چیستایثربی کانال رسمی
6.63K subscribers
6.03K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram

همین حس کنجکاوی، دیدن چهره و اطمینان از واقعی بودن داستان کافیست تا قصه را با اشتیاق تا انتها دنبال کنید. این، مدلِ پیش‌تر جواب داده‌ای است که همه اقبال برنامه‌ای چون ماه عسل نیز سال‌هاست از آن می‌آید. این ساختار ساده‌ای است که چیستا یثربی، با هوشیاری و زیرکی از آن بهره برده است. قصه گفتن، جسارت در بیان عاشقانه‌ای شخصی، بیان حرف‌های خصوصی در فضای پنهان کاری حاکم بر مردم، ایجاد گره‌ها و شروع و پایان مناسب در هر اپیزود، نویسنده‌ای ماهر، خاطره بازی، داستانی به شدت عاشقانه که گاهی به تخیل می‌زند، چهره و قهرمان-قربانی که صورتش را دیده‌ایم و داستانی که می‌دانیم به گفته راوی‌اش واقعی است.

به اینها اضافه کنید که قصه از طریق دو اپلیکیشن محبوب و پر طرفدار، اینستاگرام و تلگرام، هرشب در گوشی طرفدارانِ کنجکاوِ این قصه قرار می‌گیرد. این است که در اندک زمانی اعضای هر دو شبکه از صد هزار نفر بیشتر می‌شود. کاری که کمپانی‌های عظیم در ایران با برند‌های مثلا جدی‌شان، با صرف هزینه‌های گزاف، برایشان رؤیا است. چیستا، با هوشمندی، اکثر قسمت‌های قصه را با ضمیمه یکی از عکس‌هایش در اینستاگرام منتشر می‌کند و عمدا عنوان می‌کند که داستان‌های منتشر شده در کانالِ تلگرامش، از اینستاگرامش می‌آید و حتی در اواخر قصه، عنوان می‌کند که قسمت پایانی، صرفا در اینستاگرام و برای فالوورها منتشر خواهد شد و صفحه‌اش در قسمت آخر، از حالت پابلیک خارج خواهد شد.

اینها، همه نشانه‌های هوشمندی اوست که می‌داند تأثیر دیدن چهره‌اش، چه کمکی به ایجاد انگیزه برای دنبال کردن قصه و تأکید بر واقعی بودنش دارد.او همان کاری را می‌کند که در تاکسی لحظه‌ای قهرمان و راوی را می‌بینید و همین شناخت بصری کافیست تا به قصه‌اش دل بدهید. او اینستاگرامش را منبع کرده که خواننده، زل زند به چهره معمولی قهرمانِ جذاب قصه‌ای که می‌خواند و در ذهنش با او حرف بزند و با او همزاد پنداری کند. چیستا یثربی که پیش‌تر او را با کارگردانی یا نویسندگی تئاتر می‌شناختند به یک باره به چهره اول ادبیات و قصه گویی این روزهای ایران بدل شده و در حوزه داستانِ اینستاگرامی وتلگرامی، صاحب برندی فردی شده است.
حصولی خوب و عرضه‌ای عالی و در دسترس با قیمتی مناسب! همچنین هویت برند، با تصویر ایجاد شده منطبق بوده و این اطمینان به برند، به ارزش برند کمک شایانی کرده است. چیستا همچنین با هوشیاری، داستان‌های حاشیه‌ای جذابی را برای مخاطب رو می‌کرد و بخشی از داستانش را به کمک این حواشی روایت می‌کرد.

همچنین این بار بر خلاف معمول، دختری به شدت معمولی عاشق شده بود و از عشقش می‌گفت. او همچنین با انتشار برخی از کامنت‌هایی که دریافت کرده بود، یا تصویر واقعی ریحانه که با گوشی خودش از روی عکسی نگاتیو گرفته بود، همه جزییات را طوری کنار هم نشانده بود و به مخاطب آگاهی می‌داد که همه‌شان در برند‌سازی او و قصه‌اش به خوبی کار کند. از مذاکراتش با حاجی و تشنه نگه داشتن مخاطب برای دیدن او و عدم رضایتش برای انتشار تصویرش تا پایان قصه و نگه داشتن فضا‌هایی برای کنجکاوی و کشف در قصه. به همه اینها، حضور و مصاحبه‌های مدامش با رسانه‌های مختلف و دامن زدن به تبلیغات قصه‌اش را نیز بیفزاید. همچنین در یک اقدام هوشمندانه، نامه جذابِ زنانه ریحانه را که سرشار از متلک، حسادت، فخر فروشی، تحقیر، اعتراف و... است در راستای همان اهداف برندسازی‌اش استفاده می‌کند.

انتخاب داستانی عامیانه، با ادبیاتی عامه پسند و بیان جزییات حس‌های عاشقانه با فضاسازی‌های جذاب سینمایی و دارای میزانس، همه و همه باعث شده که حالا، چیستا یثربی، یک برند قدرتمند در داستان عاشقانه اینستاگرامی و تلگرامی باشد. همین که حالا مخالفان و موافقان جدی دارد خود گواهی است محکم بر برند بودنش که ماهیتا برند خنثی نیست و موافق و مخالف دارد و بسیاری از این ویژگی‌ها برای او مزیت و تفاوت بود.

حالا چیستا یثربی با این برند‌سازی هوشمندانه، برند اورنس(آگاهی از برند) ایجاد شده و کمپین جذاب تبلیغاتی و در حقیقت سمپلینگش، کوچک‌ترین نگرانی از فروش کتاب مفصل 170 صفحه‌ای‌اش نخواهد داشت و قطعا رکوردهای فروش خوبی را به‌جا خواهد گذاشت که این یکی از کارکردهای برند‌سازی است. مدیریت جایگاه این برند که احتمالا رقبای زیادی را به این میدان خواهد کشاند و ادامه برنامه‌اش برای حفط مخاطبانش در اینستاگرام و تلگرامش نشان می‌دهد که احین همه هوشیاری، تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد...
فعلا که برندِ این ماجرا، دستِ این بازاریابِ هوشمند است...
#چیستایثربی

#برند_اینستاگرام
#برند_تلگرام

#از سایت
#مشاور_برند و تبلیغات
#پستچی
#داستان
#برند_اول_روز

@chista_yasrebi
طرح روی جلد روزنامه
#مردم_سالاری امروز
#مونا_صفدری
#پستچی
#تحولی نو در فضای مجازی

@chista_yasrebi
پيام دوستتون رو كه خوندم يهو من دلم گرفت واقعا يادش بخير چه شبهايي بود البته الانم شبهاي تنهايي من رو جز صفحه شما جاي ديگري پر نميكنه ولي از لحن اين دوست عزيز بغضم گرفت چقد خالصانه حرف زده بود....ناخوآ گاه ياد اولين شبي افتادم كه در اينستا گرام با صفحتون آشنا شدم يادمه بعد از كلي گريه داشتم اينستا رو چك ميكردم كه در بين اين همه هياهوي ادم هاي معروف پرمدعا صفحه شما رو ديدم پر از عشق پر از حرفاي خوب به دور از روزمره بودن هاي من ....مني كه كابوس شبهام تو روزام تكرار ميشد تو صفحه شما با خوندن متنا ،.شعراتون ،كامنتاتون و جواب هايي كه باعشق همراه بود آروم شدم ....از اون به بعد شما همدم شبهاي تنهايي شديد...
مرسي از اين همه عشق ....مرسي از اين همه خوبي ....مرسي كه هستين .....لطفا هميشه بمونيد
به قول يه ترانه...كنارتون رو زمين كه جايي ندارم اما هوادارتون تا ابد ميمونم.....
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

@chista_yasrebi
#جاده_یکطرفه
#جاودان_یاد
#جاودان_صدا
#مرتضی_پاشایی_عزیز
#کلیپ_تصویری
#کارگردان :
#بهمن_تیرگان
نمیدانم چرا این ترانه ی پاشایی عزیز به شدت ، در ذهن من با حل شدن معمای شیدا و صوفی همخوانی دارد
#چیستایثربی
#روز_خوبی داشته باشید
#یادش_جاودان
@chista_yasrebi
#این_یه_بازیه
#صحنه_سازیه
#جاده_یکطرفه
#جاودان _یاد و #
صدا
#پاشایی عزیز
#نکنه همه ش صحنه سازیه؟ حقیقت کجاست؟ نکنه اینا یه بازیه.....؟!
#شیداوصوفی

@chista_yasrebi
@chista_yasrebiگفتگوی امروز روزنامه ایران با چیستایثربی /درباره پستچی/نوشتن در دنیای مجازی و انگیزه ها
سلام، ميخواستم يه تجربه شخصي رو با شما درميون بذارم اما يه كم روم نشد كامنتش كنم، نوجوون كه بودم از اين نام و نام خانوادگي شما خيلي ميترسيدم يه جورايي ته دلم حس ميكردم چقدر جدي باشه اين فرد و مغرور! ميگفتم سيگنال غرورش تا اينجا مياد پس منم انقدر مغرورم كه حتي نميخونم نوشته هاشو!! حتي راستش اولين بار كه يكي قسمت اول پستچي رو برام فرستاد چون آخر متن نوشته بود از كيه، گفتم اواااا از اين حسّا هم مينوشته مگه؟نميدونستم [خانم] چيستا يثربي نوشته[انگار ته دلم ميگفتم اگه ميدونستم نميخوندم😅😅]
الان ميبينم كه چقدرررررر اون زمانا قضاوت بيخود كرده بودم اصلا واسه چي اينهمه از اين اسم در ميرفتم؟؟!... الان نظرم اينه اين اسم و آثارش واسه هركسي اندازه نيست، دل ميخواسته و درك، عشق ميخواسته و درد... يه دليلي داشته كه بعضيا مثل خودم انقدر عقب مونديم از قافله و دير آشنا شديم، الان كه دوستش دارم نه فقط به خاطر پستچي ، بلكه به خاطر خود درونش كه پستچي رو نوشت، قضاوت نكردن اولين درسي بود كه از شما گرفتم و قطعا اين درسا همچنان ادامه خواهد داشت...
ممنون از خدايي كه شما رو آفريد و هدايت كرد و ممنون از پدر و مادرتون كه شما رو پروريدن و ممنون از خودتون و عشقتون و سبك زندگيتون. ممنون.

#مخاطبان
#پیام_تلگرامی
@chista_yasrebi
.


میدان سوت وکور....
#سبک
#ادبیات_پلیسی_در_ایران

چاره یی نیست. باید صراحت به خرج داد و نوشت که ادبیات پلیسی در ایران به مفهوم درست و دقیق کلمه هنوز به وجود نیامده است. اما موانع و اشکالات بر سر راه خلق و نوشتن داستان‌های پلیسی و جنایی در ایران کجاست؟ بی تردید علت بخشی از این وضع و شرایط باز می‌گردد به ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور. شاید بنا بر پژوهش‌های سردستی بتوان مدعی شد دست کم تا دو سه دهه اخیر خشونت ناشی از پیچیدگی جوامع توسعه یافته در پرتو رشد طبیعی سرمایه داری در سرزمین ما وجود نداشته یا اگر بوده، شکل و شمایل مهیبی از خود بروز نداده است.


علاوه بر این، موانع ذهنی، فرهنگی و نوعی پرهیز از گرایش به نوشتن آثار مبتنی بر زشتی و خشونت، شاید از دیگر علت‌های به عرصه نیامدن رمان‌ها و داستان‌های پلیسی در کشور ما بوده است. با اندکی تامل می‌توان دریافت که در دیگر کشورهای به اصطلاح توسعه نیافته یا در حال توسعه نیز این نقصان در قلمرو وسیع ادبیات به چشم می‌خورد. اگر بخواهیم به جست وجوی نخستین نشانه‌های بروز ادبیات پلیسی در ایران برویم، از میان نام‌های انگشت شمار و مجلات پرتیراژ به نمونه‌هایی برمی‌خوریم.

در گذشته پاورقی نویسانی بوده اند که با رویکرد به عنصر کشش و متکی بر ماجراها و حوادث شبه جنایی، داستان‌هایی در قالب پاورقی در مجله‌های عامه پسند دوران قبل از انقلاب به چاپ می‌رساندند. یکی از شاخص‌ترین چهره‌های به یاد مانده در این زمینه «امیر عشیری» است که گاهی همزمان در دو سه مجله پاورقی‌های شبه جنایی - پلیسی و جاسوسی اش منتشر می‌شد و طرفداران خاص خود را داشت. در زمینه ادبیات بالنسبه جدی تر، یکی دو اثر که تا حدی بر انگاره‌های رمان‌های جنایی نوشته شده عبارتند از «شراب خام» اثر «اسماعیل فصیح» و چند داستان کوتاه آمیخته به طنز از نویسنده‌یی به نام «ع- داوود».


ناگفته نماند که جوهره این رمان و داستان‌های شبه جنایی نیز بسیار دور از ماهیت و سرشت ویژه رمان‌های پلیسی جنایی (معروف به سیاه در غرب) بوده است.
با در نظر گرفتن تحولات و دگرگونی‌های چند دهه اخیر شاید پربیراه نباشد که انتظار داشته باشیم با نوعی رویکرد مبتنی بر جامعه شناسی در آینده یی نزدیک رمان‌ها و داستان‌هایی در ژانر پلیسی و جنایی به معنای کامل این نوع ادبیات داستانی در ایران نیز نوشته و منتشر شود. دلیل این پیش بینی تا حدودی به ساختاری

شدن خشونت در لایه‌هایی از مردم جوامع پیرامونی شهرهای بزرگ کشور ما باز می‌گردد.

