#داش_آکل
#حکایت_یک_عشق_پنهان
#جوانمردی و
#ایثار
تا پای جان
#فیلمی از :
#مسعود_کیمیایی
#بر اساس داستانی از
#صادق_هدایت
#فیلمی از
#عشق_پهلوانان
#با بازی
#بهروز_وثوقی
#ژاله_علو
#مری_آپیک و.....
#نوستالژی_عشقهای_در_سکوت
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#حکایت_یک_عشق_پنهان
#جوانمردی و
#ایثار
تا پای جان
#فیلمی از :
#مسعود_کیمیایی
#بر اساس داستانی از
#صادق_هدایت
#فیلمی از
#عشق_پهلوانان
#با بازی
#بهروز_وثوقی
#ژاله_علو
#مری_آپیک و.....
#نوستالژی_عشقهای_در_سکوت
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#داش_آکل
#کارگردان : #مسعود_کیمیایی
#نویسنده : #مسعود_کیمیایی
#بازیگران :
#بهروز_وثوقی
#ژاله_علو
#بهمن_مفید
#مری_آپیک
#موسیقی : #اسفندیار_منفرد_زاده
#سال_تولید : 1350
#سکانس_برگزیده
سکانس محبوب من
#عشق_شرقی یک پهلوان
شاهکاری در بازیها
#نگاه
#موسیقی_فیلم
#سوژه بر اساس داستان
#صادق_هدایت
با حس تمام و بی تکرار
#بهروز_وثوقی
وقتی برای اولین بار ؛ پوشیه را کنار میزند و چهره ی معصوم مرجان را میبیند....انگار همان جا ؛ حکم خلاصش صادر میشود! خلاص از دغدغه های این دنیا ؛ و رهایی از زندان جسم ....
گاهی عشق ؛ آدمی را به اوج و عروج میرساند.
برگرفته ازپست اخر
#پیچ_رسمی_اینستاگرام
#یثربی_چیستا
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#کارگردان : #مسعود_کیمیایی
#نویسنده : #مسعود_کیمیایی
#بازیگران :
#بهروز_وثوقی
#ژاله_علو
#بهمن_مفید
#مری_آپیک
#موسیقی : #اسفندیار_منفرد_زاده
#سال_تولید : 1350
#سکانس_برگزیده
سکانس محبوب من
#عشق_شرقی یک پهلوان
شاهکاری در بازیها
#نگاه
#موسیقی_فیلم
#سوژه بر اساس داستان
#صادق_هدایت
با حس تمام و بی تکرار
#بهروز_وثوقی
وقتی برای اولین بار ؛ پوشیه را کنار میزند و چهره ی معصوم مرجان را میبیند....انگار همان جا ؛ حکم خلاصش صادر میشود! خلاص از دغدغه های این دنیا ؛ و رهایی از زندان جسم ....
گاهی عشق ؛ آدمی را به اوج و عروج میرساند.
برگرفته ازپست اخر
#پیچ_رسمی_اینستاگرام
#یثربی_چیستا
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#داش_آکل_شیرازی_چه_کسی_بود
داش آکل" لوطی مشهور شیرازی است که خصلتهای جوانمردانهاش او را محبوب مردم ضعیف و بیپناه شهر کرده است پدر او یكی از ملاكین بزرگ فارس بود زمانیكه مرد همه ی دارائی او به پسر یكی یكدانه اش رسید. ولی داش آكل پشت گوش فراخ و گشاد باز بود، به پول و مال دنیا ارزشی نمی گذاشت، زندگیش را بمردانگی و ازادی و بخشش و بزرگ منشی میگذرانید. هیچ دلبستگی دیگری در زندگیش نداشت و همه ی دارائی خودش را به مردم ندار و تنگدست بذل و بخشش میكرد . داش آكل را همه ی اهل شیراز دوست داشتند. چه او در همان حال كه محله ی سردزك را قرق میكرد، كاری به كار زنها و بچه ها نداشت، بلكه بر عكس با مردم به مهربانی رفتار میكرد و اگر اجل برگشته ای با زنی شوخی میكرد یا به كسی زور می گفت، دیگر جان سلامت از دست داش آكل بدر نمیبرد. اغلب دیده میشد كه داش آكل از مردم دستگیری میكرد، بخشش مینمود و اگر دنگش میگرفت بار مردم را بخانه شان میرسانید همه ی اهل شیراز میدانستند كه داش آكل و كاكارستم سایه ی یكدیگر را با تیر میزدند(( شرح زندگی داش آکل توسط صادق هدایت در مجموعه سه قطره خون در سال 1311منتشر و جاودانه شد))
اما کاکارستم که گردنکلفتی ناجوانمرد است و به همین سبب، بارها ضرب شست داش آکل را چشیده، به شدت از او نفرت دارد و در پی فرصتی است تا زهرش را به داش آکل بریزد و از او انتقام بگیرد.
