کافه شعر و ادب
66 subscribers
560 photos
37 videos
4 links
Download Telegram
درست وقتی می‌گویی فراموشش کردم،

آهنگی پخش می‌شود،
کسی مثل او می‌خندد،
یک نفر عطری می‌زند که بوی او را می‌دهد

و همه‌ی فراموشی‌هایت هدر می‌رود...

#تهران
#میدان_تجریش
#چهارم_شهریور_نودوپنج

@cofe_sher_adab
بی‌مهابا بغلم كن وسط مردم شهر     
بخدا عشق به رسوا شدنش می‌ارزد.
من از آغوش تو
بارها به بهشت رفته‌ام
بهشت مگر کجا مى‌تواند باشد
جز آنجا که با خودت نگویى
کاش جاى دیگرى بودم؟
 
| بهرام حمیدیان  |
ميگفت كاش اسمت مريم نبود..
ميگفتم خب چرا؟!
ميگفت آخه تو همه چيت تكِ
منحصر به فرده..
ولى اسمت نه..
خيليا اسمشون مريمِ..
تو فاميل كلى مريم داريم..
حتى تو گل فروشى ها هم كلى مريم داريم..
وقتى نباشى
وقتى برى
هر بار اسم مريم رو بشنوم روانى ميشم..
كاش اسمت بلقيس بود..
كه بعد از رفتنت هى تنم نلرزه..
گفتم ديوونه،مگه قراره برم؟!
گفت:آره،ميرى ديگه..
يه روزى ميرى..
چون ميدونى خيلى دوست دارم..
چون فهميدى خيلى دوست دارم..
خب،معلومه ميرى ديگه..

#فرزانه_صدهزارى

@cofe_sher_adab
چه خوش است یاری که جدا نباشد
اگه دوستش دارین حفظش کنین، با چنگُ دندون. 
چون زمانکه میگذره هیچی سخت تر از دست دادنِ کسی نیست 
که برای از دست ندادنش باید با جونُ دل می‌جنگیدین.
خیلی ها 
دوست دارند
جایِ آدم معروف ها
سیاستمدار ها
و یا
دکتر، مهندس ها باشند
من اما
دلم می خواهد
جایِ کسی باشم
که تو
عزیزم صدایش می زنی...

| خاطره کشاورز |
در جستجوی آنچه برایم مقدر نکرده ای،خسته ام مکن!
چیزی نگو
تنها مرا در آغوش بگیر

عشق اگر عشق باشد
کار خودش را می‌کند.
چه جسور می‌شوی وقتی مطمئنی کسی عاشقِ توست.
اگه کسی داره زور میزنه که از دستت بده ، کمکش کن.
«وأنَا أبحَثُ عنِّي... وَجَدْتُكَ.⁩»
«هنگامی که پیِ خودم بودم... تو را یافتم.»
خانه‌ای خواستی،
به رویَت آغوش گشودم..
"یا قدر همو می فهمید یا نبودن بهتون می‌فهمونه"
"‏حتی یک نفر در این دنیا شبیه تو نیست
نه در نفس کشیدن،
نه در نفس نفس نفس زدن،
و نه از قشنگی نفس مرا بند آوردن!"
ای در دل من اصلِ تمنّا همه تو...
از هر چه  هست و نیست
گذشتم ولی هنوز
در مرز چشم‌های تو گیرم
با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبالِ پریشانی‌ام

طاقتِ فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پیِ ویران شدن آنی‌ام

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشقِ آن لحظه‌ی طوفانی‌ام

دل خوشِ گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطشِ سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهیِ برگشته زِ دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام

خوب‌ترین حادثه می‌دانم‌ات
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن ابرِ مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام

حرف بزن حرف بزن سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبتِ طولانی‌ام

ها... به کجا می کِشی‌ام خوبِ من؟
ها... نکشانی به پشیمانی‌ام!

محمدعلی بهمنی
سی روز با من، در آپارتمان من، در اتاق خواب من، در آشپزخانه ی من، در وان سفید من، کنار تلویزیون همیشه خاموش من بمان تا معنای واقعی ”زندگی” را با شکل و نمودار برایت بکشم تا بفهمی که در این سال ها چیزی که می کردی “زندگی” نبود سی روز با من باش، صبح، ظهر، شب، نصفه شب
با من لیسی به بستنی قیفی ات بزن و کارهای ”همیشه مهمت” را فراموش کن
زیر باران با من برقص و با جمله ی نفرت انگیز “الان سرما می خوریم” حالم را نگیر
سی روز با من شاد باش و استرس هایت را قورت بده
موبایل لعنتی ات را خاموش کن، ساعت مچی گرانقیمت مزاحمت را بنداز توی سینک ظرفشویی
بی خیال کار، بی خیال دیگران، بی خیال زمان و عقربه ی ثانیه شمارسی روز برای زندگی کردن کافی ست. نه کمتر و نه بیشتر، با من دیوانگی کن و بعد از آن…خداحافظ…
من مقیم تو شدم
پای به خود آمدنم نیست دگر…