#منبع:سبکهای ادبی ایران.وبلاگ

@chista_yasrebi
#شیداوصوفی
#چیستایثربی
#علی : اگه از اول بت میگفتم تو این پرونده میموندی؟
#شیدا : نه !......ولی باید میگفتی!
@chista_yasrebi
استاد عزيز جان
با اينكه آشنايي من با هنر شما، به حدود بيست سال مي رسه و مانوس با آثار شما هستم، اما تا اين لحظه، چه هنگام پست هاي "پستچي" و چه اين روزها براي پست قصه ي "شيدا و صوفي"، شما رو كامنت نكردم (بر عكس پستهاي قديم كه مجالي بود براي گفتگو با استاد قديمي خودم)، علت هم اين بود كه بعنوان يه قصه خون كم و بيش حرفه اي، احساس ميكنم بايد در مقام شاهد و ناظر قصه رو شنيد و مزه مزه كرد. مگه وقتي كتاب ميخونيم لحظه به لحظه با نويسنده در ارتباطيم كه هر قسمت داستان رو بدون دونستن خط فكري نويسنده انقدر به چالش بكشيم؟
اما امروز وقتي ديدم بر پيكره ي هنر و عشق و احساس شما، چوب بي انصافي رو ميزنن، به خودم اجازه دادم چند كلامي با شما صحبت كنم..پيشاپيش بابت اظهار نظر خودم از شما عذرخواهي ميكنم.
استاد جان، بسيار متعجبم كه در روزگاري كه هر اثر هنري، وقتي از طرف خريدار متحمل هزينه ي مالي ميشه، بيشتر تكريم ميشه، چطور دوستان عزيز علاوه بر اينكه قدر اين موقعيت رو ندونستن، توقع دارن كه تنها راه كسب درآمد يك هنرمند نويسنده بصورت رايگان در اختيار قرار بگيره؟ تازه تيغه هاي تيز بي انصافي هم بر روي اثر كشيده بشه؟! كدام يك از دوستان حاضرهستند سرمايه ي خود رو رايگان در اختيار ديگري قرار بده! هرچند با شناخت دورادوري كه از شما دارم ميدونم كه بيشتر به دنبال اعتبار كلام و اعتبار خودتون جلوي اهل فن منجمله ناشر هستيد و نه جنبه ي مادي ماجرا.

دكتر چيستا يثربي، با بذل وقت و انرژي و فكر و احساس خود، هميشه پستهاي مفيد (چه شعر، چه مطلب تاريخي و چه علمي) رو در اختيار مخاطب خود قرار داده اند، به ايشون اجازه بديم، كمي از سهم قلم خودشون رو در جهت امرار معاش استفاده كنن.
اي كاش من خواننده آگاه باشم، كه بايد و بايد حرمت نويسنده اي رو كه جانانه و مخلصانه وقت ميذاره رو حفظ كنم.

پاينده و استوار باشيد..
آزاده
دانش آموز قديم شما
@chista_yasrebi
چیستا جان :
سلام بانو،خدا قوت ❤️
از جریان پیش آمده در قسمت بیست و پنج شیدا و صوفی واقعا ناراحتم...
نمیدونم چرا یه عده ای اینطورین...
حتی حاضر نیستن دنبال جواب برای سوالاشون باشن،انگار فقط منتظرن ما یا شما به سوالاشون_که اکثرا پیش پا افتاده هست_جواب بدیم.
خوده من هم در حین خوندن شیدا و صوفی گیج میشدم،سوالاتی هم برام پیش میامد
اما میرفتم از اول میخوندم داستانو،
هم گیج بودنم رفع میشد هم جواب سوالام پیدا میشد.
خیلی عجیبه که اینجورین!
حدس زدن جز ء داستانایی مثل شیدا و صوفیه،اما از اسمشم پیداست..."حدسه"
امکان داره کاملا اشتباه باشه
من نمیدونم چرا تا حدساشون اشتباه از آب در میامد میومدن توهین میکردن...!!!!
والا من جای اونا خجالت میکشم
هم به داستان توهین کردن هم به شما
تهمت میزنن که باهاشون بازی میکنین!!!
عمدا..!!!!
سره پستچی هم همین اتفاق افتاده بود...یادم نرفته که میومدن میگفتن عمدا دیر میذارین که با روح و روان مردم بازی کنین!!!!!
خدا صبر بده بهتون چیستا جانم.
خجالت آوره به خدا
خیلی عجیبن!!!!!
موندم تو زندگیاشون چیکار میکنن با این صبر کم و زبان تندی که دارن... .
بانو من هم خیلی ناراحت میشم اگه ادامه ی داستانو نذارین
اما بهتون حق میدم
هنر که مفت و مجانی در دست یه عده قرار بگیره از ارزشش کم میشه...و به خودشون اجازه ی توهین میدن به داستان و نویسندش.
شیدا و صوفی داستانه طولانی ای هست بانو،فکر کنین با این آستانه ی صبر و تحمل دوستان و حدسا و کامنت ها و توهیناشون بشه تا آخرش رفت!!
با اینکه ناراحت میشم ولی به نظرم ادامه رو توی کتاب بخونیم بهتره عزیز جان
بازم شما بهتر صلاح میدونین.
ما بهتون حق میدیم و به نظرتون احترام میذاریم .
.

.
دوستتون دارم بانو🌹❤️
@chista_yasrebi