Forwarded from 🍂coding TOEFL | کدینگ تافل 🍂
یکتا به درس هفده رسیده، اگه علاقمند به ثبت نام در دوره ی تافل وردز در کانال خصوصی و بدون تبلیغات هستین، که لغات تافلو با ما تموم کنین، برنامه ریزی کنید و ثبت نام کنین، همین امروز، فردا دیره، آینده بی خبر میاد و ممکنه اون موقع برای یادگیری زمان نداشته باشی، از امروزت استفاده کن.
@O2021
@silvermoon1000
ادمین های گروه
@Coding_toefl
@Coding_504
@O2021
@silvermoon1000
ادمین های گروه
@Coding_toefl
@Coding_504
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴#تفکر_انتقادی چیست؟ چگونه رفتار می کند؟ و چطور می تواند شرایط بهتری را فراهم آورد؟
🌀تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
در کانال کدینگ، روانت را به ما بسپار، زبانت راه میوفت
🌀تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
در کانال کدینگ، روانت را به ما بسپار، زبانت راه میوفت
Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
تنها راه انجام یه کار عالی و بزرگ میدونی چیه؟
اینه که به کاری که انجام میدی عشق بورزی.
@OfficialEnglishTwitter
اینه که به کاری که انجام میدی عشق بورزی.
@OfficialEnglishTwitter
Language Confusion
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)
Laura is at the airport. She waits for her flight. Her flight is to Berlin, and it is 4 hours away. Laura walks around the airport and looks at the shops. She has a nice time.
لارا در فرودگاه است. او منتظر پروازش است. پرواز او به برلین است، و 4 ساعت فاصله دارد (4 ساعت به آن مانده). لارا به اطراف فرودگاه قدم می زند و به مغازه ها نگاه می کند. او اوقات خوبی دارد. (به او خوش می گذرد)
After an hour she wants to visit the bathroom. She searches for it, but she doesn’t find it.
بعد از یک ساعت او می خواهد به دستشویی برود. او به دنبال آن می گردد، اما او پیدایش نمی کند.
“Where is the bathroom?” she asks herself.
“دستشویی کجاست؟” او از خودش می پرسد.
She looks and looks but she can’t find it. She starts asking people where it is.
او می گردد و می گردد اما او نمی تواند پیدایش کند. او شروع می کند از مردم بپرس که آن کجاست.
Laura: “Excuse me sir, could you please tell me where is the bathroom?”
لارا “ببخشید، می توانید لطفا به من بگویید که دستشویی کجاست؟”
Man: “You mean the restroom, right?”
مرد: “منظور شما مستراح است، درست است؟”
Laura: “No, I mean the bathroom.”
لارا: “نه، منظور من دستشویی است.”
Man: “Well, the restroom is over there.” He says and walks away.
مرد: “خب، مستراح آنجاست.” او می گوید و می رود.
Laura doesn’t understand. She asks a lady: “Excuse me madam, could you please tell me where is the bathroom?”
لارا نمی فهمد. او از یک خانم می پرسد: “ببخشید خانم، می توانید لطفا به من بگویید دستشویی کجاست؟”
“The restroom is over there,” the lady answers and walks away.
“مستراح آنجاست” زن جواب می دهد و می رود.
Laura is confused. “What’s their problem? I need to use the bathroom and they send me to rest?! I don’t need a restroom, I need the bathroom!”
لارا گیج شده است. “مشکل آنها چیست؟ من می خواهم از دستشویی استفاده کنم و آنها من برای استراحت می فرستند؟ من به مستراح نیاز ندارد من به دستشویی نیاز دارم.”
After a while Laura gives up. She feels tired of all this walking and asking. She decides that maybe they are all right and she does need to rest.
بعد از مدتی لارا تسلیم می شود. او از قدم زدن و پرسیدن احساس خستگی می کند. پس او تصمیم می گیرد که شاید آنها همه درست می گویند و او نیاز به استراحت دارد.
She walks to the restroom. Now she is surprised. She realizes the restroom is actually the name for a public bathroom!
به سمت مستراح می رود. حالا او متعجب می شود. او می فهمد که مستراح در واقع یک اسم برای دستشویی عمومی است!
#Short_story_8
🛫🛩 @coding_504 ✈️
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)
Laura is at the airport. She waits for her flight. Her flight is to Berlin, and it is 4 hours away. Laura walks around the airport and looks at the shops. She has a nice time.
لارا در فرودگاه است. او منتظر پروازش است. پرواز او به برلین است، و 4 ساعت فاصله دارد (4 ساعت به آن مانده). لارا به اطراف فرودگاه قدم می زند و به مغازه ها نگاه می کند. او اوقات خوبی دارد. (به او خوش می گذرد)
After an hour she wants to visit the bathroom. She searches for it, but she doesn’t find it.
بعد از یک ساعت او می خواهد به دستشویی برود. او به دنبال آن می گردد، اما او پیدایش نمی کند.
“Where is the bathroom?” she asks herself.
“دستشویی کجاست؟” او از خودش می پرسد.
She looks and looks but she can’t find it. She starts asking people where it is.
او می گردد و می گردد اما او نمی تواند پیدایش کند. او شروع می کند از مردم بپرس که آن کجاست.
Laura: “Excuse me sir, could you please tell me where is the bathroom?”
لارا “ببخشید، می توانید لطفا به من بگویید که دستشویی کجاست؟”
Man: “You mean the restroom, right?”
مرد: “منظور شما مستراح است، درست است؟”
Laura: “No, I mean the bathroom.”
لارا: “نه، منظور من دستشویی است.”
Man: “Well, the restroom is over there.” He says and walks away.
مرد: “خب، مستراح آنجاست.” او می گوید و می رود.
Laura doesn’t understand. She asks a lady: “Excuse me madam, could you please tell me where is the bathroom?”
لارا نمی فهمد. او از یک خانم می پرسد: “ببخشید خانم، می توانید لطفا به من بگویید دستشویی کجاست؟”
“The restroom is over there,” the lady answers and walks away.
“مستراح آنجاست” زن جواب می دهد و می رود.
Laura is confused. “What’s their problem? I need to use the bathroom and they send me to rest?! I don’t need a restroom, I need the bathroom!”
لارا گیج شده است. “مشکل آنها چیست؟ من می خواهم از دستشویی استفاده کنم و آنها من برای استراحت می فرستند؟ من به مستراح نیاز ندارد من به دستشویی نیاز دارم.”
After a while Laura gives up. She feels tired of all this walking and asking. She decides that maybe they are all right and she does need to rest.
بعد از مدتی لارا تسلیم می شود. او از قدم زدن و پرسیدن احساس خستگی می کند. پس او تصمیم می گیرد که شاید آنها همه درست می گویند و او نیاز به استراحت دارد.
She walks to the restroom. Now she is surprised. She realizes the restroom is actually the name for a public bathroom!
به سمت مستراح می رود. حالا او متعجب می شود. او می فهمد که مستراح در واقع یک اسم برای دستشویی عمومی است!
#Short_story_8
🛫🛩 @coding_504 ✈️
Forwarded from #کمپین_حمایت_از_شاغلین_تلگرام
جناب آقای شمخانی دبیرشورای عالی امنیت ملی
من به عنوان یک ایرانی میخواهم تلگرام رفع فیلتر شود!
پیام رسان تلگرام باعث اشتغال چن صد هزار جوان ایرانی شده است....
#کمپین_حمایت_از_شاغلین_تلگرامی
من به عنوان یک ایرانی میخواهم تلگرام رفع فیلتر شود!
پیام رسان تلگرام باعث اشتغال چن صد هزار جوان ایرانی شده است....
