چیستایثربی کانال رسمی
6.61K subscribers
6.04K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
@chista_yasrebi ویکتوریا دانشور ؛ خواهر سیمین دانشور از او میگوید.....در جواب کسانی که خانه داری مرا دست انداختند._چیستایثربی
زندگی کردن ؛ مثل فکر کردن است....
نمیفهمی داری زندگی میکنی ؛
نمیفهمی داری فکر میکنی ؛
مگر این؛ که هر دو متوقف شود ،

آنوقت میفهمی !.....


#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Forwarded from چیستا_وان
@chista_yasrebi
@chista_1
خدا به هر یک از ما ؛ هدیه ای داد.....
به تو که رسید ؛ آنقدر زیبا بودی ؛
که لبخند زد ؛
خدا ؛ لبخندش را به تو بخشید !.....
#چیستایثربی
#چیستا_وان
علی لبخند خدا بود ؛
من بلد نیستم جواب لبخند خدا را بدهم....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
@chista_yasrebi

بدی به بدکاران بازمیگردد...
شما دلگیر نباشید
#زرتشت_پیامبر
#اندرزنامه
#چیستایثربی
جهان را به آتش کشیدن آسان است...
جهان را باغ و گلستان کردن ؛ سخت است....

دل شکستن آسانترین کار دنیاست...
من از کار آسان بیزارم....

اگر راست میگویی و خیلی باور داری که انسانی ؛
دلی را شاد کن
نه دل ؛ بشکن.....


#چیستایثربی

@chista_yasrebi
@chista_yasrebi

دوستان اصفهانی عزیز من اکنون اصفهان نیستم
اما بسیار دورم ؛ بسیار دورتر از اصفهان !


بسیار دورتر از خودم به خودم
....
#چیستایثربی

این عکس یادگاری مربوط به چند ماه گذشته است.....
@chista_yasrebi شاعر در سفر هم ؛ لبخند زدن را از یاد برده است_شاملوی عزیز!.بیماران ؛ حتی وارد صفحه ی قفل من میشوند! مرا رها کنید.... چه میکشید از حسادت و نفرت گنگی که از کودکی نثارتان کرده اند...
@Chista_Yasrebi

#Titanic
#Director : #James_Cameron
#Writer : #James_Cameron
#Music : #James_Horner
#Starring :
#Leonardo_DiCaprio
#Kate_Winslet
#Release_date : 1997

#تایتانیک
#کارگردان : #جیمز_کامرون
#نویسنده : #جیمز_کامرون
#موسیقی : #جیمز_هورنر
#بازیگران :
#لئوناردو_دی_کاپریو
#کیت_وینسلت

هیچکدام کوتاهی زمان و زندگی را از یاد نمیبریم...


#تایتانیک؛ مثال خوبی است....عشق ؛ مرگ؛ حب و بغض ؛ مهربانی و تلاش برای بقا ؛ کینه و خصومت ؛ تا دم مرگ ؛ کمک به همنوع و گذشتن از جان خویش....همه ی اینها ؛ فقط در عرض چند ساعت...#زندگی ما هر لحظه؛ حس تایتانیک رادارد.
#قدم_بعدی ؟

آیاهستیم ؟

تلاش کنیم......
...

#کشتی_تایتانیک ؛ مثال خوبی برای این دنیاست....

#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Forwarded from Love
@maryppopins عاشقتونم ......
#چیستایثربی
چند مونولوگ و دیالوگ استثنایی قسمت نود
#او_یکزن.امشب....دقایقی دیگر
کانال_عشق
#لاو
@maryppopins
Forwarded from Chista Yasrebi official
@chista_yasrebi دختر تام کروز از
کتی هولمز..قبل و بعد از طلاق والدینش....به حالت چهره در دو وضعیت دقت کنید !
خدایا در این دنیا مرا به کاری بگمار
که هیچ فراموشی ؛ نتواند اهمیت آن را از یادم ببرد.....

و هیچ بادی نتواند ؛ ریشه ی آن را از جا بر کند....

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi میدونم پیچیده ست..ولی زندگی ؛ گاهی پیچیده ست....فقط باور کن عشق من به تو ساده و قلبیه...
#او_یکزن..امشب اخر وقت....قسمت نود_ اینستاگرام چیستایثربی و سپس کانال تلگرام
@chista_yasrebi خانواده ی پر جمعیت و نظامی شاملو_حتما حدس میزنید شاملو کدامیکیست؟ پسر کوچک کنار مادرش_چیستایثربی
#ممنون از همراهی عزیزانم تا اینجا

#نسخه_مجازی #او_یکزن در قسمت صد به پایان میرسد.قطعا کانال آن پابرجا خواهد بود.....

اما خواندن رمان بدون حذفیات و به شکل پیوسته لذتی دارد که قطعا با #پاورقی_خوانی متفاوت است....انشالله در کتاب ؛ همراه هم خواهیم بود.ده شب دیگر فقط ؛ این قصه مهمان شماست....

#ده_شب_نفس_گیر
#چیستا_یثربی
@Chista_Yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Chista Yasrebi:
#او_یکزن
#قسمت_نود
#چیستایثربی


من و شهرام ؛ به اتاقکمان در کوه برگشتیم. از جهنم سرد گریخته بودیم ؛ روز بعد ؛ مثل جادو شده ها ؛ تا عصرخوابیدیم ؛ دنده های شهرام درد میکرد ؛ عصر ؛ صدای زنگ گوشی شهرام ؛ هردویمان راپراند.
چیستا بود؛ از پیش کشیش میامد؛ کشیش یوحنای خودمان ؛ که تقریبا همسن علیرضای خودمان بود.فقط با موی جو گندمی.....مردی که فکر میکردم پدرمن است!

دیگر آماده بودم که عجیبترین چیزها را بشنوم ولی؛علیرضا ؛ پسر شبنم؟! باور کردنش سخت بود! از موجودی به آن لطافت و زیبایی ؛ آذر ؛ یا علیرضا به دنیا آمده بود که این همه دروغ میگفت!یا شاید من فکر میکردم دروغ میگوید...

هر دو ؛ چند لحظه ساکت بودیم ؛ ناگهان شهرام خندید ؛ گفت : پس من و اون ؛ آخرش پسر خاله در اومدیم!

میدیدم چقدر ؛ با بچه های دیگه ی حاجی سپندان فرق داره! گفتم : چرا بچه رو از شبنم، دزدیدنش؟ چرا آوردن اینجا؟

گفت: چیستا خلاصه و تند تند ؛ مثل همیشه ؛ یه چیزایی گفت ؛یه چیزایی دستم اومد.اما گمونم داستانش مفصله.....
ظاهرا شبنم ؛ همبندی داشته به نام صدیقه پرورش. قبل از زایمان که هنوز ؛ توی بخش بوده.....پیش زندانیای دیگه......نه تو انفرادی!

صدیقه از دانشجویان
طرفدار امام بود ؛شوهرشم تو حوزه ی علمیه قم ؛ درس میخوند ؛ هر دوشون ؛ اعلامیه های امامو پخش میکردن ؛ یکی توی حوزه؛ اون یکی تو دانشگاه ! خیلی فعال بودن! تقریبا رییس گروهشون بودن ؛ وقتی اول صدیقه رو میگیرن ؛ دو ماهه از شوهرش حامله بوده ؛ زیر شکنجه ؛ نم پس نمیده ؛ دکتر زندان بشون میگه صدیقه حامله ست ؛ هر روز میزدنش ؛ اما نه توی شکمش!

بچه تو زندان ؛ همیشه گروگان خوبیه.... اونم برا یه مادر!

میذارن بچه به دنیا بیاد ؛ یه پسر !صدیقه اسمشو میذاره حسین!

چند ماه بعدش؛ شبنم ؛ آذرو به دنیا میاره.....آذرخش آوانسیان ! دختر توماس؛ چریک فدایی خلق... ؛ اینا هم سلول بودن. یکی دانشجوی گروه امام ؛ اون یکی مجاهد؛ اما باهم دوست میشن ؛ همه ی مبارزا ؛ اون موقع باهم دوست بودن!

شوهر شبنم ؛ توماس اعدام شده بود ؛ اما شوهر صدیقه رو ؛ هنوز پیدا نکرده بودن؛

بعد از زایمان ؛ خیلی شکنجه ش میدن؛ میگن به بچه ی اونم ؛ شبنم شیر میداده ؛ به حسین! تاصدیقه ؛ حکم اعدامش میاد! هیچوقت زیر شکنجه حرف نمیزده ؛ دیگه به دردشون نمیخورده!
میگن شب اعدام ؛ فقط حسین کوچیکشو میبوسه و بش میگه: هر چی میشی؛ هر کاری میکنی؛ فقط آدم خوبی باش و مادرتو ؛ از یاد نبر! و بعد صدای الله اکبر بوده که تو بند صدیقق و شبنم ؛ میپیچه.همه ی زنا باهم.....

شبنم به صدیقه قول میده ؛ اگه زنده بمونه؛ یه روز؛ همه چیز رو براش بگه!

صدای گلوله که میاد ؛ صدیقه برای همیشه میره ؛

فرداش بچه رو میبرن ؛ هر چی شبنم داد میزنه ؛ که اون بچه شیر خوره ست؛ گوش نمیدن!

دستور،از بالا اومده....بچه رو نگهدارین..... تا باباش پیدا شه!

و میشه!.....محمود مجیدی ؛ حزب اللهی طرفدار امام ؛ زود خودشو میرسونه ؛ زنشو که اعدام کردن ؛ میخواد دست کم بچه شو ؛ نجات بده ؛ معامله میکنن !
اون بیاد ؛ بچه رو میدن خانواده ی مجیدی!

اما رییس زندان به یه چیزی شک میکنه!


حرف هیولا : میگه بچه ها رو باید نگه داشت! تنها نقطه ضعف این چریکای الکی ؛ بچه هاشونه! باید جلوشون بچه رو تو هوای سرد گذاشت ! باید اونا رو ترسوند! باید حتی وقتی اعدام شدن ؛ بچه رو در ازای اطلاعات و مدارک ؛ با خانواده هاشون ؛ عوض کرد. نه مفتی..... رییس زندان ؛ نگران شبنم و بچه هاست ؛ اون ادم بدی نبود..... تنهایی تصمیمی ترسناک میگیره!

تصمیمی که به یه دستیار احتیاج داشته ؛یه دستیار باهوش و راز نگه دار ! رییس حسابداری زندان...تنها کسی که بش اطمینان داشته.!...یه پسر با شخصیت بیست و پنج ساله ی تحصیل کرده که تازه استخدام شده بود....نوید!...پسر یه خانواده ی فرهنگی...

و نوید باید کار خطرناکی انجام میداد..... دور از چشم همه...
.
تنهایی.....




#او_یک_زن
#قسمت_نود
#چیستایثربی


#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#ایینستاگرام_چیستا_یثربی


#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi


#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig