Forwarded from AtousaDolatyari
www.TehranWorld.com
www.TehranWorld.com
بس کن
نگاه نکن!
چشمانت ؛
جهان را ؛ بیهوده زیبا کرده است....
امروز کودکی دیگر مرد ؛
و من
دلم گرفته است....
بس کن
نگاه نکن دیگر!
چشمانت ، جهان را دروغ میگوید ؛
مثل یک فیلم؛
مثل یک عکس زیبا؛
مثل چیزی که هرگز نیست....
#چیستایثربی
#تقدیم
به یک دوست قدیمی
@chista_yasrebi
نگاه نکن!
چشمانت ؛
جهان را ؛ بیهوده زیبا کرده است....
امروز کودکی دیگر مرد ؛
و من
دلم گرفته است....
بس کن
نگاه نکن دیگر!
چشمانت ، جهان را دروغ میگوید ؛
مثل یک فیلم؛
مثل یک عکس زیبا؛
مثل چیزی که هرگز نیست....
#چیستایثربی
#تقدیم
به یک دوست قدیمی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi بگو! پیش از آنکه دیر شود.... بگو !/ همیشه قبل رفتنهای بیشمارت ؛ بگو! چیستایثربی/او_یکزن/قسمت های بعدی
#او_یکزن
#قسمت_پنجاه_و_نهم
#چیستایثربی
تو که اصلا خواهری نداری! چرا ماجرای فیلمو راه انداختی که منو بکشونی اینجا؟! تو که فقط ؛ دوسه بار؛ منو دیده بودی !...
شهرام نیکان از جایش بلند شد؛ بطری اش را برداشت و نوشید ؛ گفتم : با شکم خالی؟! فردا قراره دکترت بیاد ؛ چای میخوای یا قهوه ؟
نفس عمیقی کشید و گفت: از تو خوشم اومد ؛ همون بار اول؛ چرا آدم باید همه چیز رو ؛ توضیح بده؟! بعضی چیزا رو ؛ خود آدمم نمیدونه !
چرا آدم باید اعتراف کنه که چرا از کسی خوشش میاد؟! مگه عشق گناهه که آدم بره اعتراف کنه ؟ مگه اعتراف دم مرگه ؟ چرا زنا همیشه اینو میپرسن؟!... من ازت خوشم میاد...نمیدونم چرا...دختر دورم زیاده ؛ دیدی خودت... ولی فقط تو ؛ برام جالبی...نمیدونی چرا ؟ منم نمیدونم ! از این دل بی پدر ؛ باید پرسید...
گاهی دلیلی نداره ؛ شایدم قراره بعدا بفهمیم !
مثلا من و چیستا...دوستای خوبی بودیم ؛ اما بعد از اونشب ؛ دیگه با هم حرف نزدیم ! اگه میدونستم ؛ اون جایی هست ؛ نمیرفتم ؛ اونم همینطور... ما گناهی نکرده بودیم که ازش فرار کنیم ! اما انگار سرنوشت خودش برید و دوخت که من و اون ؛ دیگه همو نبینیم ! انگار دیدن همدیگه ؛ خاطره ی اون شبو زنده میکرد. هر دو عذاب کشیده بودیم...
یه حرفایی ساختن که اینا ؛ مگه بینشون چی گذشته!
کاریش نمیشد کرد ؛ باید از هم فرار میکردیم ! ما هیچوقت عاشق نبودیم ؛ شریک جرم هم بودیم ! جرمی که معلوم نبود اصلا چیه؟ مجرم کیه؟ قربانی کیه؟ اصلا مقصر داره یا نه ؟! اصلا جرمه؟.... درباره اون اینجوری شد...
درباره ی تو برعکس!...
انگار قسمت بود ببینمت ؛ فرار کنی؛ بدزدنت ؛ من حس گناه کنم ؛ بیام دنبالت ؛بعد فکر کنم سالهاست میشناسمت ؛ انگار از وقتی به دنیا اومدم ؛ کنارم بودی ؛ انگار ؛ هیچوقت ازم دور نبودی !
بی تو ؛ دلم بد تنگ میشد ؛ مثل غروبای ظالم سه شنبه ؛ بعد ؛ این خونه ؛ یادم اومد و بچه گیم.... و اون خاطره !
هنوز کابوسشو میبینم ! چهره دردکشیده ی مادر ؛ چشم بند پدر ؛ و آخرین نگاهش به من ؛ قبل اینکه چشماشو ببندن و ببرنش ...
انگار با همون نگاه ؛ تمام زندگیشو داد به من ! زندگی و جوونی که مال اون بود و ازش گرفتن ! ناجوونمردانه گرفتن...و من ؛ آمادگیشو نداشتم...
اونروز ؛ کودکی من تموم شد ؛ من یه شبه مرد شدم ! با تمام آرزوهای پدرم ؛ و پدر؛ مادر رو به من سپرد !
من نتونستم خوب ازش نگهداری کنم ؛ دلم میخواد از تو ؛ خوب نگهداری کنم؛ میخوام خونواده ی من بشی ؛ همه کس من!...همه کسایی که تا حالا ؛ داشتم و نداشتم...
سرش را روی شانه ام گذاشت؛ گفتم: هنوز نمیدونیم چیه؟ مگه نه؟ عشق نیست! ولی ؛ من و تو یه جوری به هم وابسته شدیم !
خودمونم نمیدونیم چطوری !
خواب دیدم دو تا ماهی آکواریومیم؛ تنها؛ تو یه خونه تاریک ! یه کلبه مثل اینجا...یادشون رفته ما اینجاییم ! نه آبو عوض میکنن ؛ نه بمون غذا میدن ! تو تاریکی؛ من و تو ؛ فقط همو داریم؛ هی دور هم چرخ میزنیم ؛ هی چرخ میزنیم...
یا میمیریم یا میمونیم ؛ اما هر بلایی سر یکی بیاد ؛ سر اون یکی هم میاد! گفت: هر بلایی!... بلند شد ؛ در را باز کرد؛ "الان میام"...
فقط به یه چیز فکر کن ! اگه ما ؛ دو تا ماهی جامونده ی اکواریومیم ؛ باز بهتر از اینه که تو این دنیای لعنتی ؛ هرکدوم ؛ یه ماهی تنها ؛ تو یه دریا بودیم ؛ و بدون اینکه همو ببینیم ؛ میمردیم !
من و تو به هم آرامش میدیم!...
حتی تو یه اتاق ؛ یه تیکه جا ؛ تو این کلبه ی آکواریومی که دورتادورش شیشه ست.... یکیمون نباشه ؛ اون یکی هم نیست!
رفت؛ ظرف پنیر را برداشتم ؛ که صبحانه را آماده کنم... در ؛ پشت سرم ؛ با صدای زوزه ای ؛ بازشد ؛
باد نبود! زن بود ؛ همان زن.....
گفت: سلام ! بچه م کو؟! بچه ی منو بده !...گفتن پیش تویه ! لال شده بودم ؛ ظرف پنیر از دستم افتاد و شکست...
#او_یک_زن
#قسمت_پنجاه_و_نهم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
دوستان عزیز؛ این کتاب ثبت شده و
#شابک دارد. هرگونه اشتراک گذاری منوط به ذکر
#نام_نویسنده
است...وگرنه
#سرقت_ادبی محسوب میشود.ممنون که
#رعایت میفرمایید...
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
برای کسانی که میخواهند همه ی قسمتها را پشت هم داشته باشند.
@chista_2
#قسمت_پنجاه_و_نهم
#چیستایثربی
تو که اصلا خواهری نداری! چرا ماجرای فیلمو راه انداختی که منو بکشونی اینجا؟! تو که فقط ؛ دوسه بار؛ منو دیده بودی !...
شهرام نیکان از جایش بلند شد؛ بطری اش را برداشت و نوشید ؛ گفتم : با شکم خالی؟! فردا قراره دکترت بیاد ؛ چای میخوای یا قهوه ؟
نفس عمیقی کشید و گفت: از تو خوشم اومد ؛ همون بار اول؛ چرا آدم باید همه چیز رو ؛ توضیح بده؟! بعضی چیزا رو ؛ خود آدمم نمیدونه !
چرا آدم باید اعتراف کنه که چرا از کسی خوشش میاد؟! مگه عشق گناهه که آدم بره اعتراف کنه ؟ مگه اعتراف دم مرگه ؟ چرا زنا همیشه اینو میپرسن؟!... من ازت خوشم میاد...نمیدونم چرا...دختر دورم زیاده ؛ دیدی خودت... ولی فقط تو ؛ برام جالبی...نمیدونی چرا ؟ منم نمیدونم ! از این دل بی پدر ؛ باید پرسید...
گاهی دلیلی نداره ؛ شایدم قراره بعدا بفهمیم !
مثلا من و چیستا...دوستای خوبی بودیم ؛ اما بعد از اونشب ؛ دیگه با هم حرف نزدیم ! اگه میدونستم ؛ اون جایی هست ؛ نمیرفتم ؛ اونم همینطور... ما گناهی نکرده بودیم که ازش فرار کنیم ! اما انگار سرنوشت خودش برید و دوخت که من و اون ؛ دیگه همو نبینیم ! انگار دیدن همدیگه ؛ خاطره ی اون شبو زنده میکرد. هر دو عذاب کشیده بودیم...
یه حرفایی ساختن که اینا ؛ مگه بینشون چی گذشته!
کاریش نمیشد کرد ؛ باید از هم فرار میکردیم ! ما هیچوقت عاشق نبودیم ؛ شریک جرم هم بودیم ! جرمی که معلوم نبود اصلا چیه؟ مجرم کیه؟ قربانی کیه؟ اصلا مقصر داره یا نه ؟! اصلا جرمه؟.... درباره اون اینجوری شد...
درباره ی تو برعکس!...
انگار قسمت بود ببینمت ؛ فرار کنی؛ بدزدنت ؛ من حس گناه کنم ؛ بیام دنبالت ؛بعد فکر کنم سالهاست میشناسمت ؛ انگار از وقتی به دنیا اومدم ؛ کنارم بودی ؛ انگار ؛ هیچوقت ازم دور نبودی !
بی تو ؛ دلم بد تنگ میشد ؛ مثل غروبای ظالم سه شنبه ؛ بعد ؛ این خونه ؛ یادم اومد و بچه گیم.... و اون خاطره !
هنوز کابوسشو میبینم ! چهره دردکشیده ی مادر ؛ چشم بند پدر ؛ و آخرین نگاهش به من ؛ قبل اینکه چشماشو ببندن و ببرنش ...
انگار با همون نگاه ؛ تمام زندگیشو داد به من ! زندگی و جوونی که مال اون بود و ازش گرفتن ! ناجوونمردانه گرفتن...و من ؛ آمادگیشو نداشتم...
اونروز ؛ کودکی من تموم شد ؛ من یه شبه مرد شدم ! با تمام آرزوهای پدرم ؛ و پدر؛ مادر رو به من سپرد !
من نتونستم خوب ازش نگهداری کنم ؛ دلم میخواد از تو ؛ خوب نگهداری کنم؛ میخوام خونواده ی من بشی ؛ همه کس من!...همه کسایی که تا حالا ؛ داشتم و نداشتم...
سرش را روی شانه ام گذاشت؛ گفتم: هنوز نمیدونیم چیه؟ مگه نه؟ عشق نیست! ولی ؛ من و تو یه جوری به هم وابسته شدیم !
خودمونم نمیدونیم چطوری !
خواب دیدم دو تا ماهی آکواریومیم؛ تنها؛ تو یه خونه تاریک ! یه کلبه مثل اینجا...یادشون رفته ما اینجاییم ! نه آبو عوض میکنن ؛ نه بمون غذا میدن ! تو تاریکی؛ من و تو ؛ فقط همو داریم؛ هی دور هم چرخ میزنیم ؛ هی چرخ میزنیم...
یا میمیریم یا میمونیم ؛ اما هر بلایی سر یکی بیاد ؛ سر اون یکی هم میاد! گفت: هر بلایی!... بلند شد ؛ در را باز کرد؛ "الان میام"...
فقط به یه چیز فکر کن ! اگه ما ؛ دو تا ماهی جامونده ی اکواریومیم ؛ باز بهتر از اینه که تو این دنیای لعنتی ؛ هرکدوم ؛ یه ماهی تنها ؛ تو یه دریا بودیم ؛ و بدون اینکه همو ببینیم ؛ میمردیم !
من و تو به هم آرامش میدیم!...
حتی تو یه اتاق ؛ یه تیکه جا ؛ تو این کلبه ی آکواریومی که دورتادورش شیشه ست.... یکیمون نباشه ؛ اون یکی هم نیست!
رفت؛ ظرف پنیر را برداشتم ؛ که صبحانه را آماده کنم... در ؛ پشت سرم ؛ با صدای زوزه ای ؛ بازشد ؛
باد نبود! زن بود ؛ همان زن.....
گفت: سلام ! بچه م کو؟! بچه ی منو بده !...گفتن پیش تویه ! لال شده بودم ؛ ظرف پنیر از دستم افتاد و شکست...
#او_یک_زن
#قسمت_پنجاه_و_نهم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
دوستان عزیز؛ این کتاب ثبت شده و
#شابک دارد. هرگونه اشتراک گذاری منوط به ذکر
#نام_نویسنده
است...وگرنه
#سرقت_ادبی محسوب میشود.ممنون که
#رعایت میفرمایید...
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
برای کسانی که میخواهند همه ی قسمتها را پشت هم داشته باشند.
@chista_2
Forwarded from چیستا_دو
@chista_yasrebi
#سودیم
#حولیا/هولیا/افشار
#هولیا_افشار
#ترکیه
قبلا این ترانه را در کانال خود ؛ گذاشته بودم ؛ ولی به دلیل خاطرات بسیار تلخ و شیرینی که از آن دارم ؛ دوباره پخش میکنم....
تقدیم به دوستان
با عشق و احترام
#چیستایثربی
#سودیم
#حولیا/هولیا/افشار
#هولیا_افشار
#ترکیه
قبلا این ترانه را در کانال خود ؛ گذاشته بودم ؛ ولی به دلیل خاطرات بسیار تلخ و شیرینی که از آن دارم ؛ دوباره پخش میکنم....
تقدیم به دوستان
با عشق و احترام
#چیستایثربی
#مونولوگی از
#نمایشنامه
#خانمچه_و_مهتابی
#اکبر_رادی
#خوانش:
#چیستایثربی
#نمایشنامه_خوانی
#بزودی
#کارگردان
#چیستایثربی
#بنیاد_رادی
بزرگان ادبیات سرزمینمان را بشناسیم
@chista_yasrebi
#نمایشنامه
#خانمچه_و_مهتابی
#اکبر_رادی
#خوانش:
#چیستایثربی
#نمایشنامه_خوانی
#بزودی
#کارگردان
#چیستایثربی
#بنیاد_رادی
بزرگان ادبیات سرزمینمان را بشناسیم
@chista_yasrebi
سلام زن اتفاق های عجیب
خوشحالم که نفس می کشی هنوز...
گاهی فکر می کنم دور و بر دامن تو یک عالمه اتفاق مثل موج روی هم می لولند و در تلاشند تا یکی از آن ها موفق شوند دامنت را بگیرند ...چه دامن بلندی داری بانو!
روی دامنت چقدر ستاره خوابیده !!
شاگردت
#معصومه
@chista_yasrebi
خوشحالم که نفس می کشی هنوز...
گاهی فکر می کنم دور و بر دامن تو یک عالمه اتفاق مثل موج روی هم می لولند و در تلاشند تا یکی از آن ها موفق شوند دامنت را بگیرند ...چه دامن بلندی داری بانو!
روی دامنت چقدر ستاره خوابیده !!
شاگردت
#معصومه
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi به یک چیز معتقدم/به آدمهایی که عاشقشان هستیم ؛ بگوییم که عاشقشان هستیم!/دیالوگ فیلم "آقای هیچکس"/من چیستا معتقدم به آدمهایی که عاشقشان هستید خوبی کنید.اما مستقیم نگویید عاشقشان هستید!
#تبصره مهم درباره ی
#پست_قبل :
اگر عاشق کسی هستید که دوست صمیمی؛ همکار ؛ دوست معمولی؛ معلم ؛ مراد ؛ مرشد؛ هنرمند مورد علاقه ؛ و یا عضوی از خانواده ی شماست ؛ حتما به او بگویید ! ...ابراز علاقه ؛ علاقه می آورد و آدم را شاد و جوان میکند....
اما اگر ؛ عاشق شیفته وار کسی هستید که دوست دارید با او ازدواج کنید و یا خیلی به او ؛ نزدیک باشید ؛ و خودش ؛ هیچ گونه ابراز علاقه ای به شما نشان نمیدهد ؛ لطفا ؛ تا اطلاع ثانوی ؛ فقط به او خوبی کنید.!!!! فقط
#خوبی_مهربانی و
#لبخند....
اما هرگز مستقیم نگویید :
#عاشقتم!!! ...چون
یا
#میخندد؛
یا میگوید:
#لطف_دارید ؛ و استرس میگیرد و
#میرود یا
#فرار_میکند و سوار بر "رخش" ؛ اسب رستم ؛ میگریزد ؛ یا
#بلاکتان_میکند!
یا
#خیالش_از_عشق_شما_راحت_میشود و
دنبال کسی میگردد که آنقدر
#مغرور است که هنوز ؛ این جمله را مستقیم به او نگفته است....
انسان در جستجوی
#دست_نیافتنیهاست....
در بهترین شرایط ممکن؛ فقط ممکن است ؛ بگوید :
#فدات_شم_مرسی!!!
#ای_جانم!.......
و دیگر جایی برای
#رمانتیک_بازی نمیماند!!!
اگر واقعا ؛ او را برای یک عمر میخواهید؛ جان من زود نگویید!....
کمی صبر کنید....
گاهی با نگاه و رفتارمان ؛ بیشتر حس عشق را در افراد ؛ بیدار میکنیم .
مستقیم گویی ؛ گاهی تاثیر عکس دارد....حتی در هنر و ادبیات.....
#خیلی_شعاری_میشود!!!
دست کم
#در_زمان_ما....
این مطلب ادامه دارد....
از
#دفتر_خاطرات_یک_دیوانه_ی_عاشق
#چیستایثربی
#آقای_هیچکس
#سینما
#دیالوگ
#کارگردان :
#ژاکو_ون_دورمایل
#بازی:
#داین_کروگر و....
#محصول
#2009
در همین
#کانال
@chista_yasrebi
#پست_قبل :
اگر عاشق کسی هستید که دوست صمیمی؛ همکار ؛ دوست معمولی؛ معلم ؛ مراد ؛ مرشد؛ هنرمند مورد علاقه ؛ و یا عضوی از خانواده ی شماست ؛ حتما به او بگویید ! ...ابراز علاقه ؛ علاقه می آورد و آدم را شاد و جوان میکند....
اما اگر ؛ عاشق شیفته وار کسی هستید که دوست دارید با او ازدواج کنید و یا خیلی به او ؛ نزدیک باشید ؛ و خودش ؛ هیچ گونه ابراز علاقه ای به شما نشان نمیدهد ؛ لطفا ؛ تا اطلاع ثانوی ؛ فقط به او خوبی کنید.!!!! فقط
#خوبی_مهربانی و
#لبخند....
اما هرگز مستقیم نگویید :
#عاشقتم!!! ...چون
یا
#میخندد؛
یا میگوید:
#لطف_دارید ؛ و استرس میگیرد و
#میرود یا
#فرار_میکند و سوار بر "رخش" ؛ اسب رستم ؛ میگریزد ؛ یا
#بلاکتان_میکند!
یا
#خیالش_از_عشق_شما_راحت_میشود و
دنبال کسی میگردد که آنقدر
#مغرور است که هنوز ؛ این جمله را مستقیم به او نگفته است....
انسان در جستجوی
#دست_نیافتنیهاست....
در بهترین شرایط ممکن؛ فقط ممکن است ؛ بگوید :
#فدات_شم_مرسی!!!
#ای_جانم!.......
و دیگر جایی برای
#رمانتیک_بازی نمیماند!!!
اگر واقعا ؛ او را برای یک عمر میخواهید؛ جان من زود نگویید!....
کمی صبر کنید....
گاهی با نگاه و رفتارمان ؛ بیشتر حس عشق را در افراد ؛ بیدار میکنیم .
مستقیم گویی ؛ گاهی تاثیر عکس دارد....حتی در هنر و ادبیات.....
#خیلی_شعاری_میشود!!!
دست کم
#در_زمان_ما....
این مطلب ادامه دارد....
از
#دفتر_خاطرات_یک_دیوانه_ی_عاشق
#چیستایثربی
#آقای_هیچکس
#سینما
#دیالوگ
#کارگردان :
#ژاکو_ون_دورمایل
#بازی:
#داین_کروگر و....
#محصول
#2009
در همین
#کانال
@chista_yasrebi