برای عاشقترین خالق "پستچی"
باید با چیستا یثربی نازنین بود تا بتوان او را شناخت....نه با نوشته هایش...نه با کارهایش...و نه با عاشقانه هایش شناخت چیستا کار ناقص و عبثی است...بازیگرش بودم...آن هم در آخرین کارش –"فقط به خاطر من"- ...افتخاری بود و سعادتی حضور در کار بانویی که سالها نوشته هایش را خوانده بودم...چند ماه تمرین و شاید بهتر است بگویم "زندگی"...و نهایت اجرایی غریب و ناتمام...حرف از "فقط به خاطر من" نیست...روی سخنم داستان اینروزهای "پستچی" است و باز بهتر است بگویم زندگی عاشقانه "چیستا"...عاشقانه ای که خیلی ها را اینروزها درگیر خودش کرد...در زمانه ای که عاشقی کردن و عاشق ماندن مدتهاست از دل آدمیانش بال گشوده پستچی چیستا "های" گرمی است بر دستان یخ زده ای که سالهاست گرمای عاشقی را فراموش کرده اند..."پستچی" را که خواندم لحظه لحظه تمرینات نمایش جلوی چشمانم رژه رفت...بارها گفته ام کار با چیستا سختی و لذت خاص خودش را دارد...بانویی خلاق و جسور که "درام" را در لحظه می آفریند و هیچگاه فرصت تکراری بودن اثر را به تو نمیدهد چرا که سرشار از خلاقیت و نوآوری است...از اردیبهشت 94 ماهها است که میگذرد و "فقط به خاطرمن" هم مثل بقیه کارها خاطره شد...اما حالا به شهودی تازه در این اثر رسیدم...حالا که مرور میکنم دیالوگهایم را...."اگه بگم دوستت دارم؟؟"..."هرشب از پنجره می بینمت"..."اول تو بگو" و تاکید چیستا بر عاشقانه بیان شدن کلمه "تو"..."من باید برم..."...."همین فردا"...دیالوگهایی شاعرانه که روح و جانم را قلقلک می داد...و حالا میفهمم حرف چیستا را که مدام می گفت: "مسعود عاشقانه تر بگو...در نیومده...باید عاشقی کنی..." شاید تمام این دیالوگها بارها از زبان چیستا و حاج علی برای یکدیگر بیان شده و با هربار گفتن من تمام خاطرات عاشقانه برای چیستای نازنین زنده میشد در اتاق تمرین شماره 24 اداره تئاتر...اما حالا میفهمم عاشقانه گفتن و عاشقی کردن من کجا و چیستا و حاج علی کجا....؟؟؟ حال میفهمم معنای روبان قرمز را بر کیسه زباله زن نمایش "فقط به خاطر من"....حرف زیاد است و نمیخواهم زیاده بگویم...چند شب پیش بعد از ماهها فرصتی شد برای دیدار دوباره بانو چیستا یثربی نازنین...کسی که تا چند وقت پیش به دور از فضای مجازی و تکنولوژی زندگی میکرد و اینروزها و شبها تمام عاشقانه هایش را با دستان توانایش و قلب عاشقش بر روی همان گوشی موبایلش تایپ میکند تا ما هم شریک عاشقانه هایش شویم...باورم نمیشد...فکر میکردم کسی را استخدام کرده که برایش نوشته هایش را تایپ میکند...اما وقتی گوشی موبایلش را نشانم داد با آن صفحه تاچ معیوبش واقعا دیگر حرفی برای گفتن نداشتم...در این روزگاری که اینهمه برای هم بی تفاوت شده ایم بانویی عاشقانه و تنها به حرمت طرفداران و مردم سرزمینش بدون هیچ اجر و مزدی اینچنین قلمش را روانه فضای مجازی کرده است...درود بر شرفت و هزار آفرین بر همتت که با وجود تمام گزندها و نیشها و تهمتها و...همچنان عاشقی می کنی و ثابت کرده ای که..."هنوزم میشه عاشق شد هنوزم حال من خوبه...ببین دنیا پر از رنگه هنوزم "عشق" محبوبه
ارادتمند: "مسعود خواجه وند"
#نمایش
#بازیگر_نمایش
#فقط_به_خاطر_من
#اجرا :
#فروردین 94
#نویسنده و
#کارگردان :
#چیستایثربی
#بازیگران:
#مسعود_خواجه_وند
#مارال_مختاری
#الهه_ابوطالبی
#دستیار_کارگردان:
#مسعود_توحید_لو
#عکس:
#مهرداد_مسیحا
#سالن_چهارسو
#تاتر_شهر
#یادداشت_بازیگر
#مسعود_خواجه_وند
#درباره_کارگردانش
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
باید با چیستا یثربی نازنین بود تا بتوان او را شناخت....نه با نوشته هایش...نه با کارهایش...و نه با عاشقانه هایش شناخت چیستا کار ناقص و عبثی است...بازیگرش بودم...آن هم در آخرین کارش –"فقط به خاطر من"- ...افتخاری بود و سعادتی حضور در کار بانویی که سالها نوشته هایش را خوانده بودم...چند ماه تمرین و شاید بهتر است بگویم "زندگی"...و نهایت اجرایی غریب و ناتمام...حرف از "فقط به خاطر من" نیست...روی سخنم داستان اینروزهای "پستچی" است و باز بهتر است بگویم زندگی عاشقانه "چیستا"...عاشقانه ای که خیلی ها را اینروزها درگیر خودش کرد...در زمانه ای که عاشقی کردن و عاشق ماندن مدتهاست از دل آدمیانش بال گشوده پستچی چیستا "های" گرمی است بر دستان یخ زده ای که سالهاست گرمای عاشقی را فراموش کرده اند..."پستچی" را که خواندم لحظه لحظه تمرینات نمایش جلوی چشمانم رژه رفت...بارها گفته ام کار با چیستا سختی و لذت خاص خودش را دارد...بانویی خلاق و جسور که "درام" را در لحظه می آفریند و هیچگاه فرصت تکراری بودن اثر را به تو نمیدهد چرا که سرشار از خلاقیت و نوآوری است...از اردیبهشت 94 ماهها است که میگذرد و "فقط به خاطرمن" هم مثل بقیه کارها خاطره شد...اما حالا به شهودی تازه در این اثر رسیدم...حالا که مرور میکنم دیالوگهایم را...."اگه بگم دوستت دارم؟؟"..."هرشب از پنجره می بینمت"..."اول تو بگو" و تاکید چیستا بر عاشقانه بیان شدن کلمه "تو"..."من باید برم..."...."همین فردا"...دیالوگهایی شاعرانه که روح و جانم را قلقلک می داد...و حالا میفهمم حرف چیستا را که مدام می گفت: "مسعود عاشقانه تر بگو...در نیومده...باید عاشقی کنی..." شاید تمام این دیالوگها بارها از زبان چیستا و حاج علی برای یکدیگر بیان شده و با هربار گفتن من تمام خاطرات عاشقانه برای چیستای نازنین زنده میشد در اتاق تمرین شماره 24 اداره تئاتر...اما حالا میفهمم عاشقانه گفتن و عاشقی کردن من کجا و چیستا و حاج علی کجا....؟؟؟ حال میفهمم معنای روبان قرمز را بر کیسه زباله زن نمایش "فقط به خاطر من"....حرف زیاد است و نمیخواهم زیاده بگویم...چند شب پیش بعد از ماهها فرصتی شد برای دیدار دوباره بانو چیستا یثربی نازنین...کسی که تا چند وقت پیش به دور از فضای مجازی و تکنولوژی زندگی میکرد و اینروزها و شبها تمام عاشقانه هایش را با دستان توانایش و قلب عاشقش بر روی همان گوشی موبایلش تایپ میکند تا ما هم شریک عاشقانه هایش شویم...باورم نمیشد...فکر میکردم کسی را استخدام کرده که برایش نوشته هایش را تایپ میکند...اما وقتی گوشی موبایلش را نشانم داد با آن صفحه تاچ معیوبش واقعا دیگر حرفی برای گفتن نداشتم...در این روزگاری که اینهمه برای هم بی تفاوت شده ایم بانویی عاشقانه و تنها به حرمت طرفداران و مردم سرزمینش بدون هیچ اجر و مزدی اینچنین قلمش را روانه فضای مجازی کرده است...درود بر شرفت و هزار آفرین بر همتت که با وجود تمام گزندها و نیشها و تهمتها و...همچنان عاشقی می کنی و ثابت کرده ای که..."هنوزم میشه عاشق شد هنوزم حال من خوبه...ببین دنیا پر از رنگه هنوزم "عشق" محبوبه
ارادتمند: "مسعود خواجه وند"
#نمایش
#بازیگر_نمایش
#فقط_به_خاطر_من
#اجرا :
#فروردین 94
#نویسنده و
#کارگردان :
#چیستایثربی
#بازیگران:
#مسعود_خواجه_وند
#مارال_مختاری
#الهه_ابوطالبی
#دستیار_کارگردان:
#مسعود_توحید_لو
#عکس:
#مهرداد_مسیحا
#سالن_چهارسو
#تاتر_شهر
#یادداشت_بازیگر
#مسعود_خواجه_وند
#درباره_کارگردانش
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#داستانکهای_پشت_پرده
#درباره_افراد_واقعی
#تجربیاتی_برای_دیگران
#از_امروز
#در_همین_کانال
#اولین_داستانک:
#من_خاله_شهرزاد_رضا_کیانیان
داستانهایی _که_هرگز_جایی_نگفته_ام و
#نخوانده ایید
برای اولین بار از کانال رسمی
#چیستایثربی
هرگونه کپی؛ اشتراک گذاری و برداشت مطلب ، برخورد قانونی دارد!
چون مربوط به زندگی خصوصی آدمهای اطراف من است....
از #امروز
#داستانکهای_واقعی_زندگی
#فقط_در
#تنها_کانال_رسمی_من
#چیستایثربی
#رسم_امانتداری
#قصه_درمانی
@chista_yasrebi
#درباره_افراد_واقعی
#تجربیاتی_برای_دیگران
#از_امروز
#در_همین_کانال
#اولین_داستانک:
#من_خاله_شهرزاد_رضا_کیانیان
داستانهایی _که_هرگز_جایی_نگفته_ام و
#نخوانده ایید
برای اولین بار از کانال رسمی
#چیستایثربی
هرگونه کپی؛ اشتراک گذاری و برداشت مطلب ، برخورد قانونی دارد!
چون مربوط به زندگی خصوصی آدمهای اطراف من است....
از #امروز
#داستانکهای_واقعی_زندگی
#فقط_در
#تنها_کانال_رسمی_من
#چیستایثربی
#رسم_امانتداری
#قصه_درمانی
@chista_yasrebi
#نامه_اختصاصی_بهمن_قبادی_به_چیستایثربی
#در_مورد_شیداوصوفی
اختصاصی_بهمن_قبادی_برای_اینستاگرام_چیستایثربی
چیستایثربی گرامی
پستچی تو ؛ داستان شیرین و زیبایی بود و مرا به گذشته ها برد.اما آنچه مرا مثل گذشته، بیشتر به آثارت علاقه مند کرده است؛ شیدا و صوفی است.کاری که با خواندن پنج قسمت اولش یاد کارهای دیوید فینچر و به خصوص ؛ #دختر_مرده افتادم...
اما هر چه جلوتر رفت؛ دیدم از آن فیلم هم ، تعلیق ، غافلگیری ؛ شخصیت پردازی و جهان شمولی بیشتری دارد.داستانهای سالیان گذشته ات را دوست داشتم.اما شیدا و صوفی متفاوت است.لحن چند گانه بیان، تعدد روایتها ؛ تصویر پردازی تیره و مخوف از پیچیدگی واقعیات عادی زندگی ، که هر روز از کنار آنها بیتفاوت میگذریم ؛ سناریویی پر جمعیت؛ اما حساب شده و روانشناسی را رقم زده است که فقط از ذهن نویسنده ی خلاق و متفکری چون تو ، ممکن است.... داستان سه خانواده که مثل یک تاتر، هرکس در آن ؛ نقش خود را بلد است...اما تا لحظه ی آخر؛ حقیقت نقش خود را آفتابی نمیکند...دیدم آن را سخاوتمندانه ، در فضای مجازی به اشتراک گذاشته ای، چه کار خوبی کردی ! اما این رمان اگر #ترجمه شود ؛ جهانیان با آن ، بسیار خوب ارتباط برقرار میکنند .چون تو ، جهان شمول نوشته ای و دست روی نکات مشترک بشری مثل عقده ،حقارت؛ کینه، ترس؛ انتقام؛ عشق و خود ویرانی گذاشته ای.برایت آرزوی جدی دارم که این کتاب زودتر منتشر و به زبانهای دیگر هم چاپ شود و یک کارگردان و تهیه کننده توانمند سینمای جهان آن را بسازد.در خارج ؛ ناشران و تهیه کنندگان ؛ نویسندگان را کشف و معرفی میکنند ! امیدوارم این اتفاق برای ذهن خلاق تو هم که عمرت را ، پای نوشتن گذاشته ای بیفتد.....من آن را به تهیه کنندگان و ناشران مختلف ، نشان خواهم داد و حس میکنم برای رمان جامعه شناسی شیدا و صوفی ؛ اتفاقات خوبی در پیش است.
همکار تو
بهمن قبادی-فیلمساز-#چهاردهم_دی_ماه_نودوچهار
#شیداوصوفی
#بهمن_قبادی
#یادداشتی_از_بهمن_قبادی
#درباره_ی_رمان_جدید_چیستایثربی
#شیداوصوفی
#بهمن_قبادی
#فیلمنامه_نویس
#کارگردان
#تهیه_کننده_سینما
#لاک_پشتها_پرواز_میکنند
#نیو_مانگ
#زمانی_برای_مستی_اسبها و ....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chista_yasrebi
#Bahman_Ghobadi
@chista_yasrebi
#در_مورد_شیداوصوفی
اختصاصی_بهمن_قبادی_برای_اینستاگرام_چیستایثربی
چیستایثربی گرامی
پستچی تو ؛ داستان شیرین و زیبایی بود و مرا به گذشته ها برد.اما آنچه مرا مثل گذشته، بیشتر به آثارت علاقه مند کرده است؛ شیدا و صوفی است.کاری که با خواندن پنج قسمت اولش یاد کارهای دیوید فینچر و به خصوص ؛ #دختر_مرده افتادم...
اما هر چه جلوتر رفت؛ دیدم از آن فیلم هم ، تعلیق ، غافلگیری ؛ شخصیت پردازی و جهان شمولی بیشتری دارد.داستانهای سالیان گذشته ات را دوست داشتم.اما شیدا و صوفی متفاوت است.لحن چند گانه بیان، تعدد روایتها ؛ تصویر پردازی تیره و مخوف از پیچیدگی واقعیات عادی زندگی ، که هر روز از کنار آنها بیتفاوت میگذریم ؛ سناریویی پر جمعیت؛ اما حساب شده و روانشناسی را رقم زده است که فقط از ذهن نویسنده ی خلاق و متفکری چون تو ، ممکن است.... داستان سه خانواده که مثل یک تاتر، هرکس در آن ؛ نقش خود را بلد است...اما تا لحظه ی آخر؛ حقیقت نقش خود را آفتابی نمیکند...دیدم آن را سخاوتمندانه ، در فضای مجازی به اشتراک گذاشته ای، چه کار خوبی کردی ! اما این رمان اگر #ترجمه شود ؛ جهانیان با آن ، بسیار خوب ارتباط برقرار میکنند .چون تو ، جهان شمول نوشته ای و دست روی نکات مشترک بشری مثل عقده ،حقارت؛ کینه، ترس؛ انتقام؛ عشق و خود ویرانی گذاشته ای.برایت آرزوی جدی دارم که این کتاب زودتر منتشر و به زبانهای دیگر هم چاپ شود و یک کارگردان و تهیه کننده توانمند سینمای جهان آن را بسازد.در خارج ؛ ناشران و تهیه کنندگان ؛ نویسندگان را کشف و معرفی میکنند ! امیدوارم این اتفاق برای ذهن خلاق تو هم که عمرت را ، پای نوشتن گذاشته ای بیفتد.....من آن را به تهیه کنندگان و ناشران مختلف ، نشان خواهم داد و حس میکنم برای رمان جامعه شناسی شیدا و صوفی ؛ اتفاقات خوبی در پیش است.
همکار تو
بهمن قبادی-فیلمساز-#چهاردهم_دی_ماه_نودوچهار
#شیداوصوفی
#بهمن_قبادی
#یادداشتی_از_بهمن_قبادی
#درباره_ی_رمان_جدید_چیستایثربی
#شیداوصوفی
#بهمن_قبادی
#فیلمنامه_نویس
#کارگردان
#تهیه_کننده_سینما
#لاک_پشتها_پرواز_میکنند
#نیو_مانگ
#زمانی_برای_مستی_اسبها و ....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chista_yasrebi
#Bahman_Ghobadi
@chista_yasrebi
#درباره_قسمت_دهم
#خواب_گل_سرخ
که اکنون روی پیج رسمی اینستاگرامم رفت...
Yasrebi_chista/ اینستاگرام
#چیستایثربی
#خواب_گل_سرخ
که اکنون روی پیج رسمی اینستاگرامم رفت...
Yasrebi_chista/ اینستاگرام
#چیستایثربی
#درباره_نوشته_های_چیستایثربی
چیستا یثربی اگر ماهی بود حتمن جای اش در اقیانوس بود. هرگز در دریای بسته شنا نمی کرد چه برسد به رودخانه...آن چه می نویسد برای وزغ ها و ماهیان تزیینی آکواریومی و آبزیان مردابی جالب نیست هر چند به این مقال نیازش نیست او مثل چله نشینی صوفی می داند چه طور با عضلات سطرهای اش کجا و کی سکوت کند تا سکوت اش کر کننده باشد یثربی در داستان خواب گل سرخ البته تا اینجا که خوانده ام سامورایی دلتنگی ست که شمشیرش تنهایی ست و پرچم اش عشقی که از درون خوره وار در یک برهه از تاریخ در نابسامانی انگاره های تظاهر به عاشقی های نسل های گمشده، خویش را خورده ست...هرچند چیستا دلمشغولی های خویش را به زیادنویسی سوق می دهد و سوق داده اما آدم احساس می کند که هنوز نویسش های بسیاری دارد که بر زبان نمی آورد چیزهایی ست که نمی تواند پنداری به کسی بگوید و این دریغ می آورد ...شاید اندیشه هایی ست که از نوشتن اش بیم دارد...یثربی بهتر است نویسش اش هم در ادراک نهنگان نزج بگیرد هم در ادراک ماهیان متوسط این دریای فرضی و هم در ادراک ماهیان در اعماق.....در مصاف این همه و در تواتر این همه اثر به شاهکاری مانا مبدل می شود که بی شک اوی نویسنده اش درک بیشتری از شرایط اجتماعی اش دارد ولی چرایی ننوشتن در این کارزار همه گیر شاید علل و علت های بیشماری داشته باشد اما پنداری فریفته ی مخاطب متوسط و وادار کردن همین قشر او را که تنها شهرزاد خودش/مخاطب متوسط/باشد ولی ماهی فرهیخته ی عزیز حتا به اقیانوس هم عادت نکن!
#مهدی_جعفری_فارسانی
#پژوهشگر_تاتر
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
چیستا یثربی اگر ماهی بود حتمن جای اش در اقیانوس بود. هرگز در دریای بسته شنا نمی کرد چه برسد به رودخانه...آن چه می نویسد برای وزغ ها و ماهیان تزیینی آکواریومی و آبزیان مردابی جالب نیست هر چند به این مقال نیازش نیست او مثل چله نشینی صوفی می داند چه طور با عضلات سطرهای اش کجا و کی سکوت کند تا سکوت اش کر کننده باشد یثربی در داستان خواب گل سرخ البته تا اینجا که خوانده ام سامورایی دلتنگی ست که شمشیرش تنهایی ست و پرچم اش عشقی که از درون خوره وار در یک برهه از تاریخ در نابسامانی انگاره های تظاهر به عاشقی های نسل های گمشده، خویش را خورده ست...هرچند چیستا دلمشغولی های خویش را به زیادنویسی سوق می دهد و سوق داده اما آدم احساس می کند که هنوز نویسش های بسیاری دارد که بر زبان نمی آورد چیزهایی ست که نمی تواند پنداری به کسی بگوید و این دریغ می آورد ...شاید اندیشه هایی ست که از نوشتن اش بیم دارد...یثربی بهتر است نویسش اش هم در ادراک نهنگان نزج بگیرد هم در ادراک ماهیان متوسط این دریای فرضی و هم در ادراک ماهیان در اعماق.....در مصاف این همه و در تواتر این همه اثر به شاهکاری مانا مبدل می شود که بی شک اوی نویسنده اش درک بیشتری از شرایط اجتماعی اش دارد ولی چرایی ننوشتن در این کارزار همه گیر شاید علل و علت های بیشماری داشته باشد اما پنداری فریفته ی مخاطب متوسط و وادار کردن همین قشر او را که تنها شهرزاد خودش/مخاطب متوسط/باشد ولی ماهی فرهیخته ی عزیز حتا به اقیانوس هم عادت نکن!
#مهدی_جعفری_فارسانی
#پژوهشگر_تاتر
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