@chista_yasrebi
نکته ای مهم درباره ی #داستان_نویسی
داستان؛ شامل یک سری حوادث و کنشها نیست!....
ردیف کردن صرف کنش ها ؛ در پی یکدیگر ؛ نمیتواند به تنهایی منجر به پیدایش مجموعه ای همگون به نام #داستان شود.
برای ایجاد وحدت و #انسجام ؛ رابطه ی #علی_و_معلولی
ضروری است.
یعنی هر کنشی ؛ منجر به کنش دیگر شود...طوری که حتی نتوان ؛ یک واقعه را از میان کنشها حذف کرد و مثلا خواننده فکر کند :
نویسنده ؛ میتوانست این ماجرا را نگوید !
نه...اگر نویسنده ؛ واقعا نویسنده باشد ؛ هیچ ماجرایی را بیهوده تعریف نمیکند...و اصلا
#نمیتواند_نگوید!
هر کنشی ؛ علت کنش دیگر است.
ولی در رمان مدرن ؛ توالی و وحدت زمان به هم ریخته است....و ما فقط در پایان داستان ؛ میفهمیم که این رخدادها و کنشها چگونه به هم ربط داشتند و با هم یک کل واحد به نام داستان را ساختند!
ارسطو در #بوطیقا میگوید:
ممکن است کنشهای متفاوتی ؛ به دست عاملین مختلف ؛ در زمانهای مختلف روی داده باشد...اما در پایان باید ؛ رویداد مشخص و معنی داری ؛ این رخدادها را به هم متصل کند! ما
#وقایع_نگاری یا #سالنامه نمینویسیم ؛
#داستان مینویسیم ! هزاران رخداد و عامل جدید را ؛ میتوانیم وارد داستان کنی؛ به شرطی که در آخر ؛ خط ارتباط آنها یا کنش اصلی داستان و درونمایه اصلی ما ؛ معلوم شود و همگی در خدمت بیان بهتر آن بوده باشد...
پس از تعدد مکان ؛ زمان و آدمها ؛ نباید ترسید ؛ اگر همه برای بیان آن هدف اصلی نویسنده ؛ یعنی بیان #درونمایه یا #تم محوری داستان ؛ وارد ماجرا شده باشند... مثلا در
#بینوایان
#ویکتور_هوگو این همه آدم با سرنوشتهای متقاوت ؛ وجود دارند که هر کدام به تنهایی سوژه ی یک داستان مجزاست! هوگو حتی ؛ جنگهای داخلی فرانسه را هم به ماجرا افزوده است....اما در نهایت ؛ همه و همه در خدمت تم داستان ؛ یعنی یک جمله ی تک خطی است !
تحول
#ژان_والژان و زندگی او و اینکه
#خوب_ماندن سخت تر از
#خوب_بودن است....چیستایثربی
از تعدد کنشها و وقایع در داستان نترسیم ! یک زنجیر نامریی #علت_و_معلولی ؛ در یک داستان درست ؛ در پایان ماجرا ؛ این رخدادها را به هم ربط میدهد.
و البته بین #کنش و #رخداد در داستان نویسی ؛ فرق است که در پست دیگری توضیح خواهم داد.
#چیستایثربی
#داستان_نویسی
#اصول و
#پایه_ها
نکته ای مهم درباره ی #داستان_نویسی
داستان؛ شامل یک سری حوادث و کنشها نیست!....
ردیف کردن صرف کنش ها ؛ در پی یکدیگر ؛ نمیتواند به تنهایی منجر به پیدایش مجموعه ای همگون به نام #داستان شود.
برای ایجاد وحدت و #انسجام ؛ رابطه ی #علی_و_معلولی
ضروری است.
یعنی هر کنشی ؛ منجر به کنش دیگر شود...طوری که حتی نتوان ؛ یک واقعه را از میان کنشها حذف کرد و مثلا خواننده فکر کند :
نویسنده ؛ میتوانست این ماجرا را نگوید !
نه...اگر نویسنده ؛ واقعا نویسنده باشد ؛ هیچ ماجرایی را بیهوده تعریف نمیکند...و اصلا
#نمیتواند_نگوید!
هر کنشی ؛ علت کنش دیگر است.
ولی در رمان مدرن ؛ توالی و وحدت زمان به هم ریخته است....و ما فقط در پایان داستان ؛ میفهمیم که این رخدادها و کنشها چگونه به هم ربط داشتند و با هم یک کل واحد به نام داستان را ساختند!
ارسطو در #بوطیقا میگوید:
ممکن است کنشهای متفاوتی ؛ به دست عاملین مختلف ؛ در زمانهای مختلف روی داده باشد...اما در پایان باید ؛ رویداد مشخص و معنی داری ؛ این رخدادها را به هم متصل کند! ما
#وقایع_نگاری یا #سالنامه نمینویسیم ؛
#داستان مینویسیم ! هزاران رخداد و عامل جدید را ؛ میتوانیم وارد داستان کنی؛ به شرطی که در آخر ؛ خط ارتباط آنها یا کنش اصلی داستان و درونمایه اصلی ما ؛ معلوم شود و همگی در خدمت بیان بهتر آن بوده باشد...
پس از تعدد مکان ؛ زمان و آدمها ؛ نباید ترسید ؛ اگر همه برای بیان آن هدف اصلی نویسنده ؛ یعنی بیان #درونمایه یا #تم محوری داستان ؛ وارد ماجرا شده باشند... مثلا در
#بینوایان
#ویکتور_هوگو این همه آدم با سرنوشتهای متقاوت ؛ وجود دارند که هر کدام به تنهایی سوژه ی یک داستان مجزاست! هوگو حتی ؛ جنگهای داخلی فرانسه را هم به ماجرا افزوده است....اما در نهایت ؛ همه و همه در خدمت تم داستان ؛ یعنی یک جمله ی تک خطی است !
تحول
#ژان_والژان و زندگی او و اینکه
#خوب_ماندن سخت تر از
#خوب_بودن است....چیستایثربی
از تعدد کنشها و وقایع در داستان نترسیم ! یک زنجیر نامریی #علت_و_معلولی ؛ در یک داستان درست ؛ در پایان ماجرا ؛ این رخدادها را به هم ربط میدهد.
و البته بین #کنش و #رخداد در داستان نویسی ؛ فرق است که در پست دیگری توضیح خواهم داد.
#چیستایثربی
#داستان_نویسی
#اصول و
#پایه_ها