#گنجشکک_اشی_مشی که بود؟
#شاملو از کجا آن را الهام گرفته بود؟
#پری_زنگنه در
#گوزنهای
#کیمیایی و
#فرهاد_مهراد خوانندگان این اثر بودند.اما اصل این اثر، سیاسی است و از کجا آمده است؟
«گنجشکک اشیمشی» نام متلی ایرانی
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد «وجه مثبت رنگها» با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه «وجه منفی رنگها»، همگی از نکات برجسته داستان هستند.
«گنجشکک اشیمشی» نام متلی ایرانی با ریشه کازرونی است که ابتدا پری زنگنه و بعد فرهاد مهراد ترانهای بر اساس آن خواندهاند. آهنگ این کار از اسفندیار منفردزاده بود. این ترانه در فیلم گوزنها اجرا شده است. داستان این متل سیاسی و اعتراضی بوده و در روایتهای مختلفی منتشر شده است.
روایت کازرونی این متل که ساخته شاعر و نویسنده کازرونی حسن حاتمی است، برای چاپ به احمد شاملو سپرده می شود که با گویش تهرانی توسط احمد شاملو در سال ۱۳۴۰ منتشر شده است.
گنجشکک اشی مشی از تاج شاه یاقوتی میدزدد تا به بچههایش بدهد تا با آن بازی کنند. اما در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد تا به زندگیاش سر و سامان بدهد. پس از آن گنجشکک به دزدی رابین هود وار جواهرات شاه و بخشش این جواهرات به مردم ادامه میدهد. او برای اینکه شناخته نشود، هر بار خود را در حوض نقاشی به رنگی دیگر درمیآورد.
اشی مشی در گویش کارزونی مخفف «با شاه منشین» و به مفهوم کسی است که با شاه نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.
داستان بار سیاسی و اعتراضی داشته و فرهاد مهراد نیز با جایگزین کردن کلمه «حاکم» به جای «حکیم» بر این بار سیاسی و اعتراضی افزودهاست.
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد «وجه مثبت رنگها» با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه «وجه منفی رنگها»، همگی از نکات برجسته داستان هستند.
در سال ۱۳۴۰ این متل "با روایت کازرونی2 در کتاب هفته کیهان به سردبیری احمد شاملو منتشر شد. احمد شاملو گویش #کازرونی آن را به گویش تهرانی برگرداند.
«اشیمشی» تنها واژهای است که در هیچ یک از لغتنامهها و ادبیات فارسی، معنی خاصی برای آن ذکر نشده است و معلوم هم نیست که این صفت را چرا به «گنجشک» دادهاند؛ با این حال با چسبیدن این صفت به گنجشکها بود که این پرنده زیبا نیز وارد حوزه ادبیات عامیانه و کودکانه کشورمان شد و سالهای سال است که مردم کشورمان همه گنجشکها را «اشیمشی» هم صدا میزنند و عدهای نیز نام دیگر گنجشک را «اشیمشی» میدانند.
این ماجرا از روزی شروع شد که «حسن حاتمی» شاعر و قصهنویس کودکان اهل کازرون در سال ۱۳۴۰ به تهران آمد و یکراست سراغ احمد شاملو رفت و ماجرای یکی از داستانهای کودکانهاش را برای او شرح داد.
آن روزها#احمد_شاملو در روزنامه #کیهان کار میکرد و مسئول و سردبیر کیهان هفته بود. شاملو داستان گنجشگک اشیمشی او را از زبان و لهجه شیرازی و کازرونی به تهرانی تبدیل کرد و در هفتهنامه «کیهان هفته» به چاپ رسانید.
به گفته حسن حاتمی، نخستین نویسنده و بنیان گذار قصههای گنجشگک اشیمشی در کشور، «اشیمشی» در گویش و لهجه کازرونی، مخفف ترکیب « با شاه منشین» است و به کسی اطلاق میشود که با شاه و دربار نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.
«حامد هاتف» در جلسه نقد و بررسی «عناصر بین متنی اشیمشی» در شماره ۱۴۵ ماهنامه کتاب ماه کودک و نوجوان شهر کتاب گفته است: انتخاب یک پرنده به عنوان شخصیت اصلی یک داستان کودکانه اعتراضی، قصه احتمال رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره را در شرایط ویژه حکایت میکند و این که در هر شرایط گنجشک چگونه باید خود را حفظ کند.
به گفته منتقدان داستان و ادبیات کودکان، از اینجا به بعد، داستان وجه کاملاً سیاسی به خود میگیرد. به ادامه این قصه توجه کنید:
«… پادشاه به فراشان دستور میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرهای زیادی به سمت او رها میشود، امّا به او اصابت نمیکند. گنجشگک از ترس بیهوش شده و شاه او را میگیرد و میخورد و گنجشگک در زندان نمور و تاریک شکم شاه به هوش میآید و با ترفندهایی موفق به فرار شده و آبروی پادشاه را نزد همه میبرد و تمبک خود را باز پـس میگـیرد و نزد لوطیان رفته و عروس را باز پس میستاند و با او زندگی میکند».
البته بخشی از داستان نیز از زاویهای دیگر و از زبان نگهبان پادشاه، جور دیگری نقل شده و در آن این گونه آمده است:
گنجشگک اشیمشی…
لب بوم ما مَشین
بارون میاد خیس میشی
برف میاد گوله میشی
میافتی تو حوض نقاشی
میگیرتت، فراش باشی،
میکشتت، قصاب باشی
میپزتت، آشپزباشی
میخورتت، حاکمباشی/ ادامه دارد
@chista_yasrebi
#شاملو از کجا آن را الهام گرفته بود؟
#پری_زنگنه در
#گوزنهای
#کیمیایی و
#فرهاد_مهراد خوانندگان این اثر بودند.اما اصل این اثر، سیاسی است و از کجا آمده است؟
«گنجشکک اشیمشی» نام متلی ایرانی
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد «وجه مثبت رنگها» با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه «وجه منفی رنگها»، همگی از نکات برجسته داستان هستند.
«گنجشکک اشیمشی» نام متلی ایرانی با ریشه کازرونی است که ابتدا پری زنگنه و بعد فرهاد مهراد ترانهای بر اساس آن خواندهاند. آهنگ این کار از اسفندیار منفردزاده بود. این ترانه در فیلم گوزنها اجرا شده است. داستان این متل سیاسی و اعتراضی بوده و در روایتهای مختلفی منتشر شده است.
روایت کازرونی این متل که ساخته شاعر و نویسنده کازرونی حسن حاتمی است، برای چاپ به احمد شاملو سپرده می شود که با گویش تهرانی توسط احمد شاملو در سال ۱۳۴۰ منتشر شده است.
گنجشکک اشی مشی از تاج شاه یاقوتی میدزدد تا به بچههایش بدهد تا با آن بازی کنند. اما در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد تا به زندگیاش سر و سامان بدهد. پس از آن گنجشکک به دزدی رابین هود وار جواهرات شاه و بخشش این جواهرات به مردم ادامه میدهد. او برای اینکه شناخته نشود، هر بار خود را در حوض نقاشی به رنگی دیگر درمیآورد.
اشی مشی در گویش کارزونی مخفف «با شاه منشین» و به مفهوم کسی است که با شاه نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.
داستان بار سیاسی و اعتراضی داشته و فرهاد مهراد نیز با جایگزین کردن کلمه «حاکم» به جای «حکیم» بر این بار سیاسی و اعتراضی افزودهاست.
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد «وجه مثبت رنگها» با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه «وجه منفی رنگها»، همگی از نکات برجسته داستان هستند.
در سال ۱۳۴۰ این متل "با روایت کازرونی2 در کتاب هفته کیهان به سردبیری احمد شاملو منتشر شد. احمد شاملو گویش #کازرونی آن را به گویش تهرانی برگرداند.
«اشیمشی» تنها واژهای است که در هیچ یک از لغتنامهها و ادبیات فارسی، معنی خاصی برای آن ذکر نشده است و معلوم هم نیست که این صفت را چرا به «گنجشک» دادهاند؛ با این حال با چسبیدن این صفت به گنجشکها بود که این پرنده زیبا نیز وارد حوزه ادبیات عامیانه و کودکانه کشورمان شد و سالهای سال است که مردم کشورمان همه گنجشکها را «اشیمشی» هم صدا میزنند و عدهای نیز نام دیگر گنجشک را «اشیمشی» میدانند.
این ماجرا از روزی شروع شد که «حسن حاتمی» شاعر و قصهنویس کودکان اهل کازرون در سال ۱۳۴۰ به تهران آمد و یکراست سراغ احمد شاملو رفت و ماجرای یکی از داستانهای کودکانهاش را برای او شرح داد.
آن روزها#احمد_شاملو در روزنامه #کیهان کار میکرد و مسئول و سردبیر کیهان هفته بود. شاملو داستان گنجشگک اشیمشی او را از زبان و لهجه شیرازی و کازرونی به تهرانی تبدیل کرد و در هفتهنامه «کیهان هفته» به چاپ رسانید.
به گفته حسن حاتمی، نخستین نویسنده و بنیان گذار قصههای گنجشگک اشیمشی در کشور، «اشیمشی» در گویش و لهجه کازرونی، مخفف ترکیب « با شاه منشین» است و به کسی اطلاق میشود که با شاه و دربار نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.
«حامد هاتف» در جلسه نقد و بررسی «عناصر بین متنی اشیمشی» در شماره ۱۴۵ ماهنامه کتاب ماه کودک و نوجوان شهر کتاب گفته است: انتخاب یک پرنده به عنوان شخصیت اصلی یک داستان کودکانه اعتراضی، قصه احتمال رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره را در شرایط ویژه حکایت میکند و این که در هر شرایط گنجشک چگونه باید خود را حفظ کند.
به گفته منتقدان داستان و ادبیات کودکان، از اینجا به بعد، داستان وجه کاملاً سیاسی به خود میگیرد. به ادامه این قصه توجه کنید:
«… پادشاه به فراشان دستور میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرهای زیادی به سمت او رها میشود، امّا به او اصابت نمیکند. گنجشگک از ترس بیهوش شده و شاه او را میگیرد و میخورد و گنجشگک در زندان نمور و تاریک شکم شاه به هوش میآید و با ترفندهایی موفق به فرار شده و آبروی پادشاه را نزد همه میبرد و تمبک خود را باز پـس میگـیرد و نزد لوطیان رفته و عروس را باز پس میستاند و با او زندگی میکند».
البته بخشی از داستان نیز از زاویهای دیگر و از زبان نگهبان پادشاه، جور دیگری نقل شده و در آن این گونه آمده است:
گنجشگک اشیمشی…
لب بوم ما مَشین
بارون میاد خیس میشی
برف میاد گوله میشی
میافتی تو حوض نقاشی
میگیرتت، فراش باشی،
میکشتت، قصاب باشی
میپزتت، آشپزباشی
میخورتت، حاکمباشی/ ادامه دارد
@chista_yasrebi
#دکلمه
#شاملو
#شاملوی_عزیز
#شب را تحمل کردم ؛ بی آنکه به انتظار صبح ؛ مسلح بوده باشم....
#چیستایثربی
#برایم دعا کنید
@chista_yasrebi
#شاملو
#شاملوی_عزیز
#شب را تحمل کردم ؛ بی آنکه به انتظار صبح ؛ مسلح بوده باشم....
#چیستایثربی
#برایم دعا کنید
@chista_yasrebi
#دکلمه
#شاملو از
#لورکا
#سبزتو را من سبز میخواهم
مرگ لورکا :
شلیک گلوله توسط نظامیان حکومتی میان باغهای زیتون
لورکا شاعر مردمی ؛ عاشق زندگی بود.
پس از مرگش همه هنرمندان اسپانیا به جای نام خود امضا میکردند :
#ما_همه_لورکا_هستیم
برگرفته از پیج رسمی اینستاگرام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#شاملو از
#لورکا
#سبزتو را من سبز میخواهم
مرگ لورکا :
شلیک گلوله توسط نظامیان حکومتی میان باغهای زیتون
لورکا شاعر مردمی ؛ عاشق زندگی بود.
پس از مرگش همه هنرمندان اسپانیا به جای نام خود امضا میکردند :
#ما_همه_لورکا_هستیم
برگرفته از پیج رسمی اینستاگرام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
متن بالا :
جمله های یکی از شکنجه گران
#وارطان_سالاخانیان :
همه ما شعر معروف
"نازلی سخن نگفت " ....
سروده ی
#احمد_شاملو را شنید ه ایم و حتما میدانیم که اصل این شعر برای #وارطان سالاخانیان؛ هم بند شاملو در زندان سال هزار وسیصد وسی و سه ؛ نوشته شده است؛ اما به دلیل جو سانسور؛ بعدها نام
#نازلی جایگزین نام وارطان شد که شعر اجازه ی انتشار بگیرد.
وارطان؛ متولد هزار وسیصد و نه #تبریز و ارمنی تبار بود ؛ پس از کودتای بیست وهشت مرداد ؛ شاملو در زندان با وارطان ؛ هم سلولی شد؛ در شب مرگ وارطان ؛ بر اثر
#شکنجه؛ شاملو در سلول بود و به همین دلیل شاهکار شعر #وارطان_سخن_نگفت ...متولد شد..شعری که زمان مصرف ندارد ؛ و گویی برای همه ی قرون و همه ی انسانها سروده شده است #معجزه ی جاودانگی و شعر...
وارطان جوان ؛ راننده تاکسی و سپس درگیر چاپخانه و معترض سیاسی است؛ پلیس امنیتی؛ در صندوق عقب ماشین او؛ انبوهی از نشریه های #رزم ؛ ارگان جوانان حزب #توده را می بیند ، وارطان دستگیر و هم سلولی شاملو میشود. او را تحت شکنجه قرار می دهند که بدانند اصل این نشریه توسط چه کسانی و در کجا چاپ می شود، اما وارطان مبارز ؛ حتی زیر شکنجه ی شدید ؛ لب به سخن نمی گشاید. مرد جوان در همان سال سی وسه ؛ زیر شکنجه و در اوج صبوری ؛ جانش را تسلیم هدفش می کند؛ اما کسی را لو نمیدهد؛ جسدش را با جمجمه ی سوراخ و کلی اثار سوختگی و شکستگی به رودخانه جاجرود میسپارند.
بعدها ماموران شکنجه ؛ خود از معصومیت و مقاومت وارطان ؛ شرمنده و شگفت زده شدند و یکی از آنها ؛ لحظه های شکنجه برای شکستن انگشت وارطان را توضیح می دهد که در پست می خوانید....دیگر ، سخنی نیست
به نظر من؛ همان چند خط ؛ که لحظه ی شکستن انگشت وارطان را توضیح می دهد. از هر فیلم و نمایشی ؛ برای درک تصویر این قهرمان خاموش ؛ گویاتر است و چنین است که شعر محبوب من به دنیا میاید؛ چون شاملوی شاعر بی تکرار ؛ آنجا بود!
فقط به دو بند شعر که مجنون وار؛ دوست دارم اشاره می کنم. اصل شعر در کتابهای شاملو و حتی اینترنت موجود است و دکلمه ی آن را با هم میشنویم...
#وارطان سخن نگفت ؛ چو خورشید
از تیرگی درآمد ودر خون نشست و رفت
وارطان بنفشه بود ؛
گل داد و مژده داد زمستان شکست و رفت...
یاد وارطان سالاخانیان ؛ جوان مبارز و احمد شاملوی شاعر ؛ مبارز؛ نویسنده؛ مترجم ؛ پژوهشگر و روزنامه نگار ایران ، سبز و جاری....
و راستی ؛ مگر میشود هیج ایرانی شعر
#وارطان یا همان
#نازلی را بلد نباشد؟ ...اما شاید کمتر کسی بداند وارطان دقیقا که بود ! او همان#ستاره بود...
بدون کوچکترین کلامی ؛ "یک دم دراین ظلام ؛ درخشید و رفت"...
#شعر
#شاعران
#احمد_شاملو
#ادبیات
#چیستایثربی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#1304_1379
#شاملو
@chista_yasrebi
جمله های یکی از شکنجه گران
#وارطان_سالاخانیان :
همه ما شعر معروف
"نازلی سخن نگفت " ....
سروده ی
#احمد_شاملو را شنید ه ایم و حتما میدانیم که اصل این شعر برای #وارطان سالاخانیان؛ هم بند شاملو در زندان سال هزار وسیصد وسی و سه ؛ نوشته شده است؛ اما به دلیل جو سانسور؛ بعدها نام
#نازلی جایگزین نام وارطان شد که شعر اجازه ی انتشار بگیرد.
وارطان؛ متولد هزار وسیصد و نه #تبریز و ارمنی تبار بود ؛ پس از کودتای بیست وهشت مرداد ؛ شاملو در زندان با وارطان ؛ هم سلولی شد؛ در شب مرگ وارطان ؛ بر اثر
#شکنجه؛ شاملو در سلول بود و به همین دلیل شاهکار شعر #وارطان_سخن_نگفت ...متولد شد..شعری که زمان مصرف ندارد ؛ و گویی برای همه ی قرون و همه ی انسانها سروده شده است #معجزه ی جاودانگی و شعر...
وارطان جوان ؛ راننده تاکسی و سپس درگیر چاپخانه و معترض سیاسی است؛ پلیس امنیتی؛ در صندوق عقب ماشین او؛ انبوهی از نشریه های #رزم ؛ ارگان جوانان حزب #توده را می بیند ، وارطان دستگیر و هم سلولی شاملو میشود. او را تحت شکنجه قرار می دهند که بدانند اصل این نشریه توسط چه کسانی و در کجا چاپ می شود، اما وارطان مبارز ؛ حتی زیر شکنجه ی شدید ؛ لب به سخن نمی گشاید. مرد جوان در همان سال سی وسه ؛ زیر شکنجه و در اوج صبوری ؛ جانش را تسلیم هدفش می کند؛ اما کسی را لو نمیدهد؛ جسدش را با جمجمه ی سوراخ و کلی اثار سوختگی و شکستگی به رودخانه جاجرود میسپارند.
بعدها ماموران شکنجه ؛ خود از معصومیت و مقاومت وارطان ؛ شرمنده و شگفت زده شدند و یکی از آنها ؛ لحظه های شکنجه برای شکستن انگشت وارطان را توضیح می دهد که در پست می خوانید....دیگر ، سخنی نیست
به نظر من؛ همان چند خط ؛ که لحظه ی شکستن انگشت وارطان را توضیح می دهد. از هر فیلم و نمایشی ؛ برای درک تصویر این قهرمان خاموش ؛ گویاتر است و چنین است که شعر محبوب من به دنیا میاید؛ چون شاملوی شاعر بی تکرار ؛ آنجا بود!
فقط به دو بند شعر که مجنون وار؛ دوست دارم اشاره می کنم. اصل شعر در کتابهای شاملو و حتی اینترنت موجود است و دکلمه ی آن را با هم میشنویم...
#وارطان سخن نگفت ؛ چو خورشید
از تیرگی درآمد ودر خون نشست و رفت
وارطان بنفشه بود ؛
گل داد و مژده داد زمستان شکست و رفت...
یاد وارطان سالاخانیان ؛ جوان مبارز و احمد شاملوی شاعر ؛ مبارز؛ نویسنده؛ مترجم ؛ پژوهشگر و روزنامه نگار ایران ، سبز و جاری....
و راستی ؛ مگر میشود هیج ایرانی شعر
#وارطان یا همان
#نازلی را بلد نباشد؟ ...اما شاید کمتر کسی بداند وارطان دقیقا که بود ! او همان#ستاره بود...
بدون کوچکترین کلامی ؛ "یک دم دراین ظلام ؛ درخشید و رفت"...
#شعر
#شاعران
#احمد_شاملو
#ادبیات
#چیستایثربی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#1304_1379
#شاملو
@chista_yasrebi
#مدار_صفر_درجه
#پل_الوار
تو را دوست میدارم.....
ترجمه :
#شاملو
#شهاب_حسینی
#حسن_فتحی
#سکانس
#سینما
#سکانس_خوب
#چیستایثربی
از پیج رسمی چیستایثربی
سایر بخشهای شعر درپیج اینستاگرام یثربی
یثربی_چیستا
تو را به جای همه ی کسانی که دوست نمیدارم ؛ دوست میدارم......
@chista_yasrebi
#پل_الوار
تو را دوست میدارم.....
ترجمه :
#شاملو
#شهاب_حسینی
#حسن_فتحی
#سکانس
#سینما
#سکانس_خوب
#چیستایثربی
از پیج رسمی چیستایثربی
سایر بخشهای شعر درپیج اینستاگرام یثربی
یثربی_چیستا
تو را به جای همه ی کسانی که دوست نمیدارم ؛ دوست میدارم......
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi
هرگز عادت نکردم زادروز وزادمرگها را اشاره کنم؛ آدمها را چرا...کلماتشان را چرا.
اگر کلماتت نبود ؛
#شاملو ی عزیز؛ تولدت از یاد رفته بود!
هبوط کلمات ؛ بر تو مبارک شاعر !
#چیستایثربی
هرگز عادت نکردم زادروز وزادمرگها را اشاره کنم؛ آدمها را چرا...کلماتشان را چرا.
اگر کلماتت نبود ؛
#شاملو ی عزیز؛ تولدت از یاد رفته بود!
هبوط کلمات ؛ بر تو مبارک شاعر !
#چیستایثربی
@chista_yasrebi سبز تویی که سبز میخواهمت
سبز کوهپایه و سبز شاخه ها
اسب در کوهپایه ؛ و زورق بر دریا
#لورکا
#شاملو
#امشب
#چیستایثربی
#نمایش_شب
#تیوال و فروش ازگیشه.شاید سه چهار عدد بلیت مانده
سبز کوهپایه و سبز شاخه ها
اسب در کوهپایه ؛ و زورق بر دریا
#لورکا
#شاملو
#امشب
#چیستایثربی
#نمایش_شب
#تیوال و فروش ازگیشه.شاید سه چهار عدد بلیت مانده
@Chista_Yasrebi
قصه نیستم که بگویی؛
نغمه نیستم که بخوانی ؛
صدا نیستم که بشنوی ؛
من درد مشترکم ؛ مرا فریاد کن!
#احمد_شاملو
#شاملو
#دکلمه
@chista_yasrebi
قصه نیستم که بگویی؛
نغمه نیستم که بخوانی ؛
صدا نیستم که بشنوی ؛
من درد مشترکم ؛ مرا فریاد کن!
#احمد_شاملو
#شاملو
#دکلمه
@chista_yasrebi
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون توباغم میکنه
میون جنگلا تاقم میکنه
#شاملو
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون توباغم میکنه
میون جنگلا تاقم میکنه
#شاملو
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
یلدا ؛ نور است و هر نوری به قول #شاملو ؛ شکست ستمگریست.
یلدایتان نورانی#چیستا_یثربی
گاهی فکر میکنم برای مبارزه با تاریکی در جهان ؛
هرگز نباید از تاریکی استفاده کرد....
جواب تاریکی را فقط با #نور باید داد.
نور سخاوتمند بی چشمداشت،
مثل نور چشمانت...
یلدایت_مبارک 💙
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Wishing you new hope, happiness and positivity on the occasion of #Yalda and Warm wishes to you and your family on yalda
Happy Yalda Day to you my dear friends😍
#chista
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#yalda
#موسیقی
#ترانه
نام ترانه :
#یلدا
#خواننده
#رستاک_حلاج
#ویدئو
#رقص_کودکان_آیلان
#گروه_آیلان
سرپرست
#کارگردان
#طراحی
#توحید_حاج_بابایی
#رقص_آذری
#یلدایتان مبارک عزیزانم
https://www.instagram.com/tv/CXvy3sSjS2_/?utm_medium=share_sheet
یلدایتان نورانی#چیستا_یثربی
گاهی فکر میکنم برای مبارزه با تاریکی در جهان ؛
هرگز نباید از تاریکی استفاده کرد....
جواب تاریکی را فقط با #نور باید داد.
نور سخاوتمند بی چشمداشت،
مثل نور چشمانت...
یلدایت_مبارک 💙
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Wishing you new hope, happiness and positivity on the occasion of #Yalda and Warm wishes to you and your family on yalda
Happy Yalda Day to you my dear friends😍
#chista
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#yalda
#موسیقی
#ترانه
نام ترانه :
#یلدا
#خواننده
#رستاک_حلاج
#ویدئو
#رقص_کودکان_آیلان
#گروه_آیلان
سرپرست
#کارگردان
#طراحی
#توحید_حاج_بابایی
#رقص_آذری
#یلدایتان مبارک عزیزانم
https://www.instagram.com/tv/CXvy3sSjS2_/?utm_medium=share_sheet
🤍🤍🤍داستان کوتاهی از احمد شاملو
زنده به گور کردن مردی در بلخ
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان میبرند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد میزند و خدا و پیغمبر را به شهادت میگیرد که « والله، بالله من زندهام! چطور میخواهید مرا به خاک بسپارید؟»
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و میگویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ میگوید. مُرده !»
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمیافتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا ً جایز نیست!»
نویسنده: #شاملو
چقدر این قصه ی شاملو برایم آشناست!
انگار هر روز ؛ به نوعی شاهد آن هستیم......
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#داستان
#قصه
#داستان_کوتاه
#حکایت
#دلنوشته
#وصف_حال
#خبر
.
https://www.instagram.com/p/C2mON3tu_i1/?igsh=MXN6ajdybWNvY21mbA==
زنده به گور کردن مردی در بلخ
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان میبرند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد میزند و خدا و پیغمبر را به شهادت میگیرد که « والله، بالله من زندهام! چطور میخواهید مرا به خاک بسپارید؟»
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و میگویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ میگوید. مُرده !»
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمیافتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا ً جایز نیست!»
نویسنده: #شاملو
چقدر این قصه ی شاملو برایم آشناست!
انگار هر روز ؛ به نوعی شاهد آن هستیم......
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#داستان
#قصه
#داستان_کوتاه
#حکایت
#دلنوشته
#وصف_حال
#خبر
.
https://www.instagram.com/p/C2mON3tu_i1/?igsh=MXN6ajdybWNvY21mbA==