🎓کدینگ ۵۰۴ | coding 504 🎓
57.4K subscribers
5.27K photos
2.82K videos
367 files
5.43K links
ما به شما کمک میکنیم تا سریعتر زبان انگلیسی را بیاموزید,
ادمین شما @O2021

کانال های دوره های ما👇🏻👇🏻
@Friends_en
@Coding_Toefl
@Extra_en
@Joey_en

نظرات و نتایج 👈 @coding_comments
Download Telegram
Walter Summerford

#داستان_کوتاه_انگلیسی

🌀والتر سامرفورد یکی از بدشانس ترین انسانهای طول تاریخ است. در زمان حیاتش ۳ بار مورد اصابت صاعقه قرار گرفت. وقتی فوت کرد ۴ روز بعد از دفن به سنگ قبرش هم صاعقه برخورد کرد.
در این قسمت داستان زندگی او را قرار دادیم.


A British officer, Major Summerford, while fighting in the fields of Flanders in February 1918 was knocked off his horse by a flash of lightning and paralyzed from the waist down.

⚡️Summerford retired and moved to Vancouver. One day in 1924, as he fished alongside a river, lightning hit the tree he was sitting under and paralyzed his right side.

💥Two years later Summerford was sufficiently recovered that he was able to take walks in a local park.

💫He was walking there one summer day in 1930 when a lightning bolt smashed into him, permanently paralyzing him. He died two years later. But lightning sought him out one last time.

💫Four years later, during a storm, lightning struck a cemetery and destroyed a tombstone.

💥Sullivan was a park ranger, so he upped his odds by being outdoors a lot. The same went for a sportsman named Major Walter Summerford, struck three times, whose gravestone took a shot four years after his death.

#Short_story_11
⚡️⚡️ @coding_504 💥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 آیا شما توانایی #مدیریت_خشم خود را دارید؟ از راهکارهای مدیریت خشم بیشتر بدانیم.

🌀 @coding_504 🌀
موفقیت چیزی فراتر از
چند قانون ساده نیست
هر روز تلاش کنید و قدمی بردارید
هر چند کوچک باشند
تا روزی نتیجه همه آن قدمها را ببینید
@OfficialEnglishTwitter
Kimberly's Acting
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)

Kimberly works as a secretary. She answers phone calls and types letters. She makes coffee, and goes to the post office. She doesn’t like her work. She is bored! “I would like to do something more exciting,” she thinks, “I want an exciting job!”
کیمبرلی به عنوان یک منشی کار می کند. او به تلفن پاسخ می دهد و نامه ها را تایپ می کند. او قهوه درست می کند، و به اداره پست می رود. او کارش را دوست ندارد. او کسل شده است! “من دوست دارم کاری هیجان انگیزتر انجام دهم.”، او فکر می کند، “من یک کار هیجان انگیز می خواهم!”

Kimberly actually wants to be an actress. She goes to auditions, but she doesn’t pass any. She is confused. She doesn’t know what to do to solve this problem, so she decides to ask her friend Victoria.
کیمبرلی در واقع می خواهد بازیگر شود. او به مصاحبه هنرپیشگی می رود، اما او هیچ کدام را قبول نمی شود. او گیج شده است. او نمی داند چطور این مشکل را حل کند، پس او تصمیم می گیرد از دوستش ویکتوریا سوال کند.

Victoria is a good actress. She is not very famous, but she is more successful than Kimberly.
ویکتوریا بازیگر خوبی است. او خیلی معروف نیست، اما او از کیمبرلی موفق تر است.

Kimberly asks Victoria to look at her acting and tell her what the problem is.
کیمبرلی از ویکتوریا می خواهد که به بازی او نگاه کند و به او بگوید مشکل کجاست.

Victoria is happy to help. She watches Kimberly carefully. She takes notes. In the end, Kimberly asks her: “Well… be honest! What is wrong with me?”
ویکتوریا خوشحال می شود که کمک کند. او با دقت کیمبرلی را تماشا می کند. او یادداشت برمی دارد. در پایان، کیمبرلی می پرسد: “خب… صادق باش! مشکل من چیست؟ “

Victoria smiles and says: “Kimberly, you are a wonderful actress. You act very well. There is only one problem.”
ویکتوریا لبخند می زد و می گوید: “کیمبرلی، تو بازیگر فوق العاده ای هستی. تو خیلی خوب بازی می کنی. فقط یک مشکل وجود دارد.”

“What? What is the problem?” Kimberly calls.
“چی؟ مشکل چیست؟” کیمبرلی می پرسد.

“Well,” Victoria answers, “You act very well, but you speak too quietly. I can’t hear a word!”
“خب” ویکتوریا جواب می دهد، “تو خیلی خوب بازی می کند، اما تو آهسته صحبت می کند. من نمی توانم یک کلمه هم بشنوم.”

