دستم را گرفت و خواست روی پیشانی اش بگذارد،
گفتم : چیکار داری میکنی ؟
گفت :ببین تب دارم ...
گفتم :من سردمه
گفت :اینجا اتاق تشریحه....یادت رفته ..من پزشک قانونی ام.
گفتم :چرا منو آوردی اینجا...سردمه
لبخندی زد... کمی نزدیکتر شد!
پاره ای از یک داستان
#کابوس
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
گفتم : چیکار داری میکنی ؟
گفت :ببین تب دارم ...
گفتم :من سردمه
گفت :اینجا اتاق تشریحه....یادت رفته ..من پزشک قانونی ام.
گفتم :چرا منو آوردی اینجا...سردمه
لبخندی زد... کمی نزدیکتر شد!
پاره ای از یک داستان
#کابوس
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی