطب داره: روان‌درمانگرها و مخاطب عام که علاقمند به رمان‌های با تم روان‌شناسی هستند.
به هر دو دسته‌ی مخاطبان کتاب، پیشنهاد اکید و شدید می‌کنم که لذت مطالعه‌ی این کتاب رو از دست ندن. اما در این متن، می‌خوام برداشتم رو از منظر یک روان‌درمانگر از این کتاب بنویسم...

در این کتاب، ارنست و مارشال، برای من نماد دو دسته‌ی اصلی از درمانگرانِ روان هستند.
یک سر طیف، ارنست رو داریم که مشخصا با وجود اعتمادی که به توانمندی خودش داره، با شک نسبت به درست بودن اقدام‌هاش هم مواجهه. یا شاید درست‌تر این باشه که بگم دقیقا «به‌خاطر» اعتمادی که به توانمندی خودش داره، با شک نسبت به درست بودن اقدام‌هاش مواجهه!
در سر دیگر طیف اما مارشال رو داریم: باتجربه، حرفه‌ای، تحلیل‌گر و دقیق. با این وجود، در ادامه‌ی داستان متوجه می‌شیم که مارشال روی چالش‌ها و زخم‌های روانی خودش کار جدی‌ای انجام نداده و به‌خاطر همین نقطه ضعف، آسیب‌های جدی می‌بینه. به نظر من مهم‌ترین آسیبی که مارشال دید، ناتوانی در پذیرش دیگران و آموختن از آنها بود.

مارشال برای من درس عبرت بود، اما ارنست بسیار به من کمک کرد تا تجاربی را بدون آزمودنشان به دست بیاورم. در کنار تجارب تخصصی، من از ارنست آموختم که حتی درمان‌گران بسیار حرفه‌ای‌تر و باتجربه‌تر از من هم به خودشان، تحلیل‌هایشان، روش درمانشان، احساساتشان و زندگی شخصی‌شان شک دارند و سودای داشتن اطمینان از «درست‌ترین بودن» سودایی سرخورنده و دلسردکننده است.

یالوم در این کتاب، شرایط اگزیستانسیال یک درمانگر را با صراحتی بی‌رحمانه و دقتی تاثیرگذار به تصویر کشیده. یک مخاطب عام می‌تواند از این تصویر، نفرت از درمانگران را به دل راه دهد یا آن روی سکه، درک شرایط انسانی درمانگرش را انتخاب کند...

صدرا مرادیان
@corneliusnotes
9👍3
#اتاق_درمان #تعمق #درون‌نگری #ارزش‌های_شخصی #مکانیزم‌های_دفاعی

«ego is just an agent..»
این خلاصه‌ی بینشی بود که در یکی از جلسات #روان‌درمانی درموردش مفصل صحبت کردیم.

#ایگو، #خودآگاه، یا همان مَنِ من، از منظری، فقط عامل اجرای دستوراتی است که دریافت کرده است. من فکر می‌کنم که تصمیم می‌گیرم، اما این تصمیم از کجا آمده؟ بر اساس چه دانشی و چه ارزشی به این تصمیم رسیده‌ام؟ چه شد که از بین تمام گزینه‌های موجودِ من برای گام بعدیِ زندگی‌ام، فقط تعدادی را می‌بینم و از بین آن تعداد معدود، این تصمیم را برگزیده‌ام؟
اگر این #بینش درست باشد، مهم است بدانم که این من، عامل به دستورات چه نهادی است؟ اینجاست که عمق اهمیت #خودشناسی درک می‌شود.

در متد روان‌کاوی فروید، مفهوم مکانیزم‌های دفاع روانی مطرح می‌شود: بخش زخمی و درمان نشده‌ی روان من که برای دفاع از من در برابر دریافت زخم‌های بعدی و متشنج‌تر شدن روانم، اقداماتی defensive در برابر دنیای بیرونی اتخاذ می‌کند.
در روان‌شناسی تحلیلی یونگ، واژه‌ی سلف (self) یا خویشتن مطرح می‌شود: خویشتنِ من. او که می‌داند من برای چه پا به دنیای وجود گذاشته‌ام. آن بخشی از روان من که به میزانی که به آن دسترسی پیدا کنم، اصیل‌تر خواهم زیست، به خودم و ارزش‌های شخصی‌ام نزدیک‌تر خواهم شد، زندگی بامعناتری خواهم داشت و درنتیجه رضایتم از زندگی، بدون توجه به رخدادهای دنیای بیرونی بیشتر خواهد شد.
در متد اکت (ACT, Acceptance & Commitment Therapy)، صحبت از اکت در برابر ریئکت در میان است: اینکه در برابر یک رویداد در دنیای بیرونی، آیا من رفتاری reactive دارم یا همواره نیم‌نگاهی به درونم و ارزش‌های شخصی‌ام دارم و براساس آنها act می‌کنم؟

با نگاهی التقاطی به این سه منظر، می‌توان ارتباط عاملیت ایگو با ریشه‌های ناخودآگاهِ عمل را تبیین کرد:
رفتار واکنشی، مشخصا از جایگاه زخم‌ها و مکانیزم‌های دفاعی روانم برمی‌خیزد: اتفاقی در دنیای بیرونی رخ می‌دهد =» این اتفاق برای من تداعی‌گر یکی از بی‌شمار زخم‌هایی است که در زندگی برداشته‌ام =» روان من با یادآوری آن زخم، و درد و رنجی که بر اثر آن کشیده است، قیام می‌کند و واکنشی که در گذشته برای کمتر کردن درد و رنج در آن موقعیت انتخاب کرده بود را به عنوان دستور به ایگو می‌رساند. به این ترتیب رفتار من ممکن است تناسبی با اتفاق بیرونی نداشته باشد و علاوه بر آن، قطعا رفتاری اصیل و متناسب با ارزش‌های من نخواهد بود.
در سناریوی جایگزین، اگر من به زخم‌هایم و مکانیزم‌های دفاعی‌ام آگاه شده باشم و تا حدودی زخم‌هایم را درمان کرده باشم که درد امانم را نبُرد، می‌توانم با خویشتنِ خود ارتباط بگیرم و در برابر همان اتفاق بیرونی، رفتاری اصیل و بامعنا داشته باشم: اتفاقی در دنیای بیرونی رخ می‌دهد =» من با بررسی شرایط بیرونی، با ذهن‌آگاهی و با تماس داشتن با ارزش‌های شخصی‌ام، اقدام درست و معنادار نسبت به آن موقعیت را برمی‌گزینم.

بنابراین و برای جمع‌بندی
توصیه می‌کنم به شما و خودم: روان‌درمانی بریم، زخم‌هامون رو شفا بدیم، آگاهی‌مون رو تقویت کنیم، اصیل‌تر زندگی کنیم، نوری باشیم بر تاریکی‌های این جهان
و
باشد که درست‌تر و آگاه‌تر زندگی کنیم. 🙏
بیایید دنیا را به قدر شمع وجودمان روشن‌تر کنیم 🙏

ارادتمند، صدرا مرادیان.
@corneliusnotes
9
Consciousness Concern
#اتاق_درمان #تعمق #درون‌نگری #ارزش‌های_شخصی #مکانیزم‌های_دفاعی «ego is just an agent..» این خلاصه‌ی بینشی بود که در یکی از جلسات #روان‌درمانی درموردش مفصل صحبت کردیم. #ایگو، #خودآگاه، یا همان مَنِ من، از منظری، فقط عامل اجرای دستوراتی است که دریافت کرده…
نقد و تکمله‌ی استاد عزیزم وحید شاه‌رضا به این متن:

ایگو فقط مامور است
اما آیا معذور هم هست؟

به نظرم تو داری درباره‌ی پذیرش مسئولیت صحبت می‌کنی و این‌که هر فردی باید نهایت تلاشش را بکنه که رفتارهاش و در وجه کلی‌تر جهت‌گیریش در زندگی را موجه کنه.

طبیعتا اعمالی که واکنشی و تکانشی باشن، به دلیل انفعالِ عاطفی، موجه نیستن. پس یه مشاهده‌گر حاضر و ناظر نیاز هست که در هر لحظه از زمان بر رویدادهای درونی (افکار، احساسات و تمایلاتِ رفتاری) مراقبه کنه و سپس در راستای ارزش‌هایی که خودبرگزیده و موجه‌ساخته عمل کنه.
به نظرم مسئولیت پیش‌فرض متن تو هست، ولی به لفظ بیان نشده

@corneliusnotes
7
#دل‌نوشته #تعمق

گاهی چقدر دلمان چیزی را می‌خواهد ولی عقلمان چیز دیگری می‌گوید!
گاهی چقدر دل و عقل متضاد هم اند...

آخر چه چیزی درست است؟
یا به قول نامجو، چه کسی حرف حق را به ما می‌زند بالاخره..؟

گاهی لازم است با غمی بی‌پایان، کار درست را انجام دهیم. تا «شاید» در نهایت پایانی سبک و رضایت‌بخش‌تر را ملاقات کنیم..
گاهی سنگینیِ تحمل‌ناپذیرِ تصمیمِ درست، تنه به سبکیِ تحمل‌ناپذیرِ هستی می‌زند!

کجاست آن قطب‌نمایی که به ما مسیر درست، جهت‌گیری درست را نشان می‌دهد؟
نور ضعیف آگاهی‌ام را باید به کدام نقطه از روان پاره‌پاره‌ام بیندازم؟
گاهی هیچ تصمیمی وجود ندارد که تمام جنبه‌های سرزمین ملوک‌الطوایفی روان مرا ارضاء کند!

در چنین لحظاتی، درست یا غلط، باید تصمیم گرفت. چرا که بی‌تصمیمی محکوم به غلط بودن است!
در چنین لحظاتی، تمام توانم را به کار می‌گیرم تا با ایستادن بر سر ارزش‌هایم، کاری که به نظرم درست‌تر می‌آید را برگزینم.
دیگر چیزی نمی‌ماند جز مسئولانه ایستادن بر سر عواقب تصمیماتم...

لائوتزو می‌گوید: «فرزانه هنگام غم، آرام باقی می‌ماند؛ چرا که بدی به دل او راهی ندارد.»
چقدر زیبا تفاوت غم و بدی را یادآوری می‌کند...

کورنلیوس
@corneliusnotes
12👍3
#اتاق_درمان #خودیاری

همراهان عزیزم
روان ما برای شرایطی که در دو روز گذشته تجربه کردیم آماده نیست.

به خودتون با روش‌های مختلف کمک کنین:
نفس عمیق و آگاهانه (اگه بتونین مدیتیشن‌های کوتاه اما جدی)
بنویسین. هرچی که تو سرتونه رو روی کاغذ بالا بیارین و بعد بندازینش دور..
صحبت‌های کوتاه از دغدغه‌هاتون با آدم‌های امن‌تون. (مهمه کوتاه باشه تا هم خودتون تخلیه بشین هم طرف مقابل پر نشه)
دوش هر روز. انجام این کارها توی حمام: در حد ۳۰ ثانیه زیر آب سرد (سرد، نه یخ) بمونین. یه سطل آب نمک بعد از دوش و قبل از آب‌کشی خودتون بریزین روی سرتون و صبر کنین تا تمام بدنتون رو پوشش بده.
از اخبار و حتی جوک‌های مناسبتی تا حد ممکن دور بمونین و فقط در صورت ضرورت بررسی کنین.
کتاب بخونین. کتاب‌های ساده. نمایش‌نامه. رمانی که همیشه دوست داشتین بخونین و فرصت نمیشده...
پادکست بشنوین.
برای خودتون وقت بذارین و خلوت بکنین. سه چهار بار در روز در حد چند دقیقه این کارا رو بکنین....

اگر ایده‌ی خوب دیگری دارید که به خودتون برای کنترل اضطراب و تنش این روزها کمک کرده داخل کامنت‌ها بنویسین تا بقیه هم ازش ایده بگیرن 🙏🌹

@corneliusnotes
17
Forwarded from یونگ نگار
زمانی جلوتر از دیگران هستید،
زمانی عقب‌ترید.
زمانی در حرکتید،
زمانی در حال استراحت.
زمانی قوی و نیرومندید،
زمانی خسته و بی‌حال.
زمانی از امنیت برخوردارید
و زمانی در خطر.

فرازنه هر چیز را آن‌طور که هست می‌بیند،
بدون تلاش برای تسلط بر آن.
او اجازه می‌دهد هر چیز سیر طبیعی‌اش را طی کند
و در مرکز دایره باقی می‌ماند.

اگر می‌خواهید چیزی کوچک‌تر شود،
نخست بگذارید خوب گسترده شود.
اگر می‌خواهید از چیزی رها شوید،
ابتدا بگذارید شکوفا شود.
اگر می‌خواهید چیزی را به‌دست آورید،
ابتدا آن را ببخشید.
این، درک ظریفی از قانون هستی است.
نرم بر سخت غلبه می‌کند.
آرام بر سریع پیروز می‌شود.

بگذارید آنچه می‌کنید، پنهان باقی بماند
و تنها نتیجه را به دیگران نشان دهید.

لائو تسه
تائو ت چینگ
7
Forwarded from Mitra Boloukat
زمانی که نمی‌دانی فردا چه خواهد شد،
زمانی که آینده مثل مهی غلیظ روی دل و فکر تو نشسته،
وقت آن است که هنر زندگی در اکنون را تمرین کنی.


