#collide
معنی : به هم خوردن ، برخورد کردن
کدینگ: کُلات به کلاهم برخورد نکنه، کلاهمون تو هم بره.
🔸 @coding_toefl 🔸
معنی : به هم خوردن ، برخورد کردن
کدینگ: کُلات به کلاهم برخورد نکنه، کلاهمون تو هم بره.
🔸 @coding_toefl 🔸
آیدی ثبت نام لغات ضروری تافل:
برای شرکت در کلاس های تلگرامی استاد یکتا به ایدی زیر پیام بدین.👇
@O2021
ثبتنام دوره های مکالمه، لیسنینگ و گرامر
t.me/silvermoon1000
کانال دوره ها و نمونه ی تدریسها👇
@en_courses
برای شرکت در کلاس های تلگرامی استاد یکتا به ایدی زیر پیام بدین.👇
@O2021
ثبتنام دوره های مکالمه، لیسنینگ و گرامر
t.me/silvermoon1000
کانال دوره ها و نمونه ی تدریسها👇
@en_courses
Forwarded from یکتا و نمونه های تدریس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from یکتا و نمونه های تدریس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#Function_2
@yektaenglishclass
ادمین ثبتنام👇
@SilverMoon1000
@SilverMoon1000
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Watch Movies here with us
Harry Potter and the Chamber of Secrets
🔸 هری پاتر و تالار اسرار
تقویت مهارت شنیدار با تماشای فیلم های زیر نویس دار درکانال کدینگ
#Movies_for_better_listening 21
@Coding_504📽🎞
Harry Potter and the Chamber of Secrets
🔸 هری پاتر و تالار اسرار
تقویت مهارت شنیدار با تماشای فیلم های زیر نویس دار درکانال کدینگ
#Movies_for_better_listening 21
@Coding_504📽🎞
Forwarded from 🎓کدینگ ۵۰۴ | coding 504 🎓
George and the dragon
جورج و اژدها
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Once upon a time there was a brave knight called George. George had lots of adventures as he travelled by horse across many lands.
روزی روزگاری شوالیه شجاعی به نام جورج زندگی میکرد. جورج سوار بر اسبش از سرزمینهای زیادی عبور کرده و ماجراهای بسیاری داشت.
One day he came to a small village and met a man who lived in a cave next to the village.
روزی او به روستای کوچکی رسید و مردی را دید که در غاری نزدیک روستا زندگی میکرد.
The hermit told the knight about the awful things that were happening there. A terrible dragon had come to live in the lake and attacked the village every day.
مرد غارنشین اتفاقات وحشتناکی که در آنجا افتاده بود برای شوالیه تعریف کرد. اژدهای وحشتناکی برای زندگی به دریاچه آمده بود و هرروز به روستا حمله میکرد.
The villagers didn’t know what to do. First, they gave the dragon all their food, but the dragon just took the food and still attacked the village.
مردم روستا نمیدانستند چه کنند. اول، همهی خوراکیها و غذاهایشان را به اژدها دادند اما اژدها غذاهایشان را خورد و باز هم به مردم روستا حمله میکرد.
So then the villagers gave the dragon all the animals from their farms. The dragon took all the animals, but continued to attack the villagers.
سپس همه حیوانات مزرعههایشان را به اژدها دادند. اژدها همه حیوانات را خورد ولی باز هم به حملههایش به مردم روستا ادامه داد.
So then they gave the dragon all their gold and jewels. The dragon took all their money, but still was not satisfied.
سپس مردم همه طلاها و جواهراتشان را به اژدها بخشیدند اما او باز هم راضی نشد.
The king sent his army to try and capture the dragon, but the dragon was too strong and the knights of the army were too scared and they ran away.
پادشاه ارتش خود را برای گرفتن اژدها فرستاد اما اژدها خیلی قوی بود و شوالیههای ارتش خیلی ترسیدند و فرار کردند.
With nothing left to give, the king could only think of one thing to help protect his people. He sent his only daughter, the princess, to the lake to wait for the dragon.
پادشاه که دیگر هیچچیزی نداشت که به اژدها بدهد برای حفاظت از مردم روستا به یکچیز فکر کرد. او تنها دخترش را به دریاچه فرستاد تا در انتظار اژدها بماند.
When George heard this he rode as fast as he could to the lake. Just then the dragon jumped out from the lake and was going to eat the princess.
وقتی جورج اینها را شنید، با نهایت سرعت به سمت دریاچه تاخت. در همان لحظه بود که اژدها از دریاچه بیرون آمد تا شاهزاده را بخورد.
George attacked the dragon. He fought very bravely, won the fight and killed the dragon. George and the princess returned to the village and everyone was very pleased that they would have no more problems with the dragon.
جورج به اژدها حمله کرد. او شجاعانه با اژدها جنگید و پیروز شد و اژدها را کشت. جورج و شاهزاده خانم به روستا برگشتند و همه از اینکه دیگر اژدها برایشان مشکل درست نمیکند خوشحال بودند.
Today, the story of George’s bravery is remembered and George is known as the patron saint of many countries.
امروزه همه داستان شجاعت جورج را به یاد دارند و جورج قدیس حامی بسیاری از کشورها است.
#Short_story_44
🐲 @coding_504 🐉
جورج و اژدها
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Once upon a time there was a brave knight called George. George had lots of adventures as he travelled by horse across many lands.
روزی روزگاری شوالیه شجاعی به نام جورج زندگی میکرد. جورج سوار بر اسبش از سرزمینهای زیادی عبور کرده و ماجراهای بسیاری داشت.
One day he came to a small village and met a man who lived in a cave next to the village.
روزی او به روستای کوچکی رسید و مردی را دید که در غاری نزدیک روستا زندگی میکرد.
The hermit told the knight about the awful things that were happening there. A terrible dragon had come to live in the lake and attacked the village every day.
مرد غارنشین اتفاقات وحشتناکی که در آنجا افتاده بود برای شوالیه تعریف کرد. اژدهای وحشتناکی برای زندگی به دریاچه آمده بود و هرروز به روستا حمله میکرد.
The villagers didn’t know what to do. First, they gave the dragon all their food, but the dragon just took the food and still attacked the village.
مردم روستا نمیدانستند چه کنند. اول، همهی خوراکیها و غذاهایشان را به اژدها دادند اما اژدها غذاهایشان را خورد و باز هم به مردم روستا حمله میکرد.
So then the villagers gave the dragon all the animals from their farms. The dragon took all the animals, but continued to attack the villagers.
سپس همه حیوانات مزرعههایشان را به اژدها دادند. اژدها همه حیوانات را خورد ولی باز هم به حملههایش به مردم روستا ادامه داد.
So then they gave the dragon all their gold and jewels. The dragon took all their money, but still was not satisfied.
سپس مردم همه طلاها و جواهراتشان را به اژدها بخشیدند اما او باز هم راضی نشد.
The king sent his army to try and capture the dragon, but the dragon was too strong and the knights of the army were too scared and they ran away.
پادشاه ارتش خود را برای گرفتن اژدها فرستاد اما اژدها خیلی قوی بود و شوالیههای ارتش خیلی ترسیدند و فرار کردند.
With nothing left to give, the king could only think of one thing to help protect his people. He sent his only daughter, the princess, to the lake to wait for the dragon.
پادشاه که دیگر هیچچیزی نداشت که به اژدها بدهد برای حفاظت از مردم روستا به یکچیز فکر کرد. او تنها دخترش را به دریاچه فرستاد تا در انتظار اژدها بماند.
When George heard this he rode as fast as he could to the lake. Just then the dragon jumped out from the lake and was going to eat the princess.
وقتی جورج اینها را شنید، با نهایت سرعت به سمت دریاچه تاخت. در همان لحظه بود که اژدها از دریاچه بیرون آمد تا شاهزاده را بخورد.
George attacked the dragon. He fought very bravely, won the fight and killed the dragon. George and the princess returned to the village and everyone was very pleased that they would have no more problems with the dragon.
جورج به اژدها حمله کرد. او شجاعانه با اژدها جنگید و پیروز شد و اژدها را کشت. جورج و شاهزاده خانم به روستا برگشتند و همه از اینکه دیگر اژدها برایشان مشکل درست نمیکند خوشحال بودند.
Today, the story of George’s bravery is remembered and George is known as the patron saint of many countries.
امروزه همه داستان شجاعت جورج را به یاد دارند و جورج قدیس حامی بسیاری از کشورها است.
#Short_story_44
🐲 @coding_504 🐉
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
A House and Yard 🏡🏚🏠
خانه و حیاط (قسمت 50)
Add new #vocabularies to your English knowledge with us at Coding_504
آموزش لغات در مورد خانه ها در این ویدیو
🚩 @Coding_504 📝
خانه و حیاط (قسمت 50)
Add new #vocabularies to your English knowledge with us at Coding_504
آموزش لغات در مورد خانه ها در این ویدیو
🚩 @Coding_504 📝
پذیرش دانشجوی ترمیک، در شش ترم تا ایلتس 6.5 جنرال فقط با روزی دو ساعت وقت گذاشتن، همراهتان هستیم.
پذیرش به تعداد محدود
مشاوره و برنامه ریزی vip تحت نظر استاد یکتا مدرس کدینگ 504
ادمین حامی شما در پروسه ی ثبتنام👇
t.me/silvermoon1000
پذیرش به تعداد محدود
مشاوره و برنامه ریزی vip تحت نظر استاد یکتا مدرس کدینگ 504
ادمین حامی شما در پروسه ی ثبتنام👇
t.me/silvermoon1000
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔘با اصطلاحاتی که در بطن فیلم ها استفاده میشه، به تقویت مهارت شنیدار و مرور لغات خود بپردازید.
American Expressions in VOA Movies
✴️ Signed Up For ⁉️
#English_At_The_movies
@Coding_504
American Expressions in VOA Movies
✴️ Signed Up For ⁉️
#English_At_The_movies
@Coding_504
18. #numb : ˈnəm
without the power of feeling, deadened
بدون قدرت احساس، کرخت
a. My fingers quickly became numb in the frigid room.
انگشتان من در اتاق بسیار سرد به سرعت کرخت شد
b. A numb feeling came over Mr. Massey as he read the telegram.
احساس کرختی و بی حسی آقای "ماسی" را فراگرفت وقتی که تلگرام را خواند
c. When the nurse stuck a pin in my numb leg, I felt nothing.
وقتی پرستار سوزن را در پای بی حس من فرو کرد هیچ چیز احساس نکردم
🍂 @coding_504 🍂
without the power of feeling, deadened
بدون قدرت احساس، کرخت
a. My fingers quickly became numb in the frigid room.
انگشتان من در اتاق بسیار سرد به سرعت کرخت شد
b. A numb feeling came over Mr. Massey as he read the telegram.
احساس کرختی و بی حسی آقای "ماسی" را فراگرفت وقتی که تلگرام را خواند
c. When the nurse stuck a pin in my numb leg, I felt nothing.
وقتی پرستار سوزن را در پای بی حس من فرو کرد هیچ چیز احساس نکردم
🍂 @coding_504 🍂