گپی با احمد رضا احمدی
#احمد_رضا_احمدی گفت: «عشق واقعی بیسرانجام است.»
توی انديمشك همديگر را ديديم. آمده بودم مرخصی. عبايی سرش بود. چشمهاي سياهش آرام و قرار نداشت. گفتم: «خداحافظ...» گفت: «ميری؟» گفتم: «پس چی؟» گفت: «به همين راحتی؟» گفتم: «راحتتر از اين هم رفتم...» گفت: «خيلب پستی...» گفتم: «هان...» گفت: «هيچی، كی بر ميگردی؟» گفتم: «نمیدونم، میبرندمان دهلران...» گفت: «از تهران كوبيدم اومدم اينجا، ناهار رو با هم بخوريم...» آيفای كنار خيابان را نشان دادم و گفتم: «اينجا منتظر كسي نمبشن.» دويدم مثل باد. اينطوری راحتتر است.
هميشه احساس گند میزند به زندگي آدم. ياور گفت: «خانمت بود...» گفتم: «نه...» گفت: «ای ناقلا...» گفتم: «خفه شو.» خفه شد. آيفا راه افتاد. احمدرضااحمدی گفت:
«عشقهای واقعی #بیسر_انجام است.» شاعر اين حرفها را میزند كه دنيا را تلطيف كند. براي من كه فرقي ندارد بيسرانجام يا باسرانجام. همهاش در گذر زمان پودر میشود. او با اشاره به سنش گفت:
«اين روزها ذهنم همهاش به عقب برمیگرده به گذشته....» من به گذشته اعتقادي ندارم و آينده را هم باور ندارم. توي حالم...، گذشته دود شده رفته هوا. بعضي وقتها فقط صدای خمپاره جنگ ميآيد و بوي جنازه عراقبها و صدای تيربار انقلاب كه از بالای مغازه مجيد نقاش، پادگان جی را به آتش گرفته بود و ما میدويديم تا پادگان جی را فتح كنيم و باد زمان میوزيد و ما همينطور كه ميدويم، همه پودر میشويم و به هوا میرويم.....
#چیستایثربی
از مصاحبه #احمد_غلامی با
#احمد_رضا_احمدی
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#احمد_رضا_احمدی گفت: «عشق واقعی بیسرانجام است.»
توی انديمشك همديگر را ديديم. آمده بودم مرخصی. عبايی سرش بود. چشمهاي سياهش آرام و قرار نداشت. گفتم: «خداحافظ...» گفت: «ميری؟» گفتم: «پس چی؟» گفت: «به همين راحتی؟» گفتم: «راحتتر از اين هم رفتم...» گفت: «خيلب پستی...» گفتم: «هان...» گفت: «هيچی، كی بر ميگردی؟» گفتم: «نمیدونم، میبرندمان دهلران...» گفت: «از تهران كوبيدم اومدم اينجا، ناهار رو با هم بخوريم...» آيفای كنار خيابان را نشان دادم و گفتم: «اينجا منتظر كسي نمبشن.» دويدم مثل باد. اينطوری راحتتر است.
هميشه احساس گند میزند به زندگي آدم. ياور گفت: «خانمت بود...» گفتم: «نه...» گفت: «ای ناقلا...» گفتم: «خفه شو.» خفه شد. آيفا راه افتاد. احمدرضااحمدی گفت:
«عشقهای واقعی #بیسر_انجام است.» شاعر اين حرفها را میزند كه دنيا را تلطيف كند. براي من كه فرقي ندارد بيسرانجام يا باسرانجام. همهاش در گذر زمان پودر میشود. او با اشاره به سنش گفت:
«اين روزها ذهنم همهاش به عقب برمیگرده به گذشته....» من به گذشته اعتقادي ندارم و آينده را هم باور ندارم. توي حالم...، گذشته دود شده رفته هوا. بعضي وقتها فقط صدای خمپاره جنگ ميآيد و بوي جنازه عراقبها و صدای تيربار انقلاب كه از بالای مغازه مجيد نقاش، پادگان جی را به آتش گرفته بود و ما میدويديم تا پادگان جی را فتح كنيم و باد زمان میوزيد و ما همينطور كه ميدويم، همه پودر میشويم و به هوا میرويم.....
#چیستایثربی
از مصاحبه #احمد_غلامی با
#احمد_رضا_احمدی
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