سلام
وقت بخیر
قسمت پنجم را الآن خواندم.پیج اینستاگرامم بلاکه و نمیتونم نظرمو بگم
من هم که عاشق گفتن نظر هستم.😊
یاد شبی افتادم که پسرم تب شدیدی کرده بود و همسرم برای مراسم هفتم پدربزرگش به اردبیل رفته بود
من هم پسرم رو به بیمارستان کودکان برده بودم و داروها اثر نداشتند
تب ۴۰ درجه و ترسم از تب و تشنج
هیچ کس هم نبود بچه رو ببرم دکتر ماشینم شوهرم برده بود.و از تنهایی و تاریکی شب میترسیدم.
همانشب برای اینکه خوابم نبره مشغول گوشیم شدم و برای اولین بار با شما در این اکانت صحبت کردم.و چقدر وسط اون اضطراب و ترس و عصبانیت خوشحال شدم.
حال شما رو کاملا درک میکنم وقتی دخترتون مریض بوده و در اون حال که احساس نیاز به کمک داشتید چقدر عصبانی بودید از کسی که قرار بود حامیتون باشه
حدس میزنم همان اتفاقات بیماری دخترتون شما رو از ازدواج پشیمون کرده باشه...
#پستچی_دو
#پستچی_جلد_دوم
#نظرات
#قسمت_پنجم
#نظر_مخاطبان
ثبتنام در
#کانال_خصوصی_پستچی_دو
#پستچی
#جلد_دوم
واتساپ
تلگرام
ادمین تلگرام جهت
#ثبت_نام
@ccch999
وقت بخیر
قسمت پنجم را الآن خواندم.پیج اینستاگرامم بلاکه و نمیتونم نظرمو بگم
من هم که عاشق گفتن نظر هستم.😊
یاد شبی افتادم که پسرم تب شدیدی کرده بود و همسرم برای مراسم هفتم پدربزرگش به اردبیل رفته بود
من هم پسرم رو به بیمارستان کودکان برده بودم و داروها اثر نداشتند
تب ۴۰ درجه و ترسم از تب و تشنج
هیچ کس هم نبود بچه رو ببرم دکتر ماشینم شوهرم برده بود.و از تنهایی و تاریکی شب میترسیدم.
همانشب برای اینکه خوابم نبره مشغول گوشیم شدم و برای اولین بار با شما در این اکانت صحبت کردم.و چقدر وسط اون اضطراب و ترس و عصبانیت خوشحال شدم.
حال شما رو کاملا درک میکنم وقتی دخترتون مریض بوده و در اون حال که احساس نیاز به کمک داشتید چقدر عصبانی بودید از کسی که قرار بود حامیتون باشه
حدس میزنم همان اتفاقات بیماری دخترتون شما رو از ازدواج پشیمون کرده باشه...
#پستچی_دو
#پستچی_جلد_دوم
#نظرات
#قسمت_پنجم
#نظر_مخاطبان
ثبتنام در
#کانال_خصوصی_پستچی_دو
#پستچی
#جلد_دوم
واتساپ
تلگرام
ادمین تلگرام جهت
#ثبت_نام
@ccch999
خانم یثربی نازنینم،نویسنده عزیزی که عشق و درد و تنهایی را به صورت بسیار بسیار درست بیان می کنید،من هم دخترم که حال تقریبا هم سن و سال نیایش خانم عزیز است،در چند ماهگی دچار تب سی و نه و خرده ای بود و همان تهوع و داغی که فکر می کردم اگر کتری روی سر کوچکش بگذارم جوش می آید،من هم تنها بودم با همسری خانه رها کرده،و بیمارستان و دکتری که آنتی بیوتیک و چند داروی دیگر داد و حال عزیزم را بهتر نکرد که...بماند،خانم من صبح قسمت پنجم پستچی را با ناراحتی و اشک خواندم چون این خاطرات دردناک تا زنده هستیم هیچگاه از یاد نمی رود،خانم عشق،خانم یثربی دست و قلمتان بوسیدنی است،شما خاطرات ناراحت کننده را که در آن زندگی کرده اید به شیوایی و زیبایی هر چه تمام به خوانندگان خود منتقل می کنید که جز هنر زیبا و یگانه عشق نام دیگری ندارد،خیلی دوستتان دارم امیدوارم دست و کمک خدا همیشه یارتان باشد❤
#پستچی_دو
#نظرات
#پیوی
#کامنتها
#پستچی
#جلددوم
#کانال_خصوصی
ادمین
@ccch999
نویسنده
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#پستچی_دو
#نظرات
#پیوی
#کامنتها
#پستچی
#جلددوم
#کانال_خصوصی
ادمین
@ccch999
نویسنده
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی