@Chista_Yasrebi
#او_یکزن
#قسمت_نود_و_یک
#چیستایثربی
باید بچه ها رو از اینجا ببریم بیرون ؛ این صدای رییس زندان بود که به نوید جوان میگفت!
"مهرداد ؛ واقعا یه هیولاست! "
موادیه..هر کوفتی میزنه!.... دست بردار شبنمم نیست! میدونی که هیچ اخلاقیات انسانی نداره!
هیچ دین و مسلک واقعی ! بچه ی صدیقه رو به خانواده ی شوهرش نمیده! مگه اینکه معامله کنه! معامله ای که به نفعش باشه...
میخواد از مجیدی حرف بکشه.... مجیدی هم ؛ اهل مصالحه نیست ! با بچه ؛ تو موضع ضعف قرار میگیره!
چون هیچ پدری نمیتونه ؛ گرسنگی ؛سرما یا ناراحتی بچه شو تحمل کنه؛ خوب گوش کن نوید!
تو باهوشی؛ تحصیل کرده ای ؛ ما به شغل دولتی نیاز داشتیم ؛ نه تو میخواستی حسابدار زندان شی ؛ نه من رییس یه زندان سیاسی ! اونم زندانی که هیچ حکم و دادگاهی ؛ توش نیست! و یه شعبون بی مخ ؛ همه کارشه!
آذرخش ؛ بچه ی توماس و شبنم هم ؛ اینجا ؛ محکوم به فناست !
مهرداد کثیف ؛ انقدر شبنم رو اذیت میکنه که بچه بیچاره ؛ یا روانی میشه یا از دست میره!
زورم به این جوونور نمیرسه ؛ نمیدونم حامیاش کین ؛ که پشتش انقدر محکمه....اتفاقا واسه این خیالش راحته که هیچکاره ست!
اما بی کله و وحشیه ؛ و بی اعتقاد به چیزی.... از اینجور آدما باید ترسید!
اینها آخرین جمله های شهرام بود در گوشم....
در آغوشش خوابم رفت؛
خواب میدیدم که نوید میدود ؛ با دو بچه ؛ در پتویی از زندان میگریزد ؛ مامور نگهبانی ماشین را میگردد ؛ به پتوی زیر پای نوید شک نمیکند.بچه ها خوابند و نوید دعا میکند بیدار نشوند ؛ قلبش تند و تند میزند ؛ باید ماموریت را درست انجام دهد.
رییسش به او گفته ؛ مهرداد هیولا صفت ؛ تا آن سر دنیا هم شده ؛ برای پیدا کردن بچه ها میرود. برای خود رییس زندان هم ؛ جاسوس گذاشته ؛ وگرنه خودش کار را تمام میکرد.
برای همین از نوید خواهش کرده بود.......
مهرداد ؛ رییس همه ی شکنجه گران است. پس باید بچه ها را جایی ببرد که دقیقا موقعیتشان عوض شود ؛ طوری که مهرداد روانی ؛ هرگز نتواند آنها را پیدا کند ؛ حسین ؛ پسر صدیقه را ؛ به خانواده ی دو طرف ندهد ؛ به یتیمخانه خیریه شبانه ی بچه های ارمنی در اصفهان ببرد ؛ رییس زندان؛ خواهر روحانی مسول انجا را میشناخته و برایش نوشته که این پسر یک ارمنی شهید است و نامش پیتر یوحناست! و ماورش هم ارمنی بوده و شهید شده....
تغییر نام و مذهب ؛ البته فقط ظاهری هرگز نباید سال دقیق تولد حسین فاش شود!....
به نوید میگوید: آنها اگر به یتیمخانه هم بروند ؛ دنبال دختر توماس و شبنم هستند ؛ نه یک پسر ! آن هم با فامیل یوحنا !
اما بچه ی شبنم ؛ یعنی آذرخش ؛ دقیقا باید در یک خانواده ی اسلامی و مذهبی بزرگ شود ! درست است که پدرش ارمنی و چریک فدایی خلق بوده ؛ ولی این تنها جاییست که بچه ؛ در امان است ؛ مهرداد همه جا ؛ جاسوس دارد ؛ اما درخانه یک مبارز سیاسی مثل حاجی سپندان بزرگ ؛ نه!
بچه را باید ؛ به او بدهند ! رییس زندان؛ تعریف حاجی سپندان را از قاضی نیکان شنیده است و اینکه به مبارزان کمک میکند. آذرخش؛ از این به بعد به اسم آذر سپندان ؛ دخترحاجی میشود؛ نوید میگوید: پس شبنم چی؟ بدون دخترش دق میکنه که .....
!رییس میگوید ؛ اون به هر حال ؛ فعلا گیر مهرداد هیولاست ؛ تو دستش اسیره! با بچه فقط ؛ دستش بسته تر میشه وبیشتر عذاب میکشه؛ چون قطعا بچه ی بیچاره رو هم اون مردک ؛ سختی و گرسنگی میده......خودم ماجرا رو بهش میگم....و میگم ؛ بخاطر بچه ؛ یه مدت صبوری کنه!
شبنم ؛ اصلا از توماس چریک خواستگاری کرد که باکره دست هیولا نیفته ! میخواست سهم روح و تنشو به یه مبارز اعدامی هدیه کنه!....
#او_یک_زن
#قسمت_نود_و_یک
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی اینستاگرام
#چیستا_یثربی
اشتراک گذاری بدون ذکر #نام_نویسنده ممنوع است.البته کاناهای سارق ؛ برایشان مهم نیست....و همچنان کار سرقتشان را انجام میدهند....شرم و ننگ بر آنها....باشد که بزودی
#رسوا شوند...تا روری که نقشه ی من برای آنها در سوپر گروهمان عملی شود !
#او_یکزن را #حلال بخوانید!
تنها از کانالهایی که نام #نویسنده را درج کرده اند...سپاس
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#او_یکزن
#قسمت_نود_و_یک
#چیستایثربی
باید بچه ها رو از اینجا ببریم بیرون ؛ این صدای رییس زندان بود که به نوید جوان میگفت!
"مهرداد ؛ واقعا یه هیولاست! "
موادیه..هر کوفتی میزنه!.... دست بردار شبنمم نیست! میدونی که هیچ اخلاقیات انسانی نداره!
هیچ دین و مسلک واقعی ! بچه ی صدیقه رو به خانواده ی شوهرش نمیده! مگه اینکه معامله کنه! معامله ای که به نفعش باشه...
میخواد از مجیدی حرف بکشه.... مجیدی هم ؛ اهل مصالحه نیست ! با بچه ؛ تو موضع ضعف قرار میگیره!
چون هیچ پدری نمیتونه ؛ گرسنگی ؛سرما یا ناراحتی بچه شو تحمل کنه؛ خوب گوش کن نوید!
تو باهوشی؛ تحصیل کرده ای ؛ ما به شغل دولتی نیاز داشتیم ؛ نه تو میخواستی حسابدار زندان شی ؛ نه من رییس یه زندان سیاسی ! اونم زندانی که هیچ حکم و دادگاهی ؛ توش نیست! و یه شعبون بی مخ ؛ همه کارشه!
آذرخش ؛ بچه ی توماس و شبنم هم ؛ اینجا ؛ محکوم به فناست !
مهرداد کثیف ؛ انقدر شبنم رو اذیت میکنه که بچه بیچاره ؛ یا روانی میشه یا از دست میره!
زورم به این جوونور نمیرسه ؛ نمیدونم حامیاش کین ؛ که پشتش انقدر محکمه....اتفاقا واسه این خیالش راحته که هیچکاره ست!
اما بی کله و وحشیه ؛ و بی اعتقاد به چیزی.... از اینجور آدما باید ترسید!
اینها آخرین جمله های شهرام بود در گوشم....
در آغوشش خوابم رفت؛
خواب میدیدم که نوید میدود ؛ با دو بچه ؛ در پتویی از زندان میگریزد ؛ مامور نگهبانی ماشین را میگردد ؛ به پتوی زیر پای نوید شک نمیکند.بچه ها خوابند و نوید دعا میکند بیدار نشوند ؛ قلبش تند و تند میزند ؛ باید ماموریت را درست انجام دهد.
رییسش به او گفته ؛ مهرداد هیولا صفت ؛ تا آن سر دنیا هم شده ؛ برای پیدا کردن بچه ها میرود. برای خود رییس زندان هم ؛ جاسوس گذاشته ؛ وگرنه خودش کار را تمام میکرد.
برای همین از نوید خواهش کرده بود.......
مهرداد ؛ رییس همه ی شکنجه گران است. پس باید بچه ها را جایی ببرد که دقیقا موقعیتشان عوض شود ؛ طوری که مهرداد روانی ؛ هرگز نتواند آنها را پیدا کند ؛ حسین ؛ پسر صدیقه را ؛ به خانواده ی دو طرف ندهد ؛ به یتیمخانه خیریه شبانه ی بچه های ارمنی در اصفهان ببرد ؛ رییس زندان؛ خواهر روحانی مسول انجا را میشناخته و برایش نوشته که این پسر یک ارمنی شهید است و نامش پیتر یوحناست! و ماورش هم ارمنی بوده و شهید شده....
تغییر نام و مذهب ؛ البته فقط ظاهری هرگز نباید سال دقیق تولد حسین فاش شود!....
به نوید میگوید: آنها اگر به یتیمخانه هم بروند ؛ دنبال دختر توماس و شبنم هستند ؛ نه یک پسر ! آن هم با فامیل یوحنا !
اما بچه ی شبنم ؛ یعنی آذرخش ؛ دقیقا باید در یک خانواده ی اسلامی و مذهبی بزرگ شود ! درست است که پدرش ارمنی و چریک فدایی خلق بوده ؛ ولی این تنها جاییست که بچه ؛ در امان است ؛ مهرداد همه جا ؛ جاسوس دارد ؛ اما درخانه یک مبارز سیاسی مثل حاجی سپندان بزرگ ؛ نه!
بچه را باید ؛ به او بدهند ! رییس زندان؛ تعریف حاجی سپندان را از قاضی نیکان شنیده است و اینکه به مبارزان کمک میکند. آذرخش؛ از این به بعد به اسم آذر سپندان ؛ دخترحاجی میشود؛ نوید میگوید: پس شبنم چی؟ بدون دخترش دق میکنه که .....
!رییس میگوید ؛ اون به هر حال ؛ فعلا گیر مهرداد هیولاست ؛ تو دستش اسیره! با بچه فقط ؛ دستش بسته تر میشه وبیشتر عذاب میکشه؛ چون قطعا بچه ی بیچاره رو هم اون مردک ؛ سختی و گرسنگی میده......خودم ماجرا رو بهش میگم....و میگم ؛ بخاطر بچه ؛ یه مدت صبوری کنه!
شبنم ؛ اصلا از توماس چریک خواستگاری کرد که باکره دست هیولا نیفته ! میخواست سهم روح و تنشو به یه مبارز اعدامی هدیه کنه!....
#او_یک_زن
#قسمت_نود_و_یک
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی اینستاگرام
#چیستا_یثربی
اشتراک گذاری بدون ذکر #نام_نویسنده ممنوع است.البته کاناهای سارق ؛ برایشان مهم نیست....و همچنان کار سرقتشان را انجام میدهند....شرم و ننگ بر آنها....باشد که بزودی
#رسوا شوند...تا روری که نقشه ی من برای آنها در سوپر گروهمان عملی شود !
#او_یکزن را #حلال بخوانید!
تنها از کانالهایی که نام #نویسنده را درج کرده اند...سپاس
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
@Chista_Yasrebi
#او_یکزن
#قسمت_نود_و_دو
#چیستایثربی
شبنم میخواست سهم روح و جسمش را به یک مبارز اعدامی هدیه کند؛ حالا هم ؛ حتما دلش نمیخواهد بچه اش ؛ زیر دست سادیسمی بیماری ؛ چون مهرداد بزرگ شود! آن هم یک دختر بچه !...
نوید نیمه شب؛ در خانه ی حاجی را میزند ؛بچه را به آنها میدهد؛ با یک عکس سیاه و سفید از شبنم .... و میرود؛
در راه برگشت ؛ ماشینش را میگیرند، مهرداد هیولا صفت ؛ از ماشین بزرگش؛ پیاده میشود ؛ جاسوسانش خبر داده اند که شب رفتن نوید از زندان ؛ بچه ها غیب شده اند!
جلوی نوید میاید:
_پیاده شو !
نوید آرام است.
_بچه ها را کجا بردی؟
نوید خونسرد جواب میدهد:
کدوم بچه؟
مهرداد به آدمهایش علامت میدهد.
آنهابه حد مرگ ؛ نوید جوان را میزنند؛ سرش را چند بار به ماشین میکوبند؛ دستش را میشکنند؛ساق پایش را له میکنند!
نوید حرف نمیزند...گویی هرگر صدایی نداشته است....
رییس زندان دیر میرسد ؛ وقتی میرسد که نوید سراپا خونی ؛ با بدنی ویران ؛ روی زمین افتاده است و از میان موهای روشنش؛ خون روی چشمانش میریزد. با چشمان نیمه بسته به رییس زندان مینگرد و سعی میکند لبخند بزند، اما فکش شکسته است و نمیتواند!
ماموریتش را ؛ درست انجام داده است!
رییس زندان داد میزند: ولش کن! دستور منو انجام داد! ....
مهرداد کلتش را در میاورد ؛
رو به همه میگیرد و به نوید میگوید: جای بچه ها رو نمیگی؟ باشه؛
رییست که هست! اشهدتو بخون ؛ کثافت!
نوید ساکت است. مهرداد داد میزند: گفتم اشهدتو بخون! با صدای بلند...میخوام بشنوم !....
نوید ؛ باز هم ساکت است.آهسته میگوید: بلد نیستم !
مهرداد فریاد میزند: سگ بی نماز! یه اشهد بلد نیست!
رییس زندان میگه : خفه شو! اون مسلمون نیست ! تشهد بلد نیست! مهرداد میگه ؛ جدی؟ پس همکیش اون چریک فدایی سگ مصبه؟ توماس؟!
خب پس بگو : ای پدر مهربان که در آسمانهایی؛ نام تو متبرک باد!
نوید ساکت است.از پشت پرده خون ؛ جایی را نمیبیند! همه جا صحراست! تشنه است؛ حس میکند سواری را بر اسب سپیدی در دوردست میبیند! مهرداد، با لگد ؛ توی صورت نوید میزند!
نوید میگوید: بلد نیستم! مهرداد فریاد میزند دعای دم مرگ کلیمیا چیه؟! زرتشتیا !......
نوید دندانهایش را فشار میدهد : بلد نیستم ! مهرداد؛ موهای خونی نوید را چنگ میزند ؛
میگوید: دین نداری پدرسگ؟!
از زیر بته عمل اومدی ضاله؟
کافری؟ و روی موهای خونی نوید ؛ تف میاندازد ؛ رییس زندان را دو نفر گرفته اند که تکان نخورد!
مهرداد با پوتینش ؛ محکم بر صورت نوید میکوبد و آنقدر میزند که صورت معصوم نوید له میشود ؛
رییس زندان بافشار و در اوج خشم ؛ دستش رارها میکند ؛
بالای سرنوید میدود ؛ موهایش را میبوسد؛ میگوید : آروم! آروم پسر؛ تو الان؛ خدا رو میبینی! نور میبینی! نور! نوید ناله ای میکند، به زحمت صدایش شنیده میشود.....
چقدرنور!..دیگه تشنه م نیست...! و میمیرد....
رییس زندان مشت خونی نوید رامیبوسد وگریه میکند؛ پیش خدا آروم باش بچه ! راحت شدی! خدامون یکیه ؛ ومراقبته.... پسربیچاره! ببخش.....منو ببخش.....
مهرداد میگه: پس فرقه ی ضاله بود؟
رییس میگوید: ضاله تویی!که خونت؛ آتیش جهنمه!.....اون دنیا.....منتظرم ببینم نوید کجاست و تو کجا !
..و این دنیا ؛ چه سرنوشتی منتظر خودت و خانواده ته......حیف پیامبرمون..... که تو خودت رو ؛ از پیروانش میدونی.....چه تنها بودی محمد.....چه تنها!.....تو حتی ابو سفیانو بخشیدی.....خدایا روح این بنده ی طفلیتو در آرامش بپذیر.....و همه ی ما رو ببخش....ببخش...
من استعفا میدم!.....
#او_یک_زن
#قسمت_نود_و_دو
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
اشتراک گذری فقط با ذکر
#نام_نویسنده
مجاز است
کانالهایی که دسترنج نام نویسنده را میخورند و نامش را حذف میکنند#حرامخوارند..داستان را #حلال بخوانید.از کانالهای #حرام لفت دهید.سپاس
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@Chista_2
#رسول_گرامی_ص :
هر کس انسانی را نجات دهد ؛ گویی بشریت را نجات داده است و هر کس ؛ نفسی را بکشد ؛ گویی ؛ همه ی جهانیان را کشته است......
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#او_یکزن
#قسمت_نود_و_دو
#چیستایثربی
شبنم میخواست سهم روح و جسمش را به یک مبارز اعدامی هدیه کند؛ حالا هم ؛ حتما دلش نمیخواهد بچه اش ؛ زیر دست سادیسمی بیماری ؛ چون مهرداد بزرگ شود! آن هم یک دختر بچه !...
نوید نیمه شب؛ در خانه ی حاجی را میزند ؛بچه را به آنها میدهد؛ با یک عکس سیاه و سفید از شبنم .... و میرود؛
در راه برگشت ؛ ماشینش را میگیرند، مهرداد هیولا صفت ؛ از ماشین بزرگش؛ پیاده میشود ؛ جاسوسانش خبر داده اند که شب رفتن نوید از زندان ؛ بچه ها غیب شده اند!
جلوی نوید میاید:
_پیاده شو !
نوید آرام است.
_بچه ها را کجا بردی؟
نوید خونسرد جواب میدهد:
کدوم بچه؟
مهرداد به آدمهایش علامت میدهد.
آنهابه حد مرگ ؛ نوید جوان را میزنند؛ سرش را چند بار به ماشین میکوبند؛ دستش را میشکنند؛ساق پایش را له میکنند!
نوید حرف نمیزند...گویی هرگر صدایی نداشته است....
رییس زندان دیر میرسد ؛ وقتی میرسد که نوید سراپا خونی ؛ با بدنی ویران ؛ روی زمین افتاده است و از میان موهای روشنش؛ خون روی چشمانش میریزد. با چشمان نیمه بسته به رییس زندان مینگرد و سعی میکند لبخند بزند، اما فکش شکسته است و نمیتواند!
ماموریتش را ؛ درست انجام داده است!
رییس زندان داد میزند: ولش کن! دستور منو انجام داد! ....
مهرداد کلتش را در میاورد ؛
رو به همه میگیرد و به نوید میگوید: جای بچه ها رو نمیگی؟ باشه؛
رییست که هست! اشهدتو بخون ؛ کثافت!
نوید ساکت است. مهرداد داد میزند: گفتم اشهدتو بخون! با صدای بلند...میخوام بشنوم !....
نوید ؛ باز هم ساکت است.آهسته میگوید: بلد نیستم !
مهرداد فریاد میزند: سگ بی نماز! یه اشهد بلد نیست!
رییس زندان میگه : خفه شو! اون مسلمون نیست ! تشهد بلد نیست! مهرداد میگه ؛ جدی؟ پس همکیش اون چریک فدایی سگ مصبه؟ توماس؟!
خب پس بگو : ای پدر مهربان که در آسمانهایی؛ نام تو متبرک باد!
نوید ساکت است.از پشت پرده خون ؛ جایی را نمیبیند! همه جا صحراست! تشنه است؛ حس میکند سواری را بر اسب سپیدی در دوردست میبیند! مهرداد، با لگد ؛ توی صورت نوید میزند!
نوید میگوید: بلد نیستم! مهرداد فریاد میزند دعای دم مرگ کلیمیا چیه؟! زرتشتیا !......
نوید دندانهایش را فشار میدهد : بلد نیستم ! مهرداد؛ موهای خونی نوید را چنگ میزند ؛
میگوید: دین نداری پدرسگ؟!
از زیر بته عمل اومدی ضاله؟
کافری؟ و روی موهای خونی نوید ؛ تف میاندازد ؛ رییس زندان را دو نفر گرفته اند که تکان نخورد!
مهرداد با پوتینش ؛ محکم بر صورت نوید میکوبد و آنقدر میزند که صورت معصوم نوید له میشود ؛
رییس زندان بافشار و در اوج خشم ؛ دستش رارها میکند ؛
بالای سرنوید میدود ؛ موهایش را میبوسد؛ میگوید : آروم! آروم پسر؛ تو الان؛ خدا رو میبینی! نور میبینی! نور! نوید ناله ای میکند، به زحمت صدایش شنیده میشود.....
چقدرنور!..دیگه تشنه م نیست...! و میمیرد....
رییس زندان مشت خونی نوید رامیبوسد وگریه میکند؛ پیش خدا آروم باش بچه ! راحت شدی! خدامون یکیه ؛ ومراقبته.... پسربیچاره! ببخش.....منو ببخش.....
مهرداد میگه: پس فرقه ی ضاله بود؟
رییس میگوید: ضاله تویی!که خونت؛ آتیش جهنمه!.....اون دنیا.....منتظرم ببینم نوید کجاست و تو کجا !
..و این دنیا ؛ چه سرنوشتی منتظر خودت و خانواده ته......حیف پیامبرمون..... که تو خودت رو ؛ از پیروانش میدونی.....چه تنها بودی محمد.....چه تنها!.....تو حتی ابو سفیانو بخشیدی.....خدایا روح این بنده ی طفلیتو در آرامش بپذیر.....و همه ی ما رو ببخش....ببخش...
من استعفا میدم!.....
#او_یک_زن
#قسمت_نود_و_دو
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
اشتراک گذری فقط با ذکر
#نام_نویسنده
مجاز است
کانالهایی که دسترنج نام نویسنده را میخورند و نامش را حذف میکنند#حرامخوارند..داستان را #حلال بخوانید.از کانالهای #حرام لفت دهید.سپاس
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@Chista_2
#رسول_گرامی_ص :
هر کس انسانی را نجات دهد ؛ گویی بشریت را نجات داده است و هر کس ؛ نفسی را بکشد ؛ گویی ؛ همه ی جهانیان را کشته است......
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
کانالی بی وجدان و سارق ؛ به نام "اسماء حسنا " ؛ که اسم خودش را هم کانال ادعیه و اذکار ! گذاشته ! به اسم مذهب و ذکر و دعا ؛ شما رو گول میزند و رمان
#پستچی مرا که در ایران و خارج چاپ شده ؛ دارد بدون اسم میگذارد !...
کشوری که بیشتر سفیران فرهنگی
اش ؛ افراد مشکلدار اخلاقی هستند ؛ و ادمین کانالهایش ؛ اکثرا ؛ دزد و راهزن و لمپن....... ؛ باید به حالش گریست...
به قول #داریوش_اقبالی ؛ آنکه سکوت میکند و عضو این کانالها میشود ؛ خودش هم
شریک جرم آنهاست و او هم دزد است !....
مخاطبی که در برابر سرقت ادبی سکوت کند ؛ حرام میخواند و شریک جرم است
....از این کانالها ؛ بیرون بیایید و ریپورتش کنید...وگرنه در گناه آنها شریکید !
اگر خواندن رمانهای من
#حلال نباشد ؛ پاسخ آن را در این دنیا خواهید دید و بعد هم برای معتقدان ؛ آن دنیا ؛ بساطی بر پاست که میدانید !
کانال سارق با آن نام
#اسما_حسنا خجالت بکش !...
از نام کانالت شرم کن ! کمی.؛ فقط کمی وجدان داشته باش..حاصل دسترنج نویسنده ؛ دست کم
#نام اوست! از آینده ی فرزندان و نوادگانت بترس!
#پستچی ، نوشته ی
#چیستایثربی است.برنده ی بهترین کتاب دیجیتال سال 94.....همه میدانند....
نویسنده ی
#پستچی هنوز نمرده است که دزدی را شروع کرده ای!
چطور جرات میکنی اسم کانالت رااسماء حسنا بگذاری و رمان مرا به اسم خودت بیرون دهی....مگر یک سارق روانی باشی که اسماء خداوند را هم ؛ آلوده میکنی... ؟
چطور جسارت میکنی بااین دزدی در روز روشن ؛ بنویسی کانال ادعیه و اذکار ؟!!!!!....
...دعایی که تو به مردم بدهی ؛ بدبختشان میکند!...
دعای شر و شیطان است و تو ؛ هیزم آتش جهنم مردمی که عضو کانالت میشوند...بیشرم !
دعا یادمیدهی؟؟؟؟؟
دعای یک حرامخور؛ چه دردی از مردم ؛ دوا میکند ؟؟؟!!!! اگر مریض ترشان نکند ؟
هفت نسلت حرامی باد ؛ ای کانال اسماء حسنا....
!!! حتما دعای شیطان می آموزی به خلق بیچاره ی از همه جا بیخبر !!!!
ای
#غافل
ای کسی که بویی از فرهنگ ؛ دین ؛ خدا و صداقت نبرده ای....سر سفره ی پدر و مادرت مگر بزرگ نشده ای ؟!
.....پس ادامه بده منفور!
آینده ی پلید هفت نسلت را ؛ به خدا واگذار میکنم....
#کانال_مطالب_دزدی ؛ نه اسامی خداوند!....
شرم کن !!! و به خودت و وجدانت ؛ رجوع کن
پستچی مرا از آن کانال شوم سارق بردار! پستچی نویسنده دارد....و کتاب شده است.
کامل رمان ؛ توسط نشر
#قطره منتشر شده است...و در کتابفروشیها موجود است....
#پستچی نویسنده دارد....
#کانال_اسما_حسنا سارق است و مکانش ؛ جهنم ابدی....
در گناه شریک نشوید.....
از نویسنده تان حمایت کنید.از این کانال آلوده بیرون بیایید و ریپورتش کنید.....پشت آن ؛ کلی آه و نفرین است....
دوستان من و دوستداران و حامیان ادبیات ؛ کانال #اسما_حسنا را #ریپورت کنید !
#یاعلی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#پستچی مرا که در ایران و خارج چاپ شده ؛ دارد بدون اسم میگذارد !...
کشوری که بیشتر سفیران فرهنگی
اش ؛ افراد مشکلدار اخلاقی هستند ؛ و ادمین کانالهایش ؛ اکثرا ؛ دزد و راهزن و لمپن....... ؛ باید به حالش گریست...
به قول #داریوش_اقبالی ؛ آنکه سکوت میکند و عضو این کانالها میشود ؛ خودش هم
شریک جرم آنهاست و او هم دزد است !....
مخاطبی که در برابر سرقت ادبی سکوت کند ؛ حرام میخواند و شریک جرم است
....از این کانالها ؛ بیرون بیایید و ریپورتش کنید...وگرنه در گناه آنها شریکید !
اگر خواندن رمانهای من
#حلال نباشد ؛ پاسخ آن را در این دنیا خواهید دید و بعد هم برای معتقدان ؛ آن دنیا ؛ بساطی بر پاست که میدانید !
کانال سارق با آن نام
#اسما_حسنا خجالت بکش !...
از نام کانالت شرم کن ! کمی.؛ فقط کمی وجدان داشته باش..حاصل دسترنج نویسنده ؛ دست کم
#نام اوست! از آینده ی فرزندان و نوادگانت بترس!
#پستچی ، نوشته ی
#چیستایثربی است.برنده ی بهترین کتاب دیجیتال سال 94.....همه میدانند....
نویسنده ی
#پستچی هنوز نمرده است که دزدی را شروع کرده ای!
چطور جرات میکنی اسم کانالت رااسماء حسنا بگذاری و رمان مرا به اسم خودت بیرون دهی....مگر یک سارق روانی باشی که اسماء خداوند را هم ؛ آلوده میکنی... ؟
چطور جسارت میکنی بااین دزدی در روز روشن ؛ بنویسی کانال ادعیه و اذکار ؟!!!!!....
...دعایی که تو به مردم بدهی ؛ بدبختشان میکند!...
دعای شر و شیطان است و تو ؛ هیزم آتش جهنم مردمی که عضو کانالت میشوند...بیشرم !
دعا یادمیدهی؟؟؟؟؟
دعای یک حرامخور؛ چه دردی از مردم ؛ دوا میکند ؟؟؟!!!! اگر مریض ترشان نکند ؟
هفت نسلت حرامی باد ؛ ای کانال اسماء حسنا....
!!! حتما دعای شیطان می آموزی به خلق بیچاره ی از همه جا بیخبر !!!!
ای
#غافل
ای کسی که بویی از فرهنگ ؛ دین ؛ خدا و صداقت نبرده ای....سر سفره ی پدر و مادرت مگر بزرگ نشده ای ؟!
.....پس ادامه بده منفور!
آینده ی پلید هفت نسلت را ؛ به خدا واگذار میکنم....
#کانال_مطالب_دزدی ؛ نه اسامی خداوند!....
شرم کن !!! و به خودت و وجدانت ؛ رجوع کن
پستچی مرا از آن کانال شوم سارق بردار! پستچی نویسنده دارد....و کتاب شده است.
کامل رمان ؛ توسط نشر
#قطره منتشر شده است...و در کتابفروشیها موجود است....
#پستچی نویسنده دارد....
#کانال_اسما_حسنا سارق است و مکانش ؛ جهنم ابدی....
در گناه شریک نشوید.....
از نویسنده تان حمایت کنید.از این کانال آلوده بیرون بیایید و ریپورتش کنید.....پشت آن ؛ کلی آه و نفرین است....
دوستان من و دوستداران و حامیان ادبیات ؛ کانال #اسما_حسنا را #ریپورت کنید !
#یاعلی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
کانالی بی وجدان و سارق ؛ به نام "اسماء حسنا " ؛ که اسم خودش را هم کانال ادعیه و اذکار ! گذاشته ! به اسم مذهب و ذکر و دعا ؛ شما رو گول میزند و رمان
#پستچی مرا که در ایران و خارج چاپ شده ؛ دارد بدون اسم میگذارد !...
کشوری که بیشتر سفیران فرهنگی
اش ؛ افراد مشکلدار اخلاقی هستند ؛ و ادمین کانالهایش ؛ اکثرا ؛ دزد و راهزن و لمپن....... ؛ باید به حالش گریست...
به قول #داریوش_اقبالی ؛ آنکه سکوت میکند و عضو این کانالها میشود ؛ خودش هم
شریک جرم آنهاست و او هم دزد است !....
مخاطبی که در برابر سرقت ادبی سکوت کند ؛ حرام میخواند و شریک جرم است
....از این کانالها ؛ بیرون بیایید و ریپورتش کنید...وگرنه در گناه آنها شریکید !
اگر خواندن رمانهای من
#حلال نباشد ؛ پاسخ آن را در این دنیا خواهید دید و بعد هم برای معتقدان ؛ آن دنیا ؛ بساطی بر پاست که میدانید !
کانال سارق با آن نام
#اسما_حسنا خجالت بکش !...
از نام کانالت شرم کن ! کمی.؛ فقط کمی وجدان داشته باش..حاصل دسترنج نویسنده ؛ دست کم
#نام اوست! از آینده ی فرزندان و نوادگانت بترس!
#پستچی ، نوشته ی
#چیستایثربی است.برنده ی بهترین کتاب دیجیتال سال 94.....همه میدانند....
نویسنده ی
#پستچی هنوز نمرده است که دزدی را شروع کرده ای!
چطور جرات میکنی اسم کانالت رااسماء حسنا بگذاری و رمان مرا به اسم خودت بیرون دهی....مگر یک سارق روانی باشی که اسماء خداوند را هم ؛ آلوده میکنی... ؟
چطور جسارت میکنی بااین دزدی در روز روشن ؛ بنویسی کانال ادعیه و اذکار ؟!!!!!....
...دعایی که تو به مردم بدهی ؛ بدبختشان میکند!...
دعای شر و شیطان است و تو ؛ هیزم آتش جهنم مردمی که عضو کانالت میشوند...بیشرم !
دعا یادمیدهی؟؟؟؟؟
دعای یک حرامخور؛ چه دردی از مردم ؛ دوا میکند ؟؟؟!!!! اگر مریض ترشان نکند ؟
هفت نسلت حرامی باد ؛ ای کانال اسماء حسنا....
!!! حتما دعای شیطان می آموزی به خلق بیچاره ی از همه جا بیخبر !!!!
ای
#غافل
ای کسی که بویی از فرهنگ ؛ دین ؛ خدا و صداقت نبرده ای....سر سفره ی پدر و مادرت مگر بزرگ نشده ای ؟!
.....پس ادامه بده منفور!
آینده ی پلید هفت نسلت را ؛ به خدا واگذار میکنم....
#کانال_مطالب_دزدی ؛ نه اسامی خداوند!....
شرم کن !!! و به خودت و وجدانت ؛ رجوع کن
پستچی مرا از آن کانال شوم سارق بردار! پستچی نویسنده دارد....و کتاب شده است.
کامل رمان ؛ توسط نشر
#قطره منتشر شده است...و در کتابفروشیها موجود است....
#پستچی نویسنده دارد....
#کانال_اسما_حسنا سارق است و مکانش ؛ جهنم ابدی....
در گناه شریک نشوید.....
از نویسنده تان حمایت کنید.از این کانال آلوده بیرون بیایید و ریپورتش کنید.....پشت آن ؛ کلی آه و نفرین است....
دوستان من و دوستداران و حامیان ادبیات ؛ کانال #اسما_حسنا را #ریپورت کنید !
#یاعلی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#پستچی مرا که در ایران و خارج چاپ شده ؛ دارد بدون اسم میگذارد !...
کشوری که بیشتر سفیران فرهنگی
اش ؛ افراد مشکلدار اخلاقی هستند ؛ و ادمین کانالهایش ؛ اکثرا ؛ دزد و راهزن و لمپن....... ؛ باید به حالش گریست...
به قول #داریوش_اقبالی ؛ آنکه سکوت میکند و عضو این کانالها میشود ؛ خودش هم
شریک جرم آنهاست و او هم دزد است !....
مخاطبی که در برابر سرقت ادبی سکوت کند ؛ حرام میخواند و شریک جرم است
....از این کانالها ؛ بیرون بیایید و ریپورتش کنید...وگرنه در گناه آنها شریکید !
اگر خواندن رمانهای من
#حلال نباشد ؛ پاسخ آن را در این دنیا خواهید دید و بعد هم برای معتقدان ؛ آن دنیا ؛ بساطی بر پاست که میدانید !
کانال سارق با آن نام
#اسما_حسنا خجالت بکش !...
از نام کانالت شرم کن ! کمی.؛ فقط کمی وجدان داشته باش..حاصل دسترنج نویسنده ؛ دست کم
#نام اوست! از آینده ی فرزندان و نوادگانت بترس!
#پستچی ، نوشته ی
#چیستایثربی است.برنده ی بهترین کتاب دیجیتال سال 94.....همه میدانند....
نویسنده ی
#پستچی هنوز نمرده است که دزدی را شروع کرده ای!
چطور جرات میکنی اسم کانالت رااسماء حسنا بگذاری و رمان مرا به اسم خودت بیرون دهی....مگر یک سارق روانی باشی که اسماء خداوند را هم ؛ آلوده میکنی... ؟
چطور جسارت میکنی بااین دزدی در روز روشن ؛ بنویسی کانال ادعیه و اذکار ؟!!!!!....
...دعایی که تو به مردم بدهی ؛ بدبختشان میکند!...
دعای شر و شیطان است و تو ؛ هیزم آتش جهنم مردمی که عضو کانالت میشوند...بیشرم !
دعا یادمیدهی؟؟؟؟؟
دعای یک حرامخور؛ چه دردی از مردم ؛ دوا میکند ؟؟؟!!!! اگر مریض ترشان نکند ؟
هفت نسلت حرامی باد ؛ ای کانال اسماء حسنا....
!!! حتما دعای شیطان می آموزی به خلق بیچاره ی از همه جا بیخبر !!!!
ای
#غافل
ای کسی که بویی از فرهنگ ؛ دین ؛ خدا و صداقت نبرده ای....سر سفره ی پدر و مادرت مگر بزرگ نشده ای ؟!
.....پس ادامه بده منفور!
آینده ی پلید هفت نسلت را ؛ به خدا واگذار میکنم....
#کانال_مطالب_دزدی ؛ نه اسامی خداوند!....
شرم کن !!! و به خودت و وجدانت ؛ رجوع کن
پستچی مرا از آن کانال شوم سارق بردار! پستچی نویسنده دارد....و کتاب شده است.
کامل رمان ؛ توسط نشر
#قطره منتشر شده است...و در کتابفروشیها موجود است....
#پستچی نویسنده دارد....
#کانال_اسما_حسنا سارق است و مکانش ؛ جهنم ابدی....
در گناه شریک نشوید.....
از نویسنده تان حمایت کنید.از این کانال آلوده بیرون بیایید و ریپورتش کنید.....پشت آن ؛ کلی آه و نفرین است....
دوستان من و دوستداران و حامیان ادبیات ؛ کانال #اسما_حسنا را #ریپورت کنید !
#یاعلی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
کانال#خواب گل سرخ تا قسمت ۸۲👌👌👌🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼
از کانال قصه خود
#چیستایثربی بخوانید
#حلال_بخوانیم
#دل_نویسندگانمان_را_نشکنیم
#حق_خوری_نکنیم
سرمان می آید
@chista_yasrebi
از کانال قصه خود
#چیستایثربی بخوانید
#حلال_بخوانیم
#دل_نویسندگانمان_را_نشکنیم
#حق_خوری_نکنیم
سرمان می آید
@chista_yasrebi