دوستان خوبم ؛ خوانندگان داستان دنباله دار
#او_یکزن
102 شب باهم بودیم و فقط 5 شب مانده.....که پشت هم قصه نخواهیم داشت....و دلایلی هم دارد که از لحاظ روانشناختی مهم است.
دوم : میتوانید داستان را از
#کانال_خاص_خودش که فقط در آن قصه ی #او_یکزن است ؛ دنبال کنید.
@Chista_2
روی آدرس فوق کلیک کنید.
سوما ؛ شما آدمهایی را شاید ندیده باشید که رنج زیادی کشیده اند ؛ و همه چیز خود را در راه آرمانهایشان از دست داده اند و آخر هم به هدف خود نرسیده اند ! این آدمها شاید با خانواده ی خود مهربان باشند ؛ ولی برای کسانی که دشمن می انگارند ؛ هیچ رحمی ندارند!
#هیچ_رحمی
و چهارم و مهم تر از همه :
چون داستان در #کانال کاملتر است و مجبورم بالاخره این قصه را تا #آخر در کانال هم بگذارم ؛ به تمام خانواده ها هشدار میدهم ؛ قسمت بعدی ؛ مثل زندگی واقعی برخی از ما ؛ خشن است....خواهش میکنم فرزندانتان ؛ آن رانخوانند !
...چون من نمیتوانم داستان را به خاطر عده ای ابتر بیان کنم...
دختر من نخواهد خواند ! پس شما هم اگر خشونتی را که من لمسش کرده ام ؛ دوست ندارید ؛ نخوانید و حتما فرزندانتان نخوانند....
با سپاس فراوان.
#چیستایثربی
#نویسنده_داستان_او_یکزن
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#او_یکزن
102 شب باهم بودیم و فقط 5 شب مانده.....که پشت هم قصه نخواهیم داشت....و دلایلی هم دارد که از لحاظ روانشناختی مهم است.
دوم : میتوانید داستان را از
#کانال_خاص_خودش که فقط در آن قصه ی #او_یکزن است ؛ دنبال کنید.
@Chista_2
روی آدرس فوق کلیک کنید.
سوما ؛ شما آدمهایی را شاید ندیده باشید که رنج زیادی کشیده اند ؛ و همه چیز خود را در راه آرمانهایشان از دست داده اند و آخر هم به هدف خود نرسیده اند ! این آدمها شاید با خانواده ی خود مهربان باشند ؛ ولی برای کسانی که دشمن می انگارند ؛ هیچ رحمی ندارند!
#هیچ_رحمی
و چهارم و مهم تر از همه :
چون داستان در #کانال کاملتر است و مجبورم بالاخره این قصه را تا #آخر در کانال هم بگذارم ؛ به تمام خانواده ها هشدار میدهم ؛ قسمت بعدی ؛ مثل زندگی واقعی برخی از ما ؛ خشن است....خواهش میکنم فرزندانتان ؛ آن رانخوانند !
...چون من نمیتوانم داستان را به خاطر عده ای ابتر بیان کنم...
دختر من نخواهد خواند ! پس شما هم اگر خشونتی را که من لمسش کرده ام ؛ دوست ندارید ؛ نخوانید و حتما فرزندانتان نخوانند....
با سپاس فراوان.
#چیستایثربی
#نویسنده_داستان_او_یکزن
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
تقدیم به همسرانتان
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
امشب به خاطر من....باهمسرتان مرد یا زن به طور ویژه خوش اخلاق باشید....فکر کنید اخر زمان است و اگر مثل من همسر ندارید ؛ با همخانه ؛ همسایه یا حتی سوپری محل ؛ مهربانتر باشید! فقط کمی تا اندکی #لبخند...
ممنونم
فکر کنید #آخر_زمان است....
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
امشب به خاطر من....باهمسرتان مرد یا زن به طور ویژه خوش اخلاق باشید....فکر کنید اخر زمان است و اگر مثل من همسر ندارید ؛ با همخانه ؛ همسایه یا حتی سوپری محل ؛ مهربانتر باشید! فقط کمی تا اندکی #لبخند...
ممنونم
فکر کنید #آخر_زمان است....
#چیستایثربی
#شب با سندس يگانه.دستيارم
ممکن است فقط تا #آخر_هفته اجرا داشته باشيم.به دليل وضع جسمانى من
#شب
#سالن_سایه_تاتر_شهر
#فروش:#سایت_تیوال
#چیستایثربی
http://www.tiwall.com/theater/shab3
ممکن است فقط تا #آخر_هفته اجرا داشته باشيم.به دليل وضع جسمانى من
#شب
#سالن_سایه_تاتر_شهر
#فروش:#سایت_تیوال
#چیستایثربی
http://www.tiwall.com/theater/shab3
Tiwall
تیوال نمایش شب
برگه تیوال نمایش شب؛ اطلاعات، عکس، گفتگو ... و خرید اینترنتی بلیت
از نشانه های دیگر
#آخر_زمان
#حرام_خوری و
#آلودگیهای_اقتصادی
در آخرالزّمان بحران اقتصادی حرام به حدّ اعلای خود می رسد، خانواده ها تقوای اقتصادی را از دست داده و در منجلاب آلودگی های اقتصادی همچون ربا، کم فروشی، رشوه خواری و گران فروشی غوطه ور می گردند: "هنگامی که ببینی اگر مردی یک روز گناه بزرگی همچون فحشا، کم فروشی، کلاه برداری و شرب خمر انجام نداده باشد، بسیار غمگین و اندوهگین می شود که گویی آن روز عمرش تباه شده است و می بینی که زندگی مردم از کم فروشی و تقلّب تأمین می شود. در آن زمان ربا شایع می شود، کارها با رشوه انجام می یابد، مقام و ارزش دین تنزّل می نماید و دنیا در نظر آنها ارزش پیدا می کند."
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#آخر_زمان
#حرام_خوری و
#آلودگیهای_اقتصادی
در آخرالزّمان بحران اقتصادی حرام به حدّ اعلای خود می رسد، خانواده ها تقوای اقتصادی را از دست داده و در منجلاب آلودگی های اقتصادی همچون ربا، کم فروشی، رشوه خواری و گران فروشی غوطه ور می گردند: "هنگامی که ببینی اگر مردی یک روز گناه بزرگی همچون فحشا، کم فروشی، کلاه برداری و شرب خمر انجام نداده باشد، بسیار غمگین و اندوهگین می شود که گویی آن روز عمرش تباه شده است و می بینی که زندگی مردم از کم فروشی و تقلّب تأمین می شود. در آن زمان ربا شایع می شود، کارها با رشوه انجام می یابد، مقام و ارزش دین تنزّل می نماید و دنیا در نظر آنها ارزش پیدا می کند."
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
اصل اول
#قرب :
او اول و آخر است...
روزی چند بار ، که دلم میگیرد با خودم تکرار میکنم و واقعا آرامش پیدا میکنم
او
#اول
و
#آخر
است.
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#قرب :
او اول و آخر است...
روزی چند بار ، که دلم میگیرد با خودم تکرار میکنم و واقعا آرامش پیدا میکنم
او
#اول
و
#آخر
است.
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#داشت_یادم_میامد#قسمت_9#آخر#چیستایثربی
کریم گفت:بله.میفهمم،آدم رو زنش حساسه!میدونید من هیچوقت ازدواجنکردم،فقط بخاطر اینکه نمیدونستم چه جوری به خانواده زنم بگم این دختر،یعنی خواهرم..پول همهچیز نیست!منم مثل شما،یه زمانی پولداربودم،امابعد،فکر کردم خب که چی؟خانواده م بیشتر بهم احتیاج دارن!کم کم بیخیال کارخونه ها شدم! بابام خیلی مریضه،ترکش تو تنشه، بااون سن رفت جنگ،اما وقتی برگشت،اینا راحت گذاشتنش کنار،چون مدل اونافکر نمیکرد!
