Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دایان وینر
Sound of silence
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
ودر سکوت تو چه رازیست
که در آن هزاران فریاد ، میشنوم
#چیستا_یثربی
Sound of silence
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
ودر سکوت تو چه رازیست
که در آن هزاران فریاد ، میشنوم
#چیستا_یثربی
یکی از بهترین فیلمنامه ها
یکی از بهترین بازیهای کیت وینسلت
#فیلم
#جاده_انقلابی
بیمار چه کسی است
کسی که با آدمهای دیگر، راحت، ارتباط برقرار نمیکند؟
یاکسی که دیگران را برده ای در جهت اهداف خود میبیند؟
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
یکی از بهترین بازیهای کیت وینسلت
#فیلم
#جاده_انقلابی
بیمار چه کسی است
کسی که با آدمهای دیگر، راحت، ارتباط برقرار نمیکند؟
یاکسی که دیگران را برده ای در جهت اهداف خود میبیند؟
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پوری بنایی عزیز
انسان
هنرمند
مردمی
به دورراز شو آف
زنِ عمل بموقع
با مرام
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
انسان
هنرمند
مردمی
به دورراز شو آف
زنِ عمل بموقع
با مرام
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
«دیکتاتور امروز به مراتب خطرناک تر از دیکتاتور هزار سال پیش است.»
#صادق_هدایت
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#صادق_هدایت
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشقم
و پای تمام بادهای جهان را میگیرم
که تکان نخورند ،
که آب از آب تکان نخورد
تا تو
برگردی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
و پای تمام بادهای جهان را میگیرم
که تکان نخورند ،
که آب از آب تکان نخورد
تا تو
برگردی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
تو رو خدا از من نپرسید
من باید لال بمونم
دارم #خفه
میشم
برای قسمت59
#آوا_متولد۱۳۷۹
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
من باید لال بمونم
دارم #خفه
میشم
برای قسمت59
#آوا_متولد۱۳۷۹
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Salam Begoftam Tera_(www.alamusic.ir)
Danial_(wWw.AlaMusic.ir)
این هم ترانه
#گیلکی موردعلاقه من
که در نمایش
#کارناوال_با_لباس_خانه من
خوانده میشد.
برای دوستان گیلکی و غیر گیلکی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#گیلکی موردعلاقه من
که در نمایش
#کارناوال_با_لباس_خانه من
خوانده میشد.
برای دوستان گیلکی و غیر گیلکی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
از #وبلاگ دوستان کتابخوان
سلام خانم جنیفر لوپز!
سلام
کتابی که این بار می خوام در موردش بنوسم،کتاب تازه ای نیست.ولی فکر کنم خیلی ها نخونده باشنش.
عنوان کتاب جالب
:"سلام خانم جنیفر لوپز".
نوشته
#چیستایثربی
جالب بود، نه؟من این کتاب رو 3 یا 4 سال پیش خونده بودم ولی هنوز هم ازش خوشم میاد.کتابیه که حاویه داستان های کوتاه هستش و اسم کتاب در واقع اسم یکی از داستان های این مجموعه هستش.
قسمتی از کتاب:
((به یکی از ماموران پلیس گفتم:"اینجا چه خبر است؟این همه آدم چه می خواهند؟..."
پلیس همان لبخند مرموز مرا تحویلم داد و گفت:"یعنی شما نمی دانید خانم؟آنها به خاطر شما آمده اند."
با تعجب گفتم:"من؟برای چه؟"
با خنده گفت:"وای شما چقدر فروتن هستید خانم لوپز...!"
گفتم:"خانم لوپز دیگر کیست؟"
گفت:"اینها طرفداران شما هستند،تا فهمیدند که شما در این هواپیما هستید،خودشان را به اینجا رساندند..."
جمعیت یک صدا فریاد می زدند:"جنیفر لوپز،جنیفر لوپز"
به پلیس گفتم:"ولی من جنیفر لوپز نیستم،اصلا او را نمی شناسم..."))
عکس کتاب:
اسم بقیه ی داستان ها هم خیلی جالبن ولی دیگه نمی گم تا خودتون برین بخونین!
راستی تا یادم نرفته بگم که این کتاب اثر خانم "#چیستا_یثربی" هستش.
از وبلاگ
#کتابخونه
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
سلام خانم جنیفر لوپز!
سلام
کتابی که این بار می خوام در موردش بنوسم،کتاب تازه ای نیست.ولی فکر کنم خیلی ها نخونده باشنش.
عنوان کتاب جالب
:"سلام خانم جنیفر لوپز".
نوشته
#چیستایثربی
جالب بود، نه؟من این کتاب رو 3 یا 4 سال پیش خونده بودم ولی هنوز هم ازش خوشم میاد.کتابیه که حاویه داستان های کوتاه هستش و اسم کتاب در واقع اسم یکی از داستان های این مجموعه هستش.
قسمتی از کتاب:
((به یکی از ماموران پلیس گفتم:"اینجا چه خبر است؟این همه آدم چه می خواهند؟..."
پلیس همان لبخند مرموز مرا تحویلم داد و گفت:"یعنی شما نمی دانید خانم؟آنها به خاطر شما آمده اند."
با تعجب گفتم:"من؟برای چه؟"
با خنده گفت:"وای شما چقدر فروتن هستید خانم لوپز...!"
گفتم:"خانم لوپز دیگر کیست؟"
گفت:"اینها طرفداران شما هستند،تا فهمیدند که شما در این هواپیما هستید،خودشان را به اینجا رساندند..."
جمعیت یک صدا فریاد می زدند:"جنیفر لوپز،جنیفر لوپز"
به پلیس گفتم:"ولی من جنیفر لوپز نیستم،اصلا او را نمی شناسم..."))
عکس کتاب:
اسم بقیه ی داستان ها هم خیلی جالبن ولی دیگه نمی گم تا خودتون برین بخونین!
راستی تا یادم نرفته بگم که این کتاب اثر خانم "#چیستا_یثربی" هستش.
از وبلاگ
#کتابخونه
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
قسمت اول این نشست ساعت 23 روز پنجشنبه 15 آذرماه در برنامه "فرهنگ و اندیشه" شبکه چهار سیما پخش می شود که این بخش به سخنان #چیستایثربی و #قیصر_امین پور درباره کتاب اختصاص دارد.
مال شبکه۴ بود
خیلی تو آرشیوش گشتم نیافتم
اسم برنامه بود
نقد کتاب
#شعر_و_کودکی
دکتر امینپور
خدایا دوازده سال گذشته!
خوب است استاد این روزها را ندید!
وگرنه شاید خیلی از شعرهایش را دیگر اجازه ی تجدید چاپ نمیداد...
پرسه زنی در خاطرات
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
مال شبکه۴ بود
خیلی تو آرشیوش گشتم نیافتم
اسم برنامه بود
نقد کتاب
#شعر_و_کودکی
دکتر امینپور
خدایا دوازده سال گذشته!
خوب است استاد این روزها را ندید!
وگرنه شاید خیلی از شعرهایش را دیگر اجازه ی تجدید چاپ نمیداد...
پرسه زنی در خاطرات
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#آوا_متولد۱۳۷۹
قسمت60
تا نیم ساعت دیگر
پیج
#اینستاگرام
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
نشد همه قسمتها را تا پایان بگذارم امشب!
اینستا از عصر برای من باز نمیشد😶🙄😏
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
قسمت60
تا نیم ساعت دیگر
پیج
#اینستاگرام
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
نشد همه قسمتها را تا پایان بگذارم امشب!
اینستا از عصر برای من باز نمیشد😶🙄😏
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زورو
نوستالژی
سریال زمان کودکی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
نوستالژی یعنی انکار زمان دردناک فعلی!
نوستالژی
سریال زمان کودکی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
نوستالژی یعنی انکار زمان دردناک فعلی!
یک صبح جمعه بود به گمانم که بعد از مدتها سری به صفحهی فیسبوکم زده بودم و در بین مطالب گوناگون بُر میخوردم. با بیحوصلگی، خوانده و نخوانده از کنارشان میگذشتم که چشمم به داستانی افتاد: «چهارده ساله بودم که عاشق پستچی محلهمان شدم …» مرا در خود کشید و بیآنکه متوجه باشم تمام آن را خواندم. لبخند زدم و گریستم. داستان عشق زیبایی بود و جذبهی آن مرا به این فکر فرو برد که بیگمان نویسندهی آن یک عشق حقیقی را تجربه کرده که توانسته است این قدر زیبا داستان کوتاه عاشقانه بنویسد. به نویسندهاش آفرین گفتم و به این فکر کردم که نویسندهی آن کیست. بی اختیار پیام گذاشتم که این داستان از کیست. البته بیجواب ماند و یادم نیست چرا برخلاف غریزهی کنجکاوم دنبال نام نویسنده نرفتم. چند روزی گذشت و من در گروهی به نام «پستچی» عضو شدم. باز همان داستان کوتاه غمانگیز اما دوست داشتنی. دوباره خواندم و دوباره به فکر فرو رفتم. بیآنکه بدانم این پایان داستان نیست و ادامهی آن میآمد و من هیجان زده مطالعه میکردم. حالا دیگر نام نویسنده را میدانستم. «چیستا یثربی»، همان نویسندهای که سالها پیش در دوران دبیرستان مصاحبهی او را در روزنامهی جام جم خوانده بودم. نویسندهای با چهرهای خاص و نامی خاصتر. «چیستا یثربی» دوباره برگشته بود به ذهن کنجکاو من و به این فکر میکردم که چرا نام خودش را برای شخصیت اصلی ماجرا انتخاب کرده است؟ قسمتهای بیشتری از داستان را که میخواندم بیشتر کنجکاو میشدم و سرانجام از طریق اینستاگرام پی بردم که این داستان حقیقی زندگی اوست! اوج و فرودهای داستان، من و بسیاری از خوانندههای آن را همراه خود برد تا آنکه در قسمت بیست و نهم به پایان رسید و حالا سکوتی است که به احترام عشق باید برقرار شود.
همراه این داستان حرفهایی پیش آمد. قضاوتهایی، کنجکاویهایی و درخواستهایی. به عنوان یک خواننده من نیز گاهی ذهن کنجکاوم به دنبال پاسخهایی بود. دلم میخواست حاج علی قصه هم کمی چیزی مینوشت از خودش. از احساسش و ریحانه نیز حتی اگر برایش سخت باشد. شاید این نوشتن و گفتن آنچه در دلش هست او را از کابوسها و شب بیداریهایی که خودش میگوید برهاند. آدمها وقتی چیزی را در دل دارند و حرفی را بیدلیل و به نام مصلحت بر زبان نمیآورند، آزارشان میدهد. من بر خلاف بسیاری از خوانندهها به ریحانه حق دادم و از حاج علی قصه دلگیر شدم. به حاج علی هم حق دادم و از ریحانه دلگیر شدم. به مادر حاج علی حق دادم. به حاجی رئیس حق دادم. به چیستا و به هر کسی که در ماجرا بود حق دادم و حق ندادم. حقیقتها در دنیای واقعی چیز عجیبی است. هیچ کس نمیداند چه میشود و چرا میشود. فقط میشود.
من به فکر فرو رفتم و با خودم میگویم کاش هیچ وقت ماجراهای عشق اینقدر عجیب و گاهی زجر آور نبود. نمیدانم! شاید اگر آسان بود، شاید اگر بدون اوج و فرود بود نامش «عشق» نمی شد و در طول تاریخ و روزگار آدمها این قدر رنگ به رنگ رخ نمایان نمیکرد و دهان به دهان و سینه به سینه نمیچرخید. در هر صورت دوست داشتم و دارم که ریحانه نیز از دیدگاه خودش حاج علی و چیستا را تعریف میکرد و خودش را مینوشت. کاش حاجی رئیس هم حالش خوب بود و مینوشت. کاش اکبر دوست علی هم مینوشت. کاش مادر حاج علی هم بود و مینوشت. آن وقت یک داستان واقعی را میشد از دیدگاههای گوناگون خواند و دوباره در حیرت تفاوت اندیشهها، کردارها و گفتارها فرو رفت.
من بر خلاف بسیاری از خوانندهها دوست ندارم عکس حاج علی را ببینم. به نظرم این تجربه میتواند مثل تجربهی دیدن گویندههای رادیو باشد. صدا بدون تصویر، تصوری در ذهن شنونده ایجاد میکند که گاهی با دیدن چهرهی گوینده و شناخت بیشتر او در هم میریزد. گاهی نباید زیادی کنجکاوی کرد. حاج علی داستان، یک مرد بلند قد و چهار شانه است با موهای طلایی. حالا چه فرقی میکند که جزئیات صورتش چیست. به اندازهی تک تک خوانندهها یک حاج علی عاشق و جالب وجود دارد. این به نظرم جذابترین قسمت ماجراست و آن چه مهم است داستان عشق است. داستان دوست داشتن و دوست داشته شدن.
کلام آخر اینکه من این داستان را دوست داشتم و دارم چون حقیقت است. چون ارزش خواندن داشت و دارد. مثل تمام تجربههای واقعی که نوشته شدهاند. تمام فیلمهای واقعی، تمام موسیقیهای واقعی. حقیقت همیشه ارزش وقت گذاشتن دارد.
از وبلاگ خبرنگاران
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
همراه این داستان حرفهایی پیش آمد. قضاوتهایی، کنجکاویهایی و درخواستهایی. به عنوان یک خواننده من نیز گاهی ذهن کنجکاوم به دنبال پاسخهایی بود. دلم میخواست حاج علی قصه هم کمی چیزی مینوشت از خودش. از احساسش و ریحانه نیز حتی اگر برایش سخت باشد. شاید این نوشتن و گفتن آنچه در دلش هست او را از کابوسها و شب بیداریهایی که خودش میگوید برهاند. آدمها وقتی چیزی را در دل دارند و حرفی را بیدلیل و به نام مصلحت بر زبان نمیآورند، آزارشان میدهد. من بر خلاف بسیاری از خوانندهها به ریحانه حق دادم و از حاج علی قصه دلگیر شدم. به حاج علی هم حق دادم و از ریحانه دلگیر شدم. به مادر حاج علی حق دادم. به حاجی رئیس حق دادم. به چیستا و به هر کسی که در ماجرا بود حق دادم و حق ندادم. حقیقتها در دنیای واقعی چیز عجیبی است. هیچ کس نمیداند چه میشود و چرا میشود. فقط میشود.
من به فکر فرو رفتم و با خودم میگویم کاش هیچ وقت ماجراهای عشق اینقدر عجیب و گاهی زجر آور نبود. نمیدانم! شاید اگر آسان بود، شاید اگر بدون اوج و فرود بود نامش «عشق» نمی شد و در طول تاریخ و روزگار آدمها این قدر رنگ به رنگ رخ نمایان نمیکرد و دهان به دهان و سینه به سینه نمیچرخید. در هر صورت دوست داشتم و دارم که ریحانه نیز از دیدگاه خودش حاج علی و چیستا را تعریف میکرد و خودش را مینوشت. کاش حاجی رئیس هم حالش خوب بود و مینوشت. کاش اکبر دوست علی هم مینوشت. کاش مادر حاج علی هم بود و مینوشت. آن وقت یک داستان واقعی را میشد از دیدگاههای گوناگون خواند و دوباره در حیرت تفاوت اندیشهها، کردارها و گفتارها فرو رفت.
من بر خلاف بسیاری از خوانندهها دوست ندارم عکس حاج علی را ببینم. به نظرم این تجربه میتواند مثل تجربهی دیدن گویندههای رادیو باشد. صدا بدون تصویر، تصوری در ذهن شنونده ایجاد میکند که گاهی با دیدن چهرهی گوینده و شناخت بیشتر او در هم میریزد. گاهی نباید زیادی کنجکاوی کرد. حاج علی داستان، یک مرد بلند قد و چهار شانه است با موهای طلایی. حالا چه فرقی میکند که جزئیات صورتش چیست. به اندازهی تک تک خوانندهها یک حاج علی عاشق و جالب وجود دارد. این به نظرم جذابترین قسمت ماجراست و آن چه مهم است داستان عشق است. داستان دوست داشتن و دوست داشته شدن.
کلام آخر اینکه من این داستان را دوست داشتم و دارم چون حقیقت است. چون ارزش خواندن داشت و دارد. مثل تمام تجربههای واقعی که نوشته شدهاند. تمام فیلمهای واقعی، تمام موسیقیهای واقعی. حقیقت همیشه ارزش وقت گذاشتن دارد.
از وبلاگ خبرنگاران
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi