چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
قسمت#ششم#داستان#پستچی#چیستایثربی

چراغهای امامزاده، از دور در تاریکی ؛ مثل چراغ خانه ای بود که تو را میخواهد.گرم، روشن و منتظر.
سرم را به ضریح چسباندم.سلام آقا. دوسش دارم از بین این همه آدم ، فقط اون! شاید بچه گیام فقط برای ظاهرش بود ،اما روزی که به خاطر من ، دعوا کرد،دیدم جوونمرده.مثل قهرمونای قصه..وقتی منو سر مزار دوستش برد و گریه کرد، دیدم مهربونه.همدرده و پاک...مگه آدم چند بار میتونه دلشو هدیه بده؟ من هیچوقت روم نشده از خدا چیزی بخوام.اما این بار میخوام ! عمر در برابر عمر! از من نگیرش خدا! چیزی ندارم بت بدم،جز عشقی که خودت تو قلبم گذاشتی...
پیرزن بخش زنانه گفت :تو اتاقشه.اما گفته کسی رو نمیبینه! گفتم :بگو دخترت اومده ! پشت در اتاقش بودم.از اتاقهای کوچک اجاره ای آنجا.در زدم.سکوت! گفتم :سلام مادر.دخترتم.گفت:برو !گفتم نمیشه.میخوام ازدواج کنم.مادرمی !تو هم باید باشی.گفت: این چند سال نبودم.تو با بابات خوشی.تو هم مثل اونی! گفتم بت احتیاج دارم.همیشه داشتم.خودت خواستی تنها باشی.من دلم تنگته.گفت: آرامشمو به هم نزن !گفتم:فقط یه روز!یه روز ببینش مادر !من بدون اون، زندگی رو نمیخوام.ازپشت در گفت :مگه من زندگی کردم؟مگه گذاشتید زندگی کنم؟تو هم مثل بابات.فقط برای خودت منو میخوای.به همه گفتم دختر ندارم.برو.اگه بابات تو رو اینجا فرستاده،بش بگو من برنمیگردم !بغضم گرفت.نه برای علی.برای مادرم، دلم تنگ شده بود.برای دیدنش.بغل کردنش. چه گناهی کردم به دنیا اومدم مادر؟ گفت:من چه گناهی کردم که نمیخواستم اون خونه زندان من شه؟ اونمرد بچه میخواست و یه برده که بزرگش کنه.دیگه چی میخواید؟ پیرزن گفت اذیتش نکن.باز تا صبح گریه میکنه.عذابش با ماست.سرم گیج رفت.روی زمین نشستم.می لرزیدم.یک نفر کنارم نشست ،کتش را روی شانه ام انداخت علی؟تو اینجا چیکار میکنی؟ گفت:شنیدم به تاکسی گفتی امامزاده داود.نگرانت بودم.گفتم :خب پس همه چیزو شنیدی.از هم جدا شدن.سه سال پیش.گفت :خیلیا از هم جدا میشن.گفتم :صداشو شنیدی؟عاشقشم.با این صدا برام قصه میخوند.بوی دستاش هنوز تو خونه ست.کم کم دلش شکست.دلی که بشکنه، اگه تیکه هاشو گم کنی،دیگه نمیشه چسبوندش.گمونم من همون تیکه اییم که گم شده.حالا برو ،به مادرت بگو، دختره بی مادره!گفت :فکر کردی چرا عاشقت شدم؟غمت؛ و ذوق چشمات.من هر دو شو میخوام ! از باراولی که دیدمت، مثل یه ماه پیشونی دودی بودی که انداخته بودنت تو تنور.میخواستی بیای بیرون.میارمت! قول میدم.به روح محسن، میارمت بیرون! کتش را روی سرم کشیدم.مثل آسمان خدا...گریه کردم زیر آسمان خدا که بوی علی میداد...
/ادامه دارد
#چیستایثربی
#داستان
#پستچی
#قسمت_ششم
@chista_yasrebi
#قابل_توجه_دوستان_تاتری


همین لحظه از
#داوری
#جشنواره_ناظرزاده_کرمانی
#انصراف_میدهم.


هرگز نشنیده بودم و نمیدانستم که کسی برای یک جشنواره ؛ حتی خصوصی ؛ باید پول پرداخت کند !!

بارها جشنواره ی خصوصی ؛ برگزار کرده ام یا در آن داور بوده ام ؛ حتی جشنواره های معتبری مثل مهرگان... معتبرترین جشنواره ی ادبیات داستانی ایران...

همه خصوصی بودند ؛ ولی از متقاضیان؛ تقاضای وجه نمیکردند!

من حتی حاضر شدم کمترین مبلغ ممکن در جهان را به عنوان مبلغ داوری بگیرم ؛ مبلغی خنده دار در حد یک بلیت رفت هواپیما به یکی ازشهرها....

اما گرفتن پول از هنرجویان تاتر ؛ به اسم جشنواره بزرگمردی چون
#ناظرزاده_کرمانی کمال بی انصافیست....اگر نخواهم کلمه ی دیگری بنویسم که مناسبتر است....

در جهان بدی زندگی میکنیم.....



از عصر افراد زیادی کامنت گذاشتند و یا به پیوی من آمدند که ما به خاطر شما
#پول شرکت در جشنواره را میدهیم و شرکت میکنیم !...کامنتهایشان هنوز در صفحه ی اینستاگرامم است....


من از همه جا بیخبر بودم ؛ تلفنی کسی برای داوری با من صحبت کرده بود و به مبلغ کم هم رضایت دادم ؛ چون آنسو ؛ علاقه مندان و مشتاقان تاتر بودند ؛ اما ورودیه 50 تومانی!!!! برای یک جشنواره ی صرف نمایشنامه خوانی ؛ به نظرم؛ نه تنها انصاف نبود که مشکوک بود ! و......نه !!!

از فردا باب میشود و هر کس به اسم برگزار کردن جشنواره ی خصوصی ؛ از مردم طفلی ؛ طلب وجه میکند....

به داور بنده خدا هم 400 تومانی میدهند ؛ البته بعد از اینکه؛ جانش را به لب آوردند و میگویند : ساکت شو !!! کافیست !

و آن هم ؛ پس از دوساعت بحث!!! که اگر تازه بدهند... و کی بدهند !!!!


من تازگیها از ترس این داوریهای پرداخت نشده ؛ پولم را اول میخواهم که آن راهم نمیدهند !!! چون.......نگویم بهتر است.....در زمانه ی بدی زندگی میکنیم....
#متاسفانه

خب ؛ چه اصراریست وقتی پولی در بساط نداریم ؛ اصلا جشنواره برگزار کنیم ؟ به نظرم اخذ وجه از متقاضیان ؛ توهین بزرگی به مفهوم متعالی تاتراست !

من چند سال پیش توسط ناشرم ؛ دو جشنواره ی قصه و نمایشنامه برگزار کردیم و یک تومان نگرفتیم و به هر داور هم یک تومان دادیم !...با کلی شرمندگی....چون میدانستیم خواندن آن همه متن ؛ چقدر وقت میخواهد....


این دوستان در این ایام ؛ اصلا تماسی با من نگرفتند ...طوری که شک کردم اصلا برگزار میشود و من داورم یا به برنامه های دیگر برسم؟


امروز یکی از فالورها ؛ فرم جشنواره را به پیوی من فرستاد...فاجعه بود !!!


هر کس برای شرکت مبلغ 50000 تومان باید پرداخت کند؟!!!! چرا؟؟؟

خب پول ندارید ؛....برگزار نکنید.!.....صورت خوشی ندارد....

لذا اینجانب
#چیستایثربی در تاریخ
#پنج_بهمن_ماه ؛ نیمه شب ؛
#رسما از داوری جشنواره ناظر زاده کرمانی #انصراف میدهم....



جابی که برای شرکت در جشنواره ؛ از هنرجویان ؛ پول بگیرند ؛ مرا یاد بنگاههای بی درو پیکر
#کاریابی میاندازد...

بگذریم !....

#چیستایثربی_از_داوری_جشنواره_نمایشخوانی_ناظرزاده_کرمانی_انصراف_رسمی_داد.


بااحترام به هنرجویان و دانشجویان تاتر
#چیستایثربی



در شرایط بهتر و عادلانه تری در خدمتتان خواهم بود....


#چیستایثربی
#ششم_بهمن_95


@chista_yasrebi
#مجید_آذری
#صداپیشه و مدیردوبلاژ
اینجا آقای آذری به زبان ترکیه صحبت میکنند و شعری را دکلمه میکنند.نمونه ی فارسی هم فرستاده اند.



27 ساله


#استعدادها
#صدا_پیشگی


لطفا با علامت دست دادن یا دست به سمت پایین ، رای خود را نسبت به صدا و لحن آقای آذری نشان دهید.



کد
#ششم
#چیستایثربی_کانال_رسمی


@chista_yasrebi_original