چیستایثربی کانال رسمی
6.61K subscribers
6.04K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
Forwarded from Shab
@chista_yasrebi
@postchiiiii

محمد حاتمی
مهبد ابتحی
چیستایثربی
در فرازی از نمایش
#شب
#تاتر_درمانی روی صحنه
#بزودی
#دیماه_نودوپنج

#چیستایثربی
#قشقایی
#تاتر_شهر
#کانال_شب
***********

از کسی ایراد نگیرید، تا از شما نیز ایراد نگیرند. زیرا هر طور که با دیگران رفتار کنید، همان‌گونه با شما رفتار خواهند کرد. چرا پر کاه را در چشم برادرت می‌بینی اما تیر چوب را درچشم خودت نمی‌بینی؟ چگونه جرأت می‌کنی بگویی، اجازه بده پر کاه را از چشمت در آورم در حالی که خودت چوبی در چشم داری؟ ای متظاهر، نخست چوب را از چشم خود درآور تا بهتر بتوانی پر کاه را در چشم برادرت ببینی.

(انجیل متی، ۵- ۱ : ۷)

#عید_میلاد_پیامبر_رحمت ؛
حضرت_عیسی_ع
بر مسیحیان و بخصوص مسیحیان ایران ؛ مبارک
و بر پیروان
#ادیان_توحیدی


#چیستایثربی

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شانزدهم
#چیستایثربی


آلبومها را کنار گذاشتم و فکر کردم برای حمله ی اول کافیست.
دست عسل را گرفتم ؛ با آقا حامد خداحافظی کردیم و گفتیم : میریم خرید!
با محسن خداحافظی نکردم ؛ انگار وجود ندارد ؛ برای یک لحظه دلم به حالش سوخت ! انگار واقعا وجود نداشت ! وقتی برگشتیم ؛ مریم و مادرم هم برگشته بودند.

خدا را شکر ؛ حال مادرم بهتر بود ؛ ولی میدانستم که جلوی مادر ؛ نباید چیزی درباره ی دکتر و درمانش بپرسم ؛ مریم داشت غذا میپخت.

خودش خرید کرده بود ؛ گفتم : نترسیدی شوهرت اینطرفا کشیک بده؟

گفت اولا روزا ؛ میخوابه ؛ مثل جغد شبا میاد بیرون....
دوما نمیتونم همه ش زندانی باشم ! عسلم باهام نبود که بترسم ؛ عسل که باشه یه کم نگرانم....اما عسلو با خودم نمیبرم ؛ نزدیکم شه ؛ داد میزنم .... برگه ی پزشک قانونی رو به پلیس نشون میدم ؛ میگم این آقا ؛ تا وقت دادگاه ؛ حق نداره طرفم بیاد ؛ چون دست بزن داره!
گفتم: آفرین! گفت: چرا؟! گفتم :

زن مستقل و شجاعی به نظرمیای...

من از مردای لات متنفرم !

گفت:
با لات باید مثل خودش بود ؛ برای همین حامد از این مربیه خواست پیشش بمونه!
گفتم : فکر میکنی محسن بلد باشه از کسی دفاع کنه؟به نظر من که تو عالم خودشه ؛ یه جوری انگار تو این دنیا نیست!
گفت: اسکیتو خوب بلده؟

گفتم: مگه با اسکیت میخواد با شوهرت بجنگه؟!

به نظرم یه جوری وارفته ست! با تعجب نگاهم کرد و گفت : یعنی چی؟ منظورت مواد که نیست؟!

گفتم: نمیدونم چی مصرف میکنه ! اما اخلاقش متغیره ؛ یه دقیقه مهربونه ؛ یه دقیقه بداخلاق !

گفت: بیا این آب میوه رو ببر برای مادر !

گفتم: از دست من نمیگیره...میگه دل دردش بیشتر میشه !

گفت: تو ببر ؛ کاریت نباشه ! بردم ؛ داشت در تختخوابش قرآن میخواند.
آب میوه را کنارش ؛ روی میز گذاشتم ؛ گفت: مرسی! نزدیک بود از شادی ؛ سرم را به دیوار بکوبم!

مریم چه جادویی به کار برده بود که مادرم با من ؛ مهربان شده بود؟ که آبمیوه ی مرا قبول کرد؟

خواستم از مریم بپرسم که در زدند!....من و مریم با اضطراب به هم نگاه کردیم ! از چشمی نگاه کردم ؛ محسن بود !
به مریم گفتم : جان من بیا ببین این چی میخواد؟! من حوصله شو ندارم !

پشت در اتاق خودم ؛ پنهان شدم ؛ صدایشان را درست نمیشنیدم؛ انگار پچ پچ میکردند ؛ داشتم عصبی میشدم.شالم را سرم کردم و بیرون آمدم.
به مریم گفتم : چی شده ؟! چی میخواد این آقا؟!
مریم گفت : چیزی نیست مانا جان ؛ شما برو تو اتاقت ؛ فعلا !

گفتم : در خونه ی منو زده ؛ پس به منم مربوطه ؛ چیه آقا؟! اگه واسه ی عکساست ؛ فقط یه شوخی ساده بود که بدونی ؛ مردمم میتونن اذیتت کنن ! محسن گفت: برای این نیست ؛ موضوع مهمتره!
با ترس به مریم نگاه کردم ؛ مریم گفت: زن پایینی به صاحبخونه ی ما زنگ زده ؛ گفته ما رفتیم.... حامد ؛ جاش یه مرد آورده !....
یه پسر جوون !

...حامد میخواد بگه ؛ آقا محسن ؛ فامیلمونه از شهرستان....
اما خب ؛ آقا محسن ؛ باید چند دقیقه بالا باشه ؛ مثلا من و عسلو برده خرید ! بعد من و عسل با ایشون میریم خونه ی ما ؛ تا صاحبخونه منو ببینه....

اون فکر میکنه من ؛ خواهر حامدم...گفتم :

خوبه دیگه ! جایگاه فراریا شده اینجا !

لیان شامپو ! جنگجویان کوهستان...لینچان کدوممونه؟


#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شانزدهم
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک گذاری ؛ تنها با ذکر
#نام_نویسنده ممکن است.

کانال قصه :
@chista_2

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
#جورج_مایکل
خواننده ی دوران جوانی ما ؛ دوران جنگ و عاشقی ؛ که ترانه ی "کریسمس گذشته " اش ؛ یادآور جوانی ما بود ؛ ساعاتی پس از نیمه ش ؛ در پنجاه و سه سالگی ؛ از این دنیا رفت...
@chista_yasrebiجورج مایکل :ستاره ها هم آدمهای عادی هستند ؛ که میخواهند ضعفهای خودشان را توسط عشقی که از مردم میگیرند ؛ پنهان کنند !من هم استثناء نیستم
#جورج_مایکل
#مرگ در 53 سالگی در خانه اش
#خواننده
#کریسمس_گذشته
#جورج_مایکل
حدود بیست سال پیش ؛ چه خاطره ها که با این ترانه داشتیم ...

آخرین ترانه ای که جورج مایکل با گروهش ؛ وم خواند و سپس ؛ به طور انفرادی به فعالیتهایش ادامه داد.....

#George_Micheal
#wham


https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شانزدهم
#چیستایثربی


آلبومها را کنار گذاشتم و فکر کردم برای حمله ی اول کافیست.
دست عسل را گرفتم ؛ با آقا حامد خداحافظی کردیم و گفتیم : میریم خرید!
با محسن خداحافظی نکردم ؛ انگار وجود ندارد ؛ برای یک لحظه دلم به حالش سوخت ! انگار واقعا وجود نداشت ! وقتی برگشتیم ؛ مریم و مادرم هم برگشته بودند.

خدا را شکر ؛ حال مادرم بهتر بود ؛ ولی میدانستم که جلوی مادر ؛ نباید چیزی درباره ی دکتر و درمانش بپرسم ؛ مریم داشت غذا میپخت.

خودش خرید کرده بود ؛ گفتم : نترسیدی شوهرت اینطرفا کشیک بده؟

گفت اولا روزا ؛ میخوابه ؛ مثل جغد شبا میاد بیرون....
دوما نمیتونم همه ش زندانی باشم ! عسلم باهام نبود که بترسم ؛ عسل که باشه یه کم نگرانم....اما عسلو با خودم نمیبرم ؛ نزدیکم شه ؛ داد میزنم .... برگه ی پزشک قانونی رو به پلیس نشون میدم ؛ میگم این آقا ؛ تا وقت دادگاه ؛ حق نداره طرفم بیاد ؛ چون دست بزن داره!
گفتم: آفرین! گفت: چرا؟! گفتم :

زن مستقل و شجاعی به نظرمیای...

من از مردای لات متنفرم !

گفت:
با لات باید مثل خودش بود ؛ برای همین حامد از این مربیه خواست پیشش بمونه!
گفتم : فکر میکنی محسن بلد باشه از کسی دفاع کنه؟به نظر من که تو عالم خودشه ؛ یه جوری انگار تو این دنیا نیست!
گفت: اسکیتو خوب بلده؟

گفتم: مگه با اسکیت میخواد با شوهرت بجنگه؟!

به نظرم یه جوری وارفته ست! با تعجب نگاهم کرد و گفت : یعنی چی؟ منظورت مواد که نیست؟!

گفتم: نمیدونم چی مصرف میکنه ! اما اخلاقش متغیره ؛ یه دقیقه مهربونه ؛ یه دقیقه بداخلاق !

گفت: بیا این آب میوه رو ببر برای مادر !

گفتم: از دست من نمیگیره...میگه دل دردش بیشتر میشه !

گفت: تو ببر ؛ کاریت نباشه ! بردم ؛ داشت در تختخوابش قرآن میخواند.
آب میوه را کنارش ؛ روی میز گذاشتم ؛ گفت: مرسی! نزدیک بود از شادی ؛ سرم را به دیوار بکوبم!

مریم چه جادویی به کار برده بود که مادرم با من ؛ مهربان شده بود؟ که آبمیوه ی مرا قبول کرد؟

خواستم از مریم بپرسم که در زدند!....من و مریم با اضطراب به هم نگاه کردیم ! از چشمی نگاه کردم ؛ محسن بود !
به مریم گفتم : جان من بیا ببین این چی میخواد؟! من حوصله شو ندارم !

پشت در اتاق خودم ؛ پنهان شدم ؛ صدایشان را درست نمیشنیدم؛ انگار پچ پچ میکردند ؛ داشتم عصبی میشدم.شالم را سرم کردم و بیرون آمدم.
به مریم گفتم : چی شده ؟! چی میخواد این آقا؟!
مریم گفت : چیزی نیست مانا جان ؛ شما برو تو اتاقت ؛ فعلا !

گفتم : در خونه ی منو زده ؛ پس به منم مربوطه ؛ چیه آقا؟! اگه واسه ی عکساست ؛ فقط یه شوخی ساده بود که بدونی ؛ مردمم میتونن اذیتت کنن ! محسن گفت: برای این نیست ؛ موضوع مهمتره!
با ترس به مریم نگاه کردم ؛ مریم گفت: زن پایینی به صاحبخونه ی ما زنگ زده ؛ گفته ما رفتیم.... حامد ؛ جاش یه مرد آورده !....
یه پسر جوون !

...حامد میخواد بگه ؛ آقا محسن ؛ فامیلمونه از شهرستان....
اما خب ؛ آقا محسن ؛ باید چند دقیقه بالا باشه ؛ مثلا من و عسلو برده خرید ! بعد من و عسل با ایشون میریم خونه ی ما ؛ تا صاحبخونه منو ببینه....

اون فکر میکنه من ؛ خواهر حامدم...گفتم :

خوبه دیگه ! جایگاه فراریا شده اینجا !

لیان شامپو ! جنگجویان کوهستان...لینچان کدوممونه؟


#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شانزدهم
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک گذاری ؛ تنها با ذکر
#نام_نویسنده ممکن است.

کانال قصه :
@chista_2

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Forwarded from Shab
یه چیزی رو یادت باشه
همیشه اونی که کنارته ؛ میتونه دورترین آدم باشه......
#شب
@chista_yasrebiمیدونی پوست انداختن یعنی چی؟! یعنی کم کم از دست بدی؛اول علاقه هاتو ؛ بعد خاطراتتو و آخرش؛
خودتو!
گمونم ؛ من دچارش شدم... میترسم خودمو جایی جا بذارم ؛ دیگه یادم نیاد!
#شب
#چیستایثربی
باید از کی تشکر کنم ؟
کسی که این شب رو به من هدیه داد؟
و گذاشت تو تاریکی ابدی بمونم ؟....
خودش رفت ؛
برای من ؛ شبو گذاشت....

شب تموم نمیشه ؛ حتی بعد از مرگ....
حالا زنگ بزنم ؛ بگم متشکرم؟!....

#چیستایثربی
#شب
#نمایش

@Chista_Yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
@postchiiiii

من شبا نمیخوابم...
_چرا؟!
_اون منو تو شب ؛ ول کرد.میدونم یه شب برمیگرده.....

#شب
#کانال_نمایش_شب
#چیستایثربی
#تاتر