#کمپین_حمایت_از_شاغلین_تلگرامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 حمله #پانیک ( #panic_attack ) چیست؟ در برخورد با فردی که دچار این حمله شده چه باید کرد؟
🌀 تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
🌺 @coding_504 🌺
🌀 تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
🌺 @coding_504 🌺
Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
A Surprise from Australia
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)
The school ends and Erica quickly puts her books in the bag and runs out of the class.
مدرسه تمام می شود و اریکا به سرعت کتاب هایش را توی کیفش می گذارد و از کلاس بیرون می دود.
Today is a special day. Erica is very excited. She runs home and thinks about her uncle. She spoke with him on the phone a week ago. He returns from Australia, and he brings a special surprise with him!
امروز یک روز ویژه است. اریکا خیلی هیجان زده است. او به خانه می دود و در مورد عمویش فکر می کند. او با عمویش یک هفته پیش تلفنی صحبت کرده. او از استرالیا بر می گردد، و او با خود یک چیز غافلگیر کننده دارد!
Erica is very happy. She thinks about the surprise that he brings.
اریکا بسیار خوشحال است. او در مورد چیز غافلگیر کننده ای که او می آورد فکر می کند.
“Maybe he brings a surfboard? That is fun! I can learn how to surf!”
“شاید او یک صفحه موج سواری می آورد؟” این جالب است! من می توانم یاد بگیرم چطور موج سواری کنم.
“Maybe he brings Australian nuts? Oh, I can eat nuts all day!”
“شاید او خشکبار (مغز) استرالیایی بیاورد؟ اوه، من می توانم تمام روز خشکبار بخورم.”
“Or maybe he brings a kangaroo? That is not good. I don’t have a place in my room for a kangaroo…”
“یا شاید او یک کانگرو بیاورد؟ این خوب نیست. من جایی در اتاقم برای یک کانگرو ندارم…”
Erica finally arrives home. Her parents are there, and her uncle is there! She is very happy to see him. They hug and she jumps up and down.
اریکا سرانجام به خانه می رسد. والدینش آنجا هستند، و عمویش (هم) آنجاست! او از دیدنش خیلی خوشحال است. آنها (همدیگر را) بغل می کنند و او بالا و پایین می پرد.
“Uncle, uncle,” she calls, “what special surprise do you have for me from Australia?”
“عمو، عمو” او فریاد صدا می زند، “چه سورپرایز خاصی برای من از استرالیا اورده ای؟”
“Well,” her uncle smiles and answers, “I have for you an Australian aunt!”
“خب” عموی او لبخند می زند و جواب می دهد، “من برای تو یک زن عموی استرالیایی اوردم.”
👀نکته: در زبان انگلیسی از aunt برای اشاره به زن عمو و زن دایی هم استفاده می شود. واژه های uncle و aunt الزاما نشان دهنده ارتباط مستقیم خانوادگی نیستند.
#Short_story_9
🇬🇸 @coding_504 🇬🇸
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)
The school ends and Erica quickly puts her books in the bag and runs out of the class.
مدرسه تمام می شود و اریکا به سرعت کتاب هایش را توی کیفش می گذارد و از کلاس بیرون می دود.
Today is a special day. Erica is very excited. She runs home and thinks about her uncle. She spoke with him on the phone a week ago. He returns from Australia, and he brings a special surprise with him!
امروز یک روز ویژه است. اریکا خیلی هیجان زده است. او به خانه می دود و در مورد عمویش فکر می کند. او با عمویش یک هفته پیش تلفنی صحبت کرده. او از استرالیا بر می گردد، و او با خود یک چیز غافلگیر کننده دارد!
Erica is very happy. She thinks about the surprise that he brings.
اریکا بسیار خوشحال است. او در مورد چیز غافلگیر کننده ای که او می آورد فکر می کند.
“Maybe he brings a surfboard? That is fun! I can learn how to surf!”
“شاید او یک صفحه موج سواری می آورد؟” این جالب است! من می توانم یاد بگیرم چطور موج سواری کنم.
“Maybe he brings Australian nuts? Oh, I can eat nuts all day!”
“شاید او خشکبار (مغز) استرالیایی بیاورد؟ اوه، من می توانم تمام روز خشکبار بخورم.”
“Or maybe he brings a kangaroo? That is not good. I don’t have a place in my room for a kangaroo…”
“یا شاید او یک کانگرو بیاورد؟ این خوب نیست. من جایی در اتاقم برای یک کانگرو ندارم…”
Erica finally arrives home. Her parents are there, and her uncle is there! She is very happy to see him. They hug and she jumps up and down.
اریکا سرانجام به خانه می رسد. والدینش آنجا هستند، و عمویش (هم) آنجاست! او از دیدنش خیلی خوشحال است. آنها (همدیگر را) بغل می کنند و او بالا و پایین می پرد.
“Uncle, uncle,” she calls, “what special surprise do you have for me from Australia?”
“عمو، عمو” او فریاد صدا می زند، “چه سورپرایز خاصی برای من از استرالیا اورده ای؟”
“Well,” her uncle smiles and answers, “I have for you an Australian aunt!”
“خب” عموی او لبخند می زند و جواب می دهد، “من برای تو یک زن عموی استرالیایی اوردم.”
👀نکته: در زبان انگلیسی از aunt برای اشاره به زن عمو و زن دایی هم استفاده می شود. واژه های uncle و aunt الزاما نشان دهنده ارتباط مستقیم خانوادگی نیستند.
#Short_story_9
🇬🇸 @coding_504 🇬🇸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 از #PTSD چه می دانید؟چطور بعد از حوادث تلخ (زلزله و ...) به کسانی که دچار PTSD شده اند کمک کنیم؟
🌀 تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
😎 @coding_504 😎
🌀 تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
😎 @coding_504 😎
Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
دوستانی که در جمله سازی انگلیسی و مکالمه روان نیستید!
این کانال معجزه میکنه.
کتابی استاندارد چاپ آکسفورد
حرف زدن انگلیسی رویا نیست👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD43D8A5vH0Wfghr9g
کانال دوم ماست لطفا حمایت کنید👆👆
این کانال معجزه میکنه.
کتابی استاندارد چاپ آکسفورد
حرف زدن انگلیسی رویا نیست👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD43D8A5vH0Wfghr9g
کانال دوم ماست لطفا حمایت کنید👆👆
Nicole's Drums
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)
Nicole has a new set of drums. She likes playing the drums. She practices playing the drums all the time.
نیکول یک درام ست (مجموعه تبل) جدید دارد. او زدن درامز را دوست دارد. او تمام وقت زدن درام را تمرین می کند.
Her parents tell her, “Nicole, we are happy that you like the drums, but you can’t play the drums all the time. There are other people in the apartment. There are other people in the building. There are other people in the neighborhood. And they all want to sleep sometimes!
والدینش به او می گویند، “نیکول، ما خوشحالیم که تو درامز را دوست داری، اما تو نمی توانی تمام وقت درامز بزنی. افراد دیگری هم در این آپارتمان هستند. افراد دیگری هم در این ساختمان هستند. افراد دیگری هم در این محله هستند. آنها همه گاهی می خواهند بخوابند.”
Nicole listens to them. She says she understands, but she doesn’t stop doing it. She practices playing the drums all the time!
نیکول به آنها گوش می کند. او می گوید که می فهمد، اما او این را متوقف نمی کند. او همه وقت زدن درامز را تمرین می کند.
Her parents complain, her sister complains, the neighbors complain. Even the cat complains!
والدین او اعتراض می کنند، خواهر او اعتراض می کند، همسایه ها اعتراض می کنند. حتی گربه هم اعتراض می کند.
“Ok, ok!” Nicole says, “I will be a good girl. I will do it more quietly.”
“باشه، باشه!” نیکول می گوید، “من دختر خوبی خواهم بود من این را آهسته انجام میدهم”
But this doesn’t help much. No one can work, no one can rest, and no one can sleep.
اما این کمک زیادی نمی کند. هیچ کس نمی تواند کار کند، هیچ کس نمی تواند استراحت کند، و هیچ کس نمی تواند بخوابد.
One day Nicole comes home and sees her parents and her sister in the living room. She sees new things: a guitar, a trumpet, and a piano. Nicole is very surprised! “Wow!” she says, “What is this?”
یک روز نیکول به خانه می آید و می بیند والدینش و خواهرش در اتاق نشیمن نشسته اند. او چیزهای جدیدی می بیند: یک گیتار، یک ترومپت، یک پیانو. نیکول خیلی متعجب است! “اوه!” او می گوید، “این چیست؟”
“Well,” her father answers, “we see that we can’t beat you, so we decide to join you!”
“خب!” پدرش جواب می دهد، “ما دیدیم که ما نمی توانیم تو را متوقف کنیم، پس ما تصمیم گرفتیم به تو ملحق شویم.”
#Short_story_10
💈 @coding_504 💈
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)
Nicole has a new set of drums. She likes playing the drums. She practices playing the drums all the time.
نیکول یک درام ست (مجموعه تبل) جدید دارد. او زدن درامز را دوست دارد. او تمام وقت زدن درام را تمرین می کند.
Her parents tell her, “Nicole, we are happy that you like the drums, but you can’t play the drums all the time. There are other people in the apartment. There are other people in the building. There are other people in the neighborhood. And they all want to sleep sometimes!
والدینش به او می گویند، “نیکول، ما خوشحالیم که تو درامز را دوست داری، اما تو نمی توانی تمام وقت درامز بزنی. افراد دیگری هم در این آپارتمان هستند. افراد دیگری هم در این ساختمان هستند. افراد دیگری هم در این محله هستند. آنها همه گاهی می خواهند بخوابند.”
Nicole listens to them. She says she understands, but she doesn’t stop doing it. She practices playing the drums all the time!
نیکول به آنها گوش می کند. او می گوید که می فهمد، اما او این را متوقف نمی کند. او همه وقت زدن درامز را تمرین می کند.
Her parents complain, her sister complains, the neighbors complain. Even the cat complains!
والدین او اعتراض می کنند، خواهر او اعتراض می کند، همسایه ها اعتراض می کنند. حتی گربه هم اعتراض می کند.
“Ok, ok!” Nicole says, “I will be a good girl. I will do it more quietly.”
“باشه، باشه!” نیکول می گوید، “من دختر خوبی خواهم بود من این را آهسته انجام میدهم”
But this doesn’t help much. No one can work, no one can rest, and no one can sleep.
اما این کمک زیادی نمی کند. هیچ کس نمی تواند کار کند، هیچ کس نمی تواند استراحت کند، و هیچ کس نمی تواند بخوابد.
One day Nicole comes home and sees her parents and her sister in the living room. She sees new things: a guitar, a trumpet, and a piano. Nicole is very surprised! “Wow!” she says, “What is this?”
یک روز نیکول به خانه می آید و می بیند والدینش و خواهرش در اتاق نشیمن نشسته اند. او چیزهای جدیدی می بیند: یک گیتار، یک ترومپت، یک پیانو. نیکول خیلی متعجب است! “اوه!” او می گوید، “این چیست؟”
“Well,” her father answers, “we see that we can’t beat you, so we decide to join you!”
“خب!” پدرش جواب می دهد، “ما دیدیم که ما نمی توانیم تو را متوقف کنیم، پس ما تصمیم گرفتیم به تو ملحق شویم.”
#Short_story_10
💈 @coding_504 💈
Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
شجاع باشید؛ حتی اگر نمیتوانید، با تظاهر کردن به شجاعت شروع کنید!
و با گذشت زمان ترسهایتان از بین میروند.
@OfficialEnglishTwitter
و با گذشت زمان ترسهایتان از بین میروند.
@OfficialEnglishTwitter