#Short_story_12
👩🏻 @coding_504 👧🏼
شما دوستان خود را از دست نمی‌دهید؛ چرا که دوستان واقعی هرگز از دست نمی‌روند. شما افرادی را از دست می‌دهید که به دوستی تظاهر می‌کنند و از دست رفتن آنان برای شما بهتر است...

🌿 @OfficialEnglishTwitte
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 آیا نزدیکی بیش از حد در روابط، موجب سردی و جدایی می شود؟

🔴 با زیرنویس فارسی

🌀 @coding_504 🌀
یه دوست که اشکهات رو درک می کنه بسیار ارزشمندتر از دوستان بیشماری ست که فقط لبخندت رو میفهمند.
@OfficialEnglishTwitter
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✐ آموزش زبان BBC: ✎
معنی این جمله چیست؟
‘I am used to the cold weather’

در این ویدئو معنی و کاربرد used to را ببینید
🇬🇧 @coding_504 🇬🇧
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✐ آموزش زبان BBC: ✎

در این ویدئو How to disagree را یاد بگیریم.👊🏼

چگونه به زبان انگلیسی تند و بی‌ادبانه یا مودبانه مخالفت‌تان را بیان کنید؟ 😠😊

🇬🇧 @coding_504 🇬🇧
 Act like the Others
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح پیش متوسط Pre-Intermediate)

Jack and Lydia are on holiday in France with their friends, Mike and Anna.
جک و لیدیا تعطیلات را همراه با دوستانشان مایک و آنا در فرانسه به سر می برند.

Mike loves to visit historical buildings. Jack agrees to sightsee some historical buildings with him.
مایک عاشق بازدید کردن از ساختمان های تاریخی است. جک موافقت می کند تا همراه با مایک به دیدن چند ساختمان تاریخی برود.

Lydia and Anna decide to shop in the city. “See you boys when we get back!” the girls shout.
لیدیا و آنا تصمیم می گیرند تا در شهر خرید کنند. دختر ها داد می زنند:« وقتی برگشتیم شما پسر ها را می بینیم!»

In the village Jack and Mike see a beautiful old church, but when they enter the church, a service is already in progress.
در روستا، جک و مایک یک کلیسای قدیمی زیبا را می بینند اما وقتی وارد کلیسا می شوند، می بینند که یک مراسم در حال برگزاری است.

“Shh! Just sit quietly, so that we don’t stand out. And act like the others!” Mike whispers.
مایک در گوشی می گوید:« هیس! فقط آرام بنشین تا کسی متوجه ما نشود. و مثل بقیه رفتار کن!»

Since they don’t really know French, Jack and Mike quietly sit down. During the service, they stand, kneel and sit to follow what the rest of the crowd do.
چون جک و مایک فرانسوی خوب بلد نیستند آرام یک جا می نشینند. طی مراسم، آنها بلند می شوند زانو می زنند و می نشینند تا هرکاری که جمعیت انجام میدهد را تقلید کنند.

“I hope we blend in and don’t look like tourists!” Mike tells Jack.
مایک به جک می گوید:« امیدوارم قاطی جمعیت شویم و شبیه گردشگر ها نباشیم.»

At one point, the priest makes an announcement and the man who sits next to Jack and Mike stands up.
یک بار کشیش کسی را صدا می زند و مردی که کنار جک و مایک نشسته است بلند می شود.

“We should stand up, too!” Jack whispers to Mike.
جک در گوش مایک می گوید:« ما هم باید بلند شویم!»

So, Jack and Mike stand up with the man. Suddenly, all the people burst into laughter!
پس جک و مایک همراه مرد بلند می شوند. ناگهان، همه ی آدم ها شروع می کنند به خندیدن!

After the service, Jack and Mike approach the priest, who speaks English.
بعد از مراسم، جک و مایک پیش کشیش که انگلیسی صحبت می کرد رفتند.

“What’s so funny?” Jack asks.
جک پرسید:« چه چیز خیلی خنده دار بود؟»

With a smile on his face the priest says, “Well boys, there is a new baby born, and it’s tradition to ask the father to stand up.”
کشیش با لبخندی بر لب گفت:« خب پسر ها، یک نوزاد متولد شده و رسم این است که از پدر خواسته شود تا بلند شود و بایستد.»

Jack and Mike look at each other and Mike shakes his head. He smiles and says, “I guess we should understand what people 
جک و مایک به همدیگر نگاه کردند و مایک سرش را تکان داد. او لبخند زد و گفت:« فکر کنم بهتر باشد تا قبل از اینکه شکل مردم عمل کنیم اول بفهمیم آنها چه می کنند.»

#Short_story_13
📜 @coding_504 📜
فایل صوتی داستان را به دقت گوش دهید.
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.

سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:

۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ

@coding_504
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 کم خوابی چه بر سر سلامت جسمی و روانی ما می آورد؟

🔴 با زیرنویس فارسی

🌺 @coding_504 🌺
جنتلمن بودن هيچ وقت از مد نميفته.

@OfficialEnglishTwitter
حرف زدن انگلیسی رویا نیست👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD43D8A5vH0Wfghr9g