---

🌿 زندگی روز‌به‌روز، یعنی چه؟

نه یعنی بی‌برنامه‌گی.
و نه یعنی بی‌احساسی.
یعنی پذیرشِ این حقیقت ساده:

> "فقط امروز در اختیار من است."



در دل جنگ، ما نمی‌توانیم برای فردا قولی بدهیم.
اما می‌توانیم امروز،
با یک فنجان چای داغ،
با نوازش نرمی به دلِ زخمی‌مان،
با یک تماس کوتاه به مادری نگران،
زندگی را زنده کنیم.

مراقبه‌ی «فقط امروز»:

دم: فقط امروز را دارم.
بازدم: اجازه می‌دهم امروز کافی باشد.

دم: با این لحظه می‌مانم.
بازدم: به فردا وابسته نیستم.

دم: هنوز زنده‌ام.
بازدم: پس می‌توانم عشق بورزم.
🍂 تو می‌پرسی چطور می‌توان روزبه‌روز زندگی کرد؟
و من می‌گویم:

با ساختن "جزایر کوچک معنا" در هر روز:

یک چیز کوچک بخوان.

یک جمله بنویس.

یک چیز گرم بنوش.

یک موجود زنده را لمس کن.

یک لحظه واقعاً نفس بکش.


و مهم‌تر از همه:
نگذار ذهن‌ات تنهات بگذاره.
بیا ذهن را برگردانیم به این لحظه،
با هر کار ساده‌ای که پیش رو داریم.
تو در میانه‌ی ویرانی ایستاده‌ای.
و از من می‌پرسی:
«چرا باید معنا بسازم؟ وقتی شاید همه‌چیز فردا نابود شود؟»

پاسخ من، آرام است.
مثل صدای باران روی سقف پناهگاه.


---

🌱 برای اینکه اگر تو معنا نسازی، درد شکل زندگی تو را می‌سازد.

درد، بی‌معنا که بماند، سمی می‌شود.
تو را فرامی‌گیرد.
همان‌طور که آتشِ بی‌مهار، جنگل را می‌بلعد.

اما اگر حتی در دل جنگ،
تکه‌سنگی از معنا در مشتت نگه داری،
دیگر فقط بازمانده‌ی حادثه نیستی.
تو می‌شوی شاهد زندگی.


---

🌺 تو ممکن است نتوانی جلوی جنگ را بگیری.
اما می‌توانی جلوی پوچیِ درونت را بگیری.

معنا یعنی:

دیدن یک کودک و لبخند زدن، فقط چون زندگی هنوز هست.

نوشتن جمله‌ای ساده، تا جهان بفهمد تو هنوز نرفته‌ای.

درست کردن چای برای کسی دیگر، و گفتن «بفرما»، یعنی هنوز انسان مانده‌ای.



---

🌊 جزیره‌های معنا، قایق‌های ما در دریای بی‌رحم‌اند.

هر جزیرهٔ معنا – کوچک یا بزرگ – می‌گوید:

> من هنوز انتخاب دارم.
حتی اگر دنیا بر سرم خراب شود، درون من، هنوز جایی هست که می‌خواهد انسان بماند.




---

🍃 تیک نات هان می‌گفت:

> «وقتی خانه‌ات می‌سوزد، هنوز می‌توانی با گلی کوچک، زیبایی را به زندگی دعوت کنی. این کار، مبارزه است. این کار، مقاومت است.»



تو، با ساختن معنا،
در برابر فراموشی، در برابر زخم، در برابر زوال، می‌ایستی.

تو، با همین معناهای کوچک،
نمی‌گذاری صدای انسان بودنت، گم شود.
4🔥2
Consciousness Concern pinned «#اتاق_درمان #خودیاری همراهان عزیزم روان ما برای شرایطی که در دو روز گذشته تجربه کردیم آماده نیست. به خودتون با روش‌های مختلف کمک کنین: نفس عمیق و آگاهانه (اگه بتونین مدیتیشن‌های کوتاه اما جدی) بنویسین. هرچی که تو سرتونه رو روی کاغذ بالا بیارین و بعد…»
.
▫️مصائب لبریز شدن

اضطراب و ترس توان روانیمان را می‌بلعند و ما را حساس، زودرنج و کم‌طاقت می‌کنند. برای همین این روزها ممکن است زود واکنش نشان بدهیم، خشم سمت این و آن ببریم، حوصله رفتارهایی را که معمولاً راحت از کنارشان می‌گذشتیم نداشته باشیم و خلاصه تعاملاتمان پر از تنش‌های به‌حق یا ناحق و متناسب یا نامتناسب بشود.

ما این روزها بدانیم یا ندانیم پُریم و جا برای خیلی چیزها نداریم. عجله می‌کنیم و صف‌ها را دور می‌زنیم، کارهایمان را به تعویق می‌اندازیم، تا جای ممکن اجتناب می‌کنیم، از رفتارهای دیگران عصبی می‌شویم (مخصوصاً از مواجهه متفاوتشان با اضطراب)، کم‌طاقتیم و انتظار زیاد کلافه‌مان می‌کند و ... . ما این روزها خودآگاه یا ناخودآگاه داریم صَرفِ ابهام و ترس می‌شویم؛ بعضی‌هایمان در سکوت و بعضی‌هایمان با سر و صدا.

باید حواسمان به این شرایط نامتعارف باشد. ما آدم‌های چند روز قبل نیستیم. دیگران هم همان دیگران نیستند. فضا هم همان فضا نیست. باید پروای پُری هم را داشته باشیم‌ و تا می‌توانیم گذر کنیم. گاهی هم اگر شد همدلانه حرف بزنیم و بدانیم این روزها خیلی از مسائلی که آزارمان می‌دهند، خودشان مسئله نیستند، این پُری و لبریزی ماست که مشکل‌ساز می‌شود. این روزها باید بدانیم که شبحی ترسناک در پسِ لحظاتمان، هر چیزی را سخت‌تر و تحمل‌ناپذیرتر می‌کند.

@TheWorldasISee
Consciousness Concern
#اتاق_درمان #خودیاری همراهان عزیزم روان ما برای شرایطی که در دو روز گذشته تجربه کردیم آماده نیست. به خودتون با روش‌های مختلف کمک کنین: نفس عمیق و آگاهانه (اگه بتونین مدیتیشن‌های کوتاه اما جدی) بنویسین. هرچی که تو سرتونه رو روی کاغذ بالا بیارین و بعد…
#اتاق_درمان #خودیاری

همراهان عزیزم،
در این روزهای پرتنش که ناامنی و بی‌ثباتی روانی دست از سر ما برنمی‌داره، مهمه که یادمون بمونه: ما هم انسانیم!
بدن‌مون، روان‌مون، ذهن‌مون، حتی قلب‌مون در حال پردازش بحران و اضطرابه. پس اگر خسته‌ای، بی‌حوصله‌ای، زود عصبانی میشی، یا حتی وقتی از خودت توقع داری "عادی" باشی و نیستی... این‌ها همه طبیعی‌ان.

مهربونی با خودت رو فراموش نکن.
به جای قضاوت خودت برای کلافگی، خسته بودن، گیج بودن، فرار به خواب یا حواس‌پرتی و ... به خودت بگو: «من دارم در دل یک وضعیت غیرعادی، به شکل انسانی واکنش نشون میدم.»
آدمی وقتی در خطره، مغز و بدنش روی بقا تنظیم میشه. پس عجله نکن برای بهتر بودن. عجله نکن برای بازگشت به روال و روتین همیشگیت.
هر قدم کوچیک توی این روزها، یک پیروزیه؛ حتی اگر فقط نفس عمیقی باشه، چند قطره اشک باشه، خیره شدن به سقف باشه...

خودت رو ببین. خودت رو بشنو. حتی اگه صدای درونت پر از ترس، خشم یا درماندگیه. بذار باشه. بمون باهاش. فقط ببینش. لازم نیست همین حالا حلش کنی...

خودت رو بغل کن. حتی با کلمات. توی خلوت ذهنت به خودت بگو: «می‌دونم که سختته. می‌فهمم.»
این جمله‌ی ساده معجزه می‌کنه!
روحتو آروم می‌کنه. بدنتو از تنش خالی می‌کنه. چون بالاخره کسی هست که درد تو رو بفهمه، حتی اگه اون کس خودت باشی :)

اصولا نباید در این روزها از خودمون انتظار "عادی بودن" داشته باشیم. ما همه داریم مرحله‌ای تازه رو تجربه می‌کنیم. در این مرحله، همدل بودن با خود بخش مهم مراقبت از روان در این روزهاست.

اگه تونستی برای بقیه باشی، باش. اگه نشد، حداقل برای خودت باش.
نگذار اضطراب، تو رو از خودت جدا کنه. از بدنت. از نفست. از قلبت.

امید که این تنش و عدم امنیت و آرامش روانی که این روزها داریم تجربه می‌کنیم، با رشد و آگاهی که به دست میاریم جبران بشه 🕊️♥️

@corneliusnotes
11👍1
#معرفی_کتاب #تعمق #ذن #رضایت_درونی #بینش

بریده‌هایی از کتاب «سفر پاندای بزرگ و اژدهای کوچک»، اثر جیمز نوربری:
(پیشنهاد: متن رو سیو کنید و هر بار یه جمله ازش بخونید 🌹)

ذهن، شبیه باغه؛ اگه به حال خودش رها بشه، خیلی زود پر از علف هرز میشه، و جایی که علف هرز زیاد باشه گل‌ها نمی‌تونن رشد کنن.

هر چیزی که لازم داری، همین الآن درونته..

اگه خودت رو فراموش کردی، فقط به ستاره‌های آسمون نگاه کن، یا به صدای شاخه‌های درخت گوش کن که با نسیم غروب تکون می‌خورن. اون‌ها دارن همون کاری رو می‌کنن که طبیعت توی همین لحظه براشون درنظر گرفته.

ترسیدن طبیعیه، ولی گاهی در هر حال باید ادامه بدیم. ترس مانع مردن نمیشه، ولی می‌تونه مانع زندگی‌کردن بشه!

گذشته مثل داستانیه که به ما می‌گه چطوری به امروز رسیدیم، ولی تو می‌تونی از امروز یه داستان جدید بنویسی.

منم یه وقتی زیاد می‌ترسیدم، اما از همه‌شون جون سالم به در بردم و یاد گرفتم که نیازی به ترسیدن ندارم.

گاهی تنها کاری که از تو برمی‌آد، اینه که منتظر بمونی!
حتی سهمگین‌ترین طوفان هم می‌گذرد...

خودمون انتخاب نکردیم که این‌جا باشیم. ولی خب، الآن اینجاییم... اگه یه لحظه اتفاق‌هایی که افتاده رو فراموش کنی و به اطراف نگاه کنی، شاید متوجه بشی که این یکی از لحظات زیباییه که تا الآن تجربه‌ش کردیم.

اگه حس می‌کنی گم شدی، چشم‌هات رو ببند؛ آفتاب رو روی پوستت و نسیم رو روی صورتت حس کن. این‌جوری خیلی زود خودت رو پیدا می‌کنی.

هیچی تحت کنترل ما نیست کوچولو... واقعا نیست! فقط اعتماد دارم که زندگی، ما رو به جایی که باید باشیم می‌رسونه.
اما اگه من جایی که هستم رو دوست نداشته باشم چی؟
البته ما می‌تونیم سعی کنیم شرایطمون رو تغییر بدیم، ولی بعضی وقت‌ها نمی‌تونیم تغییر زیادی ایجاد کنیم. به جاش باید سعی کنیم شرایط رو همون‌طور که هست بپذیریم. این پذیرش آرامش بزرگی به همراه داره.

ما نمی‌تونیم دیگه برگردیم خونه! این یه دنیای جدیده، جایی که هیچ‌وقت نبودیم و جایی که هیچ‌وقت نمی‌تونیم ازش برگردیم.

اژدهای کوچک دلش گرفته بود. احساس می‌کرد همه چیزش رو از دست داده.
پاندای بزرگ گفت «اگه قراره گم بشیم، خوشحالم که با تو گم میشم.»

می‌دونم که درکش الآن سخته، ولی جهان هستی ما رو دقیقا همون جایی قرار داده که باید باشیم.

اژدهای کوچک کم کم احساس کرد پوچی درونش مانند فنجانی است که در انتظار پرشدن باشد. البته که درد هم بود، اما زیبایی هم بود.
گفت «اینجا جاییه که خونه‌ی جدیدمون رو می‌سازیم.»

پاندای بزرگ پرسید «چیو داریم جشن می‌گیریم؟»
اژدهای کوچک گفت «خودمون رو.. این یه سفر طولانی با یه عالمه سختی بود و ما هر دو هم‌چنان هستیم؛ برای من این دلیل خوبیه.»

متوجه شدم که هرچی کمتر سعی کنم دنیا رو کنترل کنم، آزادترم تا پیش‌رفتنش رو با تمام شگفتی‌های رام‌نشدنیش تماشا کنم.

فکر نکنم دنیا هیچ‌وقت درست اون طوری بشه که من می‌خوام؛ بعضی چیزها رو هم هیچ‌وقت نمی‌تونم تغییر بدم. ولی اخیرا چیزهایی رو که قبلا نمی‌تونستم بپذیرم، کم کم دارم باهاشون کنار می‌آم.

دوران سختی رو گذروندیم و حس می‌کنم آسیب دیدم. ولی خب، نور از همین ترک‌های کوچیکه که وارد میشه..

@corneliusnotes
6👍1
#دل‌نوشته #تعمق #درون‌نگری

«برای ساختن چرخ، محورها را به هم وصل می‌کنیم، اما #فضای_خالی میان چرخ است که به کار می‌آید.
از گِل کوزه می‌سازیم، اما فضای خالیِ درون کوزه است که به کار می‌آید.
از چوب خانه بنا می‌کنیم، اما فضای خالی درون خانه است که به کار می‌آید.
مشغول هستی‌ایم، اما #نیستی است که به کار می‌آید.....»
#تائو؛ شعر شماره ۱۱

در این نمونه‌ها، چیزی که «نیست»، مهم‌تر از چیزی است که هست. به نظر می‌رسد که اگر فقط به چیز/چیزهایی که هست بها دهیم، به خطا رفته‌ایم!
انگار آنچه که می‌یابیم «چیز»ی است، اما آنچه به کار می‌آید، نبود «چیز».

اگر زندگی را به doing mode و being mode طبقه‌بندی کنیم، به گمان من، «انجام دادن» که بخش جدانشدنی از زندگی امروزی است، همان «چیزی» است در حالی که «بودن»، که نبودِ انجام دادن است، همان «فضای خالی» یا «نیستی»ای است که می‌تواند به کار آید...

در سه‌گانه‌ی کار و یار و غار، که به گمان من، کلید رضایت از زندگی، کیفیت هر سه و وجود تعادل و بالانس بین آنها است، «نیستی» که قرار است به کار آید فقط در غار یافت می‌شود (اگر بشود!).
ما در تنهایی، در کنج خلوت‌مان، در غار، در این نیستیِ خودخواسته‌ای که یافتنش سخت و ماندن درش سخت‌تر است، می‌توانیم خود را بازیابیم.
بازیابی‌ای سخت ترسناک! چرا که در آن ملاقات با خود، متوجه این حقیقت می‌شویم که چقددر به خودمان بدهکاریم!
گرچه گریزی از این مواجهه نیست، چرا که با سرگرم کردن خود به جهان بیرونی، صرفا «مواجهه» را به تعویق می‌اندازیم و نه احساس نامطلوبی که از این بدهی به خود برایمان ایجاد می‌شود را. و نتیجتا جایی همان مواجهه‌ی به تعویق افتاده نیز گریبانمان را می‌گیرد..

اما این مواجهه پایان ماجرا نیست، بلکه آغاز دور جدیدی از سفر زندگیمان است..
حالا و بعد از #درون‌نگری، بعد از اصلاح نگرشمان به خود و دنیا، باید به بیرون برگردیم و رفتارمان را نیز اصلاح کنیم.
باید #بالانس جدیدی که نیازش را در خود یافته‌ایم و تعهدش را به خود داده‌ایم را مو به مو رعایت کنیم. گاهی خشن‌تر باشیم، گاهی مهربان‌تر، گاهی قاطع‌تر و گاه منعطف‌تر....
این تغییرات، می‌توانند باعث ایجاد خشم، اضطراب یا احساسات ناخوش‌آیند دیگری در عزیزان و نزدیکان‌مان شوند، چرا که ما دیگر با تصویری که آنها از ما در خاطر دارند یکی نیستیم و انتظاراتی که براساس منِ پیشین دارند، توسط منِ امروز برآورده نمی‌شود...
امید که عزیزان و نزدیکانمان بتوانند تصویری که از ما دارند را بازسازی کنند، وگرنه...

هشدار! #پوست‌اندازی فقط محدود به دنیای درونی نمی‌شود!
گاهی ضرورت در این است که در دنیای بیرون هم فضای خالی ایجاد شود تا جایی برای زایش مجدد باز شود... زایشی براساس منِ امروز!

به این ترتیب، اگر تمام گام‌ها مو به مو و درست پیموده شوند، بعد از تجربه‌ی بازه‌ای از #کیاس، باری دیگر و در سطحی دیگر، #ثبات و #استیبلیتی رضایت‌بخش‌تری را تجربه خواهیم کرد.
این پروسه سخت‌تر و جانکاه‌تر از آنی است که به نظر می‌رسد... باور نکنید، خودتان امتحانش کنید 🕊🌹

ارادتمند، صدرا مرادیان
روان‌شناس و تحلیل‌گر وجودی..

@corneliusnotes
10
Human
Rag'n'Bone Man
Maybe I'm Foolish, Maybe I'm Blind
Thinking I can see through this
and see whats Behind
Got no way to prove it so Maybe im Blind

But im only Human after all,
...
Don't put your Blame on me

Take a look in the Mirror
and what do you see?
Do you see it clearer
or are you deceived
in what you Believe

Cos im only Human after all
Youre only Human after all
Don't put the Blame on me

Some People got the REAL Problems
Some People out of Luck
Some People think I can solve them
Lord Heavens above
Im only Human after all
Don't put the Blame on me

Don't ask my Opinion
Don't ask me to Lie
Then beg for Forgiveness
for making you cry
Making you cry

Cos im only Human after all
...
Don't put your Blame on me

......

I'm only Human I make Mistakes
Im only Human that's all it Takes
to put the Blame on me

Im no Prophet or Messiah
Should go looking for Somewhere Higher
Im only Human after all
...
Don't put the Blame on me

I'm only Human I do what i can
Im just a Man I do what i can
Don't put the Blame...

@corneliusnotes
4🔥1
Consciousness Concern
Rag'n'Bone Man – Human
برای همه‌ی کسانی که با خودشان مهربان نیستند...
6
Forwarded from رَستار
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بازپخش ویدیوی فقدان خرد در دنیای امروز - اکارت تله

@Rastaar_channel
1
رَستار
بازپخش ویدیوی فقدان خرد در دنیای امروز - اکارت تله @Rastaar_channel
#تعمق #آگاهی

گفته شده آخرین جملات #مسیح بر صلیب، این بوده که «خدایا آنها را ببخش چرا که نمی‌دانند چه می‌کنند»...
فارغ از اینکه این جمله در هیستوری (تاریخ) وجود دارد یا در استوری (داستان‌سرایی)، فکر کردن به آن ارزشمند است..

می‌توان گفت ندانستن و عدم آگاهی و خرد، از صفات #کهن‌الگویی انسانی است، اما اصرار بر حفظ این کهن‌الگوها، یا حتی سهل‌انگاری در رشد کهن‌الگوهای #آگاهی و #خرد در هر فردی، به گمان من نابخشودنی‌ترین رویکردی است که فرد می‌تواند داشته باشد..
شاید به خاطر همین نابخشودنی بودن است که عیسی چنین آرزویی داشته است!
اما فکر می‌کنم آرزوی درست‌تر این باشد که «خدایا آنها را به کاری که می‌کنند آگاه کن»!

آگاهی، بالذات دردناک است!
انسان آگاه، تنهاست. چرا که آگاهی خود را از میانگین جامعه‌ی اطرافش بالاتر برده و کلامش عمقی بیش از معمول بر خود گرفته. پس کسی حرف او را نمی‌فهمد و او نیز، کلام دیگران را نمی‌پسندد...
انسان آگاه، دردمند است. چرا که آگاهی اولین کاری که با او می‌کند این است که بار سنگینی از #مسئولیت را بر دوش او می‌گذارد. مسئولیت خطاهایش. مسئولیت رشدهای نکرده‌اش. مسئولیت به خرج دادن جسارت‌های بسیار و فراتر رفتن از دفاع‌های روانی‌اش...
(به نظر شما انسان آگاه دیگر چه سختی‌هایی را متحمل است؟)

با همین دو مورد، می‌توان درک کرد که آدمی، اصولا اولین قدم‌هایش به سمت آگاهی را خودخواسته بر نخواهد داشت. اما از یک جایی به بعد در زندگی، وقتی نشانه‌هایی از #ضرورت آگاه بودن بر فرد ابلاغ شد (که به گمان من همه‌ی ما چنین نشانگانی را تجربه کرده‌ایم!)، عدم حرکت به سمت آگاه‌تر شدن فقط و فقط از سر #تنبلی و #سهل‌انگاری است و به این ترتیب، فرد روز به روز در این گناه نابخشودنی غرق‌تر می‌شود...

#اکهارت_تله در این ویدیو، موضوع فقدان خرد و آگاهی در زمام‌داران در دنیای امروز را مطرح می‌کند، اما به گمان من موضوع به آنها ختم نمی‌شود! تک به تک ما افراد جامعه‌ی انسانی، به درجاتی بی‌خرد هستیم و مسئول رشد آگاهی و خرد خویش...
چنین دغدغه‌ای در من بود که باعث شد نام کانال را «دغدغه‌ی آگاهی» بگذارم و در این ویدیو، توضیح مناسب و مبسوطی برای چرایی داشتن این دغدغه یافتم...

باشد که درست‌تر و آگاه‌تر زندگی کنیم...
ارادتمند، صدرا مرادیان
روان‌شناس و تحلیل‌گر وجودی

@corneliusnotes
4👍4