چیستایثربی کانال رسمی
6.61K subscribers
6.04K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
@chista_yasrebi/بخشی از شعر معروف احمد شاملو/از صفحه ی اینستاگرام چیستایثربی
@chista_yasrebi/خداحافظی ؛ همیشه واژه نیست! /گاهی مراسم خاکسپاریست/ مرده هایت را به خاک بسپار/زنده ها برای عاشق شدنت ؛ زنده اند/در بگشا دخترم..... !/چیستایثربی/خرداد
@chista_yasrebi/پشت صحنه آبی/گفتگو با اکبر رادی/مهدی مطفری ساوجی/نشر مروارید/1388
@chista_yasrebi/از امروز قصد دارم نظر برخی اساتید را درباره ی نوشته های خودم بیاورم/البته نوشته ها زیاد است/فعلا به چاپ شده ها میپردازم/نظر استاد رادی درباره من/کتاب پشت صحنه ابی/ادامه دارد/با افتخار
دوستداران
#داستان
#او_یک_زن

حتما متوجه شدید که دیشب ؛ به دلیل کمبود جا در اینستاگرام ؛ حضور من در خانه ی شهرام نیکان ؛ تا آخر بیان نشد و صحنه ی کلیدی در پارت دوم متن ؛ است که پست بعدی قصه خواهد آمد....قطعا حضور معمولی یک زن نویسنده و روانشناس ؛ در خانه ی دوست و مراجعش ؛ باعث نگرانی دوستان من نشده است !....بلکه اتفاق فجیعی که در قسمت بعد رخ میدهد ؛ این نگرانی را پدید آورده است...

من که نگران نیستم ؛ چون بخشی از کار و حرفه ام است. هم به عنوان نویسنده ؛ و هم روزنامه نگار و روانشناس.....

ممنون از صبوری تان...

#چیستایثربی
#او_یک_زن
#رمان
#پاورقی_اینستاگرامی

@chista_yasrebi
#شب_بخیر_کوچولو

#سردبیر_برنامه :/ پنج سال
#چیستایثربی


خیلی جوان بودم که نوشتن برای کودکان را شروع کردم. خودم ؛ هنوز کودک بودم..اما یکی از خاطرات خوب زندگی ام ؛
#جوانترین_سردبیر_رادیو
آن هم
#یک_دختر_خانم
بود....
#چیستایثربی
به عنوان
#اولین_سردبیر
#شب_بخیر_کوچولو



به پیشنهاد
#شاعر_خوب و رییس گروه کودک رادیو در آن دوران ؛ آقای
#ساعد_باقری
به دلیل شعرها و دکلمه هایم ؛
چند بار برای شعر خوانی به رادیو دعوت شدم و همان ایام ؛ به پیشنهاد جناب ساعد باقری ؛ در اوج ناباوری به یک دختر هجده ساله؛

#سردبیری
#شب_بخیر_کوچولو
پیشنهاد شد!



تیمم را تشکیل دادم و شروع به کار کردم.آن تیم ؛ امروز ؛ هر کدام وزنه ای در ادبیات کشور شده اند....یکروز با اجازه ی خودشان؛ چند تایشان را نام میبرم....

آن موقع؛ همه ؛ هم سن بودیم....

خوشحالم که
#اولین_بانوی_سردبیر
#شب_بخیر_کوچولو بودم


#خوشحالم برای بچه ها؛
#قصه مینوشتم و کار میکردم و اکنون هم گروه قصه خوانی برای کودکان
#کار و #خیابان دارم....


و خوشحالم که اولین همکاری من با
#صداوسیما با
#شب_بخیر_کوچولو
بود.....

همراه صدای آسمانی
#مریم_نشیبا ی عزیز و #شعرتیتراژ
#مصطفی_رحماندوست

#بدعتی که در قصه گویی متفاوت ؛ قبل از خواب ؛ برای بچه ها ؛ گذاشتیم ؛

#اولین_قصه_های_متفاوت_کودکان

بعد از
#انقلاب


و آن همه خاطرات خوب از تیمم ؛ در
#شب_بخیر_کوچولو
و
افتخار میکنم , سالها بعد که برای دخترم ؛ قصه میگفتم ؛ او

#شب_بخیر_کوچولو ؛ گوش نمیداد ؛
#مرا_گوش_میداد.....


#اولین_دوشیزه_سردبیر_رادیو
#شب_بخیر_کوچولو
#چیستایثربی

یادی کنیم...

@chista_yasrebi


#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#او_یکزن
#قسمت_پنجاه_و_دوم
#چیستا_یثربی

چیستا به این جا که رسید،نفس عمیقی کشید؛ گفت: یه کم حالم خوب نیست.بقیه ش باشه فردا....شهرام نوشابه ای از یخچال درآورد.در لیوان ریخت.به چیستا داد.گفت: شاید دیگه فردایی نباشه.جمله خودت بود! بگو بقیه شو ! چیستا به او خیره شد.تو چی میخوای از من؟ اون ماجرا گذشته..این همه اتفاقای دیگه افتاده.چرا میخوای اون خاطراتو نبش قبر کنی؟شهرام گفت: گاهی لازمه..شاید تو اون خاطرات یه چیزی جا گذاشته باشیم ! بگو!...

چیستا جرعه ای نوشابه نوشید.
ادامه داد :شهرام داشت گریه میکرد؛ شاید واقعا دلش برای دختره تنگ شده بود؛ شاید مستی بود؛ شاید افسردگی شبانه ش بود؛ شایدم میخواست...مکث کرد.گفتم: چی میخواست چیستا جان؟ گفت: میخواست منو بکشونه بالا؛ نلی جان....


پیش ماهیاش !... و من رفتم، آخه گریه ش قطع نمیشد.برای اینکه حواسشو پرت کنم ؛ گفتم : بلند شو بریم ؛ ماهیاتو نشونم بده! اما توشون رنگ سیاه نباشه ؛ خوشم نمیاد...شهرام گفت؛ همه رنگی دارن.رنگین کمونن همه شون!... عروسن! پشت او ؛ از پله های سنگی خانه اش بالا میرفتیم. یک لحظه مکث کرد ؛ گفت: میدونی تو آکواریوم ؛ بعضی از ماهیا؛ همو میخورن؟ ما نمیفهمیم کدوم گوشتخواره! فقط هر روز،یکی از ماهیا کم میشه ! گفتم: حالا چرا به من میگی؟ نه از ماهی خوشم میاد؛ نه گوشتخوارش! بریم زودتر نشونم بده، بعد من برم خونه ! گفت: صبح بلند میشی؛ میبینی یکیشون نیست! دیگه حتی جسدش پیدا نمیشه! چون خورده شده....فکر کردم از شدت مستی زده به سرش. خواستم برگردم پایین ؛ دیر بود؛ جلوی در اتاقش بودیم:؛ اتاق خوابش بود.معذب بودم.

آدم عاقل ماهی رو تو اتاق خواب میذاره؟گفت: کجا بذارم؟ اینا عشق منن..حرمسرای منن.....چراغ را زد ؛ اتاق مرتب؛ با همان بوی سیگار و ادکلن گرانقیمت! آکواریوم پر از نور بود و ماهی های رنگی و زیبا.....ولی لذتی از تماشایشان نمیبردم ؛ استرس داشتم....

او داشت سوت میزد و برایشان غذا میریخت انگار؛ واقعا معشوقانش بودند.....گفتم: خب دیدم! لبخند زد.حتما یادته نیکان چه لبخندی زدی و چی گفتی؟ من نمیخوام اون جمله رو اینجا بگم ! گفتم :ولی ما میخوایم بدونیم چیستا جان ! شهرام بش چی گفتی؟

___نلی، من مست بودم.جلوی در وایسادم. نمیتونست بره بیرون ؛ حالم اصلا خوب نبود؛ گفتم: حالا این حاجعلی تو ،واقعیه؟ یا از خودت در آوردیش که بگی تو هم بله؟!

گفتم : یعنی چی ؛ اونم بله؟!

شهرام نیکان گفت:یعنی اهل عشق و عاشقیه! آخه،رفتارش خیلی جدی و عنق بود.
چیستا گفت: بهش گفتم: خفه شو! میخوام برم بیرون ؛ از جلو در؛ برو کنار! اما نرفت.

نیکان گفت:فقط میخواستم امتحانش کنم،نلی! نمیدونم چرا همیشه فکر میکردم ؛ چیستا ؛ منو یه جور دیگه دوست داره ؛ یه بار ؛ یه تابلوی چرم، بم کادو داد ...روش نوشته بود : متبرک هستی تو با آمدنت ؛ متبرک هستی تو با رفتنت....هنوز رو دیوار اتاقمه !....فکر میکنم با این دعا ؛ چیزی میخواسته بم بگه !

چیستا گفت : دعای حضرت موسی ست دیوانه ! از یه چرم فروش خیابون فردوسی خریدم؛ ازدعاش ؛ خوشم اومد! خب که چی؟! کادو بود!
شهرام گفت: توکادوتو دادی ! چیستا گفت: چی؟ من چیزی به جز اون چرم ؛ یادم نمیاد! شهرام گفت:ولی من یادمه! بانو !.......



#او_یک_زن
#قسمت_پنجاه_ودوم
#چیستایثربی

#داستان_بلند
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیچ رسمی اینستاگرام
#چیستایثربی


دوستان ؛ اشتراک گذاری این داستان با ذکر
#نام_نویسنده و
#لینک_تلگرام او مجاز است.سپاس که رعایت میفرمایید.


#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi


#کانال_داستان_او_یکزن

برای کسانی که میخواهند همه ی قسمتها را پشت هم بخوانند.
@chista_2
@chista_yasrebi

آن کس که فکر میکند؛ شب پره فقط در شب پرواز میکند ؛ نمیداند که تقصیر شب نیست/که اصلا تقصیر شب نیست.....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi من به عنوان.فیلمنامه نویس و انتخاب بازیگر/ در کنار عوامل فیلم دعوت/مهناز افشار؛ ابراهیم حاتمی کیا؛ پیرهادی؛ مریلا زارعی
@chista_yasrebi/خدایا بهت احتیاج دارم ؛ به عشقت؛ به گرمات؛ به کلمه ت؛ یه چیزی بگو خدا ! یه چیزی بگو/نمایش"یک شب دیگر هم بمان سیلویا "/نشر قطره/نمایش برگزیده سال/چیستایثربی
@chista_yasrebi کجا فرار کنیم؟ کجا؟/که مردم ؛ قبل ما/آنجا نرفته باشند؟/منتظر قصه ی ما ننشسته باشند؟ چیستایثربی