258. #Deprive dəˈpraɪv
Take away from by force
به زور گرفتن، محروم کردن
a. The poor man was deprived of a variety of things that money could buy.
مرد فقیر از چیزهای مختلفی که با پول می توانست بخرد، محروم بود.
b. We were deprived of a good harvest because of the lack of rain.
ما به علت کمبود بارندگی از یک برداشت خوب محروم شدیم.
c. Living in a rural area, Betsy was deprived of concerts and plays.
چون «بتسی» در منطقه ای روستایی زندگی می کرد، از دیدن کنسرت و نمایش محروم بود.
🌹 @coding_504 🌹
Take away from by force
به زور گرفتن، محروم کردن
a. The poor man was deprived of a variety of things that money could buy.
مرد فقیر از چیزهای مختلفی که با پول می توانست بخرد، محروم بود.
b. We were deprived of a good harvest because of the lack of rain.
ما به علت کمبود بارندگی از یک برداشت خوب محروم شدیم.
c. Living in a rural area, Betsy was deprived of concerts and plays.
چون «بتسی» در منطقه ای روستایی زندگی می کرد، از دیدن کنسرت و نمایش محروم بود.
🌹 @coding_504 🌹