298. #Collapse kə'læps
A breakdown; to fall in; break down;fail suddenly; fold together
فروپاشی، خراب شدن، ناگهان فروپاشیدن، به هم تا کردن ، جمع کردن
a. A heavy flood caused the bridge to collapse.
سیلابی سهمگین باعث شد پل فرو ریزد.
b. His failure in chemistry meant the collapse of Bob's summer plans.
مردود شدن «باب» در امتحان شیمی، به معنای به هم ریختن برنامه های تابستانی او بود.
c. Collapse the trays and store them in the closet.
سینی ها را جمع کن، و آن ها را در کمد نگه دار.
🌹 @coding_504 🌹
A breakdown; to fall in; break down;fail suddenly; fold together
فروپاشی، خراب شدن، ناگهان فروپاشیدن، به هم تا کردن ، جمع کردن
a. A heavy flood caused the bridge to collapse.
سیلابی سهمگین باعث شد پل فرو ریزد.
b. His failure in chemistry meant the collapse of Bob's summer plans.
مردود شدن «باب» در امتحان شیمی، به معنای به هم ریختن برنامه های تابستانی او بود.
c. Collapse the trays and store them in the closet.
سینی ها را جمع کن، و آن ها را در کمد نگه دار.
🌹 @coding_504 🌹
298. #Collapse kə'læps
A breakdown; to fall in; break down;fail suddenly; fold together
فروپاشی، خراب شدن، ناگهان فروپاشیدن، به هم تا کردن ، جمع کردن
a. A heavy flood caused the bridge to collapse.
سیلابی سهمگین باعث شد پل فرو ریزد.
b. His failure in chemistry meant the collapse of Bob's summer plans.
مردود شدن «باب» در امتحان شیمی، به معنای به هم ریختن برنامه های تابستانی او بود.
c. Collapse the trays and store them in the closet.
سینی ها را جمع کن، و آن ها را در کمد نگه دار.
🌹 @coding_504 🌹
A breakdown; to fall in; break down;fail suddenly; fold together
فروپاشی، خراب شدن، ناگهان فروپاشیدن، به هم تا کردن ، جمع کردن
a. A heavy flood caused the bridge to collapse.
سیلابی سهمگین باعث شد پل فرو ریزد.
b. His failure in chemistry meant the collapse of Bob's summer plans.
مردود شدن «باب» در امتحان شیمی، به معنای به هم ریختن برنامه های تابستانی او بود.
c. Collapse the trays and store them in the closet.
سینی ها را جمع کن، و آن ها را در کمد نگه دار.
🌹 @coding_504 🌹
298. #Collapse kə'læps
A breakdown; to fall in; break down;fail suddenly; fold together
فروپاشی، خراب شدن، ناگهان فروپاشیدن، به هم تا کردن ، جمع کردن
a. A heavy flood caused the bridge to collapse.
سیلابی سهمگین باعث شد پل فرو ریزد.
b. His failure in chemistry meant the collapse of Bob's summer plans.
مردود شدن «باب» در امتحان شیمی، به معنای به هم ریختن برنامه های تابستانی او بود.
c. Collapse the trays and store them in the closet.
سینی ها را جمع کن، و آن ها را در کمد نگه دار.
🌹 @coding_504 🌹
A breakdown; to fall in; break down;fail suddenly; fold together
فروپاشی، خراب شدن، ناگهان فروپاشیدن، به هم تا کردن ، جمع کردن
a. A heavy flood caused the bridge to collapse.
سیلابی سهمگین باعث شد پل فرو ریزد.
b. His failure in chemistry meant the collapse of Bob's summer plans.
مردود شدن «باب» در امتحان شیمی، به معنای به هم ریختن برنامه های تابستانی او بود.
c. Collapse the trays and store them in the closet.
سینی ها را جمع کن، و آن ها را در کمد نگه دار.
🌹 @coding_504 🌹