وقتی که خونه شمابود،مادرم مرده بود،بابامم مرد بوددیگه!از سرتنهایی،یه خانم بیوه ای روصیغه کرد،نمیخواست باهاش ازدواج رسمی کنه،خانمه،مستمری بگیر شوهرمرحومش بودونمیخواست جلوی سه تاپسر بزرگش،دوباره ازدواج کنه! ولی توچهل وهفت سالگی،از بابام،بچه دار شد،این دختر مریض،همون بچه ست!
اون موقع،بابام به شما نمیگفتکه یه دخترداره!پیش عمه گذاشته بودش،تااینکه عمه مم،عمرشو دادبه شما،و من شدم سرپرست خواهرم،که کمکم بامرگعمه، ناخوشیش شروع شد.من تنهاخانواده خواهرم بودم، بابام خیلی زود،داوطلب شدبرای جبهه!من موندم!چند سال بعد،رفتم جنگ،
خیلی چیزاروبخاطر خواهرم ازدست دادم ومیدم،ولی این دختر،گناهی نداشته!
ازبچگیش،سالها،تو اتاق عمه م بوده،تا کسی از وجودش خبردارنشه!
نه کسی رو دیده،نه مدرسه رفته،نه هیچی!بابام میگه مریضی الانش،کفاره بی توجهیش به دخترشه!حالا هردو مریضن!و من،میبینیدکه!همون کریم دیوونه م!
پدرم گفت:میفهمم!ودستش راروی شانه کریم گذاشت وگفت: ببین من هرچی ازتو،دلخوری داشتم،تموم شد،مساله اینه که ما همه مون تنهاییم!سعی کردیمنباشیم،نشد!حالا،باهم،دوست باشیم!کریم گفت:بله حتما!من همیشه برای شماوخانواده تون احترام قایل بودم،واون خانم بزرگوار،که پشت پنجره مینوشت وبهترین غذاهارو میپخت وهیچوقت نمیذاشت من سردم بشه یا گرسنه م باشه، اینارو حتما یادم میمونه!مامورگفت:خب حالا دیگه بایدبریم!کریم گفت:مگه دنبال یه معتادنبودید؟مامورگفت:برادرای دیگه هستن،من تو رومیبرم!همان موقع،ماموران دیگربه طرف اتاقهای اورژانس،هجوم بردند!منشی دادزد:اتاق دکتر،نه!یه مریض بدحال دارن!مامور،نگاه خشمناکی به منشی انداخت وبالگد،در اتاق دکتر را باز کرد،دکترفریادی کشید!نفهمیدیم چه شد!دکترکف زمین افتاده بود وازدهانش،کف میآمد!مامور گفت:من که کاریش نکردم!کریم گفت:بله،شاید دکتر،مواد بکشه!منماگه تو بچگی،پدرمو،جلوچشمم ازخونه میبردن وبه یه دلیل واهی،اعدامش میکردن،الان شاید،مواد میکشیدم!
دکتر بیچاره،ده سالش بود،وقت اعدام باباش!
خواهرکریم دادزد:خداوندداره میاداینجا،همه بریدبیرون!میخوادبامن درددل کنه!برید#پایان
https://www.instagram.com/p/BoxFqOpn9jh/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=7l8x6rp9e78k
کریم گفت:بله.میفهمم،آدم رو زنش حساسه!میدونید من هیچوقت ازدواجنکردم،فقط بخاطر اینکه نمیدونستم چه جوری به خانواده زنم بگم این دختر،یعنی خواهرم..پول همهچیز نیست!منم مثل شما،یه زمانی پولداربودم،امابعد،فکر کردم خب که چی؟خانواده م بیشتر بهم احتیاج دارن!کم کم بیخیال کارخونه ها شدم! بابام خیلی مریضه،ترکش تو تنشه، بااون سن رفت جنگ،اما وقتی برگشت،اینا راحت گذاشتنش کنار،چون مدل اونافکر نمیکرد!
وقتی که خونه شمابود،مادرم مرده بود،بابامم مرد بوددیگه!از سرتنهایی،یه خانم بیوه ای روصیغه کرد،نمیخواست باهاش ازدواج رسمی کنه،خانمه،مستمری بگیر شوهرمرحومش بودونمیخواست جلوی سه تاپسر بزرگش،دوباره ازدواج کنه! ولی توچهل وهفت سالگی،از بابام،بچه دار شد،این دختر مریض،همون بچه ست!
اون موقع،بابام به شما نمیگفتکه یه دخترداره!پیش عمه گذاشته بودش،تااینکه عمه مم،عمرشو دادبه شما،و من شدم سرپرست خواهرم،که کمکم بامرگعمه، ناخوشیش شروع شد.من تنهاخانواده خواهرم بودم، بابام خیلی زود،داوطلب شدبرای جبهه!من موندم!چند سال بعد،رفتم جنگ،
خیلی چیزاروبخاطر خواهرم ازدست دادم ومیدم،ولی این دختر،گناهی نداشته!
ازبچگیش،سالها،تو اتاق عمه م بوده،تا کسی از وجودش خبردارنشه!
نه کسی رو دیده،نه مدرسه رفته،نه هیچی!بابام میگه مریضی الانش،کفاره بی توجهیش به دخترشه!حالا هردو مریضن!و من،میبینیدکه!همون کریم دیوونه م!
پدرم گفت:میفهمم!ودستش راروی شانه کریم گذاشت وگفت: ببین من هرچی ازتو،دلخوری داشتم،تموم شد،مساله اینه که ما همه مون تنهاییم!سعی کردیمنباشیم،نشد!حالا،باهم،دوست باشیم!کریم گفت:بله حتما!من همیشه برای شماوخانواده تون احترام قایل بودم،واون خانم بزرگوار،که پشت پنجره مینوشت وبهترین غذاهارو میپخت وهیچوقت نمیذاشت من سردم بشه یا گرسنه م باشه، اینارو حتما یادم میمونه!مامورگفت:خب حالا دیگه بایدبریم!کریم گفت:مگه دنبال یه معتادنبودید؟مامورگفت:برادرای دیگه هستن،من تو رومیبرم!همان موقع،ماموران دیگربه طرف اتاقهای اورژانس،هجوم بردند!منشی دادزد:اتاق دکتر،نه!یه مریض بدحال دارن!مامور،نگاه خشمناکی به منشی انداخت وبالگد،در اتاق دکتر را باز کرد،دکترفریادی کشید!نفهمیدیم چه شد!دکترکف زمین افتاده بود وازدهانش،کف میآمد!مامور گفت:من که کاریش نکردم!کریم گفت:بله،شاید دکتر،مواد بکشه!منماگه تو بچگی،پدرمو،جلوچشمم ازخونه میبردن وبه یه دلیل واهی،اعدامش میکردن،الان شاید،مواد میکشیدم!
دکتر بیچاره،ده سالش بود،وقت اعدام باباش!
خواهرکریم دادزد:خداوندداره میاداینجا،همه بریدبیرون!میخوادبامن درددل کنه!برید#پایان
https://www.instagram.com/p/BoxFqOpn9jh/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=7l8x6rp9e78k
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
#داشت_یادم_میامد#قسمت_9#آخر#چیستایثربی کریم گفت:بله.میفهمم،آدم رو زنش حساسه!میدونید من هیچوقت ازدواجنکردم،فقط بخاطر اینکه نمیدونستم چه جوری به خانواده زنم بگم این دختر،یعنی خواهرم..پول همهچیز نیست!منم مثل شما،یه زمانی پولداربودم،امابعد،فکر کردم خب که چی؟خانواده…