چیستایثربی کانال رسمی
6.4K subscribers
6.06K photos
1.29K videos
56 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دایان وینر
Sound of silence
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
ودر سکوت تو چه رازیست
که در آن هزاران فریاد ، میشنوم
#چیستا_یثربی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کیت وینسلت
لئورناردو دی کاپریو
فیلم جاده انقلابی

#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
یکی از بهترین فیلمنامه ها
یکی از بهترین بازیهای کیت وینسلت
#فیلم
#جاده_انقلابی


بیمار چه کسی است
کسی که با آدمهای دیگر، راحت، ارتباط برقرار نمیکند؟
یا‌کسی که دیگران را برده ای در جهت اهداف خود میبیند؟

#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پوری بنایی عزیز
انسان
هنرمند
مردمی
به دورراز شو آف
زنِ عمل بموقع
با مرام


#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
«دیکتاتور امروز به مراتب خطرناک تر از دیکتاتور هزار سال پیش است.»

#صادق_هدایت

#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشقم
و پای تمام بادهای جهان را میگیرم
که تکان نخورند ،
که آب از آب تکان نخورد
تا تو
برگردی

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
تو رو خدا از من نپرسید
من باید لال بمونم
دارم #خفه
میشم


برای قسمت59
#آوا_متولد۱۳۷۹

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#آوا_متولد۱۳۷۹
قسمت59
اکنون در اینستاگرام
#چیستا_یثربی
منتشر شد
#چیستایثربی


@chista_yasrebi
Salam Begoftam Tera_(www.alamusic.ir)
Danial_(wWw.AlaMusic.ir)
این هم ترانه
#گیلکی موردعلاقه من
که در نمایش
#کارناوال_با_لباس_خانه من
خوانده میشد.

برای دوستان گیلکی و غیر گیلکی

#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی

@chista_yasrebi
از #وبلاگ دوستان کتابخوان
سلام خانم جنیفر لوپز!
 

سلام

کتابی  که این بار می خوام در موردش بنوسم،کتاب تازه ای نیست.ولی فکر کنم خیلی ها نخونده باشنش.

عنوان کتاب جالب
:"سلام خانم جنیفر لوپز".
نوشته
#چیستایثربی


جالب بود، نه؟من این کتاب رو 3 یا 4 سال پیش خونده بودم ولی هنوز هم ازش خوشم میاد.کتابیه که حاویه داستان های کوتاه هستش و اسم کتاب در واقع اسم یکی از داستان های این مجموعه هستش.

قسمتی از کتاب:

((به یکی از ماموران پلیس گفتم:"اینجا چه خبر است؟این همه آدم چه می خواهند؟..."

پلیس همان لبخند مرموز مرا تحویلم داد و گفت:"یعنی شما نمی دانید خانم؟آنها به خاطر شما آمده اند."

با تعجب گفتم:"من؟برای چه؟"

با خنده گفت:"وای شما چقدر فروتن هستید خانم لوپز...!"

گفتم:"خانم لوپز دیگر کیست؟"

گفت:"اینها طرفداران شما هستند،تا فهمیدند که شما در این هواپیما هستید،خودشان را به اینجا رساندند..."

جمعیت یک صدا فریاد می زدند:"جنیفر لوپز،جنیفر لوپز"

به پلیس گفتم:"ولی من جنیفر لوپز نیستم،اصلا او را نمی شناسم..."))

عکس کتاب:                                                  

اسم بقیه ی داستان ها هم خیلی جالبن ولی دیگه نمی گم تا خودتون برین بخونین!

راستی تا یادم نرفته بگم که این کتاب اثر خانم "#چیستا_یثربی" هستش.

از وبلاگ
#کتابخونه



#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
قسمت اول این نشست ساعت 23 روز پنجشنبه 15 آذرماه در برنامه "فرهنگ و اندیشه" شبکه چهار سیما پخش می شود که این بخش به سخنان #چیستایثربی و #قیصر_امین پور درباره کتاب اختصاص دارد.


مال شبکه‌۴ بود
خیلی تو آرشیوش گشتم نیافتم

اسم برنامه بود
نقد کتاب
#شعر_و_کودکی
دکتر امین‌پور

خدایا دوازده سال گذشته!
خوب است استاد این روزها را ندید!

وگرنه شاید خیلی از شعرهایش را دیگر اجازه ی تجدید ‌چاپ نمیداد...




پرسه زنی در خاطرات
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#آوا_متولد۱۳۷۹
قسمت60
تا نیم ساعت دیگر
پیج
#اینستاگرام

#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی

نشد همه قسمتها را تا پایان بگذارم امشب!


اینستا از عصر برای من باز نمیشد😶🙄😏


#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی

@chista_yasrebi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زورو
نوستالژی
سریال زمان کودکی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi
نوستالژی یعنی انکار زمان دردناک فعلی!
یک صبح جمعه بود به گمانم که بعد از مدت‌‌‎ها سری به صفحه‎ی فیس‎بوکم زده بودم و در بین مطالب گوناگون بُر می‎خوردم. با بی‎حوصلگی، خوانده و نخوانده از کنارشان می‎گذشتم که چشمم به داستانی افتاد: «چهارده ساله بودم که عاشق پستچی محله‎مان شدم …» مرا در خود کشید و بی‎آنکه متوجه باشم تمام آن را خواندم. لبخند زدم و گریستم. داستان عشق زیبایی بود و جذبه‎ی آن مرا به این فکر فرو برد که بی‎گمان نویسنده‎ی آن یک عشق حقیقی را تجربه کرده که توانسته است این قدر زیبا داستان کوتاه عاشقانه بنویسد. به نویسنده‎اش آفرین گفتم و به این فکر کردم که نویسنده‎ی آن کیست. بی اختیار پیام گذاشتم که این داستان از کیست. البته بی‎جواب ماند و یادم نیست چرا برخلاف غریزه‎ی کنجکاوم دنبال نام نویسنده نرفتم. چند روزی گذشت و من در گروهی به نام «پستچی» عضو شدم. باز همان داستان کوتاه غم‎انگیز اما دوست داشتنی. دوباره خواندم و دوباره به فکر فرو رفتم. بی‎آنکه بدانم این پایان داستان نیست و ادامه‎ی آن می‎آمد و من هیجان زده مطالعه می‎کردم. حالا دیگر نام نویسنده را می‎دانستم. «چیستا یثربی»، همان نویسنده‎ای که سال‎ها پیش در دوران دبیرستان مصاحبه‎ی او را در روزنامه‎ی جام جم خوانده بودم. نویسنده‌ای با چهره‎ای خاص و نامی خاص‎تر. «چیستا یثربی» دوباره برگشته بود به ذهن کنجکاو من و به این فکر می‎کردم که چرا نام خودش را برای شخصیت اصلی ماجرا انتخاب کرده است؟ قسمت‎های بیشتری از داستان را که می‎خواندم بیشتر کنجکاو می‎شدم و سرانجام از طریق اینستاگرام پی بردم که این داستان حقیقی زندگی اوست! اوج و فرودهای داستان، من و بسیاری از خواننده‎های آن را همراه خود برد تا آنکه در قسمت بیست و نهم به پایان رسید و حالا سکوتی است که به احترام عشق باید برقرار شود.
همراه این داستان حرف‎هایی پیش آمد. قضاوت‎هایی، کنجکاوی‎هایی و درخواست‎هایی. به عنوان یک خواننده من نیز گاهی ذهن کنجکاوم به دنبال پاسخ‎هایی بود. دلم میخواست حاج علی قصه هم کمی چیزی می‎نوشت از خودش. از احساسش و ریحانه نیز حتی اگر برایش سخت باشد. شاید این نوشتن و گفتن آنچه در دلش هست او را از کابوس‎ها و شب بیداری‎هایی که خودش می‎گوید برهاند. آدم‎ها وقتی چیزی را در دل دارند و حرفی را بی‎دلیل و به نام مصلحت بر زبان نمی‎آورند، آزارشان می‎دهد. من بر خلاف بسیاری از خواننده‎ها به ریحانه حق دادم و از حاج علی قصه دلگیر شدم. به حاج علی هم حق دادم و از ریحانه دلگیر شدم. به مادر حاج علی حق دادم. به حاجی رئیس حق دادم. به چیستا و به هر کسی که در ماجرا بود حق دادم و حق ندادم. حقیقت‎ها در دنیای واقعی چیز عجیبی است. هیچ کس نمی‎داند چه می‎شود و چرا می‎شود. فقط می‎شود.
من به فکر فرو رفتم و با خودم می‎گویم کاش هیچ وقت ماجراهای عشق اینقدر عجیب و گاهی زجر آور نبود. نمی‎دانم! شاید اگر آسان بود، شاید اگر بدون اوج و فرود بود نامش «عشق» نمی شد و در طول تاریخ و روزگار آدم‎ها این قدر رنگ به رنگ رخ نمایان نمی‎کرد و دهان به دهان و سینه به سینه نمی‎چرخید. در هر صورت دوست داشتم و دارم که ریحانه نیز از دیدگاه خودش حاج علی و چیستا را تعریف می‎کرد و خودش را می‎نوشت. کاش حاجی رئیس هم حالش خوب بود و می‎نوشت. کاش اکبر دوست علی هم می‎نوشت. کاش مادر حاج علی هم بود و می‎نوشت. آن وقت یک داستان واقعی را می‎شد از دیدگاه‎های گوناگون خواند و دوباره در حیرت تفاوت اندیشه‎ها، کردارها و گفتارها فرو رفت.
من بر خلاف بسیاری از خواننده‎ها دوست ندارم عکس حاج علی را ببینم. به نظرم این تجربه می‎تواند مثل تجربه‎ی دیدن گوینده‎های رادیو باشد. صدا بدون تصویر، تصوری در ذهن شنونده ایجاد می‎کند که گاهی با دیدن چهره‎ی گوینده و شناخت بیشتر او در هم می‎ریزد. گاهی نباید زیادی کنجکاوی کرد. حاج علی داستان، یک مرد بلند قد و چهار شانه است با موهای طلایی. حالا چه فرقی می‎کند که جزئیات صورتش چیست. به اندازه‎ی تک تک خواننده‎ها یک حاج علی عاشق و جالب وجود دارد. این به نظرم جذاب‎ترین قسمت ماجراست و آن چه مهم است داستان عشق است. داستان دوست داشتن و دوست داشته شدن.
کلام آخر اینکه من این داستان را دوست داشتم و دارم چون حقیقت است. چون ارزش خواندن داشت و دارد. مثل تمام تجربه‎های واقعی که نوشته شده‎اند. تمام فیلم‎های واقعی، تمام موسیقی‎های واقعی. حقیقت همیشه ارزش وقت گذاشتن دارد.

از وبلاگ خبرنگاران

#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi