🎓کدینگ ۵۰۴ | coding 504 🎓
58.4K subscribers
5.24K photos
2.8K videos
367 files
5.38K links
ما به شما کمک میکنیم تا سریعتر زبان انگلیسی را بیاموزید,
ادمین شما @O2021

کانال های دوره های ما👇🏻👇🏻
@Friends_en
@Coding_Toefl
@Extra_en
@Joey_en

نظرات و نتایج 👈 @coding_comments
Download Telegram
نظر یکی از اعضای دوره سریال فرندز

..
برای شرکت در دوره سریال فرندز 👈🏻 t.me/O2021
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی

🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English

📺Which one was Mary Angela?😂

مناسب برای تقویت لیسنینگ

برای داشتن آرشیو کامل فرندز 👈🏻 t.me/O2021
🇺🇸 Join @Friends_en
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
9. #data : ˈdeɪtə
facts, information
حقایق، اطلاعات

a. The data about the bank robbery were given to the FBI.
اطلاعات درباره سرقت بانک به اف.بی.آی داده شد
b. After studying the data, we were able to finish our report.
پس از مطالعه داده ها، توانستیم گزارشمان را تمام کنیم
c. Unless you are given all the data, you cannot do the math problem.
شما نمیتوانید این مسئله ریاضی را حل کنید، مگر اینکه تمام اطلاعات به شما داده شود
🍂 @coding_504 🍂
👍7
درس اول لغت نهم #data
🍂 @coding_504 🍂
👍3
#data
اطلاعات، داده ، حقایق
🍂 @coding_504 🍂
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 راس و میمونش😂😍😂😂😂

آموزش زبان انگلیسی با سریال #فرندز

فوق العاده موثر در تقویت زبان انگلیسی

#لیسنینک و #مکالمه

جهت تهیه مجموعه کامل سریالهای دو زبانه ما در فروش ویژه با تخفیف عدد ۵۵ را برای ادمین ارسال کنید
@O2021
🇺🇸 @Friends_en
Lost and Found
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح پیش متوسط Pre-Intermediate)

Donna and her husband John go to the beach every Saturday in the summer. Today is no exception. Donna packs a picnic lunch. She packs the beach umbrella and sun lotion.
دانا و شوهرش جان تابستان ها هر شنبه به لب دریا می روند. امروز هم استثنا نیست. دانا برای پیک نیک ناهار آماده می کند. او چتر ساحلی و لوسیون ضد آفتاب را بر می دارد.

She cannot find their beach towels. Donna always loses things. The towels are not in the laundry basket or dryer. They are not in the closet, either. She finally looks in her beach bag. She sees the towels folded in the bottom. Of course, the beach towels are exactly where they should be.
او نمیتواند حوله های ساحلی شان را پیدا کند. دانا همیشه چیزها را گم می کند. حوله ها در سبد رخت ها یا در خشک کن نیست. آنها در کمد هم نیستند. او در نهایت به کیف ساحلی اش نگاه می کند. او ته کیف حوله های تا شده را می بیند. البته، حوله ها دقیقا آن جایی هستند که باید باشند.

Donna puts on her swimsuit and floppy sun hat. She is almost ready. She just needs her sunglasses. She thinks they are on the table by the door. Or maybe they are in the bathroom. They could also be in her purse. Donna sighs.
دانا لباس شنایش را می پوشد و کلاه آفتابی شل اش را روی سر می گذارد. او تقریبا آماده است. او فقط به عینک آفتابی اش نیاز دارد. او فکر می کند آن روی میز کنار در هست. یا شاید در دستشویی است. می تواند در کیف دستی اش هم باشد. دانا آه می کشد.

John puts the picnic basket, umbrella, and beach bag in the car.  He checks his fishing poles and equipment. He places them in the car beside the picnic basket.. Daisy, their dog, jumps in the backseat. She loves the beach! John is ready to leave. Where is Donna? She knows he likes to arrive at the beach before the crowds.
جان سبد پیک نیک، چتر، و کیف ساحلی را در ماشین می گذارد. او قلاب و تجهیزات ماهیگیری اش را چک می کند. او آنها را در ماشین کنار سبد پیک نیک می گذارد. سگ شان دیزی می پرد روی صندلی عقب. او عاشق ساحل است! جان آماده ی رفتن است. دانا کجاست؟ دانا می داند که او دوست دارد قبل از جمعیت به ساحل برسد.

John groans and shakes his head. Donna is always late!
جان غرغری کرد و سرش را تکان داد. دانا همیشه دیر می کند!

Donna searches for her sunglasses. She cannot find them, and she knows John is waiting. He hates when she is late! She grabs her purse and locks the door.
دانا دنبال عینک آفتابی اش می گردد. او نمی تواند آن را پیدا کند و میداند که جان منتظر است. جان خیلی بدش می آید وقتی او دیر می کند! او کیف دستی اش را می قاپد و در را قفل می کند.

“You are late,” John says as Donna gets in the car. Donna tells John that she could not find her sunglasses.
وقتی دانا دارد سوار ماشین می شود جان می گوید:« دیر کردی.» دانا به جان گفت که نتوانست عینک آفتابی اش را پیدا کند.

John looks at her and laughs! He flips down the sun visor so Donna can see herself in the mirror. Donna looks in the mirror and laughs too. Her sunglasses are on top of her head. They were there the whole time!
جان به او نگاه می کند و می خندد! او آفتاب گیر را پایین داد تا دانا بتواند خود را در آینده ببیند. دانا به آینه نگاه می کند و او هم می خندد. عینک آفتابی اش بالای سرش است. آن تمام مدت روی سرش بود!

“It is always in the last place that you look,” Donna giggles!
دانا با خنده گفت:« اشیای گم شده همیشه در آخرین جایی است که دنبالشان می گردی.»

#Short_story_16
🌞 @coding_504 🌊
👍8👎1
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.

سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:

۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ

@coding_504
👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
10. #Unaccustomed : ˌənəˈkəstəmd
not used to something
به چیزی عادت نداشتن، نامانوس

a. Coming from Alaska, Claude was unaccustomed to Florida's heat.
"کلود" که اهل آلاسکا بود به گرمای فلوریدا عادت نداشت.
b. The king was unaccustomed to having people disobey him.
شاه عادت نداشت که مردم از فرامین او سرپیچی کنند
c. Unaccustomed as he was to exercise, Vic quickly became tired.
"ویک" چون به ورزش عادت نداشت به سرعت خسته شد
🍂 @coding_504🍂
👍4
روابط عمومی ثبتنام:
🆔 t.me/O2021
کانال دوره ها:
🆔 @en_courses
نظرات کاربران و اعضای دوره ها:
🆔 @coding_comments