#شیداوصوفی #قسمت_هفتاد_و_هفتم #چیستا_یثربی #قسمت_آخر_نسخه_اینستاگرامی
برگرفته از اینستاگرام چیستا یثربی
@yasrebi_chista
خانواده ی هیستریک بیمار، تشنه ی پول و فرزند ذکور!!! حالم بد میشه... ماشین پلیس رسید، صوفی خبر داده بود؛ مادرش را در آغوش گرفت و گریه کرد. به مازیار گفتم: با آرمیتا چیکار کردی؟ دیگه آخربازیه... بنال!... خنده کثیفی کرد؛ دندانهایش واقعا زشت و سیاه بود... گفت: باحال بود... باید میکشتمش... اما چاقو رو که دید، یه دفعه گفت: یا حضرت مریم!... گفتم بذار بره پیش حضرت مریمش... پول بیشتری بم میدن... تا جنازه ش... خوشگل بود... گرون فروختیمش... با جنسای قاچاق تاپ، ردش کردیم رفت... حاج علی ت که پیداش کرده... ته یه ده کوره تو مکزیک! ... همان موقع علی رسید؛ جهان رسید. آرمیتا زنده بود و دو هفته بعد، محاکمه این سه خانواده شروع میشد... همه ممنوع الخروج بودند... دریا به جرم کشتن وارث مازیار یا همان جنین هفت ماهه، به جرم قتل غیرعمد بازداشت میشد؛ در اتاق آرش و صوفی دستشان در دست هم بود. به علی گفتم: همه اینا رو چه جوری بنویسم؟ شاید دیگه خواب بد نبینم... شاید عکسای مردم و آرمیتا رو فراموش کنم... شاید آدمای خیالی دوستم نشن؛ شاید... علی لبخند زد... تا حالا به این شیرینی لبخند نزده بود... گفت: همه مون آدمای خیالی داریم... هرجور بنویسی باور نمیکنن... ولی تو بنویس خاتون، کاریت نباشه... حتی اگه باور نکنن... .
■■■■■■■■■■■■■■■■ دوستان عزیز این قسمت، پایان هشتاد و اندی قسمت اینستاگرامی #شیداوصوفی بود. به زودی نسخه ی #دانلودی کتاب به همراه #سرنوشت محاکمه ی این افراد چاپ میشود و رایگان در اختیارتان قرار میگیرد که اگر دوست داشتید همه را باهم بخوانید و قطعا در کتاب بسیار کاملتر خواهد بود. امیدوارم زودتر چاپ شود. آرش و صوفی چند سالی ایران نبودند. هفته ی پیش به ایران برگشتند. ازدواج کرده اند و یک دختر چهارساله به نام ساحل دارند. دریا هم چند سال حبس خود را گذرانده و تبرئه شده است. سرنوشت باقی آدمها، در نسخه ی کامل دانلودی آمده است. از همراهی تان در این حدود نود شب سپاسگزارم و حتما میدانید که نوشتن این داستان که پنج سال پیش، شروع شد؛ به دلایل ضمنی، چقدر برایم مشکل بوده است. آرش و صوفی، هرگز به ارث و پول آن خانواده دست نزدند و با کار و تلاش حلال، شرکتی تبلیغاتی را اداره میکنند. نخست تیاتر و سپس سریال این کار درحال آماده سازی است. با احترام به #صبوری شما و رفع مشکلات و پاسخ به تمام سوالهایتان در کتاب حجیم... حالا میدانید چرا نام داستان #شیداصوفی بود...
سپاسگزارم و مخلص...
#چیستا_یثربی
#داستان
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
#شیداوصوفی
#قسمت_آخر_نسخه_اینستاگرامی
برگرفته از اینستاگرام چیستا یثربی
@yasrebi_chista
خانواده ی هیستریک بیمار، تشنه ی پول و فرزند ذکور!!! حالم بد میشه... ماشین پلیس رسید، صوفی خبر داده بود؛ مادرش را در آغوش گرفت و گریه کرد. به مازیار گفتم: با آرمیتا چیکار کردی؟ دیگه آخربازیه... بنال!... خنده کثیفی کرد؛ دندانهایش واقعا زشت و سیاه بود... گفت: باحال بود... باید میکشتمش... اما چاقو رو که دید، یه دفعه گفت: یا حضرت مریم!... گفتم بذار بره پیش حضرت مریمش... پول بیشتری بم میدن... تا جنازه ش... خوشگل بود... گرون فروختیمش... با جنسای قاچاق تاپ، ردش کردیم رفت... حاج علی ت که پیداش کرده... ته یه ده کوره تو مکزیک! ... همان موقع علی رسید؛ جهان رسید. آرمیتا زنده بود و دو هفته بعد، محاکمه این سه خانواده شروع میشد... همه ممنوع الخروج بودند... دریا به جرم کشتن وارث مازیار یا همان جنین هفت ماهه، به جرم قتل غیرعمد بازداشت میشد؛ در اتاق آرش و صوفی دستشان در دست هم بود. به علی گفتم: همه اینا رو چه جوری بنویسم؟ شاید دیگه خواب بد نبینم... شاید عکسای مردم و آرمیتا رو فراموش کنم... شاید آدمای خیالی دوستم نشن؛ شاید... علی لبخند زد... تا حالا به این شیرینی لبخند نزده بود... گفت: همه مون آدمای خیالی داریم... هرجور بنویسی باور نمیکنن... ولی تو بنویس خاتون، کاریت نباشه... حتی اگه باور نکنن... .
■■■■■■■■■■■■■■■■ دوستان عزیز این قسمت، پایان هشتاد و اندی قسمت اینستاگرامی #شیداوصوفی بود. به زودی نسخه ی #دانلودی کتاب به همراه #سرنوشت محاکمه ی این افراد چاپ میشود و رایگان در اختیارتان قرار میگیرد که اگر دوست داشتید همه را باهم بخوانید و قطعا در کتاب بسیار کاملتر خواهد بود. امیدوارم زودتر چاپ شود. آرش و صوفی چند سالی ایران نبودند. هفته ی پیش به ایران برگشتند. ازدواج کرده اند و یک دختر چهارساله به نام ساحل دارند. دریا هم چند سال حبس خود را گذرانده و تبرئه شده است. سرنوشت باقی آدمها، در نسخه ی کامل دانلودی آمده است. از همراهی تان در این حدود نود شب سپاسگزارم و حتما میدانید که نوشتن این داستان که پنج سال پیش، شروع شد؛ به دلایل ضمنی، چقدر برایم مشکل بوده است. آرش و صوفی، هرگز به ارث و پول آن خانواده دست نزدند و با کار و تلاش حلال، شرکتی تبلیغاتی را اداره میکنند. نخست تیاتر و سپس سریال این کار درحال آماده سازی است. با احترام به #صبوری شما و رفع مشکلات و پاسخ به تمام سوالهایتان در کتاب حجیم... حالا میدانید چرا نام داستان #شیداصوفی بود...
سپاسگزارم و مخلص...
#چیستا_یثربی
#داستان
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
#شیداوصوفی
#قسمت_آخر_نسخه_اینستاگرامی
دوستان عزیزم :
امشب قسمت
#صدم
#او_یکزن ؛ در اینستاگرام ؛منتشر میشود و فردا با ادیت کامل و مفصل تر در تلگرام.....
حدودا ؛ شش یا هفت قسمت دیگر به خاطر حجم کم اینستاگرام ؛ قصه ادامه دارد.
موقع انتشار پست قصه ؛ پیج رسمی من بسته میشود ؛ روز بعد باز خواهد شد...البته درخواست دهید ؛ میپذیرم ؛ کسی را از خواندن ادامه ی داستان محروم نمیکنم...
اما ادیت تلگرام آن برای کانالها و گروهها ؛ چند ساعت وقت میبرد که به فردا موکول خواهد شد...
ادرس اینستاگرام رسمی چیستایثربی
yasrebi_chista
کامل داستان را بعدا ؛ حتما از تلگرام بخوانید...چون حجم اینستاگرام کم است و خلاصه شده تر می آید.
پیشاپیش از شان و ادب حرفه ای و
#فرهنگی شما سپاسگزارم....که صد شب در کنار هم بودیم....
و #صبوری شما گلهای اینستاگرام و کانال من ؛ در این روزهای اخر داستان
#او_یکزن
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
امشب قسمت
#صدم
#او_یکزن ؛ در اینستاگرام ؛منتشر میشود و فردا با ادیت کامل و مفصل تر در تلگرام.....
حدودا ؛ شش یا هفت قسمت دیگر به خاطر حجم کم اینستاگرام ؛ قصه ادامه دارد.
موقع انتشار پست قصه ؛ پیج رسمی من بسته میشود ؛ روز بعد باز خواهد شد...البته درخواست دهید ؛ میپذیرم ؛ کسی را از خواندن ادامه ی داستان محروم نمیکنم...
اما ادیت تلگرام آن برای کانالها و گروهها ؛ چند ساعت وقت میبرد که به فردا موکول خواهد شد...
ادرس اینستاگرام رسمی چیستایثربی
yasrebi_chista
کامل داستان را بعدا ؛ حتما از تلگرام بخوانید...چون حجم اینستاگرام کم است و خلاصه شده تر می آید.
پیشاپیش از شان و ادب حرفه ای و
#فرهنگی شما سپاسگزارم....که صد شب در کنار هم بودیم....
و #صبوری شما گلهای اینستاگرام و کانال من ؛ در این روزهای اخر داستان
#او_یکزن
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
ساختار وجودی نوشتن : یعنی تمرین مکالمه با روح خود. یعنی تمرین حدف کردن زایدات فکر و روح.یعنی
#صبوری
اصلا نوشتن درست ؛ یعنی ننوشتن خیلی چیزها.یعنی قدرت
#حدف_کردن آنچه ما را تباه میکند.
#چیستایثربی
#صبوری
اصلا نوشتن درست ؛ یعنی ننوشتن خیلی چیزها.یعنی قدرت
#حدف_کردن آنچه ما را تباه میکند.
#چیستایثربی