چیستایثربی کانال رسمی
6.4K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
Forwarded from چیستا_وان
#رستم و #سهراب
#حماسه_ی_جاودان

روزی #رستم برای شکار به نزدیکی های مرز توران می رود، پس از شکار به خواب می رود. رخش که رها در مرغزار مشغول چرا بوده توسط چند سوار ترک به سختی گرفتار می شود. رستم پس از بيداری از رخش اثری جز رد پای او نمی بيند. درپی اثر پای او به سمنگان می رسد. خبر رسيدن رستم به سمنگان سبب می شود بزرگان و ناموران شهر به استقبال او بيايند. رستم ايشان را تهديد می کند چنانچه رخش را به او بازنگردانند، سر بسياری را از تن جدا خواهد کرد. شاه سمنگان از او دعوت می کند شبی را دربارگاه او بگذراند تا صبح رخش را برای او پيدا کنند. رستم با خشنودی می پذيرد.

در بارگاه شاه سمنگان رستم با #تهمينه روبرومی شود و عاشق او می شود و او را توسط موبدی از شاه سمنگان خواستگاری می کند. فردای آن روز رستم مهره ای را به عنوان يادگاری به تهمينه می دهد و می گويد چنانچه فرزندشان دختر بود اين مهره را به گيسوی او ببندد و چنانچه پسر بود به بازو او؛ پس از آن رستم روانه ايران می شود و اين راز را با کسی در ميان نمی گذارد.

پس از چندی که #سهراب، جوانی تنومند نسبت به همسالان خود شده است، نشان پدر خود را از مادر می پرسد. مادر حقيقت را به او می گويد و مهره نشان پدر را بر بازو او می بندد و به او هشدار می دهد که افراسياب دشمن رستم از اين راز نبايد آگاه گردد. سهراب که آوازه پدر خود را می شنود، تصميم می گيرد که ابتدا به ايران حمله کند و پدرش را به جای کاووس شاه برتخت بنشاند و پس از آن به توران برود و افراسياب را سرنگون سازد.

افراسياب با حيله با عنوان کمک به سهراب لشکری را به سرداری هومان و بارمان به ياری او می فرستد و به آنان سفارش می کند که نگذارند سهراب، رستم را بشناسد. سهراب به ايران حمله ور می شود و کاووس شاه، رستم را به ياری می طلبد، رستم و سهراب باهم روبرو می شوند. سهراب از ظاهر او حدس می زند که شايد او رستم باشد ولی رستم نام و نسب خود را از او پنهان می کند. در نبرد اول سهراب بر رستم چيره می شود و می خواهد که او را از پای در آورد ولی رستم با نيرنگ به او می گويد که رسم آنان اين است که در دومين نبرد پيروز، حريف را از پای درمی آورند.

ولی در نبرد بعدی که رستم پيروز آن است به سهراب رحم نمی کند و همين که او را از پای در می آورد، مهره نشان خود را در بازوی او می بيند. سهراب اينک به نوشداروی که نزد کاوس شاه است می تواند زنده بماند ولی او از روی کينه از دادن آن خودداری می کند. پس از آنکه او را راضی می کنند که نوشدارو را بدهد، سهراب ديگر دار فانی را وداع گفته است.

#چیستایثربی


#چیستا_وان
چرا مدام این داستان را تکرار میکنم؟
چه ربطی به #او_یکزن دارد،

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
توصیف لحظه ی #شهادت
#شهید_مهدی_باکری
#جنگ
#ادبیات
#عشق
#ایمان


با آقا مهدی ؛ از کنار آب ؛ به طرف مواضع خودمان ؛ برگشتیم....

اکنون شبح غول آسای تانکی دیگر ؛ در افق دید آقا مهدی قرار داشت. از همه تانکها نزدیکتر بود...در باران گلوله ای که زمین را تیر تراش میکرد ؛ به ذهن کسی خطور نمیکرد که از جا بلند شود !

آر پی جی را برداشت. قامتش را در مقابل کوه آهن ؛ برافراشت...باید خیلی سریع عمل میکرد ؛ وگرنه تانک از حد ؛ خارج میشد...
گرد و خاک ؛ اطراف را پوشاند. تانک آتش گرفت ؛ همه شاد بودند...

آقا مهدی ؛ آرام بر خاک
#سجده کرد. در محل تلاقی پیشانی شان ؛ با خاک ؛ ردی از خون بر جا ماند.

حتما تیر کلاش یا تیر بار یاسیمینوف ؛ به پیشانی خورد.

نگاه کن ! بغلش کرده اند ؛ خاکها را از چشم و صورت پر خونش پاک میکنند....

اوردندش به طرف آب کنار قایق. عراقی ها به طرف اقا مهدی تیر اندازی میکنند...باز هم چند تیر به پیکرش خورد.


باغ گل سرخ را داخل قایق گذاشتند ؛ قایق حرکت کرد ؛ چه غروب غمگینی!....

چرا قایق حامل پیکر آقا مهدی ؛ دو نیم شد؟ چرا از میان آب ؛ اتش زبانه میکشد؟ خدایا ابراهیم ؛ در میان آتش نمرود ؛ با تو چه نجوایی داشت ؟

و آنک ؛ همه جا آرام بود ؛ آرام ؛ سکوت است ؛ سکوت...سکوت..سکوت...

#جهانگیر_سرطانی
#شهادت_شهید_مهدی_باکری

#حماسه
روحش در جوار حق ؛ همیشه جاوید

#چیستایثربی


1323_1363

@Chista_Yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
دلیل اصلی سرودن
#شاهنامه
#فردوسی


دوران فردوسی، دوران #حماسه بود، و بعد از او دوران #عرفان فرا رسید. این هر دو، نشانۀ #عصیان و ایستادگی قوم ایرانی در برابر ظلم و خشونت بود.



گفتیم که فردوسی درست در زمانی که می بایست بیاید، مهلتی بایست تا خون شیر شد ! در زمان او دیگر نزدیک صد سال از عمر شعر فارسی می‌گذشت، گویندگانی چون رودکی و شهید بلخی و دقیقی آن را پرورده و بالنده کرده بودند. زبان فارسی به آن درجه از بلوغ و قوام رسیده بود که بتواند اثر بزرگی چون شاهنامه را در خود بگنجاند.

تلاش‌های جنگی و سیاسی، به قصد احیاء استقلال و شخصیت ایران به کار برده شده و به ثمر نرسیده بود. فساد و ظلم دستگاه خلافت عباسی بقدر کافی بروز کرده و همه امیدها را از این سو فرو پژمرانده بود. داستانهای ملی ایران ترجمه و گردآوری شده و بر سرزبانها بود و شاعرانی چند نیز در آن طبع آزمایی کرده بودند. به طور کلی، نیاز ملّی برای ایجاد حماسۀ بزرگ ایران فراهم شده بود، و آنگاه بود که فردوسی پای به میان نهاد.

#دکتر
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن



#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi