سلام #چیستایثربی
خواستم عرض کنم که؛
شما به هیچ وجه موظف به توضیح و رفع ابهامات خوانندگان نیستید چراکه در ادبیات داستانی وقایع تاریخی چندان مهم نیست و مهم مفهوم و احساسی است که باید انتقال داده شود،حال میخواهد در قالب واقعیات باشد و یا در قالب خیالات که شما به خوبی از پس این امر برآمدید...ذهن آرامتان را درگیر این هجویات سر زده از افکار پوچ نکنید،قصد توهین به هیچ کسی رو ندارم اما وقتی چیزی از حد به در شود باید به آن واکنش نشان داد،تعداد خوانندگان فرهیخته ی داستان #پستچی خیلی بیشتر از افرادی ست که فقط به دنبال حاشیه و به قول معروف سوتی گرفتن هستند اما آن دست از خوانندگان خووب به خود حق #قضاوت و داوری نمی دهند،خود را جای شما نمی گذارند،با قصه خو می گیرند،با اتفاقاتش ناراحت و خوشحال می شوند اما هرگز #دخالت نمی کنند...این جاست که طبل های توو خالی صدای بیشتری دارند و گاهی آدم را کلافه میکنند.ماجرا خیلی ساده تر از این حرف هاست،آقا جان!کسی که دوست ندارد،نخواند!لطفا! ویا اگر خواندید و خوشتان نیامد حق تفتیش زندگی شخصی افراد را ندارید،چیزی که ما در ادبیات با آن سر و کار داریم شخصیت متافیزیک افراد است و نه وجود حقوقی و حقیقی شان...مثلا شما حق اظهار نظر در شعر های یک شاعر را دارید اما نمیتوانید جای او برای زندگی اش تصمیم بگیرید و یا او را بخاطر کارهایش سرزنش کنید،شاید اگر شما جای او می بودید همانطور عمل می کردید،خود را جای یک شخص دیگر گذاشته و برایش تصمیم میگیرید بدون اینکه از واقعیتی با خبر باشید
#به_خودتان_بیاید
با احترام؛ #حافظ_قیاسی از خوانندگان پستچی
@chista_yasrebi
خواستم عرض کنم که؛
شما به هیچ وجه موظف به توضیح و رفع ابهامات خوانندگان نیستید چراکه در ادبیات داستانی وقایع تاریخی چندان مهم نیست و مهم مفهوم و احساسی است که باید انتقال داده شود،حال میخواهد در قالب واقعیات باشد و یا در قالب خیالات که شما به خوبی از پس این امر برآمدید...ذهن آرامتان را درگیر این هجویات سر زده از افکار پوچ نکنید،قصد توهین به هیچ کسی رو ندارم اما وقتی چیزی از حد به در شود باید به آن واکنش نشان داد،تعداد خوانندگان فرهیخته ی داستان #پستچی خیلی بیشتر از افرادی ست که فقط به دنبال حاشیه و به قول معروف سوتی گرفتن هستند اما آن دست از خوانندگان خووب به خود حق #قضاوت و داوری نمی دهند،خود را جای شما نمی گذارند،با قصه خو می گیرند،با اتفاقاتش ناراحت و خوشحال می شوند اما هرگز #دخالت نمی کنند...این جاست که طبل های توو خالی صدای بیشتری دارند و گاهی آدم را کلافه میکنند.ماجرا خیلی ساده تر از این حرف هاست،آقا جان!کسی که دوست ندارد،نخواند!لطفا! ویا اگر خواندید و خوشتان نیامد حق تفتیش زندگی شخصی افراد را ندارید،چیزی که ما در ادبیات با آن سر و کار داریم شخصیت متافیزیک افراد است و نه وجود حقوقی و حقیقی شان...مثلا شما حق اظهار نظر در شعر های یک شاعر را دارید اما نمیتوانید جای او برای زندگی اش تصمیم بگیرید و یا او را بخاطر کارهایش سرزنش کنید،شاید اگر شما جای او می بودید همانطور عمل می کردید،خود را جای یک شخص دیگر گذاشته و برایش تصمیم میگیرید بدون اینکه از واقعیتی با خبر باشید
#به_خودتان_بیاید
با احترام؛ #حافظ_قیاسی از خوانندگان پستچی
@chista_yasrebi
روز پایان نامه ی
#دکترای من در
#کانادا ؛ استاد جعفر والی و لعیا زنگنه ی عزیز هم ؛ جزو مهمانان من بودند ....موضوع پایان نامه در
#ایران ؛
آن سالها عجیب بود.کسی زیاد به گوشش نخورده بود !
#تاتر_درمانی برای جامعه سازی بهتر
وقتی نوبت سوالهای استادی از کشور انگلستان رسید ؛ خیلی مرا اذیت کرد....خودم را آماده کرده بودم... او هرگز با من خوب نبود و نمیدانم چرا.....چند سال بعد از جریان برجهای دوقلو بود و احتمالا او ؛ من و اسلام را با
#بن_لادن یکی میدانست!!!
...
سوال او از یادم نمیرود....
حلا مگر شمادر کشورتان ؛
#تاتر دارید که تاتر درمانی داشته باشید ؟
خیلی رنجیدم. اما سعی کردم بر خودم مسلط شوم.تا بتوانم به انگلیسی پاسخ دهم....نگاهم به استاد والی افتاد و قدرت گرفتم ...یاد این حرفش افتادم که میگفت ؛ همه ی این سالها ؛ برای اجاره ی یک سالن پنجاه نفره در کانادا و اجرای نمایش ؛ چه مصایبی را تحمل کرده است ! و چه سختیهایی کشیده است !....طوری که هزار بار خواسته است به ایران بازگردد ؛ و برمی گردد....
به استاد انگلیسی که نام کوچکش ؛ آقای "پیتر" را فقط به یاد دارم ، گفتم : استاد ؛ تاتر در همه ی کشورهای دنیا ؛ هنر جوانی است.معلوم است که در کشور ما ؛ هنوز به اندازه ی شعر و قصه جای خود را پیدا نکرده است و جذابیتهای سینمای ما راهم ؛ برای شما ندارد.... و مطمینم هیچ تاتری از کشور من ؛ حتی همینجا در کانادا ندیده اید !
اما برای کشوری که
#مولانا یا به قول شما ؛ رومی اش را میدزدند و ملیتش را به کشور ترکیه نسبت میدهند ! و خلیج فارسش را در روز روشن ؛ میدزدند و خلیج عربی نام میگذارند!! و گوته ی آلمانی میگوید : من هر چه دارم از
#حافظ دارم و به خاطر حافظ ؛ فارسی یاد میگیرد و هنوز سیمرغ عطار در هر دانشگاه تاتری جهان ؛ یک نفره و گروهی اجرا میشود و جزو دروس کلاسیک تاتر بسیاری از کشورهاست.... و یکی از بهترین متون دراماتیک جهان قلمداد میشود!...وقتی
#بوعلی_سینا ی ما قانون و شفا را مینویسد که هنوز جز کتابهای درسی علمی و پزشکی شماست.....و وقتی مردم من ؛ هر بار که از بیگانگان زمین خوردند ؛ یاد گرفتند ؛ قوی تر و سلحشورانه تر از قبل ؛ بلند شوند ؛ و حتی ملت غالب را به شکل خود درآورند ؛ طوری که حتی جنگجویی ؛ چون چنگیز خان مغول را به شعر گفتن ؛ ترغیب کنند!!...قطعا در تاتر هم پیشرفت میکنند....ملت من ممکن است کاری را دیر شروع کند ؛ ولی یک ویژگی دارد....زود
#خسته_نمیشود....
از
#آخوند زاده تا
#بیضایی و
#رادی
و
#ساعدی
و معاصران_تاتر_امروز ؛
خستگی ناپذیری ما ؛ برای رسیدن به شکل یک تاتر
#ملی و در عین حال
#جهان_شمول
ثابت شده است....
افت و خیزهایی ؛ همیشه به فراخور زمان بوده....ولی مهم ؛ خسته نشدن است و بس....
.
ما ایرانیان به راحتی خسته نمیشویم !!!!
پیتر و استادان دیگر؛ چند لحظه ؛ سکوت کردند...اولین بار بود لهجه ی بد انگلیسی من ؛ خوب شده بود و همه ی حرفهای مرا فهمیده بودند....من همیشه ؛ در شرایط فشار ؛ سرسخت تر میشوم و مصمم تر عمل میکنم !
سخنان من در این مورد ؛ در دو روزنامه ی وقت کانادا و آلمان به چاپ رسید...
پایان نامه ام را به همه ی دست اندر کاران تاتر ایران از جمله میرزاده عشقی و استاد جعفر والی در سالن تقدیم کردم....یادم است لعیا زنگنه عزیز ؛ ایستاده برای من دست میزد...و دانشجویان آنقدر تشویقم کردند که بالاخره با نمره ی عالی ؛ کارم را تمام کردم و دکترا را گرفتم....آن هم با استرس شدیدی که در روز دفاع ؛ از نبودن دخترم در کنارم داشتم....آخرین سفر به دلیل فشار تز دکترا ؛ او را نبرده بودم...در صورتی که در سفرهای قبلی ؛ عکسهای زیادی ؛ کنار آبشار نیاگارا ؛ با استاد والی عزیز دارد.
بعد از مراسم ؛ استاد؛ به من تبریک گفت و گفت تو به ایران برمیگردی! من هم همینطور.ما مال اینجا نیستیم...نبودیم! برگشتیم...حالا خدا میداند مال کجا هستیم ؟!...در این جهان بزرگ خدا و عمر کوتاه !
وقتی نشر معتبر
#قطره ؛ بخشی از پایان نامه ی مفصل مرا تحت عنوان
#تاتر_زندگی
پیشدرآمدی بر
#تاتر_درمانی چاپ کرد....خیلی زود با استقبال دانشجویان و اساتید ایرانی مواجه شد و به چاپ بعدی رسید.امیدوارم روزی نسخه ی کامل آن نیز منتشر شود.هر چند یک نسخه ی چهارصد صفحه ای ؛ مجال میخواهد خواندنش ، معاصر سازی اش ؛ چاپش و حتی تلاشی مجدد برای ویرایشش.اما شاید ارزشش را داشته باشد.
بله استاد والی عریز ؛ استاد مسلم صحنه تاتر...." ما آدم آنجا نبودیم "!..
من به شنیدن صدای اذان از گلدسته های مسجد محلم طوری عادت دارم که غروبهای کانادا ؛ دلم میخواست بمیرم..."جمعه ها از عشق میمیرند "یادتان می آید نام.قصه ی من که
#همشهری_داستان اینجا هم چاپ کرد ؟
ما مال آنجا نبودیم.برگشتیم....دخترم میپرسد : پس مال کجا هستی؟ سکوت میکنم....فقط خدا میداند...فقط⬇️
#دکترای من در
#کانادا ؛ استاد جعفر والی و لعیا زنگنه ی عزیز هم ؛ جزو مهمانان من بودند ....موضوع پایان نامه در
#ایران ؛
آن سالها عجیب بود.کسی زیاد به گوشش نخورده بود !
#تاتر_درمانی برای جامعه سازی بهتر
وقتی نوبت سوالهای استادی از کشور انگلستان رسید ؛ خیلی مرا اذیت کرد....خودم را آماده کرده بودم... او هرگز با من خوب نبود و نمیدانم چرا.....چند سال بعد از جریان برجهای دوقلو بود و احتمالا او ؛ من و اسلام را با
#بن_لادن یکی میدانست!!!
...
سوال او از یادم نمیرود....
حلا مگر شمادر کشورتان ؛
#تاتر دارید که تاتر درمانی داشته باشید ؟
خیلی رنجیدم. اما سعی کردم بر خودم مسلط شوم.تا بتوانم به انگلیسی پاسخ دهم....نگاهم به استاد والی افتاد و قدرت گرفتم ...یاد این حرفش افتادم که میگفت ؛ همه ی این سالها ؛ برای اجاره ی یک سالن پنجاه نفره در کانادا و اجرای نمایش ؛ چه مصایبی را تحمل کرده است ! و چه سختیهایی کشیده است !....طوری که هزار بار خواسته است به ایران بازگردد ؛ و برمی گردد....
به استاد انگلیسی که نام کوچکش ؛ آقای "پیتر" را فقط به یاد دارم ، گفتم : استاد ؛ تاتر در همه ی کشورهای دنیا ؛ هنر جوانی است.معلوم است که در کشور ما ؛ هنوز به اندازه ی شعر و قصه جای خود را پیدا نکرده است و جذابیتهای سینمای ما راهم ؛ برای شما ندارد.... و مطمینم هیچ تاتری از کشور من ؛ حتی همینجا در کانادا ندیده اید !
اما برای کشوری که
#مولانا یا به قول شما ؛ رومی اش را میدزدند و ملیتش را به کشور ترکیه نسبت میدهند ! و خلیج فارسش را در روز روشن ؛ میدزدند و خلیج عربی نام میگذارند!! و گوته ی آلمانی میگوید : من هر چه دارم از
#حافظ دارم و به خاطر حافظ ؛ فارسی یاد میگیرد و هنوز سیمرغ عطار در هر دانشگاه تاتری جهان ؛ یک نفره و گروهی اجرا میشود و جزو دروس کلاسیک تاتر بسیاری از کشورهاست.... و یکی از بهترین متون دراماتیک جهان قلمداد میشود!...وقتی
#بوعلی_سینا ی ما قانون و شفا را مینویسد که هنوز جز کتابهای درسی علمی و پزشکی شماست.....و وقتی مردم من ؛ هر بار که از بیگانگان زمین خوردند ؛ یاد گرفتند ؛ قوی تر و سلحشورانه تر از قبل ؛ بلند شوند ؛ و حتی ملت غالب را به شکل خود درآورند ؛ طوری که حتی جنگجویی ؛ چون چنگیز خان مغول را به شعر گفتن ؛ ترغیب کنند!!...قطعا در تاتر هم پیشرفت میکنند....ملت من ممکن است کاری را دیر شروع کند ؛ ولی یک ویژگی دارد....زود
#خسته_نمیشود....
از
#آخوند زاده تا
#بیضایی و
#رادی
و
#ساعدی
و معاصران_تاتر_امروز ؛
خستگی ناپذیری ما ؛ برای رسیدن به شکل یک تاتر
#ملی و در عین حال
#جهان_شمول
ثابت شده است....
افت و خیزهایی ؛ همیشه به فراخور زمان بوده....ولی مهم ؛ خسته نشدن است و بس....
.
ما ایرانیان به راحتی خسته نمیشویم !!!!
پیتر و استادان دیگر؛ چند لحظه ؛ سکوت کردند...اولین بار بود لهجه ی بد انگلیسی من ؛ خوب شده بود و همه ی حرفهای مرا فهمیده بودند....من همیشه ؛ در شرایط فشار ؛ سرسخت تر میشوم و مصمم تر عمل میکنم !
سخنان من در این مورد ؛ در دو روزنامه ی وقت کانادا و آلمان به چاپ رسید...
پایان نامه ام را به همه ی دست اندر کاران تاتر ایران از جمله میرزاده عشقی و استاد جعفر والی در سالن تقدیم کردم....یادم است لعیا زنگنه عزیز ؛ ایستاده برای من دست میزد...و دانشجویان آنقدر تشویقم کردند که بالاخره با نمره ی عالی ؛ کارم را تمام کردم و دکترا را گرفتم....آن هم با استرس شدیدی که در روز دفاع ؛ از نبودن دخترم در کنارم داشتم....آخرین سفر به دلیل فشار تز دکترا ؛ او را نبرده بودم...در صورتی که در سفرهای قبلی ؛ عکسهای زیادی ؛ کنار آبشار نیاگارا ؛ با استاد والی عزیز دارد.
بعد از مراسم ؛ استاد؛ به من تبریک گفت و گفت تو به ایران برمیگردی! من هم همینطور.ما مال اینجا نیستیم...نبودیم! برگشتیم...حالا خدا میداند مال کجا هستیم ؟!...در این جهان بزرگ خدا و عمر کوتاه !
وقتی نشر معتبر
#قطره ؛ بخشی از پایان نامه ی مفصل مرا تحت عنوان
#تاتر_زندگی
پیشدرآمدی بر
#تاتر_درمانی چاپ کرد....خیلی زود با استقبال دانشجویان و اساتید ایرانی مواجه شد و به چاپ بعدی رسید.امیدوارم روزی نسخه ی کامل آن نیز منتشر شود.هر چند یک نسخه ی چهارصد صفحه ای ؛ مجال میخواهد خواندنش ، معاصر سازی اش ؛ چاپش و حتی تلاشی مجدد برای ویرایشش.اما شاید ارزشش را داشته باشد.
بله استاد والی عریز ؛ استاد مسلم صحنه تاتر...." ما آدم آنجا نبودیم "!..
من به شنیدن صدای اذان از گلدسته های مسجد محلم طوری عادت دارم که غروبهای کانادا ؛ دلم میخواست بمیرم..."جمعه ها از عشق میمیرند "یادتان می آید نام.قصه ی من که
#همشهری_داستان اینجا هم چاپ کرد ؟
ما مال آنجا نبودیم.برگشتیم....دخترم میپرسد : پس مال کجا هستی؟ سکوت میکنم....فقط خدا میداند...فقط⬇️
@chista_yasrebi مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست.
#حافظ
#گنجینه_ادبیات_کلاسیک_ایران
#چیستایثربی
#حافظ
#گنجینه_ادبیات_کلاسیک_ایران
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
فروزان و گوگوش در مراسم ختم پوران در ایران....سالهای اقامت گوگوش در ایران
روح فروزان و پوران ؛ شاد
هر کسی چند روزه نوبت اوست
#حافظ
فروزان و گوگوش در مراسم ختم پوران در ایران....سالهای اقامت گوگوش در ایران
روح فروزان و پوران ؛ شاد
هر کسی چند روزه نوبت اوست
#حافظ
@chista_yasrebi
آنها که خاک را به نظر کیمیا کنند ؛
آیا بور که گوشه ی چشمی به ما کنند؟
جناب
#حافظ
#چیستایثربی
آنها که خاک را به نظر کیمیا کنند ؛
آیا بور که گوشه ی چشمی به ما کنند؟
جناب
#حافظ
#چیستایثربی
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه
#عابیجناب_عشق
#حافظ
@chista_yasrebi_official
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه
#عابیجناب_عشق
#حافظ
@chista_yasrebi_official
یا جد بزرگوارم بطلب !
ما در راهیم
#مشهد
عاشقانه تاهشت بشمار_اسم نمایش من؛ درمورد امام هشتم
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
#حافظ
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
ما در راهیم
#مشهد
عاشقانه تاهشت بشمار_اسم نمایش من؛ درمورد امام هشتم
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
#حافظ
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#فلسفه_نور
#اشراقیون
#شیخ_شهاب_الدین_سهروردی
#شهید_عشق_الهی
نور ازلی و ابدی ، همه ی عالم را پر کرده و ساری و جاری در کل کائنات است، و هرچه هست غیر از او ضایعات و ما فقط یک هویت بیشتر در عالم نداریم و آنهم هویت اوست، "هو" ، هویت را در فلسفه به معنای وجود می گیرند، در مقابل ماهیت ، می گویند ماهیت و هویت.
#حافظ ، فلسفه ی #اشراق را به چه زیبایی در دو بیت خلاصه کرده :
بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میداد گوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته ی توحید بشنوی
همه نوریم
همه اوییم
مگر خودمان نخواهیم ...
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
#اشراقیون
#شیخ_شهاب_الدین_سهروردی
#شهید_عشق_الهی
نور ازلی و ابدی ، همه ی عالم را پر کرده و ساری و جاری در کل کائنات است، و هرچه هست غیر از او ضایعات و ما فقط یک هویت بیشتر در عالم نداریم و آنهم هویت اوست، "هو" ، هویت را در فلسفه به معنای وجود می گیرند، در مقابل ماهیت ، می گویند ماهیت و هویت.
#حافظ ، فلسفه ی #اشراق را به چه زیبایی در دو بیت خلاصه کرده :
بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میداد گوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته ی توحید بشنوی
همه نوریم
همه اوییم
مگر خودمان نخواهیم ...
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🍃🌹
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداختهای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آختهای یعنی چه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداختهای یعنی چه؟
#عالیجناب_حافظ
#حافظ
این غزل حافظ ، مفهوم واقعی گذر از کوچه ی رندان است.از زمانی که این شعر سروده شد ، تاکنون....هنوز بحث است که منظور جناب حافظ در این شعر ، چه کسی است یااصلا راوی چه کسی است...اول فکر کردند منظور خداست ، اما بیتهایی را دارد که تناقض پدید می آورد... این را میگویند
#رندانه شعر گفتن ! ...
واقعا : چه کسی ناگهان پرده برانداخته و مست از خانه ، برون تاخته ؟!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداختهای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آختهای یعنی چه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداختهای یعنی چه؟
#عالیجناب_حافظ
#حافظ
این غزل حافظ ، مفهوم واقعی گذر از کوچه ی رندان است.از زمانی که این شعر سروده شد ، تاکنون....هنوز بحث است که منظور جناب حافظ در این شعر ، چه کسی است یااصلا راوی چه کسی است...اول فکر کردند منظور خداست ، اما بیتهایی را دارد که تناقض پدید می آورد... این را میگویند
#رندانه شعر گفتن ! ...
واقعا : چه کسی ناگهان پرده برانداخته و مست از خانه ، برون تاخته ؟!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#جلال_آل_احمد ،
#نویسنده،
#مترجم، و فعال اجتماعی ، همسر بانو #سیمین_دانشور ، در فصل هفتم کتاب غربزدگی مینویسد:
«... از واجبات غرب زدگی یا مستلزمات آن،
#آزادی_دادن_به_زنان است. ظاهراً احساس کردهبودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم ،که گفتیم آب و جارو کنند و راهبندها را بردارند، تا قافلهٔ نسوان برسد! اما چهجور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسایل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک ،حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ ! همین بسشان است؟!
#قضاوت که از زن برنمیآید ، #شهادت هم که نمیتواند بدهد ،رای و نمایندگی مجلس هم که مدتهاست #مفتضح شدهاست و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست.
#طلاق هم که بسته به رأی مرد است. «الرّجال قوّامون علی النساء» را هم که چه خوب تفسیر میکنیم!
پس در حقیقت چه کردهایم؟ تنها به زن اجازهٔ #تظاهر_در_اجتماع را دادهایم؛ فقط تظاهر؛ یعنی خودنمایی ! یعنی زن را که #حافظ_سنت_و_خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیدهایم؛ به کوچه آوردهایم؛ به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. . آخر #کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً !
یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا #ارزش_خدمات_اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان (یعنی مزدشان) یکسان نشود و تا زن ، #همدوش_مرد مسئولیت ادارهٔ گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا #مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار #آزادی_صوری_زنان، سالهای سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ #مصرف_کنندگان پودر و ماتیک -محصول صنایع غرب- نداریم؛» .
#جلال_آل_احمد
#کتاب
#غرب_زدگی
از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#chista_yasrebi
#Iranian_literature
#جلال_آل_احمد ،
#نویسنده،
#مترجم، و فعال اجتماعی ، همسر بانو #سیمین_دانشور ، در فصل هفتم کتاب غربزدگی مینویسد:
«... از واجبات غرب زدگی یا مستلزمات آن،
#آزادی_دادن_به_زنان است. ظاهراً احساس کردهبودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم ،که گفتیم آب و جارو کنند و راهبندها را بردارند، تا قافلهٔ نسوان برسد! اما چهجور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسایل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک ،حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ ! همین بسشان است؟!
#قضاوت که از زن برنمیآید ، #شهادت هم که نمیتواند بدهد ،رای و نمایندگی مجلس هم که مدتهاست #مفتضح شدهاست و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست.
#طلاق هم که بسته به رأی مرد است. «الرّجال قوّامون علی النساء» را هم که چه خوب تفسیر میکنیم!
پس در حقیقت چه کردهایم؟ تنها به زن اجازهٔ #تظاهر_در_اجتماع را دادهایم؛ فقط تظاهر؛ یعنی خودنمایی ! یعنی زن را که #حافظ_سنت_و_خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیدهایم؛ به کوچه آوردهایم؛ به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. . آخر #کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً !
یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا #ارزش_خدمات_اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان (یعنی مزدشان) یکسان نشود و تا زن ، #همدوش_مرد مسئولیت ادارهٔ گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا #مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار #آزادی_صوری_زنان، سالهای سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ #مصرف_کنندگان پودر و ماتیک -محصول صنایع غرب- نداریم؛» .
#جلال_آل_احمد
#کتاب
#غرب_زدگی
از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#chista_yasrebi
#Iranian_literature