در همین حین، زمانی که حاجی صمد از مالکان شیراز می میرد، و داش آکل را وصی خود قرار می دهد. داش آکل، با اینکه آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست دارد، به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن میگیرد. او با دیدن مرجان، دختر چهارده سالهی حاجی صمد، به وی دل میبازد. اما اظهار عشق به مرجان را خلاف رویهی جوانمردی و عمل به وظیفهی خود میداند. در نتیجه، این راز را در دل نگه میدارد. در عوض، طوطیای میخرد، و درد دلش را به او میگوید.
از آن پس، داش آکل، قرق کردن سرِ گذر و درگیری با سایر لوطیها و اوباش را ترک میکند و اوقات خود را صرف رسیدگی به اموال حاجی و خانوادهی او میکند.
بر این منوال، هفت سال می گذرد تا اینکه برای مرجان، خواستگاری پیدا می شود. داش آکل به عنوان آخرین وظیفهی خود، وسایل ازدواج مرجان را فراهم میکند و او را به خانهی بخت میفرستد.
همان شب، در حال نشستن داش آکل در میدانگاهی محله در حالی که مست است کاکارستم سر می رسد. با داش آکل یکی به دو میکند و در نهایت با او گلاویز میشود؛ و سرانجام، با قمه، زخمیاش میکند.
فردای آن روز، وقتی پسر بزرگ حاجی صمد بر بالین داش آکل میآید، او طوطیاش را به وی می سپارد و کمی بعد، میمیرد.
عصر همان روز، مرجان قفس طوطی را جلوش گذاشته است و به آن نگاه میکند، که ناگهان طوطی با لحن داشی "خراشیدهای" میگوید: «مرجان... تو مرا کشتی... به کی بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت.»
روحش شاد یادش گرامی باد
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
داش آکل" لوطی مشهور شیرازی است که خصلتهای جوانمردانهاش او را محبوب مردم ضعیف و بیپناه شهر کرده است پدر او یكی از ملاكین بزرگ فارس بود زمانیكه مرد همه ی دارائی او به پسر یكی یكدانه اش رسید. ولی داش آكل پشت گوش فراخ و گشاد باز بود، به پول و مال دنیا ارزشی نمی گذاشت، زندگیش را بمردانگی و ازادی و بخشش و بزرگ منشی میگذرانید. هیچ دلبستگی دیگری در زندگیش نداشت و همه ی دارائی خودش را به مردم ندار و تنگدست بذل و بخشش میكرد . داش آكل را همه ی اهل شیراز دوست داشتند. چه او در همان حال كه محله ی سردزك را قرق میكرد، كاری به كار زنها و بچه ها نداشت، بلكه بر عكس با مردم به مهربانی رفتار میكرد و اگر اجل برگشته ای با زنی شوخی میكرد یا به كسی زور می گفت، دیگر جان سلامت از دست داش آكل بدر نمیبرد. اغلب دیده میشد كه داش آكل از مردم دستگیری میكرد، بخشش مینمود و اگر دنگش میگرفت بار مردم را بخانه شان میرسانید همه ی اهل شیراز میدانستند كه داش آكل و كاكارستم سایه ی یكدیگر را با تیر میزدند(( شرح زندگی داش آکل توسط صادق هدایت در مجموعه سه قطره خون در سال 1311منتشر و جاودانه شد))
اما کاکارستم که گردنکلفتی ناجوانمرد است و به همین سبب، بارها ضرب شست داش آکل را چشیده، به شدت از او نفرت دارد و در پی فرصتی است تا زهرش را به داش آکل بریزد و از او انتقام بگیرد.
در همین حین، زمانی که حاجی صمد از مالکان شیراز می میرد، و داش آکل را وصی خود قرار می دهد. داش آکل، با اینکه آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست دارد، به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن میگیرد. او با دیدن مرجان، دختر چهارده سالهی حاجی صمد، به وی دل میبازد. اما اظهار عشق به مرجان را خلاف رویهی جوانمردی و عمل به وظیفهی خود میداند. در نتیجه، این راز را در دل نگه میدارد. در عوض، طوطیای میخرد، و درد دلش را به او میگوید.
از آن پس، داش آکل، قرق کردن سرِ گذر و درگیری با سایر لوطیها و اوباش را ترک میکند و اوقات خود را صرف رسیدگی به اموال حاجی و خانوادهی او میکند.
بر این منوال، هفت سال می گذرد تا اینکه برای مرجان، خواستگاری پیدا می شود. داش آکل به عنوان آخرین وظیفهی خود، وسایل ازدواج مرجان را فراهم میکند و او را به خانهی بخت میفرستد.
همان شب، در حال نشستن داش آکل در میدانگاهی محله در حالی که مست است کاکارستم سر می رسد. با داش آکل یکی به دو میکند و در نهایت با او گلاویز میشود؛ و سرانجام، با قمه، زخمیاش میکند.
فردای آن روز، وقتی پسر بزرگ حاجی صمد بر بالین داش آکل میآید، او طوطیاش را به وی می سپارد و کمی بعد، میمیرد.
عصر همان روز، مرجان قفس طوطی را جلوش گذاشته است و به آن نگاه میکند، که ناگهان طوطی با لحن داشی "خراشیدهای" میگوید: «مرجان... تو مرا کشتی... به کی بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت.»
روحش شاد یادش گرامی باد
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
@chista_yasrebi مری آپیک در شانزده سالگی در نقش
#مرجان در
#داش_آکل
بخشی از سکانس معروف نگاه....هم اکنون پیج رسمی
#چیستایثربی
#مرجان در
#داش_آکل
بخشی از سکانس معروف نگاه....هم اکنون پیج رسمی
#چیستایثربی
هنوز هم ؛ یکی از بهترینهاست...
اسطوره ی مردانگی ؛ جوانمردی و عشق و از خود گذشتگی ..تقابل خشونت وعطوفت...
#داش_آکل
فیلمی از
#مسعود_کیمیایی
بر اساس داستانی از
#صادق_هدایت
باحضور بزرگان بازیگری ایران
چون :
#بهروز_وثوقی
#ژاله_علو
#مری_آپیک
و
#عشق
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
اسطوره ی مردانگی ؛ جوانمردی و عشق و از خود گذشتگی ..تقابل خشونت وعطوفت...
#داش_آکل
فیلمی از
#مسعود_کیمیایی
بر اساس داستانی از
#صادق_هدایت
باحضور بزرگان بازیگری ایران
چون :
#بهروز_وثوقی
#ژاله_علو
#مری_آپیک
و
#عشق
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#متن_داستان
#داش_آکل
#صادق_هدایت
#مسعود_کیمیایی ،فیلمی بابازی
#بهروز_وثوقی در نقش داش آکل ، بر اساس این #قصه ساخته است که بخشهایی از آن در همین کانال رسمی من ،آمده است....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#داش_آکل
#صادق_هدایت
#مسعود_کیمیایی ،فیلمی بابازی
#بهروز_وثوقی در نقش داش آکل ، بر اساس این #قصه ساخته است که بخشهایی از آن در همین کانال رسمی من ،آمده است....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi